گنجور

غزل شمارهٔ ۸۴

ساقی بیار باده که ماهِ صیام رفت
دَردِه قدح که موسمِ ناموس و نام رفت
وقتِ عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صُراحی و جام رفت
مستم کن آن چنان که ندانم ز بی‌خودی
در عرصهٔ خیال که آمد، کدام رفت
بر بوی آن که جرعهٔ جامت به ما رسد
در مَصطَبِه دعایِ تو هر صبح و شام رفت
دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید
تا بویی از نسیمِ می‌اش در مشام رفت
زاهد غرور داشت، سلامت نبرد راه
رند از رهِ نیاز به دارالسلام رفت
نقدِ دلی که بود مرا صرف باده شد
قلبِ سیاه بود از آن در حرام رفت
در تابِ توبه چند توان سوخت همچو عود؟
می ده که عمر در سرِ سودای خام رفت
دیگر مکن نصیحتِ حافظ که ره نیافت
گمگشته‌ای که بادهٔ نابش به کام رفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی بیار باده که ماهِ صیام رفت
دَردِه قدح که موسمِ ناموس و نام رفت
هوش مصنوعی: ای ساقی! باده بیاور که ماه روزه به پایان رسید. اینک جام را پر کن که زمان عشق و محبت فرارسیده است.
وقتِ عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صُراحی و جام رفت
هوش مصنوعی: زمان با ارزش ما سپری شده است، بیایید تا بگذرانیم مدت عمری را که بدون حضور شراب و مینا گذشته است.
مستم کن آن چنان که ندانم ز بی‌خودی
در عرصهٔ خیال که آمد، کدام رفت
هوش مصنوعی: مرا به حالتی بینداز که در دنیای خیالم ندانم چه بر سرم آمده، کدام اندیشه یا احساس در این حالت به من دست داده و کدام یک از آنها رفته است.
بر بوی آن که جرعهٔ جامت به ما رسد
در مَصطَبِه دعایِ تو هر صبح و شام رفت
هوش مصنوعی: به خاطر بوی خوشی که از جام تو به ما می‌رسد، دعا و آرزوی تو هر روز و هر شب ادامه دارد.
دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید
تا بویی از نسیمِ می‌اش در مشام رفت
هوش مصنوعی: دل که به خواب رفته بود، دوباره زنده شد و با نسیم عطر می، خوشبو گردید.
زاهد غرور داشت، سلامت نبرد راه
رند از رهِ نیاز به دارالسلام رفت
هوش مصنوعی: زاهد با غرور خود نتوانست به درستی مسیر زندگی را انتخاب کند و به دنبال نیازها و حقیقت‌ها نرفت، بلکه از مسیر رندی و آگاهی به سوی آرامش و امنیت واقعی هدایت شد.
نقدِ دلی که بود مرا صرف باده شد
قلبِ سیاه بود از آن در حرام رفت
هوش مصنوعی: دل شاد و گرانبهایی که در دست داشتم، به خاطر نوشیدن شراب از بین رفت. قلبی که زمانی پر از نور و خوبی بود، به خاطر آن باده به تباهی رفت.
در تابِ توبه چند توان سوخت همچو عود؟
می ده که عمر در سرِ سودای خام رفت
هوش مصنوعی: در لحظات ناامیدی، چه مدتی می‌توان با توبه و پشیمانی مانند بخاری از جان خود سوزانید؟ به من بده که عمرم در آرزوی پوچ و بیهوده گذشته است.
دیگر مکن نصیحتِ حافظ که ره نیافت
گمگشته‌ای که بادهٔ نابش به کام رفت
هوش مصنوعی: دیگر به من نصیحت نکن، چون گم‌شده‌ای که راه خود را پیدا نکرد. نشانه‌اش این است که لذت از شراب خوب را چشیده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۴ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۸۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۸۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۸۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۸۴ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۸۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۸۴ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۸۴ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۸۴ به خوانش سیامک هدایت
غزل شمارهٔ ۸۴ به خوانش افسر آریا

حاشیه ها

1390/11/25 22:01

این شعر نهایت دلدادگی شاعر ونهایت جدایی از تعلقات دنیوی است ودر اوج به جدایی از ظاهر وتعصبات بی دلیل اشاره میکند مستی اش نزدیکی به معشوق شرابش عشق الهی است ودر مذمت ریا و خود پرستی و اسایش طلبی

1390/11/25 22:01

این شعر بیانگر عدم تمایل شاعر به ظاهر پرستی بدون اخلاص و رهایی از قیود وابستگی ها است ودر جای به مذمت ریا وریاکاران میپردازد ونشان گر نهایت شیفتگی است

1392/04/20 02:07
شکوه

وقت عزیز رفت هم اشاره دارد به اینکه ماه رمضان تمام شد و هم میشود گفت عمر عزیز تباه گشت

1392/04/20 02:07
شکوه

مصطبه سکوی میخانه است

1392/04/20 02:07
شکوه

معنی بیت میشود به امید جرعه ای از می بخشش تو هر بامداد و شام گاه بر سکوی میخانه دعایت میکنم باشد که به سلامتی برگردی

1392/05/31 10:07
عالی

تا بحال دوستان اندر معنی و مفهوم ابیات نظر داده اند ولی بنده کرامات شیخ را در دو فال دیدم که شرح آن را خدمتتان بیان می کنم. شب آخر ماه مبارک رمضان همه در گمان اینکه آیا فردا عید فطر است یا خیر بودیم که تفالی به دیوان حضرتش زدیم که این غزل آمد و همه را متحیر ساخت . بار دیگر همین امروز که بر حسب اتفاق با نیت اینکه شب قدر حقیقی امشب است یا خیر تفالی زدیم که غزل " آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است" آمد که همه در شگفت شدند.
سپاس و درود

1401/02/29 12:04
حنّان

بنده هم بارها از راهنمایی های حضرت لسان الغیب بهره برده ام.

