گنجور

غزل شمارهٔ ۹۴

زان یارِ دل‌نوازم، شُکری است با شکایت
گر نکته‌دانِ عشقی، بشنو تو این حکایت
بی‌مزد بود و مِنَّت، هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را، مخدومِ بی‌عنایت
رندانِ تشنه‌لب را، آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی‌شناسان، رفتند از این ولایت
در زلفِ چون کمندش، ای دل مپیچ کآنجا
سرها بریده بینی، بی‌جرم و بی‌جنایت
چشمت به غمزه ما را، خون خورد و می‌پسندی
جانا روا نباشد، خون‌ریز را حمایت
در این شبِ سیاهم، گم گشت راهِ مقصود
از گوشه‌ای برون آی، ای کوکبِ هدایت
از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نَیَفزود
زِنهار از این بیابان، وین راهِ بی‌نهایت
ای آفتابِ خوبان، می‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بِگُنجان، در سایهٔ عنایت
این راه را نهایت، صورت کجا توان بست؟
کِش صد هزار منزل، بیش است در بِدایت
هر چند بردی آبم، روی از دَرَت نَتابم
جور از حبیب خوش‌تر، کز مُدَّعی رعایت
عشقت رِسَد به فریاد، ار خود به سانِ حافظ
قرآن ز بَر بخوانی، در چاردَه روایت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زان یارِ دل‌نوازم، شُکری است با شکایت
گر نکته‌دانِ عشقی، بشنو تو این حکایت
هوش مصنوعی: از آن دوست دل‌نشینم، نکته‌ای هست که با وجود شکایت، شکرگزارم. اگر کسی از عشق آگاه باشد، این داستان را بشنود.
بی‌مزد بود و مِنَّت، هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را، مخدومِ بی‌عنایت
هوش مصنوعی: هر کمکی که انجام دادم بدون پاداش و سپاس بود، خدایا مبادا کسی در زندگی‌اش خدمتکاری کند که مورد لطف نباشد.
رندانِ تشنه‌لب را، آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی‌شناسان، رفتند از این ولایت
هوش مصنوعی: کسانی که تشنه‌لب هستند و جستجوی عشق و حقیقت می‌کنند، کسی به آنها آب و کمک نمی‌دهد. به نظر می‌رسد که آن‌هایی که می‌توانستند آنها را درک کنند و یاری‌رسان باشند، از این سرزمین رفته‌اند.
در زلفِ چون کمندش، ای دل مپیچ کآنجا
سرها بریده بینی، بی‌جرم و بی‌جنایت
هوش مصنوعی: در زلف مانند دام او، ای دل، دلمشغولی نکن، زیرا در آنجا سرهای بریده‌ای را خواهی دید که بدون هیچ جرم و گناهی از بین رفته‌اند.
چشمت به غمزه ما را، خون خورد و می‌پسندی
جانا روا نباشد، خون‌ریز را حمایت
هوش مصنوعی: چشم تو با نگاه‌های فریبنده‌اش ما را به زحمت می‌اندازد و تو این را دوست داری، اما این درست نیست که کسی که در حال آسیب زدن است، حمایت شود.
در این شبِ سیاهم، گم گشت راهِ مقصود
از گوشه‌ای برون آی، ای کوکبِ هدایت
هوش مصنوعی: در این شب تاریک، مسیر هدفم را گم کرده‌ام؛ ای ستاره هدایت، از گوشه‌ای بیرون بیا و به من راه نشان بده.
از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نَیَفزود
زِنهار از این بیابان، وین راهِ بی‌نهایت
هوش مصنوعی: هر طرف که رفتم، فقط بر ترسم افزوده شد. آگاه باش از این بیابان و این مسیر بی‌پایان.
ای آفتابِ خوبان، می‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بِگُنجان، در سایهٔ عنایت
هوش مصنوعی: ای خورشید زیبا، در درونم احساس شادی و نشاطی می‌جوشد. یک ساعت فقط در سایهٔ لطف و توجه تو گذرانده‌ام.
این راه را نهایت، صورت کجا توان بست؟
کِش صد هزار منزل، بیش است در بِدایت
هوش مصنوعی: این مسیر چطور به پایان می‌رسد؟ زیرا در آغاز، بیش از صد هزار مقصد وجود دارد.
هر چند بردی آبم، روی از دَرَت نَتابم
جور از حبیب خوش‌تر، کز مُدَّعی رعایت
هوش مصنوعی: هرچند که از من بی‌محلی کردی و آبی که داشتم را بردی، هرگز از در تو روی برنمی‌گردانم، زیرا اسارت و سختی ناشی از محبت، برایم از محبت برخی مدعیان که از من مراقبت می‌کنند، قابل تحمل‌تر است.
عشقت رِسَد به فریاد، ار خود به سانِ حافظ
قرآن ز بَر بخوانی، در چاردَه روایت
هوش مصنوعی: اگر عشق تو را به فریاد برساند، حتی اگر مانند حافظ قرآن را از حفظ بخوانی، در چهارده شکل مختلف هم نتوانی به درستی آن را بیان کنی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش ماهان نوری
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش فریبا علومی یزدی
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش محمدرضا منعیمان
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش پرسته بال افکن
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۹۴ به خوانش محمدرضاکاکائی

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"تصنیف "یار دلنواز""
با صدای محمدرضا شجریان (آلبوم فریاد)
"تصنیف یار دلنواز"
با صدای علی جهاندار (آلبوم صبح مشتاقان)
"نکته دان عشق "علیرضا عصار""
با صدای علیرضا عصار (آلبوم فصل آشنایی)
"ساز و آواز - دستگاه همایون (درآمد تا بیداد)"
با صدای حسام الدین سراج (آلبوم راه بی نهایت)
"راه بی نهایت - ادامه ساز و آواز"
با صدای حسام الدین سراج (آلبوم راه بی نهایت)
"زان یار دلنوازم شکری ست با شکایت"
با صدای احمد شاملو (آلبوم غزلیات حافظ)
"ساز و آواز "کمند زلف""
با صدای همایون شجریان (آلبوم قیژک کولی)
"یار دلنواز"
با صدای علیرضا افتخاری (آلبوم قصه شمع)
"(همایون) (۱۰:۲۱ - ۱۱:۱۱) نوازندگان: عبدالوهاب شهیدی (‎بربط عود) خواننده آواز: عبدالوهاب شهیدی سراینده شعر آواز: حافظ شیرازی (غزل) مطلع شعر آواز: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت"
(آلبوم گلهای تازه » شمارهٔ ۱۳۱)
"آفتاب خوبان – اجرای خصوصی محمدرضا شجریان و حمید طاهرزاده به تاریخ ۱۵ فروردین ۶۷"
با صدای محمدرضا شجریان (آلبوم اجراهای خصوصی)
"زآن یار"
با صدای محسن نامجو (آلبوم سیزده هشت)
"شب سیاه – اجرای خصوصی محمدرضا شجریان، شهرام ناظری و پرویز مشکاتیان"
با صدای محمدرضا شجریان (آلبوم اجراهای خصوصی)
"آفتاب خوبان"
با صدای بیژن بیژنی (آلبوم آفتاب خوبان)
"یار دلنواز – اجرای خصوصی محمدرضا شجریان و پرویز مشکاتیان در افشاری ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۱"
با صدای محمدرضا شجریان (آلبوم اجراهای خصوصی)
"چهارمضراب همراه با آواز مویه و مخالف"
با صدای سالار عقیلی (آلبوم بادۀ نوشین)
"حکایت"
با صدای حسین علیشاپور (آلبوم حکایت)
"رندان تشنه لب"
با صدای محمدحسین پویانفر (آلبوم عزیزم حسین ۴ (فراق))
"Hafez, Act II Scene ۳: Departure of Hafez"
با صدای محمد معتمدی (آلبوم Abdi: Hafez)
"Hafez, Act II Scene ۳: Dialogue"
با صدای محمد معتمدی (آلبوم Abdi: Hafez)
"شکر و شکایت – اجرای خصوصی محمدرضا شجریان و مجید درخشانی در بیات ترک ۳۱ مرداد ۱۳۶۸ در لندن"
با صدای محمدرضا شجریان (آلبوم اجراهای خصوصی)

حاشیه ها

1386/12/29 23:02
بهزاد علوی (باب)

چارده روایت
---
پاسخ: مشکل خاصی روی این کلمات دیده نمی‌شود.

1389/02/05 11:05
محمد

عشقت رسد به فریاد یعنی عشق به فریادت میرسد نه اینکه به فریاد تبدیل میشود

درود به همه ی دوستان فرهیخته این غزل شگفت حافظ را " علیرضا عصار " خوانده اند در همان آغاز کارشان به گمانم سال های 1378 یا 1379 در نوار ؟؟
به هر روی با سپاس از گنجور و دیگر دوستان .
شاد زی و شادی گستر باش
شاد زی ، مهر ورز ، فراجهانی باش
گر خدا خواهد تا درودی دیگر بدرود.

1390/08/18 11:11
حوا

شعر حافظ اونقدر صیقل خورده که هر کس احوال خودش و چیزی رو که دوست داره توش میبینه.شاید علت محبوییت شعر حافظ هم همینه.
منظور از عشقت رسد به فریاد هم یعنی عشق به فریادت میرسه و به کمکت میاد.و منظور از 14 روایت هم گویا 14 معصوم هستند.البته اینو مطمئن نیستم.اگر کسی چیزی میدونه خوشحال میشم به اطلاعات ما هم اضافه بشه

1401/05/26 01:07
سید محمد رضا موسوی

چارده روایت یعنی چهارده روایتی که از قرآن کریم داریم. چون حافظ قرآن رو به چهارده روایتی که داریم حفظ بوده خودش رو حافظ نام گذاشته اصلا

1403/04/16 06:07
وحید بافنده

سلام

نه. خواهش میکنم فکر کن. به معنای شعر فکر کن، اگر متوجه شدی چی میگی بعد برای بقیه هم بگو. اگه نفهمیدی لازم یه توضیح برای بقیه نیست...

حافظ مینشسته قرائت‌های مختلف قرآن رو میخونده تا اتفاقات خوبی از طرف عشق براش بیفته؟

من که میگم حافظ فقط شعر نمیگفته و کار هم میکرده. منظورم اینه که بیکار نبوده که بخواد خودش و مخاطبش رو به خواندن قرآن با قرائت‌های گوناگون تشویق کنه. چه میدونم بالاخره کشاورزی، تجارت یا بالاخره یه کاری واسه امرار معاش میکرده...

1402/02/29 10:04
محدثه قره حسنلو

سلام عزیزم. در قرائت قرآن ۱۴مورد قرائت وجود دارد. در حقیقت ۷نفر بودن که قرآن را قرایت میکردن. و ۲نفر هر کدام از آنهارو تایید کردن. پس میشود ۱۴نفر

این نوع قرآیت به وقف کردن ها برمیگردد. درحقیقت جناب حافظ اشاره میکند که نه فقط قرآن را حفظ هستن بلکه به اون۱۴تا قرائت معدوف هم تسلط و تبحر دارند 

1403/04/16 05:07
وحید بافنده

سلام

دانشمندان ریاضی از روش شمردن شما به وجد آمده و می‌پرسند: اگر n نفر هر کدام را تایید کنند، پس ۷ ضربدر n قرائت وجود دارد؟

مگر حافظ شعر طنز گفته که شما حاشیه طنز مینویسید؟

 

1403/04/16 10:07
وحید بافنده

سلام

چارده روایت در اینجا یعنی روایات ۱۴ معصوم در تفسیر قرآن.

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در حدیث ثقلین فرمودند اگر به قرآن و چهارده معصوم تمسک بجویید به هیچ وجه گمراه نمی‌شوید.

اینجا هم حافظ میگوید ای کسی که فریاد حق‌جویی میزنی، اگر از روایات ۱۴ معصوم در تفسیر قرآن بهره ببری، همانند حافظ عشق به فریاد حق‌جویی‌ات پاسخ می‌دهد.

 

برخی اینجا در جوابتان گفته‌اند منظور ۱۴ قرائت قرآن است که متاسفانه نسنجیده و نفهمیده بوده است.

خلاصه که آن کسی که قرآن را آورد روش استفاده از آن را هم فرمود، که همان حدیث ثقلین است. 

 

1390/11/13 11:02

معنا باید برآیند ساختار شعر باشد. اگر اینطور نباشد هر معنایی را می توان به هر چیز نسبت داد. اینکه کسی فکر می کند منظور از 14 روایت چهارده معصوم است در حالی که همه می دانم یعنی چه، همان تعویل و تفسیر بدون توجه به ساختار شعر است. می شود هزار معنای دیگر نیز از این بیت کرد. باید به شواهد ساختاری شعر اشاره کرد نه به آنچه ما دوست داریم در دهان حافظ بگذاریم.

1403/04/16 05:07
وحید بافنده

سلام

پس از امروز بنشینید در منزل و قرآن رو به ۱۴ قرائت بخوانید تا از جانب عشق اتفاقات خوبی براتون بیفته....

بجای نگرانی در مورد حرفهایی که دیگران در دهان حافظ میگذارند بهتر است در مورد افکاری که در ذهنتان گذاشته‌اید کمی نگران باشید...

1390/12/02 13:03
آرینا

سلام
دوستان زیبایی شعر حافظ به اینه که هر کس مطابق دل خودش میتونه از اون یک تعبیری کنه در واقع شعر حافظ چند لایه است پس چه ایرادی داره که عده ای تعبیر تشنه لب رو امام حسین بدونن؟

1391/01/14 13:04
محمود

بی دین عزیز شما که باسوادی هر جور دوست داری شعرو تفسیر کن بزار ما بی سوادا به بهانه این شعر زیبا هم که شده یاد عاشق تشنه لب بیوفتیم مطمئنا حضرت حافظ نارحت نمیشه

1391/03/17 11:06
کاف دال

دوست عزیز خانم حوا
منظور از چارده روایت، 14 معصوم نیستند، بلکه حضرت حافظ به این اشاره دارند که برای قرآن هفت قاری بوده است که به آنان قراء سبعه می گفته اند. هر کدام از این قاریان دو راوی داشته اند. بنا براین، از طریق این چهارده نفر، چگونگی قرائت استادان هفتگانه به ما رسیده است. (فرهنگ فارسی معین). مقصود از قرائت های چهارده گانه این نیست که در همه جای قرآن اختلاف قرائت هست، چهارده اختلاف نیست. ممکن است دو یا سه قرائت مختلف باشد. مثلا در سوره فاتحه: مالک یوم الدین و ملک یوم الدین، هر دو قرائت هست. (حافظ غنی). موفق باشید

1403/04/16 05:07
وحید بافنده

سلام

ادامه بدید. داشتید خوب می‌رفتید وسط کار ولش کردید. اجازه بدید من بگم. اینطور که شما گفتید، حافظ مینشسته قرآن را با ۱۴ روش قرائت میخونده و مخاطبش رو هم به این کار دعوت میکنه، چرا که در اینصورت عشق به فریاد وی می‌رسد!!!

منم بجای آرزوی موفقت برایتان، آرزوی سلامتی دارم...

1391/03/18 10:06
حمید

سلام به همه.
حضرت حافظ به قول خودش ی "رند" است.و همیشه علاوه بر اینکه نگاهی به جامعه داره حتما یک موضوعی را هم در غالب غزلیات شاهکارش بیان می کنه.من خودم تا الان شاید 20 بار غزلیات حضرت حافظ(علیه رحمه) رو خوندم .بعضی وقتا به این نکته می رسم که یک سری از شعرهاش را با نگاهی به قران سروده و یا تفسیر کرده.شعراش خیلی خاصه.من هر چه قدر گشتم کسی را پیدا نکردم که به این شعر بخوره الا حضرت سید الشهدا(ع).
دوستان حافظ یک منتقد اجتماع خودشه ولی تحت تاثیر مذاهب دیگریه که تا اون دورانی که به ایران حمله شد قرار داره .به نظرم خوب به شعرش دقت کنید اگه این شعر را هر چه قدر بیشتر بخونید بیشتر متوجه می شید.
موفق باشید دوستانم.

1391/05/17 01:08
مسعود

سلام
خانم مریم عزیز؛
ما همه از یک نسلیم و همه آفریده ی یک خدا فرقی نمی کند با چه زبانی سخن بگویی، یا از چه رنگی برخوردار باشی، یا به کدام قوم تعلق داشته باشی و...
بی انصافیست که از حق چشم پوشید و آنرا به خاطر کینه پنهان کرد. هر کس در هر شکل و شمایلی باشد اگر پاسدار حق باشد قابل ستایش است.
"عشقت رسد به فریاد..." انسان همیشه از ابراز عشق درون و راز و رمزهای عمیق عرفانی عاجز است اما حضرت حافظ از این مرحله فراتر رفته و عشق را نه تنها با عاشقان درمیان میگذارد بلکه به های های آنرا فریاد می زند و بی شک به این مقام عظیم در عرفان نخواهی رسید مگر با عشق به خدا و علم به قرآنش.

1391/07/09 20:10
رند

دوستان عزیز همه می دانیم که بسیاری سرو ده های حضرت حافظ اشاره و تلمیح است به آیات قرآن ،مثلا
آسمان بار امانت نتوانست کشید (احزاب /72 ) اما لاجرم باید پذیرفت که تفسیر این اشعار پرمایه اولا کار هر کسی نیست ، دوما جهت حفظ این آثار ارزشمند باید از تفاسیر سطحی و شخصی دور بمانیم ، اینکه همه از یک خداییم سخن زیباییست اما نابجا در این مقطع ، چه ما از شعر پارسی سخن می گوییم ، چه اگر اینگونه نبود چگونه ما اشعار شکسپیر یا گوته را نمی ستاییم ؟ بنده مطلقا از نقطه نظر فنی و کارشناسی اطمینان دارم که در هیچ جای دیوان حافظ اشارتی صریح به داستان عاشورا نشده و این تفاسیر سطحی از دوستان محترم نه فقط اشتباه است بلکه شخصی و غیر علمی است ، چه آنکه همه علمای شعر و ادب پارسی متفق القول حضرت حافظ را پرچمدار تفکر و گذر از سطوح لایه لایه دین و درک مفاهیم عمیق آن می دانند ، چنانکه بارها و بارها ایشان فقها و زاهدان ظاهر بین عصر خویش را در اشعارشان به باد تمسخر و استهزا گرفته اند ، شاهد این ادعا
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
یا
برو ای زاهد و دعوت مکنم سوی بهشت
یا
آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند که در جواب به شعر یکی از فقهای زمان که شعری با این مطلع سروده بود : ما خاک را به نظر کیمیا کنیم .
حال قضاوت با شما ، آیا جایز است ما با برداشتهای سطحی و شخصی ارج و افتخار این شیر بی یال و دم را لگد مال کنیم .

1391/07/14 12:10
مریم

گنجور جون قربونت برم یه کاری کن که تفسیرهای چرت و پرت به عنوان حاشیه نوشته نشه که آبروی تو و حافظ وهمه زحمتات برباد میره و دیگه سراغت نمیام و این همه دعای خیر که کردم پس میگیرم .

1391/08/27 16:10
رضا جعفری

سلام خنده دار است که بعضی ها تلاش می کنند که حافظ را فردی جدا از دین نشان دهند البته خود حافظ بارها خود در غزلیاتش به آنه جواب می دهد تمام بزرگی حافظ به دلیل انس با قران و اهل بیت است اما کسانی هستند که نمی توانند این مطلب را درک کنند

1391/08/19 06:11
امین کیخا

با درود . رحمت و بخشش که در ذات مبارک اللهی است و به دیگران صادر میشود خوبست به نزد مومنان اشکار تر باشد تا انان که خویش را نا باورمند می دانند .اینگونه زیبای و گذشت مومنان مایه کشش میشود ومگر این است که باورداران به سوی خداوند می خوانند و ناباورمندان دلهاشان پریشان است

1391/09/21 14:11
مهرداد

تا وقتیکه گرفتار استکبار درون هستیم.. و این منیت رو در خودمون داریم.... پامون به زنجیر شیطان گرفتاره.!!!
و اینجاس که گرچه حق و حقیقت رو میبینیم و میدونیم....
ولی باز حرکتی واسه دفاع از اون نداریم......
دقیقاً مثل اهالیه کوفه که همه میدونستن حسین(ع) بر حقه ولی باز بر او شمشیر کشیدن..
چون زنجیر شیطان به پاشون ، قلبشون وجانشون بسته بود ........
مثل حـُر آزاد کنیم این زنجیرها رو از قلبامون.....
تا ببینیم حقیقت آنکه عشق ،زمانی به فریاد تو میرسه که قرآنی فکر کنی حرف بزنی و عمل کنی....
التماس دعا

1391/09/23 21:11
روزبه

سلام
به بی دین ( که اسمش هم روشه!) و مریم میگم که بهتره دایره ی مطالعات و تحقیقاتتون رو درباره ی ادبیات و شعر فقط کمی بیشتر کنند تا متوجه بشن که چقدر بی سواد و نا پختن. راهنمایی میکنم به تفسیر دکتر الهی قمشه ای دربارهی این غزل حافظ مراجعه کنن تا درک کنن که منظور حافظ از سرودن این اشعار زیبا خاصه امام حسین علیه السلام و شهدای گرانقدر کربلا است.
متاسفم از اینکه هرکسی به خود اجازه میده با گزافه گویی و اوهامی که در مغز بیمارش هست اینگونه سخنان رو ایراد کنه.

1391/09/24 11:11
نگین

یکی یهود و مسلمان نزاع می‌کردند
چنانکه خنده گرفت از حدیث ایشانم
به طیره گفت مسلمان گرین قباله من
درست نیست خدایا یهود میرانم
یهود گفت به تورات می‌خورم سوگند
وگر خلاف کنم چو تو مسلمانم
گر از بسیط زمین عقل منهدم گردد
به‌خود گمان نبرد هیچکس که نادانم

1391/09/24 19:11
ناشناس

چرا توهین می کنید؟ چرا نظرات شخصی خود را به حافظ می چسبانید . بد نیست در اینجا هم چند شعر از حافظ بگذارم تا نگریم این افراد با دین که انگار سر قفلی بهشت را به نام خود میدانند چه تفسیری از این اشعار می کنند(با توجه زمان حال که ازآن سخن می برند):
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
یا در این شعر که حافظ می فرماید :
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
------------------------------------------
بد نیست ابتدا کل اشعار یک شاعر را بخوانید بعد یک جمع بندی کلی از عقاید شاعر بکنید .
نظرتان درباره ی این شعر مولوی چیست؟
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۳ - تشبیه مغفلی کی عمر ضایع کند و وقت مرگ در آن تنگاتنگ توبه و استغفار کردن گیرد به تعزیت داشتن شیعهٔ اهل حلب هر سالی در ایام عاشورا به دروازهٔ انطاکیه و رسیدن غریب شاعر از سفر و پرسیدن کی این غریو چه تعزیه است/
بخش های بعد آن را هم بخوانید.

1391/09/27 09:11
محسن مومنی پور

عشق فقط یک کلام
حسین علیه السلام
اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید
آخه بی انصافا مگه میشه کسی این غزل‘ خصوصا بیت سوم و چهارم رو بخونه و بی اختیار یاد حماسه عاشورا نیفته سعی کنید به صدای دلتون گوش کنید
بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین

1391/09/01 15:12
علی

بر دلم است که در وصف عاشورای عاشقان خداست ابتدای اشعار ودر وصف حال ما گم گشتگان بدون راهنما وامام است الباقی ان که افتاب خوبان امام زمان (ع )را شایسته است

1391/09/16 14:12
علی رضا فخارنژاد

این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است
گر نظر پاک کنی صبحه و پیمانه یکیست

1391/10/24 00:12
محمد

ه نظر من حرف اصلی غزل در بیت چهارم نهفته است که گریز زیبایی است به حادثه کربلا. هم از این جهت که یاران امام حسین را رندان تشنه لب نامیده و هم از آن جهت که دلیل آب ندادن به آنها عدم وجود ولی شناس معرفی شده است. ولی شناسان کسانی بودند که توسط معاویه کشته یا تبعید شدند. این نشان می دهد که که حافظ هم نگاه دقیقی به موضوع عاشورا دارد. حتی اشاره به دیدن سرهای بریده که بدون جرم و جنایت کشته شده اند نیز اشاره تامی است بر اینکه این رندان در راه عشق به خداوند سبحان در این راه کشته شده اند.

1391/10/06 00:01
فرهاد میریانی

دوستان،
حافظ بزرگ است و پیرامون بزرگان سخن بسیار. این سایت موهبتی است تا همه علاقمندان اطهار نظر کنند. و صد البته چنانچه اطهار نظرها و نقدها همراه ادب باشد هم دل همه ما شاد می شود و هم روح آن بزرگ بزرگوار حافظ مودب. آیا یک ذره بی ادبی در حافظ می بینیم؟ حافظ یک ادیب با ادب است. آنجا که کارش به نفرین می رسد حداکثر می فرماید: با مدعی مگوئید اسرار عشق و مستی تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی. آفرین خدا بر این بنده نازش.
من قصد ندارم و خود را صالح نمیدانم که راجع به دینداری و یا بی دینی افراد عادی اظهار نظر کنم چه رسد به بزرگ و بزرگواری چون حافظ. محاسبه دینداری و بی دینی با ما نیست. به قول حضرت امام علی ابن ابیطالب در نامه به مالک اشتر مردم یا در دین برادرند یا در آفرینش برابر. آیا ضرورتی دارد در این سایت به برادران و خواهران عرب بی ادبی شود؟ پیامبر بزرگ و معضومین ما عرب هستند. اگر از برخی اعراب شکوه داریم، گناه بقیه آنها که مانند ما بنده خدایند چیست؟
دوستان، آنهائی که در دینداری حافظ عزیز تردید دارند برداشتشان از بیت زیر را بفرمایند :
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود

1391/10/16 05:01
رضا

واقعا چرا دوست داریم شعر حافظ را به سود سلیقه شخصیمون مصادره کنیم؟ چیزی که مسلمه اینه که حافظ در هیچ کجای دیوانش نامی مستقیم از پیشوایان شیعیان نبرده اما چیزی که آشکار است اینه که در فرهنگ ایران پس از اسلام اولین شخصی که مربوط به تشنه لبی هست حسین هستش احتمال اینکه حافظ در اینجا منظورش حسین ابن علی باشد زیاد است اما نه من مسلمان حق دارم آن را صد در صد به حسین مربوط کنم نه دوستان بی دین وطن پرست حق دارند آن را بی تفاوت با حسین بدانند هر کسی آزاد است که برداشت خودش را داشته باشد از این شعر اما نهایت کوته فکریست اگر ما برداشت خود را مفهوم اصلی شعر بدانیم و نظر خود را همان مقصود حافظ بدانیم. این خاصیت حافظ است که تمام اشعارش دو بعد کاملا متفاوت وحتی متضاد دارد. حتی بزرگترین کارشناسان شعر و ادب پارسی عاجزاند از جدا کردن بعد حقیقی از بعد ظاهری اشعار حافظ

1391/11/15 21:02
مجید

در بیت آخر حافظ اعتقاد به مذهب تشیع و چهارده معصوم علیهما سلام را اعلام می کند
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

1391/12/23 19:02
بهروز

نظر دوستان عزیز جالبه.اما اگر یک کم خوب دقت کنید به بیت آخر، حافظ میفرمایند که اگر به چهارده روایت هم قرآن رو بخونی (که منظورش خوندن سطحی قرآن و به ژرفای اون توجه نکنی) ولی عشق اهل بیت در سینه شما نباشه راه به جایی نمیبرید (حتما الان برخی از دوستان میگن کی گفته عشق به اهل بیت منظورش بوده.شما لطف کنید عشق به کی منظورش بوده؟ حتما دختر همسایه!!!!) یعنی قرآن در کنار اهل بیت که معنا پیدا میکنه و باید هردوشونو با هم داشت تا گمراه نشد.
در این شعر هم کاملا تمام موارد از جمله قرآن، اهل بیت، برون آمدن کوکب هدایت و ... وجود داره
حالا چرا بعضی دوستان میخوان مغرضانه این همه اشاره مستقیم رو انکار کنند خود دانند.فقط میشه گفت که
هزار چراغ دارد و بیراه میرود
بگذار بیفتد و بیند سزای خویش

1391/12/11 02:03
سینا

سلام . کلی خندیدم به بی سوادیتون . مسلما من که سنی هستم و عاشق حسین علیه سلام تعصب به خرج نمیدم و میدونم اینجا حافظ منظورش از رندان تشنه لب عاشقان الله است و منظورش از آب تسکینی بر داغ عشق عاشقان است . دوستان عزیز چه مسلمان و چه غیر مسلمان عاشق حضرت حسین (سلام و درود خدا بر ایشان باد) هستند اما اینجا یک مکان علمی ادبی است و نباید تعصب به خرج داد . امیدوارم قبول بفرمایید عرایضم را

1392/01/07 14:04
ناشناس

یک سوال مگه حضرت حافظ شیعه نبوده؟؟؟ اگر درسته پس این اقای سینا مقصودش چیه.....

1392/01/08 01:04
امین کیخا

سینا منظورش اینه که بزرگوار باشیم به هم مهر بورزیم و خشک معز نباشیم که از سهروردی اورده اند که رستم از ان تیر بر چشم اسفندیار رویین تن زد که کوردل بود وتعصب داشت و خوب دیگران را نمی دید ور نه ان چوب از درختی بود که برای تم و بیماری چشمی به کار میرفت و ادمی که به دل نبیند به چشم هم کور به ،

1392/01/19 21:04
فرهاد میریانی

سینای عزیز و برادر مسلمان سنی من،
سواد مرز نمیشناسد و همه ما تا آن بینهایت فاصله ها داریم. اجازه دهید من بیسواد هم مشارکت کنم و از شما بیاموزم ولی دیگران را بیسواد خواندن ممکن است بعد از چندی خود شما را نیز بیازارد همچنانکه دل دیگران با گفته شما آزرده میشود.

1392/02/21 18:04
زینب

درود بر همگی
رستش با خوندن حاشیه هاتون یاد این بیت مولانا افتادم"هر کسی از ظن خود شد یار من/از درون من نجست اسرار من"
نمیدونم چرا ما آدما دوس داریو همه مفاهیمو با دید ما دریابن
دنیا وسیعه....به فراخورش ذهن بشر و بیاناتشم وسیعه
قطعا همه با پیش زمینه ی ذهنی ای ک دارن به این غزل فوق العاده نگاه میکنن

1392/02/22 14:04
علیرضا

خواجه در این غزل تضاد و پارادوکس هایی بی بدیل آفریده است درود به روان پاکش

1392/02/30 16:04
سینا

باز هم سلام . اول از همه تشکر میکنم از امین کیخا که منو فهمید و حتما من هم اونو فهمیدم . بعد هم میخواهم در جواب نظر جناب آقای فرهاد میریانی این چند مطلب رو عرض کنم که اولا قیاس شما همانند همان قیاس طوطی و روغن در داستان مولاناست بحث من این است که همانطور که ایزد پاک بارها اشاره فرموده چیزی را که نمیدانیم ازان سخن نگوییم پس اگر شما سوادی از ادبیات ندارید و من سوادی از نجوم ندارم حق ندارم نظر خود را از آن علم بیان کنم اما حق دارم که مطالعه کنم و نظر دیگران را بخوانم در ضمن من اگر میگویم بی سواد یک جبهه گیری است در مقابل نظر اونهایی که میگویند چهارده روایت همان چهارده معصوم است یا رندان تشنه لب حق پویان دشت کربلایند و وقتی هم خلاف نظر این افراد سخن بگوییم به بی دینی و هزار ماجرای دیگر متهم میشویم . من سواد ادبیاتم در مقابل این افراد بیشتر است نه در مقابل الله !! حال متوجه شدید که شما حتی توان برداشت مطلب رو از نظر بنده نداشتید چه برسد به شعر استادم . از گنجور التماس میکنم نظر بنده رو به نمایش بگذارد چون احساس میکنم بسیار نتیجه بخش خواهد بود در زمینه ی علم به خصوص ادبیات . سینا

1392/02/03 23:05
فرهاد میریانی

سینای عزیز،
ازتون متکرم

1392/02/03 23:05
امین کیخا

درود بر فرهاد که سینا جان را دریافت

1392/02/03 23:05
امین کیخا

باید از هم بگذریم و گرنه از توزش و تعصب مردگانمان نیز از قبر در میاورد

1392/02/03 23:05
امین کیخا

باید از هم بگذریم وگر نه مردگانمان را هم توزش و تعصب از قبر در می اورد

1392/02/04 00:05
امین کیخا

برای نگهداری وطن به سینای عزیز و فرهاد بزرگوار و هر کسی که نرمشپذیری داشته باشد سخت نیازمندیم جانم فدای مردمت از ارس تا ارونداز خراسان تا بلوچستان پاک

1392/02/05 19:05
فرهاد میریانی

دوستان عزیز،
وقتی توهین جای استدلال را می گیرد شاید بهترین چاره تشکر توهین شده از توهین کننده باشد تا بحث به بیراهه نرود.
اینجانب با مشخصات واقعی و کامل طوری که دیگران میتوانند آدرس و شماره تلفن من را نیز بیابند در سایتها حضور دارم و تلاش می کنم منصف باشم و احترام سایرین را حفظ کنم اگرچه دوستانی که مشخصات ناکامل و حتی مستعار دارند ممکن است توهین کنند و حتی ناسزا بگویند.
از سیره بزرگان خیلی چیزها می شود آموخت مانند نظر حضرت امام صادق (ع) در برخورد یکی از شاگردانشان با زندیق ناسزاگو.

1392/03/15 23:06
نـــــــور

جناب آقای بی دین که اعتقاد دارید اشعار حافظ هیچ ربطی به اصول مبانی عرفانی ندارد بد نیست برای شناختن حافظ یکبار هم که شده کتاب عرفان حافظ رو ورق بزنید:|
به نظر من در این که به شعر حافظ باید از دیده ی عرفانی نگاه کرد که شکی نیست اما هرکسی میتونه به یه بعد خاصیش نگاه کند برای مثال بیت عشقت رسد به فریاد هم میتونه این باشه که عشق به فریادت میرسه هم میتونه این باشه که عشقت به اوج و کمال خودش میرسه حالا هر کسی و نظر خودش.

1392/04/25 17:06
امین کیخا

اقای فلانی جان کار من شکار واژه است فرموده بودید نجس که قدری تند بود به فارسی نجس می شود ریمن و ریمناک را هم داریم کمی هم ملایم تر هستند

1400/05/09 21:08
ملیکا رضایی

از حاشیه ها شما تازگی میبارد و از این شکار کر ن واژگان لذت میبرم ...خوشا به شما

1392/04/25 17:06
امین کیخا

من چشم دارم مومن مهربان ببینم و گر نه مؤمنی با درشت گویی باعث رمیدن دیگران است البته بی احترامی به امام حسین ع را از پختگی خرد نمی بینم .

1392/04/06 23:07
گیتی

دوستان -کاروان رفت و «ما»در خواب و بیابان در پیش. کی روی(م) ره ز که پرسی (م) چه کنی (م) چون باشی (م).
تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای. ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی. -

1392/04/07 22:07
ناشناس

عشقت رسد به فریاد...
چه عشق به فریادت برسد یا اینکه عشق به فریاد تبدیل شود در هر دو صورت مضمون بدی نیست...
عشق به فریاد تبدیل شود یعنی کوی رسوائی خود را بزنی...کنایه می شود از اینکه همه بدانند تو عاشقی...

شعر حافظ جز ترجمه قران و اهل بیت نیست

1392/04/08 20:07
کوروش

قابل توجه دوستانی که به هر نحو میخواهند شاعران بزرگ این سرزمین را بی دین جلوه دهند 1. اسم حافظ شمس الدین بوده و تخلص ایشون حافظ بوده و اونم به خاطر حفظ بودن قرآن به حافظ تخلص پیدا کرد . 2. اشعار شاعران یک مخاطب داشته نه حافظ بلکه شهریار بلکه مولوی و ... هم اشعارشون مخاطب داشته . بس کنید حرف های باطلتون رو درباره ی شاعران ... حافظ جواب شما رو هم داده : مستی عشق نیست در سر تو رو که تو مست آب انگوری ..

1392/04/16 15:07
او

ببخشید آقای حمید رضا گوهری گفتید همه این ها که نظر داده اند مانند آن کور ها هستند حالا شما که بینایید نظر درست را بگویید

1392/04/17 11:07
امین کیخا

استاد من حمید رضا این شعر ها را باید همه ملت ( پاترم) ایران حاشیه بنگارند . وگر نه من و شما و اندکی بس نیست ،

1392/04/17 12:07
امین کیخا

فکر میکنم بشود ، je pense donc je suis

1392/04/17 12:07
امین کیخا

راستش حمید رضا جان انچه که من به سان ( عنوان) مغز می بینم در همانا( در واقع) دو مخ و پیاز مغز و و ساختار های. بین ایندو است و البته در امتداد ان مازه قرار دارد که به عربی نخاع است . این کار مغز و مازه ولی ذهن یا یاد یا ویر همانا از کارکرد این ساختار مغز، هستی میابد ، برای روشن شدن به رایانه ای بیندیشید که سخت ابزار ان مثل مغز هستند ولی صفحه ای که در حال نمایش است و حاصل کارکرد دل و قلوه فیزیکی رایانه است ذهن است که فارسی ان ویر است . البته با پذیرش کمی ساده انگاری .

