گنجور

قطعه شمارهٔ ۳۲

خسروا دادگرا شیردلا بحرکفا
ای جلال تو به انواع هنر ارزانی
همه آفاق گرفت و همه اطراف گشاد
صیت مسعودی و آوازهٔ شه سلطانی
گفته باشد مگرت ملهم غیب احوالم
این که شد روز سفیدم چو شب ظلمانی
در سه سال آنچه بیندوختم از شاه و وزیر
همه بربود به یک دم فلک چوگانی
دوش در خواب چنان دید خیالم که سحر
گذر افتاد بر اصطبل شهم پنهانی
بسته بر آخور او استر من جو می‌خورد
تیزه افشاند به من گفت مرا می‌دانی
هیچ تعبیر نمی‌دانمش این خواب که چیست
تو بفرمای که در فهم نداری ثانی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خسروا دادگرا شیردلا بحرکفا
ای جلال تو به انواع هنر ارزانی
هوش مصنوعی: ای بزرگوار دادگر و دلیر، تو همچون دریاآورنده‌ی کمالات و هنرهای گوناگون هستی. جلال تو به واقع برتر از هر چیزی است.
همه آفاق گرفت و همه اطراف گشاد
صیت مسعودی و آوازهٔ شه سلطانی
هوش مصنوعی: همه جا را فرا گرفت و در همه سوی‌ها گشایش پیدا کرد نام نیک مسعود و آوازهٔ پادشاهی او.
گفته باشد مگرت ملهم غیب احوالم
این که شد روز سفیدم چو شب ظلمانی
هوش مصنوعی: شاید بگوید که حال و روز من را کسی از عالم غیب می‌داند، چرا که روزهای روشن من به اندازه شب‌های تاریکم نبود.
در سه سال آنچه بیندوختم از شاه و وزیر
همه بربود به یک دم فلک چوگانی
هوش مصنوعی: در سه سال، همه چیزهایی که جمع کردم، از مقام و ثروت، به یک لحظه از من گرفته شد، مثل این که سرنوشت همه را در یک حرکت نابود کرد.
دوش در خواب چنان دید خیالم که سحر
گذر افتاد بر اصطبل شهم پنهانی
هوش مصنوعی: شب گذشته در خواب دیدم که صبحگاه، به تازگی به اصطبل اسب شجاعی رسیده‌ام و در اینجا چیزی پنهان وجود دارد.
بسته بر آخور او استر من جو می‌خورد
تیزه افشاند به من گفت مرا می‌دانی
هوش مصنوعی: گوشه‌ای از صبح، اسب من در کنار علف می‌خورد و به من می‌گوید که آیا مرا می‌شناسی؟
هیچ تعبیر نمی‌دانمش این خواب که چیست
تو بفرمای که در فهم نداری ثانی
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم این خواب چیست و چه معنایی دارد. تو بگو که من در درک این موضوع بی‌خبرم.

خوانش ها

قطعه شمارهٔ ۳۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
قطعه شمارهٔ ۳۲ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1393/07/05 18:10
دکتر ف. ق

به گفته ی دکتر زرین کوب عزیز و بزرگوار این قطعه قدیمترین شعری است که در دیوان لسان الغیب وجود دارد و در زمان جلال الدین مسعود شاه سروده شده است . شاعر جوان در روزگار سلطنت مسعود جرات نموده و استر گمشده ی خود را در خواب درون اصطبل سلطنتی می بیند . شاید از او اصلا استری گم نشده و شاعر برای یک تقاضا و عرض حال فقط حسن طلبی را به کار برده باشد . ( از کوچه رندان ، تلخیص ص دوازده )

1402/03/10 07:06
ابراهیم وژدان

یه اتفاقی افتاده شب حافظ یه خوابی دیده که خوابش را تعبیر هم نکرده مثل فیلم های اصغر فرهادی پایانش را باز گذاشته😂)

 

بیت 《گفته باشد مگرت ملهم غیب احوالم》اگر کسی میتونه لطفا ترجمه کنه(احساس میکنم "ملهم"اینجا به معنای ناتوان و فلج باشه)

 

بسته بر آخور او استر من جو میخورد

تیزه افشاند به من گفت مرا میدانی

 

ترجمه بیت دوم:

۱- بر من شمشیر کشید که میدانی من چه کسی هستم و چه جایگاهی دارم 

۲- بر من شمشیر کشید(ای مخاطب شعر من) متوجه حرف من هستی که دارم چی میگم(گفتِ مرا میدانی)

 

چون به تاریخ مسلط نیستم صرفا برداشتی که از این مصراع در نظرم آمد را اشاره کردم. اگر اشتباه بود حتما عزیزان حرف این بنده حقیر را تصحیح کنن

1402/03/11 22:06
زهیر

مُلهَم اسمِ مفعولِ بابِ افعال،  یعنی «کسی که بهش الهام میشه».اگر به آیه ۷ و ۸ سورۀ شمس قرآن مراجعه کنی، روشن‌تر میشی.

1403/05/22 02:07
رضا س

این قطعه حداکثر در سال ۷۴۳ و حدود ۵۰ سال قبل از فوت حافظ گفته شده چون در رمضان ۷۴۳ شاه مسعود اینجو به دست یاغی باستی چوپانی در شیراز کشته میشه. مضمون شعر هم خیلی زیرکانه‌ست. قاطری که با سرمایه‌ی سه سال کار کردن خریده بوده توسط یکی از عوامل شاه مسعود ضبط شده و میگه در خواب دیدم که استر یا قاطرم در اصطبل شاه بود. هم حرفشو در قالب خواب دیدن گفته و به طور غیرمستقیم عوامل شاه رو متهم کرده و هم با تعاریفی که از شاه کرده احتمالا امید داشته چیز بهتری از استر هم گیرش بیاد. طبق گفته‌ی دکتر قاسم غنی (آوازه‌ی شه سلطانی) در بیت دوم اشاره به یکی از سرداران بزرگ آل اینجو به نام سلطان شاه جاندار داره که در نهایت البته به آل اینجو خیانت کرد و به امیرمبارزالدین مظفری پیوست.