گنجور

شمارهٔ ۴۴

چون در جهان خوبی امروز کامکاری
شاید که عاشقان را کامی ز لب بر آری
با عاشقان بیدل تا چند ناز و عشوه
بر بیدلان مسکین تا کی جفا و خواری
تا چند همچو چشمت در عین ناتوانی
تا چند همچو زلفت در تاب و بی قراری
دردی که از تو دارم جوری که از تو بینم
گر شمه‌ای بدانی دانم که رحمت آری
اسباب عاشقی را بسیار مایه باید
دلهای همچو آتش چشمان رود باری
در هجر مانده بودم باد صبا رسانید
از بوستان وصلت بوی امیدواری
گرچه به بوی وصلت در حشر زنده گردم
سر بر نیارم از خاک از روی شرمساری
از بادهٔ وصالت گر جرعه‌ای بنوشم
تا زنده‌ام نورزم آیین هوشیاری
ما بنده‌ایم و عاجز تو حاکمی و قادر
گر می‌کشی به زورم ور می‌کشی به زاری
آخر ترحمی کن بر حال زار حافظ
تا چند ناامیدی تا چند خاکساری

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: حمیدرضا محمدی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون در جهان خوبی امروز کامکاری
شاید که عاشقان را کامی ز لب بر آری
هوش مصنوعی: امروز در دنیای خوب و خوش، ممکن است که عشق ورزیدن موجب خوشحالی عاشقان شود و این عشق لبخند و شادی را برای آن‌ها به ارمغان آورد.
با عاشقان بیدل تا چند ناز و عشوه
بر بیدلان مسکین تا کی جفا و خواری
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی با عاشقان بی‌خبر ناز و عشوه کنی و به بیدلان بیچاره ظلم و بی‌رحمی را ادامه بدهی؟
تا چند همچو چشمت در عین ناتوانی
تا چند همچو زلفت در تاب و بی قراری
هوش مصنوعی: چقدر دیگر باید در برابر چشمان ناتوانت تسلیم باشم؟ چقدر دیگر باید از پیچ و تاب موهایت آشفته و بی‌قرار بمانم؟
دردی که از تو دارم جوری که از تو بینم
گر شمه‌ای بدانی دانم که رحمت آری
هوش مصنوعی: دردی که از تو دارم به گونه‌ای است که اگر تو کمترین خبری از آن داشته باشی، متوجه می‌شوم که مهر و محبتت نثار می‌شود.
اسباب عاشقی را بسیار مایه باید
دلهای همچو آتش چشمان رود باری
هوش مصنوعی: برای عاشق شدن، انسان نیاز به عوامل و شرایط زیادی دارد، زیرا دل‌هایی که مانند آتش می‌سوزند، بسیار شایسته و مستحق عشق هستند.
در هجر مانده بودم باد صبا رسانید
از بوستان وصلت بوی امیدواری
هوش مصنوعی: در دوری تو به سر می‌بردم که باد صبا، بویی از بوستان عشق و امید را به من رساند.
گرچه به بوی وصلت در حشر زنده گردم
سر بر نیارم از خاک از روی شرمساری
هوش مصنوعی: با اینکه در روز قیامت با بوی وصال تو زنده می‌شوم، از روی شرم سرم را از خاک برنمی‌دارم.
از بادهٔ وصالت گر جرعه‌ای بنوشم
تا زنده‌ام نورزم آیین هوشیاری
هوش مصنوعی: اگر از خوشی و وصال تو جرعه‌ای بنوشم، تا زمانی که زنده‌ام، به هوشیاری و آگاهی خود ادامه می‌دهم.
ما بنده‌ایم و عاجز تو حاکمی و قادر
گر می‌کشی به زورم ور می‌کشی به زاری
هوش مصنوعی: ما در برابر تو بندگان درمانده‌ایم و تو حاکم و توانمند هستی. اگر بخواهی با قدرت می‌کشی ما را و اگر بخواهی با ناله و زاری.
آخر ترحمی کن بر حال زار حافظ
تا چند ناامیدی تا چند خاکساری
هوش مصنوعی: لطفاً بر حال بد حافظ رحم کن، دیگر چه مدت باید ناامید و خوار باشد؟

خوانش ها

شمارهٔ ۴۴ به خوانش محمدرضا مومن نژاد