غزل شمارهٔ ۷۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۷۷ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۷۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۷۷ به خوانش محسن هاشمی
غزل شمارهٔ ۷۷ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۷۷ به خوانش هادی روحانی
غزل شمارهٔ ۷۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۷۷ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۷۷ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۷۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۷۷ به خوانش پریسا جلیلی
غزل شمارهٔ ۷۷ به خوانش احسان حلاج
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
'گویند که ناصر الدین شاه چندین بار این غزل را و مفهوم آنرا نیافت پس نامه ای به وصال فرستاد تا بلکه مفهوم آنرا از او جویا شود . وقتی پیک به وصال رسید برادر ش دارفانی را وداع گفته بود پس بعدا از زمانی جواب شعر را چنین داد:
صاحبا در حالتی کین بنده را غم یار داشت
یادم آمد کز سئوالی آن جناب اظهار داشت
در خطوط شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن
بلبلی برک و کلی خوشرنک در منقار داشت
فکرها بسیارکردم هیچ مفهومم نشد
چونکه شعرش در میان راز نهان بسیار داشت
نیمه شب غواص گشتم در حروف ابجدی
تا ببینم در میات آیا چه در در بار داشت
بلیلی برگ و گلی شد 356
با علی و با حسین و با حسن معیار داشت
برگ گل سبز است دارد آن نشانی از حسن
جونکه در وقت شهادت سبزی رخسار داشت
رنگ گل سرخ دارد آن نشانی از حسین
جونکه در وقت شهادت سرخی گلنار داشت
بلبلی باشد علی کز حسرت زین برگ و گل
دائما آه و فغان و ناله بسیار داشت
و در آخر ناصر الدین شاه چنین اضافه می کند که:
الحق که شعر حافظ خوب سنجیدی وصال
مدعی هرکس که باشد می توان اظهار داشت
استاد شجریان این غزل را سالها پیش همراه با کمانچه استاد علی اضغر بهاری خوانده اند که واقعا شنیدنی است.
این داستانی داشت اکبر جان که باز گفتنش مانند دست کردن توی زخم مردم درد دارد ! اکبر جانم رویهمرفته دشنامی بود و اغشته با چند راهنمایی که از بهشت به اهل جهنم بخوانند ! که از پلمه گنجور زدوده شد !
تضمین این غزل
هر گلی در عین زیبائی نصـیـب از خـار داشت
قصه ای میگویم از عشقی که با خود نار داشت
شکوه با شکری که عاشق در وصال یار داشت
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت وندر آن برگ ونوا خوش ناله های زار داشت
..............................
گفتمش سرّی بگو زین ناله گفتا هیچ نیست
لیک پرسیدم که بازرگان این بازار کیست؟
گفت رند عافیت سوزی که با فقرش غنیست
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست؟ گفت مارا جلوۀ معشوق در این کار داشت
...............................
از سواد زلف چون شب نیست روز ما بیا ض
چرخ دارد بس بکارش انبساط و انقباض
دولت بختش خدا یا دور باد از انقراض
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
...............................
هر شـَبـی را تاسحر با خون بچشـمم شـسـت و شـوست
برگ ریزانست حالم، زردیم بررنگ وروست
چنـگ مارا دسـتگیر از تـار و بـند مـوی اوسـت
در نمی گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست خرم آن کز نازنینان بخت بر خوردار داشت
..............................
شکوه با شکری اگر با صاحب دیوان کنیم
یار تا پـُـر میـکنـد ساغـر چـرا افغـان کنـیم
نقطه پر گـار او را قصد بر قربان کنیم
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشـان کنـیم کین همه نقش عجب در گردش پر گار داشت
..............................
مه بیفتد زیر جانا قصد بر بامی مکن
عشق پاید تا ابد پس قصد فرجامی مکن
پختگی باید بکار عشق دل خامی مکن
گر مرید راه عشقی فکر بد نامی مکن شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمّارداشت
..............................
طاعت از پیر مغان داریم حاشا پند غیر
حاجتی نبود دلا تأ خیر و فال از کار خیر
منطق سالک براه عشق باشد سـِلک طیر
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر ذکر تسبیح ملک در حلقۀ زناّر داشت
............................
زیر سر دارد قلندر جای بالش کاه وخشت
رند عاشق با رضا، آسایش از دل را بهشـت
دفتر حافظ بخواند این نکته ها (رافض) نوشــت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت شیوۀ جنا تُ تَجری تحتها الانهار داشت
............................
جاوید مدرس ( رافض) تبریز 85.11.9
در ادامه نظرم در جستجو به مطلبی درخصوص داستان شیخ صنعان که در این عزل اشاره ای به آن رفته افتاد که در جای جای آن اشاره به شعر های عطار نیشابوری در شرح داستان رفته که برای شخص بنده قضیه عاشورا و امام حسین و غیره منتفی شد و استفاده کردم لینک می گذارم باشد برای بقیه هم راهگشا باشد:
پیوند به وبگاه بیرونی
مد نظر علما باشه که در دوره های اسلامی قبل از صفویه
همه فرهیختگان در تقیه بودن!
چون حکومت ها اهل .....
بگذریم
"سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد"
این بیت هم مال شیخ بهایی نیست
شاید حافظ خوابنمای دوستان شده و در گوشی به انها گفته منظورش از این شعر عاشورا بودهما که هر چی می خونیم چنین استنباطی نمیتوانیم بکنیم قرار نیست هر جا کلمه قلندر دیدیم فکر کنیم منظور قضیه عباس و رود فرات است.
به نظر می رسد منظور نظر خواجه از بلبل حضرت رسول صلوات الله علیه، از برگ گل قرآن مجید، و از ناله های زار همان گریه های فراوانی که به ایشان نسبت میدهند باشد.
این سوال به نظر منطقی می آید که حضرت بزرگواردر حالی که گل خوشرنگ قرآن در دستت است بکا چرا؟ و این جواب زیباست: جلوه معشوق مرا به این کار واداشته....
سلام
اون دوستمون که فرمودند اسمی از ائمه در اشعار حافظ نیست این غزل رو چگونه تفسیر می کنند:
ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش پیوسته در حمایت لطف اله باش
از خارجی هزار به یک جو نمی خرند گو، کوه تا به کوه منافق سپاه باش
چون احمدم شفیع بود روز رستخیز گو این تن بلاکش من پر گناه باش
آن را که دوستی علی نیست کافراست گو زاهد زمانه و گو شیخ راه باش
امروز زنده ام به ولای تـو یـا علی فردا به روح پاک امامان گواه باش
قبر امام هشتم ، سلـطان دیـن ، رضا ازجان ببوس و بردر آن بارگاه باش
دستت نمی رسد که بچینی گلی زشاخ باری به پای گلبن ایشان گیاه باش
مرد خدا شناس که تقوی طلب کند خواهی سپیدجامه وخواهی سیاه باش
حافظ طریق بندگی شاه پیشه کن وانگاه درطریق، چومردان راه باش
این ابیات در مورد عاشورا را چگونه تفسیر می کنند؟
رندان تشنه لب را، آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند ازین ولایت
در زلف چون کمندش، جانا مپیچ کانجا
سرها بریده بینی ، بی جرم و بی جنایت
جناب همای رحمت فکر کنم شما باید توضیح دهید که شعر رندان تشنه لب را، آبی نمی دهد کس چگونه به عاشورا ارتباط دارد.
نه اینکه دیگران در عدم ارتباطش بگویند
این غزل
ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش
در کدام نسخه آمده است؟
پیگیری بنده منتج به نتیجه ای نشد
دوستان گرامی سلام
البته هر کسی حق دارد از اشعار خواجه شیراز آن طور که میل دارد استفاده نماید و شاید یکی از دلایل محبوبیت و مقبولیت عام این حافظ قران و این عارف شوریده همین باشد.
اما من قویا باور دارم که اشاره حافظ در این غزل واقعه جان سوز عاشورا است و وصف حالات عاشقانه و عارفانه حضرت امام حسین ع که می شود به ابیات دوم و سوم این غزل شورانگیز اشاره نمود. اما بیت آخر که در آن حافظ به صراحت اعلام می نماید که برای آن حوری سرشت اشک از چشمانش جاری است و برای وی گریه می کند
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت شیوه جنات تجری تحتهالانهار داشت
اما در مورد مذهب مولانا نیز جای بحث و گفتگو این جا نیست ولی ابیات روشنی دارد که واقعا درخور تامل هستند
در اینجا دو موضوع عمده وجود داره. اول اینکه عدهای سعی میکنند تا کلا با نفی حافظ و وجوه عرفانی-مذهبی برخی ابیات حافظ به القای تفکر ساختگی خودشون درجهت سطحی قلمداد کردن ابیات پرمحتوای این شاعر بپردازن. در این مسیر از توهین ببه مقدسات هم حتی پرهیز ندارن. من فکر می کنم مذاکره و حتی خواندن این افراد برای بحث امر بیهودهای باشه. اما موضوع دوم برمیگرده به افرادی که در تفکیک مذهبی شعرای ما سعی بر اهل تسنن خواندن حافظ می کنن و مطلوب اونها هست تا حافظ رو در دایره شعرای اهل تسنن قرار بدن. گاهی درمورد یک شاعر با بارداشت از شرایط جغرافیایی و ابیاتش براحتی میشه تصمیم گرفت. مثلا راجعبه مولانا. فکر نمی کنم شخصی یک بار مثنوی رو بخونه م نتیجه نگیره که مولانا اهل تسنن بوده. راجعبه حافظ بوضوح چنین نتیجهگیریای برمبنای اشعارش کاملا اشتباهه. من خیلی سعی کردم تا این حاشیه رو ننویسم. اما در موازنهای که پیش خودم انجام دادم به این نتیجه رسیدم که این کمکم این نتیجهگیری راجعبه اهل تسنن بودن حافظ درحال القا شدنه و این موضوع بسیار عمیقتر از تفسیر اشتباه یک غزل حافظ هست و قابل اغماظ نیست. ابیاتی که نشوندهنده شیعه بودن حافظ هستن بسیار بسیار بسیار زیادن و نمونههایی توسط برخی عزیزان به نوشته دراومدن ذیل این غزل. کاملا مشخصه که ایجاد تنش احساسی با یک پوسته "خواهش می کنم حرف من رو بپذیرید" نمیتونه اثبات کنه که حافظ اهل تسننه. درمقابل این تلاش پوچ، ابیات حافظ در حال فریاد زدن هستن که مذهب وی چی هست.
پوزش بابت اغلاط املائی مخصوصا اغماظ.
از عیسی عزیز سپاسگزارم
معنی شعرخیلی واضحه .بلبل درپاسخ به این سوال که باوجوداینکه به وصل این برگ گل خوشرنگ رسیده ای چراناله وزاری می کنی گفته بخاطراینکه این برگ گل جلوه ای ازمعشوق واقعی که حضرت باریتعالی است می باشدومن به یادآن معشوق واقعی گریه وناله می کنم .دربیت های بعدی هم همین موضوع راتاییدمی کندکه یار اگرننشست با ما ....ومنظورکلی رادراین بیت گفته که خیزتابرکلک آن نقاش جان افشان کنیم کین همه نقش عجب درگردش پرگارداشت .دیگه به نظرمن به انحراف کشیدن معنای این شعرواقعا خود رابه کوچه علی چپ زدنه !
جناب عطا سعیدی عزیز
درست فرمودید کوتاه اما مفید، با مروری که به حاشیه هاکردم به نظر رسید
من که نه بلکه نظر بیشتر دوستان همسو بانظر شما بود باکمی توضیح بیشتر یا کمتر
بااحترام به نظرات همه عزیزان
ارزوی بهروزی برای همه مردم جهان
به نظر من جایگاه عارفی مانند حافظ بسیار والا تر از بحث هایی مانند شیعه و سنی ، ویا حتی مسلمان وغیر مسلمان بودن است ، چنانکه در همین غزل می فرماید :
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت
یعنی به آن اوج که برسی سجاده و صلیب و تسبیح و زنار و... همه یکی هستند، ومانند یک نقطه به نظر می رسند.