1392/04/17 12:07
امین کیخا

در همانا اشتباه شده باید بشود همانا

1392/05/24 19:07
محمد

با سلام ببخشید جواب شما طولانی شد ولی خواهش میکنم با دقت بخوانید:
آقای حمید رضا گوهری شما با استادتان خیلی سعی دارید حافظ را جدا از دین معرفی کنید
1-حافظ نه تنها در این بیت بلکه در ابیاتی دیگر نیز صریحا اشاره به قرآن میکند مثلا
حاظا در کنج فقر و شام خلوت های تار
تا بوددرست دعا و ذکر قرآن غم مخور
اگر فقط ظاهری می خواند پس چرا آنقر به آن ایمان داشت که می گفت در تاریکی این گیتی غدار و یا اگر در کنج فقر گرفتار شدی باز قرآن کمکت میکند
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
اگر فقط ظاهری وبرای پاسخ به امیال درونی می خواند پس چگونه می گوید هر کار و دولتی که به دست آوردم همه از دولت و دستگاه قرآن بود
2-چگونه آواز خوانی حکم سنگسار داشت که در دین ما فقط آهنگ هایی که به صورت غِنا باشند حرام هستند در حالتی که دستگاه های موسیقی ایرانی چون همایون و...اصلا غنا نیستند
وضمنا از صدر اسلام تا کنون فقط احکامی چون قتل ارتداد تجاوز به عنف نعوذ بالله زنا با زن شوهر دار و...مشمول حکم قصاص می شده اند ودر هیچ کتاب فقه اهل تشیع یا اهل سنت برای آهنگ قصاص در نظر نگرفته شده است
والبته در دوره ی حاضر ما که زنا به عنف حکم اعدام دارد میشود یکی از زنا در اشعارش بگوید منظورم این است که اگر حکم قصاص داشته چگونه حافظ در اشعار خود از آهنگ و آلات موسیقی استفاده کرده مثلا می گوید
سحر گاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ وچغانه
آیا در دوره ی امروز می شود یک نفر به نزد قاضی برود وچهار بار به گوید با زن شوهر دار نعوذ بالله زنا کرده ام واو را قصاص نکند
شاید بگویید چون حافظ عضو فرقه ی ملامتیه بوده آری !!
ولی فرض بگیرم حرف شما درست است و آواز حکم قصاص داشته ولی در این صورت حافظ در اشعار ملامتی باید فقط از کلماتی چون بوسه ی دختران و شراب و می انگوری صحبت میکرد
نا آهنگی که حکم قصاص دارد حال که حافظ هم در دربار شاه شجاع که یک حاکم اسلامی بوده(((البته تاریخ دقیقی از ایشان در دسترس نیست ولی در ظاهر مسلمان بوده اند وشعر مشرب)))
رفت و آمد داشته
خدائیش شما چند بار قرآن را از رو بخوانی می توانی آن را در کودکی حفظ کنی حال که میگویند حاف در کودکی حافظ قرآن بوده است
با تقدیم احترام خدمت شما دوست عزیز

1392/05/02 01:08
سینا

سلام به همه . حمیدرضا گوهری من هم به نوبت خود مراتب تاسف خود را تقدیم به استاد جناب عالی میکنم و از شما هم خواهش میکنم از به جلو کشیدن همچنین بحث هایی که به شدت با تعصب مردمی که میبینند و میفهمند روبه رو میشود بپرهیزید . شما با تمجید از استاد دانشگاهتون مهر ناییدی بر حرفای ایشون زدید . درضمن بحث ما در اینجا در مورد نکاتی هست در پیرامون شعر استادم . ممنونم از کسانی که متنم رو خوندند و همچنین از نویسنده ی متن قبل جناب آقای محمد نیز تشکر میکنم ..

1392/07/08 22:10
سیاوش

برداشت خود من از این شعر اشاره حضرت حافظ به ارزش های مذهب تشیع البته در لفافه هست.چون در دوران قبل از صفویه عموم ایرانیان مانند اکثر مسلمانان اهل تسنن بوده اند البته به دلایل حکومتی اما معصومین و تشیع در ایرانیان همان زمان هم بسیار عزیز بوده که حضرت حافظ هم دقیقا در اعتراض نهفته به خلفای سنی آن زمان این غزل را سروده. به وضوح میبینید که : ... گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت...(اشاره به دقت به نکته های غزل)...رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس ...(اشاره به واقعه ی کربلا) ... گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت..(اشاره به عقب نشینی شیعیان ایران به دلیل ترس از خلفای عرب)...سر ها بریده بینی بی جرم و بی جنایت ... (باز هم اشاره به عاشورا)...جانا روان نباشد خون ریز را حمایت...(انتقاد از خدمتگزاران دستگاه حکومتی خلفا)...از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت...(آرزو برای ظهور امام زمان در شب سیاه عصر خود)...قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت...(اشاره به عدد 14 و معصومین)

1392/07/22 12:10
افسانه

سلام من بار اول که با شما صحبت میکنم فقط خاستم بگم خیلی خوشحالم که خوانندهای ماشعرهای حافظ را می خونند

1392/08/16 10:11
شهرزاد

به عمرم این همه آدم بی سواد یک جا ندیده بودم، با کمال احترام نظرهای همتون از سر بی سوادیِ محضه!

1392/08/21 08:11
واقع خوان

همانگونه که محمدخلاصه گفت آقای واقع بین حداقل توانایی خواندن شعر یامتن ادبی کلاسیک ایران را هم فاقد است که در یابد "عشقت رسد به فریاد" یعنی عشق به فریادت رسد نه اینکه عشقت به فریاد اید و مثلا صدا دهد و داد و فریاد کند.. نمونه ساده کاربرد :خداوندا به فریاد دلم رس....کاش قبل از نظر دادن بیشتر بخوانیم

1392/10/15 08:01
اکبر

با سلام
وخسته نباشید به همه فعالان عرصه فرهنگ
بخصوص اقای شمس حق
از راهمایی شما ممنونم در ضمن یکی دیگه از دوستان غزل
بلبلی برگ گلی خوش رنگ درمنقار داشت رو هم
به نوعی مرتبط با واقعه عاشورا میدونست

1392/10/18 11:01
سروش

شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله می‌رود
یا
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
و در آخر
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود

این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

ای که از کوچه ء معشوقه ما می گذری

بر حذر باش که سر می شکند دیوارش

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

1392/11/23 23:01
دوستدار

تا آنجا که میدانیم تنها خواجه‌ی شیراز است که قرآن را باچهارده روایت می خوانده است، ازین رو عشق تا روزگار اوبه فریاد کسی دیگر جز خوداو نرسیده بوده است و ازآنجا که ازبر خواندن قرآن آنهم به چهارده روایت اگر ناممکن نباشد بسیار دشوار است ، امیدی به رستگاری عاشقان نیست. به قول امروزی ها علافند، ول معطلند!!
از شوخی گذشته بیت تخلص با توجه به حال و هوای باقی غزل نمی تواند جز این باشد:
عشقت رسد به فریاد، ور خود بسان حافظ......
از شاعری که شعرش همه ستایش عشق است انتظار ی دیگر دارید؟

1392/12/07 22:03
علیرضا محجوبیان لنگرودی

باسلام- شعرحافظ ظرفیت های ناشناخته ای دارد که پس از قرنها به شارحین این امکان را می دهد که از زوایای متفاوتی او را ببینند در کمتر شاعری می توان این ظرفیت را سراغ گرفت. این غزل حافظ انطباق عجیبی با واقعه ی عاشورا دارد درست است که حافظ بنا به اقتضائات روزگارخویش نمی توانسته است از این واقعه ی عظیم براحتی سخن بگوید ولی از سویی عاشورا نیزحادثه ای نیست که حافظ براحتی ازآن عبور کند ابیات این غزل قرائن نیرومندی در توصیف عاشورا دارد که واقعا محتاج بازخوانی مجدد است این که تنها نکته دانان عشق این سخن را می فهمند کسی به اولیای الهی آبی نمی رساند سرهایی که بی جرم و جنایت بریده شده اند بیابانی که پایانی برای آن متصور نیست ودر هرمنزل گویی صدهزار توقفگاه دارد ونیز در نهایت عشق است که به فریاد آدمیان می رسد آیا عشق نمادی از امام نیست؟ آیا او آفتاب خوبانی نیست که حافظ از او می خواهد لحظه ای در سایه عنایتش قرار گیرد؟ و حتی بیان این رسالت شاعر که روا نیست انسان از خونریزان تاریخ حمایت کند مختصاتی نیستند که به راحتی بتوان ازآنها گذشت یاحسین

1393/01/31 19:03
ناشناس

یا لطیف
دوستان گرامی
اول:
اگر "بی دین" هستید (که نمی توان بود مگر مرده باشیم - "دین" به معنای شیوه و آئین زندگی است و تا زمان مرگ گریزی نیست از اینکه گونه ای از "دین" را اختیار کنیم - آخرین آیه از سوره کافرون می فرماید: لکم دینکم و لی دین - شاید این دوستمان خواسته بگوید به خدای یگانه باور ندارد) و یا اگر یکتاپرست؛ اگر خدای یگانه را به روایت تورات شناخته اید و یا به نقل از انجیل؛ اگر پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک جناب زرتشت سرلوحه زندگی شماست و یا اگر الگوی زندگیتان اوست که فرمود "انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق”؛ اگر خود را اهل سنت می دانید و یا پیرو اهل بیت عصمت و طهارت؛ و در دیوان لسان الغیب به دنبال گم گشته ای می گردید، بد نیست از این ابیات آغاز کنیم:
چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکیست
نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود
حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه
هر که را نیست ادب لایق صحبت نبود
دنباله دارد .....
شاد و سربلند باشید
م. طاهر

1393/01/31 19:03
ناشناس

یا لطیف
دوستان گرامی
دوم:
جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بی حرمتی همی‌کرد. گفت اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدین جا نرسیدی.
اگر نادان به وحشت سخت گوید
خردمندش به نرمی‌دل بجوید
دو صاحبدل نگهدارند مویی
همیدون سرکشی و آزرم جویی
یکی را زشت خویی داد دشنام
تحمل کرد و گفت ای خوب فرجام
بتر زانم که خواهی گفتن آنی
که دانم عیب من چون من ندانی
”شیخ سعدی“
دنباله دارد .....
شاد و سربلند باشید
م. طاهر

1393/02/08 20:05
فربد

برداشت من از بیت آخر «عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ / قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت» این است که اگر حتی قرآن را با تمام روایت‌ها و برداشت‌هایش از حفظ باشی و مستغرق در علوم دینی، باز هم فقط عشق چاره‌سازخواهد بود و اوست که به فریاد تو می‌رسد. البته هر کس آزاد است که از اشعار چندلایه حافظ هر طور که می‌خواهد برداشت کند اما اینکه با خواندن این 14 روایت عاشق می‌شوی که شاید عمومیت هم داشته باشد به نظرم تفسیر به رای است. اغلب ابیات این غزل هم موید همین نظر است و سراسر پر از شک و تردید و پرسشگری است و با یقین که از اصول مسلم دینداری است چندان همسو نیست.

1393/03/23 03:05
فرهاد

به به! چه شهر شامی است اینجا ... دستمریزاد حافظ، چه کرده ای با این غزلت که دوستداران سینه چاکت با کلام خود به جان یکدیگر افتاده اند!
حاشیه نوبسان بایستی بسیار شجاع باشد که بخواهد اینجا حاشیه ای بگذارند، چون به گفته برخی در زمره بیسوادان قرار میگیرد :) اگر اجازه بفرمایید، من هم بیسوادی خود را به رخ بکشم.
نخست خدمت حسن آقا عرض کنم، کمال کم لطفی است که زیبایی شعر حافظ را در اثر درک حضور شاه نعمت الله بدانید! حافظ آن دو سه بیت معروف را در تمسخر غزل پر مدعای شاه نعمت الله سرود که گفته بود ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم، صد درد دل به گوشه چشمی دوا کنیم ... و حافظ او را طبیب مدعی خواند: دردم نهفته به ز طبیبان مدعی! در هر صورت اگر دیوان شاه را مطالعه بفرمایید، خواهید مطالب عمده اش یا در باره ادعای کرامات فوق العاده خود شاه نعمت الله است، یا درخواست از مردم به گرویدن به ایشان، یا در ستایش پیامبر و اهل بیت. و شعر حافظ هیچگونه سنخیتی با سروده های ایشان ندارد و بنابراین حافظ نمیتوانسته از مریدان ایشان باشد. حافظ تنها در یک مورد خودستایی میکند و انهم در نظم است، و الحق که به تمام و کمال شایسته این خود ستایی است، که از خداوندان سخن است!
اگر بحث کرامات هم باشد، کرامت واقعی را حافظ دارد، که بی هیچ ادعایی، شهرتش جهانی ست و قرنها پس از مرگش شعرش تازه و زنده و الهام بخش است.

1393/03/25 22:05
فرهاد

برای دوستانی که میخواهند دربارهٔ ریشه‌ این غزل زیبای حافظ بیشتر تحقیق کنند، توصیه می‌کنم این غزل عطار را بخوانند که مضامین و قافیها و وزنش به شکل عجیبی‌ مشابه غزل حافظ است. بعید نیست حافظ تحت تاثیر عطار این غزل را گفت باشد:

ای پرتو وجودت در عقل بی نهایت
هستی کاملت را نه ابتدا نه غایت
هستی هر دو عالم در هستی تو گمشد
ای هستی تو کامل باری زهی ولایت
ای صد هزار تشنه، لب‌خشک و جان پرآتش
افتاده پست گشته موقوف یک عنایت
غیر تو در حقیقت یک ذره می‌نبینم
ای غیر تو خیالی کرده ز تو سرایت
چندان که سالکانت ره بیش پیش بردند
ره پیش بیش دیدند بودند در بدایت
چون این ره عجایب بس بی نهایت افتاد
آخر که یابد آخر این راه را نهایت
عطار در دل و جان اسرار دارد از تو
چون مستمع نیابد پس چون کند روایت
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵/

1393/04/23 23:06
سعید

چه جالب! اساتید به این نتیجه رسیدن که مایه ی فخر ایران، صاحب شاداب ترین و دل انگیزترین غزلیات زبان فارسی، یکی از بزرگترین شعرا و متفکرین تاریخ کشورمون و یکی از بنام ترین عرفای تاریخ ایران، مطرب بودن!
خدایتان شافای داهاد.

1393/04/06 13:07

بیت اول مصرع دوم
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت

1393/05/13 22:08
شاهرخ

حضرت حافظ در روزگار کودکی ناشی از جبر اجتماع حافظ قرآن می شود اما بعد ها به مسلمانی خود شک کرده و هر آنچیز به جز آفریدگار را منکر می شود.

1393/06/14 23:09
مهرداد

هییییییییی...!!!!
خواجه حافظ جان ، میبینی بعضیا چی گفتن اینجا؟!؟!
هنوزم که هنوزه ؛ ولی شناسان نیستند در این ولایت.....
السلام علیک یا اباعبداله الحسین(ع)

1393/06/16 09:09
هادی

اینکه بیت سوم و چهارم ممکنه درباب امام حسین و شهدای کربلا باشه قرینه هایی در شعر دارد مانند رندان تشنه لب، ولی شناس "اشاره به ولایت امام حسین" ، سرهای بریده بدون اینکه جرمی کرده باشند. البته در بیت اول هم ذکر میشود که داستان عشق است و در حدیحث قدسی داریم که حرکه عاشم بشود او را می کشم .حتی شهریار هم به این حدیث در شعری اشاره کرده که ب"به کدام ملت است این به کدام مذهب است این
که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایـــی"
ضمنا اونهایی که میگن در مورد امام حسین نیست هیچ دلیلی ندارن و البته ما هم مییگیم به احتمال خیلی زیادبا توجه به قراین در مورد امام حسینه

1393/07/28 15:09

فقط برای اون دوستمون که فرمودند حافظ در هیج جا نامی از امامان شیعه نبرده :
کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲/
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶/

1393/07/04 22:10
محمد

با سلام خدمت همه دوستان عزیز این همه بحث و جدل سر منظور حافظ از این شعر و این همه تهمت و قضاوت بی فایده است چه اینکه حضرت حافظ میگه ندیم و مطرب وساقی همه اوست خیال آب و گل در ره بهانه لطفا اشعر حافظ رو تفسیر به رای نکنیم و سعی در به حق جلوه دادن خودمون و تخطئه کسانی که مثل ما فکر نمی کنند نباشیم

1393/07/17 02:10
ناشناس

چه راحت می بریم و میدوزیم و بر تن می کنیم ..........به قول خود حافظ هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد ، و هر به قدر فهم و دانش خود اشعار پیچیده و چند لایه ی حافظ را درک میکند، مطالب بانمکی در این سایت خواندم امیدوارم با تحقیق ، مطالعه و دقت بیشتر سعی در ارایه ی دیدگاه های ثواب مند تری بکنیم ، هیچ ارتباطی میان این غزل و وقایع کربلا نیست ، بهتر است دست از خیال پردازی و افسانه بافی برداریم نگاهی علمی تر به آثار بزرگانمان داشته باشیم ، سخنم را با بیتی از حافظ به پایان می برم :مشکل عشق نه در حوصله ی دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد

1393/08/23 11:10
نگین سبز

حافظ عارف بود و عارف هر چیزی را به عشق ابدی وصل میکند شیعه و سنی یهود و مسیحی با هم هیچ فرقی ندارند چرا که همه آنها به سوی نور الهی میروند امام های ما شیعیان نیز تمام سخنناش راهنمایی بشریت به سوی یگانه معبود هستی بود و وسلام
انسانیت در عشق و معبود حقیقی خلاصه می شود و حافظ از تمام عشقها به عشق ابدی می رسد نکته این شعرش هم در این خلاصه می شود که انسانهای گمراه چشم دل را بر تمام واقعیتها و عشق واقعی می بندند عشقی که اگر به آن توسل جویم همه چیز حل می شود.

1393/08/23 14:10
ناشناس

اینو به اون دوستانی میگم که میگن حافظ بزرگ به امام حسین و ... ارادت خاصی داشته :
اولا زمان حافظ اکثریت جمعیت ایران را ثنی ها تشکیل می دادن که حافظ هم خارج از این غذیه نیست و بعد هم بارها و بارها از واژه "پیر مغان " استفاده کرده!

1393/08/30 09:10
طاهره

گویی ولی شناسان رفتند ازاین ولایت

1393/08/02 06:11
مجتبی قاسم زاده مقدم

لسان الغیب :
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت. 
با سلام و عرض ادب و نیز عرض تسلیت بخاطر ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان عالم حضرت امام حسین (ع) و ضمن ادب خاضعانه نسبت به استادان اهل ادب و فرهیختگان گرانقدر که سالیان سال شاگردی ی عارفانه به اساتید داشتم و دارم ، در آغاز می خواهم نسبت به اظهار نظر برخی از دوستان و یکجانبه نگریستن آنان از این غزل بسیار زیبا و جاودانه و با شهامت حضرت لسان الغیب - حافظ شیراز - و منسوب کردن این شعر به سرور شهیدان عالم ، که جانم فدایش ، جسارتاً چند مطلبی کوتاه جهت مخالفت با نظرات این استادان به عرض رسانیده و نظر خویش را نیز در پیرامون این مبحث به حضور تقدیم دارم. 
جسارتاً با بسیاری از نظرات استادان و اهل قلم بزرگواری که این شعر را صرفاً "عاشورایی" قلمداد کرده اند ، مخالف بوده و بسیار  بسیار مخالفم ، به جهت آنکه برای نظر دادن به یک موضوعی ابتدا باید شرایط زمان و مکان وقوع آن موضوع دقیقا" بررسی گردد و بنا به حساسیت موضوع از منظر انسان های همان دوران و با همان شدت و حدت و میزان عقلانی مربوط به آن دوران و حتی فضای حاکم سیاسی و فرهنگی و اجتماعی همان دوران به موضوع بپردازیم. نه آنکه با عقل قرن حاضری بخواهیم به فرایند اتفاق افتاده قرن یا قرون پیشتر اظهار نظر نماییم. که متاسفانه و در اغلب مواردی از این برطه یا سایر برطه ها دچار این مشکل فاحش می گردیم و گاهاً در تجزیه و تحلیل نظرات سیاسی خود نیز با عقل امروزی به قضاوت اتفاقات دهه های پیش می رویم.  درست مانند پیر مردی که بگوید چرا من در کلاس اول ابتدایی حاصل جمع 2 بعلاوه 2 برابر است با 4 را نمی دانستم! که این خود غلطی فاحش است.
بررسی عمیق دوران لسان الغیب نیز به جهت این موضوع حائز اهمیت است که در دورانی که خلافت شدید و خودبینانه معتصب آن زمان وجود داشته بوده که هرگونه تعریف و تمجیدی - گاه حتی شدت آن کم بود یا زیاد - به شدت محکوم میگردیده است ، چگونه حافظ شیراز می توانست کوچکترین هدفی هرچند پنهان از سرودن این غزل به امام حسین (ع) می داشت؟ که خود این نظر این سئوال را در پیش دارد.
دوم - حضرت حافظ شیراز اصلاً چی هدفی می توانسته از این حادثه و بیان آن داشته باشد؟ بعبارتی ساده چه امتیازی از این غزل به دست می آورد؟
به دوستان محترم عرض نمایم که جو اکنون اجتماع و این شیعه صفوی رایج عصر حاضر و دههٔ حال حاضر موجود نمی بود و حتی شیعه ی علوی دویست سال پیش نیز وجود نداشته است  که ایشان بتوانند از این راه صله ای بدست آورده و نانِ شب خویش کنند و حتی انسانی نبود که گردن خویش را با زبانی سرخ بر باد دهد ! خوب می دانست چگونه بسراید و سخنوری دو پهلو نویس و سفسطه گر و شاعری چیره دست و با شهامت بود که نظرات خویش را برای عمر جاودانه بشریت بیان می نمود - و نه برای اتفاقی خاص و در زمانی خاص - و کلی و عارفانه سخنوری می کرد و غزل می سرایید و در زمان عصر خویش غزلهای وی دهان به دهان بازگو می شد و نقل هر محفل و هر کوی و برزنی بود و " در جامعه ای که سواد برای یک درصد مردم بود " استاد میبایست درس زندگی و تجربه ی زیستن و زیبا زیستن به مردم عموما" بی سواد و دهن بین و تابع زور حکومتی و جبر زمانه آن دوران، می آموخت و به مثابه آن مثل معروف " آنچه شیران را کند روباه مزاج ، احتیاج است ، احتیاج است ، احتیاج " شیخ را به انسانی کلی گوی و بزرگ سخن تبدیل ساخت. (البته به نظر بنده ی حقیر  به همین دلیل حافظِ شعر سرای خیابانی و کوچه بازاری به عارفی اندیشمند تبدبل شد که امروزه او را بدرستی لسان الغیب می خوانیم. ایضا" از این منظر همانگونه که بر هر مسلمانی قرآن مجید واجب است ، بر هر ایرانی طالب فیضی نیز کتاب حافظ واجب است که داشته باشد).

سوم - چه دلیلی می داشت که برای یک فرجه ی تاریخی ی خاصی بخواهد سخن بگوید ؟ البته نگارنده بر این باور است که لسان الغیب از این حادثه تاریخی استفاده نموده است اما تمام هدف ایشان این حادثه نبوده است.  همانند حضرت امام حسین که فرمودند:اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید.
آیا حضراتِ عالی که فقط برای "به به کردن دیگران" و نیز "از آنِ خود ساختن حافظ شیرازی به قصد ارتزاق خود" چنین تفصیرها و تعبیرهایی ناقص و محدود ارائه می دهند ، می دانند که چه اشتباه بزرگی مرتکب شده اند یا می شوند؟ از طرفی دیگر برای جاودانه شدن چرا به هدف قیام امام حسین (ع) نگاهی نمی اندازند و اشارتی به آن نمی کنند؟
برادران، کعبه آن است که ره گم نشود! 
کعبه هدف نیست ، فقط یک تلنگری ساده است!
همانگونه که عاشورا هدف نیست ، غرض آزادگی و رستگاری انسانهاست و اینجاست که زیبایی حضرت حافظ عیان می گردد ، غزلی برای تمام اعصار به مانندِ قرآنی برای تمامی اعصار (البته بلاتشبیه). و همانگونه که مولایم حضرت علی (ع) می فرمایند:
فزت و رب الکعبه ! قسم به پروردگار کعبه که رستگار شدم.
ای برادران ، اینقدر در پیِ ابن ملجنِ ملعون نباشید!  که خدای ناکرده رستگاری از خاطرتان برود!
به قول حضرت شاملوی بزرگ:
(گفتند "کلام مقدس" را به شما خواهیم آموخت
ولیکن عقوبتی دو صد طاقت تان باید...
و عقوبتی دو صد چندان را تاب آوردیم...
و باری
"کلام مقدس"
آری ، از خاطرمان گریخت.)
امید که هدف گم نکنیم و دیگران راه گمراه نسازیم!
یاعلی یاعلی یاعلی

مجتبی قاسم زاده مقدم
(تقدیم به مهربان همسرم)

1402/07/24 11:09
فرهاد ریاضی

خیلی  خیلی زیبا بود افرین

1403/02/07 11:05
سعید مسعودنیا

با سلام. 

اشعار حافظ علیه الرحمه فرا زمانی است و میشه گفت عرشی است. اینکه دوستان از چند بیت تفسیری از امام حسین علیه السلام دارن اصلا اشتباه نیست. حسین و یارانش نماد عشق اند و سروده ی حافظ هم عشق است و مشکلی نداره که این سروده در مظهری مثل عاشورا دیده بشه.

اینکه حافظ در چه زمانی سروده و الان نمیشه به دوره خودمون یا بعد و قبلش ربط بدیم دیدی سطحی از یک موضوع روحانی است. 

1393/08/04 16:11
آرش

سلام . من نه شاعرم نه ادعای شعر شناسی دارم . قسمتی از این غزل رو فراموش کرده بودم که با جستجو اینجا رسیدم و مطالبی که دوستان نوشته بودند رو خوندم از شما چه پنهون خودم هم این عصر عاشورایی به یاد امام حسین خواستم این غزل رو بخونم . اما دلم میگیره وقتی میبینم کسایی دم از حسین و دین میزنند هر کس نظری مخالف اونها داشته باشه رو خیلی راحت تکفیر میکنن .آخه دوست عزیز گیرم تعبیری که شما دارید رو به تمسخر بگیرن چرا تهمت بی دینی ؟

1393/08/05 08:11
محمد

کبر و غرور تو حرفای شما موج میزنه آقای سینا!

1393/08/12 11:11
مهدی

سلام به همه دوستان
اول از نظر آقای بهروز تشکر می کنم من تابحال این تحلیل رو نشنیده بودم و برای من دلنشین بود ممنونم بهروز جان
دوم اینکه در مورد این غزل یه نقل قول عرض میکنم امیدوارم که بسنده باشه.
از آقای سهیل محمودی شنیدم(مجری محترم رادیو) که سال 62 (امیدوارم سالش رو من درست گفته باشم) در همایش حافظ شناسی که با حضور اساتید بزرگ و حافظ شناسان فرهیخته برگزار شده بود در مورد این غزل بحث شد و تقریبا اکثر بزرگان شعر و ادب و حافظ شناسان اتفاق نظر داشتند که این غزل در وصف حضرت سید الشهدا می باشد.
من چیزی دیگه اضافه نمیکنم فقط امیدوارم لااقل خودمون رو در تحلیل شعر از این بزرگان جلوتر نبینیم
حق یارتون دوستان

1393/08/13 23:11
محمود

این غزل را حضرت حافظ از زبان سیدالشهدا میگوید،به عبارتی گوینده حسین است و شنونده باریتعالی.

1393/08/14 18:11
سعید

سلام . از بی دین تا دیندار ، هرکس نظری دارد . اجازه دهید بر اساس آنچه همه اتفاق نظر دارند نتیجه گیری کنیم .
جناب حافظ تخلص خود به جهت حفظ بودن قرآن به کمال ) یعنی همان 14 روایت که بارها گفته ( انتخاب فرموده . در این مورد که شکر خدا جای بحث نیست ؟
درعجب بودم کسی که دین ندارد چرا خود را از طرفداران حافظ قرآن می داند . جواب را در خود قرآن یافتم . قرآن خود را هدایتگر و گمراه کننده می داند . خدا به پیامبرش فرموده حرص نخور برای هدایت بندگان من . من هرکه را بخواهم هدایت می کنم و هرکه را بخواهم گمراه می کنم . هدایت تنها شامل حال متقین می شود . پس عجیب نیست که اشعار حافظ را هم در روضه خوانی قرائت می کنند هم در مجالس عیش و طرب .
آنانکه حسین را کشتند علنی گفتند میدانیم بهترین بنده خدا روی زمینی و نسبت چیست . از نوادگان آنها توقع نداشته باش که بپذیرند مقصود حافظ از رندان تشنه لب حسین و یاران اوست . شعر بلاجویان دشت کربلائی دیوان شمس را نیز به معنائی دیگر حوالت می دهند .
چگونه افرادی مثل شاملو که حافظ قرآن نیستند به خود اجازه می دهند مفسر حافظ شوند که بارها خود را مفتخر به هدایت قرآنی بر شمرده .؟؟؟!!!

1393/08/16 11:11
محمد

سلام عزیزان
ابتدا از همه عزیزان خواهش دارم که حرمت ها را حفظ کنند و هر کس هر عقیده ای دارد محترم شمرده شود.
نظر شمارا به این حدیث شریف پیامبر مهر و محبت، رحمت للعالمین حضرت محمد ص جلب می نمایم: انی تارک فیکم ثقلین کتاب الله و عترتی. . . .
پیامبر ما را به حفظ دو چیز گرانبها( کتاب خدا و اهل بیت) توصیه می کند. قران خواندن به تنهایی می شود آنهایی که گفتند لا حکم الا لله
پس عشق به اهل بیت و قران توامان مهم است.همانگونه که امام فرمودند باطن قران ما (ائمه) هستیم.

1393/09/24 16:11
مهدی

جناب حافظ از نوابغان شعر فارسی هست و شعر های ایشان از جنبه ی ادبی ارزش زیادی دارند ولی از جنبهی دینی باید به دیده ی دیگر نگریست حکایت های زیادی درباره ی مرام ومسلک ایشان هست ولی به گواه همه ایشان صوفی بوده اند مسلک صوفی گری مسلکی است که نه سنی است نه شیعه مسلکی است که مدعی اند حقیقت دین را خود با انجام کار های عبادی خاص خود مسقیما دریافت می کنند ونیاز ی به شریعت و احکام دین ندارند و لازم به ذکر است در ایران ان زمان به جز شهر قم و کاشان و روستای اوه همه یا سنی مذهب بودهاند یا صوفی

1393/09/13 14:12
عباس

ملت عشق از همه دینها جـــــداسـت / عاشقان را مذهب و ملت خداست

دیــــد مـــــوسی یک شبانی را بـــــه راه / کاو همی گفت: ای خـــــــدا و ای الـــه
تو کـــــــــــــــجایی تا شوم من چاکـــــرت / چارقت دوزم کنم شانه ســـــــــــــــرت
ای خـــــدای من فـــــــــــدایت جـــــان من / جمله فرزندان و خان و مان مــــــــــــن
ور تــــــــــــــــــو را بیماریی آید بـــــه پیش / من تو را غمخوار باشم همچو خویش
دستکت بــــــوسم بمــــــالم پــــــــــایکت / وقت خـــــــــــــــــواب آیم بروبم جایکت
سازم و آرم به پیشت صبح و شـــــــــــام / از من آوردن ز تو خـــــــــــــوردن تمـام
ای فـــــــــــدای تو همه بــــــزهای مــــــن / ای به یادت هی هی و هی های من
زیـــــن نمط بیهوده می گفت آن شبــان / گفت موسی: با کیستت ای فــــــلان
گــــــــــفت: با آن کس کـــــه ما را آفـــرید / این زمین و چـــــــــــــرخ از او آمد پدید
گفت موسی: های بس مدبر شـــــــدی / خود مسلمان ناشده کـــــــــافر شدی
این چه ژاژ است و چه کفر است و فشار / پنبه ای اندر دهان خود فشــــــــــــــار
گند کـــــــــــــفر تــو جهان را گنــــــده کرد / کفر تو دیبای دین را ژنده کــــــــــــــرد
گــــــــــــــــر نبندی زین سخن تو حلق را / آتشی آید بسوزد خـــــــــــــــــــلق را
گفت: ای مــــوسی دهـــانم دوخـــــــتی / وز پشیمانی، تو جانم ســــــــوختی
جــــــــــــامه را بدرید و آهی کــــــرد تفت / سر نهاد اندر بیابان و بـــــــــــــــــرفت
وحـــــــــــی آمد سوی مــــــوسی از خدا / بنده ما را چرا کردی جــــــــــــــــــدا؟
تــــــــــــــو برای وصل کـــــــــــــردن آمدی / نی برای فصـــــــــــــــل کردن آمــدی
تــــــــا توانی پا منه انـــــدر فــــــــــــــراق / ابغض الاشیاء عندی الــــــــــــــطلاق
هــــــــر کسی را سیـــــــرتی بنهاده ایم / هر کسی را اصطلاحی داده ایـــــــم
مـــن نــــکردم خـــــلق تا ســــودی کنم / بلکه تا بر بندگان جــــــــــودی کـــنم
ما بــــــــــــــــــــرون را ننگریم و قــــال را / ما درون را بنگریم و حـــــــــــــــال را
آتشی از عشق در جان بــــــــــــــرفروز / سر به سر فکر و عبارت را بــــسوز
مـــــــــوسیا آداب دانان دیگرنــــــــــــــد / سوخته جان و روانان دیگــــــــــــرند
عاشقان را هر نفس سوزیدنی اسـت / بر ده ویران خراج و عشــــــر نیست
ملت عشق از همه دینها جـــــداسـت / عاشقان را مذهب و ملت خداست
بعد از آن در ســـر موسی حق نـهفـت / رازهایی کان نمی آید به گــــــــفت
بر دل موسی ســـــــــــــــخنها ریختند / دیدن و گفتــــــــــن به هم آمیختند
بعد از این گر شرح گویم ابلــهی است / زانکه شرح آن ورای آگــــــهی است
چونکه موسی این عتاب از حق شنید / در بیابان در پی چـــــــــــــوپان دوید
بر نشان پای آن سرگشته رانـــــــــــــد / گرد از پره بیابان بــــــــــــــــرفشاند
عاقبت دریـــــــــــــــــــافت او را و بدید / گفت: مژده ده که دستوری رسیـد
هیچ آدابی و تــــــــرتیبی مـــــــجو
هر چه می خواهد دل تنگت بگــو

1393/09/13 18:12
فاطمه

سلام دوستان
اینهمه دعوا لازم نیست! قطعا این شعر هم مانند خیلی اشعار دیگه میتونه چند لایه باشه و قطعا هر فردی هم با توجه به تفکرش یه معنایی از شعر به ذهنش خطور میکنه اما نکته اصلی اینجاست که اشاراتی که در شعر هست مثل رندان تشنه لب و سرها بریده بینی باعث میشه که صریحترین معنا شعر درباره امام حسین باشه. بنظرم نمیشه منکر این شد که شعر به امام حسین اشاره داره اما اینکه مقصود شاعر چیه بحث مفصل دیگه ایست که نباید با تعصب و بدون فکر به اون پرداخت!
کلا هم من اصرار دوستانی که میخوان بگن حافظ و دیگر شعرا دیندار نبودن و عاشق بودن رو نمیفهمم چرا که از نظر من دینداری هیچ منافاتی با عاشقی نداره بخصوص که عشقی که در اشعار شعرای بزرگمون مثل حافظ و سعدی و مولانا توصیف شده صرفا عشقی کوچک و مادی نیست .بلکه عشقی کمال یافته و جاودانه ست.

1393/09/13 20:12
عباس

جهل در مقابل حلم و بردباری است ، نه علم ، نادانی جاهل به سبب نداشتن علم نیست بلکه بخاطر غرور و خود خواهی و عدم تحمل آراء دیگران است (علی طهماسبی)
ملت عشق از همه دین ها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هرچه می خواهد دل تنگت بگو

1393/10/23 15:12
کیوان

از شعر برداشتهای متفاوتی می شود. من هم به نوبه ی خودم فکر نکنم منظور حسین و یا کسی دیگه ای باشه. و اینکه حضرت حافظ بر درگاه الهی ارادت داره بر هیچ کس پوشیده نیست قرآن هم کلامی از سوی خداست حالا ربطش به ائمه چیه من نمیدونم من خودم شخصا ائمه رو خدا نمیدونم ولی بعضی از دوستان مثل اینکه برعکس شده خدا رو ول کردن چسبیدن به بنده خدا متاسفانه
بی دین هم به معنای مطلق این نیست که شخص خداناشناس باشه مگه خداشناسی فقط از راه دین میشه برادران عزیز؟ یا مگه فقط اسلام انسان رو به خدا میرسونه؟ داستان موسی و شبان رو بیاد بیارید
با این درگیری ها فقط فضای ادبی مسموم میشه
موفق باشید

1393/10/10 10:01
farzam

دوستان زیاد خودشونو در مورد دین ونگاه حافظ نکشن
حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی
بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت میکنم
خودش میگه سرکارین!

1393/10/15 06:01
سمانه

من مطمئنم این شعرو برا امام حسین گفته وتوش شک ندارم میدونید چرا؟چون قلبم اینو میگه قلب بدون تعصب بهترین راه عقلانیو نشون میده_نزدیکای عاشورا بود که دیوان حافظ وباز کردم این شعر اومد بعد خوندن شعر یکم شک کردم !یکم بعد تلویزیونو رفتم خاموش کنم دیدم همین غزلو داره دکلمه میکنه

1393/10/15 06:01
سمانه

سعی نکنید مثل تاجرا با آخرت برخورد کنید.سعی نکنید کسی و به زور معتقد کنید.اگه فرد لایق باشه خودش ایمانش قوی میشه.کسی که به زور میخواد کسیو مومن کنه خودش مومن نیس.

1393/10/15 06:01
سمانه

خدا یعنی حق!این حق میتونه ریختن به ظلم خون امام حسین باشه یا تهدید مرگ گالیله به خاطر اینکه گف زمین گرده!هرچن که درجه اینا باهم فرق داره.ولی جفتشون حقن!مردم ما مهاجم شدن یا به زور میگن میری جهنم به ائمه اعتقاد داشته باش!یه سریا هم سریع جبهه میگیرن میگن نه ائمه خدا نیستن!فقط دل مهمه و وجدان اگه آدم منصفی باشی میفهمی چی میگم

1393/10/20 17:01
حسین

با سلام !
در اینجا « هرچه می خواهت دل تنگت بگو » ! ولی خواهشا فضای ملایم و معنوی این سایت را با الفاظ و لحن تند و ناپسند آلوده نکنید.
با سپاس!
در پناه حق.