1392/05/31 12:07
بوزکند

عالی جان زیبا نوشته اید اما اولین کسی هستید خواجه را شیخ بر می خوانید !

1392/05/31 13:07
نجفی

باسلام. به عقیده ی این حقیر تفسیر این بیت این است: به امید آنکه از جام تو جرعه ای هم نصیب ما شود بر درگاه وآستان تو روز وشبهایم سپری شد ودر نهایت بدان آرزو دست نیافتم. در حقیقت مناجاتی است بامعبود که ما همواره در انتظار رحمت و گشایش از طرف خداهستیم وکمتر به نتیجه ی مثبت دعایمان نایل میشویم البته به زعم خودمان . چه بسا درهمان لحظه دعایمان مستجاب میشود لیکن ما غافلیم.چونکه سعادتی که ما طلب داریم شاید مطلوب حال مانباشد وچه کسی بهتر از معبود خیر وصلاح مارا خواهان است. باتشکر

1392/05/31 16:07
امین کیخا

جناب نجفی چه فروتنانه نوشتی درود پاکان به تو

1393/05/09 11:08
جاوید مدرس اول رافض

حافظ و ماه رضان، (صیام)
حافظ به عنوان یک انسان آزاده و راد مرد و انسان کامل (با معیارنسبی) اهل مَستی و راستی در مقابل زاهد ریاکار و مکار جبهه گرفته است و از کلیه موارد وامکاناتی که اسباب ریاکاری برای این ظاهر پرستان و عیب جویانی که خود منشا فساد عظما هستند ،به دید انتقاد و طنز برخورد کرده است تا پرده از ریا و تز ویر این قوم مغرور و سالوس آنها بر دارد و همیشه سر سیتزبا این خود پرستان داشته است.
ماه صیام که دوره و فرصتی برای این گران جانان بی خبر از مشی راستی است
ودر این ماه بر هر مجلس وعظ دامی برای ساده دلان نهاده اند و مست از تزویر و ریای خود بدروغ میلافند وامر بمعروف و نهی از منکر میکنند.
حافظ میگوید :
*زان می ناب کزو پخته شود هر خامی.......گر چه ماه رمضان است بیاور جامی
.
* مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد.........که نهاده‌ست به هر مجلس وعظی دامی
.
* گر زمسجد بخرابات شدم خرده مگیر ......مجلس وعظ درازست و زمان خواهد شد.
.
* عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس ......که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن
.
و زمانی که ماه رمضان تمام میشود و هلال ماه شوال عید فطر را خبر میدهد
حافظ با خوشحالی چنین میسراید.
*روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست .....می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست
* نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت..........وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست
همچنین باز در غزلی دیگر همین مضمون را تکرار میکند و ظنز آمیز بر ریاکاران که در این دوره خودنمایی شایانی دارند میتازد.
* ساقی بیار باده که ماه صیام رفت............درده قدح که موسم ناموس و نام رفت
* وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم..............عمری که بی حضور صراحی و جام رفت
* مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی..........در عرصه خیال که آمد کدام رفت
* دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید............تا بویی از نسیم می‌اش در مشام رفت
زاهد خود پرست و مغرور خود را ایمن از هر چیز و گناهان و آتش دوزخ میداند بی خبر از اینکه رند گناهکار با مستی راستی خود اهل بهشت است.
* زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه......................رند از ره نیاز به دارالسلام رفت
شرح بیت: **- زاهد به علت تکبر و غروری که داشت به سلامت و رستگاری راه نیافت ; رند از راه نیاز و فروتنی به بهشت خدا رفت ،دارالسلام : نام یکی از هشت خلد یا هشت بهشت است و به عنوان یکی از القاب بهشت در آیه 127 از سوره الانعام (6) لَهُم دارُالسَلام ِ عِندَ رَبَهِم وَ هُوَ وَلیُهُم بِما کانُوا یَعمَلُون َ نیز آمده است ، معنی لغوی دارالسلام سرای سلامت است ، که با سلامت نبرد راه در مصراع اول مناسبت و ارتباط معنی پیدا می کند،می گوید زاهد بر اثر غروری که به علت زهد و عبادت به او دست داده بود نتوانست از راه سلامت و بی خطر به بهشت راه پیدا کند، ولی رند بی پروا که به عبادت خود مغرور نبود از راه فروتنی و نیاز به بهشت راه یافت ،**
.............
در عزلی دیگر باز مژده میدهد که گردش روزگار مثل ترکان یغما گر سفره گسترده ماه رمضان را غارت کرده ودر این سفره اعم ازاعمال صحیح و اعمال ریاکارانه همه را جمع و با خود برده است . حلول هلال ماه شوال عید فطررا به ارمغان آورده و هلال ماه تازه به دور قدح اشاره میکند باید می خورد و تزویر و ریای یک ماهه ریاکاران گران جان که به هر مجلس وعظ دامی نهاده بودند را فراموش کرد.و باید دانست که اعمال صحیح واجبات زمانی درست و مقبول است که بی ریا و برای رضای حق و خلق باشد و آن زمانی امکاندارد که انسان عاشق و ضمیرش عاری از ریا و تزویر باشد.
* بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد............هلال عید به دور قدح اشارت کرد
* ثواب روزه و حج قبول آن کس برد ................که خاک میکده عشق را زیارت کرد
و ازین سبب است که میگوید آمدن ماه صیام هرجند موهبتی است برای تذهیب نفس و دوری از منکرات از طرفی دیگر رفتنش نعتمی است بدان سبب که بازار خود فروشان و خودپسندان دروغین از گرمی میافتد و خودنمایی آنان تمام میشود.
* روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل ............صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی
تهیه و تدوین جاوید مدرس رافض