مختصر بگویم بحث در باره مذهب حافظ مانند این است ، بحث کنی بدانی کاسپاروف قهرمان شطرنج جهان در بازی مار وپله در چه سطحی است.
اشتباه تایپی شد.
بی دینان را می ستاید نه؛
بی دینان را سرزنش می کند.
گرمسلمان،گرمسیحی،گریهود،
ادمی باشید مذهب هرچه بود
روزی شخصی پیش یک آقایی که اهل شعر و ادب بوده میرود و از وی تقاضای فال حافظ میکند. میگوید: "میخواهم ازدواج کنم و کسی را در نظر دارم اما مردد هستم که با او ازدواج کنم یا نه. برای همین آمدهام پیش شما برایم فال بگیرید ببینم توصیهٔ حافظ به من چیست.".
آن آقا آداب فال گرفتن را بجا میآورد و دیوان حافظ را باز میکند. کمی تأمل میکند و سپس میگوید: "حافظ موافق است. و اتفاقاً نامزدت باید خیلی زیبارو هم باشد. درست است؟" و او پاسخ میدهد که "بله، همینطور است." و میرود و با آن خانم ازدواج میکند.
مدتی میگذرد و آن فرد به پیش استاد برمیگردد، خیلی شاکی که "این چه فالی بود برایم گرفتید؟" استاد میپرسد: "مگر چه شده؟" تازهداماد میگوید: "خانمم مشکل شب ادراری دارد!" استاد میرود سراغ دیوان حافظش و همان غزلی که برای فال آمده بود را دوباره میخواند. میگوید: "راست میگویی. اتفاقاً حافظ هم به این مشکل اشاره کرده بود ولی من دقت نکرده بودم! توجه من فقط به "حوریسرشت" بودن نامزدت بود." بیت این بود:
چشم حافظ زیر قصر بام آن حوریسرشت
شیوهٔ جنات تجری تحتها الأنهار داشت!
("حوریسرشت" یعنی "زیبارویی که مانند زیبارویان بهشت است." و "جنات تجری تحتها الأنهار" مفهومی است در وصف بهشت که بسیار در آیات قرآن آمده، به معنی: "باغهایی که در زیر آنها نهرها جاریست"!)
پیوند به وبگاه بیرونی
وقعاً متأسف شدم از این گونه سخنان و داستانها که آوردید .
چیز بهتری پیدا نکردید ؟
با احترام به شما
و انزجار از آن سایتی که نشانی دادید
با سلام خدمت دوستان و به خصوص اون دوستی که گفتند حافظ سنی است و هیچ شعری درباره امامان ندارد. پش بهتر است غزل 296 را از نظر گذرانده و به بیت زیر توجه کنند:
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
در ضمن ایشان در زمانی زندگی می کردند که تیمور جهانگشا سلطنت میکرد که گویا بسیار شیعه ستیز بود. حالا بیاید و بگوید که سنی است؟
وقتی چند روز پیش این شعر را من باب تفعل خواندم، دقیقا وصل حال خود و همسرم را دیآن دیدم. لیلا دوستت دارم
عارفان ما من جمله حافظ بزرگ,ازمرحله ی بحث وجدل دینی واعتقادی عبور کردندوبه مرحله ی اعلای عشق به ذات اقدس الهی رسیدند که همین نکته هم راز زیبایی بی انتها,پایداری ودلنشینی آثاراین بزرگان است.
اما متاسفانه ما که هنوز درهمان درجات پایین سیر میکنیم بر سر تفسیر جهانی که از آن بیخبریم مشغول دریدن گریبان یکدیگریم به
بهانه ی دین و مذهب
میلادی رومی گرامی،
آیا شما در ایران مشغول تحصیلید؟ و یا در خارج؟
اگر که خارج از وطن، خوب این تا حدی قابل درک است ولی اصلاح شیوه بیان مخلصانه توصیه می شود...
ولی اگر که در مام وطن، آنگاه آنگونه که روفیای گرامی گوشزد فرمود زبان محاوره را به نوشتار آوردن شایسته یک دانشجو که چند صباح دیگر پزشکی در این بوم خواهد شد نیست....
با آرزوی پیروزی و شادکامی برای شما
در فیلم سینمایی دیدنی بوی خوش زن، در سکانس دادگاه، آل پاچینو که کهنه سرباز نابینایی بود سخنی بر زبان راند که حاوی مطلب بسیار ظریفی بود،
گرچه این سکانس بغایت از کلیشه هالیوودی بودن رنج می برد لیک هنگامی که آل پاچینو در حمایت از پسرکی که دوستان خطاکارش در دانشگاه را لو نداد گفت این نشان دهنده نوعی دیسیپلین و نظم در افکار و باورهای این جوان است و این نظم قابل ستایش است،
من بسیار لذت بردم،
آیا تا کنون از این زاویه به قضیه اخلاق و خوب و بد و زشت و زیبا نگاه کرده اید؟
وقتی میگوییم چیزی یا کسی یا رفتاری زیبا یا خوب است دربردارنده نوعی دیسیپلین و نظم و order است،
شما نیک تر از من می دانید، بیماری یا dis + order هنگامی پدیدار می شود که نظمی به هم می خورد، کسی یا چیزی زشت یا بد می شود! تومر ها را دیده اید؟
چه بی شکل هستند؟
همان هیولا!
هیولا یعنی بی شکل!
استاذی می فرمودند :
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد،
یعنی پایت را از دایره زیبایی بیرون نگذار، غول آن بیرون در کمین ایستاده!
این همان غول بی نظمی یا هیولاست،
نه کره است نه استوانه نه مخروط...
آدم های موفق همگی به طور برجسته ای از موهبت نظم در اندیشه و گفتار و عملکرد برخوردارند،
به قواعدی باور داشته تا جایی که میتوانند بدانها احترام میگزارند.
پوزش از برای زیاده گویی!
گویند روزی ناصر الدین شاه تمام ادیبان را جمع کرد و پرسید حافظ در غزلی گفته است:
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
اگر این بلبل خوش بوده است، پس چرا نالههای زار داشته ؟؟!
اما از پاسخ هیچ یک از ادیبان راضی نشد. بنابراین نامهای برای شاعر بزرگ معاصر خود، «وصال شیرازی» نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد.
نامه زمانی به دست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در نیمه شب مطالعه میکند و برای کشف معنای حقیقی این ابیات، رجوعی به اعداد ابجدی حروف الفبا -که روح حروف و کلمات است- میکند و در میابد که:
عدد ابجدی بلبلی برگ گلی، با ابجد حروفِ حضرات علی، حسن، حسین علیهم السلام مطابقت دارد؛لذا پاسخ پادشاه را به زبان شعر به این صورت بیان میکند که:
خسروا در حالتی کین بنده را غم یار داشت
یادم آمد کز سئوالی آن جناب اظهار داشت
در خطوط شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن
بلبلی برگِ گلی خوشرنک در منقار داشت
فـکـر بــسـیـاری نـمـودم، لـیـک مـعلـومـم نـشـد
چونکه شعرش در بُطون اسرار بس بسیار داشت
نیمه شب غواص گشتم در حروف ابجدی
تا ببینم این گُهر ، آیا چه دُرّ ، در بار داشت
بلبلی برگِ گلی شد 356
با علی و با حسین و با حسن معیار داشت
برگ گل سبز است و دارد آن نشانی از حسن
چونکه در وقت شهادت سبزی رخسار داشت
رنگ گل سرخ است این باشد نشانش از حسین
چـونـکه در وقـت شهـادت چهـره ای گلنار داشت
بلبلی باشد علی کز حسرت زین برگ و گل
دائما آه و فغان و نالهی بسیار داشت
به نظر بنده حافظ در این بیت به شیخ اشراق سهروردی اشاره داره چرا که سهروردی در مسیر سیر و سلوک خود با دختری زردشتی آشنا می شه که در این بیت به هر دو مورد اشاره می کنه (اطوار سیر، حلقه ی زنار)
به نظر بنده نظر حافظ در این بیت شیخ اشراق سهروردی است چرا که قلندر لقب سهروردی بوده است و تنها ایشان است که در مسیر سیر و سلوک شیفته ی دختر زرتشی (زنار میان بند زرتشتیان بوده است) می شود.
حاجت به کلاه برکی داشتنت نیست
درویش صفت باش و کلاه تتری پوش
دوست ناشناس که نوشته اند حافظ اصلا اشاره ای به إمامان شیعه ندازد بد نیست أین بیت معروف حافظ را بخوانند - حافظ آکر قدم زنی در ره خاندان به صدق بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
و اما برأی درک معنی بیت اول غزل باید به بیت دوم رجوع کرد که اشاره به ناله عاشق دارد در عین وصل - بنا بر این اشاره به فقدان کسی ندارد بلکه بیان حال عرفانی ناله ایست که إز شادی مفرط حاصل می شود به خاطر جلوه با شکوه معشوق نه غم دوری - نکته اینکه جلوه معشوق امیخته با مراتب جلال است که عاشق را به ناله وا می دارد.
برأی درک حالات و مقامات عرفا باید کتاب های کلاسیک عرفانی را خواند مانند کشف المحجوب هجویری
پیشنهاد میدهم نظراتی که درج میشود، کارشناسی شده و تنها نظراتی که در فهم بشتر معانی اشعار مفیدند، تأیید شود تا اتلاف وقت جویندگان نشده و مورد استفاده محققین باشد.
درود بر دوستان عزیز
نظرات دوستان را خواندم . به نظر من ، مکنونات غیبی که در قلب برخی دوستان است لزوماً در قلب نازنین خواجه رندان نبوده .
افظ جنگ هفتاد و دو ملت را رها کرد .
فیلسوف ها و نویسندگان بزرگ دنیا مانند نیچه، گوته، ویلیام جونز و ... از راه ترجمه های دست و پا شکسته به اندکی از اندیشه های حافظ آگاهی یافتند. آن ها اندیشه ها و شعر های حافظ را به مقیاس جهانی ستودند. شیعه چیست ؟ سنی کدام است؟ چرا حافظ را با کوته بینی از دریچه ی تنگِ چشمان متعصب خود نگاه می کنید؟ حافظ از شیخ صنعان و از ندیده گرفتن بدنامی می گوید. تسبیح و زنار یعنی دین و کفر را در کنار هم می گذارد و یکی می داند. انعکاس بام و قصر یار خود را در چشمان خودش با بهشت مقایسه می کند و سیل اشک های خود را چون از میان تصویر بام و قصر یارش می گذرد به جوی های بهشت تشبیه می کند که همه کفر است. از حافظ شناسان و فرهیختگان ادب و فرهنگ ایران در شگفتم که چرا در برابر این خرافه های ضدفرهنگی چیزی نمی نویسند و میدان را در گنجور خالی گذاشته اند.
منوچهر
بیت 6 را با زیر از غزلی دیگر مقایسه کنید :
"ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما"
نتیجه با شما
شرح بیت 7 :
در این بیت حلقه ی زنار را رشته تسبیح مقایسه کرده ٬ می گوید شیخ صنعان در مراحل سیر و سلوک عاشقانه – که ما یهی رسوایی او گردید – مانند ملائک به حمد و ثنای خدا مشغول بود. با این تفاوت که بجای آنکه با رشته تسبیح ذکر و نیایش کند، با حلقه زنار نیایش میکرد.
و مقصود اینکه از طریق هر اعتقادی می توان عبودیت خود را اظهار کرد.
اشارهی بیت خصوصا به آن قسمت از داستان شیخ صنعان است که «گفت سبحه بیفکندم تا زنار برگیرم ٬ آری تا سبحه (سبحهی تزویر) در دست است٬ زنار (زنار صفا) بر میان نتوان بست.»
بلبلی برگِ گلی خوش رنگ درمنقار داشت
واندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
برگ: برگ گل، ساز وبرگ و لوازم، میل و رغبت.
منقار: نوک پرندگان
نوا: آواز، دارایی.
