غزل شمارهٔ ۷۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۷۹ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۷۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۷۹ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۷۹ به خوانش زهرا بهمنی
غزل شمارهٔ ۷۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۷۹ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۷۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۷۹ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۷۹ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۷۹ به خوانش افسر آریا
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
میگن وقتی خواستن حافظ رو دفن کنن ، عده ای مدعی شدن که حافظ توی اشعارش از می و مستی زیاد سخن گفته و نباید به شیوه ی مسلمانان دفن بشه ، عده ای هم خلاف این عقیده رو داشتن ، در نهایت گفتن که فال بگیریم ، فالی که آمد این بود : مکن به نامه سیاهی ملامت من مست که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت قدم دریغ مدار از جنازه حافظ که گرچه غرق گناه است میرود به بهشت
در کتاب فارسنامه ابن بلخی که البته کتابی ادبی نیست نوشته بوستان یعنی جایی که بوی بسیار است .
پیرو حاشیهای که امین آقا نوشتن(حاشیهی اول) تاکید میشود که آقای فیصل عبدالحسن نیز این نکته رو توی وبلاگشون نقل کردهاند.
به این آدرس نگاه کنید:
www.alnoor.se/article.asp?id=22866
باسلام،سالنامه ایی دارم که به سالنامه حافظ چاپ شده است،دراین سالنامه، بصورتی میتوان فال خودرادید، بدین معناکه جدولی بااعداد
خاصی آورده شده که صاحب فال بایک نیت وفاتحه جهت حافظ وباچشم بسته انگشت دست خودرادرحیطه جدول نامبرده گذاشته
وآنگاه بابازکردن چشم خودعددی راکه انگشت دستش روی آن قرار
گرفته راخواهددید،وسپس رد،فال خودرابااین عدددنبال خواهدنمود، که البته درکناراینفال چهاربیتی ازغزل مربوط به شماره تعداد غزلیات حافظ درآن گنجاندیده شده است،که بسی درخوربرسی وتحلیل میباشد
بطورمثال فال،مربوط به غزل شماره 79
ای صاحب فال،شماظاهری شادوبشاشی
دارید،امادرمحل کاروزندگی شماگروهی
نمی توانندبااین روحیه خودراسازگارکنند
بنابراین شماراآزارمیدهند،لطفابه سرزنش
دیگران اهمیت ندهیدوراه درست خودراادامه
دهیدوشادی های درون خودرانشان دهیدواز
سرزنش هیچ مقامی نهراسید.
بدرود.
با سلام و ادای احترام برای حافظ دوستانی که برای این شعر دل انگیز خواجه شیراز حاشیه نوشته اند و با تشکر از دکتر فرید دادور بایستی عرض کنم این انصاف نیست که همه چیز را بر مبنای افکار و باورهای خودمان ارزیابی کنیم و شعر حافظ رازها را بدین شیوه به عرصه تفسیر و تعویل بکشانیم.
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت. این شعر را باید با مسلک عارفانه حافظ تطبیق داد که می گوید انسان فقیر - انسان در برابر خدا فقیر - چرا لاف سلطنت نزند چون در زیر این خیمه فیروزه ای و در زیر سایه نعمت های الهی و در جوار بزمگاه سبز و خرم کائنات خداوندی باید معنای بلند اسنان را که جانشین او در روی زمین است بفهمد و شکوه آدمیت خودش را به نمایش بگذارد و تنها بندگی او را بکند و شاهنشاه وجود خویش باشد.
چمن حکایت اردیبهشت میگوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
دو واژه اردیبهشت و بهشت را چنان استادانه و حافظانه بکار برده و معنی ژرفی از سروده اش به جای گذارده که هر کس با الفبای مشرب عرفانی حافظ آشنا باشد درک می کند که شاید مقصودش این بوده حالا که خلقت بهشتی زمین و هر چه در اوست به رایگان نصیبت شده همین الآن اصل بهشتی بودنت را با تمام وجود ادراک کن و بدان که بهشت تو از همین حالا شروع شده و نقد است و نسیه را بهل که چون مقام انسانی خودت را واقف شده ای همان بهشت توست و الی آخر...
ه مَی عمارتِ ....... کن که این جهانِ خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
دل : 14 نسخه (801، 819، 821، 823، 824، 827 و 8 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) قزوینی، سایه، خرمشاهی
جان : 17 نسخه (813، 818، 822، 825، 843 و 12 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری
غزل 77 و بیت فوق را 31 نسخه دارند. نسخۀ مورخ 803 غزل را ندارد. نسخۀ مورخ 866 «طهارتِ دل» ضبط کرده است.
**************************************
**************************************
با سلام خدمت دوستان.
البته تفسیر آقای یوسف یزدیان زیباست ولیکن کلمه بهشت در بیت سوم به معنای هشتن و نهادن و رها کردن است و نه فردوس و رضوان. بدین معنا که کسی که نقد را رها میکند و نسیه را میخرد عاقل نیست.
همایون شجریان در جشن حافظ به زیبایی بیت " به می عمارت دل کن ..." رو اجرا می کنن. درود بر ایشون و بر همه ی کسانی که شعر و موسیقی اصیل ما رو حفظ می کنن.
پیوند به وبگاه بیرونی
با سلام
باید عرض کنم که همایون شجریان در جشن حافظ، مصراع دوم بیت را بجای " بر آن سر است ..." می خوانند " بر سر آن است ..." که وزن شعر را برهم میزند و گویا استاد متن درست در خاطرشان نبود.