1403/09/28 12:11
علی خلیفه

ممنونم استفاده کردیم 

1394/03/29 21:05
فرهاد

آدم خندش میگیره از این تفسیرهای عرفانی که از این شعر سراسر غیر عرفانی حافظ میکنند. آقا حافظ شعر عرفانی هم داره ولی‌ این یکی‌ جزو آنها نیست. این مال موقعی هست که حافظ عاقل شده:
در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود
می ده که عمر در سر سودای خام رفت
منظور از دارلسلام میخانه هست و حافظ رندی هست که از روی نیاز به میخانه رفته و نجات یافته. شما هم بروید ... باشد که همچو حافظ رستگار شوید.

1394/03/12 16:06
کمال

باسلام،ماه صیام بمعنی مه رمضان،ماه قران وخدا،انشاالله دراین بمهمانی خدارفته،ودرضیافت این برکت الهی نفس خودرادگرگون
سازیم ،انشاالله.

1394/03/12 18:06
کمال

باسلام، جالب اینجاست که اقاجاویدمدرس (رافض) این غزل راخوب
بقول معروف حلاجی وبررسی کرده ولی بنده یک تفأل درمورداین،،،،،
غزل دراینجامیآورم که:
مژده به شماکه اززحمت های وسختی ها
رهایی خواهیدیافت ودرمراسم شادی،،،،
شرکت خواهیدکرد،شرایطی برای شما،،
پیش می آیدکه شادی واقعی راتجربه،،،،
کنید،مشروط براینکه ازاشتباهات ،،،،،،،،،،،
گذشته عبرت گرفته ودرجبران آن،،،،،،،،،،
بکوشید،شمادارای دلی پاک هستیدسعی
کنیدازدورویی وظاهربازی بپرهیزید،،،،،
وبه تزکیه نفس اقدام کنید.
پیروزباشید.

1396/01/19 00:04
بیژن

در بیت 4 بجای دعای تو "هوای تو " و در بیت 5 "حیاتی زنو " رسید درست تر است.

1396/04/10 13:07
...

مستم کن آنچنان که ندانم که من منم...
(عراقی)

1396/08/21 15:11
تماشاگه راز

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان:
کمال‌خجندی:
ساقی بیار باده که عید صیام شد
آن مه که بود مانع رندی تمام شد
نگاهی به سراپای این غزل توجه بیننده را به این نکته معطوف می‌دارد که شاعر در وصف باده غزلی ساخته و پرداخته است. پیش از این گفته شد که درمواردی که شاعری شعر شاعر دیگری را استقبال می‌کند یکی صورت ظاهر یعنی وزن و بحر و قافیه و ردیف را منظور می‌دارد و دیگری محتویات غزل شاعر اولی را برحسب اینکه با آن موافق یا مخالف باشد به صورت مضامین جدید می‌آفریند. حافظ غزل کمال خجندی را که در هلال شوال سروده پسندیده لیکن ردیف غزل یعنی کلمه (شد) که به معنای (رفت) می‌باشد را چندان مطابق سلیقه خود نیافته است به این سبب غزل خود را با ردیف (رفت) ساخته و پرداخته است.سبقت خافظ در این غزل از مضامین تازه و گفتار طنزآمیز او مشهود است.در بیت نخست، حافظ همان مضمون بیت مطلع کمال را بازگو می‌کند.
لیکن مضمون کمال را درمصراع دوم یعنی ماه روزه‌یی که مانع و سبب دلخوری رند و رندی‌گری بود چندان کلام فاخر و بکر نمی‌یابد لذا با زبان طنز می‌گوید آن ماه روزه‌یی که فصل تظاهر وریاکاری و خرید نیکنامی از راه عبادت بوسیله زاهد بود رفت. دربیت دوم طنز قضا کردن شرب شراب را چنان ساده و بی‌پیرایه به کارگرفته که گویی درباره قضای روزه فوت شده خود صحبت می‌کند. دربیت سوم در آتش توبه سوختن را به جای درآتش گناه سوختن مطرح می‌کند و طنزی می‌آفریند که با ایهامی که در مصراع دوم بیت به کار گرفته می‌توان به آن طنز دو جانبه نام نهاد چه می‌گوید شراب بده که در این ماه رمضان عمرم در سر سودای خام توبه و پرهیزکاری گذشت و هدر شد.
در بیت چهارم شاعر مضمون خود را از نظامی گرفته است. نظامی در لیلی و مجنون می‌فرماید:
از باده بیخودی چنان مست
کاگه نه که در جهان کسی هست
و در بیت هفتم در مقام مقایسه اهل شریعت وطریقت برآمده و همانند سعدی، زاهد را که به اتکای عمل عبادت خود مغرور و طلبکار ذات الهی می‌بیند به مانند شیطان تصور کرده که از بهشت برین رانده شد و (رند) را که در این بیت معنای انسان زرنگ و فهمیده را ایفا می‌کند به خاطر حس تواضع و فروتنی خود مشمول عنایات و عفو و بخشش پروردگار دانسته به بهشت هدایت می‌شود. سعدی در بوستان پس از ذکرداستان گنهکاری پشیمان و زاهدی مغرور چنین نتیجه می‌گیرد:
گنه کار اندیشناک از خدای
به از پارسای عبادت نمای
****