برگ ونوا: وسایل معیشت،دراینجا اشاره به برگ ِگل وناله وآواز همزمان درمنقاربلبل
معنی بیت: بلبلی رادیدم یک برگ خوش رنگِ گلی را برمنقارگرفته گرفته بود. امّا شگفتا این بلبل،به رغم آنکه به وصلِ گل رسیده بود گویی که درآتش افتاده باشد بازهم ناله وفغان می کرد. معلوم نبود دلیل این ناله وزاری اوچه بود! ازهمین رو سئوال کردم:
گفتمش در عینِ وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه ی معشوق در این کار داشت
جلوه: خودنمایی ونشان دادن خود به دیگران،نمایش دادن زیبایی و جاذبه
معنی بیت: ای بلبل ِ عاشق، ظاهراً که گل(معشوق) در اختیارتوست وتوبه وصال رسیده ای،پس این ناله وفغان ازبرای چیست که چنین شورانگیز وجانسوز ناله سرداده ای؟
بلبل پاسخ داد: دلیل ناله وفغان من ازبابتِ هرجایی بودنِ گل است ،تمام او متعلّق به من نیست، اوخود رابه همه می نمایاند،باهمه حتّا با بادنیز جلوه گری می کند و خود را دراختیار همگان می گذارد،ازاین می سوزم وازاین می نالم .
درهمین معنا درجایی دیگرمی فرماید:
خودرابکُش ای بلبل ازاین رشک که گل را
با بادصبا وقت سحرجلوه گری بود!
یاراگرننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
حافظ دردوبیت ِ آغازین غزل ،ظاهراً حال وروزخودرااززبان بلبل،بصورت کنایه و غیر مستقیم بیان کرده وبه گوش معشوق ِ خویش می رساند که من نیزهمانندِ آن بلبل نالان، به این سبب همیشه درناله وزاری هستم که توخودرا به همه می نمایانی ودایم درجلوه گری هستی! جلوه گری توباعث می شود که همگان جاذبه وزیبائی تورادیده وعاشق توشوند.
بنال بلبل اگربامنت سر یاریست
که مادوعاشق زاریم وکارمازاریست
ازجنس واژه ها وفحوای کلام پیداست که معشوق دراین غزل نیز "شاه شجاع" است. شاه شجاع به رغم آنکه حافظ را دوست می داشته، لیکن به سببِ خطرناک بودن ِ افکارو اعتقادات حافظ، سعی می نموده ازاو دوری گزیند. زیرا متشرّعین ِ متعصّب که بنوعی دشمنان قسم خورده ی حافظ بشمارمی رفتند دردستگاههای دولتی نفوذِ عمیق داشتند وشاه شجاع را ازاین منظرتحت فشارگذاشته بودند تا ازحافظ دورباشد. برگردیم به شرح بیت اصلی:
عارداشت: ننگ داشت،دوری می کرد
کامران: کامیاب وخوشگذران
معنی بیت: اگرمعشوق نسبت به ما بی اعتنایی کرد ودَمی باما ننشست ازاین بابت شکایت واعتراضی نداریم. او پادشاهی کامروا وخوشگذران است وحق دارد که ازگدای ِ تُهیدستی همچون من، دوری گُزین،ازاوگله ای نیست گرچه:
ازعدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
دَر نمیگیرد نیاز و ناز ما با حُسن دوست
خرّم آن کز نازنینان بختِ برخوردار داشت
درنمی گیرد: کارسازنمی شود، اثربخش نیست
نیاز وناز: حاجتمندی وغرور
"حُسن": معانی زیادی دارد ازجمله نیکوئی ، بهجت ،خوبی ،جمال ، خوبرویی ، زیبائی ،ملاحت ، رونق ، فروغ ، نزاکت ، لطافت ، خوشی ، درستی ، صحت ، استواری و..... دراینجا تمام معناهای حُسن مدّ نظرشاعربوده است.
ازمنظرحافظ " حُسن ِدوست" دراینجا فقط جاذبه وزیبایی ولطافت نیست بلکه به معنای ویژگی ِ خاص ورازآلود است. چرا که هیچ حیلتی درجلبِ توجّه او کارساز نمی افتد.
خرّم: ای خوشا
بختِ برخوردار: اقبال خوش،شانسی که سببِ برخورداری و کامیابی صاحبش می شود.
معنی بیت: نه تمنّا وعرض نیازمندی ونه قهرو غرور وبی توجّهی، هیچکدام اثربخش نیافتاد،هیچ یک جواب نمی دهد! خصوصیاتِ ویژه وخُلق وخویی رازآلود دارد هرحیله ای بکارمی بندم که بردل دوست(احتمالاً شاه شجاع) راهی بازکنم وبه دریای حُسن اوبپیوندم کارگرنمی افتد!
ای خوشا به احوال عاشقانی که دارای اقبالی نیکوهستندوبی هیچ حیلت و ترفندی،بی هیچ خونِ دل خوردنی، ازدوست جوابی گرفته وازعنایت وتوجّهِ او برخوردارمی باشند.
جان بیمارمرانیست زتو روی سئوال
ای خوش آن خسته که ازدوست جوابی دارد
خیز تا بر کِلکِ آن نقّاش جان افشان کنیم
کاین همه نقشِ عجب در گردش پرگار داشت
کلک: نی، قلم.
نقّاش: کنایه از آفریننده ی هستیست.
جانافشاندن: جان فدا کردن.
پرگار: ابزاری برای کشیدن اشکال هندسی 2 - فلک 3 - بخت و اقبال
معنی بیت: ای دل برخیز تا برهنرنمایی ومهارتِ اعجاب انگیز نقّاش هستی جان فشانی کنیم. ببین چگونه وباچه ظرافت وچه لطافتی این همه نقش ونگارشگفت آور و حیرت انگیز را به تصویر کشیده است!
حافظ پس ازآنکه ناامیدانه وباحسرت واندوه ازنامساعدی بخت وبی توجّهی معشوق می نالد،گویی که با به درد آمدنِ دلش، قصدنموده لحظه ای توجّه ِ خویش را به زیبائیهای خیال انگیز هستی معطوف دارد به این امید که شاید توانسته باشد اندکی ازشدّتِ اندوه وحسرتِ درونیِ خویش را بکاهد.
آنکه پُرنقش زداین دایره ی مینایی
کس ندانست که درگردش پرگارچه کرد
گر مُریدِ راهِ عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن ِ خانه ی خَمّار داشت
مُرید: دوستدار،پیرو، ارادتمند، پیرو فکر و اندیشه ی کسی بودن.
فکربدنامی مکن: ازبی آبرویی و رسواشدن نهراس
"شیخ صنعان" همان شیخ معروفیست که گویند درکعبه اقامت داشت وبه عبادت وپرهیزگاری مشغول بود. اوپس ازهفتادسال بندگی ِ زاهدانه، ناگهان دل به عشق دختری ترسا (مسیحی) سپرد ونهایتاً حاضر به خروج ازاسلام و گرویدن به مسیحیت، خوردن شراب و پرورشِ خوک شد لیکن دست از عشق برنداشت ومریدان خودرانیزازدست داد! حافظ ازاین رو که این شیخ درعاشقی پابرجا ماند کار اورا ستوده وازاوبه نیکی واحترام نام برده است.
خرقه: لباس صوفیان، دراینجا منظور لباس مخصوص عبادت است.
رهن گذاشتن: گِرو گذاشتن
خَمّار: شراب فروش
شاید حافظ این بیت رابه کنایه وبه منظورانگیزه دادن به شاه شجاع سروده است. شاه شجاعی که به رغم داشتنِ پیوندِ عاطفی باحافظ،ازروی ترس ازبدنام شدن، مصلحت اندیشی نموده وازاودوری می جست.
معنی بیت: اگرطالب عشقی، اگرحقیقتاً عاشق هستی، نباید ازبدنامی ورسوایی هراس داشته باشی، ببین که شیخ صنعان باآن همه اعتباراجتماعی و سابقه ی مذهبی، چگونه وباچه روحیّه ای درراهِ عشق قدم گذاشت وهمه ی دین ودل وآبرو واعتبارش رانثارکرد؟ رفتاراوخارق العاده بود، حتّا خرقه ی زُهد وپرهیزگاری خویش رانیز به خواستِ معشوق ، در اِزای جام شرابی درنزدِ باده فروش گِرو گذاشت!
ازنظرگاه حافظ "شیخ صنعان" دراواخرعمر به حقیقتی بزرگ نایل شد. اوبهترین کاررا درآن لحظه که دل به عشق سپرد انجام داد و به رهایی رسید، ازننگ وازنام رهاشد، ازبند تعلّقاتِ دنیوی واُخروی خلاص شد. قبل ازآن دربندِ شهرت وقید وبند بود وعیب های زیادی داشت.
داشتم دَلقی وصدعیبِ مرامی پوشید
خرقه رهن می ومطرب شد وزُنّاربماند
وقتِ آن شیرین قلندر خوش که در اَطوار سیر
ذکر تسبیح مَلَک در حلقه ی زُنّار داشت
بعضی ازشارحان این بیت را ازبیتِ قبلی جدا پنداشته ونتوانسته اند معنای حافظانه ای برداشت نمایند. درحالی که بنظرنگارنده ی این شرح، زیبایی ولطافتِ معنای این بیت، درادامه ی بیت قبلی بودنست ومنظوراز "شیرین قلندر" همان شیخ صنعان است که به درخواستِ معشوقه ی خویش به رسم مسیحیان زُنّاربه کمربست وچوپانی خوک نمود. ازنظرحافظ این رفتارها شیرینکاریِ قلندرمآبانه هست که ازعهده ی هرکسی برنمی آید.
اَطوار سیر: روشها وحالتهای سیرو سلوک
زُنّار: رشته ای که مسیحیان به وسیلة آن صلیب را به گردن آویزند. 2 - کُستی ؛ شالی که زردشتیان به کمر بندند.
معنی بیت: ای خوشا به حالِ شیخ صنعان، آن ازبندِ تعلّقات رسته ای که درگذرازمراحل سیر وسلوک، با اینکه به ظاهرزُنّاربه کمربسته بود لیکن درباطن ودراعماق ِدلش، به ذکرو تسبیح ِ خداوند مشغول بود.
نکته ی ظریفی که دراینجا ودر دل معنای این بیتِ نغزوزیبا نهفته وازدید بسیاری پنهان مانده این است:
چنانکه می بینیم مراحل واطوار "سیروسلوک" درنظرگاه حافظ، کلیشه ای وثابت نیست. بلکه این مراحل ومنازل متغیّرومتنوعند. نگاه اوبانگاهِ همه ی عارفان تفاوتهای بنیادی دارد. اوبا نگرشِ ویژه ای که نسبت به جهانِ پیرامونی وهمچنین به مراحلِ "سیروسلوکِ عارفانه" دارد، تمام رفتارهای شیخ صنعان را حالتهای معنوی وبخشی ازسیروسلوکِ عارفانه می شمارد. یعنی این شیخ عزیزاز زاویه ی نگاهِ حافظ ، چه آن زمان که درمکّه اقامت داشته وبه زهد وپرهیزگاری مشغول بود، چه آن زمان که دل به عشقِ دخترترسا می بازد وچه آن زمان که ازدین خارج شده ، خرقه رهن ِ میکده کرده وزُنّارِ کُفر به کمرمی بندد همه وهمه ازبازی های عشق واطوار سیر وسلوکِ عارفانه هستند واوچون درهمه حال،خالصانه درپیِ حقیقت می گشته بنابراین رفتارهای او حقیت جویانه بوده ودرحُکم عبادت محسوب می گردند چراکه:
همه کس طالب یارند چه هشیار وچه مست
همه جاخانه ی عشق است چه مسجد چه کنشت
چشم حافظ زیر بام ِ قصر آن حوری سرشت
شیوه ی جنّات تَجری تَحتها الاَنهار داشت
حوری سرشت: کسی که فطرتِ پاک وذاتِ زیبائی دارد
جنات تجری تحتهاالانهار: باغهایی دربهشت که در پای درختانِ آنها، آب روان باشد. حافظ ِخوش ذوق دراین بیت، آیه ی 57 سوره ی نساء را دستمایه ی خودقرارداده ومضمون خیال انگیزی خَلق نموده است.