1393/11/28 11:01
علی عاشق

با سلام به نظر بنده نکته دان عشق باید این شعر وحکایت حافظ را بفهمد چرا که جناب حافظ خود فرموده گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت حافظ اهل دین ودیانت است ودین را عمیقا فهمیده وایشان شیعه است واشعاری هم در مورد اهل بیت سروده است واین تازه گی ندارد بهتر است ماهم با توجه به قرینه های موجود در شعر باورمان شود حافظ ولایت اهل بیت (علیهم الاسلام )را پذیرفته وعاشقتر از امام حسین ومظلوم تر از او کیست که همه هست ونیست خود را در راه عشق به خدا وقرآن فدا کرده است رندی یعنی زرنگی امام ویارانش دنیا را بهشت جاودان عوض نمودند کوکب هدایت امام زمان (عج) است که فرزند راستین مصباح الهدی وسفینته النجاه است . با تشکر از سایت خوبتون

1393/11/08 20:02
روفیا

خدمت همه عزیزانی که سعی میکنند اشعار جهان شمول حافظ را به نفع ایدئولوزی خودشان مصادره کنند عرض کنم که گیرم حافظ مقصودش امام حسین بود یا گیرم او یک ادم لائیک یا انارشیست بود .
تو رو سننم ؟
ایا غیر از این است که چون او را یک انسان مترقی و صاحب اندیشه می دانید ادعا میکنید او هم کیش شماست ؟
پس چطور مفهوم این بیت را در نمی یابید ؟!
در زلف چون کمندش ....
مراد از پیچیدن در زلف چون کمند تلاش برای کشف حقیقت در میانه هیاهوی عالم کثرت است .
در این هیاهو سر ادب و احترام و نوعدوستی و حق طلبی و سعه صدر را می برند .
همانطور که برخی از دوستان بریدند .
حقیقت عالم یک معمای پیچیده است که بزرگترین عرفا در این باره اتفاق نظر ندارند .
ایا هیچ با خود اندیشیدید امام حسین چه کار با زلف چون کمند او داشت .
اصلا زلف چیست ؟
زلف عباس و فاطمه و ان فرد ناشناس و رضا و ان بی دین است . زلف مظهر کثرت است و نمادی از تطور و گونه گونی کل مخلوقات و انسانها و ارا و عقاید شان است .
و حافظ هشدار میدهد در راه شناخت حقایق میان این زلف پریشان سر ها بریده می شود .
نه اینکه فورا لباس جنگ بپوشیم .
بلکه اماده باشیم در این راه بهای سنگینی بپردازیم . شاید لازم شود برای نیل به حقیقت گاهی از عقاید مان کوتاه بیاییم .

1393/11/13 07:02
علی

این حافظ نیست که باشعرش مقام امام حسین ع را بالا می برد بلکه این حسین ع است که با نامش شعر حاقظ را ارزش می دهد واگر فرض را بر این بگذاریم که منظور حافظ از تشنگان بی سر شهدای کربلا نیست شعر حافظ خیلی مبتذل وبی ارزش می شود به قول ان شخص که گفت یا علی خلافت تورا بالانبرد اما تو خلافت را آبرو ومقام دادی ما هم می گوییم شعر حافظ در صورتی آبرو وارزش دارد که متصل به آن دریای عظیم شود رها کنیم این حرفهای نژاد پرستانه که حافظ ایرانی بوده وامام حسین ع عرب بلکه امام حسین ع متعلق به انسانیت است وانسانهای بزرگ امثال گاندی در برابر او خضوع داردند وهیچ کسی را مثل حسین ع انسانهای بزرگ باهرمرام ومذهبی در مورد اظهار نظر نکرد ه اند

1393/11/18 01:02
ﻛﻴﺎﻥ

ﺣﺎﻓﻆ ﺟﺎﻥ, ﺧﺪاﻭﻧﺪ, ﺟﺎﻥ ﺟﺎﻧﺎﻥ ﻣﺪﺗﻴﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺁﮔﺎﻫﻴﻪ ﻧﺎﺏ ﻧﺪاﺩﻩ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺷﻜﻮﻩ ﻛﺮﺩﻡ از ﺁﺏ ﺣﻴﺎﺕ ﻛﻪ ﺑﻬﻢ ﻧﻤﻴﺮﺳﻪ
ﺑﻲ اﺧﺘﻴﺎﺭ ﺗﻮ ﺫﻫﻨﻢ اﻭﻣﺪ اﻱ ﺩﻝ ﻣﭙﻴﭻ ﻛﺎﻧﺠﺎ ﺳﺮﻫﺎ ﺑﺮﻳﺪﻩ ﺑﻴﻨﻲ ﺑﻲ ﺟﺮﻡ و ﺑﻲ ﺟﻨﺎﻳﺖ
ﻛﻞ ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺳﺮﭺ ﻛﺮﺩﻡ اﻳﻧﺠﺎ ﻛﻠﺸﻮ ﺧﻮﻧﺪﻡ و ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﺗﻮ ﭼﺮا اﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﮔﻔﺘﻲ
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ, ﻋﺰﻳﺰاﻥ ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻋﻆﻤﺖ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﻳﻦ و ﺷﻴﻌﻪ و ﺳﻨﻲ و ...... ﻗﺎﻃﻲ ﻧﻜﻨﻴﺪ اﮔﻪ ﻛﺴﻲ ﺳﻮاﻟﻲ ﺩاﺭه ﺗﻮ ﺑﺎ اﻳﻤﻴﻞ
Kianoushzand@gmail.com ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﻫﺴﺘﻢ
ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﺰﻳﺯاﻥ ﻛﻪ ﺗﺠﻠﻲ ﻋﺸﻖ ﺧﺪا ﻫﺴﺘﻴﻦ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺭﻡ
ﻳﺎ ﺣﻖ

1393/12/09 01:03
سعید

شعر رو خیلی دوس داشتم ولی با خونذن کامنت ها حالم از شعر بهم خورد
دیگه هیچ وقت سعی نمی کنم کامنتی در باره علایق بخونم چون مردم کشور من استاد به لجن کشیدن همه چی هستن

1394/01/13 11:04
خسرو ا

با دورود فروان خدمت تمامی عزیزان،
حضرت حافظ در ابیات مختلف که برخی از اونها بیشتر در کتابهای قدیم دیده شده بارها چه مستقیما و چه غیر مستقیم برای بزرگان دین اسلام اشعاری سروده،بطور مثال؛
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق /
بدرقی رهت شود همت شهنهء نجف،
مردی زکنندهء در خیبر پرس /اسرار ازل ز خواجة قنبر پرس/
گر طالب فیض حقّ به صِدقی حافظ/
سرچشمة آن زساقی کوثر پرس/وغیره....
در جواب کسانی که حقایق را منکرند به این شعر زیبای حضرتش اشاره میکنم،
با مدعی نگویید اسرار عشقو مستی/ تا بی خبر بمیرند(بمانند)در عین خود پرستی
یا حقّ

1394/03/25 10:05
مسلم علینژاد طیبی

در این بیت حضرت حافظ با انسانهای نکته بین صحبت دارد نه آدمهای متعصب با افکار منجمد و غیر منعطف اینکه بیت سوم اشاره هست به تشنه لبان کربلا و اینکه کوردلان ولی و امام خود را نشناخته بودند هیچ جای شبهه ای نیست و با علم به اینکه زلف در شعر حافظ مظهر ابهام و مجهولات میباشد در مصرع زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا، یعنی شما نمیتوانید به حکمت و مجهولات پیچیده کار خداوند پی ببرید زیرا که کان جا یعنی در سرزمین کربلا سر 72 نفر از پاکترین انسانهای روی زمین را بریده میبینی و با خود میگویی چرا این بلای عظیم باید بر سر این انسانهای پاک نازل شود؟
در این شب سیاهم گم گشت را مقصود منظور این نیست که حافظ راه خود را گم کرده بلکه منظور با انسانهای جاهلی مثل شاهرخ و مریم (کامنت های بالا) است که راه خود را گم کرده اند و از کوکب هدایت یعنی امام عصر روحی و ارواحنا له الفدا میخواهد که هر چه زودتر برگردد، عشق واقعی حضرت حافظ به آفتاب خوبان(امام زمان (عج)) باعث جوشیدن وغلیان اندرونش شده و با استغاثه از آفتاب خوبان میخواهد که ساعتی او را در سایه عنایت خود بگنجاند که همین غایت عشق مبدل به فریاد شده و باز در بیت بعدی اعتراف میکند که نهایت این راه را نمیتوان تصور کرد زیرا که با وجود اینکه صد هزار منزل در پیش است ما در اول راه هستیم و بدون وجود آفتاب ما در ظلمت خواهیم بود.

1394/04/14 16:07

به نام خداوند بخشنده مهربان
و سبحانه من محسنِ،ما اجملهُ ..
پس از حمد پروردگار
با سلام ،خسته نباشید و تشکر خدمت گنجور و همه دوستان و سروران بزرگوارم
چند مطلب رو برای خودم ضروری دیدم که کوتاه بنویسم
پیشتر از همه بزرگواران و اساتید عذرخواهی میکنم برای عامیانه گویی
اول اینکه "حافظ" این نام زیبا رو به سبب حفظ قرآن به تمام چهارده روایت بدست آورد!
دوم اینکه اولش به وضوووووووووح فرمود :گر نکته دان عشقی، بشنو تو این حکایت!!
اگر هنوز نمیدونی عشق چیه کلا بی خیال حکایت شو اول عشق بدون چیه ماهیتش .. که حقیر برای این امر کتاب بسیار ساده ای رو معرفی میکنم " زندگی به روایت بودا _ اثر آچاریا فیلسوف معاصر هندی " قابل دانلود به صورت رایگان (پی دی اف).
سوم اینکه اگر آگاهی به ماهیت عشق ، که اصلا بیت آخر نیازی به معنا و تفسیر نداره ..خودش معناست در حین سادگیه تمام
"اگر میخواهی عشق یا همان پروردگار که سراپا عاشق و مشتاق به توست،به فریادت برسه و هدایتت کنه در مسیر درست،باید خودت تو هم مثل من (حافظ) دنبالش بگردی حتی اگر مجبور باشی قران رو به هر چهارده روایت از بر کنی.
این یعنی به دنبال تفسیر فلان کس و ... نباش.خودت به تحقیق بهش برس.وقتی اینطوری برسی ، دیگه هیچ تفسیر و عقیده شخصی نخواهد توانست تورو از عشق یا همان پروردگارت دور یا از حقیقت منحرف کنه.
چهارم اینکه
در قرآن بارها به امام حسین(ع) اشاره شده و اسمی برده نشده ..آیه هایی نظیر وقتی که حضرت سلیمان(ع) بر آنجا یا همان صحرا فرود آمد(زمین خورد) و بی اختیار گریست ..همان صحرای کربلا ! یا وقتی به ابراهیم (ع) چیزی نمایاند و بعددر جای دیگری هنگامی فرمان داد اسماعیل(ع) رو ذبح کن، خطاب آمد :آیا این در نظر تو دشوار تر است یا آن؟ و ابراهیم (ع) گریست و گفت : "آن" یعنی دیدن بریده شدن سر حسین (ع) از بریدن سر فرزند خود تلخ تر بود براش و خداوند این رو بر او ذبح عظیم نامید و فرزندش رو بهش بخشید! و خیلی جاهای دیگه..که مطمئنا همه اینجا از حقیر آگاه ترند.
لذا زیرکی حافظ هم همینجاست که در این سرودهء زیبا با اشارات به امام حسین(ع) حکایت کربلا را گفته .. بعید نیست از کسی که به چهارده روایت مسلط است.چه بسا نشان نادانی وی بود اگر بعد از دیدن اینکه خود پروردگار با اشارات سخن گفت برای امتحان خلق، ایشون می آمد و مستقیم می گفت!! کارش عالی بوده عالیییییی و الحق و انصافآ که خود خداوند چنین هدیهء کلام بی نقصی به ایشان هدیه داده!
پنجم اینکه خدا نیامرزه کسانی رو که در دین تفرقه افکند.اسلام یکیست و قرآن یکی. قرآن رو بخونیم تا از تعصبات اشتباه و خطرناک رها بشیم و تفکر و عقلانیت و خرد در ما پدیدار شه ..چنانچه آنتوان چخوف هم در این باره هشدار داد و مطمئنا همه بزرگواران جمله معروف رو بهتر از حقیر میدونن..
ششم اینکه
با دوستی از عربستان صحبت میکردم که عربی را به زبان قرآنی صحبت میکنن
دکتر فرمودن در قرآن دو کلمه هست که کاملا شبیه همدیگه هستن عرب و اعراب!! و کاملا معانی باستانیشون با هم متفاوتند و ما عربها این رو می دونیم مثل شما فارس ها که شاهنامه رو بهتر درک میکنین.
حقیر در تاریخ جستجو کردم و دیدم حقیقت دارد
اعراب به بادیه نشینان و رانده شدگان گفتند که توسط سردار ایرانی "بخت النصر" دو بار به مشیت پروردگار شکسته شدند به جرم بدیهاشون در حق پیامبران خدا..اینها همان بازماندگان بنی اسرائیل بودن که بار دوم بخت النصر دستور داد سپرها رو بیرون از شهر پر از سنگ کردند و به شهر ریختند آنقدر که شهر کاملا تپه ای از سنگ شد و اینان آمدند در صحرای عربستان و عده ای هم که به مصر پناه بردند باز ایران حمله کرد و هم مصر رو شکست و هم آنان رو کشت و اسیر کرد و مابقی فراری ها هم باز به همین شبه جزیره عربستان آمدند.!
این اعراب با عرب متفاوتند!!
اولین نفر که به زبان عربی سخن گفت "حضرت اسماعیل(ع) بود"
پس گول تفرقه دشمنان رو نخورید که عرب و عجم و این چیزارو راه انداختن.. همه آدمیزاد هستیم.زادهء آدم! یک پدر و مادر و یک خدا!
اما درکل این تاریخ اعراب و عرب هست و می تونید به راحتی پیدا کنید.در کتاب تاریخ بلعمی هم آمده.
هفتم اینکه
:) از بس به هم زیر پوستی یا آشکار توهین کردن بعضی دوستان منم دلم خواست از سر مزاح یه چند تا فوش بدم :))
عزیزانم
حقیر هم بودایی بودم..هم مسیحی هم یهودی برای سه ماه و هم مسلمان در طول این سی و چهار سال فرصت پرورش که پروردگار هدیه داده.
نام علی(ع) حسین(ع) و حتی مهدی (عج) در کتب دیگر دینی هست
مثل علیا در تورات و یا son of man در کنار son of god در کتب مسیحیان و غیره ..
بگذریم..
بهرحال حقیر
نه نصیحت و نه ارشاد بلدم ، صرفآ پیشنهاد میدم
که وقتی شخص یا اشخاصی نظیر دوست گرامی فلانی یا فلانی با تندی می آیند و شما مدعیون میدانید که در اشتباهند، مقابله به مثل نه تنها شما را از آنها برتر نمی کند، کمکی به آنها نمیکند و شما رو هم هم سطح و طراز میکند!
اگر مدعی هستید بهتر درک کرده اید!!! طوری با ایشان رفتار کنید که ادعا دارید!
میگوئید برادریم یا برابر؟؟؟ فرزند آدم هستیم؟؟یک خالق داریم ؟؟
پس مثل خانواده تان برای تفهیم آنچه به شما فهمانده شد رفتار و تلاش کنید!
طرد کردن به آنها کمک میکند در مسیر خود باقی بمانند
گر چه هیچ کس مثل علی(ع) با دشمنان مدارا نکرد
ولی میشود لااقل ادای بزرگواران رو درآرد شاید خداوند دری باز کرد.
امیدوارم خدمت به همنوع بدون چشمداشت رو بیاموزیم ..حتی حافظ در همین بیت دوم این نکته رو گوشزد کرد!
در آخر : حقیر بی تعصب و به صرف اونچه تا به امروز به لطف و پرورش پروردگار و هم مسیری با خوبانی چون شما کسب کردم رو گفتم وبا خودتون در میان گذاشتم.
امیدوارم اگر اونچه نوشته شد کمکی نباشه،لااقل ضرری هم به کسی نزند.
تشکر میکنم برای وقتتون و خدا را برای لحظات عاشقانه تون آرزومندم. @}--

1394/05/02 12:08
علی

با سلام...
خود حافظ عزیز میفرماید:
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم....
واقعا نمی دانم اینهمه تلاش مذبوحانه برای غیر مذهبی جلوه دادن حافظ و اشعارش برای چیست؟!!!
آفتاب آمد دلیل آفتاب...
شبل الاسد به صید دلم حمله کرد و من
اگر نه لاغرم ورگرنه شکار غضنفرم
حتی داستان "لنا" از دید ژرف حافظ پنهان نمانده آنجا که فرمود:
قد همه دلبران عالم پیش الف قدش چو نون باد
اونهایی هم که نمی دانند تحقیق کنند و قضاوت کنند....

1394/05/15 08:08
ناشناس

این فقط در وصف سعدی ست و برداشت از این غزل
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۱۵۲
و البته سلمان ساوجی که او هم سروده
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹

1394/06/11 06:09
آرمان

دوستان عزیز؛ حاشیه ها را که می خواندم متوجه درگیری عمیقی بین برخی از اعضا شدم. درگیری بر سر اینکه حافظ شعر را در مورد امام حسین گفته یا نه!
دوستانی که دینی هستند: چه شعر در مورد امام حسین گفته شده باشد و چه نه، مهم مضمون آن است! تا کی در پی ارتباط دادن افراد به هم و بت سازی هستید؟!
دوستانی که دینی نیستند: از حافظ در آن دوره و زمان انتظار لائیک بودن نداشته باشید! حتی اگر هم بی دین بوده نمی توانسته در شعر به زبان بیاورد. همچنین مسلما هر شاعری سعی می کند مثلها و داستانهای مهم زمان خود را در شعر بیاورد تا به اثر شعرش بیفزاید. حافظ هم در نهایت انسانی بوده مثل من و شما ولی احتمالا با ذوق و استعداد بسیار بیشتر. بنابراین اینکه اصلا در شعری از امام حسین یاد کرده باشد عجیب نیست (حتی به همان دلیل تاثیر گذاری بیشتر). ولی متاسفانه شما هم مثل گروه اول و تحت تاثیر جو حاکم بر کشورمان به جای اینکه به حرف حافظ دقت کنید در پی مشخص کردن دین و عقیده ی شخصی آن بخت برگشته هستید! بخت برگشته هم به این دلیل که نه در آن زمان، نه در این زمان و احتمالا با مردمی که ما داریم و خواهیم داشت(!)، نه در آینده کسی متوجه حرف آن پیر فرزانه نخواهد شد!
در نیابد حال پخته هیچ خام/ پس سخن کوتاه باید والسلام (از زبان حافظ البته، نه بنده).

1394/08/23 08:10
امیراصلان

درود بر گنجور و همه دوستان علاقمند به شعر پارسی
یکم اینکه "چهارده روایت" با وزن شعر سازگار نیست و "چارده روایت" سازگار است
دوم اینکه کلمات زیر در سه بیت این شعر هر خواننده آشنا به ماجرای کربلا را به یاد آن می اندازد: وحشت، بیابان، تشنه لب، ولی شناسان، سرها بریده بینی
و با توجه به روش شعرای اهل تسنن در اشاره به این ماجرا مثل مولوی و سعدی که نامی از امام حسین نمی برند اما اشاره میکنند باید گفت که حافظ هم همین کار را البته با چیره دستی خاص خودش کرده است هرچند که بله این نظر قابل اثبات نیست چون ادراکی و حسی است
سوم اینکه در بیت آخر کاربرد "ور" به جای "ار" با وزن شعر سازگار نیست و بنابراین بعید است که استاد شاملو چنین نظری داشته باشد
شادی و رستگاری یارانم آرزوست

1394/08/28 22:10
محمد

منظور از کوکب هدایت، "مصباح الهدی" نمی تونه باشه؟؛
عشق به فریاد ات می رسد هر چند قرآن را از حفظ بخوانی هم اشاره به حدیث ثقلین دارد.

1394/10/25 08:12
حمیدرضا

اشخاصی که این همه حاشیه نوشتند باید توجه به جامع بودن معنانی هم داشته باشند. رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس/گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت : شکوه از اوضاع دنیا وبه قول معروف رسم روزگار است. حالا اگر ما مسلمانان یاد امام حسین می افتیم مخصوصا از کلمه تشنه لب در این بیت اشکالی ندارد ضمن اینکه کلمه تشنه لب هم معنی جامع تری دارد ولی این بیت از شرایط دنیا صحبت می کند. اینطور که دنیا دوستان تصویر سازی ذهنی میکنند لابد از شعر قایقی خاهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق قهرمانان را بیدار کند یاد حضرت نوح می افتند. تا شناخت و دانایی نباشد هیچ حس عشق و تنفر به وجود نمی آید انسان وقتی چیزی را نمی شناسد چگونه درمورد او تصویر سازی ذهنی کند و به عشق و تنفر برسد. قرآن انسان ها را به شناخت دعوت می کند و شناخت زیبایی در نهایت منجر به عشق می شود را خلاصی ما از هر غم و اندوه و هر گونه آزاری است که متاسفانه بعضی ها از بیت آخر تعبیرات ضد دین و کوچک شمردن قران را داشتند.

1394/10/13 17:01
مجید

دوستان گرامی که به گفته خودشان بی دین هستند بهتر هست کلا بی خیال حافظ و شعرهایش باشند چون شعرهای حافظ بدون استثنا شامل مضامین معنوی دینی است و در مسلمان راستین بودنش هیچ تردیدی نیست.

1394/12/10 18:03
شیرازی

همه نظر های شما را به دقت خواندم. برای دست یافتن خط مشی فکری یک شخص، یک کلمه و یا یک جمله کافی نیست، بلکه باید کل آثار و ابیات وی بررسی گردد، منتهی بررسی عالمانه و در ظرف زمانی و مکانی همان شخص که گاهی به تناقظات آشکاری نیز برخورد خواهید کرد م بازهم نقد عالمانه و عنایت پروردگار چاره ساز خواهد بود. جای یک نکته مهم تاریخی و این سوال را خالی دیدم. چرا حافظ در زمانه خودش تکفیر شد و دین گردانان و عالمان و واعظان شیراز و به اصطلاح امروزی ملاها، جواز دفن او را در قبرستان مسلمانان صادر نمی کردند ؟ گویی او از دین خارج شده بود؟ یا از درک دین مداران؟

1395/01/10 21:04
پویا خاکی زاده

این شعر زیبا رو محسن نامجو عزیز خوانده با گوش دهید می بینید که با تکرار کلمات مثل زان یار آنهارا به ز ا ن ی ا ر دسته بندی می کند و شعر را از معنی ساده اش تهی کرده و بشنونده اجازه این را می دهد که خودش معنی را از شعر بیرون بکشد دقیقا کاری که فک کنم حافظ انتظار دارد

1395/03/21 11:05
خمش

این غزل را با صدای استاد حسام الدین سراج گوش کنید.

1395/03/08 14:06
امیر

با سلام خدمت دوستان
کسانی که میگن منظور حافظ 14 معصوم یا امام حسین نیست از خودشون میگن یا پرسیدن؟ من از آقای سید هانی رضوی (استاد دانشگاه بخش ادبیات عرفانی) درمورد این شعر سوال کردم و ایشان گفتند این شعر در وصف ائمه میباشد

1395/03/19 02:06
پارسا عبدی

اما حسین؟!
:))))
هه!
ممنون! مزاح جاللی بود! شاد شدیم!!! :|

1395/04/13 10:07
رضا

تفسیر این غزل رو میتونید از حافظ شناسی استاد الهی قمشه ای گوش کنین

1395/04/13 18:07
فرهاد

مجسم کنید فردی غیر ایرانی و غیر مسلمان اما پارسی دان از این شعر چه برداشتی ممکن است داشته باشد؛ آنگاه این حاشیه ها محو خواهد شد. گمان می کنم شاید مخاطب این غزل، هر عزیز و محبوبی که او را یار می توان خواند و از او دلگیر هستیم، اما دل کندن نمی توانیم؛ باشد. قرینه های معنایی واژه ها چندان مهم نیست که این همه کشمکش برانگیزد. خود را از لذت غزل های شیرین چند وجهی خواجه شیراز محروم نکنیم. البته اختلاف نسخه ها را باید دید، اما به نظر می رسد که ابیات مورد مناقشه (رندان تشنه لب ...) با باقی ابیات غزل مناسبت ندارد.

1395/04/14 16:07
امیر

باعرض سلام واحترام خدمت دوستان مسولین سایت اول جاداره بگم بادین وبی دین بودن روخداوندبهتر میدونه ومابجای خداقضاوت نکنیم این شعربگونه ای شکایت عاشق به معشوق ازجورزمانه است که میفرماند شکایتی شیرین دارم که به بزرگان ومردان تشنه راهت حتی کسی اب نمیده توراهنمایی وروشنگرراهوروشن کن مسیرهدایت مارا که جایی رازدرمقابل توبودن ندارم ونیزعشقت رسدبه فریاد ارخودسان حافظ قران زبهربخوانی درچارده روایت عشق متظوربه خداست که بغیراوکسب فریادرس نبست ولواینکه شما قران روچارده زبان هم ازبهربخونی وتفصیرکنی تابه معنویت وکلام ان پی نبری بی فایده است اول واخر خداست عشق حقیقی وبس

با سلام خدمت دوستان عزیز.بیت چهارم از داستان بانوی حصاری نظامی اقتباس شده و ربطی به امام حسین ع نداره.پیشنهاد میکنم اون بانوی حصاری رو مطالعه بفرمایید تا متوجه بشید که حافظ چطور با استادی هرچه تمام تر اون منظومه رو در قالب یه بیت آورده.توضییح در مورد باقی ابیات نیازمند صرف وقت بنده از لحاظ تایپ هست که پیشنهاد میکنم سخنرانی دکتر قمشه ای در باب حافظ رو استماع بفرمایید که بطور مفصل در قسمت هفتم در مورد این شعر و حافظ شناسی صحبت فرمودند.خواهشا به عقاید همدیگه هم احترام بگذارید.
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به زشتی برد.
تعصب یا prejudice از pre judge یا پیش قضاوت گرفته شده پس کسی که راجع به مطلبی آگاهی کامل نداره تعصب به خرج میده.شما بدونید که هیچ اشکالی نداره اگه کسی بگه خدا نیست یا قرآن کذبه.فقط در از پرتو این سوالاته که نور بوجود میاد بگذارید پرسش و پاسخ باشه چرا با ناسزا و سانسور طاقت شنیدن حرف مخالف ندارید.مگه قرآن نگفته حتی اگر منافقین هم خبر بدی آوردن اول گوش بدید بعد فکر کنید بعد جواب بدید.این همه در مقام reaction یا عکس العمل در رقرآن کریم و ادبیات صحبت شده شما باز هم تحمل ندارین سخن مخالف بشنوین.و در آخر به قول دکارت je pense donc je suis من فکر میکنم پس هستم.
با آرزوی تفکر بیشتر یجای تعصب و پرحرفی.

1395/07/03 21:10
علی علوی

ممکن است مراد از 14 روایت ، چهار ضربدر ده باشد که عدد چهل یا اربعین حدیث است که رسمی معهود در میان تشیع است مثل اربعین شیخ بها که پیامبر فرموده من حفظ من امتی اربعین حدیثا بعثه الله فقیها

1395/07/03 23:10
فریبرز

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

1395/07/10 23:10
یکی

سلام دوستان
در رابطه با نظر برخی از دوستان که بیت آخر رو جوری بیان کردند که انگار مصرع اول در مقابل مصرع دومه
این بیت به وضوح میگه که اگه میخوای عشق به فریادت برسه تو هم مثل حافظ باید قرآن رو از بر بخونی
حالا بعضی از عزیزان با چه منطقی می گن که
اگه هر چقد هم قرآن بخونی فایده نداره و فقط عشق کمک می کنه الله و اعلم
هیچ نفی ای تو بیت وجود نداره ... در رابطه با " ار " به گمانم همین درسته و چیز دیگه ای نیست مثلا ور که خوانش و مفهوم شعر رو خراب میکنه
البته تعدد نسخ و ویرایش ها هم هست ... اما معتبر ترین ویرایش موجود متعلق به آقای فروغی که خودشون هم ...

1395/07/11 13:10
سعید

در جواب کلیه دوستان چه با دین و چه بی دین فقط یه نکته به ذهنم میرسم ایکه توی این غزل که نیاز به رمزگشایی خاصی نداره و مشهوده که حافظ اشاره ای به حادثه کربلا و شهادت امام سوم شیعیان داره. هیچ شکی درش نیست که رنان تشنه لب - بی ابی - سرهای بریده- ولی شناسان- قران و چهارده روایت بی ارتباط بهم هستند و نمیشه گفت تشنگی و تشنه لبی جداست و ضربالمثه.
و فک کنم بحث در مورد این شعر با همین بیت از حافظ جواب داده میشه مخصوصا به مخالفان غزل و باید به سرانجام برسه:

جنگ هفتادو دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند...

1395/07/12 11:10
هادی بزمی

سلام، برای فهم بهتر این شعر و کلا حافظ بهتر است کتاب«ازکوچه ی رندان» نوشته زرین کوب را مطالعه کنید.
چند نکته:
1- حافظ در زمان خود به عالم بودن و حافظ بودن و قرآن خوان بودن معروف بوده و صدایی خوش داشته، همینطور مانند اکثر علمای زمان به فنون موسیقی و شعر هم احاطه داشته است.
2- حافظ منتقد رجل مذهبی بوده و جای جای شعرش تاکید کرده ولیکن حتی یکبار از دین و مذهب انتقاد ننموده است.( به حاشیه ی این حقیر بر بیت شیخ ما گفت خطا بر قلم... مراجعه کنید)
3-حافظ استاد زبان عربی بوده و برعکس دوستان گمراه و متعصب به زبان عربی علاقه داشته( زبان خموش ولی لب پر از عربیست، و دیگر اشعار ملمع ایشان)
4- رندان تشنه لب همانا حسین ابن علی ست هرچند بر بعض اشخاص این سخن آسان نشود، همانطور که حسین روز عاشورا گفت مگر من را نمیشناسید؟چگونه است که از خاطر برده اید جد و پدر و مادر من کیستند؟ ولی گویا ولی شناسان ازان ولایت رفته بودند!(کلمه ی ولی فقط در مذهب شیعه بار معنایی دارد ولاغیر)
5- حدیث نبوی مشهور به فرقه ی ناجیه: بعد از من تمام هفتاد و سه بخش میشوند ولی فقط یکی از آنها بر حق است و دیگران باطل.
حدیث نبوی: حق با علیست و علی با حق است.
شعر حافظ: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/ چو ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.
و ازین قبیل ابراز ارادت به این خاندان صدق و شخص شحنه ی نجف در اشعار حافظ هست ولی چشم بینا باید که در پس لفاظی و لغز گویی حافظ کشف معنی شود.
دوستان بی دین،متعصب، ضد عرب و.... توجه کنید برای عقبه تراشی و وجیه جلوه دادن خود دست به تحریف حافظ نزنید چراکه از بیت بیت اشعار حافظ رنگ و بوی قرآن و روایات می آید ولی به علت بیگانگی شما با این معارف اشعار حافظ را با فکر و رای فضولتان میسنجید.
حداقل بیش از 50 بیت حافظ اشاره ی مستقیم و واضح به آیات قرآن دارد و مضمون ایات را به زبان پارسی و به صورت نظم درآورده است.
و در پایان:
سر تسلیم من و خشت در میکده ها
مدعی گر نکند فهم سخن،گو سر و خشت

1401/06/27 21:08
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

بنده ناچارا به خاطر اینکه ذکری از کتاب در کوچه رندان نموده بودید ناچارا مجبور شدم مجددا این کتاب را کامل بخوانم ولی چیزی که مورد استناد شما باشد در این کتاب وجود ندارد خصوصا مرتبط با این غزل

مشخص است که چیزی را شنیدید و در اینجا کپی نمودید و سپس همه را نفهم و فضول و کافر می دانید.

 

کاش کسانی که ادعای تسلط بر دیوان حافظ را دارند و حافظ شناس هستند حداقل این قدر با حافظ سر و کار داشتند که شعر ایشان را غلط ننویسند

آن بیت که نوشته اید: زبان خموش ولی لب پر از عربیست 

صحیحش این است:

زبان خموش ولیکن دهان پر از عربی است

عربی دانستن حافظ یا دیگران ارتباطی به علاقه آنها نداشته است جریانات دیگری وجود داشته

1395/08/09 13:11
مقدم

با سلام خدمت اساتید
بیت اخر منظور از عشق محبت اهل بیت است.منظور حافظ این است که اگر محبت اهل بیت را در دل نداشته باشی حتی اگر قرآن را حفظ باشی باز هم بدردت نمیخورد.
در واقع دارد کنایه میزنه به اهل تسنن آن زمان که شما عاقبت بخیر نخواهید شد. مگر اینکه دل رو لبریز از محبت اهل بیت طیبه طاهره کنید.
با تشکر

1395/09/05 21:12
امین

در زمان حافظ 14 روایت از قرآن وجود داشته که حافظ تمام این چهاده روایت را حفظ بوده است ( به دلیل آنکه قرآن اولیه اعراب نداشته بیشتر اختلاف در چگونگی بیان بوده )
در بیت آخر هم واژه (ار) با توجه به بیت های بالا خود
(حتی اگر) معنی میشود
پس این گونه معنی می شود
عشق به فریادت میرسد حتی اگر مانند حافظ قرآن را با 14 روایت حفظ باشی

با توجه به آنچه در حاشیه این شعر در این سایت دیدم
فهمیدم بسیاری بدون درک سخن های خود را می نویسند
که این خیلی ناراحت کننده است

1395/10/12 14:01
مجتبی

اینکه چاده روایت را منسوب به چارده معصوم بدانیم ناشی از عدم آگاهی در مورد مفاهیم اسلامی و ندانستن معنی روایت در این مورد است. روایت اینجا به معنی نحوه خواندن آیات با اواهای متفاوت است که طبعا معنی دیگری میداده. چگونه می توان تصور کرد که شیعه ای مومن معتقد باشد که هر یک از معصومین قرائت خاص خود و متفاوت از دیگران داشته اند؟ همانگونه که دوست دیگری اشاره کرد چارده روایت اشاره به هفت قرائت متفاوت از قرآن است که گویا در صدر اسلام معمول بوده و هنگام جمع آوری قرآن دو قاری برای هر قرائت بوده و حافظ از چارده روایت یعنی همه قرآنها یاد می کند. این البته حرجی بر باشندگان ایران امروزی نیست چه اینکه این موضوع منسوب به عمر است و موضوع محفل اهل سنت. در زمان حافظ اکثر ایرانیان از جمله خود حافظ سنی بودند. من به اشاره شعر به کشته شدگان کربلا هم اعتقادی ندارم چه اینکه این داستانی است خاص شیعه و اکثریت سنی ها اصلا اطلاعی از آن ندارند. بسیار بعید است که مردم شیراز در زمان حافظ چیزی از آن می دانسته اند.

1395/10/12 17:01
حمیدرضا

@مجتبی:
جدای از بحث موضوع این شعر و عدم رابطه‌اش با واقعهٔ کربلا که بحثی در آن نیست در موضوع عدم اطلاع مردم زمانهٔ حافظ از واقعهٔ کربلا اشتباه می‌کنید. سعدی که فاصلهٔ زیادی با حافظ ندارد در قصیدهٔ ابتدایی بخش مواعظ بعد از مدح غرای خلفا (که نشانهٔ کامل اعتقاد وی است) خدا را به خون شهیدان کربلا قسم می‌دهد:
«...
یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه
یارب به خون پاک شهیدان کربلا
...»
و مولوی در آن غزلی که احتمالا شنیده‌اید می‌گوید که:
«کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
...»
و در کنارش البته حکایت طعن کردن «آن شاعر» مردم شیعه حلب را احتمال دارد در مثنوی دیده باشید.
این گزاره که فرمودید مثال نقض زیاد دارد و هیچکدام -البته- دلیلی بر تشیع هیچکدام از این بزرگان نیست.

1395/11/10 15:02
عاصی

بنده اعتقادی به دین و مذهب ندارم، و طبیعتا از دید من داستان‌ها و روایت‌هایی که از کربلا گفته میشه از نظرم چندان تأثیرگذار نیست، ولی تنها استثنا برای من همین غزل بی‌نظیر حافظه
واقعا هر بار این شعر رو میخونم برام تازگی داره و ازش لذت میبرم. و برای من خیلی جالبه که این غزل ناب و شعرهای بند تنبانی مداح‌های زمان ما، هر دو در مورد یه واقعه‌اس، اما این کجا و آن کجا!!!

مورد دیگه‌ای که از نظر من توی همه اشعار حافظ دیده میشه، اینه که هر بیت، بدون توجه به مفهوم کل شعر، به تنهایی بار معنایی فوق‌العاده‌ای داره.
بارها شده که در زمان شنیدن اخبار و‌ فجایع بی‌اختیار مصرع «از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود» به خاطرم میاد

1396/01/21 02:03

با درود.درمورد این غزل گروهی از دوستان مطالبی رو بیان کردند که فی المثل خواجه حافظ در ابیاتی منظور خاصی را دنبال کرده است فی المثل در بیت دوم اشاره به امام سوم شیعیان دارد.در حالی که مطلع غزل و سایر ابیات به روشنی گواه بر این است که شاعر درد های شخصی اش را با لحنی خاص و سمبلیک بیان می کند.اهل نظر به خوبی واقف اند مراد از رند در جهانبینی حافظ چیست و هیچ ارتباطی به شان ایمه که بسیار عظیم است ندارد بالاخص حسین ابن علی با آن مجد و مقام والایی که دارد.به زعم برخی از بزرگان ادبی حتی در بیت دوم واژه ی آب به اشتباه به جای جام جای گرفته است و این اشتباه مصححین است من جمله آقای قزوینی.نکته دیگر اینکه شمس الدین محمد به باور اکثر مورخین سنی مذهب بوده و هیچ تناسب منطقی میان تفکرات وی با شیعیان وجود نمی توانسته داشته باشد.و بیت آخر که باید در بر خوانی (دکلمه)اش بر واژه ی اول(عشقت)تکیه ی بیشتری نمود تا مفهوم به خوبی منتقل شود که البته نمایانگر دید گاه عرفانی شاعر است با این مداقه که معشوق در غزل حافظ مذکر است و این منع شرعی هم ندارد و بسیار در تاریخ ادبیات متعارف و مرسوم بوده است و از جمله محکم ترین مصادیق آن هم در غزلی با این مطلع است:دوش رفتم به در میکده خواب آلوده / خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده...
به هوای لب شیرین پسران چند کنی!!!
وباز هم فضلا تاکید بر وجه عرفانی اشعار حافظ دارند!
سخن آخر اینکه از حافظ قدیس نسازیم و اینکه بزرگانی این شاعر بزرگوار رو کافر و ملحد خطاب کرده اند به نظر گزافه گویی و مصادره به مطلوب بوده است.
همانطور که برخی دگم اندیشان مصادره به مطلوب می کنند که حافظ خوب مطلق و چه و چه و چه بوده است و بری از نظر بازی و شراب خواری و عیره.