سلام بر همه من در مورد تفسیر دادور بگم که تفسیر نیکویی است ولی این ظلم بزرگی به حافط است که این شعر را اینگونه تفسیر کنیم که اشعار حافط چون دریای عمیق است وهر غزل از حافط را باید بادیده ی عشق نگریست و نمیشود با عقل ان را تفسیر کرد چرا که این اشعار با عقل گفته نشده که بتوانیم الفاظ را برای ان بکار بریم
مساله ی عشق نیست در خور شرح وبیان
به که به یک سو نهیم لفظ وعبارات را
با سلام با توجه به اثر شگرف ادبیات جناب خیام این شعر برداشتی ازاد است از جهان بینی ایشان اما با توجه به اینکه حافظ از لحاظ افق و پهنای نگرش از جناب خیام کمتر میبند لذا دچار جنگهای مذهبی میشود وگرنه اتش اتش است اتش نوعش روشناعی است و نور نور نور است و اگر جز نور باشد دیگر اتش نیست مگر اینکه بخواهیم از تاویل استفاده کنیم که انهم جای تردید دارد لذا من با این کلام جناب خواجه کنار نمیتوانم بیایم
فکر کنم این مصرع : بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت... اشتباه باشه و درستش اینجوری باشه:
بر سر آن است که از خاک ما بسازد خشت
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز
که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت
واژه خیمه به معنای امروزین چادر، سراپرده با مترادف انگلیسی tent ظاهرا واژه ای عربیست و خیام هم که بنای مقبره اش به شکل خیمه است لیک گوییا ریشه واژه خیمه واژه لاتین cosmos می باشد که نقطه مقابل واژه Kaos به معنای آشفتگی و هرج و مرج است.
وقتی در دیکشنری اتیمولوژی cosmos را بجویید معنای to order و to arrange و good ordered را می یابید. و معنای دیگر آن کیهان و نظام عالم وجود است.
به هر حال خیمه نیز یکی از نخستین معماری های بشر با یک یا چند ستون و رعایت محاسباتی بوده و واجد نظم خاصی بوده است.
واقعا خنده داره، چه برداشتی کردید، ایرانی بودن چیه، حافظ متعلق به کل جهانه
در یکی از جشنواره های حافظ به استاد همایون شجریان تندیس دادند برای اجرای آرایش غلیظ.
حال آنکه استاد بیتی از حضرت حافظ خواند بدین شیوه:
به می عمارت دل کن که این جهان خراب
بر سر آن است که از خاک ما بسازد خشت
دو تا شک وجود داره : اول اینکه عمارت دل یا عمارت جان؟ چون در دیوان حافظ کتابی من تصحیح کاظم لاهیجی عمارت جان نوشته شده.
دوم اینکه بر سر آن است یا بر آن سر است؟!
شگفتا ! در جشنواره حافظ به استاد !!! همایون که شعر وی را نادرست خوانده است، تندیس سپاس میدهند !
امید که تندیس خواجه نبوده باشد.
..
:/
بعضی از عزیزان ایراد گرفتن که ٱستاد همایون شجریان شعر رو غلط خوندن در جشن حافظ؛ عرض کنم که ایشون بخاطره اینکه ریتم خوندن جور در بیاد و صحیح و روان باشه این کلمات رو جابه جا کردن؛ که کاره بسیار بجایی هم کردن و اتفاقاً شعر زیباتر هم شد علاوه بر روان خوانیش...
جناب جمشیدی،
بزرگی می فرماید:
گر تو قرآن بدین نمط خوانی
ببری رونّق مسلمانی
اّاین استاد ازراه رسیده سرکار نیز بدین نمط حافظ خوانی تنها رونق کسب و کار خویش میبرد
آقا یا خانمِ ناشناس که که ٱستاد شجریان رو ٱستادِ از راه رسیده خطاب میکنید! خوشبختانه خوده خواجه جواب شمارو داده:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت. که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت. من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش. هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت...
موفّق باشید.
پیشنهاد میکنم فایل صوتی حافظ شناسی را از حکیم الهی قمشه ای گوش بدهید که در آن چهره ی واقعی حافظ را ترسیم کرده است . در ضمن می و مستی رمز هست بیاید همه چیز را با عقل معاش و دنیوی نسنجیم .
من هم این فیلم رو دیدم ، احتمال میدم همایون شجریان به اشتباه متن شعر را خوندن ، چون متن صحیح بیت هم ، به آواز لطمه نمی زد. یک اشتباه سهوی بوده که در اجراهای زنده پیش میاد. به هرحال ، بسیار زیبا خوندن.
چرا تعصب بیجا؟ خوب اشتباه خوانده بگویید اشتباه کرده ولی اینکه میگویید برای ریتم اینکار را کرده درست نیست چرا که بسیاری از اشتباهات ابیات شاعران ما به خاطر همین اشتباهات به عنوان اصل بعد ها به دست مردم رسید و کارشناسان برای اثبات آن اشتباه کلی وقت صرف کردند. بیخود نیست که علما برای اینکه چنین بلایی بر سر ادعیه نیاید هر کلمه اضافی اگر هم برای عرض ارادت بیشتر برای خدا و ایمه را غیر قابل قبول میدانند و هر گونه دخل وتصرفی را باعث خدشه دار شدن آن دعا اعلام می کنند.