معنی بیت: چشمانِ اشکبارحافظ زیر بام قصر باشکوهِ آن معشوقِ زیباروی، به مانندِ جوی آبی اززیردرختان روان می شد ومفهوم آیه 57 سوره ی نسا رادرذهن تداعی می نمود.... باغهایی که زیردرختان آن آبی روان باشد.....
شرح بیت 2
گفتمش در عین وصل این ناله فریاد چیست/ گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
من درباره این بیت با نظر آقای مرتضی قمشه ایی موافقم. به نظر من عارفانی که کلمه طبیه «یا جمیل» حضرت حق در ذات آنها بروز و ظهور دارد، از دیدن جلوه معشوق بی اختیار اشک از دیدگان فرو می ریزند. چون جلوه هایی از معشوق را در نزد خود دارند و از دیدن این جلوه های جمالیه و تطابقش یا جمال حضرت حق و بزرگی و عظمت آن نزد خداوند که جمال مطلق است حالتی از فقر و ناچیزی در خود احساس می کنند و بسا که حالتی از جلال الاهی تمام وجوشان را فرا می گیرد و اشک از دیدگانشان جاری می شود.
دوستان فرهیخته و گرامی .
هر کسی به نوبه خود تفسیری از این ابیات زیبا را به رشته تحریر در آورده است .شاید نگاه مذهبی و عشق و علاقه یک شخص باعث بشود که زوایه دید او فقط یک منظر نگاه را ببیند و ظرفیت فکری هر کسی هم در استنباط و تفسیر بسیار تآثیر گذار خواهد بود . در مورد تعبیر ابیات اول و دوم به حضرت سید الشهدا که جانم فدای او وخاندانش ، به نظر حقیر این یک برداشت شخصی است اگر چه زیباست ولی باید دید خود خواجه شیراز آیا چنین منظوری داشته و یا این برداشت از ظرف فکری ما نشآت گرفته است . بنده برای تهیه چند جستار راجع به " گل " "بلبل " "شمع " و "پروانه " آثار ادبی کهن را کنکاش کردم و به یکی از آثار حضرت عطار رسیدم که عین داستان در آنجا آورده شده بود . عطار در "نزهت الاحباب " کل داستان را به صورت رساله ای مستقل ارائه کرده است و خلاصه آن این است که بلبل با میانجیگری باد صبا عرض ارادت به گل میکند و راه و نشان گل را میجوید و غزلهای عاشقانه اش را به باد صبا میسپارد تا به گل برساند دست بر قضا گل نیز احوالات بلبل را شنیده ولی از او بیزار است زیرا او را عاشقی هر جایی میداند که هر روز نزد یک گل است .وباد صبا واسطه ای بین گل و بلبل میشود تا اینکه گل را قانع میکند که بلبل عاشق توست اگر چه در گلستانها میگردد و نزد سوسن و دیگر گلها میرود ولی او عاشق راستین توست و تو نیز غیر از او عاشقی نخواهی یافت . القصه میانجی وصال آندو میشود و برگ گلی را به نشانه آشتی برای گل میآورد ...
از گل رخسار ما برگی ببر
نزد آن دیوانهٔ شوریده سر
کین نشان میر خوبانست بیا
بی بهانه صبحدم نزدیک ما
وقتی برگ گل به بلبل میرسد او از حال میرود و خوشحالی میکند و به وجد می آید .
چون صبا نزدیک بلبل شد پگاه
در نهانی از نشان نیک خواه
رنگ و روی برگ گل بلبل بدید
بر زمین چون مرغ کشته میطپید
داستانی اندر این معنی بخواند
هر غمی کان بود از دل باز راند
برگرفت آن برگ گل را بوسه داد
در قدمهای صبا لختی فتاد
زمینه برای وصال آنها فراهم شده ولی گویا مصیبت دیگری در پیش است .از قضا باغبان میخواهد گلها را بچیند و......باقی داستان بماند که سرنوشت بلبل را در عین وصل داغدار میکند .
بسیاری دیگر از ابیات خواجه شیراز در آثار حضرت عطار است و گویا داستانهای زیادی در ابیات غزلهای حافظ انعکاس همان داستانهاست مانند داستان شیخ سنعان .اما در مورد شیعه و سنی بودن حضرت حافظ .دوستان مرحمت کردند و شواهدی از ارادت ایشان به خاندان عصمت و طهارت فراهم کردند که قابل قبول است و در آثار مولانا و مقالات شمس تبریزی و عطار و سعدی و فردوسی نیز به وفور منعکس است ولی یادمان باشد حافظ میگوید .
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست
یعنی نماز میت برای کل دنیا خوانده است و اهل فقه میداند که نماز شیعه پنج تکبیر دارد و نماز اهل تسنن چهار تکبیر و البته در زمانهای قدیم شاید ما شیعیان هم با چهار تکبیر اقامه نماز میت میکردیم .که البته جای پژوهش دارد . ولی در کل مذاهب بدین صورت امروزی نبوده و فقط بعضی از مذاهب با بعضی دشمنی داشتند و ما بقی خویشتن دار و میانه رو بوده اند . و اگر اختلافی هم بوجود آمده همه از سر دانش و اختلاف نظر مثلآ بر سر صفات و ذات خداوند و جبر و اختیار و قضا و قدر وغیره بوده که سبب تشکیل فرقه های کلامی شده .ما بقی دلایل از سیاست است و اعتباری ندارد .......ببخشید طولانی شد .
این شعریکی ازاشعارناب عرفانیست
آنچه بلبل درمنقاردارد آن شهودات عرفانی عارف است که هرچه قرب او به باری تعالی بیشترمی شود شوریدگی وزاری آن که ماحصل مشاهده تجلیات حضرت حق هست بیشترمی شود که دربیت بعد بیان این مسله واضح ترمی شود
درود بیکران بر دوستان
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
افرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
یکی از وجوه زیبایی و اعجاز شعر حافظ در مجهول پردازی و صحنه ارایی متن در ارتباط با مجهول مورد نظر است که باعث پویایی متن شده و ذهن خو اننده را به چالش و کنجکاوی در خصوص حل معما و یافتن پاسخی برای گمشده متن می کند حافظ هنرمندانه می کوشد که ذهن خواننده را در دست گرفته ودر امواج معرفتی خویش بالا و پایین کند
پر هیزکای حافظ از بیان مستقیم شخصیت ها ساختاری قرانی داشته که چون پرتوی واحد بر نفوس انسانها می تابد و برای دیده شدن نیازمند نفسی از غبار زدوده می باشد که همه هستی با تمام سنگینیش در وجود او انعکاس یابد آری شعر حافظ نزول و فرود حالات یک انسان عاشق تمام عیار می باشد که برای تفهیم سخنش سینه مالا مال از درد می خواهد او سخاوتمندانه کل بشریت را در شیرینی لطف سخنش شریک می کند ولی می کوشد که در معانی تنها در صدف وجود عاشقان هم دردش پرورش یابد
چه دهشتناک است تصور مأمن هایمان بی حضور دیوان لسان الغیب ان زمان که خداوند این انسان عاشق پیشه را به ما ارزانی نداشته بود ...
وبد نیست بدانیم این انسان خراباتی نیز چون همه سوختگان مهجور زمان خویش بود
در شمار ارچه نیاورد کسی حافظ را
شکر کان محنت بی حدو کران اخر شد
درود و صد درود
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
اندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در اینکار داشت
به نام دوست
بلبل نماد انسان وارسته و عاشقی است که در بهار جان به دیدار معشوق رسیده و معشوق بر او جلوه کرده است (اشراق به نورانیت )و او دمی در کنار گل خویش به گل افشانی پر داخته و سر مست شده است
پس از گذر بهار و چهره پوشی معشوق بر عاشق ،بلبل عاشق ما که همصحبتی گل را از دست داده است در فراق معشوقه خویش به ناله های جان کاهی می پردازد و هر زمان که این انسان عاشق جلوه ای از معشوق (برگ گلی خوشرنگ )را می بیند همانند (انسانهای وارسته و به حق پیوسته ویا حتی زیباییهای موجود در طبیعت و اجتماع)یاد آن جلوه معشوق در خاطرش زنده شده و نواهای زیبا و حزن انگیزی به سر می دهد
حافظ خود را همانند آن بلبلی می داند که معشوق بر وی تجلی کرده و بار دیگر چهره مقصود از او پوشانده است وهر زمان که حافظ نشانه ای از معشوق در روی زمین می بیند شروع به نغمه سرایی و نوای حزن انگیز می کند ...
که غزلیات حافظ گویای این امر هست
البته مصادیق ارایه شده از سوی
شاعر بزرگ وصال شیرازی بسیار محترم و قابل تامل بوده ولی جنبه اختصاصی و انفرادی دارد و قابل تعمیم به عموم نمی باشد
در پناه حق باشید
سلام
از نظرات دوستان بهره مند شدم ، درخصوص دوبیت مطلع غزل تفسیری که جناب محمد در دو نظر پیشتر ارجاع شده به معانی گل و بلبل و صبا از عطار ارائه نموده ، قابل توجه است هر چند یقین کامل حاصل نمیشود .
در مورد این دوبیت یاد شده ، شاید توجه به این موضوع که بلبل تنها برگی از گل در منقار داشته و نه تمامی گل را و امکان اینکه ناله از این موضوع نشأت بگیرد نیز نیز گرهی از معنا را بگشاید هر چند در پاسخ مشود گفت که اگر ناله از عدم وصال کامل و تمام گل بود که حافظ به ناله در عین "وصل" اشاره نمیکرد .
همیشه با تردید در معنای عرفانی و یا مذهبی به غزلیات حضرت حافظ می نگرم و اصل را بر غیر عرفانی بودن قرار میدهم مگر معنای مخالف وارد شود که با توجه به ترکیب "جلوه ی معشوق "در دو بیت مطلع غزل که انگار معشوق اینجا جدا از گل و فراتر از آن دیده میشود خصوصا که به صورت مطلق معشوق آورده شده و تردید را در مورد معشوق زمینی بودن بلبل یعنی گل افزوده میکند ؛ با وجود این مضمون که زمین جلوه گاه و منظر اوست ...
و اما اشاره حافظ به شیخ صنعان در این غزل و چند غزل دیگر نشان از ارادت حافظ به ملامتیون دارد حتی اگر نگوییم وی ملامتی بوده است ، و نکته دیگر اینکه حافظ به تنها دو تن از عرفای قبل از خود در غزلیات اشاره صریح داشته و این دو عارف یکی منصور و دیگر شیخ صنعان است ، اولی پیشرو ابتدایی دسته عارفان حلاجی و دومی از ناموران دسته ملامتیان است ، و قلندر دسته تندرو ملامتیان بودند که به شیوه بزرگ خود سر و ابرو و مژه میتراشیدند و بر ملامتی بودن و انجام ظاهری منکرات به سبب احتراز از ریا و سالوس و خوشایند خلق اصرار داشتند .
به نظر میرسد حافظ رند و دارای مکتب رندی با وجود ارادت بالا به ملامتیان و قلندریون تفاوتهایی با آنها دارد و مهمترین تفاوت آنها این است که ملامتیون از ترس افتادن در چاه سالوس تظاهر بر گناه داشتند در حالی که حافظ به سبب تنبه و نقد ریاکاران و اصلاح این مذموم راه طریقت که بزرگترین مفسده زمان وی بوده فریاد بر گناه میزند گناهانی که رنجش خلق در آن نباشد و زبان سرخ خود را بر سرزنش سالوسیان و نان به نرخ روزخوران باز میکند ، و بر خلاف تصویری که از معبود وی در آن وقت بر قهاریت ارائه میدادند تاکید بر رحمانیت خدا بر گناهانی چون شراب خوردن و... داشته است ، نظر اینکه حافظ بیش از آنکه یک عارف جلوه نماید ، با ابزار غزل یک مصلح اجتماعی و منتقدی طناز و رند بر دسته ریاکاران مذهبی است ،همانطور که هم دوره وی عبید زاکانی با زبان طنز نثر همین رسالت را بر دوش گرفته است ( اینکه آیا حافظ در زبان طناز خود متاثر از عبید بوده یا بالعکس جز هم زمان بودن این دو منتقد دلیل دیگری نیافتم ، و پاسخ جز نمیدانم و شاید و ممکن است نگرفتم و اگر عزیزی در این مورد مستندی در رد یا پذیرش ارائه کند ممنون لطف و دانش وی خواهم شد )
ببب
بنای بی سواد ولی عارف مسلک وقتی در عصر قاجاری از او از معنای این بیت حافظ "بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت" می پرسند ابیات ذیل را انشا می کند:
دوش کاین آئینه دل از جفا زنگار داشت.
