غزل شمارهٔ ۹۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۹۵ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۹۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۹۵ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۹۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۹۵ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۹۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۹۵ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۹۵ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۹۵ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۹۵ به خوانش شاپرک شیرازی
غزل شمارهٔ ۹۵ به خوانش محمدرضاکاکائی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
توی آلبوم رویای وصل... حسام الدین سراج این غزل رو میخونه...20!!!!!
و در آلبوم یاد باد سالار عقیلی هم خوانده شده
پیوند به وبگاه بیرونی
من به شخصه هرموقع این شعرو میخونم یاد بید مجنون میفتم......... مخصوصا اونجایی که میگه: نسیم جعد گیسویت
واقعا ممنون از اینکه انقد سایت خوبی رو در اختیار ما میذارید...
من برای همین شعر توی کلاس کنفرانس داشتم و حسابی گیج شده بودم که کجا میتونم پیداش کنم...
ممنون که از یه صفر بزرگ نجاتم دادید...
با سلام
در بیت "و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی/ برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت" در مصرع دومش من در وبلاگی به جای فروریزد، برافشانی دیدم "برافشان تا برافشانی هزاران...." میخواستم بدونم کدومش معتبرتر هست و صحیح تر؟؟؟؟؟
با تشکر از سایت خوبتون
از آنجائیکه بر "افشاندن" به معنی تکان دادن میباشد, فرو ریختن (فرو ریزد) نتیجه طبیعی ان است . دگر اینکه تکرار مجدد "بر افشاندن" در همان مصرع صحیح نمیباشد
دوستان توجه داشته باشند باتوجه به محتوای عرفانی این غزل و همچنین سایر اشعار حافظ تفسیر و تعابیر باید توسط کسی انجام بگیره که مراتبی از عرفان رو طی کرده و لذا تعابیر ما از مضنون این غزل صرفا تحت لفظی خواهد بود و انحراف از مقصود واقعی کاملا مشهوده
دوست عزیز برداشت عرفانی از شعر حافظ یک اشتباه تاریخ است. حافط صوفی ستیز هرگز نمیتونه یک عارف باشه. یک نگاه بی طرف به شعر حافظ خصوصا ساقی نامه نشون میده که تا چه حد عشق حافظ دنیوی بوده نه اخروی. آقای علی حصوری کتابی در این مورد دارند که نشانه های خوب و بی طرفی می تونید در متنش پیدا کنید.
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی
یارب آن زاهد خودبین( چون تو )که بجزعیب ندید
دودآهیش در آیینه ی افلاک انداز
عشق زمینی و آسمانی از هم جدانیستند میان عاشق ومعشوق هیچ حائل نیست
توخودحجاب خودی (نوید) ازمیان برخیز
شاه منصور برادرزاده شاهشجاع وبرادر شاه یحیی است و سالها در تحت فرمان شاهشجاع و در دستگاه او با حافظ مأنوس بوده است. این غزل را حافظ در پیرانه سر برای شاه منصور سروده و تاریخ آن احتمالاً قبل از سال 790 باشد زیرا شاه منصور در سال 790 پس از شکست شاهیحیی بر شیراز مسلط و تا پایان عمر حافظ یعنی سال 792 حاکم شیراز بود ودر سال 795 در جنگ با تیمور کشته شد.
شاعردر مطلع غزل حالت چشم انتظاری و آرزوی باطنی خود را که او به سلطنت وقدرت دست یابد، بازگو کرده و در بیت دوم چنین وانمود میکند که آیا پس از سالها انتظار آیا وقت آن نرسیده که چشممان به جمال تو بر سریر سلطنت بیفتد. و در بیت سوم این خال موروثی خانواده آلمظفر را که در صورت اکثر مردان این خانواده فیالجمله شاهمنصور بود میستاید. در بیت چهارم شاه منصور را تشجیع به قیام کرده و در بیت پنجم راه و رسم حکومت را به او یادآور میشود و با کنایه به او میفهماند که مردم در زیر فشار و دربند اسارت استبدادند. قیام کن و آنها را رهایی بخش و بالاخره دربیت ششم خود را مانند بادصبا سرگردان و بیحاصل نامیده و از اینکه در آرزوی توفیق او به سر میبرد غزل را به پایان میرساند و مضمون بیت مقطع این غزل را جای دیگر چنین سروده است:
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش
که آب زندگیم در نظر نمیآید
این غزل یکی از غزلهای ذو وجهین حافظ است که صورت ظاهر عاشقانه آن بسیار لطیف و ایهامات آن بسیار با ظرافت جا افتاده است.
