غزل شمارهٔ ۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش زهرا بهمنی
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش علی رفیعی
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش هادی روحانی
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش سهراب سیفی
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش فاطمه نیکو ایجادی
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش علی کیادربندسری
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش محمد خزائی
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش شاپرک شیرازی
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۶ به خوانش محمدرضا ضیاء
واکاوی غزل شمارهٔ ۶ به خوانش سهیل قاسمی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
شعر جاودانه علی ای همای رحمت شهریار تضمین از این بیت لسان الغیب میباشد
تضمین غزل شماره ۶
*********
نرود دل حزینم ، بجز از ره مدارا
به ولای دوستان دَم شده, دل دهی نگارا
که دگر بس است ازین دَم یله کن دگر جفا را
..................
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی ز نظر مران گدا را
*********
چو نشست دیده در خون، ز نهاد بر شد آهم
به شراب غرقه گشتم که شدست دام راهم
نکنم من ادعائی ز بزرگی و ز جاهم
..................
ز رقیب دیو سیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
*********
بدلم چو رخنه کردی به روان من صدارت
چو عسل برون تراود همه از لبت عبارت
زخدنگ چشم مستت برسد بما بشارت
.................
مژهٔ سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
*********
نبری تو نور معنی مگر آنکه خرقه سوزی
بجهان و مکنت آن ،نتوان که چشم دوزی
نه جلال و حشمتش را که بَرَد؟ مگر دو روزی
..........................
دل عالمی بسوزی چو عِذار برفُروزی
تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا
*********
بتوصل از ره حق نروم ره تباهی
چو به آب دیده هر دم ز درون دهم گواهی
که چه مقبل است دیدن ،رخ تو به هر صباحی
..............
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
*********
به نگاهی ای پری رو دل و دین وجان ربودی
چو بدست دامنت را بگرفتمی چه بودی
شود این سرشک چشمم به شبی اگر غنودی
..................
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی؟
دل و جان فدای رویت بنما عِذار ما را
********
چو بشد خراب کاخ جم و کی قباد و پرویز
منم آن خراب کو شد زشراب ناب لبریز
هم از آن شراب ، ساقی قدحی بکام ما ریز
....................
به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
*********
جاوید مدرس رافض
موضوع : وزن شعر
مطابق تقطیع خطیب رهبر:
فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
به استقبال از غزل سلمان ساوجی گفته شده ز شراب لعل نوشین
توجه میفرمایید که به استناد بیت اول، اشارهُ خواجه به سلطان و پادشاه وقت است که زبان به نصیحت او گشوده است. در بیت سوم که میفرماید "غلط مکن . . " خدای ناکرده اشتباه نشود منظور مفهوم امروزی کلمه نیست! یعنی اشتباه نکن.(در جایی دیگر میفرماید: گفتا غلطی خواجه . . ) و میبینید که خواجه بخود این اجازه را میداده است که به سلطان زمانهُ خود اینچنین سخن بگوید.هرچند که باستناد مصراع اول این بیت و مژه سیاه دلبر و این حرفها میتوان این اشاره و تنبیه را به دلبر نیز انتساب داد.
در بیت دوم اشاره عرفانی ظریفی نهفته است. اولا رقیب بمعنای امروز کلمه نیست و چیزی است بمعنای بپا ،مراقب یا باصطلاح فرنگی، بادی گارد! که بزرگان و متمکنین برای دختران و نوامیس خود میگماشتند تا از نزدین شدن مردم به آنان و رد و بدل شدن احتمالی پیام و شماره تلفن!!! جلو گیری کنند. با توجه باینکه خداوند را هم نمیتوان دید و حضوری با او به راز و نیاز پرداخت، در دید شاعرانه عارفانه و عاشقانهُ شعرای ما هم "رقیبی" برای خداوند قایل شده اند. از طرفی شیطان هم مانعی است برای حصول به خداوند پس در این بیت خواجه از دست رقیب "دیو سیرت" به خدای خویش پناه میبرد و مصراع دوم هم اشاره ای ایست به آیه ای از قرآن که خداوند شیاطینی که برای استراق سمع به بارگاه ملکوت نزدیک شوند را به تیر شهاب ثاقب دور میکند ، و امیدوار است که این شهاب ثاقب خداوند در این زمینه(دور کردن رقیب دیو سیرت) باو کمک کند
به بیت ماقبل آخر هم اشاره ای بکنم و والسلام.