از فراق دوستان دل آه آتش بار داشت
زر عقل اندر درون کاسه سر میگداخت
زآتش حیرت که از ابرار و از اشرار داشت
کز چه شد این سوی نور و از چه شد آن سوی نار
نخل آن پرحاصل آمد این شجر بی بار داشت
ناگهم از در درآمد آن ندیم همزبان
راز دل با اهل دل خوش میتوان اظهار داشت
زانکه گامی چند او با اهل دل پیموده بود
در فضای رزم عرفان تیغ جوهربار داشت
گفت با من مقصد حافظ بگو زین شعر چیست
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
گفتمش یک نکته از اسرار در این مضمر است
ای خوشا کو سیر اندر عالم اسرار داشت
گفتم اندر روز عاشورابدشت کربلا
چون شه لب تشنگان نه یار و نه نصار داشت
جز علی اکبر نماندش هیچکس از یاوران
از گلستان وفا آن نوگل بی خار داشت
چون علی اکبرپدر را بی کس و تنها بدید
عزم رزم فرقه کافر دل اشرار داشت
پس اجازت خواست از باب و سوی میدان شتافت
ام لیلی از فراقش دیده خونبار داشت
یوسف آل پیمبر شد بسوی دشت کین
آه کان دشت دغا گرگان آدم خوار داشت
حمله بر آن قوم کرد و جمله را در هم شکست
چون شجاعت را ز جدش حیدر کرار داشت
بعد از آن از قتلگاه آمد بسوی خیمه گاه
لیک از تاب عطش لب خشک و حالی زار داشت
پس طلب بنمود آب و چون حسین تشنه کام
اشک خون آلوده جای آب بر رخسار داشت
گفت با وی یا بنی هات لسانک زآنکه او
زیر لب جنات تجری تحتها الانهار داشت
چون علی اکبر زبان بنهاد در کام حسین
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
چونکه آن برگ گل از تاب عطش پژمرده دید
واندر آن برگ نوا خوش ناله های زار داشت
گفت اکبر با پدر ما را که بر این ره گماشت
گفت ما را جلوه معشوق بر این کار داشت
لوح هستی را بباید شست اندر پیش آن
کاینهمه نقش عجب در گردش پرگار داشت
طوطی طبع تو بنا در نوای معنوی
رنه داود و الحانات موسیقار داشت
با سلام خدمت دوستان عزیز.
دوستی از ناصردین شاه داستانی ذکر کردند که در نتیجه ی آن داستان، مقصود حضرت حافظ از بیت نخست را علی و حسن و حسین عنوان کردند که بسی خنده دار است. مثلا می گویند که طبق حروف ابجد بلبلی برگ گلی با علی و حسن و حسین برابری میکند که ممکن است با هزاران اسم دیگر هم که در تاریخ آمده است برابری کند. انقدر به دنبال ارتباط دادن زوری ابیات حافظ و آیات قرآن با موضوعات دیگر نباشید. که این به نظر من نشانه ی یک ذهن بیمار هست.
طبق همان استدلال هم اگر پیش برویم برگ گل اشاره به گلبرگ دارد که یک شی هست و نه دو شی که بگوییم برگ اشاره به حسن و گل اشاره به حسین دارد. بعد اصلا چرا باید تا "بلبلی برگ گلی " حروف ابجد را حساب کرد و نه بیشتر.
در داستان لیلی و مجنون به قسمتی میرسیم که لیلی و مجنون در کنار هم نشسته اند و وصل رسیده اند که مجنون از شدت عشق بی تابی و ناله میکند که شاید بتوان ارتباطی بین این بیت حافظ و داستان مذکور پیدا کرد
و شاید هم زیبایی گل ، بلبل را بر این وا داشته که گل را بچیند و با خود ببرد و در پیش خود نگه دارد و ناله ی بلبل از این جهت است که باعث مرگ گل شده است.
در گنجور بحث بسیار اندر شیعه و سنی بودن شعرا در جریان است.
نکته ای که عزیزان مدنظر ندارند، تفاوت است در تلقی ما شیعیان از نحوه اعتقادات اهل سنت.
یعنی کسی که سنی باشد، لاجرم دشمن اهل بیت نیست.
از 4 فرقه اصلی اهل سنت، سه مذهب با اهل بیت از در دوستی در آمده اند.
مثلا سنی شافعی با سنی حنبلی از زمین تا آسمان در اعتقادات تفاوت دارند و باید دانست در فلات مرکزی ایران عمده اهل تسنن، شافعی مذهب بوده اند و دوستدار اهل بیت.
شیعه و سنی و ...؟ این وصله ها به حضرت حافظ نمیچسبد ای نوکِ بینی بینان بس کنید حافظ بزرگ تر و عاقل تر از آن است که خویش را به محدودیت های طفلانه ی عوام بسپارد
به قول شاعر و عارف نامی ایران زمین جامی :
ای مغبچه از مهر بده جام می ام// کآمد ز نزاع سنی و شیعه قیام// گویند که جامیا چه مذهب داری؟// صدشکر که سگسنی و خرشیعه نیم
بابا مقصود و اشارۀ این غزل و بویژه دو بیت نخست آن بسیارپیداست اما نه آسان . بلکه سهل و ممتنع . باری معنی آن عمان دو بیت اول مثنوی است که بشنو از نی چون شکایت میکند ... الخ . خلاصه انسان و خدا باهم هستند ولی انسان به علت اینکه چشم به پائین و زمین دارد ، خیال میکند از خدا جدا و مرتب ناله های زار و شکایت و در نفیر مینالد
آیهای از قرآن که در بیت آخر از مفاهیم آن استفاده شده
سوره مبارکه فرقان آیه 10.
تبارک الذی ان شاء جعل لک خیرا من ذلک جنات تجری من تحتها الانهار ویجعل لک قصورا
بزرگ [و خجسته] است کسی که اگر بخواهد بهتر از این را برای تو قرار میدهد: باغهایی که جویبارها از زیر [درختان] آن روان خواهد بود، و برای تو کاخها پدید میآورد.
در آیه اول همان سوره به نزول قرآن اشاره دارد و در آیات بعدی بر احتجاج کافران بر اینکه چرا رسول همچون زمینیان است و چرا فرشته با وی نیست و چرا از مال و مکنت و جاه بهره ندارد.
که این آیه در پاسخ میآید.
این غزل حضرت حافظ غزلی عارفانه عاشقانه سالکانه است و مقاماتی از سیر و سلوک مبین می دارد. به ترتیب مصراع اول هر دو بیت اول و دوم از مقام حضور و وصل می گوید. مصراع دوم همان ابیات از مقام حیرت سخن می گوید. ابیات سوم و چهارم مقام رضا را بیان می کند و ابیات پنجم تا هفتم مقام فنا یا فدای خود و متعلقات خود و رهایی از قید و بند و تعصبات را می نمایاند و بیت آخر مقام بقا و جاودانگی را می رساند.
درود بر عزیزان
به این موضوع باید فکر کرد که آیا اساسا شعر حافظ نیاز به تفسیر داره ؟
اگر نیاز به تفسیر داره چرا خود آن بزرگوار تفسیری بر اشعار خودش نداده که از همه لایق تر بوده به این مهم
دوم اینکه چرا باید چیزی بنویسه که نیاز به تفسیر داشت باشه
شخصا معتقدم که شعر حافظ باید به خواننده نازل باشه
اصولا آن کس که خبر شد خبری باز نیامد...
با سلام و ادب
حضرت حافظ ارادت قلبی نسبت به حضرات معصومین علی الخصوص مولای فقیران دارند البته جای شک و شبهه نیست که حضراتی مثل عطار مثل ابوسعیدابوالخیر مثل مولانا خود رو وامدار علی علیه السلام می دانند و بسیار ار ایشون استعانت طلبیدن همونطور که حافظ حافظ قرانییست که علی علیه السلام ناطقش بود
شمع جمع آفرینش شاه مردان است و بس
گر تویی از جان غلام شاه مردان غم مخور
حـافظ طریـق بـنـدگی شـاه پـیـشـه کن
وانگاه در طریق چـو مـردان راه بـاش
سلام. حافظ را با نقل و عقل و وحی با اطمینان تفسیر کنید اما دو بیت اول اشاره به حدیثی است که از عایشه نقل شده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در حال عبادت و ناله و اشک و تضرع زیاد میبیند و میپرسد شما که به نهایت وصل رسیدی و آمرزیده ای یه اشاره اول سوره فتح چرا اینقدر ناله و فغان و حضرت پاسخی میدهد که حافظ عیله الرحمه میفرماید ما را..... کار داشت. سخنی با مدیر سایت که لطا موارد نامربوط را حذف کنید تا مربوطها بهتر نمایان شود
چه زیبا حافظ میخواسته، یک مطلب را با تمام وجود و با بلاغت کلام در آرایه ای پارسی بگنجاند. تا مگر قرنها خوانده شود، تا مگر عوام به خود ایند که تحمیق هم حدّی دارد.
در ابتدا غزلی زیبا که خواندیم و هر یک در حدّ پیاله در دست کسب فیض کردیم.
از اینجا شوربختی و دربدری و صغری کبری ها شروع میشه که:
اولاً ببینیم غزل اصل است یا نه؟ (فتح باب) که انواع اسناد اورده شده که اصل است. خدا را شکر
دوماً ببینیم چه استاد موسیقی آن را خوانده، به به.
سوماً برچه وزنی گفته شده. چه زیبا
و از اینجا تازه ابهامات ما شروع میشه که. حالا بیا و درستش کن. یکی از عقل می لافد یکی تامات میبافد، بود به یاد سالار شهیدان می افتد، دیگری از معراج میگوید.
از غلو خلق و لفظ و طمطراق تابیده شد بر نفس و غرور و خود بینی هر یک آفتاب عراق، کار به دعوا میکشد، یکی میانجی میشود، . . .
ای بابا طرف داره میگه: یه بلبلی یه برگی در منقارش داشت و داشت میخوند، حالا ناله هست؟ ماتمه؟ خنده هست؟ و تا ته غزل 2000 تا مثال و شاهد میاره، که آهای به شما چه!؟ اخه.. بلبله میگه آقا طرف یا اوستا یا عیال یا از اونطرف به من گفتند این کار را بکن و من هم میکنم، یعنی تو برو کشک خودتو بساب. بیچاره بلبله، ادامه میده که مگر نمیگید که شیخ صنعان کافر شد؟ آقا به تو چه؟ اون در کفر ظاهری معبود باطنش را یافت. این سند اینم مدرک و اون هم شیخ عطار که به باورت میلیونها کی چی بود و چی شد. شما هم بروید پی کاری گیرید. اصلا با صراحت جریان امام حسین است، احسنت او هم که در راه عشق و اعتقادش جان داد و شهید شد، خوب یاد بگیرید،
ای بابا شمس به مولانا همین رو یاد داد که ننشین شر و ور بگو، عاشق چی هستی؟ برو نقشت رو در راه زندگیت پیدا کن و عاشقانه پی اش را بگیر. همین، والله و بالله همین رو گفت. منقلب شد و بقیه داستان.
حالا شروع کنید جوان هم بیفتید که فلان و بهمان و بیا و بگیر و ببر.
