گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷

یا رب این شمع دل‌افروز ز کاشانهٔ کیست؟
جانِ ما سوخت، بپرسید که جانانهٔ کیست؟
حالیا خانه‌براندازِ دل و دین من است
تا در آغوشِ که می‌خسبد و هم‌خانهٔ کیست؟
بادهٔ لعلِ لبش کز لبِ من دور مباد
راحِ روحِ که و پیمان‌دهٔ پیمانهٔ کیست؟
دولتِ صحبتِ آن شمعِ سعادت‌پرتو
باز پرسید خدا را که به پروانهٔ کیست؟
می‌دهد هر کَسَش افسونی و معلوم نشد
که دلِ نازکِ او مایلِ افسانهٔ کیست!
یا رب آن شاه‌وَشِ ماه‌رخِ زهره‌جبین
دُرِّ یکتایِ که و گوهر یک‌دانهٔ کیست؟
گفتم آه از دلِ دیوانهٔ حافظ بی‌تو
زیرِ لب خنده‌زنان گفت که دیوانهٔ کیست؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۷ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۶۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۶۷ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۶۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۶۷ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۶۷ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۶۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۶۷ به خوانش هادی روحانی
غزل شمارهٔ ۶۷ به خوانش فاطمه نیکو ایجادی
غزل شمارهٔ ۶۷ به خوانش احسان حلاج

حاشیه ها

1392/11/30 21:01
دوستدار

مصراع دوم از بیت دوم تا در آغوش که میخفتد( می خوابد) و هم خانه‌ی کیست. چه گویا خسبیدن و خسپیدن را برای جانوران به کار می برده اند، و خفتن و خوابیدن از برای آدمیان و " خرم خفتار '"
که شب خوش و شب به خیر بوده است. والله اعلم.

1402/08/16 12:11
کریم شورانگیز

سلام. از سعدی علیه‌الرحمة است : هفت درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. 

1393/12/11 16:03
حمید اسکندری

بیت سوم مصرع دوم:راح باید به راحت تبدیل شود

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
**************************************
**************************************
حالیا خانه‌برانداز دل و دین من است
تا ...................... و همخانۀ کیست
هماغوش که می‌باشد: 30 نسخه (801، 807، 813، 816، 818، 821، 822، 823، 824، 825، 843 و 19 نسخۀ متأخّر یا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال
در آغوش که می‌خسبد: 1 نسخه (827) قزوینی- غنی، سایه، خرمشاهی- جاوید
در آغوش که می‌باشد: 2 نسخه (855، 862)
هماغوش که خواهد شد: 1 نسخه (864)
35 نسخه غزل 68 را دارند و نسخۀ 874 بیت فوق را ندارد. از نسخ کاملِ کهنِ مُورّخ، نسخۀ مورّخ 819 خود غزل را دارا نیست.
**************************************
**************************************

1395/05/12 20:08
حامی

مصرع اول شعر (شمع شب افروز) درست تر به نظر میرسد

1395/08/31 19:10
Mohsen Irani

این غزل زیبای حافظ را آقایی به نام پیام خوانده است. و چنان زیبا خوانده که من آنرا تا به 100 بار گوش داده ام و لذت برده ام. او که میخواند دل آدم برای حافظ کباب میشود .
پیوند به وبگاه بیرونی

1396/02/24 18:04
کسرا

اجرا شده در برنامه ی برگ سبز شماره ی 302 با آوای استاد گلپا

1396/04/09 13:07
Mohsen

عجیبه. واقعا عجیبه که هیچ کس برای نوشتن حاشیه در مورد این عاشقانه ترین غزل حافظ علاقه ای نشان نداده. اما در مورد مرگ ومیر های مولانا 100 نفر مطلب نوشته اند. حیف....

1396/04/10 18:07
نادر..

در مصرع اول از بیت سوم، "دور مباد" معنایی درست و هماهنگ با کل غزل را نمی رساند.. مگر به او نزدیک است، که امیدوار است دور نشود؟!
شاید "بیش از این دور مباد" مد نظر بوده..

1401/08/17 18:11
Seyed Kianosh Haddadi

در کتاب ' حافظ ناشنیده پند ' اثر ' ایرج پزشک زاد ' به نقل از محمد گلندام گفته شده که این غزل هنگامی سروده شده که حافظ و جهان ملک خاتون در محفلی حضور داشته اند و این غزل بیشتر خطاب به جهان ملک خاتون گفته شده است . ( ص ۷۰ | حافظ ناشنیده پند )

1396/04/10 18:07
نادر..