در برخی مذاهب اسلامی عقیده بر این است که خداوند را در قیامت میتوان دید. در این بیت خواجه به این مطلب اعتراض میکند که این چه قیامتی است که بپا کرده ای و به تضرع ازخداوند میخواهد که هم امروزرخسار را بر عاشقانش بنمایاند.
با سلام
نوشته ی جناب شادان کیوان صحیح است ولی بنده با اجازه ی ایشان تکمله ای بر آن می افزایم.
در باب رقیب سخن ایشان درست است و معنایش، در ادبیات ما، مراقب و مواظبت کننده است. آنچه که ما را از توجه و دستیابی به خداوند باز می دارد وسوسه های شیطانی و تعلقات دنیوی است. البته در مورد تعبقات باید اصافه کنم که این بدان معنا نیست که از زندگی نباید لذت برد، ابدا، ولی این بهره بردن نباید ما را از معبود ازلی و ابدی فارغ کند.
و اما در مورد دیدار خداوند با چشم سَر و نه چشم سِر، اشاعره که پیروان مکتب کلامی ابوالحسن اشعری هستند، و اکثریت اهل تسنن، معتقدند که در روز رستاخیز می توان خداوند را دید. شیعیان مخالف این نظریه هستند. فردوسی بزرگ بیتی دارد که:
به بینندگان آفریننده را
نبینی، مرنجان دو بیننده را
که پاره ای از اساتید ادب فارسی اینگونه ابیات را دالّ بر شیعه بودن فردوسی می دانند، که بحثی است خارج از این گفت و گو.
هاتف اصفهانی هم در ترجیع بند معروفش، که از شاهکارهای ادب فارسی است، بیتی دارد بدین مضمون:
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی
که باز اشاره به همین مطلب است. یعنی با چشم دل است که می توان معشوق ازلی را دید.
مصرع دوم از بیت دوم درستش اینه
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد سهارا
نکته این که منظور از(سها)خود شاعره و در معنای لغوی نام ستاره ای است.
بیت اخر مانند بسیاری از ابیات دیگر حافظ سفارش به سحر خیزی و استفاده از فرصت سحر است
محمد امیر جان منظور از شهاب ثاقب شعله افروخته است و بارقه لطف های خداوند ومفهوم و معنی کلی بیت به این صورت میشود که از رقیب شیطان صفت به خدا پناه میبرم باشد که(شاید)بارقه الطاف او کمک کند شراره هایش رقیب را بسوزاند
محمد امیر جان بامنوشه شراب بامداد خوردن است و عربی ان شرب علی الریق است به فارسی باده شب خوردن را شامنوشه می گویند . مولانا علی الریق را به کار برده است خوشحالم به ما اضافه شدی زیبا می نویسی
سلام
درموردکلمه بیندیش در بیت سوم فکر میکنم که از ابتدا یابود شاید به مرور زمان به اشتباه تغییر کردزیرا عاشق همیشه خود را فدایی معشوق میداند در این بیت هم منظور حافظ این بود که جانا اگر مژه سیاه شما قصد جان مارا کرد شما اندیشه نکن که ممانعت کنی زیرا کار درست همان است که او انجام میدهد.اگر اندیشه کنی ممکن است به غلط مانع اینکار از روی انسان دوستی شوی. فدای مژه معشوق شدن هم همان درجه و مرتبه فدای معشوق شدن را دارد. البته این فقط نظر شخصی بود
کلمه جا افتاده در نظر بالا،ازابتدا نیندیش یا میندیش بود
بسم الله الرحمن الرحیم
باعرض سلام و احترام خدمت تمامی دوستان
بنازم به خواجه ی خودم که هر کس هر جور دوست داره شعراشو معنی میکنه ولی به خودش و شعراش هیچ خدشه ای وارد نمیشه وصد البته که نظر سایر دوستان محترمه و این اختلاف نظراته که جادوی شعر حافظه
به نظر مرحوم استاد نوای اصفهانی مصرع اول بیت اول به شکل زیر صحیح است :
ز ملازمان به سلطان که رساند این دعا را
لطفا این مصرع رو هم معنی کنید :
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
با درود
بهاره خانم عزیز
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
را به شکلی دیگر هم درین شعر دیده ام:
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود . یا:کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگین دل
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
که همه جا رخسار معشوق مانند مشعل افروخته دل دلباخته را می سوزاند
میگوید : چو رخ می نمایی دل از همه می بری یا همه را دلسوخته می کنی
با احترام
مرسده
با سلام
در غزل ششم
بیت ششم
طبق مطالعاتی که بنده داشتم بصورت زیر باید باشه.
