گنجور

شمارهٔ ۳۲

عشقت نه سرسری‌ست که از دل به در شود
مهرت نه عارضی‌ست که جای دگر شود
عشق تو در درونم و مهر تو در دلم
با شیر اندر آمد و با جان به در شود
دردی‌ست درد عشق که اندر علاج آن
هرچند سعی بیش نمایی بَتَر شود
اینک یکی منم که در این شهر هر شبی
فریاد من ز ذَروهٔ افلاک بر شود
با آنکه گر سرشک فشانم به زنده‌رود
کشت عراق جمله به یک روز تر شود
روزی به خرج غم نکند اشک من وفا
گر دستگیر دیده نه خون جگر شود
تلخ است پاسخ تو ولیکن مرا چه غم
با دست، بگذرد به لبانت شکر شود
مِنَّت خدایْ را که دل من نه زلف توست
تا هر نفس به بادی زیر و زبر شود
نتوان شناخت موی میانت ز موی زلف
گاهی که همچو حلقه به گردت کمر شود
یاد لب تو گر برود بر زبان کلک
گردد مدام شهد و قلم نیشکر شود
گل مشک ریز باشد اگر بوی زلف تو
یک شب به لطف همره باد سحر شود
دی در میان زلف بدیدم رخ نگار
بر هیئتی که عقده محیط قمر شود
گفتم که ابتدا کنم از بوسه؟ گفت نه
بگذار تا که ماه ز عقرب به در شود
گفتم که چند گونه به پیشت بیان کنم
گر میل خاطر تو به فضل و هنر شود
گفت این چه عادت است که هرروز تا به شب
از هرزه گفتن تو مرا درد سر شود
فضل و هنر به تحفهٔ معشوق می‌بری
خود مرد کی بود که بدین گونه خر شود
زر باشد آنکه کار تو چون زر کند ولی
این هم به طالع تو همانا اگر شود
احوال بی‌نوایی بنده بر این نسق
چندان بود که صدر جهان را خبر شود
جان جهان جهانِ کرم میر عزّ دین
کز بندگیش کار فلک معتبر شود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: حمیدرضا محمدی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشقت نه سرسری‌ست که از دل به در شود
مهرت نه عارضی‌ست که جای دگر شود
هوش مصنوعی: عشق تو به گونه‌ای نیست که به راحتی فراموش شود و احساس تو در دل من جایی دیگر نخواهد رفت.
عشق تو در درونم و مهر تو در دلم
با شیر اندر آمد و با جان به در شود
هوش مصنوعی: عشق تو در قلب من است و محبت تو در دل من برقرار است، همانطور که شیر در درون می‌آید و جانم را از خود جدا می‌کند.
دردی‌ست درد عشق که اندر علاج آن
هرچند سعی بیش نمایی بَتَر شود
هوش مصنوعی: درد عشق به قدری عمیق و سخت است که هرچه بیشتر تلاش کنی تا آن را درمان کنی، اوضاع بدتر و دردناک‌تر می‌شود.
اینک یکی منم که در این شهر هر شبی
فریاد من ز ذَروهٔ افلاک بر شود
هوش مصنوعی: من در این شهر، هر شب فریاد می‌زنم که صدایم از بلندای آسمان به گوش می‌رسد.
با آنکه گر سرشک فشانم به زنده‌رود
کشت عراق جمله به یک روز تر شود
هوش مصنوعی: اگرچه اگر اشک‌هایم را بر بستر زنده‌رود بریزم، تمام کشتزارهای عراق در یک روز سرسبز و تازه خواهند شد.
روزی به خرج غم نکند اشک من وفا
گر دستگیر دیده نه خون جگر شود
هوش مصنوعی: روزی اشک‌های من به خاطر غم دیگر خرج نمی‌شود، اگر چشمم را درک کند، خون جگر من هم به حال خود باقی می‌ماند.
تلخ است پاسخ تو ولیکن مرا چه غم
با دست، بگذرد به لبانت شکر شود
هوش مصنوعی: پاسخ تو برایم تلخ است، اما من نگران نیستم؛ با لبانت که شکرین باشد، همه چیز فراموش خواهد شد.
مِنَّت خدایْ را که دل من نه زلف توست
تا هر نفس به بادی زیر و زبر شود
هوش مصنوعی: خداوند را شکر که دل من به زلف تو وابسته نیست، زیرا هرلحظه ممکن است زندگیم دچار تغییر و بی‌ثباتی شود.
نتوان شناخت موی میانت ز موی زلف
گاهی که همچو حلقه به گردت کمر شود
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، تشخیص موی وسط تو از موی زلفت سخت است، زمانی که همچون حلقه‌ای دور کمرت بیفتد.
یاد لب تو گر برود بر زبان کلک
گردد مدام شهد و قلم نیشکر شود
هوش مصنوعی: اگر یاد لب تو بر زبان جاری شود، نوشیندۀ دلپذیری از آن برخواهد خاست و قلم مثل نیشکر شیرین خواهد بود.
گل مشک ریز باشد اگر بوی زلف تو
یک شب به لطف همره باد سحر شود
هوش مصنوعی: اگر بوی زلف تو یک شب به لطافت با نسیم سحر همرا باشد، گل مشک هم کوچک و ناچیز خواهد بود.
دی در میان زلف بدیدم رخ نگار
بر هیئتی که عقده محیط قمر شود
هوش مصنوعی: دیروز در میان زلف‌هایش، چهره‌ای از محبوب را دیدم که به گونه‌ای بود که می‌توانست زیبایی‌های ماه را تحت الشعاع قرار دهد.
گفتم که ابتدا کنم از بوسه؟ گفت نه
بگذار تا که ماه ز عقرب به در شود
هوش مصنوعی: گفتم که با بوسه‌ای آغاز کنم؟ گفت نه، صبر کن تا که ماه از زیر سایه‌ی عقرب بیرون بیاید.
گفتم که چند گونه به پیشت بیان کنم
گر میل خاطر تو به فضل و هنر شود
هوش مصنوعی: گفتم چند راه را برای ابراز احساساتم به تو امتحان کنم، اگر تو به لطف و هنر من علاقه‌مند شوی.
گفت این چه عادت است که هرروز تا به شب
از هرزه گفتن تو مرا درد سر شود
هوش مصنوعی: این چه عادت بدی است که هر روز تا شب از حرف‌های بی‌فایده تو مجبور به تحمل دردسر می‌شوم؟
فضل و هنر به تحفهٔ معشوق می‌بری
خود مرد کی بود که بدین گونه خر شود
هوش مصنوعی: تو هنر و فضیلت خودت را به محبوب هدیه می‌کنی، اما این چه مردی است که به این شکل خوار و ذلیل شود؟
زر باشد آنکه کار تو چون زر کند ولی
این هم به طالع تو همانا اگر شود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که به خوبی و مهارت کار می‌کند، ارزشمند و گرانبهاست، مانند طلا. اما در عین حال، نتیجه و سرنوشت نهایی کار او بستگی به تقدیر و شانسش دارد.
احوال بی‌نوایی بنده بر این نسق
چندان بود که صدر جهان را خبر شود
هوش مصنوعی: حال و روز بی‌پناهی من به اندازه‌ای است که حتی بزرگترین و محترم‌ترین افراد جهان از آن مطلع شوند.
جان جهان جهانِ کرم میر عزّ دین
کز بندگیش کار فلک معتبر شود
هوش مصنوعی: روح عالم، جهان مهربانی است، که میر عزّ دین با بندگی او، کارهای آسمان را معتبر و با اعتبار می‌سازد.