سلام به همه
دوستان این مطلب شعر خونده شده توسط استاد همایون شجریان فقط میتونه به دلیل هم ریتم شدن شعر با آهنگ باشه،وگرنه خودتون هم میدونید که آقای شجریان تو خانواده ای بزرگ شده که حافظ همیشه در اولویت بوده و اگر مصاحبه های این عزیز رو دیده باشید میتونید مشاهده کنید که میفرمایند:حافظ در زندگی من نقش یک ناجی رو به جا آورده
درود بله ...استاد شجریان نیز به پسرشان دیوانی هدیه کرده و در آن نوشته بودند که تنها حافظ میتواند تو را به جایگاه بلند رساند (یه همچین چیز ی ...فراموشی داره به حد اعلا میرسه... (-_-;))
همین که استاد شجریان بیشتر غزلیات حافظ را اجرا کرده کافی ست که گفت چه علاقه ای به حافظ داشته و حتما این علاقه را در خانه و خانواده جاری ساخته است ...
ایراد های بی دلیل از چه سر میزند خدا میداند :/
درود بر شما
چطور است بخوانیم :
" تصمیم گرفته است تا از خاک ما انشاالله چند خشت خوشگل بسازد!!"
کجای کارید ؟
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان:
تصور ذهنی من بر این است که حافظ این غزل را در ماه اردیبهشت یکی از سالهای دوره کمال زندگانی خود و در کنار سبزه و لبجویی سروده باشد. در این غزل این شاعر یکرنگ زمانه با کولهباری از تجربههای گذشته چنین به تشریح عقاید قلبی خود میپردازد:
1- عیش و شادمانی و صرف شراب در کنار محبوب به ویژه درفصل بهار را میستاید.
2- با دیده معرفت خود را در این حال چون پادشاهی تصور کرده و با او برابر میداند.
3- نقد موجود را به نسیه نمیفروشد.
4- سرنوشت خود را با رأیالعین میبیند که عنقریب پیکرش به خاک و خشت تبدیل خواهد شد.
5- به حکم تجارب اندوخته خود به دیگران اندرز میدهد و میگوید از دشمنان و نامردمان توقع پایداری در دوستی و مساعدت نداشته باش که از سراب فیضی عاید نخوهد شد.
6- و بالاخره از آنجا که افکار عمومی و قضاوت عوامالناس کالانعام درباره او چندان موافق و رضایتبخش نبود این شاعر عارف بینادل و غریب دور و زمان خویش درد دل خود را در دو بیت آخر این غزل بازگو و چنین میگوید: ای ملامتگرهیچ بندهیی درآفرینش و سرشت و سرنوشت خود، مختار نبوده و من هم تابع سرنوشت خویشم و به زودی خواهم مرد. در تشییع جنازه من چند قدمی همراهی کن که هرچند به زعم تو گناهکارم اما بدان و آگاه باش که یکراست به بهشت برین خواهم رفت.
***
با سلام ، اینکه اردیبهشتیان سزاوار بهشت اند تنها معجزه ای است که برازنده حافظ است جادوی کلامش مصداق آن سحر حلالی است که درباره شعر اذعان کرده اند . گوارایش باد. از پس غبار قرن ها به روح بلندش درود میفرستیم و به معجزه شعر پارسی ایمان می آوریم
کنون که میدَمد از بوستان نسیم بهشت
من و شرابِ فرح بخش و یار حورسرشت
می دَمد: می وزد.
بوستان: جائی که سرشار ازعطروبوی دل انگیزاست،بستان، باغ
حور: زیباروی بهشتی
حور سرشت: کسی که فطرت پاک وذات زیبائی دارد.
احتمالاً موسم بهاراست وحافظ عزیز، با درکِ لطافت وصفای باغ وبوستان، به وَجد آمده وعواطف واحساساتِ درونی را درقالبِ این غزل زیبا وشورانگیز بیان نموده است.
معنی : اینک که(موسم بهاراست و) ازباغ وبوستان نسیم شورانگیزی یه لطافتِ نسیم بهشت می وَزد، من هم به اتّفاقّ یاری زیبارو که همانندِ حوریان بهشتیست باجامی شراب، ازاین نعمت استقبال می کنم وبه عیش ونوش می پردازم. بااین یارحورسرشت وجام شراب سعی می کنم فضا رابهشتی تربنمایم.
عاشق ورندم ومیخواره به آوازبلند
این همه مَنصب ازآن حورپریوَش دارم
گدا چرا نزند لافِ سلطنت امروز
که خیمه سایه ی ابراست و بزمگه لبِ کِشت
لافِ سلطنت: ادّعای پادشاهی کردن
خیمه: چادر، کنایه ازآسمان گنبدیست.
بزمگه: مجلس ِ عیش ونوش، بزمگاه
لبِ کشت: کنارکشتزار
معنی بیت: امروز که موسم بهاراست ونسیم بهشت مَشام فقیر وغنی را می نوازد، گدای تهیدست چرا نتواند ادّعای پادشاهی کند؟ زمین وزمان سرشار ازنعمتِ رایگان است هرکسی می تواند بادرکِ این زیبائیها خودرا خوشبخت وکامران ببیند، نیازی به دارایی وثروت ومکان نیست، چشمهارابایدشست جوردیگربایدنگاه کرد. ببین که سایه یِ ابر چگونه بسانِ خرگاهِ پادشاهان، خیمه ای خیال انگیز برافراشته نموده وکنارکشتزاران چه سان باشکوه وشورآفرین گسترده شده است.