بابا بی خیال، راه خودت رو برو، از اول تا آخر حافظ مولانا عطار و... همین رو میگه. برای یکی به زبان امام حسین برای یکی دیگه طور دیگه. والله همتون درست فهمیدید. افرین. حالا بروید و شروع کنید. چکار به همدیگه دارید.؟ ببینم دیگه جنگی میشه. دیگه شیطانی هست، وقتی همگی عاشقانه کاری که بر لوح دلمان هست را اجرا کنیم. چنان زیبایی کل جهان را میگیره که آخر زمان میاد، نشستیم در فرعیات، در نام، در بند، خودمون رو گیر انداختیم. آقا ننویس برو بکن، انجامش بده بجای نوشتن. اُسکل بازی بسه، فیلم راه انداختید، بگذارید گنجور ها باشند تا لذت ببریم، نمیخواد از لذتت به کسی بدی. شَّر میشه. بیخیال.
مردی ز کنندهٔ در خیبر پرس
اسرار کرم ز خواجهٔ قنبر پرس
گر طالب فیض حق به صدقی حافظ
سر چشمهٔ آن ز ساقی کوثر پرس
*******
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدای
ما همه بنده و "این قوم" خداوندانند
می گوید مارا جلوه معشوق در این کار داشت نه براین کار داشت. اولی به این معنی است که این کار یعنی ناله های زار موجب جلوه گری یا جلوه گر ماندن معشوق می شود. بدون ناله های زار این جلوه (معشوق) برای من نمی ماند. دقت کنیم می گوید ناله خوش پس باید نتیجه خوش داشته باشد...
من تقزیبا بیشتر حاشیه ها را خواندم و ضمن اینکه ادعایی در تفسیر شعر و شان نزول اشعار ندارم ولی از آنجا که داستان زیبای شیخ صنعان را به روایت علیرضا میبدی شنیده بودم نزدیک به یقین غزل لسان الغیب را در شرح عشق رویایی شیخ یافتم و در عجبم که برخی از دوستان ادیب ما ایرانیان تلاش وافری دارند تا تمام ادبیات ما را برخاسته و متصل به باورهای دینی کنند و اگر خود حضرت حافظ هم زنده بود از اینهمه تفسیرهای گوناگون در عجب میبود از دوستان خواهش میکنم که باورهای شخصی خودرا به شاعر نسبت ندهند
سلام دوستان گنجوری عزیز
جسارتم رو ببخشید من ادیب و عارف و ... نیستم ولی با دیدن این غزل حافظ به یاد این شعرش افتادم
سحر بلبل حکایت با صبا کرد که عشق روی گل با ما چه ها کرد
به نظر این حقیر اومد که بلبل با اینکه برگ گلی در منقار داره که شاید منظورش در اختیار داشتن برگ گل یا همنشینی با گلی باشه باز هم شکوه و شکایت میکنه و از خطرهای راه عاشقی میگه نکته دیگری که به ذهنم میاد شباهت و ارتباط معنایی شعرهای حافظ باهمدیگست و انگار حافظ باغزلی معمایی طرح کرده و با غزل دیگر جواب معما رو داده . اگر اشتباه میکنم استادان لطف کنن منو راهنمایی کنن
و فکر میکنم جهانِ حافظ خیلی بزرگتر باشه از چیزی ما فکر می کنیم
البته در رابطه با دین و مذهب ،حافظ خودش رو پیرو عشق میدونه
و دنیا رو رها کرده به خاطر همینه که هر کسی یه داستان یا مذهب برداشت میکنه چون همه این داستان ها به یک چیز ختم میشه ، عشق هرچند که توی غزلی گفته قرآن ز بر خوانده در چهارده روایت
بلبل عاشق، برگ زیبایی از گل در دهان گرفته بود و در حال برخورداری از دیدار ،ناله های خوشی داشت.
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
دلیل ناله هایش در حال وصال را جلوه گری معشوق بیان می کند( ایهام در جلوه: 1-ناله ها به خاطر جلوه گری برای غیر است2-سوز و گداز عشق را بیشتر کرده است3- خواهان اتصال با کل یا ذات خداوند است)
3- اگر معشوق توجهی به ما نمی کند، گلایه ای نیست.او پادشاه کامرواییهای خویش است و از همنشینی با گدایان( نسخه خانلری: به جای گدایی- ی نکره -)دوری میکند
4-ابراز نیاز در برابر آن زیبایی بی کران اثر بخش نبست خوشا به حال آنکه سرنوشت دریافت زیبایی را برایش رقم زده است( موهبتی بودن دریافتها)
5-پس بیا تا بر این قلم زیباآفرین جان دهیم که این همه زیبایی از گردش پرگار آفرینشگر اوست.
6-اگر در وادی عشق قدم گذاشتی، از بدنامی نیندیش( ترک خویشتن کن) شیخ صنعان خرقه عارفانه اش را در گرو یک جام شراب( بیخودی) گذاشت.
(در شوق شیخ صنعان) وقت آن آزاد مرد رها از خویش، خوش که در هزار توی سلوکش تسبیح فرشتگان را در کمربند کافران داشت.( وصول به باطن هستی)
7- چشمان حافظ نیز همانند "بلبل" در زیر قصر معشوق، چون نهرهای بهشتی از اشک جاری بود( ایهام: انعکاس نهرهای قصر در چشمان)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
با سلام و عرض ادب
به نظر بنده بیت هفتم منظور جناب حافظ حضرت اباعبدالله الحسین هستند چرا که ایشان پس از جدا شدن سر از بدن بالای نیزه در میان یزیدیان شروع به تلاوت قرآن کردند
البته درباره 3 بیت ابتدایی هم بحث فراوان هست اما حوصله شرح قضیه نیست
پوزش بنده را پذیرا باشید
صحیح بیت یکی مانده به اخر: یاد آن ان شیرین...
"وقت" غلطه
ضمنا این گوینده اول گنجور که در تلویزیون هم گول صدای رسا و عنوان دکترا و تیپ ادبیش رو میخورن و میبرن برنامه داجرا کنه تو این سایت هم غلط زیاد میخونه. خسته م کرده
من اگر بخوام این بیت رو منسوب کنم، به ماجرای حضرت علی اصغر تعبیر میکنم. نام دیگر ایشان عبدالله بن حسین هست.
بلبلی-امام حسین- برگ گلی(علی اصغر کودک 6 ماهه که شهید شد) خوش رنگ (بخاطر خون، به رنگ سرخ درآمد) در منقار داشت.
حروف ابجد بلبل 64 و نصف حروف ابجد حسین 128 هست.
حروف ابجد عبدلله (بدون الف) 141 نصف حروف ابجد برگ گلی 282 هست.
خوش رنگ هم که با این شکل از تفسیر، بعد از شهادت علی اصغر (ع) هست که بدنش به خونش آغشته شده است و در منقار حضرت هم اشاره به این واقعه تاریخی داره که:
حضرت، با خون حضر علی اصغر، محاسنشون رو خضاب کردن.
آورده اند که: همچنین گفته شده است که امام با مشاهده این واقعه گریست و فرمود: «پروردگارا! تو خود میان ما و این مردم داوری فرما که ما را دعوت کردند تا یاریمان کنند؛ اما ما را کشتند».[16] به گزارش ابن جوزی در این هنگام ندایی از آسمان شنیده شده که «او را واگذار- ای حسین - که او را در بهشت شیر میدهند».[17]
برخی نیز نوشتهاند که امام پس از شهادت فرزندش، او را با خون گلویش آغشته کرد و فرمود: «به خدا قسم تو از ناقه صالح نزد خدا گرامیتری و پیامبر(ص)، نزد خدا از صالح(ع) گرامیتر است؛[18] خدایا اگر امروز فتح و نصرت خویش را از ما باز داشتهای، آن را در چیزی که برای ما بهتر است قرار ده».[19]
میتواند ماجرای امام حسین و سایر شهدای کربلا باشد. درهرحال:
حافظ که رند هست، از امام حسین سوال میپرسه:
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داش
حافظ مثل ما میپرسه که اگر ای امام حسین برای خدا میجنگید، پس چرا با شهادت فرزند خردسالتان ناله میکنید.
جوابش اینه که حضرت به حافظ میگویند ما این نالهمون هم بخاطر خدا هست که مردم خدا رو ببینن و دست از این کارشون بردارن. و حتی ناله های ما هم حاصل غرق شدن ما در جلوه های خداست. فکر نکن که از خودمون و برای دنیاست. نه؛ هر کاری که میکنیم برای خداست.
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
اینجا هم ادامه صحبت امام حسین هست که به حافظ میگه خدا اگر برای این شرایط ما نجاتی قرار نمیده از ضعفش نیست و حکمتش ایجاب میکنه که اگر کسی در این شرایط هست، چاره ای نداشته باشه. خود خدا پادشاهی کامران هست. ما نمیتونیم بگیم خدایا ما اعتراض داریم، دینت داره با شهادت ما همراه ما از بین میره، نه اینطور نیست خدا از این حرفها عاری هست.
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
ما درسته که توی این شرایط که دشمن احاطهمون کرده و داره شهیدمون میکنه سخت نیازمند شدیم اما این ربطی به قدرت و خواست خدا نداره. ما عاشق خدا هستیم و شهادت در راه رضای خداوند زیبا و عادل و قوی و حکیم و شکست ناپذیر، عزت است. (تعبیر این بخش رو نمیدونم یعنی خرم آن... اما اجازه بدید این رو هم به گمان خودم تعبیری کنم که: ) /باز اگر اوضاع اینطور نبود، میدیدی که چطور خوش و خرم با خدا صحبت میکردیم./ اما این هجمه دشمن، باعث نمیشه حتی یک قدم از خداپرستی و قدمی که برای خدا برداشته ایم دست برداریم و تصور نکن که خدا ضعیف شده که به ما کمک نمیکنه، نه، خدا قوی هست اما این شرایط برای انسان رقم خورده و اگر دیگران کمکمون نمیکنن ربطی به رابطه ما و خدا نداره.
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
بیا با من تا جانمون رو برای این خدا که کربلا و حوادثش را نقاشی میکند، و این نقاشی به آیندگان میرسد، بدیم و شهید بشویم. که این همه اتفاقات که در کربلا رخ داده و میده، همه خواست خداست و هر چه که بشود باز هم این خداست که پیروزی را تعیین میکند و ما نقطه ی تسلیم هستیم در گردشِ پرگارِ خواستِ خداوند. و پیروز نهایی ماییم نه دشمن کافر و این به خواست بی رقیب خدا اتفاق خواهد افتاد ولو همه ما شهید شویم در این بیابان کرب و بلا.
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
آره حافظ عزیز تو هم مثل ما باش. اگر واقعا خدا رو دوست داری و به اهل بیت علاقه داری بخاطر خدا، به فکر بد گوییهای مردم و بدنام شدن نباش. مثل ما که شهید شدیم و این واقعه کربلا و تنهایی را به جان خریدیم.
بعد هم تعبیر همیشگی حافظ از اهل بیت به خانه شراب(الهی) که شیخ صنعان هم از سر عاشقی میرفت سراغ رهن خانه خمار و بیمی از بدنامی نداشت چون واقعا عاشق بود.
در ادامه دیگه حافظ خودش صحبت میکنه که:
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت
وقتی رو بیاد بیار ای خوانندهی عزیزِ شعرِ من، که آن وقت و هنگامی که شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر، در حلقه کافران تنها مانده بود و ذکر خدا رو میگفت....
معروف است که حضرت در دقایق پایانی خودشون در گودال قتلگاه، با خدا راز و نیاز میکردن که الهی رضا برضائک صبرا لقضائک تسلیما لامرک الحمدلله رب العالمین...
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
مشخصه دیگه، حافظ آن "وقت" و لحظه رو که به ذهن میاره، اشک از چشمانش جاری میشه و دیگه ادامه نمیده بحث رو و همینجا به آن حوری بهشت درود میفرستد و میگه الحق این مرد-امام حسین از همان خاندان پاکی هست که آیات قرآن درمورد آنها تعبیر میشه کسی که از همه چیزش بخاطر خدا گذشته. از خانه، مال، خانواده، تجارت و نفس... قصر فردوس از آن شماست.