شرح جلالی
با سلام و عرض ادب
در نسخه ای مصرع دوم بیت “و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی/ برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت” را اینگونه یافتم : “برافشان زلف تا ریزد هزاران جان ز هر مویت”
لطفا راهنمایی بفرمایید که کدام یک صحیح است؟
با تشکر فراوان
باسلام به دوستان عرفان وادبیات اسلامی
برای این غزل یک فال رادرنظرگرفته ام که دراینجامی آورم:
نیت شماخوب است وانسلنی کمال گراهستید
وآنچه می طلبیدبسیارعالی است،آنچه که،،،،،،،،،
همهء ماانسانهادرجستجوی آن هستیم باید،،،،،
وسیله ای برای رسیدن به کمال باشدوبه،،،،،،،،،،،
مظاهردنیادل نبندیم ،یک فرصت عالی در،،،،،،،،
انتظارشماست ،انشاالله که ازآن استفاده ،،،،،،،،،
کنید.
پیروز،وسربلندباشید
..
زهی همّت که حافظ راست کز دنییّ و از عُقبی
....................................... بجز خاک سر کویَت
نیامد هیچ در چشمش : 16 نسخه (801، 807، 814-813، 816، 818، 819، 822، 824، 825، 827 کمبریج، 843 و 4 نسخۀ متأخّر یا بیتاریخ)
نیاید هیچ در چشمش : 14 نسخه (827، 838-817 و 12 نسخۀ متأخّر یا بیتاریخ)
نیاﯨﺪ هیچ در چشمش : 4 نسخه (814-813 و 3 نسخۀ متأخّر: 854، 855، 857) جزء «ﯨﺪ» بدون نقطه
که در چشمش نمیآید : 3 نسخه (821، 823 و 1 نسخۀ بیتاریخ)
نیابد هیچ در چشمش : 1 نسخۀ بیتاریخ
نیارد هیچ در خاطر : 1 نسخۀ بیتاریخ
از 39 نسخۀ مکتوب در قرن نهم اعم از مورخ و بیتاریخ که غزل 94 را دارند، نسخۀ مورخ 864 بیت تخلص را ندارد. نسخۀ مورخ 803 خودِ غزل را ندارد.
**************************************
**************************************
دوستانی که دوست دارند به این شعر و بقیه اشعار حافظ انگ عرفان بزنند آیا یک بار این خصوصیات را برای خدا در نظر گرفته اند تا ببینند در وصف جهان آفرین چه گفته مضحکی میشه فهمیدن چنین شعر روان و زیبا در وصف معشوق حالا هر که هست نیاز به سواد و تخصص خواصی نمیخاد فقط بهش دل بسپارید
درودبر شما
عرفان یعنی معرفت یعنی روی پله ی عشق(شوق، ذوق، تمنا وحدت، درک تن واحده ،شور ،شیدایی،اتصال و ارتباط با هوش و عشق کل ) و نه پله ی عقل(پندو اندرز،سعی وتلاش ،تقلید، دو دو تا چهارتا، اتصال با هوش جزء ،کثرت )قرارگرفتن
معرفت خودشناشی و خدا هم یعنی به خودآ و یعنی تحت امرقوانین حاکم بر هستی در ذلک الکتاب بودن وبنابراین معرفت و عرفان و سیرو سلوک برای درک از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آنک ننمایی وطنم؟ ) درک عدم) از ماجدانیست
با درود به هم میهنان گرامی و گنجوران گرامی دست اندرکار گنجور، از دست نوشته های حافظ چیزی بر جای نمانده و تا آنجا که من خوانده و می دانم این دیوانی که ما در دست داریم را محمد گلندام از غزل های پراکنده ای که در دست خودش یا مردم بوده فراهم آورده است. از زمان حافظ تا کنون، در غزل های حافظ دخل و تصرف هایی شده است و توشته های دقیق و کامل حافظ را نداریم. نسخه بدل های هم در شمار همین دخل و تصرف هاست. مسعود فرزاد در چندین جلد کوشیده است تا سره از ناسره جدا کند که کار گرانی کرده است.
حافظ اگر یک آدم معمولی بود جاودانه نمی شد پس راز جاودانه شدن حافظ در ارزشمند بودن اندیشه های بلند و جهانی اوست. حافظ در هیچ مکتبی جز مکتب خودش که یک دکترین جهان شمول است نمی گنجد.حافظ درباره ی دل خود که درون او و ناب اندیشه ی اوست خودش چنین گفته است: گوهری گز صدف کون و مکان بیرون بود // طلب از گمشدگان لب دریا می کرد" او علمای دوران خود را "گمشدگان لب دریا" می نامد.
من بر اساس دیوان خانلری این غزل را چنین معنا کرده ام:
چکیده ی بیت نخست:
همیشه، نسیمی که از میان پیچش موی تو می گذرد، مانند شراب(مدام= شراب) مرا مست می کند. جادو و افسون چشم ات، مستی ام را افزون و مرا خراب و مست تر می سازد.
چکیده ی بیت دوم:
پس از این همه شکیبایی، آیا می توانم چنان شبی را ببینم که چشمم به چشمت روشن شود و روبروی مهراب چشمت بنشینم؟(معرب مهراب که واژه ای فارسی است را محراب گفته اند).