ممنون میشم بررسی فرمایید.
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی
رخ همچو ماه تابان ، قد سرو دلربا را
شاه بیت و کلید حل مشکل در بیتهای "همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی ، که به پیام آشنایان بنوازد آشنا را " و
"به خدا جرعه ای تو به حافظ سحر خیز ، که دعای صبحگاهی اثری کند شما "
این امید و آروزی حافظ در جایی دیگر برآورده شده است و می گوید : دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند ، واندر ظلمت شب آب حیاتم دادند..
سلام
درود بر روان پاک خواجه لسان الغیب معلم عشق دل
بیت پنجم مصرع دوم غلط است. به پیام آشنایی بنوازد آشنا را
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را ..
زیبا ترین بیت این غزل از حافظ است با مطلع :
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
،
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
باقی همه غلو است و زیاده گویی ولی از نظر ترکیب زیباست
آخرین کامنت مربوط به غزل شهریار به نام مناجات است
با پوزش
صادق هدایت، حدود هشتاد غزل را مال حافظ دانسته و بقیه را افزوده های دیگران خوانده است. سؤال این است که آیا این غزل جزء آن هشتادتا هست یا نه. سؤال دیگر این است که قدیمی ترین نسخه حافظ کدام است و آیا می شود که پی دی اف آنرا داشت؟ سؤال دیگر این است که در قدیمی ترین نسخه مددی دهد خدا را آمده یا مددی دهد سها را. به نظر من، اولی درست است. در قرآن هم، شهاب ثاقب، خدا را کمک می کند. سها هم مورد تهدید نیست که شهاب ثاقب به کمک آن بیاید.
آقای "" امیر شاهد "" تا آنجایی که من دیدم "خدا را " در مصرع "مگرآن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را" معنی بخاطر خدا ، محض رضای خدا رامی دهد.
یعنی مگر آن شهاب ثاقب بخاطر خدا مرا مددی دهد. نه اینکه شهاب ثاقب خدا را مدد دهد.
سلام دوستان
من یک دیوان حافظ قدیمی دارم که در اون ترتیب ابیات مثل اینجا نیست مخصوصا در مورد این شعر
من میخوام ازتون بپرسم این مهمه یا نه
در قرآن مجید، نگهبانان نادلرحم، با نیزه باران کردن دیوها به خدا مدد می رسانند. اما در این غزل حافظ بنا نیست به خدا کمک کنند. به خاطر خدا، نگهبان معشوق او را باید نیزه باران کنند تا حافظ به او دست یابد. در آیات هشتم، نهم و دهم سوره جن، دیوها میگویند که دستمان را که به سقف زمین رساندیم، دیدیم که پر است از نگهبانهایی که دلرحم نبودند و پر است از نیزه/ وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَشُهُبًا اما قبلا در جایهایی از سقف زمین می نشستیم و [به دعوای خدا با درباریان والامقامش] گوش می دادیم. [مثل وقتی که خدا با درباریان والامقامش بر سر نابودی زمین و سقهایش جدل می کرد و ما شنیدیم و به زمین آمدیم و به نوح گفتیم راضی کردن خدا به دست کشیدن از نابودی زمین، مدتی طول می کشد. تا آن موقع، یک کشتی بسازد و مانع نابودی همه آدمها شود] اما [از وقتی که محمد آمده] هرکس گوش بایستد، از کمینگاههایی، نیزه باران می شود./ وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَصَدًا و ما دیگر نمی دانیم که شری در زمین برای ساکنانش در نظر گرفته شده است یا خدا برایشان ترقی یی خواسته است/ وَأَنَّا لَا نَدْرِی أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا آوردن سها هم خطاست. نیزه بارانی هم کمکی به سهای کم نور نمی کند. نه در قرآن و نه در اساطیر و نه در فیزیک، شهابها، نوری بر سهای کم نور نمی تابانند.
بنده در جایی بیت اخر این غزل زیبارو بدین صورت دیده ام : چو طبیب دردمندان لب لعل یار باشد * دل دردمند حافظ ز که جوید این دوا را. وبه نظر من این بهتر و زیباتره.