ساقیا سایه ی ابراست وبهار ولبِ جوی
من نگویم چه کن اَراَهل دلی خود توبگوی
چمن حکایتِ اردیبهشت میگوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بِهِشت
اردیبهشت: در اوستا، اَشَه وَهیشتَه و در پهلوی اُرت وَهیشت مرکّب از دو جزء است : اول اَرتَه به معنی درستی و راستی و پاکی و تقدس . دوم وهیشته صفت عالی از وِه به معنی به و خوبست.معنی ترکیبی این لغت به معنی مانند بهشت باشد چه ارد به معنی شبیه و مانند آمده است و چون این ماه وسط فصل بهار است و نباتات در غایت نشو و نما و گلها و ریاحین تمام شکفته و هوا در نهایت اعتدال ، بنابراین اردیبهشت خوانند.
بِهِشت: ازدست دادن
معنی بیت: دراین ماه اردیبهشت،باغ وچمن وصحرا، به راستی که تصویری ازبهشت را منعکس کرده و این پیام را بازگومی کند که هرکسی که نقد را(عیش ونوش دراین فضارا) به امیدِ عیش ونوش فردا(روزقیامت) ازدست دهد عاقل نیست.
درعیش نقدکوش که چون آبخورنماند
آدم بِهِشت روضه ی دارالسّلام را
به می عمارتِ دل کن که این جهانِ خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
عمارت : آبادانی ،بازسازی ونوسازی
برآن سراست: درسرقصد دارد
ازخاک ما بسازدخشت: یعنی سرانجام روزگار ماراخواهدکُشت وماتبدیل به خاک بی ارزش خواهیم شد که تنها به دردِ خشت درست کردن می خورد. روزگارقصد دارد ماراباشدّت تحقیر کند.6
معنی بیت: با پرداختن به عیش ونوش، سعی کن دلت رابازسازی کنی وبا شادی آبادش کنی، چراکه روزگار قصد دارد ازخاکِ جسم ما خشتهای بی ارزش بسازد وماراتحقیرکند. پس هشیارباش پیش ازآنکه روزگار قصدش راعملی کند تو دست بکارشو وتامی توانی به عیش ونوش بپرداز.
خیز ودرکاسه ی سرآب طربناک انداز
پیشترزانکه شود کاسه ی سرخاک آنداز
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چوشمع ِصومعه افروزی ازچراغ کُنِشت
پرتو: فروغ ،روشنایی، بازتاب
چو: زمانی که
شمع: چراغ
صومعه: خانقاه صوفیان
افروزی: روشن کنی
کُنشت: آتشگاه زرتشتیان
درخوانش این بیت باید درنظرگرفته شود که "وفا مجوی زدشمن" یک جمله است و"پرتوی ندهد مربوط به مصرع بعدیست. بعضی ازشارحان به این نکته توجّه نکرده ومعناهای عجیب وغریب برداشت نموده اند! معناهایی که شارحان دیگری رامی طلبد تا آم معناها رامعنی وبرای عموم قابل فهم سازند!
معنی بیت: ازدشمن انتظاروفاداری وحمایت نداشته باش به همان دلیل که: زمانی که بخواهی چراغ صومعه را ازآتش زرتشتیان وام گرفته وروشن کنی مطمئن باش که نتیجه ی دلخواه نخواهی گرفت، اینچنین چراغی روشنایی نخواهدبخشید.چرا؟
چون صومعه باید خودش،منبع نور داشته باشد. چراغ و روغن وفتیله وآتش باید ازخودش باشد تا روشنایی تولید کند، روشن نگاهداشتنِ چراغ باآتش دیگران موقّتی خواهدبود کاری که صومعه داران می کنند!
سئوال دیگر اینکه مگرمی شود ازدشمن انتظار وفاداری داشت؟
باید دانست که حافظ دراینجا به صوفیان وصومعه داران طعنه می زند که شمازرتشتیان را دشمن می پندارید امّا چراغ صومعه ی خودرا به آتش آنها روشن می کنید! پس شما که چیزی ازخودتان ندارید هرگزتوفیقی حاصل نخواهیدکرد.این کارشما پرتوی درپی نخواهدداشت !
باید به فکرتهیّه ی منبع روشنایی باشید. باید همانند چشمه ای باشید که ازخودش آب داشته باشد. شما چشمه ای درست کرده اید که پیوسته به درون آن آب می ریزید تاپابرجا بماند! این چشمه دیر یازودخواهدخشکید.
زکُنج صومعه حافظ مجوی گوهرعشق
قدم برون نه اگرمیل جستجو داری
مکن به نامه سیاهی ملامتِ من ِ مست
که آگه است که تقدیربرسرش چه نوشت؟
نامه سیاهی: سیاه بودن ِکارنامه ی اعمال، کنایه از گناهکاربودن.
معنی بیت: ای صوفی،ای زاهد وای مدّعی، حافظ ِمست رابه گناهکاری، شرابخواری ورندی متّهم نکنید، سرزنشم نکنید که چرا چنین کردم وچرا چنان گفتم برای اینکه هیچ کس نمی داند که سرنوشت اوچگونه رقم خورده است. به هرکس دراین دنیا نقشی سپرده شده تا نقش خودرا بازی کند. نباید کسی را به بهانه ی اینکه نقشش مثبت است یامنفی سرزنش کرد. دنیا صحنه ی بازیگریست، خالق هستی تهیه کننده وکارگردان، وماهمه بازیگرانی هستیم که وظیفه داریم نقشمان را به نحواحسن بازی کنیم. هیچکس گناهکارنیست و نباید کسی مورد سرزنش وملامت قرارگیرد.