چکیده ی بیت سوم:
از آن رو، سیاهی مردمک ِ چشم ام را، گرامی می دارم که مانند خال هندوی توست و برای جان من همچون دارویی، بهبود بخش است.(خال هندو که هنوز هم هندی ها و مردم جنوب آسیا در میان پیشانی خود نقش می کنند، خالی است که بازمانده از اندیشه های مهری و مهرپرستی است).
چکیده ی بیت چهارم:
اگر تو می خواهی که سراسر جهان را برای همیشه و از آغاز تا انجام ، درست آرایش دهی تا هر چیز به درستی و خوبی آراسته گردد، به باد خوش و جان بخشِ صبا، بگو تا یک زمان روی بند(برقع) تو را از چهره ات بردارد. یعنی اگر حجاب تو برداشته شود، جهان برای همیشه به درستی، آراسته خواهد گردید. حافظ پوشیدگی روی یار را با آرایش جهان، دمساز و هم آهنگ نمی بیند.
چکیده ی بیت پنجم:
و گر (اُ گر)؛ همچنین اگر می خواهی ریشه ی نابود سازی مردم را برکنی(مردم کشی و کشتار را براندازی)، برقص و موی خود را برافشان تا از جنبش هر موی تو هزاران جان زنده گردد.
چکیده ی بیت ششم:
من و باد صبا را، دو مستِ سرگردان بدان که بیهوده خود را به این سو و آن سو می زنیم. من از چشم تو مست و خراب هستم و صبا، از بوی گیسوی تو مست است و به هرسو می خرامد.
چکیده ی بیت هفتم:
آفرین بر اندیشه ی بلند و آزادگیِ حافظ که جز خاک سر کوی تو(یعنی انسان به معنای عام آن، نه این شاه و آن وزیر)، هیچ چیز نه از این دنیا و نه از آن دنیا در چشمش ارزش نداشت.
منوچهر تقوی بیات
می بینم که هیچ کدام از حاشیه نویسان مانای درستی از بیت سوم این غزل
سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخهای باشد ز لوح خال هندویت
به دست نداده اند
ازگرامیان ، بانوان و آقایان : روفیا ، مهناز، س ،7 , نادر.. ، پریشان روزگار ، حسین،1 و دیگر دوستان خواهش می کنم نظرشان را در مورداین بیت بفرمایند
گمان نمی کنم” سوادلوح بینش “ به مانای چشم باشد
ممنونم
حسین جان.. دوست عزیز
سپاس از این که این کم سواد را قابل دانستید برای ارائه نظر در کنار عزیزان فرهیخته و گرانقدرمان
با توجه به اینکه حافظ در ابیاتی دیگر همچون "سواد دیده غمدیده ام به اشک مشوی .. که نقش خال تو ام هرگز از نظر نرود" ، سیاهی مردمک چشم را با خال سیاه همراه نموده است، به گمانم در اینجا نیز در همین مفهوم، سواد لوح بینش (سیاهی لوحِ دیده) را از آنجا که یادآور سیاهی خال محبوب در نزد جان خود می باشد، عزیز شمرده است..
نفرمایید کم سواد یا بیسواد دوست عزیزم
درود بر شما
زیرا :
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که درس عشق در دفتر نباشد
نگار من( محمد و همه ی عشاق حقیقی ) که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه ( عشقبازی ) مساله آموز صد مدرس ( استاد دانشگاه و مدرس و عالم و معلم و فیلسوف ) شد
به نظر من یکی از معنی های سواد،زمین و کره زمین است و سواد لوح بینش به معنای چشم و کره چشم است
کره چشم را برای آن میخواهم که دیدن خال سیاه تو آرام جان من است
که جان را نسخهای باشد ز لوح خال هندویت=که برای جان نسخه(شفابخش) از خال سیاه چهره ات باشد
چشمم مایه آرامش من است چون خال تو بیند
نیمی از صفحه کلیدم از کار افتاده کسی داند کدامین خاک باید بر سر ریخت؟
نیم ساعت زمان برد این نیم خط
کلید برگ تازه چاره کاره
آیا صفحه کلیدتان همانا نرم افزار است یا که همی سخت افزار؟
یکی از ماناهای سواد " سیاهی " است و لوح بینش
ار چشم باشد، سواد لوح بینش سیاهی چشم خواجه است، و گرامیش میدارد تا نسخه ای باشد از لوح خال هندوی یار در بن جان عاشق
و حافظ سر وسری دارد با خال هندو تا بدانجا که سمرقند و بخارا را به دانه ای از آن میفروشد
( مگر که بینش را نگرش خردمندانه شاعر بدانیم وگریز
به وادی عرفان )
که جعد گیسو و برقع و مهراب ابرو و شب پسا شکیب
و خاک سر کوی یار و فریب و... جایی برای آن نمی نهد. و
خداوند آگاهترین است.