ضمنا در یه جای دیگه هم بیت آخر بدین گونه میباشد : دل درد مند حافظ که ز هجر توست پر خون * چه شود اگر زمانی برسد به وصل یارا.
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
در بیتهایی مانند بین بالا حافظ معمولا قصد ندارد که به مضمون مذهبی یا اساطیری یا به اصطلاح خودش "مدرسه" ای آن بیت بپردازد، بلکه او شاید ساعت ها برای انتقال هر چه زیباتر یک مضمون اندیشه می کرده و در دنیای علوم معقول و منقول و تاریخ و اساطیر و ادیان به دنبال بهترین استعاره و تلمیح برای بیان یک احساس شخصی می گشته و در نهایت آن را در قالبی موزون به نظم در می آورده.
اینجا هم افراد بدذات را به دیوها و جن هایی تشبیه کرده که در قرآن آنها را از آسیب زدن به زمین با تیرهای شهاب منع کرده اند. درست مانند تشبیه محبوبی که بارها از سلیمان و نگین و دزدی اهریمن از او در اشعارش کرده. حافظ عاشق اساطیر و تلمیح کردن احساستش شخصی با آنهاست.
خاک پاک خاک همه شیرازم و حافظی نیست رازم ! من عشق از خون سازم!
و هرگز بخوبی حافظ قافیه حفظ نکرده ونتوانم سازم! من مهدی شیرازم!
درود
در بیت
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد سها را
سها بیشتر به معنی و مفهوم بیت کمک می کند.
از رقیب(نفس )دیو سیرت به خدا پناه میبرم مگر انکه شهاب اخگر پر نور و نافذ (خورشید)این ستاره کوجک و کم نور (حافط)را یاری کند.
سها ستارهی کم نوری در کنار ستارهی عناق در صورت فلکی دُب اکبر که در قدیم قوت چشم و دوربینی آن را با این ستاره امتحان میکردند .
به مُلازمانِ سلطان که رساند این دعا را
که به شُکر پادشاهی ز نظر مَران گدا را
مُلازمان: همراهان وخدمتگران
بعضی ها این غزل راعارفانه درنظرگرفته ومعناهای عارفانه برداشت کرده اند! معناهایی که بااین غزل هیچ تناسبی نداشته ونه تنها حافظانه نیست،بلکه بسیارخنده دار ونابجاست. چراکه کاملاً روشن است که مخاطبِ موردِ نظرِحافظ دراین غزل، پادشاهِ وقت(احتمالاً شاه شجاع) است که حافظ با او رابطه ی عاطفی واُنس واُلفتی روحانی داشته وحال روابطشان بنابه دلایلی روبه تیرگی گرائیده ویاقطع شده است. حافظ ازشاه می خواهد به شکرانه ی این پادشاهی، گدارا(حافظ را) فراموش نکند. مگرمی شود خداوندراخطاب قرارداد و گفت: به شکرانه ی این که خداوندهستی، گدایان را فراموش مکن؟!؟ اینان به خیالِ خام خویش بااین برداشت های محافظه کارانه، قصد دارند ازحافظ که محبوبِ دلهاست، چیزی شبیهِ به خودشان بسازند! بعضی نیز ازاین ازروی دلسوزی واز بیم ِ اینکه مبادا به جایگاهِ عرفانی و محبوبیّتِ حافظ خدشه ای وارد گردد، سعی می کنند بابافتن ِآسمان و ریسمان به یکدیگر، وبا برداشت های شخصی ،
ازغزلیّاتی که حافظ صرفاً برای بیانِ احساسات وعواطفِ شخصی خویش سروده، تصویری عارفانه ارایه دهند! غافل ازاینکه اصلاً رازِمحبوبیّتِ حافظ درعارف بودن اونیست !
رازمحبوبیّت اودراین است که شبیهِ هیچکس نیست وهیچکس نیزنمی تواند شبیه اوباشد،حافظ نه عارف است،نه صوفی،حافظ نه مسلمانست نه کافر،حافظ نه شیعه هست نه سنّی، حافظ فقط "حافظ " است وبس وتا همیشه محبوب دلها باقی خواهدماند.
بخشی ازهنرحافظ این است که اتّفاقاتِ روزمرّه ی زندگی را،بازبانی گاه ساده،گاه پرابهام وایهام،گاه عارفانه،گاه عاشقانه،گاه باطنز وطعنه،چنان شیوا وشیرین بیان می کند که همه دوست دارند بشنوند، زیرلب زمزمه کنند ویاباصدای بلند آوازبخوانندوازنکاتِ عبرت انگیز آنها بهره ببرند.