1396/01/08 16:04
میلاد

عشقت رسد به فریاد....
یعنی دین و مذهب رو بزارید کنار عشق به هستی عشق به کاینات عشق به مردم عشق به همه چیز به دادت میرسه نه اینکه قران رو بخونی انتظار داشته باشی معجزه رخ بده ، علی ابن ابیطالب هم میگه من قران ناطقم نه این کاغذ پاره ها که سر نیزه کردند،
الان دانشمندان هم همین حرفو میزنن راندا برن ، استر هیکس و جری هیکس، افسوس که ما دانشمندان و عارفامون هفت قرن پیش این حرفا رو گفتند ولی مذهبیون همیشه همه چی‌رو منحرف کردن
مولوی هم میگه
ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توئی
وی آینهٔ جمال شاهی که توئی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
در آخر بگم که فقط خودت به فریاد خودت می رسی فقط خودت

1396/02/26 07:04
مسحور

دوستان لطفاً قبل از اظهار نظر متقن، کتب حافظ شناسان ایران زمین مثل محمد علی اسلامی ندوشن رو بخوانید،
هیچ حکیمی، به ضرس قاطع در مورد شیعه بودن حضرت حافظ نظریه نپرداخته. دلیل روشنی وجود ندارد و از ابیات نیز نمیتوان نتیجه ی خاصی گرفت پس در مدح عاشورا بودن قطعی نیست. اما در عحبم که حافظ چقدر با مولوی هم نظر است. شما صدها بیت با مضمون ناجی عشق در اشعار این دو میابید

1396/04/19 13:07
Saman

دوستان من حرف زدن در مورد نژاد و برتری این موضوع رو أصلا درست ندیده أم اما استوار و قائم به این موضوع هستم که مسئله فرهنگ خصوصا فرهنگی به گستردگی و سترگی شعر پارسی نباید اسلام الود یا حسین الود شه
در اصل یه خواهش بود پیامم ؛ عاجزانه خاشعانه خاضعانه تمنا دارم لطف بفرمایید ادبیات رو اسلامیزه نکنید شیعیزه نکنید .
خوشایند خود رو به حضرات حافظ و سعدی و خیام مولانا ....... نچسبونید
اون دسته افرادی که معتقدن به جهان اخرا مخصوصا ، حافظ اینا یقتونو میگیرن اااااااا

1396/06/18 06:09
امیر طلوعی

زان یار دلنوازم شُکری‌ست با شکایت
گر نکته‌دان عشقی خوش بشنو این حکایت
خوش بشنو این: 37 نسخه (801، 811، 813، 818، 819، 821، 822، 823، 824، 825، 838- 817، 834، 843 و 24 نسخۀ متأخّر یا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، فرزاد، ثروتیان, سایه، خرمشاهی- جاوید
بشنو تو این: 1 نسخه (827) قزوینی- غنی
بشنو پس این: 1 نسخۀ بسیار متأخّر (898)
39 نسخه غزل 93 و بیت مطلع آن را دارند. از 11 نسخۀ کاملِ کهنِ مورّخ، 803 فاقد غزل است.

1396/08/31 19:10
زینب

روفیا ی عزیز سلام نمیدانم پیام من به دستت می رسد یانه اما برای صحبت با تو چاره ای جز حاشیه های سایت گنجور نداشتم... من به شدت علاقه من به دوستی با تو هستم . نام من زینب است اهل کاشان هستم دیار سهراب نمیدانم او را میشناسی یانه من هنر میخوانم و حرف های زیادی برای گفتن با تو دارم از تو خواهش میکنم اگر پیام مرا خواندی به این نشانی پیامی بفرست zeinab7art@gmail.com

1396/08/20 23:11
زنشاه

لطفا به دوستانی که خودشون رو شیخ و واعظ میپندارند و گمان میکنند خدا در انحصار اونهاست بفرمایید عقده های فروخورده خودشون رو جاهای دیگر خالی کنند،حافظ فقط قرآن از بر نکرده بود،مثل این مدعیان، طوطی وار که از بر میکنید و اصلا نمیدونید چی میخونید،او به معنا و مفهوم علاقه بیشتری داشت،به همین جهت خیلی بهتر از شما که فقط سطوح دین رو میبینید به این بصیرت رسیده بود که هرکس سنگ دین به سینه میزند مردم فریبی بیش نیست،و او که ادعای بی دینی میکند و همه اون رو زندیق و کافر میپندارند و مرتد خطاب میکنند از همگان با خدا تر است

1396/09/23 15:11
احسان

تفاسیر و نظرات دوستان خواندنی بود اما برای بنده جالب ست چطور هنوز ما با این حقیقت کنار نیومدیم که هرکسی به اندازه اندیشه و دنیای خودش از اطرافش برداشت خودش رو داره ،میکنه :
اینچہ میگویم بہ قدر فہم توست
مردم اندر حسرت فهم درست .
...
حال پخته در نیابد هیچ خام
این سخن کوتاه باید والسلام
... یا
هر کسی از ظن خود شد یار من !
خلاصه که سعی کنیم افکارمون رو به هم تحمیل نکنیم ،
این سخن پایان ندارد تیز دو

1396/09/02 15:12
تماشاگه راز

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان:
معانی لغات غزل (94)
دلنواز: نوازش دهنده دل، دل‌آرام، مهربان.
نکته: سخن پاکیزه و بکر، مطلبی که با دقت نظر درک آن ممکن باشد، مضمون لطیف.
نکته‌دان: داننده مضامین لطیف و بکر.
خوش: خوب.
مخدوم: صاحب اختیار خادم، سرور، فرمانده، آمر به خدمتگزار.
مخدوم بی‌عنایت: (استعاره) معشوق بی‌ملاحظه و نامهربان.
ولی: نامی از نامهای خدای تعالی، در اصطلاح صوفیه به معنای پیرومراد، فانی در خویش و باقی به مشاهده حق تعالی، دوست صدیق و یار نیکان.
ولی‌شناسان: عارفان وشناسندگان مردان‌حق‌که اخفای‌حال‌خود‌کنند، شناسندگان‌مقربان الهی.
مپیچ: درگیرمشو.
به غمزه: با ناز و کرشمه.
کوکب: ستاره.
کوکب هدایت: ستاره راهنما، ستاره‌یی که در شب مسافران را راهنمای جهت است (جدی)، اشاره به آیه شریفه 16 سوره نحل: و علامات و بالنجم هم یهتدون. و علامات و به ستاره‌یی ایشان راه می‌یابند.
نهایت: انتها، پایان.
بدایت: آغاز.
بردی آبم: آبرویم را بردی.
روی از درت نتابم: از درگاه تو رو گردان نمی‌شوم.
رعایت: مراعات، منظور نظر وزیر حمایت.
چارده روایت: در زمان حضرت رسول اکرم (ص) کاتبان وحی آیات نازل شده توسط نبی اکرم (ص) را می‌نوشتند لیکن به سبب متداول نبودن اعراب و نقطه و دستورات نحوی، اشکالاتی در قرائت پیش می‌آمد که تا پیامبر (ص) در قید حیات بودند توسط ایشان رفع می‌شد. بعد از رحلت حضرت رسول اکرم (ص) و وفات بعضی از کاتبان، ضرورت تدوین نسخة صحیح قرآن حس شد و در زمان خلفاء اربعه در این امر مهم کوششهای پی‌گیر به عمل آمد. مبنای کار براین بود که زیدبن ثابت که خود یکی از کاتبان وحی بود یک هیئت 12 نفری از افراد صلاحیت‌دار را تشکیل و در طول مدت 6 سال 7 نسخه ازقرآن کریم تهیه و هر نسخه توسط یک قاری به بلادی ارسال شد تا مسلمین آن بلاد را تعلیم دهند. این هفت قاری هرکدام دو راوی داشتند و قرائت قرآن بوسیله این چهارده راوی، متداول و به ما رسیده است و این مختصری است از چگونگی وشرح کتابت و قرائت و انتشار قرآن در صدر اسلام.
گرخود: اگرهم، حتی اگر.
به سان: به مانند.
معانی ابیات غزل (94)
(1) از آن یار دلنواز تشکری به همراه شکایتی با هم دارم و اگر تو در عشق نکته‌سنجی به این حکایت گوش فرادار.
(2) هر خدمتی که کردم بدون مزد و منت بود. خدایا مخدوم بی‌التفات نصیب کسی نشود.
(3) کسی به رندان قلندر توجهی ندارد گویی آنهایی که اولیای صادق و یکرنگ را می‌شناختند از این ولایت رفته‌اند.
(4) الف: ای دل، درکمند سرزلف او نیفت زیرا در آنجا چه بسیار سرهای بریده بی‌گناه را خواهی یافت.
ب: ای دل به دنبال کشف پیچیدگیهای راز آفرینش مباش که چه بسیار سرهای بی‌گناه بر سر این کار رفته است.
(5) با رضایت و تأیید تو چشمانت با غمزه و کرشمه سبب ریختن خون ما شد. عزیز من حمایت و پشتیبانی از خونریز روا وشایسته نیست.
(6) در این شب تیره و تار، راه مقصود و هدف را گم کرده‌ام. این ستاره جدی هدایتگر برای راهنمایی من از گوشه‌یی سربرآور.
(7) به هر سو که رفتم جز ترس و وحشت چیزی عایدم نشد. از این بیابان و راه بی‌پایان بپرهیز و برحذر باش.
(8) چگونه می‌توان پایانی برای این راه تصور کرد. راهی که در بدو امر از صد هزار منزل بیشتر به نظر می‌رسد.
(9) با اینکه سبب آبروریزی من شده‌یی، روی از تو بر نمی‌گردانم، چرا که تحمل ظلم و جور از دوست، بهتر از مراعات از طرف دشمن است.
(10)حتی اگر به مانند حافظ بتوانی قرآن را با چهارده روایت قرائت کنی، باز باید عشق به فریاد تو برسد (تا از راه عرفان رستگار شوی).
شرح ابیات غزل (94)
وزن غزل: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
بحرغزل: مضارع مثمن اخرب
*
شیخ عطار:
ای پرتو وجودت در عقل بی نهایت هستی کاملت را نه ابتدا نه عایت
اوحدی‌مراغه‌یی:
بد می‌کنند مردم ز آن بی‌وفا حکایت
وآنگه رسیده ما را دل دوستی به غایت
کمال‌خجندی:
ای ابتدا دردت هر درد را نهایت
عشق ترا نه آخر شوق ترانه غایت
عمـاد‌فقیه:
جایی که خون عاشق ریزند بی‌جنایت
سهل است بی‌دلان را بودن در آن ولایت
دربارة قراء سبعه شاعری نام آنها را در شعر زیر آورده است:
استاد قرائت بشمرپنج و دو پیر
بو عمر و علا و نافع و ابن کثیر
پس حمزه و ابن‌عامر و عاصم دان
زین جمله کسائی شمر و هفت بگیر
هریک از این قاریان دو راوی داشته که توسط این چهارده نفر چگونگی قرائت این استادان هفت گانه به ما رسیده است.
****

1396/09/13 02:12
sajjad sajjad.mmm.۱۵۰۰@gmail.com

ماشاءالله
درعصراطلاعات ورسانه ادعای فضل کردن جهلایی مانندحقیر بس آسان بود
اما عزیزان درخصوص حافظ قرآن زبربخواندباچهارده روایت اظهارات بدیعی مرقوم داشته اند آنچه حقر از پدربیاددارم ودوایشان بنده را ترغیب فرمودند تا درخصوص قضیه تحقیق کنم آنزمان مطالعه وتحقیق بغایت سخت بود آنچه دراختیارداشتیم جز دائرةالمعارف هانبودند که دهه شصت بیاددارم دائرةالمعارف بزرگ شیعه تا حرف عین بیشتر دراختبارنبود القصه آنجه درخاطرودفترم آن روزگار ضبط نمودم درخصوص چهارده روایت که اگر مطلب خارج از طاقت وظرفیت سایت است اصراری بر اتتسارش ندارم اماشاید دانستنش بی حکمت نباشد
هر یک از قرائت‌های هفتگانه شاگردان مشهور داشتند که قرائت آنان را روایت چهارده‌گانه گفته‌اند. این چهارده نفر عبارتند از:
قالون: عیسی بن مینا مدنی (120–220 هـ. ق)
ورش: عثمان بن سعید مصری (110–197 هـ. ق)
بزی: ابوالحسن احمد بن محمد بن عبدالله ابی بزه، (170–234/250 هـ. ق)
قنبل: ابوعمرو محمد بن عبدالرحمن بن محمد بن خالدبن سعید، (195–291 هـ. ق)
دوری: ابوعمر حفص بن عمربن عبدالعزیز، دوری نحوی، درگذشت به سال 246 هـ.ق.
سوسی: ابوشعیب صالح بن زیاد بن عبدالله، درگذشت به سال 261 هـ.ق.
هشام: ابوولید هشام بن عماربن نصیر قاضی دمشقی، درگذشت به سال 245 هـ.ق.
ابن ذکوان: ابوعمر و عبدالله بن احمد بشیر بن ذکوان قرشی دمشقی (173–242 هـ. ق)
شعبة بن عیاش: ابوبکر شعبة بن عیاش بن سالم کوفی(95–193 هـ. ق)
حفص بن سلیمان: ابوعمرحفص بن سلیمان بن مغیره اسدی کوفی، درگذشت به سال 180 هـ.ق.
خلف: ابومحمد خلف بن هشام بزاز، متوفی به سال 229 هـ.ق.
خلاد: برخی او را خلید بن خالد صیرفی خوانده‌اند (درگذشت به سال 220 هـ. ق)
ابوحارث: لیث بن خالد بغدادی (درگذشت به سال 240/246 هـ. ق)
حفص دوری
بااحترام سجادحائری نسب

1396/09/13 07:12
arad

با سلام خدمت تمام تمام دوستان عزیز بنده هم در حد وسع خود نظرم را بیان میکنم. بنده با مطالعه تقریبا اکثر حاشیه ها متوجه شدم بسیاری از عزیزان و اساتید به یک نکته و روش اساسی در فهم اشعار حافظ توجه نکرده اند.اگر به این روش مطالب حافظ و دیگر شعرا و اساتید مطالعه شود براحتی درکی صحیح بسیار روشنی بخش از این بزرگان بدست می اید.این روش را همه میدانیم اما دلبستگی شدید به عقاید مان مانع مطالعه به این روش میشود.همه ما در مطالعه فیزیک یا شیمی یا ریاضی کاملا بی هیچ پیش داوری انچه میبینیم همهن را میبینیم.اما وقتی به موضوعات علوم انسانی میرسیم همه چیز را از دید عقایدی که در ما نهادینه شده نگاه میکنیم.اینست که مولانا میگوید : از نظر گاه است ای مغز وجود اختلاف مومن و گبر و جهود اگر به این روش حافظ و دیگر متون مطالعه شود مثل اب خوردن هم راحت درک میشود و هم بسیار روشنی بخش و لذت بخش است. از حافظ صحبت میکنیم و بقیه به همین منوال است.بسیار ساده.اشعار حافظ 99 درصد تصویری هستند و کلماتش فیزیکی و عینی که با حواس پنجگانه قابل درک هستند.شما براحتی میتوانی از روی هر بیتی نقاشی کنید یا فیلم مستند بسازید.ما ابتدا خود معانی عینی و واقعی کلمات شعر را میخوانیم و تصویری را که ارایه میدهد بی هیچ کم و کاستی میبینیم.تصور میکنیم. در جریان خواندن بیت با عجله و همزمان لازم نیست تفسیر کنیم و برداشت.هیچ عجله نکنیم.فرصت برای تفسیر هست.اول ببینیم متن بیت بصورت عریان چه میگوید.مثل اینکه میخواهیم به زبان مثلا انگلیسی ترجمه تحت الفضی کنیم.
مثال : در ره منزل لیلی که خطر ها ست در ان شرط اول قدم انست که مجنون باشی خوب خود متن بسیار ساده و گویاست. همه مان میفهمیم : در راه منزل لیلی خطر های زیادی هست.اگه میخوای به خونه لیلی بری شرط اولش اینه که مجنون باشی. این معنی اولیه این بیت است.کلمات واضح و فیزیکی و این جهانی : راه - منزل- لیلی - خطر- شرط- اول - قدم و... . حالا مرحله دوم.باز بی پیش داوری.میخواهیم ببینیم اگر این بیت را به کودکی یا فردی خارجی زبان بگوییم چه نتیجه ای و چه برداشتی میکند.میتوانیم تصور کنیم که او چنین برداشتی راه کارانه برای زندگی خودش خواهد کرد : او به خود خواهد گفت : پس حافظ میگوید در راه رسیدن به هدفی که شدیدا بهش علاقه داری
عشق داری خطرهایی وجود دارد.برای اینکه به این هدفت برسی باید این خطر ها را قبول کنی.و برای اینکه این خطر ها را قبول کنی باید حالت مجنون و دیوانه داشته باشی.چون عقل حسابگر میگه ممکنه در این راه جان و مال و ابرو وغیره را ازدست بدی.و طبیعی است اگر به حرف این عقلت گوش کنی قدمی بر نخواهی داشت.ریسک ورود در تاریکی و ناشناخته هاست.و عقل حسابگر میخواد همه چیز روشن باشد تا قدمی بردارد .پس باید دیوانه وار قدم اول را برداری.والا اخر. این میشود اولین برداشت و تفسیر عریان و بی ورود عقاید خاص از این بیت که تقریبا اذعان میتوانیم کنیم که همه این برداشت اول را قبول کنند. حالا از این به بعد هر فردی میتواند در رابطه با هر هدفی که دارد اگر این راهکار را قبول کند انرا بکار ببرد.یکی هدفش ثروت است.یکی علم است.یکی عرفان است.یکی کربلا رفتن است.و.... حافظ اگاه میکند :در راه هر هدفی حتما خطر ها هست.اگه میخوای برسی باید قبول کنی.اگر نه که بفرما بشین خونه ات و چایی بخور!!!!! دوستان اگر بتوانیم با این متد(ذهن ازاد) که قطعا همه عزیزان اگاه هستند و بنده فقط یاد اوری کردم تمام اثار قدیم و جدید را مطالعه کنیم خیلی راحت به درکی که میخواهیم میرسیم و استفاده میبریم و حق مطلب را در مورد اساتیدی که این اثار را بجا گذاشته اند ادا میکنیم.هم با خودمان مهربانی میکنیم و هم با ان بزرگان. موید و سربلند و شاد و اینه دلتان بی زنگار

1396/09/13 08:12
arad

میبخشید دوستان.عرضی هم داشتم با عزیزانی که دوستدار اسلام و امام حسین هستند و از فرط علاقه و
عجله هر چیزی را میخواهند جوری مرتبط کنند با امام و اسلام.هیچ لزومی ندارد عزیزان.حافظ به اسلام یا امامان معتقد بود یا نبود اگر ما در عقیده مان محکم هستیم چه نیازی هست که بگوییم ببینید حافظ هم معتقد بود.اگر بر فرض ثابت شود حافظ عقیده مند نبود ما هم باید عقیده مان را کنار بگذاریم؟اینچنین استدلالهایی ضمنی اشاره به ضعیف بودن عقیده دارد.توجه کنید دوستان اگر حافظ مثلا اگر میخواست در مورد امام حسین سخن بگوید چه نیازی داشت که همه چیز را در پرده و کنایه و مبهم بگوید؟مثل افراد دیگر زمان خودش صریح مدح امام میگفت.اگر نیتش امام بود چه نیازی داشت که چنان مبهم بگوید که هزار تا تفسیر از دل ابیاتش بیرون بیاید. اگر ما چنین بگوییم از انطرف هم میگویند حافظ چگونه معتقدی بوده که صدها بیت در مورد شراب و میخانه و دلبر و ساقی و مستی و موهای دلبر و بوسه بر لب یار و ساز و اواز و شیرین پسر و شنگول و بت و غیره دارد . برای مثال : اگر ان ترک شیرازی بدست ارد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخا را را یا : شراب ناب میخواهم که مرد افکن بود زورش که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش یا : صبا زان لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون است حالش
گر آن شیرین پسر خونم بریزد
دلا چون شیر مادر کن حلالش یا : ببرد از من قرار و طاقت و هوش
بت سنگین دل سیمین بناگوش
نگاری چابکی شنگی کلهدار
ظریفی مه وشی ترکی قباپوش
نمیدانم میدانید یا نه که بسیاری از علما اصلا حافظ و دیگر شاعران را که در کلامشان مدام از می و مستی و شراب استفاده کرده اند قبول ندارند. چون میگویند اگر این کلمات مناسب بودند پیغمبر و امامان هم از این کلمات استفاده میکردند. و توجه ندارند که پیامبر پیامبر بود و هر سخن و عملش پیروی شونده بود و صحیح نمیدانست که از کلماتی استفاده کند که فورا بهانه سو استفاده کنندگان بشود. اما حافظ که پیغمبر نبود و ادعایی هم نداشت و نمیخواست هم پیروی کنند ازش.و میتوانست برای وصف رابطه عاشقانه اش با خدا یا موجود زمینی از مستی و غیره استفاده کند و ایرادی هم نمیتوان بر او گرفت.بکار بردن این کلمات دلیلی بر مسلمانی یا نامسلمانی او نیست. و اما دوستان اگر بی تعصب نگاه کنیم دو موضوع در غزلیات حافظ موج میزند :
عشق. جنگ با ریا کاری حال به قول مولانا : هر کسی از ظن خود میتواند یار او باشد. اما حافظ با همه با تمام انسانها حرف زده است.حافظ به هر فرقه ای هم اگر دلبستگی داشته ( که نشان میدهد نداشته بجز عشق) هرگز ان فرقه یا رویه خاص را نبلیغ نکرده.حافظ مداح نیست.حافظ فقط حافظ است.چشمه جوشان عشق. عشق به همه چیز .همه چیز را برای همه خواستن.خود را ندیدن بقول مولانا :
عشق است بر اسمان پریدن
صد پرده به هر نفس دریدن
نادیده گرفتن این جهان را مر دیده خویش را بدیدن
حافظ مبلغ محبت و دوستی و انسانیت و معرفت و شجاعت(عدم ریا کاری) و به هیچ دانستن دلبستگی به دنیاست. و اگر از دیدگاه دینی هم بنگریم دین هم بجز محبت و عشق و انسانیت چیزی نمیگوید. و میدانیم فرق عشق با محبت را.محبت از بزرگ به کوچک است. و عشق از کوچک به بزرگ است. ما محبت میکنیم تا نیازی از کسی را براورده کنیم. او به ما نیازمند است.
اما در عشق ما به او نیازمندیم.به معشوق. تا نیاز ما به کامل شدن را براورده سازد. محبت از سر دلسوزی به دیگری است و بسیار هم انسانی و خوب. و میتواند حسابگرانه باشد.اما از بین برنده منیت و سوزاننده خود نیست. و عشق سوزاننده خود و منیت است.چون خودی در میان نیست.همه جا او را میبیند.از همه چیز عطر او را میبوید.و اینست که عاشق ضمنا دیوانه هم هست.یعنی قبلا دیوانه شده! و تنها عشق است که میتواند نفس (خود خواهی -حرص و طمع و ترس را بسوزاند و انسان را به رهایی برساند. و مطمینا دوستان میدانند منظور از عشق نه انچه هست که در میان عموم تصور دارند. عشق به مفهوم خالص ان .کیفیتی در وجود انسان که نمود بیرونیش هیچ برای خود نخواستن و همه چیز را برای دیگران خواستن است.رحمت مطلق. و به این کیفیت نمیتوان رسید مگر اول دل را از احساسات نفسانی تخلیه کنیم.انگاه عشق که خودش میاید.نیازی به زحمت ما نیست. مولانا : رو سینه را هفت اب شوی از کینه ها وانگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو حافظ : خلوت دل نیست جای صحبت اغیار دیو چو بیرون رود فرشته دراید اول تخلیه و پاکسازی. انگاه عشق و خدا و ملایک همه در تو حاضرند.فرشته با دیو در یک خانه همزمان جای ندارند.یا این یا ان. والسلام.

1396/09/13 22:12
امیرعباس

شعر ای دل غلام شاه جان باش و شاه باش رو که توی تصحیح غنی نیومده بخونید روی سنگ مزار حافظ این شعر نوشته شده دور تا دور سنگ مزارش تو اینترنت هم بزنین میاد اسم امام رضا(ع) و امام علی(ع) رو اورده توی رباعیاتش هم توی همین تصحیح غنی (مردی ز کننده در خیبر پرس)درباره امام علی(ع) اینکه بگیم حافظ اصلا درباره اهل بیت صحبت نکرده واضح حرف غلطیه اینجا هم اصلا بعید نیس درباره امام حسین (ع) باشه شعر مثل شعر شاه شمشاد قدان که درباره حضرت عباس(ع) هست
شعر بیا که رایت منصور پادشاه رسید رو هم بخونین اسم امام زمان عج) رو هم اورده اونجا که میگه مهدی دین پناه رسید

1396/09/21 04:12
امیر حسین

در مورد بیت آخر چون اعراب مطالب را به صورت نوشتاری نگهداری نمیکردند و بیشتر به صورت شفاهی و با تکبه بر حافظه به خاطر میسپردند و رواج فرهنگ نقالی باعث کم کاربرد شدن نوشتار بوده است به همین دلیل زمان خلیفه اول که تصمیم به مصحف کردن قرآن میگیرند نوشتار به شکل امروز و با اعراب گذاری و نقطه نبوده و به همین دلیل پس از گذشت سالیان و درگذشت کسانی که قرآن را از زبان حضرت پیامبر (ص) میشنیدند و حفظ میکردند باعث بوجود آمدن 14 نوع و مدل خواندن قرآن شده بوده که حافظ هر 14 مدل رو حفظ بوده اند این موضوع در دروس تفسیر قرآن و در بحث تحریف لفظی قرائت مفصلا بحث میشه که ابن مجاهد 2 شاگرد داشته که هر کدام هفت قرائت مختلف بلد بوده اند و فکر نمیکنم ارتباطی به 14 معصوم داشته باشه

1396/10/26 13:12
پژمان

1- برای درک بهتر حقیقت و اتخاذ روشی علمی و درست در تحقیق، باید از تعصب و بی ادبی دوری جست.
2- برای تحقیق در مورد بزرگان ادب، آنها و آثارشان را در باید در قالب زمانی خودشان بررسی نمود و از بت کردن آنها دوری جست تا بتوان آن آثار را نقد و تحلیل کرد. این نقد باید علمی و در قالب و نظریه ی مشخصی انجام شود.
3- بی شک زبان و خط عربی و بخصوص شعر و وزنهای آن به ادب فارسی خدمات شایانی کرده است. همانطور که کشورداری و فرهنگ و هنر فارسی به غنای فرهنگ و هنر جهان عرب خدمات زیادی کرده است.
4- برای رواج روشنفکری و تفکر انتقادی، باید از بی احترامی به دین و عقاید دینی دوری جست و تنها به منطق و عقل متوسل شد. بی شک انسان برای تکامل ذهنی و علمی خود به دین نیاز داشته است.
5- بنابراین، این که شاعری بزرگ در زمانهای دور مطلبی را بیان کرده، دلیل بر این نمی شود که فلان عقید و ایدئولوژی در زمان حال هم صدق می کند و معتبر است. در این زمان ابزارهای علمی و نظری پیچیده ای در دست داریم که دیگر نیازی به بیان حدیث و حکایت و امثالهم نداریم. با این حال، آن گفته ها را ارزش می نهیم و برایشان احترام قائلیم چون اگر نبودند ما به این نقطه نمی رسیدیم.
فیلسوف و زبانشناس

1396/10/10 22:01
نوید

بهترین تفسیر آن است که بدون تعصب باشد. هر گاه تفسیر و توضیح را با تعصب آمیختیم، بی گمان به خطا رفته‌ایم.

1396/11/14 14:02
حمه برووو

"هرچه در فهم تو آید آن بود مفهوم تو"
کی بود مفهوم تو او کو از آن عالی‌تر است
هرچه در فهم من آید آن بود مفهوم من نه چیزی که واقعا هست
هر چه زور هم بزنیم بیشتر از استعدامان نمی توانیم چیزی فراتر بفهمیم
راست ناید صوفیی هر گز به کسب
"خر به جد و جهد کی گردد اسب"

1396/12/20 22:02
نگار شرفی

آرینا, کی گفته که هر کس اجازه داره هر تفسیری دلش بخواد از اشعار حافظ بکنه؟ تنها در صورتی یک تفسیر خاص مجاز و موجه هست که با کلیه روحیات و عقایدی که حافظ مکررا در اشعارش به نمایش گذاشته، و همچنین با ساختار زبانی و ادبی شعر و مضمون بقیه مصرعهای آن شعر بخصوص سازگار باشه. در غیر این صورت میشه هتک حرمت شاعر، خصوصا اگر تفسیر شما مستقیما با روحیات و عقاید شاعر در تضاد باشه. این تفسیری که شما ذکر کردی با استفاده ای که حافظ مکررا از مفهوم رندی در اشعارش میکنه در تضاد هست.

1396/12/04 01:03

این غزل زیبا ونغز وپُرمایه،یکی ازبحث انگیزترین غزلهای سرحلقه ی رندان جهان خواجه حافظ شیرازیست. بسیاری ازکسانی که نسبت به اسلام ومذهب شیعی به ویژه امام حسین(ع) تعلّق خاطر دارند ازروی علاقه مندی وتعصّب، بدون داشتن استدلالهای منطقی،تنها بااستناد به بیت:
"رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت"
براین باورپای اصرارمی فشارند که این غزل درارتباط با واقعه ی کربلاست!
اینان نمی دانند که درروزگارحافظ،اغلب مردم ایران به ویژه شیراز،سنّی مذهب بودند وبه واقعه ی کربلا چنانکه امروزه باحساسیّت خاصّی نگریسته می شود نگاه نمی کردند. ضمن آنکه اینان نمی دانند که حافظ نه تنها شیعه نبوده بلکه سنّی
نیزنبوده است!.حافظ فقط یک عاشق به تمام معناست واگرازعاشق بپرسی که چه دینی دارد اودرپاسخ شمالبخند خواهد زد ویا خواهدگفت:
روزگاریست که سودای بُتان دین من است
غم اینکار نشاط دل غمگین من است.
واگربپرسی چه مذهبی داری؟ پاسخ خواهی شنید:
من نخواهم کردترک لعل یار وجام مِی
زاهدان معذورداریدم که اینم مذهب است.
درست است که حافظ مثل همه ی کودکان آن دوران ،پرورش یافته ی مکتب اسلام وقرآن بود لیکن به استنادِ غزلیّاتی که ازاوبه ما رسیده است بنظرچنین می رسد که حافظِ بیقرار درراستای کشفِ حقیقت، پس ازتحقیق وتفحصّ وکسب تجربه درشریعت،طریقت ،صوفیگری وعرفان ومطالعه ی اشعارشاعران پیش ازخود وهم روزگارخویش، خیلی زود خودرا ازبندِ تعلّقات رهانیده و طریق خاصّ رندی وعشق را برگزیده وبه یک نوع آزاداندیشی رسیده است. جدایی او ازشریعت شامل تشیّع وتسنّن امری غیرقابل انکارو کاملاً بدیهیست که درتمام غزلیّات اوموج می زند.
عیش وعشرت وشرابخواری،نظربازی، شاهد بازی وبوسه برلب شیرین پسران ومغبچگان، پشت پازدن به قوانین وتاکید بررهایی ازبندِ تعلّقات،تمسخر ،طعنه ی وبه زیرسئوال کشیدن باورهای زاهدانه، وصدها رفتارحافظانه ورندانه که نه تنها هیچکدام درچارچوب شریعت جایگاهی ندارند بلکه هریک مولّفه هایی هستند که درتقابل باشریعت می باشند وهرگز پیامبر اسلام(ص) وامامان معصوم (ع) دراین مسیرگامی برنداشته و پیروان خویش رانیزتشویق به واردشدن درچنین راهی نکرده اند.
اگرمعنای همه ی شراب های رنگارنگ حافظ، مستی ِ حاصله ازعشق الهی بوده وعشقبازی باخداوند درامتدادِ شریعت قرارداشته، چرا پیامبر اسلام وامامان معصوم که ازهمه بیشتر دلداده وعاشق خدابوده اند هرگزیکبارنیز ازاین واژه ها استفاده نکرده اند؟! نه تنهاکه این واژه ها رادرکلام خویش بکارنگرفته اند اتّفاقاً بلعکس روایات واحادیثِ معتبرفراوانی ازهمه ی بزرگان دینی نیز درمنع "عشق" وجود داردکه همه به اتّفاق عشق رازایل کننده ی عقل دانسته اند! برای نمونه:
حضرت علی(ع) :
هرکه شیفته چیزی شود آن چیز دیده اش را کور و دلش را بیمار گرداند؛ چنین کسی با دیده ای ناسالم می نگرد و با گوشی ناشنوا می شنود؛ شهوتها خرد او را از هم گسیخته و دنیا دلش را میرانده است.
و:
«عشق بیماری است که نه اجر دارد و نه بدل .»
"دلهایی از یاد خدا تهی می گردد و خداوند محبّت غیر خود را به آنها می چشاند."
حضرت امام رضا(ع):
" دوست داشتن آدمی را به کارهای مکروه و ناپسند وامیدارد."
و.....
وقطعاً حافظ که آگاه به همه ی روایات واحادیثِ اسلامی بوده باعلم به این احادیث است که می فرماید:
گویندرمزعشق مگوئید ومشنوید
مشکل حکایتیست که تقریرمی کنند!
اینهاهمه دلایل روشنی هستند که مسلکِ رندی،عشقبازی وشاهد بازی در چارچوب شریعت نمی گنجد! به همین دلیل است که بسیاری ازعلما وفقهای شریعت(البته نه همه) اززمان حافظ تا دوره ی حاضر، حافظ وکسانی راکه مدام ازشراب وشاهدبازی حرف می زنندرابه کفرورزی وخروج ازشریعت متّهم کرده وآنهاراقبول نکرده اند. اغلب ِعلمای اسلام در مورد عشق مجازی که ازعلایق بی چون وچرای حافظِ عاشق پیشه هست نظرمنفی دارند و آن‌را نوعی انحراف از عشق حقیقی، بلکه انحراف از دین برمی‌شمارند. و حتّا اطلاقِ واژه ی «معشوق» بر خداوندرا صحیح نمی‌دانند و کلّاً آثار اشعار ِعاشقانه درموردخدا را ناشی از تمایلاتِ جنسی یا شکست در عشق‌های مادّی می‌دانند.
دوستداران اسلام وارادتمندان امامان معصوم (ع) باید بدانند که حضرت امام حسین هیچ نیازی به تعریف وتمجید ومدح کسانی که درمسیری جداازشریعت گام برداشته اند ندارند،بنابراین نیازی نیست که باتعصّب وتعجیل، بدون داشتن استدلالهای قانع کننده، تلاش کنندهر چیزی را هر جوری که شده به امامان معصوم وشیعه مرتبط سازند!
هیچ ضرورتی ندارد که حتماً برای احتمال شیعه بودنِ شاعرانِ بزرگ ونامداری همچون حافظ ومولوی وسعدی ودیگران ،دنبال بیتی یامصراعی بگردند وآن رامدام به عنوان دلیلی برای شیعه وسنّی بودن آنها ذکرکنند. خارج شدن یانشدن این سخنوران ازشریعت، نه به شریعت لطمه می زند نه باعث رونق آن می گردد. شریعت پبش ازاینها وپس ازاینهابوده ودرآینده نیزمسیرخود راخواهدرفت. بقول فرمایش حافظ:
خدارامُحتسب مارابه فریاد دف ونی بخش
که سازشرع ازاین افسانه بی قانون نخواهدشد
سخن دیگراینکه: اگرشما در عقیده ی وایمان خویش محکم وثابت قدم هستید چه نیازی دارید که باتوسّل به یک بیت ومصرع یا یک غزل، درپی اثباتِ این موضوع باشید ودیگران رابه هرنحوقانع کنید که ببینید حافظ یاسعدی هم به چیزی که مااعتقاد داریم معتقدهست! حالا اگر بر فرض برهمگان ثابت شودکه حافظ ازشریعت خارج شده بود آیا باورها واعتقادات شما متزلزل شده وفرومی ریزند؟ مسلّماً پاسخ منفیست.بنابراین روشن است که تلاش برای چسباندن دیگران به ویژه افرادنامداری مثل حافظ به باورها واعتقادات خویش، ازسوی هرکسی باهرعقیده ای که بوده باشد دلیل بارزضعیف ایمان وعقیده هست که قصد دارد با همراه ساختن این بزرگان جبران نماید!
حافظ اگر قصدغزلسرایی در مورد واقعه ی کربلا را داشت قطعاً غزلهای نغزتر ازاین غزلها می سرود وتعدادآنها نیزبیشترازاینها می بود.براساس شناختی که ازروحیّه ی اوسراغ داریم اوازهیچ کسی درهیچ دوره ای باکی نداشته وهرزمان که لازم می دیده هرچیزی را بدون بیم وهراس بیان می کرده است. شاید کسانی براین باورباشند که چون درروزگارحافظ متشرّعینِ سنّی مذهبِ متعصّب حاکمیّت داشتند حافظ نمی توانسته آشکارا ازامامان معصوم اسمی درغزلهای خودببرد وناچاراً مقصود خویش رادرلفّافه وباکنایه واشاره بیان نموده است. این ادّعا واین باوربدان دلیل پذیرفتنی نیست که می بینیم حافظ چنین شخصیّتی نداشته، اویک تنه درتمام دوره های زندگی باهمین متشرّعین متعصّب برسر شراب وشاهد وعشق درافتاده وتکفیر وتبعید وآزارها رابه جان خریده وهیچ تهدیدی نتوانسته اورا ازراهی که برگزیده منصرف سازد! آیا اونمی توانسته به جای اینکه برسر شراب وشاهد با متشرِعین درافتد برسردفاع ازباورهای تشیّع با متشرّعین سنّی مذهب درافتد؟
جالب ترازهمه ی اینها این است که می بینیم اوبه رغم آنکه در حاکمیّتِ اسلامی می زیسته وکوچکترین محدودیّتی درمدح پیامبراسلام نداشته،لیکن حتّا یکبارنیز بصورت مشخّص اسمی ازپیامبراسلام درغزلهای خود نیاورده است واین در حالیست که درصدها غزل ازشاه شجاع وشاه یحیی وتورانشاه ودیگران اسم برده وارادت خالصانه ی خویش راابرازنموده است!. آیا اینها کافی نیست تابپذیریم که حافظ با آنکه پرورش یافته ی اسلام وقرآن بوده لیکن بنابه دلایلی بعدها راه دیگری(رندی) پیش گرفته وبه یک نوع آزاداندیشی علاقمند شده است؟ بنظرمی رسد اوخدارا دررهایی ازبندِهمه ی تعلّقات دنیوی ودینی ودرفضای آزاد اندیشی بهتر می دیده وروشن تر درک می کرده است که چنین راهی راپیش گرفته وسعی نموده در چارچوب هیچ مذهبی جزعشق قرار نگیرد وهیچ برچسبی جزرندی نپذیرد.
نفاق وزرق نبخشد صفای دل حافظ
طریق ورندی وعشق اختیارخواهم کرد.