و نسخه گمان میبرم رونوشت است و نه آنچه پزشکان
گاه باری به هر جهت می نویسند
ممنون.
سخت افزار(کیبورد کامپیوتر) با System Restore درست شد ولی باز برگشت به قبل.یک بار دیگه System Restore را اجرا کردم و فعلا درست شده
سرگرم فوتبال بودیم موناکو 2-0 باخت به پیرزن ایتالیایی
و البته یک بزرگتر از صفر است،
و یوونتوس که پیز زنش می خوانند به مانای جوانی است ( خدای جوانی رومیان) و هم ریشه با جوان و جوانی خودمان.
دوستان جان
به نظر من نیز نقدی کنید ، ممنونم
نه فلک راست میسر نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنی آدم از اوست
سعدی
چنین انگاشتند که از جانب پروردگار خال سیاهی در لوح ِ دل آدمی نهاده شده که حاوی تمام اسرار خلقت است به نام سویدا { لوح بینش }
سواد به مانای سیاهی
لوح بینش =لوحِ دل که خال سویدا در آن حک شده
خال هندو = خال سیاه [غلامان هندو را سیاه و غلامان چچنی را سفید رو و زیبا می گفته اند} ارتباطی به خالهای رنگارنگ پیشانی هندوان ندارد
می گوید : خال {سویدای} دلم را از آن جهت گرامی می دارم که خال سیاه تو ، رونوشت و نمونه ای بر جان من باز تاب داده است
مانا باشید
گرامی حسین
نظر من به بازبینی رفته
ممنون از لطف شما
مانا باشی
برداشت ظریف و زیبایی است دوست عزیز..
گرامی نادر..
سپاس
مانا باشید دوست جان
دوستان عزیزم
از همه ی شما ممنونم که نفس این دوست را شهید نکردید و گرامی داشتید .
جمع دوستان خانه ی امید است
پاینده باشید
همه دردهای عالم یک طرف بازببنی گنجور یک طرف
جنگ هفتاد و دو ملت همه راعذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
به نظر منظور از سواد همون مردمک چشم باشه. چون تو مصرع دوم بیت قبلی آورده که "که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت" و در واقع مرجع ضمیر "ش" همون "دیده" تو مصرع قبلی باشه
مُدامم مست میدارد نسیم ِجَعدِ گیسویت
خرابم میکند هر دَم فریب چشم جادویت
مُدام: پیوسته،همیشه، شراب، در اینجا معنای شراب ندارد.
نسیم: بوی دلنواز
جَعد: موی پیچیده و حلقه حلقه
خراب: حالتی ویرانگر وغریب ازبیقراری وبی تابی، دراینجا خُماری که به سببِ ننوشیدن شراب دست می دهد. حافظِ خوش ذوق درمصراع اوّل ازرایحه ی زلفِ معشوق سر مست شده لیکن درمصراع دوّم ازافسون چشمانش خُمار وبی تاب می باشد. "مستی" و"خرابی" دراین بیت تضادّی حافظانه خلق کرده اند. تضادّی که موردِ علاقه ی همیشگیِ حافظ است ومعمولاً دراغلب اشعارش باقراردادن واژه های متضاد، به زیبایی تناقض می آفریند وهنرنمایی می کند تاکشمکش های حالتهای عاشقانه رابه تصویرکشد.
فریب: حرکاتِ دلبرانه،ناز وعشوه
چشم جادویت: چشمان افسونگرتو
خطاب به معشوق زمینیست.
معنی بیت: ای محبوب من، درحالت متناقضی ازشیدایی قرار گرفته ام. ازیک سوشمیم دلنوازی که ازلابلای زلفِ مجعّدت به مشامم می رسد سرمست وشنگول می شوم ازسوی دیگر ازافسون چشمان جادوگرت خراب وخُمارمی گردم.
اگرچه مستیِ عشقم خراب کرد ولی
اساس هستی من زان خراب آباداست.
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محرابِ ابرویت
شمع دیده:چشم به شمعی خاموش تشبیه شده که قراراست به نورچشم معشوق درمحراب ابروانش روشن گردد. شمع افروختن درمحراب فضای روحانی ِرازونیاز وحاجتمندی را به ذهن متبادرمی سازد.
افروزیم: روشن کنیم
محراب ابرویت: کمان دلکش ابروی یاربه محراب که محل رازونیاز است تشبیه شده است. برای عاشقی مثل حافظ،کمان ابروی یارمقدّس ترین محراب برای رازونیازوبرافروختن شمع دیدگان(روشن نمودن چشم) به نورچشمان معشوق است.
