شمارهٔ ۳۰
برو ای زاهد و دعوت مکنم سوی بهشت
که خدا در ازل از اهل بهشتم بسرشت
یک جو از خرمن هستی نتواند برداشت
هر که در کوی فنا در ره حق دانه نَکشت
تو و تسبیح و مصلا و ره زٌهد و صلاح
من و میخانه و زٌنار و ره دِیر و کنشت
منعم از می مکن ای صوفی صافی که حکیم
در ازل طینت ما را به می ناب سرشت
راحت از عیش بهشت و لب حورش نبود
هر که او دامن دلدار خود از دست بهشت
صوفی صاف بهشتی نبود زآنکه چو من
خرقه در میکدهها در گرو باده نهشت
حافظا لطف حق ار با تو عنایت دارد
باش فارغ ز غم دوزخ و ایمن ز بهشت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: حمیدرضا محمدی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برو ای زاهد و دعوت مکنم سوی بهشت
که خدا در ازل از اهل بهشتم بسرشت
هوش مصنوعی: ای زاهد، برو و مرا به بهشت دعوت نکن، زیرا خداوند در ابتدا از من، کسی را ساخت که بهشتی باشد.
یک جو از خرمن هستی نتواند برداشت
هر که در کوی فنا در ره حق دانه نَکشت
هوش مصنوعی: هر کس که در مسیر حق به دنبال حقیقت نرود و زحمت نخواهد، نمیتواند حتی اندکی از گوهر زندگی را به دست آورد.
تو و تسبیح و مصلا و ره زٌهد و صلاح
من و میخانه و زٌنار و ره دِیر و کنشت
هوش مصنوعی: تو در حال عبادت و پارسایی هستی با تسبیح و محل نماز، اما من در حال لذت و خوشگذرانی هستم با میخانه و زینت و راهی که به کلیسا میبرد.
منعم از می مکن ای صوفی صافی که حکیم
در ازل طینت ما را به می ناب سرشت
هوش مصنوعی: ای صوفی پاک، نگذار که از شراب منع شوی، چرا که حکیم در آغاز آفرینش، وجود ما را با شراب ناب شکل داده است.
راحت از عیش بهشت و لب حورش نبود
هر که او دامن دلدار خود از دست بهشت
هوش مصنوعی: هرکس که از عشق و محبت معشوقش بهرهمند باشد، دیگر نیازی به لذات بهشت ندارد و از آن لذت نمیبرد.
صوفی صاف بهشتی نبود زآنکه چو من
خرقه در میکدهها در گرو باده نهشت
هوش مصنوعی: صوفی واقعی و اهل بهشت نبود، زیرا او مانند من، لباس عرفانی خود را در میکدهها برای نوشیدن شراب میگذارد و در این حال در دام عشق و لذت گرفتار است.
حافظا لطف حق ار با تو عنایت دارد
باش فارغ ز غم دوزخ و ایمن ز بهشت
هوش مصنوعی: حافظ، اگر لطف و رحمت خداوند با تو همراه باشد، نگران عذاب جهنم نباش و از بهشت نیز احساس ناامنی نکن.
خوانش ها
شمارهٔ ۳۰ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
حاشیه ها
1399/08/30 15:10
فرهاد میم
برو ای زاهد و دعوت مکنم سوی بهشت
که خدا در ازل از اهل بهشتم بسرشت
1400/04/20 01:07
مازیار
برو ای زاهد و دعوت مکنم سوی بهشت. که خدا در ازل از اهل بهشتم نسرشت.
در تمام این غزل، حکایت از آن دارد که راه من ، راه تو ( زاهد) نیست. تو شریعت خودت بگیر، من طریقت خود را دارم. تو برای بهشت تلاش میکنی و من به دنبال او هستم. بهشت و دوزخ دغدغه من نیست. اینجاست که در شعر اول نسرشت باید باشد( البته در مخالفت با آنها که بدنبال خرید بهشت هستند)