گنجور

قطعه شمارهٔ ۳۳

ساقیا باده که اکسیر حیات است بیار
تا تن خاکی من عین بقا گردانی
چشم بر دور قدح دارم و جان بر کف دست
به سر خواجه که تا آن ندهی نستانی
همچو گل بر چمن از باد میفشان دامن
زانکه در پای تو دارم سر جان‌افشانی
بر مثانی و مثالث بنواز ای مطرب
وصف آن ماه که در حُسن ندارد ثانی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقیا باده که اکسیر حیات است بیار
تا تن خاکی من عین بقا گردانی
ای ساقی از آن باده که اکسیر زندگانی است بیاور تا تن خاکی مرا جاودان کنی.
چشم بر دور قدح دارم و جان بر کف دست
به سر خواجه که تا آن ندهی نستانی
به گردش جام باده چشم دوخته‌ام‌ و برای گرفتن جام، جان بر کف دست گذاشته‌ام زیرا تا جان بر کف نگذاری جامی از آن باده نمی‌گیری؛ به سر خواجه قسم!
همچو گل بر چمن از باد میفشان دامن
زانکه در پای تو دارم سر جان‌افشانی
از نسیم و بادی که در چمن می‌وزد همچون گل دامن‌افشانی مکن زیرا قصد جان‌بازی در پای تو را دارم.
بر مثانی و مثالث بنواز ای مطرب
وصف آن ماه که در حُسن ندارد ثانی
ای نوازنده، با آهنگ‌های زیبا به وصف آن ماه بپرداز که در زیبایی رقیب و هم‌تا ندارد. (مثانی و مثالث اصطلاحات موسیقی هستند) 

خوانش ها

قطعه شمارهٔ ۳۳ به خوانش محسن لیله‌کوهی
قطعه شمارهٔ ۳۳ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1402/03/10 06:06
ابراهیم وژدان

مصراع دوم از بیت دوم 《بر سر خواجه که تا آن ندهی نستانی》 بی اختیار مرا یاد جمله سردار دلها ، شهید قاسم سلیمانی انداخت که نوشته بود 《خدایا مرا پاکیزه بپذیر》