معنی بیت: بعد ازاین همه صبر وتحمّل ِطاقت سوز،خدایا آیا توفیقی پیدا خواهیم کرد که شبی چشم درچشم محبوب،شمع دیدگانمان را درمحراب ِ مقدّس ابروانش روشن سازم؟
به جزابروی تو محراب دل حافظ نیست
طاعتِ غیرتودرمذهب مانتوان کرد
سوادِ لوح ِبینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخهای باشد ز لوح خال هندویت
سواد : سوادمعانی زیادی دارد دراینجا باتوجّه به قرارگرفتن درکنار"صفحه ی بینش" همان سیاهیِ وسطِ چشم(مردمک) است که به سببِ دارا بودن اهمیّت وقدرت جادویی عزیزترین نقطه ی بدن است. درفرهنگ وگویش ترکی،برای کسی که بسیاردوست داشته باشند می گویند "قاراگِلَه" یعنی سیاهی چشمانم هستی وبه اندازه ی آن عزیزی. (قارا:سیاهی، گِلَه: مردمک چشم) امّا حافظ می فرماید: سیاهی چشم برای من نه به سببِ قوّه ی بینایی ،بلکه ازآن روی عزیزاست که شکلِ خال سیاهِ تورا برای من تداعی می کند چنانکه گویی یک رونوشت ازخال تو درجان من است.
سودا لوح بینش: سیاهی مردمک چشم.
خال هندو: به خالهایی که سیاه،جذّاب ورازآلودهستند گفته می شود.
معنی بیت:مردمک وسیاهی چشمانم را ازآن روی عزیز و گرامی می دارم که نقش خال ِخیال انگیز تورادرذهن من تداعی می کند. چنین تصوّرمی کنم که یک رونوشت ازخال جادویی تو دردرون جان وضمیرم نقش بسته است.
سواددیده ی غمدیده ام به اشک مشوی
که نقش خال توهرگزنمی رودزضمیر
تو گرخواهی که جاویدان جهان یک سربیارایی
صبا راگو که بردارد زمانی بُرقع از رویت
بُرقَع: حجاب،روبنده، پارچهای که هنوزهم دربسیاری ازنقاط ایران، دختران وزنان بر روی صورت آویزان کنند. البته وجود این واژه دراین غزل به تنهایی نمی تواندنشانگراین باشد که معشوقِ شاعربی تردید مونّث بوده است. چراکه حافظ برای مخاطب مذکرنیز واژه ی "بُرقع بردار" راقبلاً به منظورتشویق مخاطب به ظهور وقیام بکاربرده است وممکن است دراینجا نیز به همان معنای ازخلوت بیرون آی وقیام کن بوده باشد.
معنی بیت: اگرمی خواهی تمام نقاط جهان را به آبادانی وبهبود وزیبایی تغییردهی کافیست به نسیم صبا اشاره کنی تاروبندِ تورابگشاید و ازتجلّیِ فروغ سیمای تو،جهان مبدّل به گلستانی فرحبخش گردد.
گوشه گیران انتظار جلوه خوش میکنند
برشکن طَرفِ کلاه وبُرقع ازرُخ برفکن
و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
برافشان: موهایت رابازکن وبه نسیم بسپار
معنی بیت: درادامه ی بیت قبلی: واگرمی خواهی که رسم فناشدن ومرگ راازبین ببری کافیست که زلفِ خودرابرافشانی وبه نسیم صبابسپاری تاجانهایی که دربندِ زلفت گرفتارانند وچیزی به مرگشان باقی نمانده،آزادشوند وازتجلّیِ زیبائیهای توجانی تازه بگیرند جانی که فانی نیست.
زلفت هزاردل به یکی تارموببست
راه هزارچاره گرازچاسوببست.
من و باد صبا مسکین دو سرگردان بیحاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بوی گیسویت
افسون: جاذبه و جادو
معنی بیت: ای محبوب، من وبادصبا هردودرعشق توهمانند هم بیچاره و سرگردان وحیرانیم و ازاشتیاق توبه هرسوی دَوانیم. بادصبا ازبوی دلکش زلف تو، من ازجادوی چشمانت سرمست ومدهوش هستیم.
حافظِ خوش ذوق درجایی دیگر حالات عاشقی وعواطف خودرا باآهو تقسیم کرده است.
الا ای آهوی وحشی کجایی
مرا با توست چندین آشنایی
دو تنها و دو سرگردان دو بیکس
دَد و دامت کمین از پیش و از پس
زهی همّت که حافظ راست از دنیی و از عُقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاک سر کویت
زهی: مرحبا
همت: اراده، دراینجامناعت طبع وبی نیازی
معنی بیت: مرحبا به مناعتِ طبع وعزّتِ نفس حافظ که فریبندگیهای مظاهردنیوی و نعمت های بهشت نتوانستند حافظ راوسوسه کنند. حافظ فقط به خاک سرکوی معشوق دلخوش وخرسنداست وازبندِ تعلّقاتِ هردو جهان آزاد می باشد.