مکن دراین چمنم سرزنش به خودرویی
چنانکه پرورشم می دهند می رویم
قدم دریغ مَدار از جنازه ی حافظ
که گرچه غرق گناه است میرود به بهشت
جنازه: تابوت حامل جسد
معنی بیت: درادامه ی بیتِ قبلی، خطاب به واعظ وزاهد وعابد:
حافظ اگرچه گناهکاراست، رند وشرابخوار است، لیکن ازآنجاکه مردم آزاری نکرده،فضولی درکاردیگران نکرده، ریا وتزویرننموده ومیل به ناحق نشان نداده است به مددِلطف وعنایتِ بی نهایتِ دوست راهی بهشت می شود،بنابراین بدبین مباشید، به رحمتِ بی پایان خداوند ایمان داشته باشید ودر تشییع جنازه ی حافظ شرکت کنید تابرای شمانیزازاین بدرقه ثوابی نصیب گردد چون حافظ درتمام عمرخود عاشق بوده، گناهکارهم که بوده باشد بی شک اهل بهشت است.
بهشت نصیب ماست ای خداشناس برو
که مستحق کرامت گناهکارانند.
❤️❤️❤️❤️مرسی از اقا رضا
با درود خدمت دوستان گرانمایه
در مورد مصرع بر آن سر است که از خاک ما... با دوستی که اشاره به بحث موسیقایی کرده اند همداستان هستم. البته شاید بیان دقیقتر این است که برای ادای تحریر ها در دستگاه آوازی مربوطه همایون خان متوسل به جابجا نمودن واژگان شده اند که این در میان آوازخوانان امری مرسوم است و گاه مانند این مصرع ضرورتی موسیقایی چنین موردی را ایجاب میکند.
دربارهی خواندن بیت «وفا مجوی ز دشمن...» توسط آقای همایون شجریان، به دلیل آن که بدون مقدمه از ایشان خولسته شد بخوانند دچار شتابزدگی و خطا شدند و خود نیز هماندم به آن پی بردند و در چهرهیشان نیز پیدا بود. ولی با اشرافی که به موسیقی دارند توانستند این خطا را جبران کنن.
درود
زندگی یک نفسی بیش نبود
رخت هستی قفسی بیش نبود
خمسه گفتا که روم سوی خدا
آن خدا هم هوسی بیش نبود
نخست امید دارم این چهار رج پسند شود،
اما در ادامه:
حافظ. نقطه
پسوند و پیشوند جایگاهی ندارد، شک نکنید حافظ هم راضی به این پس و پیش ها نیست. شاعر بزرگوار برای خویش تخلصی برگزیده و به جاست که ارج نهیم.
بت نسازیم، ما مردم چرا از هر جاندار و بیجانی بت میسازیم!
حافظ، دانشمندی در دوران خویش بود. دانش ایشان نه تنها فراتر از دوران خویش که از ما هم پا را فراتر نهاده.
اما، این بدان معنی نیست که اورا پیامبر خوانده و شاهکار جاودانه اش را بازیچه دستان بیمقدار مشتی فالگیر کنیم!
این بداهه هم پیشکش به شما:
حافظ نه به فال بی قدر شد حافظ
نی بنده ی این خدای کر شد حافظ
باشد که این هستی پایان باشد ...
شباهنگ
بدرود
درود
روی سخنم با آنانی ست که از فرزند استاد محمدرضا شجریان برای اجرای (به نظر خودشان اشتباه) شعری از حافظ ایراد گرفتند:
باز هم نقد!
آخر چرا در هر زمینه ای نظر میدهیم؟
آیا پیش از گشودن لب و لغزاندن قلم، کمی جستجو و تحقیق نیاز نیست؟
در اجرای موسیقایی اشعار، مجموعه آهنگساز و خواننده و ...، برای اینکه بتوان شعر را بر روی موسیقی به بهترین شکل نشاند، تغییراتی داده میشود. این تغییرات در بیشتر موارد با دقت بسیار و با همکار کارشناسان انجام میشود تا در مفهوم شعر تغییری ایجاد نشود.
اگر آثار استاد را بررسی کنید خواهید دید که بارها و بارها این اتفاق افتاد، حتی جای ابیات تغییر داده شده.
پس پیش از انتقاد یا تشویق، نخست کمی تحقیق کنیم.
بدرود
بسی درود عزیز گرامی ....
:-)))))
اکنون که بوستان با نسیم بهشتی، جان می بخشد به جهان، همراه شراب شادی آفرین و معشوق حوروش خواهم بود.
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز
که خیمه سایه ابرست و بزمگه لب کشت
چرا گدا لاف سلطنت نزند، زمانی که ابر چون خیمه سایه افکنده و دشت پر گل، بزمگاه شده است.
3- چمن، داستان اردیبهشت را حکایت می کند آنکه نسیه خرید و نقد را فروگزاشت-بهشت از هشتن، ایهام تناسب به بهشت نقد، حال خوش-عاقل(خانلری: عارف) نیست.
