گنجور

قطعه شمارهٔ ۷

به عهد سلطنت شاه شیخ ابواسحاق
به پنج شخص عجب ملک فارس بود آباد
نخست پادشهی همچو او ولایت‌بخش
که جان خویش بپرورد و دادِ عیش بداد
دگر مربی اسلام شیخ مجدالدین
که قاضی‌ای بِه از او آسمان ندارد یاد
دگر بقیهٔ ابدال شیخ امین الدین
که یمن همت او کارهای بسته گشاد
دگر شهنشه دانش عضد که در تصنیف
بنای کار مواقف به نام شاه نهاد
دگر کریم چو حاجی قوام دریادل
که نام نیک ببرد از جهان به بخشش و داد
نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند
خدای عز و جل جمله را بیامرزاد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

قطعه شمارهٔ ۷ به خوانش محسن لیله‌کوهی
قطعه شمارهٔ ۷ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1388/11/09 08:02
امین

در مصرع اول بیت آخر بنگذاشتند چه معنی دارد؟ البته من نسخه اصلی آن را در اختیار ندارم ولی به نظر بگذاشتند درست باشد.
---
پاسخ:
در حاشیهٔ نسخهٔ قزوینی ذیل این بیت آمده:

«بنگذاشتند» به تقدیم باء موحده بر نون نفی، رجوع شود برای شواهد این استعمال یعنی اذخال باء زائده بر افعال منفیه به حواشی آخر کتاب.

حاشیهٔ مورد اشاره را در آخر کتاب پیدا نکردم ولی همین گویای آن است که این نوع کاربرد افعال منفی صحیح است و رواج داشته.

1390/09/20 23:12
عیسی

این فعل، منفی بوده و "بنگذاشتند"، "برجای نگذاشتند" را معنی می دهد. یا علی مدد.

1393/12/11 23:03
جلیل Jalilomidi@yahoo.com

آمدن باء زائد برسر افعال ماضی خواه مثبت و خواه منفی در نظم و نثر فارسی شایع بوده است چنانکه حضرت مولانا فرموده است
گر عمر نامی تو اندر شهر کاش
کس به صد دانگت بنفروشد لواش
نیز چنانکه حکیم سنایی فرموده است
علم کز تو ترا بنستاند
جهل از آن علم به بود صد بار

1397/05/12 01:08
علی مراقب

باء آمده بر ابتدای فعل نگذاشتند را اصطلاحا باء تاکید و زینت می نامند. برفت، برسید و...
مسلما در شعر عروضی شاعر ناگزیر از کاربرد برخی حروف یا کلمات است تا مشکل وزن را برطرف سازد.
الله اعلم بالصواب

1401/05/28 01:07
سعید

در بیت سوم خواجه حافظ از قاضی مجدالدین اسماعیل بن رکن الدین یحیی نام برده که قاضی مشهور شیراز در عصر حافظ بوده است

پدر قاضی مجدالدین یعنی قاضی رکن‌الدین نیز قاضی بزرگ شیراز در عصر سعدی بوده و از قضا  ممدوح سعدی نیز بوده است و هنگامی که سعدی وفات یافته این قاضی مجدالدین حدود سی سال سن داشته پس زمان حیات سعدی را به خوبی درک کرده است و چه بسا به واسطه احترامی که پدرش نزد سعدی داشته ، با شیخ اجل مصاحبت و حشر و نشر نیز داشته است

خود او نیز ممدوح حافظ بوده و حافظ برای او احترام فراوان قائل بوده چرا که در چند جای دیگر نیز او را مدح کرده است

پس با این حساب قاضی مجدالدین را باید یکی از خوشبخت ترین مردان روزگار دانست چرا که هم سعدی را دیده و هم حافظ را و چون با حافظ رابطه خوبی داشته احتمالا درباره سعدی به حافظ چیزها گفته است...

الله اعلم