باغ بهشت وسایه ی طوبا وقصرحور
باخاک کوی دوست برابر نمی کنم
عالی مثل همیشه 😍🌻
درودبر شما و خرد شما
بسیارعالی
و آهنگ مست از گروه آلیاژ (محمد اکبران)
از این غزل استفاده شده
یکی از بهترین مستندات برای اون قشری که هنوز در پوسته غرقند و فکر میکنند منظور حافظ از شراب ، آب انگور بوده است ...
مدامم مست میدارد ، نسیم جعد گیسویت ...
سلام ، تصنیف مدامم مست ، شاهکاری از سالار عقیلی هم از متن این شعر حافظ هست
با سلام
دو بیت جهت بررسی بیشتر بشرح ذیل.
من از لطف صبا دارم سپاس نکهت جانان
وگرنه کی گذر بودی سحرگاهان از این سویت
سواد دیده هر وقتی بخون دل همی دیدم
عزیزش دارم این ساعت بیاد خال هندویت
خرابم می کند هردم فریبِ چشمِ جادویت . ـ حافظ
● من در تیرگیِ غلیظِ چشمهایت ، بی بالشت به خواب رفته بودم ، زیرِ سایه یِ تناورِ سکوت ...
قرار بود زودتر از خروسِ سحری چشم هایت بیدار شوم ، نشد ...
حالا تا من حرف می زنم ، چشم هایت آهنگِ پلنگ صورتی را پخش می کند ...
✓ قسمتی از نوشته ی مربوط به سال 1384
✓ بقیه اش را دوست نداشتم حذف کردم .
✓ این مطلب قبلا در یکی از کانال های تلگرامی منتشر شده بود .
▣ احمد آذرکمان ـ حسن آباد فشافویه
ـــــــــــــــ
● چشم هایِ تو روزی ، عصاکشِ سکوتِ من بود ، و تو مثلِ جِلدِ قرآن ، پُر بودی از بوسه هایِ من ...
✓ قسمتی از نوشته ی مربوط به 23 بهمن 1394
✓ بقیه اش را دوست نداشتم حذف کردم .
✓ این مطلب قبلا در یکی از کانال های تلگرامی منتشر شده بود .
▣ احمد آذرکمان ـ حسن آباد فشافویه
ـــــــــــــــ
پیوند به وبگاه بیرونی
درود به فرهیختگان گرامی
در تصحیح سایه در مصرع دوم بیت سوم، آمده نقش خال. لطفاً توضیح دهید کدام درست تر است. همین لوح یا نقش. با سپاس
با عرض سلام و درود خدمت تمامی دوستان
در پاسخ به دوستی که گفت محتوای عرفانی در شعر حافظ نیست :
چون وقت و اطلاعات کافی ندارم بیت 4 برای بررسی اجمالی کافیه . بیت 4 : تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی \ صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
خب . کافیه کمی بیندیشیم . اگر این بیت درباره ی عشق زمینیه یک سوال زیبا پیش میاد و اون اینه که آیا عشق زمینی [دست] ندارد که باد صبا باید برایش برقعش را بردارد ؟؟؟؟؟ اگر می گفت [ صبا را گو بیاور از بوی خوب گیسویت ] اونوقت شاید میشد ادعای عشق زمینی کرد .
اما چرا عشق آسمانی ؟؟؟ اولا عشق آسمانی یعنی پروردگار قابل رویت نیست .به همین دلیل گفته : زمانی برقع از رویت . یعنی ای خدا به باد صبا که وسیله ی دست تو است و به فرمان تو است بگو که موانع دیدن تو را از روی زمین بردارد تا همه بتوانند تو را در مخلوقاتت ببینند و ایمان بیاورند آن گاه است که جهان یکدست به تو ایمان آورده و دنیا گلستان می شود .
سلام بر دوستان.من قصد ندارم نظر خودم رو به زور به دیگران تحمیل کنم...اما این همه عشق دنیایی و این همه شرابخور، اخه کدومشون تونستن با کلامشون انسان رو انقدر تحت تاثیر قرار بدن جز اینکه حافظ غرق در عشق جاودان باشه...جز اینکه این کلام از منبع اگاهی اومده باشه
درود بر دوستان،
سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخهای باشد ز لوح خال هندویت
"سواد لوح بینش" یعنی آنچه که از جهان به چشم می آید (دیده می شود). جهان به یک تابلوی سیاه و سپید تشبیه شده است. آنچه از جهان می بینم چون یادآور و نشان تو است عزیز است و گرنه برایم بی ارزش است. بیت پایانی (زهی همت که حافظ راست از دنیا و از عقبا نیاید هیچ در چشمش به جز خاک سر کویت) به همین معنا اشاره دارد.
