گنجور

غزل شمارهٔ ۸۵

شربتی از لبِ لعلش نچشیدیم و بِرَفت
رویِ مَه پیکرِ او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبتِ ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گَردش نرسیدیم و برفت
بس که ما فاتحه و حرزِ یمانی خواندیم
وز پی‌اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
شد چمان در چمنِ حسن و لطافت لیکن
در گلستانِ وصالش نَچَمیدیم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شربتی از لبِ لعلش نچشیدیم و بِرَفت
رویِ مَه پیکرِ او سیر ندیدیم و برفت
هوش مصنوعی: ما هرگز از لب‌های شیرین او جرعه‌ای ننوشیدیم و وقتی که او رفت، نتوانستیم چهره‌اش را به‌خوبی ببینیم و دیگر نیز به یادش نخواهیم بود.
گویی از صحبتِ ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گَردش نرسیدیم و برفت
هوش مصنوعی: او به نظر می‌رسید که از گفت‌وگوهای ما خسته شده و در نهایت به سفرش ادامه داد و ما نتوانستیم به او برسیم.
بس که ما فاتحه و حرزِ یمانی خواندیم
وز پی‌اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
هوش مصنوعی: ما آنقدر فاتحه و دعا خواندیم که به یاد آوردن آنها هم برایمان سخت شده است؛ به دنبال آن سوره اخلاص را نیز بر زبان راندیم و سپس از همه چیز گذشتیم.
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
هوش مصنوعی: به ما ناز و کرشمه کردند و وعده دادند که یک بار از کنار ما بگذری، اما حالا دیدی که در نهایت با همین ناز و کرشمه‌ها از پیش ما رفتی.
شد چمان در چمنِ حسن و لطافت لیکن
در گلستانِ وصالش نَچَمیدیم و برفت
هوش مصنوعی: در زیباگردی و خوشحالی در میان زیبایی و لطافت می‌گذرانیدم، اما در باغ وصال او از شادکامی بازماندم و از آنجا دور شدم.
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
هوش مصنوعی: ما مانند حافظ تمام شب گریه و زاری کردیم و افسوس که نتوانستیم به وداعش برسیم و او رفت.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۵ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۸۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۸۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۸۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۸۵ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۸۵ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۸۵ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۸۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۸۵ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۸۵ به خوانش افسر آریا

حاشیه ها

1392/10/20 14:01
ناشناس

زیبا بود

1393/01/03 02:04
رضا

یه روزی این فال من از اب در اومده بود ...

1393/03/27 18:05
مهران

خیلی جالبه. تا به حال بارها و بارها بیت اول و دوم این غزل رو شنیده بودم، اما هرگز به این فکر نیفتاده بودم که کل اونو بخونم.
مرسی گنجور عزیز که این امکان رو برای کسانی مثل من که مدیدی ست به کتاب های فارسی دسترسی ندارند، فراهم کردی.

1393/04/12 21:07
ناشناس

هرچی این شعر را میخونم سیر نمیشم......خیلی زیباست

1393/06/09 14:09
سامان

سلام
خیلی جالب بود!
حدودا نزدیک به 1 سال و نیم قبل این فال حال آن روزهای ما بود....

1393/10/04 13:01
فاطمه

سلام
معنی بیت 5 رو کسی میدونه؟

1394/02/30 08:04
سالار

گروه اوهام اکثر غزلیات حافظ رو همراه با اهنگ خوندند
، این غزل رو هم همینطور
اگر علاقه به دانلود داشتید کافیه سرچ کنید اوهام لب لعل اش

1394/03/13 18:06
کمال

باسلام،وعرض تبریک ،پیش،پیش بمناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان .
دررابطه بااین غزل فالی رادرنظردارم که دراینجامی آورم که؛
درزندگی وصال وبه هم رسیدن وجدایی و
ازیکدیگرگسستن رابایدتجربه کنید،به زودی
شمامسافری خواهیدداشت که ازرفتن او،،،،
غمگین خواهیدشدوچاره ای ازپذیرش این
امرندارید،صبورباشیدوتادرکناریکدیگر،،،،،،،
هستیدقدرشان رابدانید،هنگامیکه وقت،،،،،
سفربرسدکاری نمی توان کرد،همه را،،،،،،،،،،،
دوست بداریدوبگذاریدشمارانیزدوست،،،
بدارند.
درپناه خداوندباشید.