"پیمان ده" به چه معناست دوستان؟

1396/11/30 20:01

یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
خداوندا این شمعی که باجادوی ِفروغش، دلهارابرمی انگیزاند وشعله ورمی سازد ازخانه ی که می تابد؟ جان ماراکه به آتش اشتیاق سوزانید، محض رضای خدا پرس وجو کنید ببینید که آیا اوجانان چه کسی هست وبرای چه کسی دلبری می کند؟
چوشمع صبحدمم شد زمِهراوروشن
که عمربرسراین کاروبارخواهم کرد
حالیا خانه برانداز دل و دین من است
تا درآغوش که می‌خسبد وهمخانه کیست
این شمعی که روشنایی بخش دل وجان است اینک که دل ودین مرا به غارت برده وویران نموده، تاببینیم که درآغوش چه کسی آرام می گیرد وهم خانه وهمخوابه ی کدام خوش اقبال است.
چوپیراهن شوم آسوده خاطر
گرش همچون قباگیرم درآغوش
باده ی لعل لبش کز لبِ من دور مباد
راح ِ روح که وپیمان ده پیمانه کیست
لعل لب: لبی که سرخ وآبدارباشد
راح: شراب، نشاط
راحِ روح : مایه ی شادمانگیِ روح، شراب روح‌پرور
پیمان ده: هم پیمان.
پیمان ده پیمانه ی کیست: هم پیمان و هم پیاله کیست.
شرابِ لب سرخ وآبدارش که آرزومندم ازلب های تشنه ی من جدانباشد، آیا دراین زمان باچه کسی هم پیاله شده وهم پیمان شده است؟
چولعلِ شَکّرینش بوسه بخشد
مذاق جان من زوپُرشکرباد
دولتِ صحبت آن شمع سعادت پرتو
بازپرسید خدا را که به پروانه کیست
دولت صحبت: سعادتِ هم کلام شدن وهمنشینی
سعادت پرتو: کسی که از فروغ رویش، سعادت ورستگاری می تابد وهمنشین خودرا خوشبخت می کند.
"پروانه" ایهام دارد: 1- پروانه 2- جوازواجازه.
معنی بیت:محض رضای خدا بپرسید ببینیم که چه کسی سعادتِ هم کلام شدن بااوراپیداکرده واجازه را دارد که با اوهم نشینی کند؟ و یا پروانه یِ دل عاشق چه کسی این مجوّزرابدست آورده که آتش شمع روی اورادرآغوش می کشد؟
پروانه ی اوگررسدم درطلبِ جان
چون شمع همان دَم به دَمی جان بسپارم
می‌دهد هرکسش افسونی ومعلوم نشد
که دل نازکِ او مایل افسانه ی کیست
افسون: دعا،وردِجادوگری، چرب‌زبانی و حیله‌گری
افسانه: قصّه ،داستان وسرگذشت
معنی بیت: اوموردِ توجّه همه قرارگرفته، وهرکسی دست بکارشده وباتوسّل به دعا وسِحروجادو وحیله گری قصدِ پیداکردن راهی به نفوذ در دل اوهستند امّا روشن نیست که دل نازک ولطیف او، تحتِ تاثیرکدام افسون قرارگرفته است؟
چه نقشه ها که برانگیختیم ونشد
فسون مابرِاو گشته است افسانه
یارب آن شاهوش ماه رخ زُهره جَبین
دُرّیکتای که وگوهریک دانه ی کیست
شاه وش: مانندشاه
زُهره جبین: کنایه ازپیشانی باز وگشاده، کسی که پیشانی اَش مانندِ زهره نورانیست.
دُرّیکتا: مُرواریدِ درشت، مرواریدی که به تنها در دل یک صدف پرورش یافته و درشت تر وگرانبهاترباشد
گوهریکدانه ی کیست: گوهربی مانندِ چه کسیست؟ جگرگوشه ی کیست؟
معنی بیت: خدایا آنکه وقاری همانندپادشاهان دارد وپیشانی اش همچون زُهره نورانیست همانندِ مروارید درآغوش کدام خوش دولت جای گرفته وجگرگوشه ی چه کسیست؟
توخود ای گوهریک دانه کجایی آخر
کزغمت دیده ی مردم همه دریا باشد
گفتم آه از دل دیوانه ی حافظ بی تو
زیرلب خنده زنان گفت که دیوانه ی کیست
معنی بیت: به این شاهوش ِ زهره جبین گفتم که آه ازغم دوری تو،فغان ازرنج فراق تو، نمی دانی که حافظ درنبودِ توچه می کشد؟ باتمسخر تبسّمی زد وپاسخ داد: دل توشیدا وشیفته ی چه کسی هست که اینچنین نالانی؟!
رنج واندوهِ حافظ علاوه بر محروم بودن ازوصال ِ این زُهره جبین،ازاینکه او ازدلدادگی ِ حافظ بی خبراست صدچندان شده است!
زدستِ جور توگفتم زشهرخواهم رفت
به خنده گفت حافظ برو که پای توبست!