1402/11/11 11:02
اردشیر

استاد نظریات شما عالی است و من همیشه بهره می برم.

شما درک عمیقی از حافظ دارید!

1396/12/05 21:03

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
معنی بیت: ازآن محبوب (به احتمال فراوان شاه شجاع) که نوازش کُن ِ دل عاشق پیشه ی من است به سببِ لطف هایی که نسبت به من کرده سپاسگزارم امّا به همان اندازه نیزگله وشکایت دارم! گله ازبی توجّهی ها،شِکوه ازنامهربانی ها! اگرنکته بین ونکته سنج هستی حدیثِ غم انگیزعشق مرابشنو.
گرسنگ ازاین حدیث بنالدعجب مدار
صاحبدلان حکایتِ دل خوش اَدا کنند
بی مُزدبودومنّت هرخدمتی که کردم
یارب مباد کس رامخدوم بی عنایت
مخدوم: کسی که خدمتکار دارد،آقا وسرور
مخدوم بی‌عنایت: استعاره ازمعشوقِ بی توجّه و نامهربان.
معنی بیت: من به شاه شجاع صادقانه مدّت زیادی خدمتگزاریِ کردم امّا هیچ مزد وپاداشی به من تعلّق نگرفت! گویی که درنظرشاه شجاع خدماتِ خالصانه ی من هیچ ارزشی نداشت،چقدردردآور واندوهباراست! خدایا کاش هیچ خدمتکاری، سرور وآقای بی انصاف ونامهربان نداشته باشد.
مارا برآستان توبس حقّ خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحّم غلام را
رندانِ تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتندازاین ولایت
رندان: پاکدلانی که ظاهرگناهکار وآلوده دارند. رندان درحقیقت ازشریعت خارج شدگانند امّا درحیطه ی انسانیّت ثابت قدم ،جوانمرد وپاکدامن باقی ماندگانند.
ولی: هم اسم خداست هم به معنی پیر وراهنمای راه، هم به معنی یاروفادار
ولی شناسان: خداشناسان، حق شناسانی که رندان وقلندران راخوب می شناختند ونیک می دانستند که رندان، جوانمرد آزاد اندیش و وارستگانند.
معنی بیت: دراین ولایت به وارستگان پاکدامن به بهانه ی اینکه ظاهری گناهکار وآلوده دارند کسی یک جُرعه آب هم نمی دهد! گویا حق شناسان که به ظاهرقضاوت نمی کنند ورندان راخوب می شناختند ازاینجاهجرت کرده ورفته اند.
کس نمی گوید که یاری داشت حقّ دوستی
حق شناسان راچه حال افتادیاران راچه شد؟
درزلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بُریده بینی بی جُرم و بی جنایت
حافظ دراینجا خطاب به دل خویش می گوید امّا درحقیقت گوشه وکنایه به معشوق می زند ونامهربانی اورا به رُخش می کشد.به در می گوید تادیواربشنود.
معنی بیت: ای دل زلف معشوق (شاه شجاع) همچون کمندیست که عاشقان رابه دام انداخته وبه بند می کشد، بدان سمت مرو که درآنجا سرهای بیگناه زیادی بی آنکه جرم وجنایتی مرتکب شده باشندبُریده شده اند.
زلف دلبردام راه وغمزه اش تیربلاست
یاد دارای دل که چندینت نصیحت می کنم
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
غمزه: ناز و کرشمه ی مغرورانه
معنی بیت: چشمانت خونِ ماعاشقانت را به تیرعشوه وناز مغرورانه می ریزد وخون مارامی مکد، ای محبوب شایسته نیست که به جای حمایت ازعاشقانِ مظلوم، ازچشمان جفاکاروخونریزحمایت کنی.
ازچشم خودبپرس که مارا که می کُشد
جانا گناه طالع وجُرم ستاره نیست
دراین شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکبِ هدایت
مقصود: هدف
کوکب: ستاره.
کوکب هدایت: درقدیم کاروانها شبها راهِ مسیردرست را ازطریق جهتِ ستارگان پیدامی کردند. حافظ اشاره به این موضوع دست به خَلق مضمونی نغز زده است.
معنی بیت: دراین ازدحام افکارمتنوّع وعقایدِ گوناگون، همانند این است که درشبِ ظلمانی راهِ خویش راگم کرده ام ای ستاره ی هدایت بخش، ازگوشه ای بیرون آی وراه درست رانشانم بده.
حافظ جستجوگرصادقیست. وقتی راه راگم می کند صادقانه اقرارمی کند که گم کرده راه است. امّازاهدِ ریاکار، مغرورِ وخودپسند اطمینان دارد که جایی که ایستاده مرکززمین، وتنها مخلوق ِ نورچشمی خداونداست و راه ریاکاری وفریب خلق تنها راهِ رستگاری اوست!
دیده ها درطلبِ لعل یمانی خون شد
یارب آن کوکب رخشان به یمن بازرسان
ازهرطرف که رفتم جزوحشتم نیفزود
زنهار ازاین بیابان وین راه بی‌نهایت
معنی بیت: تقرّق وکثرت، پریشانی زا، فریب دهنده واغوا کننده است. ازهرسو که رفتم فقط به وحشتم افزوده شده وهراسناک ترشدم به خدای خودپناه می برم ازاین بیابان بی انتها وراهِ بی پایان.
شبِ ظلمت وبیابان به کجاتوان رسیدن
مگرآنکه شمع رویت به رهم چراغ دارد
ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
آفتاب خوبان: استعاره ازمعشوق است
دراین بیت حافظ هنرنمایی ِ زیبایی کرده است. معشوق به آفتاب تشبیه شده وعاشق ساده دل می خواهد درسایه بیاسایدغافل ازآنکه اصلاً آفتاب سایه ندارد! (کنایه وگوشه زدن به معشوق ازنوع حافظانه)
آفتاب زندگی بخش است امّا اگرکسی یاچیزی بیش ازحدّ درمعرض تابش آن قرارگیرد می جوشاند ومی سوزاند ومی میراند. حافظِ با گفتن " ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم" به معشوق خویش می رساند که درچنین شرایطی قرارگرفته واگرموردِعنایت قرارنگیردازبین می رود.
معنی بیت: ای معشوق، که چون خورشیدتابان گرمابخش دلهای عاشقانی، اندرونم ازآتش اشتیاق می جوشد فکری به حال من کن ومرامشمول عنایات خویش قرارده.
چون کائنات به بوی توزنده اند
ای آفتاب سایه زمابرمدارهم
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
بدایت: آغاز.
معنی بیت:
این راه بی پایان را چگونه می توان پیمود؟ درتصوّرهم نمی گنجد که بتوان این راه طولانی را به پایان بُرد راهی که بیش ازصدها هزار منزل درهمان ابتدای راه نموداراست.
نکته ی قابل تامّل این بیت دراین است که برای کشف حقیقت ورسیدن به سرمنزل مقصود، راههای فراوانی وجود دارد، باورها،عقاید واندیشه ها متفاوت وگوناگون وبی شمارند. چگونه انسان می تواندبا این وقتِ کم و امکانات محدودی که دراختیاردارد این همه کثرت وتعدّد واختلاف دراندیشه ها وادیان وعقاید را بکاود وبسنجد وسپس راه درست را انتخاب کند؟ چگونه؟
گفتگوهاست دراین راه که جان بگدازد
هدکسی عربده ای این که مبین آن که مپرس
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جورازحبیب خوشتر کز مدّعی رعایت
بردی آبم: آبرویم را برباد دادی.
روی از درت نتابم: از آستان تو روی روی بر نخواهم گرفت
جور:جفا وستم،نامهربانی
مدّعی: کسانی که به دروغ ادّعایی چیزی دارند که ندارند.
معنی بیت: بااینکه مرا درمیان دوستان ودشمنان، بی آبرو کردی وخواروخفیف شدم امّا من به هیچ وجه ازتودلگیرنیستم هرچه ازدوست رسد نیکوست. توجورو جفا درحقّ من بکنی بهترازمحبّت دیگران است من ازآستان بارگاه تو رویگردان نخواهم شد.
حافظ ازجور توحاشا که بگرداند روی
من ازآن روز که دربندِ تواَم آزادم
عشقت رسدبه فریاد اَرخود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
چارده روایت: بعضی ازآنهاکه به چهارده معصوم(ع) ارادت دارند عجولانه به هرعدد چهارده که می رسند ناآگاهانه هرطوری شده می خواهند آن رابه چهارده معصوم مرتبط سازند که این کاربسیارنسنجیده هست ودرحقیقت جفا درحق چهارده معصوم، جفا درحق شاعر وجفا درحق خوشان است. چراکه چهارده معصوم(ع) خودشخصاًآنقدر بزرگوار هستند که نیازی به اینکارهای نسنجیده ندارند. به ویژه دراین بیت که بارمعنایی منفی هست یعنی اگرچارده روایت رابه معنای چهارده معصوم بگیریم درآنصورت چنین معنایی نادرست حاصل خواهدآمد:
"اگرهم مانند حافظ قرآن رابتوانی ازحفظ بخوانی وباچهارده معصوم نیزمانوس بوده باشی بازهم رستگارنخواهی بود تنها عشق است که اگرداشته باشی به دادوفریادِتوخواهدرسید!" چنانکه ملاحظه می شود می بینیم که ارتباط دادن متعصّبانه ی هرچیزی به امامان معصوم نه تنها ثمری درپی نداردبلکه بیشتراوقات جفادرحق این بزرگواران نیزمی گردد.
"چارده روایت" یعنی چهارده نوع خوانش،به چهارده لحن وصوت متفاوت قرآن قرائت نمودن که معروف‌ترینش همان روایتِ حفص از عاصم است وربطی به چهارده معصوم ندارد.
به سان: به مانند
عشقت رسد به فریاد: عشق است که تورا نجات خواهد داد به دادت خواهدرسید.
دراین بیت روی سخن با زاهدانیست که تنها به حفظ کردن وقرائت خوش قرآن دلخوش کرده وبدون داشتن اَعمال نیک مانندِ عشقورزی،محبّت به دیگران، ونیکوکاری چنین می پندارند که تنهابا صدای خوش قرآن خواندن رستگار خواهندشد. رستگاری تنها درسایه ی خدمت به خلق،بی آزاری وپاک باطنیست نه چیزدیگر. امروزه نیز شاهدهستیم که چه بسیارقاریانی که قرآن راباصدای دل انگیزی قرائت می کنند لیکن دارای قلبی پلید،گناهکار وکثیف هستند واعمالی ضداخلاقی وضدانسانی مرتکب می شوند. سربازان داعش نمونه ی بارز این ادّعاهستند.
معنی بیت: حتی اگر به مانند حافظ بتوانی تمام قرآن راحفظ کرده و با صوت زیبا وبه چهارده روایت قرائت کنی، بازتضمینی نیست که تورستگارشوی اگرعشق درکارتونباشد،اگرمحبّت به اطرافیان نکنی اگرباخدا وخلق عشقبازی نکنی،بعیداست که رستگارشوی. امّا اگر اجازه دهی عشق درتمام وجودت جریان پیداکند وسرلوحه ی اموراتت باشد، بندگیِ خداوند بشرط عاشقانه کنی وبه پیرامونت ازوَرای شیشه های آبی ِعینک عشق بنگری بی تردید عشق به دادِ توخواهدرسید وتورستگارخواهی شد.
حافظ هرآنکه عشق نورزید ووصل خواست
احرام ِ طوفِ کعبه ی دل بی وضوببست

1402/11/11 11:02
اردشیر

استاد از تفصرهای عالی شما همیشه بهره می برم.

صاحب نظران می گویند کلمه عشق و اشارت به عشق ورزی در قران نیامده و معتقدند که عشق بالاتر از چهارده روایت قران است!

نظرتان را لطفا بفرمایید!

1396/12/12 11:03
؟

برام خیلی جالبه که چطور بعضی ها صوفیه و عرفان رو به تشیع ربط می دن

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
آری! ابیات و ترکیبات: یار دلنوازم / نکته دان عشق/ بشنو این حکایت/ سر ها بریده بینی / بی جرم و بی جنایت / یا رب! مباد کس را، مخدوم بی عنایت / رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس/ گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت! / در زلف چون کمندش/ صد هزار منزل/ جور از حبیب خوشتر/ ای آفتاب خوبان/ ای کوکب هدایت/ وین راه بی نهایت/ قرآن زبر بخوانی با چارده روایت؛ اینها همه حکایت از یک حماسه بزرگ عاشقانه ای می نماید که سر از عاشقان الهی و پاکباختگان عاشورایی در صحرای کربلای نینوا دارد و چقدر بیت اول این غزل شورانگیز با نی نامه ی مثنوی مولانا قرابت ظاهری و معنایی دارد. تو گویی هر دوی این بزرگواران باید از راز حقیقت حماسه عاشورا پرده بردارند و ناله ی عاشقانه سردهند. آری نی نامه مولانا با ذکر و شرح مصیبت انسان کامل از زبان یک انسان کامل آغاز می شود و تمامی مثنوی فیوضات خود را از این ذوات مقدسه مدد می گیرد و لذا از شدت عشق به اهل بیت علیهم السلام تمامی ابیاتش شرح آیات قرآن می شود همان قرآنی که آوازش از سَر نِی آغاز شد و زینب کبرا سلام الله علیها آن را با گوش جان شنید و .... پس ما هم بایداین حکایت را با گوش جان که همان گوش عشق است، بشنویم تا از راز این حکایت و سرّ آن شکایت سر در بیاوریم . همانطور که حافظِ لسان الغیب ما را امر به شنیدن این حکایت می کند، مولانا جلال الدین محمد هم ما را امر به شنیدن آن می نماید.... فاعتبروا یا اولی الابصار؛
بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند....

رضا جان... با اجازه
این غزل زیبا و پر نغز و پُرمایه، یکی ازبحث انگیزترین غزلهای سرحلقه ی رندان جهان خواجه حافظ شیرازیست. بسیاری ازکسانی که نسبت به اسلام و مذهب شیعی به ویژه امام حسین(ع) تعلّق خاطر دارند از روی علاقه مندی و بدون تعصّب با داشتن استدلالهای منطقی، بااستناد به بسیاری از ابیات این غزل از جمله:
“رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت”
براین باور پای اصرارمی فشارند که این غزل درارتباط با واقعه ی کربلاست...
اینان به خوبی می دانند که در روزگارحافظ، اغلب مردم ایران به ویژه شیراز، سنّی مذهب بودند وبه واقعه ی کربلا نیز چنانکه امروزه نگریسته می شود نگاه می کردند. ضمن آنکه اینان می دانند که حافظ نه تنها شیعه بوده بلکه سنّیان را نیز اکرام می نموده است!. حافظ فقط یک عاشق به تمام معناست واگر از عاشق بپرسی که چه دینی دارد او ممکن است در پاسخ ما لبخند زند ویا بخواهدبگوید:
روزگاریست که سودای بُتان دین من است
غم اینکار نشاط دل غمگین من است.
واگربپرسی چه مذهبی داری؟ پاسخ خواهی شنید:
من نخواهم کردترک لعل یار وجام مِی
زاهدان معذورداریدم که اینم مذهب است.
درست است که حافظ مثل همه ی کودکان آن دوران ، پرورش یافته ی مکتب اسلام و قرآن بود لیکن به استنادِ غزلیّاتی که از او به ما رسیده است بنظرچنین می رسد که حافظِ بی قرار در راستای کشفِ حقیقت، پس ازتحقیق وتفحصّ وکسب تجربه درشریعت، طریقت ، صوفیگری و عرفان و مطالعه ی اشعار شاعران پیش از خود و هم روزگار خویش، خیلی زود خود را از بندِ تعلّقات رهانیده و طریق خاصّ رندی و عشق را برگزیده و به یک نوع آزاداندیشی انسانی و الهی رسیده است. همراهی او با شریعت، شامل تشیّع و تسنّن امری غیرقابل انکار و کاملاً بدیهیست که در تمام غزلیّات اوموج می زند.
عیش و عشرت وشرابخواری، نظربازی، شاهد بازی و بوسه بر لب شیرین پسران و مغبچگان، پشت پازدن به قوانین وتاکید بر رهایی از بندِ تعلّقات، تمسخر ، طعنه ی و به زیر سئوال کشیدن باورهای زاهدانه، و صدها رفتار حافظانه و رندانه که نه تنها درچارچوب شریعت جایگاهی درخور توجه دارند بلکه هریک مولّفه هایی هستند که در تقابل با هیچ شریعتی نمی باشند و همواره پیامبر اسلام(ص) وامامان معصوم (ع) دراین مسیرگام برمیداشته و پیروان خویش را نیزتشویق به وارد شدن در چنین راهی که معرفت باطنی دین اسلام است، می کرده اند.
معنای همه ی شراب های رنگارنگ حافظ، مستی ِ حاصله از عشق الهی بوده و عشقبازی باخداوند در امتدادِ شریعت قرارداشته، چرا که پیامبر اسلام و امامان معصوم که از همه بیشتر دلداده و عاشق خدا بوده اند همواره در دعاهایشان ازاین واژه ها استفاده کرده اند! و این واژه ها را درکلام خویش بکارگرفته اند. و اتّفاقاً روایات و احادیثِ معتبر فراوانی از همه ی بزرگان دینی نیز در ترغیب “عشق” و عبادات عاشقانه وجود داردکه همه به اتّفاق عشق راتقویت کننده ی عقل دانسته اند! برای نمونه:
حضرت علی(ع) :
هرکه عاشق شود و آن را کتمان نماید پاداش شهید دارد.
و:
«عشق عارضی است که نه اجر دارد و نه بدل .»
و بر عکس “دلهایی از یاد خدا تهی می گردد و خداوند محبّت غیر خود را به آنها می چشاند.”
و…..
وقطعاً حافظ که آگاه به همه ی روایات واحادیثِ اسلامی بوده باعلم به این احادیث است که می فرماید:
گویند رمز عشق مگوئید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تقریرمی کنند!
اینهاهمه دلایل روشنی هستند که مسلکِ رندی، عشقبازی و شاهد بازی در چارچوب شریعت محدود نمی شود! و لذا به همین دلیل است که بسیاری از علما و فقهای عظام و بزرگ شریعت از زمان حافظ تا دوره ی حاضر، حافظ وکسانی را که مدام از شراب و شاهدبازی حرف می زنند را به کفر ورزی و خروج از شریعت متّهم نکرده وآنها را قبول کرده اند. اغلب ِعلمای اسلام در مورد عشق حقیقی و مجازی(اهل بیت علیهم السلام) که از علایق بی چون و چرای حافظِ عاشق پیشه هست نظر مثبت دارند و آن ‌را نوعی انحراف از عشق حقیقی، بلکه انحراف از دین برنمی‌شمارند. و حتّی اطلاقِ واژه ی «معشوق» بر خداوند را صحیح می‌دانند و کلّاً آثار اشعار ِعاشقانه در مورد خدا و یاران الهی را ناشی از تمایلاتِ جنسی یا شکست در عشق‌های مادّی نمی‌دانند.
دوستداران اسلام و ارادتمندان امامان معصوم (ع) باید می دانند که تنها حضرت امام حسین است که باید تعریف و تمجید و مدح شود و نه کسانی که در مسیری جدا از شریعت گام برداشته اند، بنابراین همواره نیازی است که باتعصّب هدفمند و تعجیل عاقلانه، و با داشتن استدلالهای قانع کننده، تلاش کنند تا سخنان بزرگان علم و ادب را که مربوط به امامان معصوم وشیعه دوازده امامی می باشد آشکار نموده و عیان سازند!
بنابراین همواره ضرورت دارد که حتماً برای احتمال شیعه بودنِ شاعرانِ بزرگ و نامداری همچون حافظ و مولوی و سعدی و دیگران ، دنبال بیتی یامصراعی بگردند وآن را مدام به عنوان دلیلی برای شیعه و سنّی بودن آنها ذکرکنند. البته خارج شدن یا نشدن این سخنوران از شریعت، نه به شریعت لطمه می زند نه از رونق آن می کاهد. شریعت پبش از اینها و پس از اینها هم خواهد بود و درآینده نیز مسیر خود را به تمام و کمال خواهد رفت. بقول فرمایش حافظ:
خدا را مُحتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
که ساز شرع از این افسانه بی قانون نخواهدشد
سخن دیگراینکه: اگرما در عقیده ی و ایمان خویش محکم و ثابت قدم هستیم نیازی داریم که با توسّل به یک بیت و مصرع یا یک غزل، در پی اثباتِ این موضوع باشیم و دیگران را نیز قانع کنیم که بیایید ببینید حافظ یا سعدی هم به چیزی که ما اعتقاد داریم معتقد هست! و چه هنرمندانه این اعتقاد الهی اش را بیان کرده است. و حال اگر بر فرض بر همگان ثابت شودکه حافظ از شریعت خارج نشده بود آیا موجب تقویت باورها و اعتقادات ما و شما نمی شود؟ مسلّماً پاسخ مثبت است. بنابراین روشن است که تلاش برای چسباندن دیگران به ویژه افراد نامداری مثل لسان الغیب شمس الدین محمد حافظ(رحمه الله) به باورها و اعتقادات حقه خویش، ازسوی هرکسی با هر عقیده ای که بوده باشد نه تنها دلیل بارز ضعف ایمان و عقیده نیست بلکه قصد با همراه ساختن این بزرگان و جبران جهلی است که ممکن است از این میراث فرهنگی تشیع بروز نماید!
حافظ قصد غزلسرایی در مورد واقعه ی کربلا را نداشت و گرنه قطعاً غزلهای نغزتر ازاین غزلها می سرود و تعدادآنها نیز بیشتر از اینها می بود. براساس شناختی که از روحیّه ی او سراغ داریم او از هیچ کسی در هیچ دوره ای باکی نداشته و هر زمان که لازم می دیده هر چیزی را بدون بیم و هراس بیان می کرده است. شاید کسانی براین باور باشند که چون در روزگار حافظ متشرّعینِ سنّی مذهبِ متعصّب حاکمیّت داشتند حافظ نمی توانسته آشکارا از امامان معصوم اسمی در غزلهای خود ببرد و ناچاراً مقصود خویش را در لفّافه و با کنایه و اشاره بیان نموده است. این ادّعا و این باور بدان دلیل پذیرفتنی است که می بینیم، اویک تنه در تمام دوره های زندگی با همین متشرّعین متعصّب بر سر شراب و شاهد و عشق در افتاده و تکفیر و تبعید وآزارها را به جان خریده و هیچ تهدیدی نتوانسته او را از راهی که برگزیده منصرف سازد! آیا او چگونه نمی توانسته به جای اینکه برسر شراب و شاهد با متشرِعین درافتد بر سر دفاع از باورهای تشیّع با متشرّعین سنّی مذهب در افتد؟ اصلا کار عارف و شأن او اجازه درگیری و جدال با عقاید دیگران را نمی دهد.
جالب تر از همه ی اینها این است که می بینیم او به رغم آنکه در حاکمیّتِ اسلامی می زیسته و کوچکترین محدودیّتی در مدح پیامبر اسلام نداشته، بار ها در غزلیات متعددی در صورت گل و گلاب نیز بصورت مشخّص از پیامبر اسلام در غزلهای خود آورده است واین در حالیست که در کمتر غزلی از شاه شجاع و شاه یحیی و تورانشاه و دیگران اسم برده و ارادت خالصانه ی خویش را بدان ظالمان ابراز نموده است!. آیا اینها کافی نیست تا بپذیریم که حافظ با آنکه پرورش یافته ی اسلام و قرآن بوده لیکن بنا به دلایلی بعدها راه دیگری(رندی) پیش گرفته و به یک نوع آزاداندیشی هنرمندانه علاقمند شده است؟ بنظرمی رسد او خدا را در رهایی از بندِ همه ی تعلّقات دنیوی و دینی و در فضای آزاد اندیشی بهتر می دیده و روشن تر درک می کرده است که چنین راهی را پیش گرفته و سعی نموده در چارچوب هیچ مذهبی جز مذهب عشق(تشیع) قرار نگیرد و هیچ بر چسبی جز طریق رندی(شیعه خالص بودن) را نپذیرد.
نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ
طریق و رندی و عشق اختیار خواهم کرد.

1397/03/22 19:05
پیمان

محمد ادیب نیا نظرتون رو کامل خوندم به دلم نشست.نمیدونم چطور شد یاد این غزل افتادم و توی جستجو به این صفحه رسیدم و مباحث اینجا رو خوندم و اطلاعات خوبی بدست آوردم.گویا این الهاماتیه که به دل هر جستجوگر عشقی نازل میشه و بهترین بیانش رو باید از حافظ خودمون شنید.خودش میگه
حافظ از معتقدان است گرامی دارش
زانکه بخشایش بس روح مکرم با اوست
این بیت آخر از شعر پر رمز و رازیه که واقعا زیبا و پر از استعاره های روایی است.مطلعش هم اینه...آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست...وصف مذهب عشق و معشوق سفر کرده رو فقط باید از حافظ لسان غیب شنید.ممنون از دوستان اهل شعر و ادب پارسی...

1397/03/27 16:05
بیگانه

از شاهکارهای حافظ، که تمام ابیاتش شاه بیتند...

1397/05/02 22:08
محمد حسین علیرمضانی

سلام
با توجه به اینکه کل نظرات را خواندم برای تمام نظرات یک جواب دارم که آنهم جواب خداوند به تمام انسانهاست
خداوند می‌فرماید راه و روشت را پیدا کن مسیر و هدفت را مشخص کن قدم در راه بگذار و من خداوند حامی و پشتیبان هستم حال هر کس در وادی شعر حافظ وارد شده است و یکی برداشتش امام حسین و شهدای کربلاست و یکی می و مطرب و یکی هم بی دینی و رهایی و یکی هم کفر خدا هم پشتیبان ولی آن چیزی که در آخر مهم است انتخاب های ماست که در چه مسیری ثابت قدم هستیم
پس مواظب باشید انتخابتان شرمنده تان نکند.
یا حق

1397/05/14 21:08
محسن حسن وند

شاید منظور حافظ در بیت زیر
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
اشاره ای باشد به ابیات 4152و4153 در دفتر ششم مثنوی، یعنی
ای از جهل گفته ناحقی ** پر ز سرهای بریده خندقی
خندقی از قعر خندق تا گلو ** پر ز سرهای بریده زین علو

1397/06/29 03:08
علی

بنظر من همه چیز در مصرع اول خلاصه میشه
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
درواقع حافظ یار دلنوازش رو با شکایت شکر میگه
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
خواهشا از یک واژه انقدر مغلطه نسازید
این دوستانی که هزار جور وصله ناجور به حافظ میزنند نه عشق رو میفهمند نه حافظ رو نه شعر رو
بقیه شعر همونطور که خودش میگه حکایت داستان مسیر پرپیچ خمش رو روایت میکنه راهی رو به زبان شعر میگه که منتهی شده به همون یار دلنوازش
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
در مورد ناتوانی و گمگشتگی هایی که در مسیرش تجربه کرده با ما حکایت خودش رو در میون میذاره
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
و دست آخر همون عشق به یار دلنوازش اون رو به مقصودش رسونده و چنان هم به مقصود رسیده که
قرآن رو ز بر میخونه
در واقع حافظ راه رسیدنش به خدا رو با شکایت به خدای خودش یادآوری میکنه همین بس داره درباره یک راه شعر میگه من نمیدونم کلمات رو نمیبینید یا خوشتون میاد اعتقادات شخصی خودتون به حافظ بچسبونید

1397/06/31 00:08
محمد

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت
چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد
طالع نامور و دولت مادرزادت
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

1397/06/04 09:09
کاظم توسلی

مصرع اول بیت آخر به این صورت صحیح است :
عشقت رسد به فریاد ور خود سان حافظ ...
ور: حتی اگر
که معنای آن با کلمه( ار = اگر) کاملا تغییر می کند!
حضرت حافظ می فرمایند : این عشق است که به فریاد تو می رسد ، حتی اگر قرآن را( مانند حافظ) در چهارده روایت و از بر باشی، چنانچه عاشق نباشی سودی ندارد.
با تشکر.

1397/06/04 09:09
کاظم توسلی

بیت پنجم بنا به تصحیح استاد ادیب برومند بدین شکل می باشد :
با توجه به اینکه معنای خون خوردن = آزار دادن و رنجاندن با کلمه خون ریختن =کشتن ، تفاوت دارد و در مصرع دوم کلمه خونریز آمده است لذا بنا به نظر استاد ادیب برومند به صورت زیر صحیح است :
چشمت به غمزه ما را خون ریخت، می پسندی؟! (استفهام انکاری)
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت

1397/07/26 04:09

حافظ کسی بود که قبل از اینکه صوفی بشود قرآن را با چهارده روایت حفظ بود. اگر کسی در مورد اسلام و ادیان تحقیق کرده باشه اینو می دونه که هیچ پیامبری از جمله حضرت محمد (ع) کتابی را ننوشت و این کتابها نوشته ی افراد و اصحاب آن حضرات هستند. زمان عثمان هرچه قرآن بود را سوزاندند و یکی را که به نظرشان صحیحتر بود باقی گذاشتند، ولی همچنان قرآن هایی باقی ماند و حافظ مدعی است که چهارده روایتی که از قرآن را بوده را از حفظ می خوانده است.

1397/07/08 20:10
منصور

همه نظرات را خواندم و از هر کس چیزی آموختم به این جهت از همه تشکر می‌کنم
به نظر من این بیت جناب حافظ را که می فرماید
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
به گونه دیگری هم می‌شود تعبیر و تفسیر کرد و اینچنین گفت که جناب حافظ فرموده به عشق و عاشقی دل خوش مکن چرا که عشق زمانی به فریادت می‌رسد که بتوانی همچون حافظ قرآن را با چارده روایت آن از هم بر بخوانی، البته اینجا منظور از خواندن درک و فهم درست قرآن است، در واقع چنین می‌توان گفت که زمانی به عشق واقعی که خداوند باری تعالی است دست می‌یابی که که قرآن را بفهمی
از دوستانی هم که اصرار دارند بفرمایند اکثریت مردم ایران در گذشته سنی بوده‌اند خواهش می‌کنم کمی دقت کنند اتفاقاً اکثریت مردم ایران از قدیم الایام شیعه بوده‌اند ولکن حکومت و قدرت بیشتر در دست اهل سنت بوده تا در زمان صفویه قدرت نیز به دست شیعه می‌افتد، یقین بدانید اگر اکثریت مردم ایران سنی بودند تشکیل حکومت شیعی در کنار دولت عثمانی محال بود

1397/08/27 08:10
داریوش

عشقت رسد به فریاد یعنی اینکه زمانی که در یک کار به درجه ای از تخصص مثلا خواندن قرآن با چهارد روایت برسی آنگه عشقت به فریاد و یا اینکه ایمانت به یقین تبدیل می شود و همانند منصور فریاد انا الحق را سر می دهی یا به تعبیری دیگر خدا را در خود می بینی و حافظ همانند منصور در چنین مقامی بود

1397/08/30 14:10
سعید نخستین

با سلام واحترام به همه عزیزان وعاشقان حافظ.
تنوع آرا وعقاید دوستان در خصوص این غزل زیبا ی حافظ وسایر غزلها، امری بدیهی وطبیعیست.
وکمتر میتوان بر این دیدکاه ها خرده گرفت.
دلیل اصلی این امردر تفاسیر و تعابیر مختلف از غزلیات حافظ ، به چند وجهی وچند لایه بودن اشعار لسان الغیب مربوط میشود.اگر چه برخی دوستان در توجیه دیدگاه وتفسیر خود از این غزلیات بعضأ دچار تعصبات ایدئولوژیک میشوند ،
اما به آنها نیز باید حق داد که با نوع نگرش خود از این گنجینه بی بدیل شعر وادب پارسی بی بهره نمانند. بهترین دلیلی که برای این واقعیت میتوانم ارئه کنم ، همان بیت معروف حضرت مولاناست:
"هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون خود نجست احوال من"
این از شگفتیهای کلام حافظ است که هر دیدگاه وجهان بینی را در خصوص خود وادار به تأمل وتفکر میکند. اما واقعیت کلام را در همان شهر پر معنای مولانا باید جستجو کرد وشاید
جنگ هفتادو دوملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند!!

1397/08/06 22:11
فروغ-الف

سلام
بیت آخر عشقت رسد به فریاد ...
منظور از 14 روایت منظور نه حداقل 14 روایت از قرآن و نه 14 معصوم است بلکه در زمان عثمان که قرآن جمع آوری و کتابت شد ، 14 نفر حافظان قرآن در هفت دسته دوتایی قرآن را روایت کردند که تفاوتهایی در این هفت دسته وجود داشت و حافظ این موضوع را گوشزد میکند که وی حافظ این 14 روایت(در واقع هفت روایت مختلف ، اختلافات جزئی ) از قرآن است با این حال حافظ کامل بودن تمام روایات وارده بر قرآن نجات بخش نیست و تنها ناجی عشق است ... مراجعه کنید به حافظ خطیب رهبر و حافظ نامه بهاء الدین خرمشاهی و تعدادی از حافظ ها که با ارائه ترجمه و تفسیر موجود هستند .

1397/08/10 16:11
احسان

بزرگواران لطفا با مطالعه و ذکر منابع درباره اشعار نظر بدهید که برای بقیه هم مفید باشد.

1397/08/18 18:11
مجیدشرفزاد

حضرت حافظ در این غزل از زبان شیطان ماجرای اطلاعش از لوح محفوظ خودش و داستان سجده نکردنش بر آدم و رانده شدن از درگاه باری تعالی را نقل میکند آنجایی که به حرمت لوح محفوظ با آنکه میتوانست سجده کند و چیزی هم از او کم نمیشد برای آنکه اراده باری تعالی بر این مقرر شده بود از سجده سرباز زد و کدی که در پایان شعر میدهد بر این مطلب صحه می گذارد .

1397/09/11 19:12
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com

▎ در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
    از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت 『حافظ』
ـــــــــــــــ
▣ مصراع اول نشان می دهد که «راه مقصود» قبلا «آشکار» بوده است ، وگرنه «گم شدن راه مقصود» معنا ندارد .
▣ صحبت از دو عامل «غایب» است :
الف ـ راه مقصود
ب ـ کوکب هدایت
▣ آشکار شدن «غایب اول» یعنی راه مقصود ، به آشکار شدن «غایب دوم» یعنی کوکب هدایت بستگی دارد .
▣ «قدرت غیاب» باعث شده است که «راه مقصود» و «کوکب هدایت» موضوعات محوری این بیت باشند .
▣ آن چیز که در «متن توجه» قرار دارد «راه مقصود» است و «کوکب هدایت» از آن جهت مورد خطاب قرار گرفته که راه مقصود را نشان دهد . چه بسا اگر «راه مقصود» گم نمی شد هیچ گاه صحبت از «کوکب هدایت» به میان نمی آمد .
▣ «از (گوشه ای) برون آی ... »  نشانه از این دارد که کوکب هدایت در «حاشیه» قرار گرفته است . هر چند «کوکب هدایت» نسبت به «هدایت شونده» موقعیت و جایگاه «فرادستی و بالاتری» دارد .
▣ در آغاز بیت ، این شب است که با صفت  «سیاه» چراغ های صحنه را خاموش کرده است و در پایان بیت ، این درخواستِ دستورگونه از «کوکب هدایت» است که تَردستانه ، امید به روشن شدن چراغ ها را زنده نگه می دارد . درخواست دستور گونه ای که در آن نوعی از استغاثه ، التماس و تضرع مُندرج است .
▎ احمد آذرکمان ـ حسن آباد فشافویه ـ 97/09/20
پیوند به وبگاه بیرونی

1397/09/20 10:12
علی

با سلام و احترام خدمت اساتید و علاقه مندان به شعر و ادب پارسی.
جالبه کاتبان وحی در زمان پیامبر(ص) هفت تن بودند و الباقی شاگردانی هستند که از آنان تلمذ نموده اند و از صدر اسلام تا قبل جناب حافظ هیچ کجای تاریخ و کتبی که از تاریخ نقل کرده اند به چهارده قاری و راوی اشاره ای نشده. چون حافظ عدد چهارده آورده دیگه تعدادشون چهارده شده؟ اگر کسی حرفی میزنه باید با ذکر سند باشد.

1397/10/04 15:01
فرید

این همه اختلاف نظر و دید گاه های متفاوت درباره حافظ و اشعارش مسئله جدیدی نیست، فقط مشکل از آنجا شروع می شود که هر کس اصرار دارد که نظرش، نظر درست است...!؟
در کل این همه اختلافات در آراء انسان را به یاد داستان فیل مثنوی مولانا می اندازد.
مولانا گوید:
مردمی که فیل ندیده بودند شب هنگام به شوق دیدن فیل که در اطاقی تاریک بود رفتند. چون با چشم قادر به دیدن نبودند و شوق به دیدن فیل داشتند، بر فیل دست مالیدند، با تماس فیل هر کدام تصوری غلط از او یافتند. برخی دست به گوش او کشیدند، فیل را بادبزن دیدند. برخی خرطوم اورا لمس کردند، اورا مانند ناودان دانستند و...
مابقی ماجرا از زبان مولانا:
هم چنین هریک بجزوی چون رسید.. فهم آن می کرد هر جا می تنید
از نظر گه گفتشان بُد مختلف... آن یکی دالش لقب داد آن الف
در کف هر کس اگر شمعی بُدی... اختلاف از گفتشان بیرون شدی
«مثنوی، دفتر سوم»
منبع، حافظ
هاتف می خانه عشق

1397/10/07 22:01
علی

السلام علیک یا اباعبدلله.

1397/10/19 01:01
آرا منتظری

عزیزی بنام حمیدرضا گوهری از قول استادشان آورده اند که در قرن هشتم 14 دستگاه داشته ایم و حافظ هر غزلی را در یکی از آن 14 دستگاه سروده و خلاف آن دستگاه مورد نظر حافظ، شعر را نمی توان خواند.
آخر این چه استدلالی است؟
فقط در همین جا چندین و چند خواننده در گوشه ها و دستگاه هایی متفاوت همین غزل را خوانداند.