خوانش ها

شمارهٔ ۳۲ به خوانش محمدرضا مومن نژاد

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"وطن"
با صدای کوروش یغمایی (آلبوم پرندهٔ مهاجر)

حاشیه ها

1399/08/19 07:11

عشقت نه سرسریست که از سر به در شود ... مهرت نه عارضی است که جای دگر شود
عشق تـــو در درونم و مهر تو در دلم ... با شیر اندرون شد و با جــان به در شود
دردیست درد عشــق که اندر علاج او ... هر چند ســـعی بیش نمایی بتر شود
اول یکی منــم که درین شهر هر شبی ... فریاد مــن به گنبد افلاک بر شود
گر زانکه من سرشک فشانم به زنده رود ... کشت عراق جمله به یکباره ،تر شود
دی در میان زلف بدیدم رخ نگــــار ... بر هیئتی که ابر محیط قــمر شود
گفتم که ابتدا بکنم بوســه گفت نی ... بگذار تا که مـــاه ز عقرب به در شود
ای دل بیاد لعلش اگـــر باده می خوری ... مگذار هان که مدعیان را خبر شود
حــافظ سر از لحد بدر آرد بپای بوس ... گـر خاک او بپای شما پی سپر شود

1400/06/16 18:09
Polestar

شاعرش خواجه سعیدالدین هروی است

1402/07/30 09:09
محمد بیژن

کوروش یغمایی در کنسرتش ، در ترانه وطن ، این شعر را خوانده است.