1396/12/21 23:02

ساقی بیار باده که ماهِ صیام رفت
درده قَدح که موسم ناموس ونام رفت
این غزل برخلاف نظر بعضی از متعصّبین ومتشرعیّن ،معناهای عرفانی ندارد ودر صورت برداشتِ عرفانی،لطایف وظرایف کلام وطنز وطعنه های حافظانه به متشرِّعین ریاکاران ازبین می رود. گرچه خود شیفتگانِ عرفان زده، آنقدرمهارت آسمان وریسمان به هم بافی پیداکرده اند که نه تنها ازغزلیّات واشعار بزرگان، بلکه ازهرچیزپیش پاافتاده وبی مصرفی نیزقدرت برداشت عرفانی دارند وبه لطایف وظرایف کلام توجّهی ندارند.
کسی چه می داند شایدآنها که به برداشتِ عرفانی ازچنین غزلیّاتِ طنزآمیز وطعنه دارپافشاری می کنند، چون خود نیک می دانند که آهها نیزبه همراهِ زاهدان وعابدان ریایی، در معرضِ طعنه وتیررسِ طنزقرار دارند، پیشاپیش معناهای عرفانی را مطرح می سازند تابرای خودحاشیه ی امنیّت درست کرده وباسنگرگرفتن، ازاصابت ترکشِ طنزوتیرطعنه درامان باشند! امّا باید این نیزبدانند که میدان دیدِ حافظ وبُردِ نهاییِ تیرهای توپخانه ی او، فراتراززمان ومکان است و هرگز کسی نمی تواند ازتیررس اوبگریزد.
ماه صیام: ماه رمضان
قدح: کاسه ی بزرگ کاسه ای که دونفر راسیراب کند.
موسم: فصل، هنگام.
ناموس : آبرو، نیک نامی . 2 - قانون و شریعت الهی . 3 - عصمت ، شرف
نام: کنایه ازشهرت
در دِه: بده، عطا کن، توزیع کن
معنی بیت: ای ساقی شراب بیاور وکاسه ای بزرگتر به اندازه ی دونفر! بگردان که ماه رمضان ومحدودیت شرابخواری ما سپری شد. باده بده که فصل شریعت، فصل تزویر وایّام کسب وکارریاکاران به پایان رسید. فصلی که زاهدان وعابدان بانمایش دادن پرهیزگاری به تبلیغ پرداخته وبه کسبِ آبرو ونام و شهرت مشغول بودند گذشت.
روزه یکسوشد وعیدآمد ودلها برخاست
می زخمخانه به جوش آمد ومی بایدخواست
وقتِ عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صُراحیّ و جام رفت
وقتِ عزیز رفت: وقتی راکه ازدست دادیم نتوانستیم شراب بنوشیم وحیف شد.
قضا کردن: درشریعت عملی به نام قضا کردن هست بدین معنی که اگرکسی نتوانست به موقع نماز وروزه یانذر وهرچیزی رابه جا آورد واجب است دراولیّن فرصتی که بدای او میسّرمی شود قضای آن کار راانجام و به اصطلاح بدهی خودرا بپردازد. حالا حافظ همین عمل را دستآویز خود قرار داده ومضمونی جالب و طنزآمیز خَلق کرده است.
صُراحی: ظرفِ شیشه‌ای یا بلوری شکم‌دار و دهان تنگ که در آن شراب می‌نوشیدند.
معنی بیت: ماه رمضان گذشت وما نتوانستیم شراب بنوشیم افسوس وقت عزیزی که بی حضورصراحی وشراب سپری شد بیاساقی شراب ده تاقضای آن رابه جاآوریم وجبران کنیم.
خاطربه دست تفرقه دادن نه زیرکیست
مجموعه ای بخواه وصراحی بیارهم
مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی
در عرصه ی خیال که آمد کدام رفت
بیخودی ‌: بیخبری ازخویشتن
عرصه ی خیال: میدان، فضا وساحتِ خیال، ذهن که مرکزفکروخیال است.
معنی بیت: صراحی بیار وچنان مستم کن وازخودبخودم کن که ذهنم تخلیه شود وازرنجش افکارمنفی ومثبت آسوده گردم وندانم درعرصه ی فکر وخیال چه کسی آمد وچه کسی رفت.
چون زجام بیخودی رطلی کشی
کم زنی ازخویشتن لافِ منی
بربوی آنکه جُرعه ی جامت به مارسد
در مَصطبه ، دعای تو هر صبح و شام رفت
بربوی: به امید آن که.