1397/12/23 00:02
تهمینه

گرفتاری های ما مردم روانرنجوریست متاسفانه . مذهبی و غیر مذهبی! البته در بین مذهبیان بیشتر دیده مشود.بنابر دلایلی که مجال گفتن نیست. صحبتم از روی دلسوزی است.
نظر شخصی من: به عنوان کسی که در حوزه معماری مطالعه کردم و علاقه ام به ادبیات کمک بزرگی به درک معماری ام داشت حافظ انگیزه بزرگی است. نکته جالبی که برای من این شاعر دارد اینست که از همه ادیان و مذاهب اشارات بسیار جالبی اورده و کمال استفاده را برای بیان مفاهیم مدنظرش را کرده مثلا اگر دقت کنیم بسیاری از شخصیت های کلیدی در اشعار وی که جنبه بسیار مثبتی داشته اند مثل موبد یا پیر مغان (حتی داعیه شاگردی اش را دارد) دایم به نیکی یاد شده اند کارکترهای زرتشتی هستند ایا این بدین معناست که او یک زرتشتی است؟ (آیا اگر یک زرتشتی همین ادعارا بیان کند از نظر شما پسندیده است؟ ) و جالب اینکه بیشتر شخصیت های منفور نزد حافظ مسلمان هستد. زاهد و شیخ و..
شخصا هیچ گاه به دنبال فهمیدن ایین حافظ نبودم چون به نظرم از اشعارش نمیتوان پی بردو کار عبثی است. همه هنرش پوشاندن و در لفافه بردن سخن است. اسلام نظیر ایین های دیگر نقاط قوت بسیاری دارد که با توجه با کانتکسی که حافظ دران قرار داشته چرا نباید به این نکات بپردازد؟ قیام حسین هم یکی از همین نقاط قوت تاریخی است. قران و به طور کلی اسلام منبع مهمی برای تشکیل جهانبینی حافظ بوده. ایرانی دیروز و حتی امروز چه با دین چه بی دین جهانبینیش را نسبت به دین رسمی کشور تشکیل داده و نمی توان حضور مفاهیم دینی در زندگی مان را کتمان کنیم. چه مثبت چه منفی. من هنوز مطمئن نیستم که این شعر اشاره مستقیم به عاشورا دارد یا خیر؟! اما پیشنهاد دوستانه ای که دارم اینست هیچ وقت انحصارطلب نباشید در طول این سالیان انحصار ارزشها توسط بخشی از جامعه و سرکوب بخشی دیگر اثرات نامطلوبی گذاشته بیاییم این سنت زشت را کنار بگذاریم. اگر تفسیر می کنیم این شعر اشاره به عاشورا دارد مشکلی نیست اما دیگر پشتش هم تکبیرگویان حافظ را در انحصار مسلمان ها نکنیم که جز دوری ادم ها و ایجاد حساسیت چیزی ندارد حاصلش هم جز این نیست که عده ای هم پیدا میشوند که نقد و طرد حافظ را نسبت به اسلام و منش مسلمانی پیدا میکنند (که از قضا بسیار هم وجود دارد )را بر سرتان می کوبند. ایا این زیبنده است؟
به نظرم ارام باشیم و سینه مان را انچنان گشاده کنیم که همگان را در بر بگیرد و این دقیقا روش فکری حافظ است.
مسلک حافظ مروت و راستی و رندی است.

1397/12/03 14:03
آلما

من دریافتم دلیل جاودانگی اثاری جون مولانا و حافظ و سعدی و ....عشق است .این کلمات از دل براومدن بنابراین بر دل مینشینند و همه از یک جنسن .همه از عشقن واسه همین جاودانه شدند و ایینه ای هستن برای انعکاس هرچیزی که رنگ و بویی از عشق و دل و اصل هستش.بنابراین دوستان گرامی دچار اختلاف نشین هرچیزی که شما درش عشق دیدین مصداقی میشه برای این شعرها.عشق باشید

1397/12/06 11:03
آلما

یک شعر زیبا از عماد خراسانی خواندم.بیدرنگ یاد بحث و جدال دوستان افتادم.
یش ما سوختگان، مسجد و میخانه یکیست حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکی است
اینهمه جنگ و جدل حاصل کوته‌نظریست گر نظر پاک کنی، کعبه و بتخانه یکیست
هر کسی قصه شوقش به زبانی گوید چون نکو می‌نگرم، حاصل افسانه یکیست
اینهمه قصه ز سودای گرفتارانست ورنه از روز ازل، دام یکی، دانه یکیست
ره هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه گریه نیمه شب و خنده مستانه یکیست
گر زمن پرسی از آن لطف که من می‌دانم آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست
هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند بهر این یک دو نفس، عاقل و دیوانه یکیست
عشق آتش بود و خانه خرابی دارد پیش آتش، دل شمع و پر پروانه یکیست
گر به سرحد جنونت ببرد عشق عماد بی‌وفایی و وفاداری جانانه یکیست

1398/01/08 15:04
پارسا

این آهنگ رو محمد عبداللهی به زیبایی خونده :
t.me/mdabdolahi
instagram : @Md.abdolahi
Beeptunes : پیوند به وبگاه بیرونی

1398/01/08 22:04
محب

با سلام
حافظ..درجای دیگرهم درباره کربلا فرموده
باصبا درچمن لاله سحر میگفتم
این شهیدان کین این همه گلگون کفنان

1398/02/01 22:05
غلامرضا انصاری

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
این غزل حافظ به عقیده همه حافظ پژوهان و اهل معرفت دارای اسرار عرفانی عجیبی است. اما وجه تشبیه این بیت چیست؟
وقتی زلف را گیسو میکنند و به اصطلاح پَل می‌شود اشکالی بصورت دل‌ و پیچیده ایجاد می شود و در آخر سر مو را قیچی میکردند تا یکنواخت باشد. چقدر حافظ باهوش و چیره دست بوده که این را برای بیان معانی و مفهوم مورد نظر خود آورده است.

1398/04/30 21:06
فر_۱

آقا حیف که این زیبایی مطلق رو به کسی نسبت میدن. شعر که این و اون، این واقعه اون واقعه نمیفهمه. اونم شعر حضرت حافظ. چرا نسبتش میدید به این جریان اون جریان. زمان حافظ اصلا این داستان ها مطرح نبوده. بابا نگید والا به ادبیات بی‌نظیر ایران ظلمه. شان شعر حافظ رو نگه دارید. تمام دنیارو بگردی یدونه حافظ اومده. تمام شعرای بزرگ دنیا ارادت دارن بهش. شعر حافظ رو معنی نمیشه کرد بابا. به کسی نسبتش نمیدن که.

1398/04/20 13:07
عارفی

خطاب به دوستانی که غزلیات حافظ را جدای از دین و قرآن می دانند این بیت از شعر حافظ را یادآور می شوم:
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود

1398/05/05 04:08
وحید

درود
دوستان من کاری با بحث مذهبی بودن حافظ ندارم ولی میدونم یکی از چیزایی که زندگی رو واسه آدم جهنم میکنه تعصبه

1398/05/06 09:08
علی dr.alisarabi@gmail.com

سلام
دوستان لذت بخش است مشاهده ذوق ادبی عزیزان در تفسیر و تبیین شعر فوق که البته گاه این ذوق به تعصب همراه با تکه پرانی همراه میشود.
جسارتا چند نکته عرض میکنم:
اولی تاسی به خود حضرتش است که میفرماید:
من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
تو هم ز ردی کرامت چنان بخوان که تو دانی
در ثانی هرجا حاکمی بوده جایرو ظالم "رند تشنه لب و سر بریده ای هم بوده
ازکران تا به کران لشکر ظلم است
یعنی لزوما نمیتواند مختص ابا عدالله(ع) باشد چرا که هر روزه شاهد رندان تشنه لب ناشناخته ای که بی جرم و بی جنایت سر به دار میشوند در جای جای کره خاکی هستیم و حافظ علیه الرحمه نیز نه برای شیراز و ایران و نه برای زمان خود سروده.
بعد اینکه ایشان آن بزرگوار ارادت خود را به شحنه نجف نیز قبلا اظهار نموده
جهار اینکه در رباعیات خود نیز میتوان به زعم خود حسین مقطوع الوتین (ع) را پیدا کرد:
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت
کوکب هدایت نیز هر کس و هر عقیده ای در هر جایی میتواند باشد:
کاندی در هند
لومومبا در کونگو
کوروش در باستان ایران
کنفسیوس در چین
و غیره
که هر کدام ستارگان هدایتی درخشان برای انسان و بشریت هستند اگرجه حقیر نیز علاقه مندم این کوکب هدایت مهدی موعود باشد
در هر حال لذت شعر حافظ با این وجیزه ها نبایدتلخ کامی آورد

1398/05/21 03:08
محمد

با سلام و درود
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
آیا برادران شیعه 14 روایت را قبول دارند؟ تا آنجا که من میدانم تشیع فقط شش روایت و تسنن چهارده روایت قبول دارند. یا مثلا در جایی دیگر میفرماید
من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق
چهار تکبیر زدم یک سر ه بر هر چه که هست
که چهار تکبیر در نماز میت خاص تسنن است نه شیعه.
‍بنظر میرسد که حافظ اهل طریقت بوده نه اهل شریعت ولی در خانواده سنی متولد شده است
در این مورد بهتر است که ار علمای دین سوال شود.

1398/06/31 12:08
بهروز صفاییان حقیقی

در این غزل حضرت حافظ دربیت آخر باز نیز ما شاهد بازی رندانه ایشان با کلمات هستیم که با تغییر خوانش میتوان معانی دیگری از ان مستفاد گردد که هر شخصی باهر مشرب فکری میتواند با ایشان مربوط گشته واز ان مراد دل جسته و اصولا این ویژگی منشور گونه اشعار حافظهر کسی را از ظن خویش با ایشان انباز میکند در این بیت اگر پس از فریادشمااندکی درنگ ومکث نمایید بیت تحول معنی داده ومفهوم ان منقلب میگردد و مراد خواجه بدین گونه میگردد که این عشقیت که همواره ناجی وگره گشاست حتی اکر شما چهارده روایت قرا سبعه را نیز از بربخوانید بازهم این عشق است که تععین کننده است در اخر این چهاره روایت اشاره به همان قرا سبعه دارد که هر کدام با دو قرائت روایت چهارده گانه را رقم زده اند

1398/06/07 19:09
امیر حسین

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره بیگانه زدند

1398/06/10 19:09
ندا

قابل توجه بعضی از دوستان خود باسواد پندار; لطفا برای فهم تفسیر این شعر به نظرات اساتید بزرگی مثل الهی قمشه ای یا دکتر زرین کوب مراجعه کنید. فاصله ذهن و دهن فقط یک نقطه است و بس پس تا اولی رو باز نکردی دومی رو باز نکن!

1398/06/11 02:09
رضا

درود و سلام
حالا که 212 تا نظر ثبت شده تا الان، من هم از قول حافظ یکی دو بیت نظرم رو بگم و برم! احساسی که نسبت به حافظ دارم میگه اگر خودش بود هم همین رو می‌نوشت و می‌رفت:
با مدعی مگویید! اسرار عشق و مستی
تا بی‌خبر بمیرد! در درد خود پرستی
دوش آن صنم چه خوش گفت، در مجلس مغانم
با کافران چه‌کارَت؟ گر بت نمی‌پرستی..

1400/07/17 11:10
Sargol

درود بر شما آقای رضا

سپاس بابت حاشیه‌هایی که بر اشعار نوشته‌اید، آن هم با استدلال و شان نزول(هرچنداحتمالی) و ذکر تلمیح‌های موجود، بدون تعصب و منطقی....

به شخصه خیلی بهره می‌برم از گفته‌هاتون

امید آن که بی‌مزد نمانید، دعای ما بدرقه‌ی راهتان

 

1398/06/22 16:09

مطالب مندرج دوستان را خواندم و بجای شادی از فهم مطلبی که منظور بود ، بسیار متاثر از اینهمه کوته نظری ، بی ادبی و بی فکری هموطنان که ادعای فهم و درک معانی دارند و میخواهند مخالفان نظرشان را به موافق تبدیل کنند . اینهم بدینگونه و با این سبک . مگر ایشان همان شاعری نیست که همه گفته اند و شنیدیم که انچنان به بی دینی و کفر متهم بود که در گورستان مسلمانان رهش نمیدادند . ؟؟ چگونه شد که با خواندن یکی دو بیت از غزلش تبدیلش کردیم به متعصب ترین مسلمان دنیا که تمام اشعارش در مدح اهل بیت و تفسیر قران است ؟؟ من بیسواد نادان کدامیک از تفاسیر شما در مورد حضرت حافظ را باور کنم ؟
اما خودمانیم ، اگر کمی دقت کنیم پی به ان خواهیم برد که عجب منافقی بوده است خود حافظ که اینهمه اشعار دینی سروده اما برای گمراهی مسلمانان و دینداران کلمه ای در جایی اشاره ای نکرده و همه مسلمین را به راه کینه و پرخاش و کوته فکری سوق داده . !!
مانده ام چرا اینهمه صراحتا نام از رستم و زال و قباد و پرویز و بسیاری از اسطوره های جدا از دین را میبرده ، اما اینهمه شعر برای امام حسین و چهارده معصوم میسراید اما صریح نمیگوید تا مردم به راه غلط بی افتند و انقدر بی ادبانه برای اثبات نظر بدون شک اشتباهشان ، اینهمه حقارت از خود رشحه کنند .
ایا این عمل از کوته فکری حافظ است یا از کوته نظری ما متعصبان ؟؟؟!!!

1398/06/22 16:09

اگر حافظ دیندار بود در اشعارش میگفت که مخصوص اعمه سروده و مردم را به گمراهی نمیکشید که لازم به اینهمه تعصب و بی ادبی جهت اثبات مذهبی بودن شعر باشد .

1398/06/22 16:09

این همان شاعریست که از اتهام بی دینی در گورستان مذهبیون رهش ندادند . حالا چه شده که بعد از سرودن اینهمه اشعار کفر امیز ، مذهبیون غزیز دست به مصادره افکار حافظ بزرگ زده اند ، انهم با خواندن یکی دو بیت شعر از دیوانش !!

1398/06/22 17:09

اگر شعر را مذهبی بسرایی و چنان دوپهلو که از ان بوی کفر بیاید چنانکه پس از وفاتت در گورستان مسلمانان رهت ندهند ،! اینکه نفاق است و ریا . لیکن چون میدانیم که حضرت حافظ بلند نظر تر از همه شعرا و متفکرین است و با ریا بسیار مخالف است و از چنین افکار کوتاهی مبراست ، نتیجه میگیریم که اگر اشعارش جهت ترویج مذهب بود حتما صراحتا میگفت یا لااقل اشاره کوچکی مینمود تا مردم به گمراهی نیفتند و لازم به اینهمه تعصب و بی ادبی هم نباشد . و چون در هیچ جا ذکری بر مذهبی بودن اشعار نکرده ، نتیجتا اشعارش در جهت مذهب نیست و اصرار زیاد بی فایده مینماید !!

1398/06/22 18:09

مطالب مندرج دوستان را خواندم و بجای شادی از فهم مطلبی که منظور بود ، بسیار متاثر از اینهمه کوته نظری ، بی ادبی و بی فکری هموطنان که ادعای فهم و درک معانی دارند و میخواهند مخالفان نظرشان را به موافق تبدیل کنند . اینهم بدینگونه و با این سبک . مگر ایشان همان شاعری نیست که همه گفته اند و شنیدیم که انچنان به بی دینی و کفر متهم بود که در گورستان مسلمانان رهش نمیدادند . ؟؟ چگونه شد که با خواندن یکی دو بیت از غزلش تبدیلش کردیم به متعصب ترین مسلمان دنیا که تمام اشعارش در مدح اهل بیت و تفسیر قران است ؟؟ من بیسواد نادان کدامیک از تفاسیر شما در مورد حضرت حافظ را باور کنم

1398/06/22 22:09
فانی

دوستان از مفهوم بیت دوم غافل شده اند. کسی که آشنایی مختصری با تاریخ اسلام و اهل بیت داشته باشه وقتی اشارتی پشت سرهم در این غزل می بینه قطعا برداشتی از ابیات خواهد کرد که منطبق با وقایع مرتبط با عاشورا خواهد بود. بیت دوم به زیبایی اشاره دارد به آیه لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی(شوری 23).
ابیات بعدی به واقعه عاشورا و روایت "آن الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه" (کوکب هدایت) اشاره داره و در نهایت انتظار ظهور منجی.

1398/07/12 06:10
رضا جلیلی

درود فراوان
ببینید حافظ در وادی طلب داره عشق خودش و همه عالم را فریاد میزنه که برای دیدنش لحظه شماری میکنه و مقصودش از تشنه لب و داستانی که در شعر خود بیان می‌کند خودش میباشد عزیزان لطفا به مغز شعر دقت کنید خودتونو جای حافظ بزارید و شعرو از نو بخوانید و به عمق هسته شعر بروید.
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
حافظ میگه اگه مثل من با 14 روش قرائت قرآن و از بر حفظ باشی و با همون 14 روش بتوانی برای همه تفسیر کنی بازم فقط عشقت(خدا، انسان کامل) میتونه به فریاد دلت برسه نه چیز دیگه ای.

1398/07/12 18:10
مصطفی خدایگان

اگر آن مصصح عزیز و کج‌دست که واژه‌ی «ور» را تبدیل به «ار» کرد چنین اقدامی ناخجسته‌ای انجام نمی‌داد حالا این همه بحث بی‌نتیجه در میان نبود و همه می‌دانستند مقصود حضرت حافظ از بیت پایانی، این بوده که هیچ چیزی به‌جز عشق، فریادرس و ناجی بشر نیست.
نکته:
ار = اگر
ور = حتی اگر
مثال 1:
نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست
شیوه رندی و خوش باشی عیاران خوش است
مثال 2:
گر دلی از غمزه دلدار باری برد برد
ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت

1398/07/13 12:10
سانیو

واقعا که آدم یقین پیدا میکنه طرف میدونه ولی نمیخواد که قبول کنه!
عجبا! بعضی هم که رفتند چنان جاده خاکی که میگن نعوذبالله خدا، سخن خودش که قرآن باشد رو هم قبول نداره و قرآن رو بی ارزش خطاب می‌کنند! عجبا یعنی شما بدون قرآن و اهل بیت به خدا رسیدی؟ بعد اونی که شما میپرسید دقیقا چیست که نه اهل بیت رو قبول داره نه قرآن رو؟ فکر نمیکنم معبود شما اصلا الله باشد
عجب!
خطاب به برخی دیگر هم بگم:
گریه کن چون ابر بارانی به چاه
بر حسین تشنه لب در قتلگاه

گویا بعضی معتقدند تا اشاره ای مستقیم نباشه نمیتونیم چیزی بگیم البته با تعصب جهالت گونه برخی احتمال داره حتی این بیت که گفتم هم باید درآورد امام حسین نیست و منظور چیز دیگریست!
کاملا مشخصه شما دارید ادای نفهمی رو در میارید نه اینکه واقعا نفهمیده باشید!
به راستی که حقیقت از نور خورشید روشن تر است اما کو چشم حق بین؟!
گویا برخی ادبیات فارسی رو با ادبیات بی محتوای نهیلیسم و آتئیسم غرب که شندرغاز ارزش ندارد اشتباه گرفته اند
و نمیدانم چه اصراری دارند که بگویند اشعار شاعران ما همچون ادبیات غرب، بی معنی است و هیچ کس حق هیچ تفسیر و تحلیلی از شعر هایشان ندارد!
اصلا دلیل مشهوریت حافظ به لقب لسان الغیب همین سخنان غیر مستقیمش است
گفتند به علت حفظ قرآن، حافظ بوده
گفتید نه حافظ کلا معنی موسیقیدان میداده
از شعر های مستقیمش منبع آوردند
گفتید نه این داشته طعنه میزده منظور چیز دیگر است
لسان الغیبش را ببینم چه بهانه‌ای خواهید تراشید!
لابد بیت:
" سزد گر چشم ها در خون نشینند
چو دریا را به روز نیزه بینند "
هم ربطی به کربلا ندارد؟

و جالب است بعضی که خود را باسواد میدانند نهایت مهارت تفسیر شعرشان اینست که می‌گویند چون در فلان مصرع فلان شاعر به شراب اشاره کرده پس شاعر شرابخوار است!
دست مریزاد!
کل ادبیات فارسی را به لرزه درآوردید با این سطح سوادتان!

1398/08/29 11:10
رسو لزاده

سلام کوچکتر از ان هستم که به شعر جناب حافظ نظر بدهم فکر مضمون شعر حضرت زینب س است وقتی بالای سر برادر می رسند هر قدر صدا می کنند جوابی نمی شنوند زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو ت این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مختوم بی عنایت

1398/09/28 23:11
علی

سلام دوستان نظرات خیلیاتونوخوندم ولی متاسفانه غیرازیکی دونفربقیه هیچکس درست نظرنداده.البته ازروی نظرات میشه فهمیدکه دوستان مطالعه زیادی دارن ولی متاسفانه منابعی ک مطالعه میکنن خیلی گمراه کننده واشتباه است.
منظورشاعرازعشقت رسدبه فریاد...اینه که راه رسیدن به خدادینوقرآنومذهبونمازومسجدوخمسوزکاتو...نیست بلکه فقط یه نفرمیتونه توروبه ذات حقیقی خدابرسونه.واون یه نفرانسان کامل یاصوفیسم هستش.امیدوارم اون خوشگله یاهمون انسان کامل به فریادماهم برسه.

1398/09/29 15:11
علی

فداتشم من نظرندادم ک درست باشه یااشتباه.من حقیقتوگفتم.یقین بدون وشک نکن حرف من درسته.البته هنوزخیلی زوده که ازانسان کامل چیزی بدونی.

1398/10/02 12:01
شیلان

هر کسی هر چه به ذهنش میرسه نظر میده حافظ عارف بوده و تمام شعر میناله از نگرفتن آگاهی و اشتیاقش از حرکت من الظلمات الی النور
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزوذ
زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
طبق قانون اوج و حضیض عارف دچار حضیض هست و آگاهی در فاز منفی نازل نمیشه پس عاشق از دوری معشوق ناله میکنه و تمنای وصل داره
عشقت رسد به فریاد
قرائت قرآن عارف رو به فاز مثبت میبره و اتصال ایجاد میشه و میشه فریاد رس.
با صدای بلند حقایق آسمانی رو حافظ فریاد میزنه ما داریم کاملا زمینی تفسیر میکنیم همه ی مسائل رو یا با دین می سنجیم یا با علم. ارتقاء دید لازمه ی درک مطالب عرفانی شبیه غزلیات حافظ و سعدی هست یا حق

1398/11/26 11:01
مصدق درخشان

درود خدا بر همگی؛
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

سالها پیش کتاب "منم تیمور جهانگشا" را می خواندم. در بخشی از آن که مربوط به حمله ی وی به شیراز بود، حکایت از ملاقاتش با حافظ (شمس الدین محمد) میکند... آنچنان که تیمور گورکانی (معروف به تیمور لنگ که خود حافظ قرآن بود) از آن واقعه چنین یاد می کند... او عادت داشت بر هر شهری که مسلط می شد، بزرگان و علما و اهل ادب آن شهر را جمع می کرد و با آنان به بحث و گفتگو می پرداخت... از قضا در آنجا نیز با مدعوین به سخن می نشیند که یکی از آنان خطاب به تیمور می گوید اگر غرضت دریافت معانی و مفاهیمی است که بکار آید و سخنی بدیع و نو می خواهی که بشنوی از جماعتی که کمتر خود و علمشان را به نمایش می گذارند دعوت کن و با آنها دمخور شو... از جمله ی این افراد، اسم حافظ را می برد که تیمور نیز به گفته ی آن مرد عمل می کند و از عرفا دعوت می کند... او (تیمور) از گفتگوی خود و حافظ نیز در زندگینامه اش سخن می گوید:
از او پرسیدم که شنیده ام تو حافظ قرآن هستی؟
- حافظ: بله ای امیر
- امیر تیمور: آیا می توانی قرآن را آیه به آیه از انتهای آن تا به ابتدا بخوانی؟
حافظ: نه ای امیر من تاکنون چنین نکرده ام..
امیر تیمور: مرا بیازمای
حافظ سوره بقره را انتخاب کرد و من آن را از انتها به ابتدا خواندم..
حافظ گفت: ای امیر در مقابل حافظی چون تو، من نمی توانم اسم خود را حافظ بگذارم..
و گفتگوهای دیگر و بازخواستهایی از حافظ و مفاهیم ظاهراً ضد شرعی برخی ابیاتش که تیمور می پرسد و حافظ پاسخ می گوید.
غرض از این نوشته این است که بگویم انسانها در هر عصری که زندگی می کنند، به نوعی در اسارت قالب فکری زمانه ی خود هستند و هر چیزی را از دریچه نگاه فکری و ذهنی خود می بینند و تعبیر و تفسیر می کنند.. از جمله اشعار شعرایی مانند حافظ.که ما مردم مبتلا به اسارت فکر در روزگار خود این چنین می کنیم.
قبل از حمله صفویان به ایران، عموم مردم ایران و حکام بر مذهب اهل سنت بودند که به واسطه یورش صفویان حکومتهای سنی برچیده شدند و کشتاری سترگ در گرفت و نواحی مرکزی ایران مجبور به پذیرش آیین تشیع شدند... آنچنانکه امروز نیز هست و تراکم اهل سنت ایران عموما در نواحی مرزی کشور می باشد.
دین اسلام پس از خلفای راشدین، دچار تکثر مذهبی و مکتبی گردید و کلمه واحد اسلام، به مذاهب و مکاتب بی شماری شاخه شاخه گردید و هر گروهی با اعتراف به مسلمان بودن خویش قائل به مذهب و مکتب و مشربی گردید.. مکاتب مختلف کلامی رواج پیدا کرد و بستر دین اسلام در سطحی دیگر تبدیل به بسترهای اساسی مذاهبی مانند اهل سنت و اهل تشیع گردید.. که برای تفکیک باورهای شرعی و اعتقادی، نامهای جداگانه ای پیدا کردند.. در آنزمان و تا قبل از صفویان، بستر اساسی مسلمانی، اهل سنت و جماعت بود که خود شامل مذاهب فقهی غالبی همچون حنفی، شافعی، حنبلی و مالکی و ... بود که بعدها به همین چهار مذهب متوقف و البته در قرون اخیر مذهب اهل حدیث (سلفی یا بع تعبیر برخی: وهابی) نیز شایع شده است و شیعیان نیز بر مذاهبی چون زیدی، اسماعیلی، اثناعشری و ... که امروز قاطبه جمعیتی آنها بر مذهب اثناعشری است.
اما تصوف یا عرفان بستر دینی یا مذهبی نیست بلکه یک مشرب معرفتی است که در هر دو مذهب و علی الخصوص در مذهب اهل سنت مشهود بوده و هست و شاخه ها و طریقت های مختلفی همچون نقشبندی، مولویه، چشتی، قادری، سهروردی و ... داشته که با توجه به قالب زمانی هر عصر و رواج و توسعه آن بسیاری از مسلمانان در بستر اهل سنت (و گاهی اهل تشیع) در سیر و سلوک معنوی از این طریقتها پیروی کرده و بر آن منهج ها قدم می گذاشته اند و در واقع مذهبهای فقهی برای نحوه انجام شریعیات بوده و طریقت های عرفانی و تصوف، برای نحوه انجام تزکیه بوده است و می باشد.
این مقدمه را عرض کردم تا با نگاهی اجمالی به گذشته، کمی خود را از حصار ذهنی این عصر آزاد کنیم و با یک ذائقه آزاد به اطرافمان نگاه کنیم .. از جمله به حافظ شیرازی...
ایشان در زمان سلاطینی زندگی می کرد که همه از نظر فقهی بر مذهب اهل سنت بوده اند... و آنچنانکه حکما گویند: الناس علی دین ملوکهم... حکومت این زمان شیعه است و قاطبه مردم نیز بر دین حکومتشان شیعه هستند. حافظ نیز با حاکمان شیراز حشر و نشر داشت و بر مذهب ایشان یعنی اهل سنت بود. و در کنار آن بر مشرب عرفان بود..
فراگیر شدن عرفان و تصوف در میان مسلمانان به سبب ضرورتی بود که در آنزمان احساس می شد و همچنان این احساس نیاز وجود دارد.. و آن طریقی برای تزکیه نفس. چرا که با وجود دستورات و اوامر و نواهی شرعی مردم همچنان مبتلا به رذایل نفسانی بودند و انگار باید روحی در شرعیات دمیده می شد تا آن را در درون آدمی زنده نگاه دارد و یک مسلمان بصورت پویا و دینامیک مسلمان باشد... آنچنانی که قرآن گفته: أُدخلوا فی السِّلمِ کافَّه..
حافظ نیز بر مقتضای آنکه در جامعه اهل سنت و یکی از آنان بود، سنی مذهب بود و همچون بسیاری از اهل معرفت آن زمان که جویای دریافت حقیقت و کمال دین اسلام در پرتو معنویت آن بودند، عارف مسلک بود..
بسیار ضروری است که از اسارت قالبهای فکریِ محصور در برهه های تاریخی، آزاد شویم تا بتوانیم با نگاهی آزاد به پیرامون خود بنگریم...
دعایی از رسول مکرم اسلام (ص) نقل شده است که:
اللهم أرِنی الأشیاءَ کما هی.. (خدایا حقیقت اشیا را به من بنمایان)
ما به نحو اندوهباری در اسارت فکر هستیم که از آثار آن تعصب، تعبیر و تفسیر، زندگی در پندارهای ذهنی و نگاه از دریچه نفس است.
لازم است تا این حجاب نفس کنار گذارده شود تا حقایق به دور ازحجابها و پوششهای تعبیری و بطور عریان و خالص دیده شوند..
بقول مولوی:
دو سر انگشت بر دو چشم نِه
هیچ بینی از جهان؟، انصاف ده
گر نبینی، این جهان معدوم نیست
عیب، جز زانگشت نفس شوم نیست
تو ز چشم، انگشت را بردار، هین!
وانگهانی هر چه می خواهی ببین.
نکته ظریفی که باید بعنوان توجه به قالب ذهنی اثنا عشری امروز ایران بدان اشاره کرد این است که:
بر خلاف باور عموم مردم امروز شیعه، اهل سنت ارادت خالصانه ای نسبت به آل بیت رسول خدا و نوادگان او علی الخصوص حسن مجتبی و حسین و فاطمه زهرا و ... دارند.. و حب آل بیت را از ایمان می شمارند و تفکیک شیعه از سنی از این طریق امکان پذیر نیست... چون هر دو قائل به محبت آل رسول هستند.
دیوان حافظ و سایر بزرگان شعر و عرفان ایران مانند مولانا، سعذی، عطار، سنائی و ... سرشار از معارفی است که انسان را به سوی دید کلی فرا می خواند و از جزئی نگری نهی می کند.
این نوع نگرش، نگرشی است از بالادست و مانند چراغیست که از بالا که نور آن بر روی زمین می افتد و به هیچ کس تعلق ندارد. نه به مسلمان و نه غیر مسلمان..
مثالی عرض کنم: نور یک چراغ روشن باعث می شود هم یک گلستان و مرغزار به خوبی و روشنی دیده شود و هم یک باتلاق و شوره زار... این نو.ر منتسب به هیچکدام از آنان نیست اما اگر نگاه از منظر این نور باشد هر کدام که در هر جای باشند، مکان خود را بهتر و روشن تر می بینند.
عرفان به مثابه یک چراغ است که مسلمان و غیر مسلمان از آن استفاده می کنند... و نباید با عارف بودن یک کس او را منتسب به این یا آن مذهب یا دین کرد... بلکه مقوله ایست کلی و جداگانه و در عین حال مشرف بر همه.
امیدوارم توانسته باشم با این توضیحات چراغی بر مباحث مطرح شده بر حاشیه این شعر وزین لسان الغیب حافظ شیراز رحمه الله، افکنده باشم.
قدم دریغ مدار از جنازه ی حافظ
که گرچه غرق گناه است، می رود به بهشت
درود خداوند بر همه شما باد.

1398/11/10 16:02
ناصر

بیت آخر را معلم ادبیات دوره دبیرستان،برای ما اینطوری معنا کرده بود که به نطرم درست می آید:
حتی اگر مثل حافظ بتوانی قرآن را در 14 روایت بخوانی ویا بدان مسلط باشی باز هم آنچه تو را نجات خواهد داد عشق درونی تو است.

1398/11/15 02:02
عطار

عطار
مسلمانان من آن گبرم که دین را خوار می‌دارم
مسلمانم همی خوانند و من زنار می‌دارم
طریق صوفیان ورزم، ولیکن از صفا دورم
صفا کی باشدم چون من سر خمار می‌دارم
ببستم خانقه را در، در میخانه بگشودم
ز می من فخر می‌گیرم ز مسجد عار می‌دارم
چو یار اندر خرابات است من اندر کعبه چون باشم
خراباتی صفت خود را ز بهر یار می‌دارم
به گرد کوی او هر شب بدان امید چون عطار
مگر بنوازدم یاری خروش زار می‌دارم
عطار
مولانا: هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
ولیکن اکثرتان اندیشه نمی کنید

1398/12/27 20:02
علی کاحسینی

دوستان چون حافظ شکر و شکایت رو تو شعرهاش پیشه کرده در کل مسئله جبر و اختیار مطرح هست که نشون میده حافظ جبریه و کارهایی که از خدا سر میزنه نه میشه ازش پرسید و نه قرار هست کسی بخاطر بلاهایی که سرش میاد حتما دلیلی از خدا بخواد'و چارده روایت هم منظورش قرائات مختلفی از قران هست که در گذشته با 14 روایت میخوندن چون بعضی از کلمات تو روایات هست که بشکل دیگه هم خونده میشن مثل مالک یوم دین و یا ملک یوم دین ولی خب مزدیک 110 پیش در مصر به دستور ملک فواد فقط یک نسخه جامع از قران گرداوری شد که الان همون همه جا هس'توضیح بسیار هست ولی خب حوصله کم مچکرم از دوستان که نظراتشون رو میگن

1399/01/06 10:04
منوچهر تقوی بیات

با درود و مهر فراوان برای همه هم میهنان به ویژه دست اندرکاران گنجینه ی ارزشمند گنجور و دوستداران راستین حافظ. حافظ را به اندازه یک آدم بی سواد و خرافاتی پایین نیاورید او یک فیلسوف بزرگ است که فیلسوف های جهان عاشق او شده اند. برای هر کاری ابزار آن کار را باید داشت برای خواندن، فهمیدن و تفسیر شعرحافظ باید اول دانش آن را فراهم آورد. عشق را با ریسمان به آسمان نمی شود برد. پژوهندگان و لغت نامه نویسان عشق را در ادبیات پارسی معنا کرده اند، خوب است که دست کم به لغت نامه ها مراجعه کنید، یک نوع از عشق نزد برخی از نویسندگان پارسی زبان هست که "عشق مجازی" نام دارد و بیشتر به عالم هپروت و خیالات واهی مربوط می شود. اما خانم دکتر زهرا شمس یدالهی رساله دکتری خود را درباره "صور خیال در شعر حافظ"
L´Imagination poétique dans l´oeuvre lyrique de Hafez, étude thématique, thèse de doctorat soutenue à Strasbourg. 1980
در دانشگاه استراسبورگ در فرانسه نوشته است و با مستندات پژوهشی نشان داده است که واژه عشق 234بار در دیوان حافظ آمده است و عشق نزد حافظ عمدتا زمینی است و زلیخا را از پرده ی عصمت بیرون آورده است: « که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را»
درباره 14 روایت دکتر حسینعلی هروی در کتاب "شرح غزل های حافظ" مجلد اول ص. 424 به نقل از دکتر قاسم غنی؛ حافظ، یاد داشت ها و حواشی ص. 144 می نویسد: « برای قران هفت قاری بوده اند که قُراء سَبعه نام دارند. قرائت هر یک از آن ها به واسطه دو روایت به ما رسیده است... » این معنای 14 روایت است.
چهارده معصوم که برخی ار نویسندگان در این صفحه آورده اند، بیشتر به خیالات و خرافات می ماند تا یک نوشته ی جدی و نمی شود بی سند و مدرک آن ها را پذیرفت.

1399/01/09 09:04
عمار

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت:
اشاره دارد به بینهایت بودن عالم هستی و راه بینهایتی که انسان در پیش دارد. درک لایتناهی بودن مسیر، در حالت عادی میسور نیست ولی حافظ این را درک کرده و همین باعث وحشت و حیرانی و سر در گمی او شده. یکی از مراحلی که عارف طی میکند همین تردید و وحشت است که این وحشت، از جهل او به مسیر بی انتهای پیش روی اوست.

1399/03/25 09:05

درود و عرض ادب خدمت یکایک
یک ندایی در پس ذهن حقیر اذعان میدارد که باید شان نزول هر شعر به لحاظ تاریخ و اوضاع و احوال شاعر آن مورد تدقیق قرار بگیرد تا مفهوم و منظور شاعر عظما از هر کدام از اشعار هویدا گردد .
قطعا تصحیحات ارباب سخن در اعاده مفهوم دخل و تصرف خواهد داشت
با درود و عرض احترام

1399/03/30 14:05
عرفان

به نام خدا
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
معنی: حتی اگر خود مانند حافظ قرآن را بتونی به چهارده روایت از حفظ بخوانی، تنها در شرایط خاص عشق فقط می تواند به فریاد تو برسد.

1399/05/20 11:08
یوسف

با سلام
اگرچه دوست ندارم وارد این بحث و جدل های بی نتیجه شوم
اما به نظرم جناب ناشناس نیز مانند بسیاری دیگر در مورد شعر زیر دچار اشتباه هستند
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
در این شعر ضمیر 'ش' در مصراع دوم به قلم صنع یا همان صانع آفرینش بر می گردد نه به پیر ما، یعنی در واقع پیر ما گفت: آفرین بر نظر پاک خطاپوش آفریدگار که خطا بر قلم او نرفت.

1399/06/25 11:08
علی

سر این جدل می‌کنید که حافظ این شعر را برای که گفته؟
اگر حافظ رند است و اگر این شعر از برای حافظ است هرکس برداشت خودش را بکند هنوز که هنوز است گمان نمی کنم زیاد باشند ادبا و عالما و فرهیختگان در حوزه شعر و ادب که توانسته اند بفهمند حافظ زمینی می‌گویید یا آسمانی و این ویژگی قلم حافظ است که شما برداشت خود را بکنید
و همین است که می‌گویند هنگام فال حافظ خودتان برداشت کنید و به پاسخ و تفسیر فال اکتفا نکنید
اما به نظر حقیر رندی تشنه لب تر از حسین ابن علی یافت نمی‌شود

1399/06/25 19:08
علی

سلام و درود
ما که عقلملن قد نداد .
برایم جالب بود تقریبا همه حاشیه را خواندم. خدا قوت.
واقعا خدا عالم و شاهد است.