معنی بیت:
چه کسی حاضراست این پیام ودعای مرا به همراهان وخدمتگزاران پادشاه برساند وازاوبخواهدکه ازطرفِ من به سلطان بگوید: به شکرانه ی اینکه توپادشاهِ مقتدری هستی سعی کن گدا(منظورخودِ شاعراست) را ازدرگاهِ خویش مَرانی و بابذل توجّه وعنایت به حال گدای خویش، شکرگزارنعمتِ پادشاهی باشی. ازنظرراندنِ گدا وبی توجّهی به اوموجبِ خشم خداوندیست وپادشاهی موردِ لطف خداوندقرارخواهد گرفت که باضعیفان وتهیدستان به نیکی رفتارکند.
ای پادشاه حُسن خدارابسوختیم
آخرسئوال کن که گداراچه حاجت است.
زرقیبِ دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگرآن شهابِ ثاقب مَددی دهد سُها را
باتوجّه به شاه بیتِ غزل، حافظ بنابه دلایل نامعلوم ازدسترسی به محفل دوستانه ی شاه محروم مانده است(شاید بدگویی ِ سخن چینان وکینه توزان که چشم دیدن جایگاهِ ویژه ی حافظ دربارگاهِ شاهی رانداشتند وبرنمی تابیدند) حال اوناگزیر پیام خودرا به مُلازمانِ سلطان می فرستد تاازطریق آنهابه عرض شاه برسد. دراین بیت نیز روشن است که حافظ ازبعضی مراقبین ِ سلطان بشدّت دلگیر وناراحت است چراکه آنهارا "دیوسیرت" نامیده وازشرِّ آنها به خدا پناه می بَرَد، همانگونه ازشرّشیطان به خداوندپناه می برند. بنابراین روشن است که رانده شدنِ حافظ ازبارگاهِ پادشاهی،نتیجه ی حسادت ،بدگویی وتوطئه ی بدخواهان بوده که متاسّفانه موثرواقع شده وحافظ ازبارگاهِ پادشاهی که سالها بااومجلس اُنس واُلفتی داشته دورمانده است!
رقیب: مراقب،نگاهبان، امّادراینجا به معنای رقیب امروزیست وکسی یا شاعریست که درحال رقابت باحافظ است وباتوسّل به دسیسه وتوطئه قصدتخریب شخصیت حافظ وگرفتن جایگاه اورا دارد.
دیوسیرت: دیوخصلت وبه دور ازارزش های اخلاقی، شیطان صفت
شهاب: آتشین ونورانی
ثاقب: نفوذ کننده، روشن کننده
"شهابِ ثاقب" استعاره ازیکی ازهمراهانِ سلطان(احتمالاً خواجه تورانشاه وزیرشاه شجاع است که به درایت وکفایت وخردمندی مشهوربود وباحافظ روابطِ دوستیِ صمیمانه ای داشت) حافظ امیدواراست که با وساطت وپادرمیانی او وبه مددِبیاناتِ روشنگرانه اش،توطئه ی رقیبِ دیوسیرت خنثی وبرملا شود)
سُها: ستاره ایست بسیارریزه وکم نور،امّابه ستاره ی خرد شهرت دارد استعاره ازخودِ شاعراست. حافظ به مددِ نبوغ خویش، بارگاهِ سلطان رابه آسمانی تشبیه کرده،خداوندگاراین آسمان "پادشاه"، شهابِ ثاقب "وزیرباکفایت" وستاره ی سُها "خودِشاعر" ورقیبِ دیوسیرت "شیطانِ" این بارگاه است.
معنی بیت: ازتوطئه وبدگویی ها وفتنه انگیزی رقیبِ اهریمن صفت به خدا پناه می برم وبسیارامیدوارم که خواجه تورانشاه بابیاناتِ روشنگرانه ی خویش، پادشاه راازفتنه های او آگاه سازد واجازه ندهد که او(رقیب) خودرادرنزدِ سلطان عزیز ودیگران راخوارو خفیف سازد.
