قطعه شمارهٔ ۳۰
گدا اگر گهر پاک داشتی در اصل
بر آب نقطهٔ شرمش مدار بایستی
ور آفتاب نکردی فسوس جام زرش
چرا تهی ز می خوشگوار بایستی
وگر سرای جهان را سر خرابی نیست
اساس او به از این استوار بایستی
زمانه گر نه زر قلب داشتی کارش
به دست آصف صاحب عیار بایستی
چو روزگار جز این یک عزیز بیش نداشت
به عمر مهلتی از روزگار بایستی
قطعه شمارهٔ ۲۹: به من سلام فرستاد دوستی امروزقطعه شمارهٔ ۳۱ - ماده تاریخ (میوهٔ بهشتی = ۷۷۸): آن میوهٔ بهشتی کآمد به دستت ای جان
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گدا اگر گهر پاک داشتی در اصل
بر آب نقطهٔ شرمش مدار بایستی
هوش مصنوعی: اگر تو در وجودت گوهر پاک و باارزشی داری، جایز نیست که به خاطر جایگاه مادی و ظاهری خودت را کوچک و خجل کنی.
ور آفتاب نکردی فسوس جام زرش
چرا تهی ز می خوشگوار بایستی
هوش مصنوعی: اگر خورشید بر تو تأثیری نگذارد، چرا این ظرف طلا از نوشیدنی خوشمزه خالی مانده است؟
وگر سرای جهان را سر خرابی نیست
اساس او به از این استوار بایستی
هوش مصنوعی: اگر بنا به سرنوشت جهان، در این دنیا هیچ چیز پایدار نیست، پس باید بر اساس چیزهایی استوار باشیم که حقیقتاً ماندگار هستند.
زمانه گر نه زر قلب داشتی کارش
به دست آصف صاحب عیار بایستی
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا دل ثروتمند و با ارزش نداشتی، باید به دست کسی که قدرت و توانایی دارد، تسلیم میشدی.
چو روزگار جز این یک عزیز بیش نداشت
به عمر مهلتی از روزگار بایستی
هوش مصنوعی: وقتی که روزگار تنها یک دوست گرانقدر برای من نداشت، باید از زندگی یک فرصت کافی داشته باشم.
حاشیه ها
1402/03/11 15:06
زهیر
معنیِ این قطعه چیه؟