ببخشید ممکنه شرح من ضعف داشته باشه اما دلی نوشتم و خواستم بگم اینکه حافظ رو در حد دنیا کوچک میکنید، خیلی ضعیفید. حافظ و سعدی و مولانا، و ... هم دنیا و هم آخرت را برای مردم تصویر میکردن و اینطوری سالهاست که بین مردم محبوب هستن. دوستی اهل بیت که 14 معصوم هستن، و بالاخص آخرین و چهاردهمینشان، حضرت مهدی، منجی بشریت، بنظر راز ماندگاری و محبت حافظ در بین همه ماست. کلا این خاندان تعابیر واقعی قرآنند و حافظ هم حافظ همین قرآن هست.
اگر این رو در اشعار حافظ نمیبینید و داستان آن شیخ رو مثلا تنها تعبیر این اشعار میبینید خیلی کوته نظری میکنید.
درود بر حافظ درهرحال این شعر آنقدر زیبا هست که بتوان تعابیر خوبی ازش گرفت. درود بر حافظ که به قرآن و چهارده روایت و چهارده ماه، میبالید و از بدنامی نمیترسید.
همین امروز هم گاهی بخاطر اهل بیت بعضیها توی کشور خودمون مورد توهین قرار میگیرن اما باز هم هرچه دشمن میزند، به در بسته میزند و باز همه مردم و اکثریت مردم محب اهل بیت هستن و جذب وقار الهی آنها.
بسیار دلنشین وزیبا
صنعان گویه ای از کنعان است از انجا که در عربی فصیح چ نبود و هرجا به چ بر میخوردند انرا ص مینوشتند و بسیاری از قبایل عرب کنعان را چنعان می گفتند انرا در نوشتن صنعان می نوشتند ابوریحان بیرونی نیز درباره صاد نوشتن چ در صیدنه که همان چبپنه باشد به این داستان اشاره کرده
بسیار عالی،همه راست و درست گفتید.و آفرین خداوندهاتون رو که این همه نقش عجب در پرده اسرار داشت.
خداوند رو به این جهت جمع بستم که:راه های رسیدن به یک خدا به تعداد آدم هاست.وخدا های درک شده گاها فرق میکنن.عجب نقاش و عجیب صورتگری
این غزل را "در سکوت" بشنوید
حافظ قله ای است دست نیافتنی
ما در دامنه این قله عشق هم نیستیم
نمی توانیم حافظ را درک کنیم لاجرم حافظ را پایین می آوریم تا قد و اندازه خودمان شود آنگاه دیگر حافظ نیست. خود خود ما هستیم با همان افکار و اوهام
بعد خودمان را سر دست می گیریم و می گوییم آهای مردم این حافظ است که فلان مذهب دارد و فلان عقیده و شعرش در باره این شخص و این اعتقاد است.
خیر این حافظ نیست. منیت من و شماست
لباسی را کوچک می کنیم تا اندازه ما شود ولی دیگر این لباس ماست آن لباس اصلی نیست
برای توجیه و تفسیر شعر حافظ سراغ یک جریان (هرچند مجعول هم نباشد) از فلان شاعر دربار می رویم که حرف می سازد و پول می گیرد و روح و شخصیت حافظ را رها می کنیم
یا داستانی جعل می کنیم که دکتر زرین کوب عزیز چنین گفته است
بگذاریم حافظ جان، خود حافظ جان باشد. این قدر هم به قصه پردازی ها اهمیت ندهیم
با نظر رضا موافقم که دو بیت اول به یکی از مفاهیم عرفانی یعنی غیرت اشاره دارد و داستان سرایی برای این دو بیت شخص حضرت حافظ را هم به شگفتی وامیدارد.
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
ضمنا از ۴۹۵ غزل ذکر شده در دیوان حافظ به جرأت و با اثبات میتوان ادعا کرد دست کم ۱۰۰ غزل از حافظ نیست هم از نظر هنر شعری و هم از نظر فکری و محتوایی.
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
واندر آن برگ ، وُ نوا خوش° ، ناله های زار داشت
بلبل استعاره ای از شخص حافظ و یا انسان عاشقی ست که به خداییت و یا خویش خود بازگشته باشد ، گل لطیف است و صفت خداوند یا زندگی ، و برگ گل نمادی ست از خرد و هشیاری اصیل زندگی که پرتوی ست از آن عقل کل ، پس حافظ به شرح حال خود و یا انسان عاشقی می پردازد که عقل جزوی خود را رها کرده و به خرد و هشیاری اصلی خود بازگشته و گلبرگی از گل خوش رنگ زندگی که رنگ خداست را در منقار خود دارد ، انسان نمی تواند خدا را داشته باشد اما او میتواند و این قابلیت را دارد که با نیروی عشق از خرد و هشیاری اصیل زندگی که در روز الست خداوند به او عطا کرده است ، بار دیگر برخوردار شده و گلبرگی از گل بینهایت خداوندی را داشته باشد ، این دارایی ارزشمنداست که سرانجام او را به اصل خود یعنی خدا یا هستی کل وصل کرده و به وحدت می رساند ، در خوانش مصرع دوم نکته این است که برگ و نوا در اینجا به یک معنی نبوده و نباید جمع بسته شود ، درواقع "و" حرف ربط بین برگ و نواخوش میباشد ، برگ همان گلبرگ مصرع اول است که اینجا دیگر در منقار نیست ، بلکه تمثیل خداوند است و در این مصرع بر بلبل عاشق محیط شده ، او را در میان گرفته است ، پس بلبل عاشق با داشتن و دارایی هشیاری اصیل است که با خداوند به وحدت رسیده و گلبرگ زندگی یا خداوند ، حافظ و عاشق را احاطه می کند ، و اینجا بلبل است که اندر گلبرگ قرار میگیرد ، البته که خداوند بر کل هستی محیط بوده ، کائنات را اداره می کند و این جهان است که "اندر " او قرار دارد ، اماحافظ میفرماید با عنایت خاص خدا به بلبل عاشق است که او اکنون درون برگ قرار دارد "وُ نوا" خوش شده ، یعنی نوای چنین انسانی همچون سایر ابعاد وجودیش خوش شده ، هر سخن و نوایی که از نی او تراوش کند خوش و نیکوست زیرا آهنگ و چنگ زندگی ست که از طریق او بیان می شود ، اما علیرغم این نوای خوش زندگی که از زبان و کلک بزرگی چون حافظ بر جهانیان جاری می شود ، آهنگ این نی سوزناک بوده و ناله های زاری که از سر افسوس است نیز بوضوح از زبانش شنیده میشود و حافظ در ابیات بعد به علت این زاری می پردازد .
گفتمش در عین وصل ، این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در کار داشت
پسحافظ از بلبل شوریده سبب این ناله و فریاد را در حالیکه به وصل گل رسیده است سوال میکند ، پاسخ این است که مگر جلوه حضرت معشوق را در این گلبرگ نمی بینی ، رنگ خوش و عطر و بوی آن نشانگرچیست و از کجاست و چگونه است که انسان این زیبایی را تشخیص داده و عطر آن را می شنود ؟ و آیا آهنگ زیبا و موزون آن گلبرگ را که از زبان حافظ به گوش میرسد نمی شنوی ؟ همه این لطایف گلبرگ ، بیانگر جلوهگری حضرتش در جهان فرم و ماده ست که انسان از آن برخوردار می باشد . در کار داشت یعنی پس از آنکه انسان عاشقی چون حافظ در گلبرگ زندگی قرار گرفت ، تازه کار عاشقی و معنوی او شروع می شود و این جلوه گری معشوق است که موجب خلق و تراوش چنین غزلهای نابی میگردد که میتواند جهانی را سیراب کند .
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود ، از گدایی عار داشت
حافظ از زبان بلبل و در پاسخ به دلیل ناله های زار می فرماید یار یا خداوند که پادشاهی ست کامران ، یعنی شاهی که هرچه بخواهد و اراده کند همان شده و کامش برآورده میشود ، اگر با ما که خاک نشین هستیم هم نشینی نکند چه جای اعتراض است ؟ هیچ ، هیچ جای اعتراض نیست زیرا او پادشاه جهان است و از گدایی (یک گدا ) عار داشت ، یعنی در شأن پادشاه نیست که با گدایان همنشینی کند پس جای هیچگونه اعتراضی نیست و کسی هم نمی تواند پادشاه را سرزنش کند .
در نمی گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
اما آنچه موجب ناله های سوزان میشود این است که انسان گدا و نیازمند که واقعآ محتاج است به اینکه خود را به پادشاه وصل کرده و اثبات کند از جنس پادشاه است و اصل او زیبایی و حسن دوست را دارد ، چنین گدا و نیازمندی ناز را پیشه خود نموده و در حالیکه پادشاه او را بسوی خویش می خواند ، انسان سر باز زده و ناز می کند ، این ناز و امتناع انسان فقیر است که ناله و فغان از نهاد بلبلانی چون حافظ بلند کرده که به فریاد مبدل می شود ، حافظ با آواز بلند می فرماید بدان که این نیازمندی و فقر با حسن و زیبایی دوست در نمی گیرد ، یعنی کارگر نمی افتد و پادشاه جهان به این ناز انسان وقعی نمی گذارد ، در مصرع دوم نازنینان همه انسانها هستند که در عین نیازمندی ، خداوند آنها را گرامی داشته و با نظر لطف و کرامت به آنها می نگرد، پس حافظ میفرماید اما خرم و سرخوش آن انسانی که از بین همه نازنینان از بخت هم نشینی با پادشاه برخوردار شد ، از نگاه عارفان هر انسانی توانایی و استعداد این بخت را برای خود دارد و اینگونه نیست که خداوند با قرعه و بطور اتفاقی انسانی را از این بخت برخوردار کند ، بلکه هر کسی از نازنیان میتواند با سعی و کوشش این بخت را برای خود رقم زند تا شاید روزی با عنایت حضرت دوست به این مراد و مطلوب خود برسد که با پادشاه و آن هم پادشاه جهان هم نشینی کند .
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
پسحافظ امیدوار است تا با این آگاهی بخشی ، انسان به یکباره از جای برجهد تا جان و جوهر وجودی خود را بر قلم آن یگانه نقاش هستی بیفشاند ، یعنی خداوند با وصل هر نازنینی به اصل زیبای خود نقشی جدید بر هستی می زند و بر رنگ و بوی گلبرگ خود که همان خرد و هشیاری ایزدی ست می افزاید ، تصور کنید جهان بدون رنگ و نقش بزرگانی چون حافظ را ، بدون شک جهان پس از حضور آن بزرگان رنگ و بوی دیگری یافته است .در مصرع دوم میفرماید آن یگانه نقاشی که اینهمه نقش عجب و حیرت انگیز را در گردش پرگار خود داشته و دارد ، گردش پرگار همان چرخ هستی یا روزگار است و خداوند هر لحظه بوسیله پرگار خود در کار نقش زدن بر هستی ست ، مولانا میفرماید ؛ کل اصباح لنا شان جدید / کل شیء عن مرادی لا یحید
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
با این آگاهی بخشی هاست که نازنینانی مرید راه عاشقی میشوند اما مانعی در این راه خودنمایی می کند که بدنامی و رسوایی ست ، حافظ میفرماید فکرش را نکن و قدم در این راه بگذار ، ماجرای عاشقی شیخ صنعان بر دختر ترسا را ببین که چه پایداری ها در راه عشقش انجام داد و خرقه دلبستگی و تعلق خاطر به اعتقادات و مراد بودن خود را در خانه خمار و می فروش به گرو گذاشت تا با نوشیدن شراب به خواست معشوق عمل کرده و به وصالش برسد ، او بر عشق دختر ترسا به این کار پرداخت ، پس نازنینی که مرید راه عاشقی پادشاه جهان گردد باید بدنامی و رسوایی های بیشتر از اینها را بجان بخرد و از ملامت مردم هراسی بدل راه ندهد .
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت
میفرماید ماجرای عاشقی شیخ صنعان نیز تمثیلی ست که شیخ عطار بمنظور انتقال پیامی به انسانها بیان نمود است ، حافظ یاد آن شیرین قلندر را خوش و گرامی داشته و ادامه می دهد که شیخ صنعان قلندرانه در حلقه زنار نیز به ذکر و تسبیح خداوند مشغول بوده و در سیر آفاق و انفس بسر می برده است .