زجورچرخ چوحافظ به جان رسید دلت
به سوی دیو محن ناوک شهاب انداز
مژه ی سیاهت اَر کرد به خونِ ما اشارت
ز فریبِ او بیندیش و غلط مکن نگارا
"غلط مکن" به معنای امروزی نیست که درمقام توهین بکاررفته باشد.درآن روزگاران "غلط" صرفاً به معنی اشتباه وسهو بکارمی رفته است.
حافظ درادامه ی سخن وپیامی که به سلطان می فرستد که ازطرف من به گوئید:
ای سلطان! حرف ها ودروغ های نزدیکان واطرافیان راباورمکن، (دهن بین مباش!) البته باادب ومتانت ومحترمانه والبته عاشقانه می فرماید:
ای سلطان، حتّا اگرمُژگان سیاهت که ازهمه به تونزدیکترند بدگوییِ مارا کردند وتورابه کشتن من تشویق کردند، درفریبکاری ودروغ اواندیشه کن وکاراشتباه انجام مده. می خواهد این نکته رابه عرض شاه برساند که بازار دروغ وتوطئه داغ است وبایستی حتّا به چیزی که به چشم خودمی بینی اعتمادنکنی شایدتوطئه ای درپس پرده بوده باشد زودقضاوت مکن تادچاراشتباه نشوی.
گفتی که حافظ این همه رنگ وخیال چیست
نقش غلط مبین که همان لوح ساده ایم
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا
حافظ پس ازگفتنِ حرفهای دل خویش، حال لحن کلام را اندکی ملایم تر کرده تامبادا سخنان نیش دار اوخاطر مبارک پادشاه رابیازارد رندانه می فرماید:
وقتی که خشمگین می شوی وچهره زیبایت برافروخته می گردد دنیا رابه آتش مشعل ِ رُخسارت می سوزانی، اندکی مداراکن وآرام باش. آخرتوازاین یکدندگی وخشم گرفتن چه سودمی بری که مدارانمی کنی وباملایمت رفتار نمی کنی( اشاره به خشم ِ پادشاه که دراثرتوطئه ودسیسه ی کینه توزان وحسودان، شاملِ حال حافظ شده واوراموقتاً طردنموده است.)
ای که درکشتن ماهیچ مدارانکنی
سود وسرمایه بسوزیّ ومحابا نکنی
همه شب دراین امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
ودرادامه ی سخن می فرماید: ازوقتی که روی ازمن برگرداندی،هر شب چشم به راه هستم وامیدوارم که یکی ازطرف شما بیاید وباپیام خوش وشادی بخشی،دل ِ غمزده ی مارا بنوازد.
بسوخت حافظ وکس حال اوبه یارنگفت
مگرنسیم پیامی خدای را ببرد
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی
دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را
قیامت: روز رستاخیز، وبرانگیخته شدن پس ازمردن.
شاعرتیره شدنِ روابطِ دوستی را همانندِ مردن وزنده شدن تعبیرکرده ومی فرماید:
این چه رستاخیزیست که به عاشقان خود به پاکرده ای( آنهاراکشته ودوباره زنده می کنی) دیدار رُخسارت راازعاشقانت دریغ مکن وخودت رابه مانشان بده.
مست بگذشتی وازخلوتیان ملکوت
به تماسای توآشوب قیامت برخاست
به خدا که جُرعهای ده توبه حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
به خداسوگند که اگرتو به حافظِ سحرخیز جُرعه ای(جامی) شراب بدهی وصلح وآشتی کنی دعاهای صبحگاهی اوکه در حق شما به درگاهِ خداروانه می کند به اجابت خواهد رسید.
ازهرکرانه تیردعاکرده ام روان
باشدکزان میانه یکی کارگرشود
لقب حافظ لسان الغیب است ,
و این لقب از اون جایی ناشی میشه که هر کسی با هر طرز فکری وقتی حافظ میخونه , راحت باهاش ارتباط برقرار می کنه , اونی هم که عارفانه برداشت میکنه دلایل خاص خودش رو داره , حافظ صوفی عاشق عارف هر کدوم از این ها که باشه اهمیتی نداره مهم مغز کلامه , این ناپسنده که عقیده ی کسی که مثل من نوعی فکر نمیکنه محکوم کنم و اشتباه بخونم , حتی حافظ هم تا وقتی که تو پرش نمیزدن کاری به کسی نداشت, مگر ریاکاران ,
عقیده ی هر کسی مال خودشه درست یا غلط و همه ی عقاید هم درست نیست , حتی کسی که مدعی باشه , سخن حق نیاز به جدل نداره
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
حافظ غرق، در شوق به وصول حال خوش است از همراهان مخصوص سلطان آفرینش می خواهد که در خواستش را به او برسانند که این خواهنده دایمی را ار توجهش دور نکند.