مَصطبه: مکان مخصوصی که اندکی از سطح زمین یا کف اتاق بلندتر باشد و کسی بر آن بنشیند؛ سکو ، تخت. مصطبه یا مضطبه به معنای میکده،میخانه، اگردرداخل میکده باشد مکانی ویژه برای اشخاص مهم واگردربیرون میکده باشد محل نشستن گدایان وتهیدستان می باشد. دراینجا همان مکان نشستن گدایان است.
معنی بیت: به امید آنکه جُرعه ای ازته مانده ی شراب تو به ما برسد ما گدایان درمصطبه به انتظارنشسته وهر بامدادان وشامگاهان دست به دعا برداشته ایم.
به فیض جُرعه ی جام توتشنه ایم ولی
نمی کنیم دلیری نمی دهیم صداع
دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید
تا بویی از نسیم می‌اش در مشام رفت
حیاتی به جان رسید: دوباره زنده شد
مشام: دماغ ،بینی
معنی بیت: دل که درمدّتِ ایّام ماه رمضان ازنخوردن شراب افسرده وپژمرده شده بود دوباره با پایان گرفتن این ماه ورسیدن نسیم بوی باده به مشامش زنده شد.
سرم خوشست وببانگ باندمی گویم
که من نسیم حیات ازپیاله می جویم
زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
رند از ره نیاز به دارالسّلام رفت
دارالسلام : خانه ای ازهشت خُلد، کنایه از بهشت است.
نیاز: نیازمندی، فروتنی ودرویشی نقطه مقابل غرور وخودپسندی
معنی بیت: زاهد به اعمال وعبادات خویش طلبکارانه مغرور شد وازراه مستقیم که منتهی به بهشت می شودمنحرف گشت،رستگارنشد. امّا رند که به بهشت رفتن نمی اندیشید وبافروتنی وازروی نیازمندی سعی می کرد درمسیرانسانیّت گام بردارد به بهشت رهنمون ورستگارشد.
منظورازنیازمندی دراینجا این است که رند صادقانه احساس نیازکرد که کامل نیست وبایستی سعی کند دراخلاقیّات وانسانیّت به کمال برسد. اوفروتنانه کوشید بی آنکه به بهشت رفتن بیاندیشد وسرانجام نیزبهشتی گشت.
غلام همّتِ آن رند عافیت سوزم
که درگداصفتی کیمیاگری داند
نقد دلی که بود مرا صرفِ باده شد
قلبِ سیاه بود از آن در حرام رفت
نقد: پول رایج.
نقد دل: نقدینگی وموجودی دل، دل به پول رایج تشبیه شده است. نقد دل کنایه ازهمه ی وجود آدمیست.
قلب سیاه: سکّه تقلّبی وبی ارزش
در حرام رفت: در راه حرام (شرابخواری) خرج شد.
معنی بیت: من که موجودی ِدل رابه شراب وعیش وعشرت سپردم تقصیری ندارم چون نقدینگیِ دل من تقلّبی بود درراهِ حرام نیزخرج شد.
حافظ دراینجا به زاهد وعابد ازروی طنز می فرماید: تواگرنقدِ دل را درراه حلال خرج کردی، سکّه ی تو سالم بود امّا برای من دل تقلّبی نصیب شده بود من هم ناچارشدم درراه حرام خرج کنم من بی گناهم! پول تقلّبی راکه نمی شود درراه حلال خرج کرد!
جزنقدجان به دست ندارم شراب کو
کاین نیزبرکرشمه ی ساقی کنم نثار
در تابِ توبه چند توان سوخت همچو عود
می ده که عمر در سرسودای خام رفت
درتاب توبه: درآتش توبه
"سودای خام" کنایه ازتوبه ایست که کسی ازشرابخواری توبه می کند تا درآن دنیا ازشراب کوثربهره مند گردد. حافظ این معامله راسودای خام می شمارد.
معنی بیت: تاکی درآتش توبه می شود بُردباروشکیبا بود؟ ای ساقی سوختیم شراب بیاور که عمرگرانبها ووقتِ عزیز برسراین معامله ی بیهوده تلف شد.
من همان ساعت که ازمِی خواستم شدتوبه کار
گفتم این شاخ اَردهدباری پشیمانی بود
دیگر مکن نصیحتِ حافظ که رَه نیافت
گمگشته‌ای که باده ی نابش بکام رفت
معنی بیت: ای ناصح دیگرلازم نیست نگران گمراه شدن ِحافظ باشی واورانصیحت کنی، حافظِ گم کرده راه، لطف وعنایت شامل حالش شد وازباده ی ناب کام گرفت وراه خودراپیدا کرد.
ساقی به نورباده برافروزجام ما
مطرب بگو که کارجهان شدبکام ما