1399/06/27 13:08
مهرداد

با سلام
من قصد نظر گذاشتن در مورد این شعر حضرت حافظ را نداشتم
اما بعد از مطالعه نظرات دوستان
لازم دانستم مطلبی عرض کنم
و دوستان به مقاله ای در مورد حضرت حافظ ارجاع کنم
که بی شک خواندن این مقاله خالی از لطف نحواهد بود

پیوند به وبگاه بیرونی/

1399/06/30 12:08
ارمیا

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ...

1399/06/16 23:09
امیر

منظور از چارده روایت، چهارده روایتی است که قاریان از قرآن میخوانند. البته الان اکثر قاریان یکی دو روایت بلدن ولی لسان الغیب چهارده روایت بلد بوده.

1399/09/23 01:11
اسد

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی اِی کوکب هدایت ...
به نظر میرسد که شبی شاعر با کوکب هدایت ( خواهر ناتنی صادق هدایت) قایم باشک بازی میکرده و بعد از آنکه در هیچ گوشه ای او را نیافته این شعر را سروده ...

1399/09/23 22:11
روفیا

بی گمان روزگار ما به افزاد بامزه و کودن چون اسد "هم" نیازمند است...

1400/05/10 22:08
میــــرِ سلطان احمـــد

الان بودی هستن باز از اینا!

 

 

 

1399/09/10 16:12
Eli Yari

بنده برداشتم از چهار بیت اول این هست که ؛ شاعر و به عبارت دیگر سالک یا عاشق به ظاهر در شکایت از یار در حال شکرگذاری ازوست که در اصل نکته ی حکایت همین است و تنها نکته دانان عشق می توانند این حکایت را دریابند . شاعرخود را رندی معرفی کرده که به ازای خدمتی که کرده از یارش انتظار توجه داشته اما گویا فرهنگ سرزمین یار جور دیگریست و آنجا یار مثل کسی است که فرقی بین دوست و بیگانه قائل نیست و به کسانیکه با خدمت و طاعات میخواهند جرعه ای آب حیات ازو بگیرند نه تنها التفاتی نمیکند بلکه جان عاشقانش را هم میگیرد(شاعر هشدارمی دهد که اگر حقیقتا وصل اورا بخواهی باید سرت رابدهی و هیچ من و ادعایی نداشته باشی که آنجا جای دو "من" نیست(غیر مردن هیچ فرهنگی دگر /درنگیرد با خدای ای حیله گر)).

1399/09/18 07:12
زهرا

من با اشعار حافظ خدا رو به فرزند هفت ساله م معرفی میکنم و اینکه انسان از روز ازل جایگاهش نزد خدا بوده و در واقع او اول آفرینندشه نه من
فراموش نکنیم حافظ یک عارف هست در پی سلوک و نه زاهد گوشه نشین متاسفانه این عشق ازلی دیگر در کسی پیدا نمیشه من مادر بزرگی داشتم اینگونه بود و خدا رو بسیار دوست میداشت و همه هم و غمش خوندن نماز بدون توجه به هیچ چیز و هیچ کس بود
وما رو نصیحت می کرد به خدا عشق بورزید که در همه حال منتظر توست
من نمیدونم چرا عده ای میخوان هرجور دوست دارن اشعار حضرت رو تفسیر کنن در حالی که مشخصا حافظ مانند همه عرفا منظورش خداست
عشقی که تکراری و ملال آور نمیشه مانند رسیدن یک نر به یک ماده
هدف از اون رسیدن چیزی جز غریزه ای نیست که در وجود جانوران گذاشته شده برای ادامه نسل
در حالی که عشق پایان ناپذیره و ازلی
روح ما جزئی از روح خداست که میخواد دوباره به خودش برگرده مانند قطره ای که به دنبال دریای خودش میگرده

1399/10/12 19:01
Reyhaneh

بیت : رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
تلمیح به قیام عاشورا و تشنگی یاران و خانواده‌ی امام حسین(ع) دارد.
بسیار شعر زیبا و دل انگیزی است...

1399/10/18 04:01
مهدی

با سلام به همه دوستان عزیز
دوستان با توجه به زمان زندگی حافظ و اشعار ایشون این بزرگوار هم
صوفی بودن مانند سعدی که عاشق ابوحفص عمر سهرودی زنجانی میشن
که شیخ اجل در مورد ابوحفص عمر سهروردی می‌فرمایند به هوش از اول که دل به کس نسپارم/ شمایل تو دیدم نه عقل ماند نه هوشم
یا مولانا که عاشق شمس میشن که میفرمایند فاش بگویم این سخن شمس منو خدای من... همه این بزرگان یه پیر یا راهنما یا شیخ یا قطب یا ولی داشتن حافظ هم همین طور ولی که چه کسی بوده عشق ایشون کسی خیلی اطلاع نداره بعضی اعتقاد دارن شاه نعمت ا.. ولی بودن بعضی هم مخالفن ولی در این که ایشون عاشق یه پیری یا راهنما یا ولی... بودن شکی نیست چون می‌فرمایند‌؛ به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
یا؛ ترک این مرحله به همرهی خضر مکن و...
استاد مطهری هم همین موضوع رو توی کتاب که اسم کتاب خاطرم نیست این موصوع رو بیان کردن و استاد مزینانی هم در قالب انسان کامل در یه برنامه تلویزونی که شبکه چهار پخش کرد عرض کردن
امیدوارم عرایض بنده هم کمکی کرده باشه به دوستان

1399/12/05 00:03
شیرین

چرا جدل!چه کسی از دلِ حافظ خبر داره،کی میتونه ادعا کنه که حافظ توی دل و قلب و ذهنش چی بوده!؟ واقعا میتونید ادعا کنید؟؟؟هر کس هر برداشتی داره،همون واسش کافیه،لذت شعرخوانی از دیوان حافظ رو ببرید.
آسایش دوگیتی تفسیر این دوحرف است
بادوستان مروت با دشمنان مدارا
درکوی نیکنامی ماراگذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را

1399/12/14 11:03

( خانلری: خوش بشنو)
از آن یار که دلم مدام در نوازشهای شیرین اوست، هم سپاس و هم گلایه دارم! اگر در پی کشف این راز هستی، به حکایت عشق( کل غزل) توجه کن.
2- در طریق عشق، هر فداکاری ام بی شائبه و پاک بود ولی خدا کند کسی دچار بی توجهی معشوق نشود(در اندیشه توحیدی، توجه معشوق نیز از جانب خداوند است)
3- هیچ کس آبی( خانلری: جامی) به رندان آگاه دل نمی دهد، گویا ولی شناسی در این سرزمین نیست( رند= ولی خدا)
4-در زلف پیچاپیچ پر اسرار یار، دقیق نشو(به دنبالش نباش) که در آنجا جانهای زیادی بی دلیل از دست رفته اند( حریم کبریایی و بی چون و چرایی حق. رجوع کنید به موضوع جبر و احتیار وبلاگ)
5- چشمت با ناز و کرشمه خونمان را می خورد و تو رضایت می دهی،دلبرم جانبداری ازین سنگدل روا نیست.
6- در این تاریکی فراق، راه رهایی را گم کردم، تو که ستاره راهنما هستی از گوشه ای ازین آسمان زندگی ام بیرون بیا.(رهایی در دیدار توست)
7- وای ازین بیابان و راه بی نهایت عشق؟ که هر راهی رفتم جز تنهایی و اضطراب سودی نداشت( تنها راه جلوه کردن ستاره هدایتگر توست)
8- ای خورشید زیبارویان درونم از عشق در تلاطم است، لحظه ای مرا در سایه آرامبخش توجهت قرار ده( این بیت در خانلری نیست)
9- راه عشق را کجا می توان تصور کرد( یا به تصویر کشید)، که آغازش بیش از صدهزار منزل راه است.
10- هر چند اعتبارم را بردی( یا نفسم را نابود کردی) اما باز هم مشتاق توام، ستم از تو خوشتر از توجه مدعیان ناآگاه است.
11- عشق دستگیرت خواهد شد اگر مثل حافظ قرآن را در 14 روایت مشهور از حفظ باشی.( خانلری : ور خود)
ایهام: حتی اگر حافظ قرآن باشی باز هم عشق حق دستگیری ات می کند( این است حکایت عشق)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

1400/01/28 05:03
Amir Hashemi

عجبا که شاعری در مدح حسین شعری چنین سروده بی آنکه در سرتاسر دیوانش یک بار کلمه حسین دیده شود! شاید هم زبان حافظ برای به کار بردن کلمه حسین الکن بوده است.
حافظ بارها و بارها در ابیات پایانی غزل ها از لقب خود، حافظ، رندانه در معنای مسلمانِ اگاه از ناکارآمدی اسلام در تربیت انسان استفاده کرده است، شاید به جهت در امان ماندن از طعن و کین مسلمانان.
گر مسلمانی ازینست که حافظ دارد
وای اگر از پس امروز بود فردایی
بیت آخر این غزل هم به لحاظ خوانش دارای ایهام است اما در معنا و با توجه به محتوای غزل و سایر غزلیات تنها یک معنای مبرهن به ذهن خطور می کند و آن اینکه این عشق است که به فریاد تو میرسد حتی اگر مثل حافظ قران را با چهارده روایت بتوانی بخوانی. عشقست که به فریادت می‌رسد نه قران. این که چرا چهارده روایت را آشنا بوده باید از سلاطین صفوی و اوضاع جامعه ی آن روز پرسید. اینجانب هم تا بیست و چند سالگی، حافظ بخش هایی از قرآن بودم به جهت تربیت در جامعه ی شیعیان و البتّه هفتصد سال پس از حافظ.
کلمه ی اگر در زبان فارسی گاهی متضمن معنای شرط است، مثلا " اگر فردا باران نیاید، به انجا می رویم." اما گاهی یک" حتی" نیز نهفته در معناست و در واقع "حتی اگر" به ذهن متبادر میشود. " اگر دستت را در یک من عسل کنی، باز هم گاز میگیرد" یا " اگر آسمان به زمین بیاید، من میروم" یا " اگر چهارصد بار هم معذرت بخواهی، بی فایده است " قضاوت در مورد معنای بیت اخر با خواننده ی حافظ.

1400/02/25 06:04
سجاد

همیشه "الف" رو نماد راستی و سربلندی و استواری دونستن و "واو" رو نشانه‌ی خمودگی و سرافکندگی ...
اما خداوندگار شیراز در بیت الغزل این سروده خرق عادت فرموده‌!
در واپسین بیت، الفِ دروغین و محافظه‌کارِ "ار" رو -به درستی- با واو جایگزین کنین تا "چهره بنماید صنم" ...!

1400/02/29 23:04

اظهار نظر کردن در مورد معنای دقیق اشعار حافظ کاری بسیار سخت است. باید هنگام اظهار نظر بسیار فروتن باشیم و از ادعا و طرح موارد سلیقه ای بپرهیزیم.
از طرفی دیوان حافظ هم مانند قرآن کریم دارای تفسیرهای قدیمی و عمدتاً نادرستی است که متأسفانه در میان ادیبان فارسی هم جا افتاده. من فکر می کنم وجود چنان تفسیرهایی نباید مانع طرح دیدگاه های تازه شود.
مثلاً بیت آخر همین غزل را اگر "... ار خود به سان حافظ ..." در نظر بگیریم، آن گونه که بر خلاف تصحیح حتی معتبر "سایه" که "... ور خود به سان حافظ ..." آورده، عموم تصحیح ها به همین شکل آورده اند، می توانیم معنای تازه تری هم از آن برداشت کنیم. به این ترتیب:
اگر هم چون حافظ قرآن را از بر باشی، عشق سرانجام به فریادت خواهد رسید.
و اگر این گونه معنی کنیم، عشق نه تنها منافاتی با قرآن ندارد (بر خلاف یکی از نظراتی که در همین صفحه آمده)، بلکه هم ردیف آن است!

1400/02/04 22:05

خیلی عالی بود.
خدا حافظ رو رحمت کنه. واقعا از اشعارش لذت میبرم.

1400/05/09 21:08
ملیکا رضایی

راستش نمیدانم شعر حتما به امام حسین سروده شده یا نه چون شک دارم ؛

اگر به امام حسین هست به نظرم این بیت این را تکذیب میکند :

بر زلف چون کمند ش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت ...

شاید مصراع دوم کمی به امام حسین بتوان ربط داد ولی در مصراع اول نه ؛

شاید هم حافظ عزیز موضوع امام حسین رابا یک عشق دیگر در آمیخته و از صحنه کربلا برای توصیف عشق دیگری استفاده کرده ؛

1400/05/09 22:08
ملیکا رضایی

آره همین طور هست و بر عکس سعدی ست ؛

ولی با همه این تفاسیر ازنظرمن حافظ اینجا با بهره گیری از صحرای کربلا عشق دیگری را به تصویر کشیده که همین باعث زیبایی این شعر شده و همین استفاده از وقایع کربلا نشان از دین داری حافظ دارد ولی دین داری و از عارفان بودن حافظ نمیتوان دلیل عاشق نبودن او نباشد ؛البته شاید این حرف ها ربطی نداشته باشد ولی به نظر من این شعر برای امام حسین سروده نشده ...

امروز اول محرم هست ؛درود به آن عزیز عاشق تشنه معشوق ...

1400/05/10 09:08
ملیکا رضایی

دقیقا !

و هر شاعری در یکچیزی مهارت ویژه ای نسبت به دیگران داره ... 

البته چون اکثر اشعار استاد سخن سعدی عاشقانه هست نباید از حق بگذریم که کسی نمیتوانست عشق خود را به زیبایی سعدی بازگو کند ... 

و البته شاعران معاصر را نباید با قدیم مقایسه کرد و باید زمان را نیز به حساب آورد آنها در گذشته خو ب بودند و یادشان و حرفها و سروده شان اکنون هم گوارا جان هست و این شاعران معاصر هم سر لوحه زندگی ما تا که بدانیم شاید سعدی دیگری تکرار شود ...شهریار ،معیری ،منزوی ...اینها هر کدام به گونه ای شباهت عجیبی با قدیم ها دارند 

 

 

در مورد این شعر ؛تا بیت پنج به نظر من مستقیم به عشق دارد ولی بعد از آن نمیدانم ؛کوکب هدایت ...این نباید در مورد هر عشقی به کار رود ؛

ولی باز فکر میکنم ترکیبی ست از عشق حافظ ،کربلا ،و حیرانی در راه خدا ...

1400/07/13 14:10
ملیکا رضایی

در این شب سیاه گم گشت راه مقصود 

از گوشه ای برون آ !ای کوکب هدایت 

عجیب این بیت شعر من رو در خودش فرو برد ...

همین لحظه یه دفعه ای این بیت شعر به ذهنم خطور کرد و بدجوری من رو غرق کرد در لحظاتی که قبلاً اتفاق افتاد و برای من اون لحظه در اون لحظه حال بود و حالا اون لحظات تنها یک خاطره هست و به گذشته پیوند خورده .

ولی زندگی ما آدمها  تکرار پیوسته همین روزها هست که لحظه بعد دیگه امروز ، امروز نیست ...

عجیب هست که راه هر کس به یک سو می‌ره ولی همه ما همدیگه رو تو راه های جدا میبینیم ...

هر لحظه از زندگی ما یک عزیزی هست که همه ما بهش میگیم معشوق یا یار و براش صفات خیلی جانانه ای انتخاب کردیم ...برخی هستند که معشوق ما نیستن ولی برای ما عزیز هستند ...و در گذران زمان دیگه این کسی که پیش رو هست تو نیست ...همه ما آروز داریم که این تو به او تبدیل نشه ... اما تبدیل میشه ... .

شبها میگذرند ولی همه ما شبها رو در تیرگی و ظلمات به یاد داریم و روزها رو از حق و حقیقت انوار الهی روشن ...

اما شب تنها تیرگی و ظلوم جهل نیست و گاه در روشنایی این همه ظلم و درد و رنج پیدا هست ...

راه برای همه کوتاه هست حقیقتا ولی برای ما که طی میکنیم خیلی دراز هست و در طی مسیر چندین بار خسته میشیم ولی هر چه قدر هم که بایستیم باز زمان ما رو با خودش به جلو می‌بره ...

زمان تنها به گذشته و امروز و فردا موکول نمیشه و گاه زمان در خلأ هست یا در چندین بعد پیش رو ...و این بعد هم آینده و هم حال و هم گذشته رو به هم پیوند میده ...

همیشه از دایره و ریاضیات میگفتم و سرشار از ذوق میشدم ...

ولی دایره بسیار چیز هولناکی هست ...

تکرار پیوسته راه رفتن در گردش پرگار ...

و شبها و روزها که با چرخش به مرکز به دل و روح من وارد میشه ...

تنها زمانی این تکرار ها شکسته میشه که راه عوض بشه ... ؛

بالاخره آنقدر میچرخی و میچرخی که نوک پرگار می‌شکنه و راه انحراف پیدا می‌کنه ؛

زندگی صاف و زلال هست مثل شکل اولیه دایره ولی اگر هر نقطه رو کنار هم قرار بدیم میبینیم این دایره صاف ولی شکننده هست .

 

 

در تیرگی شب ها ستاره رو میشمردم و جاده سیاه بود 

...

تنها چهره یار بود که چندین بار دیده میشد ...دوبار در آینه ...

اگر نمی‌تونیم یار رو درست تشخیص بدیم به کجا خواهیم رفت ...؟!

و روزی که فریاد من را خواهی شنید نه از برگهای خشک و غمین و اشکین و نه از تصویر من در عکس های بر دیوار ...

روزی که تو صدایم را خواهی شنید در شبی ست تاریک و روشن و تیرگی نه ظلم است و درد 

گاه در روشنایی حق و حقیقت درد پیدا هست 

 

به سمت یار رفتن روشنایی روز و خورشید نمیخواهد ...

آنکس که کور بود در عشق یار نادیده راه رفت 

1400/09/16 18:12
daruish kh

با سلام به همه حافظ دوستان و ادیبان بزرگوار 

بیت تخلص " عشقت رسد به فریاد "ار"خود به سان حافظ    قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت"  در بسیاری از نسخه ها به صورت "عشقت رسد به فریاد "ور"  خود به سان حافظ  قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت" ضبط شده است.

حال بنده نظر خود را در خصوص هر دو روایت عرض میکنم.

1-عشقت رسد به فریاد " ار" خود به سان حافظ    قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

معنی: آن زمانی عشق به فریادت میرسد که بسان حافظ قرآن را در چهارده  روایت بخوانی. به عبارت دیگر تو نمیتوانی ادعای عاشق بودن را داشته باشی در حالیکه قرآن نخوانی و به آن اهمیتی ندهی و سر لوحه قرار دادن قرآن شرط لازم برای عاشق بودن است.

2- عشقت رسد به فریاد " ور"خود به سان حافظ    قرآن ز بر بخوانی درچارده روایت

معنی: ---با تاکید برروی عشق--- حتی اگر بسان حافظ قرآن را در چهارده روایت بخوانی فایده ای نداشته و آنچه که به فریادت میرسد عشق است.  تا عاشق نباشی ، حتی اگر قرآن را از حفظ هم باشی فایده ای ندارد. ( اشاره به مثلا خوارج)

از  عزیزان و بزرگواران تقاظا دارم  محبت فرموده و در صورت امکان نقطه نظرات خود را در خصوص توضیحات بنده بفرمایند.

سلامت و تندرست باشید. 

1400/11/28 23:01
مست خیال

با سلام و عرض ادب 
پیرو بیت سوم و چهارم که برخی دوستان گفتند تلمیح به کربلا دارد:
به نظر بنده با توجه به اینکه حافظ سخن خود را با مصراع " زان یار دلنوازم شکریست با شکایت" شروع مینماید بیشتر اشاره به لحظات آخر زندگی حضرت مسیح(ع) دارد که در روایات آمده است که در لحظات آخر عیسی (ع) دل شکسته و ناامید میشود و شکایت و گله ای را بیان میکند.
از طرفی در اشعار حافظ ابیات زیادی میشود دید که نشان از تجلی حضرت عیسی در شعر حافظ دارد، نظیر:
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد

طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟

گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو

و ....
و این درصورتی است که از پیشوایان شیعه غیر از حضرت علی (ع) در بیت "حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق / بدرقه رهت شود همت شحنه نجف" سخن دیگری در کلام حافظ دیده نمیشود.



1400/12/18 00:03
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

1401/01/01 09:04
Hamideh Mahdian

شعر حافظ به قول خودش همه بیت الغزل معروف است و به خاطر آرایه ایهام شما میتونین کلی منظور براش در نظر بگیرید که فقط خود حافظ میتونه درست یا غلط بودن برداشت شما رو مشخص کنه که اونم مقدور نیست به نظر خودم اشعار حافظ اشارات شیعی دارن اما به شرطی که از دید یک شیعه بهشون نگاه کنین من خودم قبل از اینکه با این دید نگاهشون کنم این شعر رو بارها خونده بودم ولی متوجه ربطش به شیعه نشده بودم شاید به قول دوستان ربطی نداشته باشه ولی این دلیل نمیشه که از این منظر نتونیم بهش نگاه کنیم یه مطلبی درباره همین موضوع هست میذارم البته برداشت شخصیه خودمه و همونطور که میتونه درست باشه میتونه غلط هم باشه ولی خود حافظ با ایهامش دست آدما رو باز گذاشته که نظرات متفاوتی رو بتونن درباره شعرش بدن

#آیا_حافظ_شیعه_بوده ؟

اول از همه بگم که این همونطور که از اسمش پیداست صرفا یک بحثه و البته که نتیجه گیری اصلی باید به دست افراد صاحب دانش در این حوزه صورت بگیره اما این به این معنی نیست که نتونیم دربارش بحث کنیم. شاید شنیده باشید که در دوران شاعرانی مثل حافظ و مولانا و خیلی از شعرای بزرگ دیگه سختگیری های مذهبی زیاد بوده تا جایی که بعضی اوقات افراد جرات نمیکردن تا اعتقاد واقعی خودشونو بیان کنن و برای پیدا کردن افراد هم اعتقاد با خودشون از زبان رمز استفاده میکردن البته این فقط در اسلام نبوده در دورانی که سختگیری ها نسبت به مسیحیت در اروپا هم زیاد بوده افراد مسیحی از شکل ماهی که یک نماد دینی در مسحیته برای شناختن هم استفاده میکردن به این شکل که وقتی به فردی میرسیدن که نمیدونستن مسیحیه یا نه یه شکل ساده ماهی رو زمین می‌کشیدن و اگه طرف مقابل مسیحی بود با کشیدن یه شکل ماهی کنار اون شکل خودشو معرفی می‌کرد اما سبک شعرا یه مقدار ظریف تر و همینطور پیچیده تر از این روشای سادست و اونا از ابزارهایی مثل آرایه های ادبی و حتی حروف ابجد برای بیان عقاید پنهانشون استفاده میکردن.یک نمونه از استفاده حافظ برای بیان عقایدش از طریق حروف ابجد رو میخونیم؛

گویند روزی ناصرالدین شاه در محفلی که شاعران بسیاری نیز در آن حضور داشتند،دیوان حافظ را باز کرد و غزل زیر را خواند :

 بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت

گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست

گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت

یار اگر ننشـست با ما نیست جای اعتراض

پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

در نمی‌گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست

خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت

خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم

کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن

شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت

وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر

ذکر تسبیح ملک در حلقه ی زنار داشت

چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت

شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت

 ناصرالدین شاه پس از خواندن این شعر،رو به شاعران و حاضران کرد و با حالتی متعجب،اشاره به بیت اول این غزل کرد و گفت:”چرا با وجود اینکه بلبل در عین وصل بود،ناله های زار می کرد”  ؟ !

همه از پاسخ به این پرسش عاجز ماندند و تصمیم بر آن شد که نامه ای به وصال شیرازی – متوفی به سال ۱۲۶۲ ه.ق – فرستاده و از او درباره ی این شعر پرسش شود.

وصال پس از دریافت نامه در حالی که در غم از دست دادن فرزندش به سوگ نشسته بود با بررسی معانی تمام واژگان شعر و توجه به حروف ابجد،پی به راز این شعر برد و غزلی به همین مناسبت سرود و آن را برای ناصرالدین شاه فرستاد.آن غزل،این است :

 خسروا در حالتی کین سینه غم بسیار داشت

یادم آمد داستانی کانجناب اظهار داشت

در خصوص شعر حافظ آنکه پرسیدی ز من

” بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت… ”

نیمه شب غواص گشتم من به بحر ابجدی

تا ببینم ایـن صدف آیا چه در دربار داشـت

بلبلی برگ گلی شـد سیصد و پنجاه و شش

با علی و با حسین و با حسن معیار داشت

برگ گل سبز است دارد او نشانی از حسن

چون که در وقت شهادت،سبزی رخسار داشت

رنگ گل سرخ است،دارد او نشانی از حسین

چون که هنگـام شهادت عارضی گلنار داشت

یادم آمد از حسین و اصغرش در کربلا

برگ گل گویی که اصغر بود در منقار داشت

بلبلی باشد علی کز حسرت این هر دو گل

وندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت

شعر حافظ را تو آخر خوش بسنجیدی “وصال ”

تا ببینند کی توان در این سخن انکار داشت

 

همانگونه که از شعر پیداست،وصال شیرازی،منظور از بلبل را حضرت علی (ع) ، برگ گل را امام حسن (ع) و رنگ گل را امام حسین (ع) می داند،با توجه به حروف ابجد،نام این سه امام بزرگوار (علی حسن حسین )علیهم السلام ،عدد ۳۵۶ می شود و عبارت ” بلبلی برگ گلی ” نیز باز همان عدد ۳۵۶ می شود.به عبارتی روان تر می توان به شرح زیر محاسبه کرد :

عبارت ” علی حسن حسین ” بر طبق حروف ابجد اینگونه محاسبه می شود :

ع = ۷۰  ،  ل = ۳۰ ، ی = ۱۰ ، ح = ۸ ، س = ۶۰ ، ن = ۵۰ ، ح = ۸ ، س = ۶۰ ، ی = ۱۰ ، ن = ۵۰

در صورت جمع اعداد بالا،حاصل عدد ۳۵۶ می شود .

عبارت ” بلبلی برگ گلی ” بر طبق حروف ابجد،بدین گونه محاسبه می شود.

ب = ۲ ، ل = ۳۰ ، ب = ۲ ، ل = ۳۰ ، ی = ۱۰ ، ب = ۲ ، ر = ۲۰۰ ، گ = ۲۰ ، گ = ۲۰  ، ل = ۳۰ ، ی = ۱۰

در صورت جمع اعداد بالا،حاصل عدد ۳۵۶ می شود.

لازم به ذکر است که ارزش عددی چهار حرف ” گ چ پ ژ ” به دلیل این که در متون گذشته به صورت ” ک ج ب ز ” نوشته می شد،برابر با این چهار حرف است.دلیل آن نیز،عدم وجود این حروف –  گ چ پ ژ –  در الفبای فارسی می‌باشد 

از جمله اشعار دیگه ای از حافظ که میشه با دقت در اون ها به اندیشه های شیعی حافظ پی برد یا به تفکر شیعی احتمالیش ربط داد؛

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

 

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت

با من راه نشین باده مستانه زدند

 

آسمان بار امانت نتوانست کشید

قرعهٔ کار به نام من دیوانه زدند

 

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

 

شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد

صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

 

آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع

آتش آن است که در خرمن پروانه زدند

 

کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب

تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

و؛

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت

گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

 

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم

یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت

 

رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس

گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

 

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا

سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

 

چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی

جانا روا نباشد خونریز را حمایت

 

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود

از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت

 

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود

زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت

 

ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم

یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت

 

این راه را نهایت صورت کجا توان بست

کش صد هزار منزل بیش است در بدایت

 

هر چند بردی آبم روی از درت نتابم

جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

 

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ

قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت

اشاره کرد، در این اشعار میتونین رد پای تفکر شیعی رو ببینین البته اگه با این دید بهشون نگاه کنید، خوبی ایهام در شعر همینه که میشه از چند منظر به شعر نگاه کرد و معانی متفاوتی رو ازش برداشت کرد اشعار حافظ به گونه ای هستند که میتونین مخاطبش رو خدا،معشوق زمینی و یا حتی حاکمی که شعر بهش تقدیم شده در نظر بگیرید و همش به نظر درست بیاد و اینطوری کسی نمیتونسته پی به اعتقاد اصلیش ببره و این در دوره ای که حافظ در اون زندگی می‌کرده واقعا مفید بوده که البته این خودش اطمینان حاصل کردن از اینکه تفکر شیعی در اشعار حافظ وجود داره رو سخت میکنه ولی میشه با کمی بررسی دید که این احتمال چندانم بعید نیست

برای مثال ما میتونیم در بیت 

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند 

اشاره به تعداد شهدای کربلا رو ببینیم و یا اشاره به سوزوندن خیمگاه امام در بیت

آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع

آتش آن است که در خرمن پروانه زدند

و همینطور در بیت پایانی انگار حافظ داره اعتراف میکنه که از اعتقاد خودش در این شعر پرده برداشته

کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب

تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

همچنین در شعر بعدی با وجود اینکه کل شعر رو هم میتونیم به عنوان روایت رخداد های کربلا و بردن اسرا به شام در نظر بگیریم ولی اگه بخوایم قسمت هایی که واضح تر هستند مورد توجه قرار بدیم میتونیم این بیت رو که درباره تشنگی اصحاب امام هست رو ببینیم 

رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس

گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

و یا در بیت دیگه که به سرنوشت امام و یارانشون اشاره میشه

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا

سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

و همینطور در بیت آخر که انگار حافظ داره به وضوح از اعتقاد خودش حرف میزنه

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ

قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

اگه بخوایم از این کمی بیشتر بریم و سعی کنیم شعر دوم رو باز تر کنیم میتونیم به چیزای جالبی برسیم که شاید حقیقت معنی ابیاتش باشه 

مثلا در بیت 

رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس

گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

ممکنه قبلا شنیده باشید که رند در معنای واقعی خودش معنی خوبی نداشته اما در عرفان به معنی عارف واقعی و کسی که راه حق رو شناخته گفته میشه که از این نظر یاران امام و خود امام از رندان حساب میشن حالا به این رندان تشنه کسی آب نمیده به نظر که ولی شناسی در این سرزمین وجود نداره، ولی هم به معنی دوست هست هم به معنی سرپرست و در دین به سرپرست دینی گفته میشه و ائمه اولیا مردم هستند پس مصرع دوم به عدم تشخیص امام و سرپرست دینی از طرف کوفیان اشاره میکنه

در بیت دیگه

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا

سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

زلف در عرفان به تجلی جلال الهی معنی شده و میشه اینطور برداشت کرد که منظور حافظ اینه که سرنوشت امام و یارانشون در کربلا برای نشان دادن نهایت جلال خداوند بوده چرا که عملا امام حسین (ع) و یارانشون برای حفظ حقیقت اسلام و پروردگار جنگیدند و نماد اصیل اسلام حقیقی بودن 

این راه را نهایت صورت کجا توان بست

کش صد هزار منزل بیش است در بدایت

برای درک بهتر این بیت نیاز به جایگذاری داریم اما قبل از اون باید بگم که منظور از منزل کاروانسرا هست و کاروان سرا ها معمولا با فاصله معینی (چیزی حدود ۲۰ کیلومتر) از هم ساخته میشدن و میشد برای بیان یا محاسبه مسافت تعداد اون ها رو در نظر گرفت و بدایت هم یعنی ابتدای راه و منظور مصراع دوم از "کش صد هزار منزل بیش است در بدایت"راه بسیار طولانیه اما چرا این راه انقدر طولانیه؟

اگه بتونین خودتونو جای اسرای کربلا بذارین میبینین که برای گروهی زن و بچه که بدترین تراژدی زندگیشونو از سر گذروندن و مرگ عزیزانشونو جلوی چشماشون دیدن حتی طی کردن یه مسیر یک کیلومتری هم بسیار طولانیه چه برسه به راه کربلا تا شام که همین الانشم کسی به زور میتونه بدون امکانات اون رو طی کنه اون هم در شرایطی که نه تنها هیچ التیامی برای درد این افراد وجود نداشته بلکه هر قدم رو باید با تازیانه و توهین و همینطور پای برهنه برمی‌داشتنن 

هر چند بردی آبم روی از درت نتابم

جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

در این بیت انگار ما داریم مکالمه امام و یا بازماندگان واقعه کربلا از جمله حضرت زینب(س) با خداوند رو میخونیم چرا که افراد حاضر در گروه امام حسین(ع) همه به مصیبتی که در پیش داشتن آگاه بودن و اون رو پذیرفته بودن چراکه این رو یک نشانه برای ابراز ارادت به خداوند می‌دونستن 

قبل و بعد از واقعه کربلا تبلیغات زیادی علیه امام شد تا جایی که مردم شام با سنگ به استقبال اسرا رفتن و اونها رو خارجی به معنی خارج شده از دین می‌دونستن و منظور آب در مصرع اول همون آبرو هست همچنین حافظ دلیل این صبر رو هم به زیبایی بیان میکنه و میگه زیبایی تحمل بلا از سمت معشوق توسط مدعی عشق سکوت و بردباری بی شکایت اون مدعیه؛ جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت 

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ

قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

در این بیت حافظ گویا هم مذهبان خودش رو میخونه قرآن ز بر خواندن هم اشاره به حافظ قرآن بودن حافظ داره و هم میتونه نشانه از مسلمان بودن باشه چون کتاب مسلمانان قرآنه و اگه اهل سنت به قرآن و سنت عمل میکنن، شیعیان به قرآن و سیره چهارده معصوم عمل میکنن یا بهتر بگم درک قرآن به تفسیر چهارده معصوم و اینکه عشقت رسد به فریاد میتونه منظور به همون عزاداری باشه که شیعیان برای واقعه کربلا انجام میدن

1401/05/12 14:08
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

بزرگی حافظ یا سعدی و مولانا در مذهبشان نیست و بنده در مقام رد تشیع یا تسنن حافظ نیستم چون رد و اثبات آن هیچ سودی برای ما ندراد جز دلزدگی و بیزاری از حافظ

درست است که شعر حافظ تو در تو و اسرار آمیز است و برداشت های متفاوت از آن ممکن و بلکه لازمه نظر رند شیراز است، اما برداشت ها باید با یک منطق همراه باشد

مثلا وقتی از شراب حرف می زند می توان سکر و بیخودی روحانی در نظر گرفت یا شراب انگوری

اما مثلا نمی توان شراب را به معنای آب داخل چاه تعبیر کرد چون تناسبی در این بین نیست

اینکه عدد 72 را به عدد شهدای کربلا ربط داده اید در حالی که هیچ نسبتی در این بیت با این موضوع وجود ندارد.

حروف گ چ پ ژ که در اینجا با ک ج ب ز جایگزین فرمودید هیچ سابقه ای در زبان عربی ندارد

عرب ها گ را با ج غ جایگزین می نمایند – چ را با ج ش – ژ را در صورت وجود با ج

چارده روایت را هم به شیعه بودن حافظ تفسیر کرده اید کاش ربطش را هم گفته بودید. اگر منظور 14 معصوم است دقیقا در اینجا هیچ ربطی بین این اصلاحات وجود ندارد. منظور 14 روایتی است که در بین عرب از قرائت قرآن وجود داشته

فرموده اید «زلف در عرفان به تجلی جلال الهی معنی شده و سرنوشت امام و یارانشون در کربلا برای نشان دادن نهایت جلال خداوند بوده» اتفاقا زلف مظهر صفات جمال است نه صفات جلال. به علاوه شما دارید یزید جنایتکار را تبرئه می کنید

بقیه موارد هم که اشاره نموده اید همین طور بی ارتباط است و فقط یک کلمه در بیت با منظور شما جور بوده همان را برداشته اید و تأمل نفرموده اید که اصلا بیت وقتی کامل خوانده شود خلاف مقصود شماست مثل بیت

هر چند بردی آبم روی از درت نتابم

جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

امام حسین به چه کسی می گوید آبم را بردی ولی روی از درت برنتابم؟ به یزید می گوید؟ به کاروان اسرا می گوید؟ به هرکدام بگوید با شأن والای امام جور نیست. حبیب کیست که به امام جور می کند؟ اهل بیتش یا سپاه شام؟

تماما وهن مقام ایشان است

لطفا عقایدمان را برای خودمان نگاه داریم کمی هم بیشتر مطالعه کنیم.

مولانا هم شعر در مدح امام علی و شهدای کربلا دارد آیا باید حمل بر تشیع کرد؟

جریان کربلا یک نماد است نه فقط برای شیعیان بلکه برای تمام مسلمانان

 

1403/04/13 00:07
رضا عزیزی

شما حساب ابجد رو کامل از بر هستید؟ منظورم اینه ک میتونید تاریخ روز و ماه و سال رو بیابید؟ 

1401/05/31 05:07
احسان سلطانی

سلام

حافظ این شعر رو در عصر مظفریان گفته که حکامی سنی بودن البته احتمال سنی بودن خود حضرت حافظ هم زیاده ولی این دلیل نمیشه که ارادتی به امام حسین نداشته باشه این غزل مملو از کلمات مربوط به واقعه عاشوراست و نمیشه اونو کتمان کرد از رندان تشنه لب، آب، ولی شناسان، سرهای بریده بدون جرم و جنایت و .... در ضمن مصراع دوم بیت اول پر از معنیه که حضرت حافظ به مخاطبش در اون زمان اشاره میکنه که اگه نکته دان عشق هستی این غزل را بخون یعنی این غزل یک عشق سطحی رو توصیف نمیکنه از نظر بنده حقیر که فقط یک نظر شخصیه این شعر از زبان حضرت زینب گفته شده در مورد چیزی که دیده و اونو توصیف میکنه و در ابیات تشکر و شکایتی از معشوق خودش امام حسین انجام میده که در ابیات دیده میشه در مورد بیت اخر واژه "ار" مخفف کلمه اگر است که بعضی به معانی عجیب حتی اگر ترجمه کردن که خیلی عجیبه بیت اخر میتونه دو معنا داشته باشه که هر دوی اونا درسته اول عشق به فریادت میرسه و تو رو نجات میده اگه همانند حافظ به قدری عاشق باشی که قران را با چهارده روایت از بر کرده باشی و دوم عشقت به فریاد تبدیل میشه و اونو جار میزنی (همچون حضرت حافظ در این غزل) اگه چون حافظ اینقدر عاشق باشی که قران را با 14 روایت حفظ کرده باشی

موفق باشید

1401/05/08 15:08
Ali M

به نظر بنده این غزل قطعا در خصوص واقعه عاشورا بوده است .  عبارات « رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس » ، « سر ها بریده بینی بی جرم و بی جنایت » ، « زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت » کاملا متناظر با واقعه کربلا هستند . همچنین هرکسی که باور ندارد رجوع کند به خاطره فال حافظ گرفتن جناب عبدالحسین زرین کوب در روز عاشورا .