4- با شراب حال خوش دلت را آباد ساز که ویرانه سرای جهان تصمیم دارد از خاک پیکرمان خشت زند(ایهام: رفتن ما- اجساد و افکار و باورها-بقای دیگران است)
5- از دشمن( دنیا و ...) وفا طلب نکن که روشن کردن شمع صومعه زاهد از چراغ کنیسه یهودیان پرتوی نخواهد داد( یهودی و زاهد را در یک راستا قرار داده از جهت نرسیدن به حقیقت)
6- به سیاهی کردارم و مستی حال خوشم بیش ازین سرزنش نکن، چه کسی از فرجامین نوشته سرنوشت آگاه است؟!
7- بر پیکر بی جان حافظ حاضر شو، که با گناهان بسیار به بهشت می رود. ایهام:
-حافظ از تو بهره مند شود -بالعکس
-چون زاهدان نباش که به تشییع گناهکاران نمی روند
- رنجشی از حافظ اگر داری فراموش کن
-با گناه به بهشت رفتن= نیشخند زاهد
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
جسارتاً
اینکه استاد همایون در جشن حافظ شعر را از بر خواندند و بعضی کلمات بیت را جا به جا خواندند، به نظر هیچ قصد خاصی نبوده بلکه فراموش شدن شعر است که برای هر خواننده ای پیش می آید
در اکثر کنسرت ها هم متن شعر جلوی خواننده هست
سلام - نه عاقل است که نسیه خرید و نقد به هِشت
به هشت چه معنایی میده دوست عزیز؟
بهشت در اینجا یعنی رها کرد، یعنی کسی که نسیه رو گرفت و نقد را رها کرد عاقل نیست
بسی در عجب هستم ...
همایون شجریان چنان به زیبایی خواند که زبان آدمی سکوت پیشه میکند ...
دیگر این نقد و ایراد ها واقعا معنی ندارد ...
جالبه جا خواند که خواند ...
آیا ایرادی هست !
:|به خدا معلم سخت گیر مدارس هم انقدر سخت گیری نمیکنن که شما میکنید :-)
این غزل را "در سکوت" بشنوید
کنون که می دمد از بوستان نسیم بهشت
من و شراب فرحبخش و یار حور سرشت
کنون یعنی این دم و لحظه که حافظ در ابیات بسیاری از آن به عنوان دوش یاد میکند ، بوستان یعنی مکانی که در آن گلها را پرورش می دهند ، نسیم بهشت کنایه ای از آرامش درونی و حس امنیت حقیقی همراه با شادی بدون سببهای بیرونی ست برای پوینده راه عاشقی ، با این حس زیباست که انسان عاشق درخواهد یافت چنین نسیمی از طرف بوستانی ست که ساخته دست خود بوده و چنین نسیم بهشتی قرار نیست از جایی دیگر و بوستانی خیالی بر وی بدمد ، حافظ میتوانست واژه وزیدن را بکار برد ، اما دمیدن را ترجیح میدهد زیرا که این نسیم همان نفخه الهی ست که جان و دلها را به عشق زنده می کند ، در مصرع دوم "من" به معنی چهار بعد وجودی انسان است ، بعد جسمانی ، بعد هیجانی ، بعد فکری و بعد عقلی ، شراب فرحبخش همان شراب خرد ایزدی ست که موجب انبساط و طراوت جان و روح یا بُعد چهارم میگردد ، شرابهای انگوری از هر نوعش هیچگونه فرحبخشی نداشته و بلکه با کاهش هوشیاری موجب فراموشی موقت دردها و حس سرخوشی کاذب زودگذر میشوند ، یار حور سرشت حضور یا آگاهی از حضور کامل یار ازلی و حقیقی و درونیست ، حافظ در مصرع دوم سه عاملی را ذکر میکند که درواقع پیش نیاز ساخت چنان بوستانی ست که نسیم بهشتی برآمده از آن نه تنها بر خود وی ، بلکه بر کل هستی خواهد دمید .
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز ؟
که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت
حافظ در ادامه ، چنین منزلت بدست آمده برای پوینده راه عشق را خیمه پادشاهی میداند که در وحله اول از سایه عنایت و لطف و جذبه الهی ست که همچون ابری بر سر همه انسانها گسترده است و پس از آن ، نتیجه کِشت یا کار معنوی خود اوست که این بزمگه را برای وی فراهم آورده است تا بر لب کشتِ خود بنشیند و ثمراتِ به بار نشسته و چنین بزم و جشنی شاهانه را نظاره گر باشد و لذتش را ببرد ، حافظ با آن نسیم برآمده از بوستان خود ساخته که ذکر آن رفت و شراب فرحبخش و حضور کامل یار یا جان و خویشِ اصلی که همگی نتیجه ابر عنایت حضرت معشوق و سپس کِشت و کار معنوی که بوسیله چهار بعد من هر انسانی قابل دسترس میباشد را رسیدن به اوج و مقام سلطانی انسان میداند و برای انسان فقیر که خود را نیازمند و عاشق وصل به اصل خود میداند این لاف نیست ، بلکه حقیقتی ست دست یافتنی ، قطعآ برای انسان مستغنی که خود را بی نیاز از تغییر میداند و اصولا هیچگونه دردی را حس نکرده و همه تالمات روحی را طبیعی میداند کل این مطلب و آن حس سلطانی لافی ست گزاف و تصوری موهوم .