1397/02/19 02:05

دارالسلام
نام یکی از قدیمیترین گورستانهای شیرازهم هست

1398/06/19 16:09

معنی بیت اخر از نظر این حقیر :
گم کرده راه و سرگشته ای که پس از کامگیری از شراب ناب ( همان عقل کامل که نمایان راه درست است ) راه درست را یافته ، دیگر احتیاج به نصیحت چون توئی جهت یافتن راه غلطی که تو میگویی ندارد .پس :
نصیحت مکن انکه را باده ناب بکام دارد ( از عقل کافی برخوردار است )
و راه درست را از نا درست تشخیص میدهد .!!

1398/07/15 11:10
دکتر محمدداودی

بادرود به فرهیختگان:
نقددلی که بودمراصرف باده شد. قلب سیاه بود ازآن درحرام رفت
من نقد دلم که پاک وبدون ریابوددرراه باده صرف کردم اماکسانی که قلب پاکی نداشتند(قلب سیاه واعظ وزاهد)گرچه باده نخوردندولی باتظاهرشان کارحرام انجام دادند. تادرودی دیگربدرود

1399/09/20 08:12

ماه خویشتنداری سپری شد، ساقی باده حال خوش بیاور، قدحی ازین شراب بده که روزگار شهرت ریایی به سرآمده( وقت وصول بی ادعایان به حال خوش است)
وقت عزیز رفت، بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت
لحظه زنده حال خوش، گرانقدر است بیا تا لحظاتی را که بی حال خوش گذشته قضا کنیم.(صراحی و جام سمبل است برای هر آنچه حضور دوست را فراهم کند)
3- چنان غرق حال خوشم کن که از بیخودی، آمد و شد هیچ کس و هیچ حال را در نیابم-حتی در عالم خیال-
4-( و این بیخودی چنان ارزشمند است که )در آرزوی رسیدن جرعه ای ازین جام، در سکوی میخانه، صبح و شب دعا کردیم.
5- لحظه ای که بوی این شراب در مشام جان رفت،دل مرده ما جان گرفت.
6- زاهد فریفته خویش( اعمال، افکار و باورها) بود، سلوکش به سرانجام نرسید، رند با ابراز نیاز در برابر زیبایی مطلق( و فراموشی خویش) به سرای جاودان آرامش رسید( جایی که خواسته و آرزویی برای آدمی نباشد= مقام فقر)
7- باقی مانده دلبستگی ها را در ازای دریافت باده پرداختم و چون سکه تقلبی صرف باده حرام کردم( حسن تعلیل و تعریض به باور زاهد)
8-چون عود، تا کی در آتش بازگشت ازین باده شورآفرین بسوزیم، شراب را افزون کن که عمر در این خیال باطل هدر رفته است( و حال خوشی به دست نیامده)
9- دیگر حافظ را نصیحت نکن، آنکه گمشده راه عشق است و باده ناب را هم چشیده به هدایت ادعایی تو راه نمی یابد‌.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

1400/12/17 23:03
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

1401/03/11 16:06
عباس بشارت نیا

سلام و ارادت

برداشت کلی من از این غزل چنین است

در ماه مبارک رمضان درس و بحث تعطیل شده و برای تبلیغ می‌رفتند و بعد از اتمام ماه مبارک باز به درس و بحث باز می‌گردند و حافظ علیه الرحمه این وضعیت را تصویر کرده و البته تذکر هم داده که درس و بحثی ارزش دارد که معرفت زا باشد، و توضیحی هم داده که اگر مرا نگاه کنید که چیزی نشدم، این بخاطر بحث و درس نیست، قلبم سیاه بوده، شما به من نگاه نکنید، بحث و درس معرفتی را پی بگیرید و استفاده‌ی خودتان را ببرید و نگاه‌تان رو به جلو باشد و به گذشته نپردازید.

با احترام به همه‌ی نظرات، جسارت بنده در درج برداشتم را ببخشید.🌺🌺

1401/09/02 05:12
برگ بی برگی

ساقی بیار باده که ماه صیام  رفت

درده قدح که موسم ناموس و نام رفت

ماه رمضان مظهر عبادت ، ریاضت ، امساک و خویشتنداری مؤمنان است که هدف از این فریضه پالایش جان و جسم می‌باشد ، اما حافظ در آن ماهی که گذشت چیزی جز کوششِ اکثریت مردم برای افزایشِ ناموس و آبروهای تصنعی ندیده است ، تظاهر به روزه داری و گستردن سفره های افطارِ آنچنانی توسط ریاکارانِ جویای نام  در راستای هدفِ این فریضه نیست ، حافظ اینگونه عبادت های ذهنی را در جهت و سمت و سوی منظور حضور انسان در این جهان نمی داند زیرا خروجیِ آن عبادات را می بیند که کمترین تأثیری بر تبدیل و زنده شدنِ دل انسانها به عشق ندارد ، پس انسان چاره دیگری ندارد جز اینکه از ساقی طلبِ باده عشق کرده و راهِ عاشقی را برگزیند که بسیار امن و کوتاه تر است و با دریافت قدحی از آن شراب ناب امکان رسیدن به منظور اصلی و حضور فراهم می گردد .

وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم 

عمری که بی حضور ، صُراحی و جام رفت 

عمر انسان همان وقتِ عزیز و گرانبهایی ست که خداوند با لطف خود به انسان عطا نموده است تا با حضور  و زندگی در این جهان رشد و تعالی یافته ، تجلیگاه خداوند بر روی زمین شود و گنج پنهان او را آشکار کند ، اما این وقت و فرصتِ عزیز از دست انسان رفته و انسان باید جبرانِ مافات نموده و همانطور که مؤمنان باید قضای روزه های خورده شده را بجای آورند ، او نیز  قضا و عوضِ وقت و فرصتی را که تا اینجا از دست داده و خود را از صُراحی و جامهای شراب معرفت محروم نموده است هرچه زودتر بجای آورد ، یعنی تا هنوز فرصتِ زیستی در این جهان وجود دارد کار معنوی بر روی خود را شروع کند  .

