قطعه شمارهٔ ۱۴
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
خواجه این قطعه را درباره واقعه کور شدن امیر مبارز الدین به دست پسرش شاه شجاع نوشته است
آنجا که حافظ ویژگی های چنان شاهی را بر می شمارد شاه شجاع را وصف میکند یا امیر مبارزالدین را؟
در بیت آخر ضمایر آنکه، او در بدو و ش به کدامیک ( پدر و پسر ) برمی گردد؟
روفیا جان
درود
تمام قطعه به جز بیت آخر در باره ی شیخ مبارزالدین محمد بن مظفر{ امیر مبارزالدین } است که چه خونریزی ها کرد و ظلمها
بیت آنتهایی بهایی ست که می پردازد ، به دست پسرش شاه شجاع کور میشود{چشمهایش را میل می کشند} و پس از مدتی می میرد ،
طریقه ی میل کشیدن هم بدین صورت بوده که میله ی آهنی را در کوره آتش سرخ می کردند و به چشم محکوم نزدیک میکردند تا کاسه ی چشم از حرارت پخته شود.
ببخشید از سنگدلی صحبت شد
شاد زی پایدار
سپاسگزارم سمانه جان
یعنی در بیت آخر میفرماید :
آن کسی که نور دیده جهان بین امیر مبارزالدین بود ( شاه شجاع ) همو میل در چشمانش کشید؟
روفیای عزیزم
درست میگویید ، همین طور است
قلم من چون کلک گهر بار شما دُر افشان نیست
شاد باشید بر دوام
روفیا بانو،
آنکه روشن بد جهان بینش بدو... نور چشمی و یا فرزند که همانطور که جناب سیاوش و سمانه خانوم آوردند شاه شجاع می باشد.
آدم را یاد این سروده می اندازد:
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود...
ولی از شما چه پنهان که در مستندی که سالها پیشتر دیدم ، پژوهشگری در قزاقستان بر روی گله ای از گرگها تحقیق می کرد و پس از چندی تمامی گرگان وی رابه عنوان عضوی از خانواده پذیرفته و کلی با او حشر و نشر داشتند... شاید اینرا باید برای کفتار می سرودند که خبری از تحقیق روی کفتاران ندارم، شاید آنان نیز آنچنان که آورده اند نباشند و این خوی و خصلت فقط از آنِ به ظاهر آدمیان باشد...
البته بنده با تکنیک و ظرافت میل کشیدن آشنایی نداشته و گمانم بر آن بود که میل را فقط داغ کرده و بر چشمان بی نوایی می کشیدند.
گویا سفیر انگلیس در دربار فتحلی شاه در خاطرات خود آورده که فرزندان برومند و خوش چهره لطفعلی خان را دیده که به غلامی گمارده و چشمانشان از حدقه بیرون آورده شده بود، پس از چندی نیز گویا آنان را خبه (خفه) کردند...
شاهان صفوی نیز از قرار (اگر برایشان نساخته باشند) آدمخوارانی داشتند که دشمنان ایشان را زنده زنده میخوردند...واویلا! که در این مهد تمدن و قلب تپنده جهان چه خبرها که نبوده.….
گویا حضرتش در همین باب سروده:
شکوه تاج سلطانی که بیم جان درو درج است
کلاهی دلکش است اما به درد (ترک) سر نمی ارزد...
نکته ای هم پیرامون عراق که می باید عراق عجم باشد، چراکه در خاطره ندارم این پدر عراق عرب را مسخر کرده و جلایریان راشکسته باشد...البته حافظه بنده است و حسابی بر آن نتوان بست...
و ای آوخ که شش بار کلیک کردم و این درج نشد، گویا پست الکترونیکی اجباری شده...خیر است انشا...
سر می برید:تنها در این اثر بکار رفته است
گردنان را بیخطر سر میبرید
دربیت
هرکه ایامی چراغی برفروخت
چون تمام افروخت بادش در دمید
صحیح بیت براساس نسخه قزوینی وغنی به این صورت است
هر به ایامی چراغی برفروخت
چون تمام افروخت بادش در دمید
که ضمیر مبهم "هر" به جای فاعل نشسته است