1394/05/27 14:07
حمید صادقی

این شعر خیلی زیبا و جدا شرح حال کسی است که فراق عزیزی را چشیده باشد.
سه بیت اول این شعر را برای سنگ مزار پدرم انتخاب کردم و نوشتم

1394/09/30 23:11
ناشناس

با عرض خسته نباشید به گنجور .
تفسیر بیت 3 رو کسی کامل بلده .؟
یکی از سخت ترین بیتهای حافظ است

1395/06/22 00:08
for Ali A......eh

وااااااای خدا !!!!!!!!!!!!!
دیشب تفال زدم به حضرت حافظ...
این شعر اومد
یعنی نه تنها کلیات غزل با حالم یکی بود ، بلکه در جزئیات هم خطا نرفته بود! یعنی از تعجب دهنم باز مونده بود
علی الخصوص ابیات 1-5-6
انگار حافظ شونه به شونه من راه می رفته و میدیده و میشنیده و . . . . . .
ایمانم به لسان الغیب محکم تر شد

1396/12/22 04:02

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مَه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
شربت: کنایه ازبوسه ی شیرین وآبدار
لب لعل: لب سرخ همچون یاقوت
مه پیکر: ماه پیکر،بدن زیبا همچون ماه
معنی بیت: هنگام رفت معشوق ،به بدرقه ی اونرسیدم و ازلبان نوشین وسرخ آبدارش بوسه ای نصیب مانشد سیمای آن ماه پیکر راسیرندیده بودیم که ناگهان عزم رفتن کرد ورفت.
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
معنی بیت: چنان بارسفربربست ورفت که انگار ازهم نشینی باما مُکدّرشده وبه ستوه آمده بود ماحتّا به گردش هم نرسیدم ورفت
بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم
وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
بس‌که: بسیار شد که، بسیار اتّفاق افتاد که.
فاتحه: سوره ی حمد
حرزیمانی: دعایی مخصوص مسافر
سوره ی اخلاص: سوره قل‌هوالله
دمیدیم: فوت کردیم
معنی بیت:
شاعر که ازرفتن بی سروصدای معشوق غافلگیرشده درغم واندوهِ شوک آوری فرورفته وبه حالت مرثیه باخودنجوامی کند ومی فرماید:
بسیاراتّفاق افتاده بود که هنگام رفتن یار،اورابدرقه می کردیم سوره ی حمد وقل هوالّله می خواندیم دعای حرزیمانی می خواندیم وبه دور و برش فوت می کردیم ومی رفت امّا افسوس که اینبار.....
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخرکه چنین عشوه خریدیم و برفت
عشوه دادند: فریب دادند
عشوه خریدیم: فریب را پذیرا شدیم، گول خوردیم
معنی بیت: مارافریب دادند وبه دروغ دلمان راخوش کردند که هنگام رفتن به ماسر خواهی زد. ای دل دیدی که چگونه باسادگی گول خوردیم ویاربی خبررفت.
شد چَمان در چمن ِحُسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
چمان: خرامان.
شد چمان: خرامان شد ،باناز واِفاده قدم زد.
نچمیدیم: با ناز نخرامیدیم ،قدم نزدیم.
گلستان وصالش: وصال یار به گلستان تشبیه شده است.
معنی بیت: یارنازنین ما درگلشن لطافت وزیبایی خرامان خرامان نمایان شد،جلوه گری نمود لیکن ماسعادت نداشتیم که درگلستان ِ وصالش راه یابیم ودرنازنعمت قدمی بخرامیم ودَمی با یارهمراه گردیم.
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
به وداعش: به بدرقه و خداحافظی اَش.
معنی بیت: همانندِ حافظ همه شب ناله وزاری کردیم که ای دریغ وصدافسوس که توفیق نداشتیم به خداحافظی اش برسیم ویاررفت بی آنکه توانسته باشیم اورابدرقه کنیم.

1396/12/03 03:03
سرباز عشق

آهی کشیدم پردرد و خسته از خود ، آنقدر مهربان است که بر بالین من خسته از خود آمد و چه زیبا بود ، بودنش و افسوس هنگامی که این غزل را خواندم تازه فهمیدم که رفته است وباز ما یعنی من و من تنها به انتظارش ماندیم...