1396/11/16 13:02
محدثه

میشه لطفا دوست عزیزی آرایه های این شعر را بنویسند؟

1397/12/10 22:03
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com

حالیا خانه برانداز دل و دین من است
تا در آغوش که می‌خسبد و همخانه کیست  ـ حافظ
✓ ترکیب «خانه برانداز» و «همخانه» نشان می دهد که «خانه» در ذهن راوی عامل مهم و تاثیر گذاری است هر چند که خانه در مصراع اول در معنای غیر واقعی و در مصراع دوم در معنای واقعی خود به کار رفته است .
ـــــــــــــــ
✓ معشوق در این بیت دو چهره دارد در مصراع اول غارتگر آرامش و خانه برانداز و در مصراع دوم برپاکننده ی آرامش است .
ـــــــــــــــ
✓ مصراع دوم به دلیل ماهیتِ پرسشیِ خود ، تحرک و پویاییِ بیش تری را در ذهن خواننده ایجاد می کند و او را بیش تر تحت تاثیر قرار می دهد .
✓ به راستی چه عاملی ذهن راوی را به سمت پرسشگری هدایت می کند؟
✓ آیا راوی پرسش کردن را بهانه ای قرار داده است تا یک چیزهایی را نگوید و یا یک چیزهایی را غیر مستقیم بگوید ؟
✓ آیا در مصراع دوم ، پاسخِ پرسش ها مهم تر است یا قصد و غرض پرسشِ راوی و پرسشگری او ؟
✓ آیا راوی بدون قضاوت ، پرسش هایِ خود را طرح کرده است ؟ آیا مصراع اول در حُکمِ قضاوت و پایانی تکراری برای مصراع دوم نیست ؟
✓ آیا راوی با مطرح کردن سرنوشت و عاقبتِ خود در مصراع اول ، می خواهد دیگری را به هول و هراس بیفکند و سوء عاقبتِ همخانه شدن با معشوق را برای او پیش بینی کند ؟
✓ آیا راوی می خواهد بگوید از معشوقِ من بعید است که با کسی «هم آغوش» و «همخانه» شود و از او جز خانه براندازی انتظار نداشته باشید ؟
✓ آیا با توجه به مصراع اول ، هدف راوی از طرح پرسش در مصراع دوم ، تمسخرِ «دیگری» است که به هم آغوشی و هم خانه شدن با معشوق دلبسته است ؟
✓ آیا با توجه به مصراع اول ، هدف راوی از طرح پرسش در مصراع دوم ، یادآوری به «دیگری» است که به سرنوشتِ او دچار نشود ؟
ـــــــــــــــــ
✓ آیا مصراع دوم بیانگر حسرت های راوی برای هم آغوش شدن و هم خانه شدن با معشوق است ؟
✓ چرا با این که رابطه ی راوی با معشوق پایانی تلخ دارد ولی باز برای راوی مهم است که معشوق سراغ چه کسی خواهد رفت ؟ آیا راوی در پیِ مقایسه ی خود با «دیگری» است ؟
ــــــــــ
✓  هم خانه شدن معشوق با دیگری که شاخصِ اراده ی وی است این فرضیه را کم سو می کند که در آغوش خسبیدن بتواند نشانگر کم سن و سال بودن معشوق باشد .
▣ احمد آذرکمان . حسن آباد فشافویه . نوزده اسفند نود و هفت