مستم کن آنچنان که ندانم ز بیخودی 

در عرصه خیال که آمد ؟ کدام رفت؟ 

حافظ می‌فرماید آرزو می‌کند انسان با دریافت چند جام از دست ساقی آنچنان مست و از خود بیخود گردد که در عرصه اندیشه اش فقط و فقط بر روی خود کار کرده و فکر نکند  که دیگری نیز به این میخانه می‌آید یا خیر و قصدِ تغییر دیگران را نداشته باشد ، همچنین در این اندیشه نباشد که کدامیک از دلبستگی‌های دنیوی او از میان رفت ، همه آن ناموس و نام های جعلی  هم که از دست بروند مهم نباشد ، فقط انسانی که مستِ می عشق است می تواند به این دو مهم دست یابد ، هوشیاری جسمی مانعی بزرگ برای رسیدن به این دو دستاوردِ مهم می باشد .

بر بوی آن که جرعه جامت به ما رسد 

در مصطبه دعایِ تو هر صبح و شام رفت 

اما بقول مولانا " بی طلب نان سُنتِ الله نیست " و حافظ نیز می فرماید بدون طلب و انتظار در مصطبه میخانه و دعای هر صبح و شام برای جلب عنایتِ ساقی ،‌ جامِ شرابی به انسان نخواهند داد و باده نوشی آرزویی محال و رویایی دور از واقعیت خواهد بود ، یعنی اینگونه نیست که انسان بلافاصله با حضور در میخانه عشق جامهای شراب را بدست آورده و کامیاب شود ، صبح و شامهای بسیاری را باید به درخواست و طلب و زاری در انتظار لطفش سپری کند .

دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید 

تا بویی از نسیم می اش در مشام رفت 

پس از التماس ، درخواست و طلب مکرر انسان برای دریافت شرابِ عشق است که به محض رسیدن شمیم عطر و بوی شرابِ حضرتِ ساقی به مشامِ انسان که دلش مرده و خالی از عشق است  ، به جانِ اصلی او جان و حیاتی دوباره می رسد ، یعنی به عشق زنده می شود و این خاصیتِ شگفت انگیز  آن می‌است ، حال که نسیمِ آن می ، اینچنین اعجاز می کند باید دید نوشیدنش با انسانِ  چه می کند ، بدون شک اینگونه باده نوشی هاست که انسانهایی مانند حافظ را به جهان هدیه می کند .

زاهد غرور داشت ، سلامت نبُرد راه 

رند از رهِ نیاز به دارالسلام  رفت 

غرور در اینجا معانی مختلفی را در بر می‌گیرد ، از جمله تکبر ، خود بزرگ بینی و خود را فریفتن ، پس‌حافظ می‌فرماید زهد ریاکارانه  و عبادات ذهنی راهِ رسیدن به خداوند را به سلامت طی نکرد و زاهد نتوانست به مقصد برسد ، او در نهایت خود را با (غرور) روزه و نمازهای بی ثمر فریب داده و به آنها دل خوش می کند اما اینگونه عبادات بدون شرح صدر کمکی به او ننموده و در میانه راه متوقف می گردد ، عبادتی که همراه با درگیری ذهن انسان با چیزهای جسمی و ذهنی بوده و موجب زدودن کینه ، حسادت ، تکبر ، منیت ، قضاوت و دشمنی از دل انسان نشود راه به جایی نمی برد ، در مصرع دوم نیاز ، همان فقر یا عاشقی در عالم معرفت است که رندانِ عاشق با تمسک به آن موفق به طی طریقِ عاشقی و حضور در وادی دارالسلام که بهشتِ امن خداوند در هر دو جهان است  گردیده و به آن راه می‌یابد .

نقد دلی که بود مرا صرف باده شد 

قلبِ سیاه بود از آن در حرام رفت 

راه عاشقی و دریافت مِی نیازمند هزینه است و حافظ می‌فرماید اگر این نقد و هزینه جاری میگساری در طریقت عشق خالصانه یا طلای اصل باشد راه به سرمنزل مقصود و سلامت خواهد برد ، اما اگر‌پولِ سیاه بی ارزش باشد یعنی ریاکارانه و در جهت ناموس و نام باشد به حرام خواهد رفت ، یعنی بجز حرام شدن یا اتلاف وقت و برای مثال در روزه بجز گرسنگی ثمر و بهره دیگری نصیب شخص زاهد نمی گردد. 

در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود 

می ده که عمر در سر سودای خام رفت 

انسانِ مذهبی چند صباحی در تب و تابِ توبه می‌تواند بسوزد ،‌برای مثال یک ماهِ رمضان را با توبه و پرهیز از همه یا بخشی از خطاها سر کند و همچو عود مدتی کوتاه عطر دل‌انگیزش به مشام خود و دیگران برسد ، اما پس از کوتاه مدتی که عود سوخت و تمام شد باردیگر عابد و زاهد به خانه اول خود بازگشته و همان خطاها را از سر می گیرد ، در مصراع دوم می‌فرماید و این پروسه و خیال خام در طول عمر انسان بارها و بارها تکرار می شود ، یعنی رفت و بازگشت مکرر به ذهن ، اما رند از راه نیاز ( عاشقی) با طلب و دریافت شراب عشق  یک بار برای همیشه از شرِ ذهنیت و خطاهای پی‌در پی خود رهایی یافته بسرعت راه تعالی و معرفت را طی می کند تا به منظور اصلی برسد .