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
آن حوری سرشت اشاره به دختر ترساست که هر روز بر بام قصر رفته و دل از شیخ صنعان می ربود ، و در اینجا نیز منظور حضرت معشوق است که هر لحظه بر بام قصر جلوه گری میکند تا دلها را ربوده و عاشق خویش کند ، پس نگاه حافظ همچون شیخ صنعان بر آن حوری سرشتی که بر بام و بلندای قصر جلوه گری میکند ، نگاهی ست که شیوه و فریب داشت ، یعنی شیخ صنعان نیز در ظاهر چشم به بهشت و شراب روان در زیر درختان بهشتی را داشته ، اما در واقع دلش در گرو عشق آن حوری سرشت بوده و حافظ نیز منظوری جز وصالش در سر نمی پروراند به هر قیمتی ، و هر فرمان و خواسته ای که حضرتش از او داشته باشد به جان و دل انجام می دهد تا سرانجام به وصلش برسد ، یعنی همان کاری که شیخ می کرد ، . به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید .
درود بر روح مطهر خواجه لسان الغیب بیت آخر چه زیبا از هنر ادبی لفو نشر استفاده کردند خواجه چشم حافظ و قصر آن حوری سرشت لف ها/ جنات و انهار نشر ها
از قسم نا مرتب
معنی ابیات
۱ - وقتی سالک نغمه سرا به وصال می رسد ،در عین بهره مندی از الطاف روحانی ناله های زار سر می دهد،
-این ناله ها حاکی از دوری و فراق نیست بلکه قصه دیگری دارد.
۲- به او گفتم حال که وصل شده ای و پرتو حقیقت تو را در بر گرفته و برگ گل بر جان متجلی است، دیگر این ناله و فریاد برای چیست؟
- گفت جلوه معشق هزاران بعد دارد و با اولین تجلی کار تمام نمی شود.
۳- اگر حضرت محبوب در دور دست است و به راحتی نمی توان به او نزدیک شد، جای گله و اعتراض نیست،.
- زیرا او در بی نیازی کامل و در کامروایی است و ما در نیازمندی کامل .
(نباید انتظار داشت که او در حد ما فرود آید و از درد فراق ما بکاهد).
۴- در برایر زیبایی حضرت دوست، محبت و درخواست ما کاری پیش نمی برد،
- خوشا بحال آن دوستدارانی که بخت یارشان شده و می تولنند راهی به حسن او بیابند.
۵- بیا تا جان خود را فدای قلم آن نقاش ( ذات یکتا) کنیم،
- که این همه نقشهای عجیب( مخلوقات که انسان را خیره و از خود بیخود می کند) ، درون فضای مدور گردش افلاک بوجود آورد.
۶- اگر پیرو عشق حقیقی هستی از بد نامی نترس،
- شیخ صنعان (روایتی از عطار نیشابوری در کتاب منطق الطیر ،که بخاطر عشق دختر ترسا حاضر به هر کاری شد)خرقه شیخی خود را برای مقداری شراب در شرابخانه گرو گذاشت.
۷- یاد و حال آن قلندر کامل و شیرین کار( منظور شیخ صنعان) بخیر باشد،
- که در حالیکه کمر بند زنار ( رشته ای که ترسایان بر کمر می بندند) بر کمر بسته بود،به ذکر و نیایش خداوند می پرداخت.
۸- چشم و نگاه حافظ در همان فضایی است که شیخ صنعان در آن قرار داشت( که تکبر را از خود دور کرد) و انسان را با زیباترین صورت خیال ( حوریان بهشتی) که مخصوص مقربین است مواجه می کند.
- این همان شیوه رسیدن به باغ بهشتی است که پای درختان آن آب روان جاری است.
( اشاره به آیه ۵۷ - سوره نساء).
-
دوستان پایه مسلمانی بر کتاب است
وقتی کتاب را میخوانی پایه طبیعت است و آنقدر از مثال های ساده طبیعت استفاده شده است که گویا راز دستیابی به قوانین جهان هستی در نظر کردن به طبیعت نهفته است
وقتی شعر بزرگانی چون حافظ را میخوانیم میبینیم آنان بجاییه بت سازی کتاب یا یک شخصیت این راز بزرگ را دریافته و به تماشای جهان نشسته اند
امید است روزی سخن کتاب طبیعت را بشنویم
حال با این وصف شعر را بخوانید
بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههایِ زار داشت، بادرود بیکران به همه عزیزان گنجوری، از همین بیت نخست پر واضح است که این شعر وغزل ربطی به هیچ حادثه ای یارخداد تاریخی ندارد، حال آنکه برداشت هرکس ازشعر همان است خود میخواهد از این بوستان پربارشعرو ادبیات برچیند، اما همین بیت اول نشان گر آنست که هرکس را که به ظاهر میبینی در ضمیرش غمی دارد گرچه گاهی مانند بلبل نعمه شیدایی سردهد گاهی هم ناله ایست جان سوز گداز 🧡🧡💙🤔💞
سلام و عرض ادب به همه اساتید
با خواندن شعر به نظرم رسید حافظ داره با خودش صحبت می کنه و خودشو نصیحت می کنه و راه رو به خودش نشون میده یعنی بلبل خودشه و با این که وصله ولی همچنان در سوز و گدازه و از عشق خدایی داره میگه و در آخر برای خودش مثال هم می زنه که در عشق باید مثل شیخ صنعان بشی
این شعر از حافظ، پر از اشارات عاشقانه و عرفانی است و به مضامین عشق، فراق، وصال، و جلوههای گوناگون معشوق میپردازد. در این تفسیر، هم به تحلیل محتوایی شعر پرداخته خواهد شد و هم به نکات ادبی برجسته اشاره خواهد شد.
۱. تفسیر محتوایی بیت اول
بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت / و اندر آن برگ و نوا خوش نالههایِ زار داشت
حافظ در این بیت به تصویر بلبل و گل میپردازد که از نمادهای عشق هستند. بلبل به نماد عاشق و گل به نماد معشوق است. بلبل نالههای زاری دارد که ناشی از عشق و حسرت است. در اینجا، عاشق، در عین اینکه به وصال رسیده، همچنان دردمند است؛ این موضوع نشاندهندهی پیچیدگی و دردناکی عشق و شیدایی است. بیت دوم
گفتمش در عین وصل، این ناله و فریاد چیست؟ / گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشت
در این بیت، شاعر از بلبل میپرسد که چرا در زمان وصال، ناله و شکایت میکند. پاسخ بلبل نشان میدهد که عاشق همیشه تحت تأثیر جمال و جلوهی معشوق است و عشق، او را به چنین احوالاتی میکشاند. در اینجا، وصال و فراق هر دو به نوعی در دل عاشق حضور دارند. بیت سوم
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض / پادشاهی کامران بود، از گدایی عار داشت
حافظ در این بیت به جایگاه متعالی معشوق اشاره میکند. معشوق همچون پادشاهی است که از تقاضاهای عاشقانهی یک گدا (عاشق) رو برمیگرداند و عاشق در اینجا حق اعتراض ندارد. این بیت نشاندهندهی تفاوت مقام عاشق و معشوق و نوعی تسلیم در برابر ارادهی معشوق است. بیت چهارم
در نمیگیرد نیاز و نازِ ما با حُسنِ دوست / خُرَّم آن کز نازنینان، بختِ برخوردار داشت
در این بیت، حافظ به این واقعیت اشاره میکند که حسن و جمال معشوق، نیاز و خواهش عاشق را برآورده نمیکند. او میگوید خوشبخت کسی است که بخت برخورداری از زیبایان را داشته باشد. این بیت نشاندهندهی نوعی ناامیدی و واقعگرایی در رابطهی عاشق و معشوق است. بیت پنجم
خیز تا بر کِلکِ آن نقاش، جان افشان کنیم / کـاین همه نقشِ عجب در گردشِ پرگار داشت
حافظ در این بیت به قدرت و هنرمندی خداوند اشاره میکند که همهی نقشها و زیباییها در آفرینش او جلوهگر است. او از عاشق میخواهد که به خاطر این آفرینش شگفتانگیز، جان خود را فدا کند. بیت ششم
گر مریدِ راهِ عشقی فکرِ بدنامی مکن / شیخِ صنعان خرقه رهنِ خانهٔ خَمّار داشت
در این بیت، حافظ به داستان معروف شیخ صنعان اشاره میکند که در راه عشق بدنام شد و حتی خرقهی عرفانی خود را در خانهی خمّار گرو گذاشت. پیام این بیت این است که عاشق واقعی نباید نگران بدنامی باشد. بیت هفتم
وقتِ آن شیرین قلندر خوش که در اَطوارِ سیر / ذکرِ تسبیحِ مَلَک در حلقهٔ زُنّار داشت
در این بیت، حافظ به شخصیتی اشاره میکند که در عین دینداری و عرفان، به نوعی دچار تناقض شده است. او در حالی که ذکری معنوی بر لب دارد، ظاهری مخالف با شریعت (حلقهی زنار) دارد. این بیت اشاره به عرفانی است که از قید و بندهای ظاهری رهاست. بیت هشتم
چشمِ حافظ زیرِ بامِ قصرِ آن حوری سرشت / شیوهٔ جَنّاتُ تَجری تَحتِهَا الاَنهار داشت
در بیت آخر، حافظ خود را عاشقی میداند که زیر سقف قصر معشوقهی زیباروی ایستاده و شیوهی بهشتی را تجربه میکند. به نوعی میتوان گفت حافظ خود را در حالت وصال و بهشتآسا تصور میکند.
۲. تفسیر ادبی و نکات زبانی
شعر حافظ به خاطر زبان فاخر و هنرمندانهاش سرشار از زیباییهای ادبی است. در اینجا به برخی از صنایع ادبی و نکات زبانی موجود در این غزل اشاره میشود:
الف) استفاده از استعاره بلبل و گل: این دو واژه نمادهای متداول در شعر فارسی هستند که بلبل عاشق و گل معشوق را نماد میکنند.
پادشاه و گدا: حافظ در بیت سوم، معشوق را به پادشاه و عاشق را به گدا تشبیه میکند تا تفاوت مقام و جایگاه آنها را نشان دهد.
ب) کنایه جلوه معشوق در این کار داشت: اشاره به این دارد که جلوه و جمال معشوق، سبب نالههای عاشقانهی بلبل است، که نوعی کنایه از تأثیر عمیق عشق است. خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم: کنایه از تقدیر جان و زندگی در راه عشق الهی است.
ج) اشاره به داستانهای عرفانی شیخ صنعان: اشارهای به داستان شیخ صنعان و دلدادگی او دارد که در عرفان اسلامی نمادی از تسلیم عاشقانه در راه معشوق است و حافظ به این ماجرا به عنوان الگویی برای رهایی از قیود دنیا اشاره میکند.
د) بازی با مفاهیم مذهبی ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشتن: این عبارت به نوعی تضاد اشاره دارد؛ کسی که ذکری مقدس بر لب دارد اما در ظاهری غیرمرسوم و شاید «نامطلوب» به لحاظ ظاهری دیده میشود. این تضاد نشاندهندهی نوعی آزادی عرفانی از قید و بندهای ظاهری است.
ه) آرایههای معنایی تضاد و تناقض: در بیتهای مختلفی، حافظ به تضادهای موجود در عشق و رابطهی عاشق و معشوق اشاره میکند، مانند وصال و ناله، نیاز و ناز، تسبیح و زنار.
و) کاربرد جناس کلمات و عباراتی مانند نقش و نقاش، شیوه و جنات تجری تحتها الانهار، از جناسهای ظریف در این شعر هستند که ریتم و آهنگ کلام را دلنشینتر میکنند.
نتیجهگیری
شعر حافظ، مانند بسیاری از غزلیاتش، در قالب زبان استعاری و عارفانهای، مفاهیم عمیق عشق و شیدایی را به تصویر میکشد. او با بهرهگیری از تصاویر زبانی چون بلبل و گل، نقاش و نقش، و شخصیتهایی چون شیخ صنعان، تلاش میکند جایگاه و پیچیدگیهای عشق را بیان کند.