1401/05/12 02:08
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

آن خاطره ساختگی است. جعلی است (فارغ از این که منظور حافظ چیست و فارغ از اینکه راه بردن به اندیشه حافظ به این آسانی نیست)

در هیچ کجا دکتر زرین کوب چنین چیزی نگفته

ادبیات نوشتاری آن هم با قلم دکتر زرین کوب هیچ شباهتی ندارد

دلایل بسیاری است که نسبت آن را به استاد زرین کوب مردود می نماید

شما اگر سندی دارید بفرمایید. منظور از سند، سایت یا وبلاگ ها نیست

صدها مطلب جعلی در سایت ها و وبلاگ ها وجود دارد که نفر اول نوشته بقیه هم عینا کپی کرده اند

همه ما این شعر را در روزهای نوروز دریافت کرده ایم که زیرش نوشته شده مولانا

نوروز بمانید که نوروز شمایید

ولی کسی که با اثر انگشت مولانا آشنا باشد می داند که این یک انتساب خنده دار است

1401/06/13 06:09
برگ بی برگی

زان یار دلنوازم شکری ست با شکایت 

گر نکته دان عشقی بشنو تو  این حکایت

دلنواز یعنی مشفق ، مهربان و حافظ در آغاز بیان حکایت خود می‌فرماید هر کاری که یار و معشوق ازلی در حق او انجام داده و می دهد، همگی از سر مهر و مهرورزی به او ست ، در اینجا شکر همراه و توأم با شکایت نیست ، بلکه مراد ، تشکر از خداوند است برای پیشامد وضعیت و عواملی که منجر به شکوه و شکایت می شوند ، در زندگی هر انسانی اتفاقات و وضعیت هایی رخ می دهند که منجر به ضرر و زیان مادی یا معنوی شده  ، یا انسان عزیزی را از دست می دهد و یا همسرش او را ترک می کند ، پس شکیبایی از دست داده و زبان به شکایت می گشاید ، حافظ می‌فرماید  این اتفاقات و یا ناکامی در وضعیت پدید آمده نیز از لطف و عنایت خداوند  برای انتقال پیغامی به انسان و در جهت تصحیح مسیر زندگی و بازگشتش بسوی خدا و یا اصل خدایی خود بوده است ، درواقع اتفاقات  بمنظور بیداری انسان رخ می دهند و نباید تنبیه الهی تلقی شوند و به همین جهت شایسته شکرگزاری با رضایت کامل هستند ، بنظر میرسد حافظ قصد آن دارد که در این غزل به ناکامی و نامرادی انسان در جهت بازگشت و رسیدن به خدا با ما سخن گفته و وضعیت انسانی را برای ما شرح دهد که پای در راه معنویت از طریق پرستش خدایی ذهنی گذاشته و علیرغم سالها سعی و کوشش در این راه ،  ناکام و نامراد ، به مقصود خود نرسیده است ، حافظ در مصرع دوم شرط دریافت مفهوم حکایتی را که قصد بیان آنر را دارد نکته دانی عشق می داند ، یعنی شنیدن این حکایت سود و منفعتی برای بیگانگان  با عشق نخواهد داشت ، همچنین انسانی که نکته دان عشق نیست نمیتواند برای اتفاقات تلخی که برای وی رخ داده است و یا برای ناکامی در اهداف مهم  زندگی از خداوند تشکر کند .

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم 

یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت

بالاترین خدمتی که هر انسانی در این جهان می تواند انجام دهد ، خدمت به خود است  در شناخت یا معرفت ، نسبت به خویش و جهان هستی که در حدیثی آمده است "من عرف نفسه فقد عرف ربه" ، حافظ از زبان انسان مشتاق به کار معنوی، حکایت خود را با اذعان چنین انسانی به عدم توفیق در کسب معرفت آغاز نموده ، می فرماید پوینده راه خدایی را تصور کنید که با همه سعی و کوششی که در جهت شناخت و خدمت به خود انجام داده است اما مزد و منت ( احسان خداوندی ) نصیب وی نشده ، یعنی نتیجه ملموسی که نشانه عنایت و توجه خداوند به او در جهت پیشرفت در این خصوص باشد را احساس نمی کند و هیچ چیزی در این جهان دردآورتر از خدمت و جهد و کوشش بدون توفیق نیست . قاعده امر این است که اگر کسی بمنظور کسب معرفت و خدمت به خود کوشش کند تغییری در خود ببیند و نظر لطف خداوند در راه نزدیک شدن به منظور اصلی حضورش در این جهان را احساس کند ، اما در ادامه خواهیم دید که قصه به این ترتیب پیش نمی‌رود ، پس اشکال در کجاست که سالک از احسان و منت خداوند محروم مانده و در این راه بجز ناکامی بهره ای از سالها تلاش معنوی خود نبرده است ؟ مولانا  در رابطه با چنین تشنه لبانی می فرماید  : نه تو اعطیناک کوثر خوانده ای/ پس چرا لب خشک و تشنه مانده ای؟

رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس 

گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت 

رندان انسانهایی هستند که درد عشق و غم فراق از معشوق ازلی را درک نموده و با زیرکی تشنه بوسیدن لب یار و یکی شدن یا رسیدن به وصال حضرتش هستند ، یعنی سالک یا پویندگان  راه معرفت ، اما کسی نیست که آنان را از آن آب حیات بخش سیراب کرده ، موجبات وصل را فراهم آورد ، کار معنوی ، کاری ست که با مساعدت و همکاری ولی شناسان در نشان دادن راه درست  میسر است ، اما گویی ولی شناسی در این جهان وجود نداشته یا پیش از این بوده اند اما اکنون همگی از این ولایت و سرزمین رفته اند ، ولی شناس یعنی شناس و آشنای با اولیای خدا و انسان کامل ، که پیر راه است و راهنمای مشتاقان ، پس حافظ یکی از علل عدم توفیق در پیشرفت کار معنوی برای هر رند عاشق و سالک راه را عدم دسترسی به پیر طریقتی می داند که ولی شناس است و راه عاشقی را خوب می شناسد . ولیّ میتواند پیامبر باشد و یا اولیای خدا که هیچگونه سرّی در عالم از آنها پوشیده نیست و حجابی بین آنان با خداوند وجود ندارد  ، ولی شناسان  بزرگانی مانند مولانا  و حافظ هستند که آنها نیز بواسطه آشنایی با اولیای خدا  به این اسرار واقف شده اند .

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا 

سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت 

حافظ در این بیت به اشکال دیگری می پردازد که انسان علیرغم انجام کار معنوی و خدمت به خود ، توفیقی در کسب مزد و احسان خداوندی بدست نمی آورد ، زلف در اینجا نشانه زیبایی و کثرت در تجلیات جمالی خداوند است در  جهان ماده ، و کمند یا دامی ست که روزگار برای انسان تدارک دیده است ، معنی دیگر کمند ساختن ریسمانی ست از زلف حضرتش برای صعود و رسیدن به رخسار و دیدار روی زیبای معشوق  ، جدای از نعمتهای بینهایت خداوندی در این جهان ( که انسان می تواند و باید از آنها بهرمند شود اما نباید دلبسته و عاشق آنها گردد) ، باور و اعتقادات در قالب ادیان که در اصل برای راهنمایی بشریت و بهره گیری رندان عاشق از این زلف و کمند برای دیدار و وصل به اصل خود بوده است نیز در زمره کمند و دام زلف حضرتش قرار دارند که دل رند زیرک و عاشق در آن نمی پیچد و خود را گرفتار این کمند نمی کند ، یعنی اعتقادات خالصی که بتدریج آمیخته به خرافات شده اند نه تنها کمکی در راه رسیدن انسان رند و عاشق به خداوند نمی کند ، بلکه موجب گرفتاری و بند بر او خواهند شد که اگر انسان آنها را در دل و مرکز خود قرار داده و در کمندش گرفتار شود ، جنایت و گناهی مرتکب نشده است اما سر خود را که نماد ذهن و توهم ایجاد شده در وی می باشد بریده خواهد دید همچنان که سرهای بسیاری قبل از او بریده شدند ، انسان باورمند به اعتقادات موروثی پیشینیان از روی تقلید به آن باور رسیده است و عمدتا دیگر باورهای مذهبی را نفی کرده ، با ابزار ذهن ، اعتقاد و یا دین خود را بحق و سایرین را در بطالت می داند ، حافظ می فرماید خداوند یا زندگی به انحاء مختلف کارهای دینی برآمده از ذهن وی را بی نتیجه گذاشته و در بزنگاه های اتفاقات زندگی به او ثابت می‌کند که دینداری او نتیجه بخش نبوده است  تا سرانجام سر ذهنی متوهم خود را بریده ببیند و به خطای خود آگاه شود ، دینداران و زاهدانی هستند که پنجاه سال در قالب اعتقادات و با ذهن خود به عبادت پرداخته اند و یا اماکن مقدس خود را بارها از نزدیک دیده و لمس کرده اند ، اما هنوز دلی به زندگی یا عشق  زنده نشده و خویشتن را در اول مرحله و جهد شان را بی توفیق یافته اند که اگر با خود صادق باشند ، ‌سر ذهنی و متوهم خود را بریده می بینند ، و  اگر رند و زیرک باشند به جهت این نامرادی آنگونه که حافظ در بیت اول ذکر نمود شکر بسیار بجا آورده ، تغییر مسیر داده ، از  خشم و کینه توزی و رنجش و بدخواهی نسبت به باورمندان غیر خودی و حتی ناباوران دست کشیده ، عاشقی و مهرورزی را پیشه خود قرار خواهند داد . مولانا در این رابطه میفرماید  : " از هر جهتی تو را بلا داد / تا باز کشد به بی جهاتت " ، مولانا این خون ریزی و سربریدن ها را بلا نامیده است و هیچ جهتی از این بلا مصون و در امان نیست ، طلب نیکبختی از جهت و سوی  ثروت اندوزی ، طلب خوشبختی از جهت همسر  و فرزندان ، طلب کامیابی از جهت شهرت و محبوبیت اجتماعی ، طلب رستگاری از جهت باورها و اعتقادات موروثی وخرافی ، طلب شادی و کامیابی از مقام و ریاست ، و جهات فراون دیگری که انسان توهم و طلب کامیابی از آنها را دارد ، همگی پیچیدن در زلف همچون کمند یار یا  زندگی ست که نتیجه نهایی  آن جهات ، بلا و سربریدن ها خواهد بود ،‌ مولانا  می‌فرماید:

ای بسا دانش که اندر سر دود / تا شود سرور بدان ، خود سر رود 

سر نخواهی که رود تو پای باش / در پناه قطب صاحب رای باش

چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی 

جانا روا نباشد خونریز را حمایت 

پس از این سر بریدن و نامرادی ست که رند عاشقی چون حافظ با رضایت و شکر آن را به جان و دل می پذیرد و با تغییر نگرش و جهان بینی خود از الگوهای خرافی موروثی به دیدن جهان از دریچه چشم خداوند روی آورده و با چشم جان غمزه و اشارات ابروی حضرت دوست را می بیند که چگونه  با کن فکان خود از چرخ هستی میخواهد تا خون الگوهای غلط پیشینیان  را که سالهای مدید در سر ذهنی او لانه کرده اند بر زمین بریزد و از این خونریزی خوشنود شده ، چنین انسان جدیدی را می پسندد ، در مصرع دوم انسانی که در حال تبدیل است ناباورانه نمی داند تا کجا این خونریزی قرار است ادامه داشته باشد ، باورهایی سیاسی و مذهبی یا علمی که عمری طولانی به آنها معتقد بوده و بخاطر آنها چه ستیزه ها و جفاها که نکرده و چه دلهایی را که آزرده ننموده است ، همگی آن باورها را اکنون یک به یک  پوچ می یابد ، حافظ که واژه جانا را بکار می گیرد از زبان سالک می‌خواهد بداند تا به کجا قرار است حمایت از این خونریزی ادامه یابد ؟ یعنی اکنون که تسلیم شده و پذیرفتم که جانی هستم از جنس و ادامه آن جان اصلی ، پس ، از خون باقیمانده  اعتقاداتم که هنوز گمان دارم غلط نیستند درگذر ، اجازه بده آنها را حفظ کنم و از ریختن خونشان حمایت نکن ، احتمالا  پاسخ این است که تا محو شدن کامل باورهای پوسیده و غلط از ذهن تو از این خونریز حمایت میکنم و مولانا  می فرماید  : گفت اگر در سر تو شور من است / از تو من یک سر مو نگذارم .

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود 

از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت 

در اینجای حکایت است که حافظ از زبان انسانی که اکنون سری عاری از هرگونه ستیزه و باور پرستی دارد و یا اصطلاحن  بدون سرِ ذهنی شده است از حضرت حق عذر خواهی  نموده و دلیل این باورپرستی ها را بسر بردن در سیاهی شب ذهن خود عنوان کرده ، قبول می کند که شب تاریک بوده و او راه حقیقت را گم کرده بود ، پس موسی گونه از حضرت معشوق که کوکب و ستاره  هدایت است تقاضا میکند تا از گوشه ای بیرون آمده ،  رخسار نمایاند و خود هدایتش را بر عهده گیرد و اگر پاسخ لن ترانی ست، انسان کاملی را که با خدا به وحدت رسیده و یکی شده است  به او بنمایاند تا در این تاریکی شب چراغ راهش گردد . 

از هر طرف که رفتم ، جز وحشتم نیفزود 

زنهار از این بیابان ، وین راه بی نهایت 

حافظ از زبان سالک بدون سر  ادامه می دهد که پیش از این مدعیان راهنمایی و پیر طریقت نمایان بسیاری او را که سرگشته این بیابان بوده است به هر سویی می کشیدند و هر یک مدعی بودند راهی که آنان نشان می دهند  به صواب و سرمنزل مقصود نزدیکتر است ، اما دریغ که صوفیان ، دراویش و پیروان باورهای دینی گوناگونی که او را به هر طرف می کشیدند خود از گمشدگان لب دریا بودند و تشنه لب ، پس او به هر طرف که آنان نشان می دادند رفته است ، اما بجز اینکه در این راه بر وحشتش می افزودند سود و نتیجه دیگری برایش در بر نداشت ، پس ای پوینده راه عاشقی،  زنهار از این بیابان که بدون پیر خردمندی مانند مولانا و حافظ که با خدا به وحدت رسیده اند  پای در آن نگذاری ، راهی که نهایتی نداشته و حتی پس از زندگی جسمانی در این جهان  تا ابدیت ادامه دارد .مولانا در رابطه با راهنمایانی که خود گمگشته راه هستند می فرماید :

هر طرف غولی همی خواند تو را / کای برادر راه خواهی هین بیا

ره نمایم ، همرهت باشم رفیق / من قلاوزم در این راه دقیق 

نی قلاووز است و نی راه داند او / یوسفا کم رو سوی آن گرگ خو

ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم 

یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت 

اکنون که سالکِ عاشق ، پیر و راهنمای حقیقی خود را یافته که ستاره هدایت است در بیابان های تاریک ، پس عشقی حقیقی در اندرونش می جوشد و مصمم به طی طریق است ، به توشه راه دیگری نیازمند است و آن ساعت و لحظه ی عنایت حضرت دوست است که وی را زیر سایه و کنف حمایت خود قرار داده و پیوسته از الطافش او را بهرمند کند ، چرا که بدون عنایت او راه بجایی نخواهد برد . حافظ  آفتاب را برای توصیف آن زیبا روی بکار برده است تا بگوید جوشش عشقی که اندرون عشاق بوجود می آید نیز بواسطه گرما و نور آن یگانه خورشید است یعنی انسان از خود چیزی ندارد . 

این راه را نهایت صورت کجا توان بست 

کش صد هزار منزل بیش است در بدایت 

حافظ به علت نیازمندی سالک عاشق به چنین توشه ارزشمندی اشاره کرده،  می‌فرماید راه بسیار دشوار بوده و نهایتی برای آن متصور نیست ، راهی که از همان ابتدا بیش از صد هزار منزل بوده است ، بدایت یعنی از ابتدای آفرینش هستی که هشیاری هرچند بسیار ضعیف ابتدا در جسم و خاک بوده است ، میلیارد ها سال بطول انجامید تا گیاهان پدید آمده و هشیاری در گیاه جلوه کند ، پس از آن خرد و هشیاری ، خود را در حیوان و سپس بسیار کاملترش را در انسان به ظهور رساند ، و این راه همچنان تا بینهایت ادامه دارد تا سرانجام انسان با آن هشیاری و خرد کل ، یعنی خداوند و اصل خود یکی شود . مولانا در غزل  ۳۲۲ دیوان شمس این مفهوم را بصورت دیگری سروده است :

از حد خاک تا بشر چند هزار منزل است /شهر به شهر بردمت ، بر سر ره نمانمت * یا این ابیات معروف : از جمادی مردم و نامی شدم/از نما مردم به حیوان بر زدم  * مردم از حیوانی و آدم شدم/ پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم  

هرچند بردی آبم ، روی از درت نتابم 

جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت 

مراد از آب ذکر شده در اینجا آب حیات نبوده بلکه سرابی ست  توهمی و ذهنی که انسان گمان می برد بوسیله دانش و یا باورها و حس برتری طلبی خود و امثال آن میتواند به آب زندگانی و نیکبختی دست یابد و اکنون سالک عاشق  با دیدن سر بریده متوهمش در می یابد که رهایی از خیالات نه تنها جور و ستمی نبوده ، بلکه عین لطف و رحمت حضرت دوست بوده است و بسیار خوشتر از مدعی یا خویشتن ذهنی می باشد که پیوسته او را تشویق به انباشت چیزها و طلب خوشبختی و سعادت از تایید و اعتبار های ساختگی و مجازی می نمود و تاکید او بر چسبیدن به اعتقادات خرافی و رها نکردن باورهای پوسیده بود ، پس اکنون که از آنهمه توهم  رها گشته و حقیقت عشق و دین داری حقیقی بر او آشکار شده نه تنها شکایتی نیست ، بلکه شکر این نعمت ، عدم بازگشت دوباره به ذهن و بازسازی سر متوهم خود است  ، یعنی هرگز تمایلی به بازگشت آن دوران  تاریک و گذشته خود نداشته ، روی از درگاه بینهایت و گسترده حضرتش نمی گرداند .روی نتابیدن از درگاهش یعنی به فضای درونی خود وسعت داده و از شرح صدر دست نمی دارد .

عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ 

قرآن  ز بر بخوانی در چارده روایت 

بنظر می رسد چهارده در اینجا نماد کثرت باشد که تأویل و تفسیر های متعدد از آیات قرآن  مورد نظر بوده است و مدعیان که خود سرگردان بیابان تاریک ذهن هستند  غالبن  به لایه های سطحی و ظاهری آن استناد نموده ، خداوند جبار و قهار و منتقم را معرفی کرده ، پیروان خود را در بیابان ها سرگردان و آشفته حال و ترسان بدنبال خویشتن به ناکجا آباد می برند  ، اما حافظ و عارفان  به لایه های مختلف و پنهان آن دسترسی داشته ، آنها را از بر بوده ، تعالیم و آموزه های خود را بر  آن مبنا ارائه  می‌کنند، حافظ می‌فرماید حتی اگر همچون او به همه این تأویل و تفسیرها عالم باشیم ، باز هم در راه خواهیم ماند و تنها عشق است که در آن ظلمت شب و راه بی نهایت به فریاد انسان خواهد رسید پس دانش معنوی و کتابی  یا درک این مفاهیم به تنهایی کمکی به حال ما نمی کند و باید عاشق شد .

 

 

 

 

 

1402/02/17 14:05
هانی اسدی

با سلام و عرض ادب

بزرگترین خدمت از زبان حضرت سعدی خدمت به خلق است که بهترین عبادت هم گفته شده. حدیث من عرف نفسه عرف ربه نیز اشاره به خودشناسی و معرفت شناسی دارد. نه خدمت به خویشتن. در مسلک عارفان عکس این مطلب عنوان شده است. یعنی گذار از خویش و رسیدن به معشوق که لازمه آن خدمت به دیگران است. در معابد صوفیه اولین کار تازه واردان شستن لباس دیگر شاگردان و جارو کردن بوده نه خدمت کردن به خود.

با سپاس

1402/02/18 00:05
برگ بی برگی

درود و سپاس هانی گرامی 

سعدی نگفته است خدمت به خلق، بلکه از ابیاتِ پس از این بیت که به ورود در طریقتِ عاشقی نه به دَم و لفظ، بلکه با عمل می‌پردازد کاملا بر می آید که منظور خدمتِ خلق و فرد به خویشتن در کارِ معنوی و عرفَ نفسه  است که موجبِ رشد و تعالیِ او می گردد و البته می‌تواند به نوعی غیر مستقیم خدمت به دیگران نیز محسوب گردد زیرا همه ما انسانها از یکدیگر تاثیر می گیریم، خدمتِِ مادی به خلق اگر وظیفه باشد که هیچ ، اما اگر لطف باشد کاری ست خوب و قابلِ تقدیر اما فضیلتی برایِ خادم به همراه نخواهد داشت زیرا نه عبادت است و نه طیِ طریق ، صوفیان که بقولِ مولانا از هزاران نفر یکی شان صوفیِ حقیقی ست و همواره به تن پروری شهره بودند و حافظ  بارها از آنان تبری می‌جوید نیز اگر چنین کرده باشند خطاست و بهره کشی و استثمارِ تازه واردان . علاوه بر امورِ معرفتی، در امورِ مادی نیز خدمت به خود مقدم است بر خدمت به دیگران همانگونه که در هواپیما و در شرایطِ اضطراری نیز توصیه مهماندار همین است. با تشکر از شما

1401/06/17 19:09
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

فارغ از این که حافظ چه مذهبی داشته (که چندان امر مهمی هم نیست) قابل ذکر است که مهدی در دین اسلام مخصوصا شیعیان نیست بلکه اهل سنت نیز به آن اعتقاد دارند و در کتب احادیث شان وارد شده است

منتها آن چه باعث تفاوت است زنده بودن یا نبودن مهدی و متولد شدن یا نشدن اوست

اهل سنت هم اعتقاد دارند که مهدی از نسل امام حسین است ولی اعتقاد دارند که متولد نشده است و فرزند شخص معینی نیست 

پس صرف آوردن نام مهدی دلالتی بر مذهب حافظ ندارد

سال ها قبل در کتب حدیث اهل سنت این موضوع را بررسی می کردم و 14 صفحه حدیث و تاریخ بیرون آوردم ولی بعدا کار نیمه تمام باقی ماند

النظم المتواترة فی الاحادیث المتواترة  (کتاب اشراط الساعة)

(خروج المهدی ). خروج المهدی الموعود المنتظر الفاطمی

وأحادیث المهدی بعضها صحیح وبعضها حسن وبعضها ضعیف وأمره مشهور بین الکافة من أهل الإسلام علی ممر الأعصار وأنه لا بد فی آخر الزمان من ظهور رجل من أهل البیت النبوی یؤید الدین ویظهر العدل ویتبعه المسلمون ویستولی علی الممالک الإسلامیة ویسمی بالمهدی ....

1401/07/12 09:10
بهزاد رستمی

در نهایت این عشق است که ما را نجات می‌دهد ولو قرآن از بر بخوانیم و غیره و غیره.

حاشیه‌ای بر بیت آخر

1401/10/20 07:01
سفید

 

از زیباترین شعرهای حافظ

 

گر نکته‌دان عشقی بشنو تو این حکایت...

 

1402/02/17 14:05
هانی اسدی

 با سلام و عرض ادب

در مصرع دوم از بیت

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم

یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت

به نظر میرسد استفاده از واژه مخدوم در اینجا اشتباه است. مخدوم به معنی کسی است که به او خدمتی شده. خادم به معنی کسی است که خدمتی ارائه داده است. بنابراین معنی مصرع دوم با توجه به مفهوم مصرع اول غلط است. یعنی یا رب مباد کسی که به او خدمتی شده مورد لطف قرار نگیرد. 

دوستان اگر نظر بنده اشتباه است لطفا تصحیح بفرمایند.

سپاس

1402/02/17 14:05
رضا از کرمان

سرکار خانم اسدی  سلام 

     عزیز ، من این طور معنی میکنم وبا کلمه مخدوم که شما فرمودید به معنی :خدمت کرده شده ،آغا، صاحب ،ارباب و دارنده خدمتکاران مشکلی پیش نمیاد 

هر کاری تا حالا کردم بی مزد ومنت بوده وخدایا جفا ،ظلم وبدبختی بیش ازاین نیست که خادمی خدمت بکنه ولی مخدوم به اون نظر وعنایتی نداشته باشه پس این ظلم را برکس دیگری مثل من روا ندار.

 شاد ومانا باشی

1402/05/17 14:08
هانی اسدی

باسلام و عرض ادب

یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت. از این واضح تر نمیشود بیان کرد. مخدوم کسی است که به او خدمت شده. خادم یا خدمت کار کسی است که خدمتی ارائه کرده. پس معنی میشود: من خدمتی کردم که مزد و منتی نداشت. حتی این هم غلط است. وقتی کسی انتظار مزد دارد نمی تواند ادعا کند که منتی نگذاشته است زیرا جبران خدمت با پرداخت مزد است. در مصرع دوم هم واژه مخدوم نابه جاست. یعنی یارب به کسی که خدمت دریافت کرده عنایت بفرما. 

باز اگر بنده اشتباه میکنم بفرمایید که اصلاح شود.

1402/03/08 05:06
الف رارا

الحق که غزل عجیب و پیچیده‌ایه. هر چی سعی می کنم نکته دان عشق باشم و این حکایت رو بشنوم، نکته ی حکایت برام مبهمه

 

 

 

1402/05/28 11:07
مهدی

دلیل اینکه نظرات ما بخطا میروند در این است که هنوز عادت نکرده ایم قوانین خلقت را انطور که هستند درک نماییم. بلکه بادید ظاهری و متافیزکی همه چیز را ثابت و غیر قابل تغییر میبینیم. جهان در حال تغییر و سمت و سوی تکاملی داشته و در این مسیر در حال حرکت است. این تغییر و تحول را نه تنها  در تمام پدیدده ها بلکه خود افراد هم شاهد خواهیم بود حتی در انبیا. عزیزانی مانند حافظ و مولانا یک شبه خلق نشده و اثارشان هم یک شبه به ایشان نازل نشده است. مولانا خودش امثال همه متدینینی که میشناسیم بوده در برخورد با شمس تبریزی است که متحول شده و عشق واقعی را یافته است. عرفایی مانند حافظ و مولانا دورانی را طی کرده تا به مرحله کاملتری از زندگی و افکار و عقایدشان رسیده اند‌. این قضیه در مورد غیر متدینین نیز بدینگونه است. اگر حافظ در انتهای این غزل اشاره دارد به قران و ۱۴ روایت و عشق، ان را باید در این راستا و این تغییر و تحول جستجو کرد. که در نهایت اگر قران را با ۱۴ روایت هم خوانده باشی سرانجام این عشق است که بفریادت خواهد رسید، عشق به خداوند. مولانا و حافظ این تغییر و تحول و تکامل و تضادهای عامل حرکت را خوب میشناختند و بهش اگاهی داشتند و‌ در پی حل این تضادها بوده و خواهان پاک کردن ذهنیات دور افتاده از عینیت که همان خدایی بودن است، خواهان رهایی انسان از از خود بیگانگی و هر نوع بت سازی و بت پرستی بودند که متاسفانه در سالهای اخیر موج میزند.

1402/06/09 15:09
بیقرار

حاصل بداهه سرایی با مطلعی از حافظ بزرگ

« زان یار دلنـوازم شکریست با شکایت » 
بشنـو حدیث جان را ، کز دل کنم روایت

با یک نظر سپردم ، دل در دو دست یاری
ماهی که می کند از دلدادگان حمایت 

چشمان عاشقش مست فارغ ز بود و هر هست
در دشت دیدگانش  ، دریایی از عنایت 

دل پر زد از برایش ، جان شد به سرسرایش
روحم ، روان و تن کرد ، از گلرخی حکایت 

دریای بیکران است ، کز ساحلش خبر نیست 
دل ، قایقی شکسته  در بحــرِ بی نهایت 

در قامتش که سرو است، قدقامتی به پا بود 
خم گشته قامت عشق ، از هجر او‌ به غایت

مجنون غلام کویش ، لیلا دَوَد به سویش
انبوه عاشقان جمع ،در سایه ی لوایت

باب الحوائجِ عشق ، مجذوب شمس خویش است
هم کشتی نجات است هم کوکب هدایت

یارب در این هیاهو ، لطفی نما به حق جو
تا خو بگیرد از دل ، با دشت نینوایت

ترسم بمیرم اما ، روی مَهت نبینم 
یا دل دخیل بندد ، در صحن با صفایت

دل بیقرار یار است ، دلداده ای فگار است 
تاریخ کیش و مات است در سایه وفایت

#رضارضایی « بیقرار »

1402/08/03 15:11
امید برشان

باسلام به علاقمندان شعر حافظ

بعضی از دوستان به اشتباه مراد حافظ از عبارت «چهارده روایت» را چهارده معصوم یا تعابیری از این قبیل دانسته‌اند، که باید در نظر داشته باشیم حضرت حافظ به مذهب شیعه معتقد نبود و از اهل تسنن بود حتی در دوران زندگانی او این مذهب در شیراز پیروی نداشت چرا که حافظ در دوره صفوی به زندگی نپرداخته بود، لذا این طور تعابیر برای شعر حافظ مناسب نیستند.

1402/09/27 01:11
مازیار azadi

با سلام، چقدر دوستان تحلیل های سطحی میکنند، یعنی چون از تشنه لب و صحرا و... استفاده شده دیگه منظور حادثه کربلاست؟! شما همون حافظ رو باز نکنی اصلا برات بهتره... اولین پیام حافظ تو این شعر اینه که شریعت و نماز و قران هیچ کمکی ب من نکرد و فقط عشق بود که به فریادم رسید... میگه حتی اگه قرآن رو با چهارده روایت حفظ باشی بازم کمکی نمیکنه و این عشقه به فریادت میرسه

1402/09/27 01:11
مازیار azadi

مطلب دیگه هم اینکه حافظ و امثالهم نه شیعه هستن نه سنی، و نه هیچ دین دیگه ای، خواهشا اونا رو ب خودتون نچسپونید

1402/11/22 22:01
فرهود

از گوشه‌ای برون آ

مصرع دوم همه بیت‌ها یک مکث در وسط دارد، با توجه به این مکث «برون آ» درست‌تر است.

1403/01/29 13:03
محمد مقدم

موجودات زنده « دین سرخود » متولد میشین ( کل مولود یولد علی الفطرة ، فطرت الله اللتی فطر الناس علیها ، لا تبدیل لخلق الله ، ذالک دین القیم) 

حالا این دین محکم چیه که تمام متولد شده ها با اون متولد میشن؟ به نظر میرسه مهر و مخصوصا مهر مادری باشه . در ده سال اخیر دانشمندان آزمایشی روی کلاغ ها انجام دادن به این ترتیب که روی پای چندین کلاغ که نسبتشون باهم مشخص بود پلاک نصب کردن، اسم و نسبت هر یک با دیگران مشخص بود ، پدر و مادر جوجه کلاغی فوت شد . دیدن اقوام دیگه جوجه کلاغ از اون نگهداری کردن . الان مهر ورزی حیوانات حتی به گونه های غیر خود و حتی ایثارگری اونها کاملا اثبات شده . پس بهتره بگیم موجودات زنده « مهر سرخود» متولد میشن .

علامه طباطبائی صاحب تفسیر المیزان اواخر عمر شعری داره که آقای شهرام ناظری هم اون رو خونده :همی گویم و گفته ام بارها ، بود کیش من مهر دلدارها - پرستش به مستیست در کیش مهر ، برومند زین جرگه هوشیارها - کشیدند در کوی دلدادگان ، میان دل و کام دیوارها.... 

آئین مهر یا میترائیسم به شکلی که شاید نظری شخصی باشه توی قرآن هم اومده . میگه در آینده افرادی رو خدا میاره که هم اونا خدا رو دوست دارن هم خدا اونها رو ( سوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه)

1403/01/29 14:03
محمد مقدم

علت نوشتن مطلب بالا که شاید فکر کنید بی ارتباط غزله این بود که دیدم بیشترین جدل بر سر معنی ابیات همین غزله . وقتی عزیزان خیرخواه همدیگه بوده و ملاک و محک داشته باشن سعی در به کرسی نشاندن نظر خود نخواهند داشت ، از من و منیت دور خواهند بود . دوستی که پافشاری میکنه رو حرفاش آیا نمیدونه که به مدت سی سال از علامه طباطبائی کلمه « من » شنیده نشد ! بر سر مزار حضرت حافظیم کسی که تندخوئی رو به این شکل کنار می‌زاره : 

پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیدست بو 

از مستیش رمزی بگو تا ترک هوشیاری کند

 

1403/01/30 10:03
محمد مقدم

در باره بیت ۶ : خاک پای حضرت حافظ و دوستدارانش اطلاعات زیادی  در مورد ادیان و مذاهب و مسلک ها و مرام ها و مرام نامه ها داشتم و تا سی سالگی هم با بعضی هاشون زندگی کردم ولی هر چند وقت یکبار خواب گمشدگی می‌دیدم . بعد از تسلط نسبی بر دیوان حافظ و آشنائی با مهر و محبت دیگه از اون  خوابها خبری نیست . و این احساس نیست تجربه س ، اینکه همه چیز و همه کس رو بدون تمایل به تغییر اونها دوست داشته باشی . حتی افرادی رو که منفی تلقی میکنن ، افراد نیازمند کمک و آموزش بدونی ، بدون تحقیر ،  دانش آموز کلاس اولی بدنی 

ما نگوئیم بد و میل به ناحق نکنیم 

جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

1403/01/05 22:04
سرباز عشق

با سلام 

عشقت رسد به فریاد "ور" خود به سان حافظ 

درسته در نسخه های قدیمی ور به جای ار  یا در جاهایی گر دیده میشود که معنی شعر را دگرگون میکند.

با "ور" معنی شعر بدین گونه هست که حتی اگر قرآن را در نهایت درستی بخوانی در نهایت این عشق است که به فریاد تو میرسد 

ولی با ار یا گر یعنی با قرآن خواندن به ۱۴ روایت عاشق میشوی و فریاد رس تو میشود 

در برنامه رادیویی حافظانه در سال ۱۳۵۶ با حظور اساتید آن زمان این بیت با "ور" خوانده میشود 

1403/02/26 10:04
امیرحسن خدادادی

در نسخه بایگانی شده —قزوینی-غنی— «می‌جوشد» ذکر شده است، ولی از نظرِ من، چنین آمد:

«ای آفتابِ خوبان، مِی جوشَدَ انْدَرونم؛ یک ساعتم بِگُنجان، در سایه‌یِ عِنایت.»

بدین معنا که، ای آفتاب خوبان، مرا توانایی شراب شدن هست؛ یک وقتی مرا در سایه‌ی عنایت خود قرار بده. چراکه، انگور لِه شده، برای تخمیر و شراب شدن، بایستی در سایه باشد.

خواهشمندم مرا تصحیح کنید اگر برداشتم اشتباه است.

1403/05/19 01:08
صبّار

بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن

به شادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن

رسید باد صبا غنچه در هواداری

ز خود برون شد و بر خود درید پیراهن

طریق صدق بیاموز از آب صافی دل

به راستی طلب آزادگی ز سرو چمن

ز دستبرد صبا گرد گل کلاله نگر

شکنج گیسوی سنبل ببین به روی سمن

عروس غنچه رسید از حرم به طالع سعد

به عینه دل و دین می‌برد به وجه حسن

صفیر بلبل شوریده و نفیر هزار

برای وصل گل آمد برون ز بیت حزن

حدیث صحبت خوبان و جام باده بگو

به قول حافظ و فتوی پیر صاحب فن

 

قابل توجه اونهایی که میگن حافظ بی دین بوده یا شیعه نبوره یا ارادت به ائمه نداشته.. این شعر را بخواند آنوقت میفهمد که این شعر برای ولادت امام حسن گفته شده و بیت حزن همان بیت الاحزان هست.. ارادت حضرت حافظ به ائمه اطهار غیر قابل انکاره گرچه سگانی با مه فشانی حافظ، وع وع کنند!

1403/09/16 01:12
اسرار

جای جای این غزل عرض ارادت حضرت حافظ به چهارده معصوم هست، این گزاره که هر فردی با دید خود با غزل حضرت حافظ ارتباط پیدا میکند دلیلی فکر نشده برای فرار از واقعیتی هست که دلایل محکمی برای اثباتش وجود دارد.

این غزل یازده بیت دارد، عدد ابجد کلمه "هو"، به معنی ذات پروردگار. ذاتی که از درک انسان خارج است و این کلمه واژه ای هست برای اسم گذاری به چیزی که توانایی درک آن را نداریم. ائمه ی اطهار اولیای خداوند بر روی زمین هستند و تجلی اسما خداوند.

لفظ "کوکب هدایت" جز برای حضرت امام حسین (ع) نیست، حدیث حضرت رسول (ص) گواه این موضوع هست : "اِنَّ الحسینَ مِصباحُ الهُدی و سَفینةُ النَجاة" 

حضرت امام حسین (ع) مظهر عشق هستند. دانسته هر آنچه که داشتند رو برای عشق به خداوند فدا کردند. نه فقط جان گرانبهای خودشون رو، از نزدیک ترین عزیزانشون در راه عشق گذشتند. در این مسیر یاران وفاداری هم داشتند که بدون تردید به دل راه دادن همراه ایشان شدند. 

"رندان تشنه لب" یا "سر ها بریده بینی" همگی اشاره به واقعه ی شهادت دردناک و ناجوانمردانه ایشان و اصحاب ایشان دارند.

و در نهایت مقصود از بیت آخر، به معنی توسل به ائمه هست. اگر مثل حضرت حافظ قصد کنیم که مسیر عشق را با توسل به این چهارده فرد پاک، این چهارده نگهبان بشریت در برابر شرارت و این چهارده تجلی خدا روی زمین، طی کنیم؛ هر کدام قرآن ناطقی هستند که نسبت به عشق به ما معرفت می دهند.

 

1403/09/16 10:12
رضا از کرمان

سلام 

  هردم از این باغ بری میرسد 

نغز تر از نغزتری میرسد 

 عزیزم برداشت شما اشتباه است چون در متن شعر عدد 14 آمده که نمیشود به چهارده معصوم اطلاق شود واصلا ربطی به واقعه کربلا وسایر موارد که فرمودی نداره این نظر شخصی وبرداشت شماست .