گنجور

شمارهٔ ۴۶

برو ای طبیبم از سر که خبر ز سر ندارم
به خدا رها کنم جان که ز جان خبر ندارم
به عیادتم قدم نه که ز بی‌خودی شوم به
می ناب نوش و هم ده که غم دگر ندارم
غمم ار خوری از این پس نکنم ز غم خوری بس
نظری به جز تو با کس به کسی دگر ندارم
ز زَرت کنند زیور به زرت کشند در بر
من بی‌نوای مضطر چه کنم که زر ندارم
دگرم مگو که خواهم که ز درگهت برانم
تو بر این و من بر آنم که دل از تو برندارم
به من ار چه میْ ‌پرستم مدهید می به دستم
مبرید دل ز دستم که دل دگر ندارم
دل حافظ ار بجویی غم دل ز تندخویی
چو بگویمت،  بگویی سر دردسر ندارم

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: حمیدرضا محمدی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برو ای طبیبم از سر که خبر ز سر ندارم
به خدا رها کنم جان که ز جان خبر ندارم
ای طبیب‌، زحمت را کم کن که از خود بی‌خبرم و از بیماری و صحت خود آگاه نیستم؛ جان مرا به‌دست خدا بسپار و برو که از مرگ و زندگی خود نیز خبر ندارم.
به عیادتم قدم نه که ز بی‌خودی شوم به
می ناب نوش و هم ده که غم دگر ندارم
(ای محبوب من) تو برای دیدار و عیادت من بیا تا از این بی‌خودی و گم‌گشتگی رها شوم؛ برایم باده بریز و خود نیز بنوش که جز این چیزی نمی‌خواهم.
غمم ار خوری از این پس نکنم ز غم خوری بس
نظری به جز تو با کس به کسی دگر ندارم
اگر به من توجه کنی و با من باشی‌، از این پس هیچ غمی نخواهم داشت؛ به‌جز تو میل به دیگری ندارم.
ز زَرت کنند زیور به زرت کشند در بر
من بی‌نوای مضطر چه کنم که زر ندارم
تو را با زر می‌آرایند و تو را با زر به‌آغوش می‌کشند؛ من بی‌نوای بی‌چاره چه کنم که زر ندارم؟
دگرم مگو که خواهم که ز درگهت برانم
تو بر این و من بر آنم که دل از تو برندارم
دیگر به‌من مگو که مرا از خود خواهی راند؛ تو این را می‌خواهی و من می‌خواهم که دل از تو برندارم.
به من ار چه میْ ‌پرستم مدهید می به دستم
مبرید دل ز دستم که دل دگر ندارم
اگرچه من آدم میخواره‌ای هستم؛ با این وجود به من می ندهید که بی‌دل (بی‌قرار) می‌شوم و دل (یار) دیگری ندارم.
دل حافظ ار بجویی غم دل ز تندخویی
چو بگویمت،  بگویی سر دردسر ندارم
اگر به‌دنبال شاد کردن حافظ باشی و من غم دل آتشینم را با تو بگویم؛ (از بس فراوان است که) خواهی گفت حوصله دردسر ندارم!

خوانش ها

شمارهٔ ۴۶ به خوانش محمدرضا مومن نژاد

حاشیه ها

1399/05/20 13:08
هاروینا

به قول نسل غرب‌زده ما عجب غزل underratedایست این یکی!
دستش را دراز کرده دارد قلبم را نوازش می‌کند. کاش یکی از اساتید حاشیه‌ای بر این بنویسد که حرف‌های بنده صد من یک اردک هم نیستند! ಥ_ಥ

1399/11/27 14:01
سلمان

یه جایی خوندم که انگار حافظ یک کلمه رو در یک بیت تکرار نکرده مگر در دو معنای متفاوت... اگه چنین چیزی درست باشه این شعر حافظ خیلی پیچیده میشه