1397/05/15 01:08
شیرازی

سلام
سه بیت ذیل بترتیب بیت چهارم هفتم هشتم میتواند باشد تا نظر اساتید چه باشد
سر ز فرمان خطم گفت مکش تا نروم
ما سر خویش ز خطش نکشیدیم و برفت
گفت از خود ببرد هر که وصالم طلبد
ما بامید وی از خویش بریدیم و برفت
صورت او بلطافت اثر صنع خداست
ما برویش نظری سیر ندیدیم و برفت
در ضمن بیت پنجم حافظ قدیمی من چنین است
عشوه میداد که از کوی ارادت نروم
دیدی آخر که چسان عشوه خریدیم و برفت

1398/10/15 13:01
شهاب طاهری

سلام
این شعر با حال و اوضاع این روزای مردم خیلی همراهه.
خطای انسانی که باعث شد 176 آدم بیگناه کشته بشن.
آخرش هیچکس تقصیر رو گردن نگرفت و هیچ همدردی نشد.
متاسفم.
روح همتون شاد، خدا به خانواده هاتون صبر بده

1398/11/28 03:01

بستن تبلیغات
فاتحه
/fAtehe/
مترادف فاتحه: آغاز، اول، بدایت، فاتحت، گشایش، مقدمه
متضاد فاتحه: خاتمه

1399/01/11 00:04
صالح رئیسی

حرز یمانی از دعاهای سریع الجابه است که توسط پیامبر به حضرت علی تعلیم داده شده است. دعای حرز یمانی بر اساس روایات به 3 شیوه مختلف نقل شده و خواص بیشماری دارد. حضرت علی به یک فرد یمنی آموخت و او بر دشمنش پیروز شد

1399/02/10 23:05
زهرا

چقدر زیباست شعرهای حافظ. خیلی فوق العاده هستن. واقعا باید حضرت حافظ نامیدش.

1399/06/09 00:09
رضا حاجیان

وزن به اشتباه درج شده است، وزن این غزل رمل مخبون است، فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان

1399/07/29 02:09
حسن گلناری

با سلام من بسیار سپاسگزار هستم بابت صدای ضبط شده و اینکه به درستی شعر خوانده میشود و تلفظ اشتباه ما اصلاح میشود در ضمن بابت توضیح آقای صالح رئیسی ممنون و سپاسگزار هستم که حرز یمانی را توضیح دادن.

1399/07/12 10:10
علی

با درود
بیت چهارم را اینگونه رساتر باشد و با کلیت غزل هماهنگ تر. در نسخه ی سایه و قزوینی هم همینگونه است اگر اشتباه نکنم.
عشوه می داد که از کوی ارادت نروم
دیدی آخر که چه سان عشوه خریدیم و برفت

1399/10/29 10:12

از لبان یاقوتی معشوق، شربتی( از حال خوش) نچشیدیم،حتی روی ماه نقشش را سیر ندیدیم و او تنهایمان گذاشت.
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
او که زیبایی مطلق و آزاد از هر تعلقی بود از هم نشینی ما بسیار تنگدل بود، آنچنان بر اثر احوالمان( تعلقات ویرانگر) به تنگ آمده و از ما دور شد، که به گردش هم نرسیدیم.
3- و ما( فرومانده در حسرت دیدار و در شوق بیش از حد وصال)پیوسته برای سلامتی اش حمد و حرز یمانی( دعایی که پیامبر به علی ع برای پیروزی بر دشمن داد) خواندیم و سوره اخلاص از جان دمیدیم، ولی از ما دور شد.
4- فریبمان(یا دلداری) دادند که از ما عبور می کنی، این وعده را به جان خریدیم اما باز هم از ما دورتر شد.(آرایه ادبی در نسخه قزوینی : التفات از غایب به حاضر- استفاده از ضمیر غایب نهایت دوری معشوق و شوق بیشتر را می رساند-)
خانلری: عشوه می داد که از کوی ملامت نرویم: با ناز می گفت که بدنامی عشق را به جان بخرید.
5- از جنس دیگری بود، به گلستان زیبایی و لطافت رفت، و ما حتی گردشی هم در این گلستان نکردیم، که از ما دور شد( هم سنخ او نبودیم= به حال خوش نرسیده بودیم)
6- همانند حافظ هر شب زاری و بی تابی کردیم، افسوس که فرصت خداحافظی با او را هم پیدا نکردیم( زاری های شبانه هنوز جانمان را هم سنخ لطافت او نکرده است)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

1399/12/09 07:03
M

اصلا نمی‌فهمم چی میگه!