(اولین بیت قوی ترین حال خوش است و به نشانه این که در ابیات بعد خطاب به معشوق می شود و حافظ خود را گدا خطاب می کند و در پایان سحرخیزی و دعای صبحگاهی را می آورد، مراد از پادشاه خداوند است)
2-از آنکه می خواهد حال خوشم را با سیرت تاریکش بگیرد به خداوند پناه می برم به این امید یاری نور تجلی اش.
3-اگر مژه سیاه تو به کشتنم اشاره می کند تو ازین اشاره فریب گونه (یا با جادو) در اندیشه باش.
4-دل همه را با موی کنار گوش خود می بری اما ازین خشم چه سود می بری( معشوق و هم این حال خوش وقتی رخ می نماید که نیاز و شوق ببیند)
5-هر لحظه شوق دارم که پیام آشنایان عشق مرا که آشنای این حال هستم نوازش کند.
6-این چه غوغایی است که برپا کردی(وقتی حال خوش رسیده )زیبایی ات را نشانم بده.
7-تو به حافظ سحر خیز جرعه ای از شراب بده تا از دعای صبح حافظ که از آن حال خوش برمی خیزد بهره مند شوی.
(اگر خطاب به معشوق باشد او با شراب زیبایی اش حافظ را به حال خوش رسانده است.)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
اینستاگرام:drsahafian
دیروز در اتوبوس شعری دیدم شبیه این شعر که هیچ جای دیگری نشنیده بودم. فقط مصرع اول و آخرشو یادم مونده که مینویسم.
دوستان هرکسی که کامل این شعر رو داشت لطفا از انتشارش دریغ نکنند. در اینترنت کلی گشتم ولی نتیجه ای حاصل نشد.
شعر به این مضمون بود :
همه شب در این امیدم که ز پشت در درآیی
.......
.......
.......
.......
.......
قد خم گشته راست گردد اگرت شبی بمانی
به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحرخیز
به جز معنای ظاهری ، تو به در اینجا "توبه" نیز برداشت می شود. به این صورت که :
تورا به خدا توبه مرا بپذیر تا دعاگوی تو باشم.
عاشق سحرگاه را بهترین زمان برای مناجات و طلب بخشش و توبه می داند.
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
اشاره است به این آیه شریفه
وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ143
که موسی قصد دیدار معبود خود کرده بود واین آیه نازل شد
درود
بنظر حقیر مصرع : "دل و جان فدای رویت بنما عذار مارا" جعلی است چون هم بسامد واژه "عذار" که پیشتر در یکی از سطور آمده با اینکه اونجا نقش قافیه رو نداشته اما باز هم دلنشین نیست و ضمنا لفظ و معنای وزینی نداره این مصرع برای حافظ قوی کلام.
برای من که دستی در سرایش دارم و از اول هم با نسخ قابل اطمینانی از خواجه مانوس بودم اینگونه در خاطرم هست که:
"چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی؟!
رخ همچو ماه تابان ، قد سرو دلربا را"
ضمنا دو عبادت دنباله هم اند . میفرماید چرا به عاشقان نمودی رخ . . .
ا
ضمنا نقلی که آقای مسعود از استاد نوای اصفهانی کردن: "زملازمان به سلطان که رساند این دعارا" مشکل منو حل میکنه که سالها درگیر اینم که چرا خواجه به ملازمان سلطان پیام میده که شکر پادشاهی به جای بیارن؟!
ولی مشکلی نیست اگه خواجه خودش رو از ملازمان بدونه و به شاه پیام بده چون واقعا از ملازمان شاه شجاع بوده بخصوص
خیلی عقلانی ست که این مصرع رو اینگونه بپذیریم حتی اگه استاد نوای اصفهانی بدون منبع گفته باشن و پیشنهاد و حدس خودش بوده باشه چنین نگاشتی یا نقلی
سلام خدمت همه دوستان
بنظر بنده حقیر اخر بیت مددی دهد ما را است تا خدارا چون خداوند پاک و منزه هست از هر گونه عیب و نقص و نیاز و شبیه و شریک و مثل و مانند
منظور این بیت (ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد مارا)
با درود و مهر...