1399/04/11 10:07

خدایا این روشنایی که امید و چراغ دل است، از خانه که می تابد؟ در شوقش سوختم نمی دانم روشنی بخش جان کیست؟
حالیا خانه برانداز دل و دین من است
تا در آغوش که می خسبد و هم خانه کیست؟(نسخه خانلری: هم آغوش که می باشد)
از فرط شوقش دل و دینم خراب شده اما باید دید میل او به سعادتمند کردن کیست و هم خانه که خواهد شد؟ (همای حال خوش بر شانه چه کسی خواهد نشست)
3- شراب سرخ لبانش که هرگز از لبانم دور نشود( پیوسته مرا در حال خوش داشته باشد) راحتی روح( شراب جان) چه کسی و هم پیمان با پیاله کیست؟
4- پادشاهی هم نشینی با این شمع که فروغش همایون است( نیک بختی را با نورش بازتاب میدهد) بپرسید که با اجازه کدام بزرگ است؟
5- همه در شوق او ( حال خوش)متوسل به دعا و جادویند(هر کار و تلاش) اما نمی دانیم کدام افسون در او اثر می کند؟( و سرانجام که حالش خوش می شود؟)
6- خدایا آن شاهنشاه گونه که چهره ای چون ماه و پیشانی ای چون زهره دارد، اکنون زینت ده حال خوش کیست؟
7- در ابراز نهایت شوق می گوید:آه و افسوس از دل دیوانه ام در دوری ات، بی نیاز از هر شوقی با خنده گفت که دلت دیوانه کیست؟!
(آرایه تجاهل العارف)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

1399/10/21 02:12
ایرج خواجه ای

سلام
با توجه به کلمه شمع در بیت
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
چون پروانه با سوختن ناشی از چرخش دور شمع به سعادت میرسد
پس مراد از پروانه همان پروانه ایست که در ادبیات کهن معمولا با شمع میآمد همچنین در زمان حافط استفاده از واژه پروانه کسب یا فعالیت کاربردی نداشت بنابرین کلمه پروانه هیچ ایهامی ندارد

1401/08/15 05:11
برگ بی برگی

یا رب این شمعِ دل افروز ز کاشانه کیست ؟ 

جان ما سوخت ، بپرسید که جانانه کیست 

دل افروز یعنی روشن کننده دل یا بطنِ انسان و تنها شمعی که توانایی چنین کارِ شگرفی را داراست ، شمع حضور  یا جانِ اصلی انسان است که حافظ بارها از آن با عنوان یار و معشوق نغمه سرایی نموده است ، پس‌ انسانی که جای خالی آن یار و یا شمع دل افروز را در دل خود احساس  کند ، در طلبِ آن شمع بپا خاسته و آن پرتوی نور حضرت دوست را جستجو می کند تا شاید او را نزد پیر یا بزرگی بیابد ، در مصراع دوم جانِ هر انسانی از این فراق و جدایی در سوز و گداز است ، پس‌جستجو را ادامه داده و می‌پرسد تا ببیند این جان و یار ، جانانه و محبوب کدام عاشق نیکبختی شده است ، بنظر میرسد  حافظ قصد آن را دارد تا به همه انسانها تفهیم کند وقتی آن شمع میتواند در دل یک انسان عاشق فروزش کند پس این امکان برای همه انسانها وجود دارد تا عاشقانه جانِ اصلی را جانانه خود نموده و وی را طلب کنند .

حالیا خانه برانداز دل و دین من است 

تا در آغوش که می خسبد  و همخانه کیست 

حالیا یعنی به هرحال و در اینجا همچنین،  پس‌حافظ می‌فرماید او نیز دل و دین را از دست داده و عاشقِ آن یارِ دل افروز شده است  ، برانداختن دل کنایه از رها کردن هرگونه دلِ دلبستگی ها ست و اکنون او هم میخواهد که جانانه و عشق او فقط یار و جان اصلی اش باشد ، در مصراع دوم حافظ همچنان در جستجوی پیر و راهنمای معنوی که توفیق هم آغوشی  و یکی شدن با معشوق را بدست آورده بر می آید تا از او رمز و رازِ همخانه شدن با چنین معشوقی را آموخته و او نیز به وصل یار و معشوقّ افروزنده دلها برسد .