دیگر مکن نصیحتِ حافظ ، که ره نیافت 

گمگشته ای که باده نابش به کام رفت 

همه انسان‌ها در این جهان گمگشته راه هستند ، تنها گروهی اندک راه را از بیراه تشخیص می دهند ، اما اکثریت انسان های جویای حقیقت در کوره راه‌ها توسط راهنمایان نا آگاه به بیراهه رفته و گم می شوند ، در شرع و احادیث آمده است هر کس از باده ناب و یا همان شراب انگوری در کام خود بریزد سرانجامی جز ناکامی در پیمودن راه نصیبش نگشته و گمراه خواهد شد ( یعنی حرام بودنِ شراب از نظر شرع ) ، حافظ بنا به استدلال های ابیات قبل در بدست آوردن شراب عشق و بهرمندی از برکاتش از زاهد و عابد می خواهد به تاثیرات آن شراب توجه کرده و دست از نصیحت حافظ و انسانهای مشتاق و عاشق در بابِ حرام بودن شراب دست بردارد . طعن و نیشخند به زاهدانی که معنای شرابِ مورد نظر عرفا را درک نمی کنند ، پس‌ ببینند که آن صراحی و شرابِ شگفت انگیز عشق چقدر از زهدِ ناموس و نامِ آنان کارایی بیشتر و مؤثرتری دارد .

 

 

 

1402/01/16 12:04
حمید ستوده

با بهترین آرزوها برای کلیه افرادی که اینسایت را بوجود اورده، مدیریت فرموده و همواره سعی در پیشبرد و به روز نگه داشتن آن دارند

1402/01/16 12:04
حمید ستوده

چیزی که عیان است، چه حاجت به بیان است. اصولا تفسیر مطالب روشن وصریح احتیاج به تفسیر ندارد مانند همین غزل لسان الغیب که صریح و روشن توسط او به بیان مکنونات خاطرش، و آنچه که در ذهن مبارکش میگذرد، با صریح ترین کلام و زیباترین وجه پرداخته و بر خی دوستان آنچه خود میپندارند را با سعی بسیار و شبیه مغالطه مایلند مفاهیم پنهانی در غزل بیین او قلمداد،و به افراد القا نمایند و بعبارتی:  زحمت ما(ما خوانندگان غزل) میدارند. به این عمل بغیر از تعصب کور به باورهای اثبات نشده چه صفتی میتوان داد؟ 

1402/02/22 04:04
حمید ستوده

دوستان ارجمند تکلیف آنکس که به ماوراالطبیعه و استانداردها و اقوال و احوال گفته شده در مورد ان باور نداشته باشد تکلیفش چیست بعقیده من لسان الغیب حافظ به آنچه با اشعار نابش بیان میفرمود عینا عمل میفرمود و راستگوئیاو نشانه والای اخلاقی او بود. بیجهت اوهام خود را به این انسان بزرگوار، نسبت ندهیم

1402/04/30 05:06
احمد ب

با سلام و ادب خدمت مخاطبین گرامی و شما برادر عزیز.

بدیهی است که هرکسی آزاد است تا اعتقاد خود را داشته باشد. خواندن و مشاهده تفسیرهای متفاوت از غزلیات حافظ و اشعار دیگر شاعران، حداقل برای این حقیر، آموزنده و لذت بخش است...

حسن کار حافظ همین است که با هر مخاطبی به سادگی ارتباط می گیرد. این رابطه از شنیدن ترانه های زیبای سروده های حافظ در مجالس می خواری تا خواندن غزلیات و اشعار نابش در مجالس عرفانی را شامل می شود...

لیکن بحث اعتقاد همانطور که عرض شد شخصی است. اشکالی ندارد شما نظر خود را داشته باشید و با اشعار حضرت حافظ عشق کنید. دیگران هم نظر خود را داشته باشند و لذت ببرند...

اما چون فرموده اید اوهام خواستم عرض کنم اولا حافظ همانطور که خود فرموده حافظ چهارده روایت از قرآن است و اهل درس و بحث؛ پس تنها نگاه یکسویه و مادی‌گرایانه داشتن به اشعارش بنظر درست نمی آید، و دوم اینکه مستی صرفا با نوشیدن شراب و مشروبات الکلی به دست نمی آید! می توان گفت این واژه هم دارای مراتب است و مستی متعالی، بی خویشی است که خود حافظ در جای دیگر به زیبایی فرموده است:

مستی عشق نیست در سر تو/ رو که تو مست آب انگوری.

رهی معیری همین معنا را در غزلی اینگونه و به زیبایی بیان فرموده است:

ساقی بده پیمانه ای زان می که بی خویشم کند.../ بر حسن شورانگیز تو عاشق تر از پیشم کند.

و این بیت که:

سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا/ وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند!

البته کتابها و میزگردهای فراوانی در این رابطه وجود دارد اما نتیجه قطعی نمی توان گرفت. به نظر این کمترین هرکس در هر مرتبه ای هست، از همان رتبه با اشعار ایشان ارتباط می گیرد و از آن لذت می برد...

سلامت و دلشاد باشید. بدرود

1403/08/19 20:11
محمد رضا نیک زاد

سلام به همه دوستان حافظ پژوه.

نکته قابل توجهی که از ظاهر غزل هم پیداست، این است که در این غزل ۹ بیتی فقط یک بیت هست که هیچ یک از واژه‌هایی که مربوط به باده و شراب یا متعلقات آن باشد در آن نیامده است. فقط بیت هفتم از این اصطلاحات خالی است. به نظر می‌رسد این غزل منحصر به فرد از این جهت باشد یا اینکه یکی از معدود غزل‌های خواجه شیراز باشد که این ویژگی را دارد. اگر مطلب مهمی است، باید جستجوی بیشتری شود. 

دوستان همیشه شاد و پیروز باشید.