چمن حکایت اردیبهشت میگوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
چمن در اینجا به معنی زندگی ست یا کل هستی ، حافظ از زبان زندگی کل حکایت را در دو بیت پیشین بیان میکند ، اردیبهشت که اوج بهار و همچنین اشاره به بهشت است واژه ای ایدهآل است برای تاکید دوباره بر ضرورت تغییر و متحول شدن انسان تا همچون فصلها و بویژه بهار که فصل شکفتن است از نو شکفته و دوباره زاده شود و این تولد دوباره که موجب رهایی از دردها ، آرامش درونی ، امنیت و شادی حقیقی میگردد همان بهشت موعود است ، پس حافظ میفرماید انسان عاقل اینچنین بهشت قابل دسترس را با بهشتی که وعده و وعید است و نسیه ، هرگز معاوضه نمی کند ، نسیه خریدن یعنی مذهب پرستی و عبادات بر مبنای ذهن و توقع پاداش بهشت موعود در سرای دیگر یا آخرت .
به می عمارت دل کن که این جهان خراب
بر سر آن است که از خاک ما بسازد خشت
پس اکنون که بهشت و نیکبختی حقیقی در همین جهان به نقد قابل دسترس است حافظ میفرماید به می عشق دل و مرکز خود را که احتمال قریب به یقین ویران است بساز و آبادان کن زیرا که این جهان خراب یا فلک مصمم است که از خاک وجود ما انسانها خشت و زیر بنای عمارت خود را بسازد ، البته عمارتی که بظاهر آبادانی ست اما درواقع هرچه این جهان بوسیله فکر و ذهن ما انسانها بسازد خرابه ای بیش نیست ، ممکن است انسان بیندیشد پس آیا اینهمه علم و تکنولوژی که موجب رفاه بشریت شده اند آبادانی نیست ؟ پاسخ : اینکه علم موجب تحول بینظیر و شگرف زندگی مادی انسان شده است کاملأ درست ، اما آیا با پیشرفت تکنولوژی دردهای بشر بصورت فردی و جمعی نیز کاهش یافته اند ؟ آیا انسانها برای خود و دیگران تولید درد و غم نمی کنند ؟ و آیا انسانها به یکدیگر و به کل هستی بر اساس عشق و مهر نگاه میکنند و یا هنوز هم نفرت و خشم یا کینه های چندین هزار ساله نژادی و مذهبی پابرجا بوده و جنگهای وحشیانه برپا کرده و بیگناهان و کودکان را از خانه های خود آواره میکنند ؟ متاسفانه بنظر میرسد پیشرفتهای مادی و رفاهی بشر کمکی در زمینه آبادانی مورد نظر نداشته اند و حافظ میفرماید اگر انسان قدر فرصت زندگی خویشتن در این جهان مادی را نداند ، بدون آنکه خود بداند به خشت یا ابزاری برای توسعه خرابی این جهان خراب مبدل خواهد شد ، به تعبیر دیگر جهان خراب قصد آن دارد که اجازه ندهد انسان از حد خاک و هشیاری جسمی فراتر رود ولی انسان بوسیله می و خردی که از جانب هستی کل یا خداوند می آید میتواند مرکز و دل خود را عمارت کرده و بار دیگر آنرا از جنس عشق کند .
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت
اما مانعی برای عمارت دل و زنده شدنش به عشق وجود دارد و آن دشمنی ست درونی که از آن با عناوینی چون نفس یا خود کاذب ، من ذهنی و دیو درون نام برده اند ، این دشمن درونی هیچگونه پرتو افشانی به جهان نداشته و بلکه با بی وفایی و جفای تمام ، ظلمت و تاریکی را برای انسان به ارمغان می آورد ، در مصرع دوم کنشت نماد و سمبل ادیان گوناگون الهی ست که در غزل شماره هشتاد حافظ تاکید کرد همه آن ادیان خانه عشق هستند (البته اگر به مغز ادیان توجه شود و نه به پوست و قشر آن) ، صومعه که در اینجا نماد عشق و مکتب رندی و عاشقی ست پرتو نور خود را از کنیسه و کلیسا و مسجد میگیرد ، یعنی بر مبنای تعالیم الهی در ادیان مختلف که همگی سخن از عشق میگویند مکاتبی عاشقانه مانند صوفی گری (از نوع حقیقی آن ) بنا شده است که توجه بیشتر به رحمانیت و مهربانی خدا یا هستی کل دارد تا قهر و عتابش ، این مطلب به معنی تعلق خاطر حافظ به مکاتبی چون صوفی گری نیست بلکه حافظ عشق صوفیانه را تمثیلی برای معنی مورد نظر خود بکار می برد و همانگونه که میدانیم صومعه و صوفی گری نیز مانند ادیان مختلف در طی قرون مورد هجوم باورهای خرافی و سطحی نگری واقع شده و از مسیر حقیقت خود بسیار دور گردیده اند. حافظ میفرماید اما دشمن دونی یا خویشتنِ کاذب انسان آیه های مربوط به کتابهای مذهبی را بوسیله ذهن خود و آموخته های تقلیدی تفسیر به رای و میل خود کرده و آنها را بصورت باور در عمیق ترین لایه های دل خود قرار داده و توقع دارد با آن ابزار ، شمعِ صومعه خود را روشن نموده ، از آن بهره معنوی ببرد ، حافظ میفرماید این باورها شمع کنشتِ خیالی ست و پرتو نوری ندارد تا بتواند بر خانه دل یا صومعه عاشقان پرتو افروزی کند ،یعنی باورهای کهنه خرافی اصولأ پرتو نوری ندارند که از جایی گرفته باشد تا آنرا به دل و مرکز انسان بازتاب داده و موجب تعالی وی شود ، کار دشمن و خویشتنِ کاذب دشمنی و جفاست و نه وفا ، پس انتظار و توقعی بیش از پراکندن ظلمت و جهل و تاریکی از او نیست . حافظ تجلی عینی صومعه افروزی از شمع حقیقی کنشت میباشد ، او نور شمع وجودی خود را از چراغ هر مسلک و دینی برگرفته و بکار می گیرد اما خرافات و جهالتهای آن را بدور انداخته ، خود را محصور هیچ باور و اعتقادی نمیکند .