باده لعل لبش کز لب من دور مباد 

راح روحِ که و پیمان دهِ  پیمانه کیست ؟

حافظ لعل و قرمزی لب آن یار و  معشوق را باده یا آب زندگی بخشی می بیند که وصل را تداعی می‌کند،  پس‌با دعایی آرزوی وصل و برخورداری از آن باده جان بخش را در دل می پرورد ، راح در اینجا همان شراب لعل گون است که با وصالش  بر روح یا جانِ انسان عاشق جاری می شود ، شرابی که قولش را حضرت دوست در هنگام پیمان الست با انسان به او داده است ، پس‌حافظ بار دیگر در مقام پرسش برآمده و می‌خواهد به تحقیق بداند که حضرت دوست بر مبنای آن پیمان ، پیمانه کدام عاشق و مدعی عشقی را لبریز  از آن شرابِ موعود می کند ، در اینجا بنظر میرسد منظور از " کیست" کدام مکتب و بینش است و اینکه چه راهی برای دستیابی به میِ الست سهل الوصول تر است تا باده لعل لب معشوق نزدیکتر  گردد .

دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو

باز پرسید خدارا که به پروانه کیست 

حافظ بار دیگر یار یا معشوق را شمعی توصیف می کند که پرتوی از آن نور مطلق است و درآغوش گرفتن و همنشینی با او پرتو افروزی آن شمع را به همراه دارد که موجب سعادت و خوشبختی ابدیِ عاشق می‌ گردد ، پس‌ باز هم حافظ می‌فرماید انسان عاشق باید محقق نیز باشد تا پروانه هایی را شناسایی  کند که حقیقتا عاشق هستند و با گردش گِردِ شمعِ حضور  از آتش و گرمای آن حذر نمی کنند تا در معشوق فنا شده ، هرچه نام هستی را بر خود بگیرد در فروزشِ او به آتش کشند ، حافظ علاوه بر اینکه در پی عاشقی حقیقی ست تا او را مرشد و راهنمای خود قرار دهد ، قصد آن دارد تا به سالک طریقت یادآوری کند که مدعیان در مکاتب گوناگونی هستند که در هنگام  آزمونی جدی از ورود به آتش حذر می کنند ، پس رند عاشق نیز باید هوشیار بوده و از آنان حذر کند .

می دهد هر کَسَش افسونی و معلوم نشد

که دل نازک او مایل افسانهِ  کیست

می‌فرماید  هر کس که می بینی آمده مکتب و نگرشی به جهان را ابداع نموده است  ، یکی با جهان بینی فلسفی قصد رسیدن به حقیقتِ زندگی را دارد ، دیگری از طریق صوفی گری ، آن دیگر با گوشه گیری و بریدن از خلق و ریاضت ، و برخی نیز از راه مناسک وعبادات مذهبی که به آن اعتقاد دارند ، جالب اینکه هر کدام  از آنان نیز با افسون خود قصد بدست آوردن و رسیدن به آن شمع سعادت پرتو را دارند ،  اما آنچه مهم است خواست و میل اوست که متمایل به چگونه جهان بینی ست ، پس‌حافظ  بدون شک دلِ لطیف و نازک او را متمایل به دلهای لطیف شده و عاشق می داند ، او به افسانه پردازی های گوناگون و برآمده از اذهان هرچند هم که در ظاهری زیبا بیان شوند اهمیت نمی دهد و افسون های ورد گونه ای که به عنوان ذکر و عبادت بر زبانهای مختلف جاری می‌شوند و به او حواله می دهند تاثیری بر جذب او ندارند ، آنچه برای او مهم است دلِ لطیف شده و عاشق است . در قدیم و بلک هم اکنون در جهان مدرن نیز هستند شیادانی که مدعی می شوند با خواندن ورد و افسون می توانند پری و یا اجنه را احضار کنند . حافظ بسیاری از کارها و مناسکی که در ادیان و اندیشه های گوناگون وجود دارند را چیزی شبیه کار تسخیر کنندگان جن و پری می داند که کاری ست عبث .