درود خدا بر حافظ
اگر این مرد نبود بخشی از هویت ایرانی اسلامی خویش را نداشتیم. چقدر به او مدیونیم. بیت پایانی به نظرم خودش گواه این مدعاست که حافظ چقدر مرد میدان خداجویی بوده است
درود بر شما دوست خردمند و جویای عشق و حقیقت
با سلام
هنر حافظ شعر او را از هر معشوق قابل تصوری بالاتر می نشاند. در دنیای واقعی معشوقی با خصوصیات بیان شده در این غزل وجود ندارد، اما در عالمی که او می سازد این ممکن می شود. ما اگر چه تجربه ی چنین عشق هایی را نداشته ایم و چنین معشوق هایی را ندیده ایم ولی شعر حافظ عمیق ترین لایه های وجودی ما را متاثر می کند و به ارتعاش در می آورد.
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم می کند هر دم فریب چشم جادویت(95)
نسیمی که از شکنج موهایت به جان میرسد، پیوسته مستم کرده است و چشمهای جادوگر و فریبنده ات هر لحظه خرابم میکند.( ارتباط خرابی و مستی و شرب مدام= پیوستگی حال خوش)
2- وای خدا! پس از این طول انتظار، آیا شبی می توانم چشمانم را به دیدار محراب ابرویت روشن کنم ؟!
3-برای سیاهی مردمک چشمم، قداست ویژه ای قائلم، زیرا بازتاب خال هندوی توست در جان عاشقم( خانلری: نقش خال)
4- اگر می خواهی که جهان برای همیشه آراسته شود، به نسیم صبا بگو که لحظه ای روبند را از چهره زیبایت بردارد.( تضادزیبا: آراستگی جاودان با یک لحظه جلوه)
5- و اگر می خواهی که نیستی و زوال از جهان برچیده شود، شکنج موهایت را باز کن تا از هر مویت هزاران جان رها( از نیستی، غم و ...) شوند. ( ایهام فنا به فنای عارفانه و فرو ریختن جانها به مردن)
6- هم نسیم صبا بی دلیل سرگردان توست هم من، صبا از بوی موها و من از جادوی چشمها( گریزی زیبا به بیت اول و سرایت دادن عشق به پیام آور آن)
7- آفرین به این همت بلند حافظ، که از همه جلوه های این سرا و آن سرا، جز خاک کوی تو چیزی نظرش را جلب نمی کند.( رها از همه تعلقات مادی و معنوی)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
سلام ؛
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقَع از رویت !
چرا بُرقِع تلفظ شده است در فایل صوتی؟!
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت
نسیم و بوی خوش گیسوی معشوق یعنی شناخت و کسب معرفت نسبت به ذات هستی کل یا خدا که هرچه این معرفت بیشتر شده و جعد یا پیچیدگیها و رموز هستی کل بازتر شود ، مستی و مدهوشی انسان نیز افزون شده ، مداومت و پیوستگی می یابد و عشق در دل چنین انسانی جوانه خواهد زد ، مدام دارای ایهام است که معنی شراب را نیز تداعی می کند ، در مصرع دوم خراب کردن یعنی درهم ریختن تصورات ذهنی که انسان تا پیش از این جهان را با چشم مادی و حسی خود می نگریست که تا خراب نشود آبادانی درکار نخواهد بود ، اما سبب این خرابی و زیر و زبر شدن ذهن چیست ؟ حافظ میفرماید جادوی چشم حضرت معشوق ، یعنی دیدن و به نظاره نشستن جهان از دریچه چشم حضرتش که کاملأ جهان بینی و بینش انسان را دگرگون کرده و شخص به علت وجود و حضور خود در این جهان پی خواهد برد و این تغییر بینش بطرز باورنکردنی سریع اتفاق می افتد طوریکه به جادو می ماند .فریب در اینجا به معنی افسون و سحر آمده که عنایت خداوند است بر مسحور تا خراب و سپس عاشق شود .
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن ؟
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت
حال که افسون چشم حضرت معشوق موجب تغییر نگاه انسان عاشق به جهان گردید آرزویی در دل او شکل گرفته و پرسشی در ذهن که آیا اگر او نیز همچون بزرگان صبر را پیشه کند و با استمرار کسب معرفت الهی افق دید خود را گسترده تر گرداند آیا شبی (لحظه ای ) خواهد رسید که او نیز در این جهان شمع دیده افروز شده و بتواند با روشن کردن شمعی ، دیدگان خود را از نوری هرچند ناچیز بهرمند کند تا بینایی حاصل شود و بتواند جهان را از منظر چشم خداوند ( محراب ابروی حضرت دوست ) ببیند که این کار برترین عبادت است در این محراب .
سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخه ای باشد ز لوح خال هندویت
سواد یا سیاهی چشم یعنی بینایی که در برابر سفیدی چشم یا کوری و نابینایی آمده است و بینش حقیقی یعنی دیدن جهان از دریچه چشم جادویی حضرت معشوق ، هرگونه نگرش دیگری نابینایی محض یا سفیدی لوح بینش است حتی اگر چشم حسی انسان بینا باشد ، پس حافظ این بینایی حقیقی یا سیاهی لوح بینش را به این لحاظ عزیز و گرامی میدارد که جان اصلی انسان (و نه جان جسمی وی ) نسخه و کپی برابر با اصلی ست از جانان که زیبایی مطلق است ، یعنی جان خدایی انسان به ذات دارای همان صفات زیبای خداوند و نقشی ست از خال هندوی حضرتش که نماد همه زیبایی هاست . مثالی که در باره سواد لوح بینش میتوان زد فیلمهای سلولویدی عکاسی ست که هر چه از دریچه چشم یا لنز دوربین ببینیم بر آن لوح یا صفحه ثبت میشود در تاریکخانه با عبور نور از آن بر روی کاغذ حساس ثبت و تبدیل به عکس یا تصویر میگردد ، به همین ترتیب با نگرش انسان به هستی از دریچه و لنزی که خداوند به جهان می نگرد ، همان نگاه و بینش خداوند بر لوح و صفحه بینش انسان ثبت میگردد که عشق و مهربانی ، فراوانی ، گذشت ، کرامت و در یک کلام خال هندوی حضرت دوست است .
تو گر خواهی که جاویدان ، جهان یک سر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
خداوند که بدون شک میخواهد سراسر جهان را با نور خود بیاراید و انسان را نیز به همین منظور خلق نموده تا گنج پنهان خود را در زمین و فرم آشکار کند ، پس مخاطب این بیت انسان است که اگر بخواهد همچون خضر جاودانه شده و جهان را با صفات زیبای خداوندی بیاراید باید از باد صبا طلب یاری و کمک کند ، صبا کنایه از انسانهای بحضور رسیده و کاملی مانند حافظ و مولانا ست که پل ارتباطی خداوند با انسان بوده و زبان حق شده ، پیغامهای عالم معنا را در قالب شعر و غزل برای پویندگان راه و طریقت عاشقی می آوردند ، " زمانی " همان وقت شکوفایی یا قیامت فردی انسان است که بپا می خیزد ، برقع رخسار زیبا و حقیقی انسان را پوشانیده و او نمیداند در پس این برقع و روبنده که از جنس ذهن و ماده است رخسار زیبای خداوند پنهان شده ، پس حافظ میفرماید اگر بخواهی به خدا زنده شده و جاودان گردی از بزرگان و عارفان طلب استمداد کن تا خود واقعی ات را به تو بنمایند که در اینصورت گل وجود معنوی تو شکفته شده و سراسرجهان نیز از وجودت بهره برده ، آراسته میگردد و درد و رنج از بشریت رخت بربسته ، شادی در همه جا و بر همگان حاکم میشود .مخاطب این بیت میتواند هم انسان باشد و هم خداوند که در صورت دوم جاویدان جهان را بدون فاصله میخوانیم .
و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
فنا در اینجا به معنی واقعی کلمه نیستی و نابودی ست که فرجام کار انسانهایی ست که لوح بینش خدایی نداشته و نابینا از جهان رخت بر می بندند ، پس حافظ از پیشگاه حضرتش درخواست میکند تا برای برانداختن رسم فنا و به قهقرا رفتن انسانهایی که با سفیدی لوح بینش ذهنی ، جهان را می نگرند ، گیسو و موی خود را برافشاند ، یعنی جلوه گری خود را آشکار تر کند تا نابینایان نیز او را ببینند که در اینصورت هزاران هزار و بلکه میلیاردها انسان در زمین از تباهی به زندگی و عمر جاودان خواهند رسید .مخاطب این بیت نیز میتواند هم خداوند و هم اینکه انسان باشد .
من و باد صبا مسکین ، دو سرگردان بی حاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
حافظ با شکسته نفسی میفرماید البته او و حتی انسانی با مراتب بالاتر هنوز راهی بس طولانی در پیش روی دارند ، و همچنان در وادی سرگردانی در پی آن آب زندگانی هستند تا همچون خضر به جاودانگی برسند ، سرگشتگی حافظ بر اثر سحر و افسون چشم مست و نگاه ویژه خداوند به جهان که سراسر عشق است و شادی ، و عارفان و بزرگان دیگر که از نظر حافظ یک گام به معشوق نزدیکتر شده و بر اثر بو و عطر گیسوی حضرتش مست و مدهوش شده اند ، اما هردو در عاشقی و سرگشتگی بسر برده و در راهیابی به ذات و وصل دایم بازمانده و به حاصل کار مورد نظر خود دست نیافته اند .
زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش بجز خاک سر کویت
اما یأس و نومیدی در حافظ جایی نداشته و چاره کار را همت وافر میداند تا با کار مداوم و پیوسته چیزی از این جهان مادی طلب نکند و همچنین عبادتهای او برای طمع رسیدن به بهشت موعود موصوف در عقبی و دنیای دیگر نباشد و ذره ای از هر دو جهان به چشم او نیاید بجز خاک سر کوی حضرت دوست که توتیای چشم و سواد بینش عاشقان است .
این غزل را "در سکوت" بشنوید