گنجور

شمارهٔ ۶

صراحی دگر بارم از دست برد
به من باز بنمود می دستبرد
هزار آفرین بر می سرخ باد
که از روی ما رنگ زردی ببرد
بنازیم دستی که انگور چید
مریزاد پایی که در هم فشرد
برو زاهدا خورده بر ما مگیر
که کار خدایی نه کاریست خرد
مرا از ازل عشق شد سرنوشت
قضای نوشته نشاید سترد
مزن دم ز حکمت که در وقت مرگ
ارسطو دهد جان، چو بیچاره کرد
مکش رنج بیهوده خرسند باش
قناعت کن ار نیست اطلس چو برد
چنان زندگانی کن اندر جهان
که چون مرده باشی نگویند مرد
شود مست وحدت زجام الست
هر آن کـ‌او چو حافظ می صاف خورد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: حمیدرضا محمدی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

شمارهٔ ۶ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
شمارهٔ ۶ به خوانش محسن لیله‌کوهی

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"هجویات"
با صدای یحیی (آلبوم هوده)

حاشیه ها

1388/02/01 08:05

این مطلع غزلی است که بنابر گفته‏ی کتاب «میراث فرهنگی و ادبی انجوی شیرازی» صفحه‏ی 118 در برخی از نسخ دیوان حافظ آورده شده.
از دوستان اگر کسی متن کامل غزل را در اختیار دارد، لطفاً در حاشیه نقل کند تا متن را کامل کنیم.

1389/07/02 00:10
احمد تورکه

*صراحی دگر باره از دست برد ... بمن باز آورد می دستبرد*
*هزار آفرین بر می سرخ باد ... که از روی ما رنگ زردی ببرد*
*بنازیم دستی که انگور چید ... مریزاد پایی که در هم فشرد*
*برو زاهدا خورده بر ما مگیر ... که کار خدایی نه کاریست خورد*
*مرا از ازل عشق شد سر نوشت ... قضای نوشته نشاید سترد*
*مزن دم زحکمت که در وقت مرگ ... ارسطو دهد جان چو بیچاره کرد*
*مکش رنج بیهوده خرسند باش ... قناعت کن ار نیست اطلس چو برد*
*چنان زندگانی کن اندر جهان ... که چون مرده باشی نگویند مرد*
شود مست وحدت زجام الست ... هر آنکو چو حافظ می صاف خورد*
---
پاسخ: با تشکر، به غیر از بیت اول که متن قبلی محکم‌تر و قابل اعتناتر از نقل شما بود و با تشکر از زحمت شما بابت تحقیق این مورد، ابیات را مطابق نقل جنابعالی اضافه کردیم.

1394/03/07 10:06
ناشناس

برو زاهدا خرده بر ما مگیر
که کار خدایی نه کاریست خرد

1396/10/17 06:01
مهسا

با سلام. میشه لطفا معنی بیت آخر رو توضیح بدید?

1397/03/07 08:06
احمد

سلام مهسا ... شود مست وحدت ز جام الست... هر انکس چو حافظ می صاف خورد... میگه هر کس مثل من میِ صاف و ( بدون دُرد { ته نشین } و خالص و بدون غل و غش ) بخوره مست میشه چنانکه از باده ی روز الست مست شده ... تفسیرش یا منظور شاعر شاید اینه که میگه این مستی و لاوبالی گری ما و ... تو تقدیر ماست و تغییری نمیکنه ... جام الست منظورش همون تفدیره ... مستیِ هستی و وجود .. وجودی که از خوردن شراب خلقتش بوجود آمده ....

1397/03/07 08:06
احمد

!

1397/03/07 08:06
احمد

چند بار تایپ کردم و ارسال ... نشد میشه توضیح بدید

1398/10/13 05:01
گیو

معنای بیت آخر از نظر تصوف:
در آیه 7:172 پروردگار به تمامی خلقت در یگانگیشان (وحدت وجود) رو کرده می گوید «آیا پردوردگار شما نیستم؟ اَلَستُ بِرَبِّکُم» در جواب، می گویند بلی (بلا) و تمامی عالم مست معشوق می گردد؛ عرفا آن حال را در فنا و نهایتا در بقا فی الله تجربه کرده یاد می کنند: از قول مولانا «ما مست گشتیم از صدا ».
حافظِ مستِ در فنا، پیمان روز الست را یاد می کند:
و مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست
و مولانای مرشد، از قول پروردگار در مورد روز الست:
تو را با من نه عهدی بود ز اول؟ بیا بنشین بگو آن را چه کردی؟
و اینکه والاترین هدیه مستی ناشی از روبرویی با پروردگار است:
حافظ: برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
مولانا: بده آن باده جانی ز خرابات معانی که بدان ارزد چاکر که از آن باده دهندم
زیرا در این عشق حافظها و مولاناها، و عراقیهایمان...به معرفت وحدت وجود در بقا فی الله دست یافته اند، عشقشان مملو از جوش و خروش (شراب) خالصترین و اعلاترین (می صاف) عشق است و در بقا فی الله در مستی دائم روبرویی با او در وجدند و ما هم از بیان تجربه شان به نوبه و استعداد خودمان مست وحدت می شویم:
شود مست وحدت ز جام الست هر آن کاو چو حافظ می صاف خورد

1399/07/09 20:10
من کیستم

بسمه
ازین شعر حضرت حافظ توی این آلبوم هیپ هاپ(رپ) استفاده شده
پیوند به وبگاه بیرونی (هوده : یحیی شور)

1399/09/17 11:12
جباری

با درود، بعضی از نویسندگان و حافظ پژوهان، با استناد به ابیاتی از او، از وی سالک عارف واصل فانی فی الله ی ساخته‌اند. خوب است به او نگاهی آزاد داشته باشیم. خودش به کنایه و گاه به صراحت به این نکته اشاره کرده است.

1399/09/17 11:12
جباری

ضمناً دربیت چهارم، نص ص از گچ چواع اول «خرده» درست است نن «خورده». شاید وجه عامیانه تافظ خرد و خرده که خورد و خورده است، سبب این خطای سخیف شده است.