یا رب آن شاه وشِ ماه رخِ  زهره جبین

دُر یکتای که و گوهر یکدانه کیست ؟

شاه وش یعنی بسیار شبیه پادشاهِ جهان است ، او همچنین ماه رخسار است و زیبا رو ، زهره نماد شادی ست ،‌ پس‌ آن ماه رخ پیوسته سرشار از شادی درونی و بیرونی ست و همه اینها صفت‌های انسانی ست که به وصل یار و شمع دل افروز خود رسیده و با خداوند یا پادشاه جهان یکی شده و به وحدت رسیده باشد ، پس حافظ از حضرت دوست یا زندگی جویای مرتبه و جایگاه چنین دُرِ یکتا ی هستی می‌گردد ، دُرِ گرانبهایی که یکی یک دانه خداوند است و موجب فخر زندگی . 

گفتم آه از دلِ دیوانه حافظ بی تو 

زیر لب خنده زنان گفت  که ، دیوانه کیست ؟

پس‌حافظ آه و افسوس می‌کشد از انسانی که قدر خود را ندانسته و در حالیکه بطور  ذاتی و فطری دیوانه بازگشت به اصل خود و در آغوش گرفتن یار حقیقی و همخانگی با اوست اما بی او عمر را به بطالت و ستیزه گری سپری می کند ، پس عشق یا زندگی با لبخندی که نشانه رضایتمندی ست از حافظ می پرسد دلِ تو دیوانه کیست ؟ یعنی اگر دیوانه آن شمعِ دل افروز و سعادت پرتو باشد که یقینا هست ، پس جای نگرانی برای دل دیوانه ات نیست و سرانجام به وصال معشوق  خواهی رسید .

 

 

 

 

 

 

 

 

1403/03/30 10:05
شاهرخ آسمانی

سلام و درود بر جناب برگ بی برگی 

بسیار سپاسگزارم لذت بردم از تفسیر شما

1401/12/11 10:03
رضا تبار

حافظ در مسیر عشق به نورانیتی مواجه شده که جانش را فرا گرفته و مثل همه خطورات قلبی او معلوم نیست منشاء آن کدام است و آن را اینگونه بیان میدارد:

معنی ابیات

۱- خدایا، این شمعی که دلم به آن روشن شده از کدامین خانه سر بر آورده،

- که جان ما را اینچنین آتش زده و از خود بیخود کرده است.

 

۲- آن شمع فروزان چنان افق حقیقت را بر من گشوده و مرا بیخود کرده که دل و دین را که در حالت خود آگاهی میتوان در اختیار داشت ،از من ربوده است،

- اینچنین درخششی تا کجا می تواند ادامه یافته و بر چه کسی فرود می آید و چه کسی همنشین او میگردد؟

 

۳- امید دارم که همواره از این درخشش روحانی بهره مند باشم،

- این مقام شادی بخش روح،چه کسی می تواند باشد؟ و ساقی کدام بزم و مجلس است؟

 

۴- بخاطر خدا بپرسید ،با اجازه و فرمان چه کسی میتوان به مصاحبت و همنشینی با این شمع فروزان رسید؟،

- شمع فروزانی که فروغش بر هر کسی بتابد،سعادتمند و خوش اقبال خواهد شد.

 

۵- این پرتو فروزان به هر کس برخورد کند،او را افسون و از خود بیخود می کند،

- و معلوم نیست دل محبوب به کدامین جانب و به چه کسی تمایل و توجه دارد.

 

۶- خدایا این شمع دل افروز که شاه گونه،ماه چهره و پیشانی ای تابناک مثل ستاره زهره( از نظر روشنایی) دارد،

- گوهر یکی یکدانه کیست؟ (که او را مانند صدف در بر می گیرد)

 

۷- حافظ در گفتگویی معنوی به آن تجلیات الهی خطاب میکند و می گوید:

چه اندازه سخت است که دل دیوانه حافظ بتواند بدون تو   بسر برد،

- (در این حالت آن شمع فروزان و آن ماه رخ زهره جبین) اشاره کرد که منشاء این اشراق و معنویت کجاست و دیوانه چه کسی است.

 

1403/01/03 16:04
لیلی صالحی

با عرض سلام

بنده دیشب یعنی در شب احیای بیست سوم رمضان، ،جهت رزق معنوی و قلبی سال که در پیش است تفال ب حصرت استاد زدم و این غزل زیبا ،حواله شد

از بزرگوارن اهل معنی استدعا دارم ،اگر تحلیلی هست مرقوم بفرمایید ،سپاسگذارم