1400/12/17 23:03
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

1401/09/04 06:12
برگ بی برگی

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت 

روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت 

چشیدنِ شربت از لب لعل کنایه ای ست از کامیابی و بهره بردن از یار و معشوق ، اما در مصراع دوم برای اینکه ذهن مخاطب به سوی یار و معشوقِ زمینی نرود ، یار را مه پیکر می‌نامد ، پیکر تجسمِ است که به مجسمه نیز اطلاق می گردد ، ماه پیکر دراینجا یعنی یاری که تنها می توان او و زیبایی های چون ماهش را تجسم کرد و آن یار ماه روی با چشمِ حسی قابل مشاهده نیست ، پس منظور از آن یار یا ماه رو که پرتویی از آن نورِ کل یا ادامه خداوند است خرد و هشیاری اصیل و خدایی انسان می‌باشد که حتی پیش از آن حضور در این جهان یار و همراه وی  بوده است ، اما آن هشیاری که از جهانِ معنا به جهانِ ماده و در قالبِ جسم پای به این جهان می گذارد قادر به برآورده نمودن نیازهای جسمانی انسان نیست پس انسان نیازمند به هشیاری یا خردی دیگر است تا بتواند به حیات خود در این جهان مادی ادامه دهد که عرفا آن را هشیاری جسمی یا عقلِِ جزوی و معاش اندیش نامیده اند که شکلِ خفیف‌ترِ آن در بدو تشکیل نطفه در رحم مادر بر روی هشیاری آغازین انسان تنیده شده و پس‌از تولد بصورت ِ کاملتر کنترل امور جسمانی ، رشد و نیازهای طفل را بر عهده می گیرد که آنرا خویشِ درخدمتِ تن یا خویشتنِ توهمی نامیده اند ، با حضور انسان در این جهان بتدریج در حالیکه انسان  بجز تشکیل خردِ جسمی بر روی آن ماه روی بهره ای نبرده است و بطور کامل ( سیر ) او را با چشم عدم بین خود ندیده است به محاق می رود و طرح خداوند یا زندگی بر این منوال است تا حداکثر پس از ده سالگی با خواست و طلبِ انسان بار دیگر ماهِ او بطور کامل  برآمده و جلوه کند .

گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود 

بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت

حافظ می‌فرماید  اما پس از گذشت چند سالی که موعد بازگشتِ انسان به خویش و جنس اصلی خود فرا می‌رسد و آن ماه پیکر درمی‌یابد نوجوان التفاتی به او ندارد و خویشِ تنیده شده توهمی را خویش یا خود اصلی می پندارد ، پس این هم نشینی یکجانبه را بر نتافته ، بطور کلی بارِ سفر بسته و از درون انسان با سرعت هرچه تمام تر بیرون می رود بنحوی که اگر هم انسان متوجه این غیبت شود به گرد پای او نیز نمی رسد ، نیک در اینجا یعنی با خیر و صلاحی که در این غیبت می بیند مبادرت به این سفر می کند باشد که شخص با اولین دردهایی که بر او وارد می شود به اهمیتِ چنین یار و همراهی آگاه شده و در رضایتِ او به بازگشتش بکوشد .

بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم 

وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم  و برفت 

انسانها دیر یا زود بطور ذاتی از فقدانِ آن یار آگاه می شوند اما راه بدست آوردنِ دلش را به خطا طی می کنند و با وسیله و ابزارهایی چون دعا و قرائت سوره هایی مانند فاتحه قصد گشایش در این هجر و فراق را دارند و با برخواندن سوره اخلاص و فوت کردنِ در اطراف گمان می کنند با اینگونه کارهای تقلیدهای ذهنی راه برای بازگشتِ گمگشته خود را هموار می کنند اما بوضوح می بینند که او نه تنها باز نمی گردد ،‌ بلکه دورتر شده و همچنان می رود .

عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد

دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت

حافظ می‌فرماید راهنمایانِ ناآگاه که واعظ و زاهد آنها را نمایندگی می کند پیروان خود را فریب (عشوه ) دادند که اگر اینگونه کارها را انجام دهید ، آنگاه آن یارِ سفر رفته بر شما گذری خواهد کرد و رخسار زیبای خود را بر شما می‌نمایاند و شما را از درد و رنج رهایی می دهد ، حافظ از زبان فریب خوردگان می فرماید مشاهده کردیم که اینگونه دعا و عبادتهای ذهنی و توهمی کارساز نبود و هرچند که اینگونه فریبهای راهنمایانِ دروغین را بجان خریدیم و هرچه از اعتکاف و دعا و دخیل بستن ها و لمس یا تبرک کردن اماکن و اجسام را انجام دادیم راه بجایی نبردیم و باز هم آن یار ماه پیکر از ما دورتر شد .

شد چمان در چمنِ حُسن و لطافت لیکن

در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت 

در این بیت حافظ می‌فرماید یار خود راهِ وصال را با خرامیدن در چمن خوبی ها و لطافتِ عشق به انسان می آموزد تا شاید انسان به خود آمده و هم از او بیاموزد چگونگی طی کردن مسیر زندگی (چمن) را با بوسیله لطافت عشق و هر آنچه از حسنات و نیکی های این جهان است فارغ از کینه توزی ، خشم و حسادت ، طمع ورزی ، بخل ، دروغ و جمیع خباثت ها ، و فقط با مهرورزی و دیدن زیبایی های این چمن در گلستان این جهان بچمد و زیبا راه رود ، تنها در اینصورت است که آن معشوقِ زیبا روی به او روی خوش نشان داده و می تواند به وصالش امیدوار باشد ، در غیر اینصورت  او همچنان به راه خود می رود و از انسان دورتر می شود .

همچو حافظ همه شب  ناله و زاری کردیم 

کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت 

پس‌حافظ همه این سخنانِ ذکر شده را ناله و زاری و شکایتِ هر شب یا لحظه به لحظه می داند که آن هم کاری ست عبث ، پس معشوق از انسانِ عاشق حرف و سخن و لفاظی نمی خواهد ، بلکه اقدام و کار عملی لازم است تا او به صداقت در عشق اطمینان یابد و اگر حافظ یا انسانِ عاشق صرفآ به نالیدن و لفاظی اکتفا کند هر معشوقی و حتی زیبا رویان این جهان نیز فرصت وداع و خداحافظی به او نداده و آنچنان دور می شوند که تنها دریغ و افسوس برای انسانِ مدعی عشق برجای گذارند .

 

 

1402/01/16 22:04
محمدجواد تقوی

در اشعار حافظ همانطوری که میبینیم حتی نرسیدن ها هم زیباست ، حتی شکست ها هم زیباست .

چراکه شاید معنا عشق در شعر حافظ به نحوی با چیزی که ما امروز در دنیا مدرن میخوانیم تفاوت عجیبی داشته باشد.

مثلا در بیت آخر همین شعر :

همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم

کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت

اگر دقت کنیم به یار خود ایرادی نمیگیرد و انگشت اتهام این عدم وصال را به سمت او نشانه نمیرود چرا که معتقد است 

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم | لطف آنچه تو اندیشی ، حکم آنچه تو فرمایی

1402/06/30 21:08
علی میراحمدی

شربتی از لبِ لعلش نچشیدیم و بِرَفت
رویِ مَه پیکرِ او سیر ندیدیم و برفت

گویی از صحبتِ ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گَردش نرسیدیم و برفت

یاد دارم که این دو بیت را اولین بار در سربرگ آگهی ترحیم پدربزرگم خواندم  و بعدها در دیوان حافظ یافتم.در مقایسه با اشعار آگهی های ترحیم امروزی چه انتخاب خوبی هم بوده است. 
باری برخی اشعار خاطراتی هم با خود دارند. گاهی شعری را جایی میخوانیم یا از زبان کسی میشنویم و سپس آن را در دیوان شاعری میابیم.
سعی میکنم در پیامهای بعدی به چند نمونه دیگر هم اشاره کنم. 

1402/09/01 20:12
محمدرضا خانی

با سلام ... من هر وقت این شعر را خصوصا در این ایام شهادت حضرت زهرا س ، میخوانم گویا این شعر از زبان امام علی ع در وداع از حضرت فاطمه س ؛ بیان می‌شود. وداعی عاشقانه و شاعرانه همراه با سوز و غم فراوان  . البته این فقط یک احساس شخصی است که به اشتراک میذارم و قصد تفسیر به این معنا را ندارم . شاید شما هم در این احساس شریک من شوید .