گنجور

شمارهٔ ۱۲

دلا چندَم بریزی خون؟ ز دیده شرم دار آخر
تو نیز ای دیده خوابی کن، مراد دل بر آر آخر
منم یا رب که جانان را ز ساعد بوسه می‌چینم
دعای صبحدم دیدی که چون آمد به کار آخر؟
مراد دنییٖ و عُقبیٖ به من بخشید روزی‌بخش
به گوشم قول چنگ اولی، به دستم زلف یار آخر
چو باد از خرمنِ دونان، ربودن خوشه‌ای تا چند؟
ز همت توشه‌ای بردار و خود تخمی بکار آخر
نگارستان چین دانم، نخواهد شد سَرایت لیک
به نوکِ کِلکِ رنگ‌آمیز، نقشی می‌نگار آخر
دلا در مُلک شبخیزی، گر از اندوه نگریزی
دَم صُبحت بشارتها، بیارَد ز آن دیار آخر
بُتی چون ماه زانو زد، میی چون لعل پیش آورد
تو گویی تائبم حافظ، ز ساقی شرم دار آخر

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: حمیدرضا محمدی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلا چندَم بریزی خون؟ ز دیده شرم دار آخر
تو نیز ای دیده خوابی کن، مراد دل بر آر آخر
هوش مصنوعی: ای جان، تا کی باید از چشمانت اشک بریزی؟ باید از خودت شرمنده شوی. حال که اینگونه است، ای چشم، کمی بخواب و بگذار آرزوی دل برآورده شود.
منم یا رب که جانان را ز ساعد بوسه می‌چینم
دعای صبحدم دیدی که چون آمد به کار آخر؟
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که صبح به صبح با بوسه‌ای از دست محبوبم دعا می‌کنم. آیا دیدی که در نهایت چه پیش آمد؟
مراد دنییٖ و عُقبیٖ به من بخشید روزی‌بخش
به گوشم قول چنگ اولی، به دستم زلف یار آخر
هوش مصنوعی: دنیا و آخرت را به من عطا کرد، روزی‌دهنده‌ای که وعده‌اش در گوشم طنین‌انداز است، در حالی که در دستم زلف معشوقه‌ام است.
چو باد از خرمنِ دونان، ربودن خوشه‌ای تا چند؟
ز همت توشه‌ای بردار و خود تخمی بکار آخر
هوش مصنوعی: چرا باید به هر چیز ناچیزی بها بدهیم و از آن خوشه‌ای برباییم؟ بهتر است که کمر همت را بربندیم و خودمان تلاشی کنیم و محصولی بکاریم تا به نتیجه برسیم.
نگارستان چین دانم، نخواهد شد سَرایت لیک
به نوکِ کِلکِ رنگ‌آمیز، نقشی می‌نگار آخر
هوش مصنوعی: من می‌دانم که زیبایی و جذابیت چینی وجود دارد، اما نمی‌توان به آن دست پیدا کرد. با این حال، قلم رنگ‌آمیز من می‌تواند تصویری از آن را خلق کند و به تصویر بکشم.
دلا در مُلک شبخیزی، گر از اندوه نگریزی
دَم صُبحت بشارتها، بیارَد ز آن دیار آخر
هوش مصنوعی: ای دل، در سرزمین شبانگاه، اگر از غم فرار کنی، صبحگاه بشارت‌هایی خواهد آورد از آن دیار آخر.
بُتی چون ماه زانو زد، میی چون لعل پیش آورد
تو گویی تائبم حافظ، ز ساقی شرم دار آخر
هوش مصنوعی: دختری زیبا مانند ماه در برابر من زانو زده و جامی از شراب شفاف مانند لعل را به من پیشکش می‌کند. به نظر می‌رسد که من توبه‌کار شده‌ام، ای ساقی، کمی شرم کن و مرا با این شراب سرگرم نکن.

خوانش ها

شمارهٔ ۱۲ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
شمارهٔ ۱۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی

حاشیه ها

1388/02/01 08:05

منبع متن این غزل اینجاست:
پیوند به وبگاه بیرونی

1394/09/26 15:11
داغون

مصرع دوم از بیت سوم: به گوشم قول «چنگ» صحیح است.

1394/09/26 15:11
شمس شیرازی

گرچه منتسب به خواجه می دانند، بیت تخلص به روشنی هر گونه تردید را می زداید.
ماهرویی زانو میزند، میی چون لعل در دست،و لبخندی بر لب لعل!
شرمت باد ار به توبه بیندیشی!!