مکن به نامه سیاهی ملامت من مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت ؟
توصیه آخر حافظ به پویندگان راه عاشقی این است که تنها به کار بر روی خود پرداخته و ناظر بر خود باشد و نه دیگران ، سالک نباید مردم را قضاوت کرده و از روی ظواهر ، نامه اعمال آنان را سیاه و یا سفید تشخیص دهد ، بویژه بزرگی همچون حافظ را که مست شراب عشق است به سیاهی نامه ملامت نکند ، زیرا وی این راه عاشقی و مستی را به اختیار خود نمی پیماید ، کن فکان و قضای الهی چنین مقدر نموده است که حافظ چنین راهی را برای رسیدن به معشوق ازلی برگزیند .مصرع دوم را به هر دو صورت خبری یا سوالی که بخوانیم به یک معنی خواهیم رسید .
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت
جنازه حافظ تمثیلی ست از میراث و بازمانده حافظ ، پس قدم دریغ مدار یعنی از دنباله روی جهان بینی حافظ که مسلک عاشقی و رندی ست روی گردان مشو و پای در راه او بگذار ، حافظ که به جهان خراب اجازه خشت سازی از وجود گرانقدرش را نداد جنازه اش نیز ارزشمند است و مشتاقان هزار هزار به زیارتش می شتابند ، حافظ از زایرانش میخواهد راه او را که راه سعادت و نیکبختی و جاودانگی ست ادامه دهند ، زیرا این راه علیرغم گناهانی که انسان بواسطه حضور دشمن درونی انجام داده است منتهی به نیکبختی و بهشت سعادت و رستگاری میگردد . گناه انسان در حقیقت همان دشمنی های دشمن است در حق انسان و خداوند بهتر از هر کسی به این دشمنی واقف است :
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب / جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
معنی ابیات
۱- اکنون که از طرف باغ و بوستان نسیم بهشتی در حال وزیدن است،
- در چنین فضایی شایسته است که خود با شراب شادی آور انس الهی و کسی که شرشت ( ذات/ طبع/خمیر مایه) او چون حوریان بهشتی ( زیبا ترین مظهر خیال انوار الهی) است ،بگذرانیم.
۲- ( در این حالتی که درهای معنویت گشوده شده ،آنهایی که بهره مند هستندکه هیچ) حتی گدا و آنکس که تا بحال در این وادی نبوده،چرا ادعای پادشاهی نکند؟
- که ابر معنویت بر سرمان سایه افکنده و لب کشتزار حیات چون بزمگاه شاهی است.
۳- چمن در این موقعیت حکایت اردیبهشت و طراوت بهاران دارد،
- کسی که این حضور متعالی را که بهشت نقد است رها کند و به فرداها فکر کند عاقل نیست.( در حالی که بهشت تماما به صحنه آمده است!).
۴- با شراب احساس حضور حضرت محبوب در این صحنه، دل خود را آباد کن زیرا این جهان خراب( دنیا)،
- بنا دارد از بدن ما را تبدیل به خاک و از آن خشت بسازد.
۵- از دشمن به هر صورتی که باشد نباید انتظار وفا داشت،
- همانطور که نمی شود شمع صومعه را ( انس با حضرت حق ) با چراغ کنشت( که در آن روحیه یهودی گری و دنیا دوستی حاکم است) روشن کرد.
( با روحیه مادی گرایی نمی توان به حضور و معنویت رسید).
۶- مرا که مست شعف حضور در این صحنه هستم و( از نظر شما) کارنامه سیاهی در این خصوص دارم، سرزنش نکن،
- چه کسی آگاه است که تقدیر او چگونه نوشته شده لست ؟( یا چه کسی می داند که به سعادت می رسد؟)
۷- در تشیع جنازه حافظ که در کوتاهی خود نسبت به مردم خود را گناهکار می داند کوتاهی نکن،
- او با توجه به همین احساس گناهی که در خود دارد و گرفتار غرور نشده ،طبق وعده الهی به بهشت می رود.
( در روایت داریم: دو کس وارد مسجد شدند ، یکی مومن رفت و فاسق بیرون آمد و دیگری فاسق رفت و مومن بیرون آمد.زیرا آنکس که مومن بود به ایمان خود مغرور شد و فاسق گشت و کسی که کافر بود متذکر شد و به رحمت الهی متوسل گشت و مومن شد. حضرت پیامبر ( ص) فرمودند : داخل بهشت نمی شود هر کس به قدر یک دانه خردل کبر( غرور) در دل او باشد و هر کس در راه رفتن خود را یزرگ شمارد و تکبر کند،پروردگار را در حالتی که بر او غضبناک باشد ملاقات خواهد کرد)
-