نظم خلاقیت هنر ...نگرش به هستی هر عقلی رو عاشق و شیفته حقیقتی میکنه که پنهان در بطن همین هستی نهفته شده،، جنگ و ستیز،زیبایی ساخته و این زیبایی شوق و اشتیاق و عشق رو درون هر موجودی بوجود آورده و حرکت به سمت حقیقت و فهم ،معرفت و سیروسلوک ایجاد کرده .. تکامل عقل به هدف جویای حق و وصل به اصل عشق و عرفان رو به اوج رسانده در این میان عاشقان حق و جویندگان نور حقیقت در تکاپو...
حال بقول عطار...هرکه افزون رفت افزون دید رله..
و بقول خواجه...ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی...
و بقول مولانا...هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش...
باسپاس از طالبان راه حق.
منظور از شهاب ثاقب(در قرآن هم آمده است) امام علی می باشد .
عشقت رسد بفریاد گر خود بسانِ حافظ
قرآن زبر بخوانی در چارده روایت
قرآن فقط روخوانی نیست باید به عمق مطلب پی برد که چه میگوید و خطاب به چه کسانیست
هر وقت قرآن خواندید معنی فارسیش هم بخوانید بعد بیاندیشید که چه گفته چون معنی فارسی
نمیتواند زیاد بشما کمک کند البته الان به شکلی معانی فارسی را مینویسند که بیادگیری قرآن کمک بیشتری کند
وقتی قرآن را میخوانید مانند شعر تفسیرش کنید تا در ذهنتان نقش ببندد مانند داستان نقلش کنید تا یادتان بماند
هرچند قرآن کلا داستان است و داستان برخی پیامبران در او هست که شاید شنیده باشید.خلاصه قرآن را با عشق بخوانید
عشق است که در قرآن شمارا به معنی واقعی میرساند.عشق به خدا
این خط سبز و قرمز از خود رضا بنوشته از برای خود عروسی برا ما ، عزا بنوشته
بسیار زیباست
معنی ابیات
۱- چه کسی این خواسته ما را بگوش نزدیکان سلطان ( پادشاه واقعی جهان یعنی خدا) می رساند( حافظ از باب ادب مستقیما به خدا پیغام نداده بلکه واسطه ای میخواهد تا پیامش را به مقربان درگاه برساند)
- ( ای ملازمان درگاه) به سلطان ( خدا) بگویید به شکرانه اینکه پادشاه جهان هستی ، این گدا( نیازمند/ حافظ) را از درگاهت دور نکن.
۲- از رقیب دیو سیرت( شیطان صفت / نفس که خود را رقیب خدا می داند) به خداوند پناه می برم،
شاید آن شهاب ثاقب( شعله بر افروخته/ تیر آتشین) به یاری بیاید.
( اشاره به سوره حجر آیه ۱۸: الا من استرق السمع فاتبعه شهاب المیین. لیکن هر شیطانی برای سرقت سمع( دریافت سخن فرشتگان عالم بالا) به آسمان( دل) نزدیک شود، تیر شهاب و شعله آسمانی او را تعقیب می کند.
(حافظ در این بیت دعا می کند که خداوند رقیب را که نفس شیطانی است از سر راه او بردارد.)
۳- اگر زیبایی چشم معشوق( کنایه از زیبایی مطلق خدا) که عاشق کش است، اشاره به کشتن( نفس سرکش) ما کرد،
ای زیبای من از حیله (از نیرنگ نفس سرکش) غافل مشو و اشتباه نکن( گول او را نخور)
۴- دل آدمی را می سوزانی ، وقتی رخسار روشن خودت را نشان می دهی،
- از این سوزاندن دلها چه نفعی می بری؟!
۵- تمام شب را به این امید می گذرانم که نسیم صبح( پیک عاشقان)
- از آشنایی پیام محبت بیاورد تا تسلای خاطرم گردد.
۶- ای محبوب من( خدا) ،چه قیامتی براه انداختی که چهره خودت را به عاشقانت نشان دادی!
- دل و جان ما فدای تو، چهره خودت را به ما نیز نشان بده
۷- بخدا قسمت می دهم که به حافظ سحر خیز ،جرعه ای شراب( عشق الهی/ انس با خدا) بدهید
- زیرا دعای صبحگاهی که در حق شما کند ، موثر و مستجاب خواهد شد.
دوستی گفته بود حافظ مسلمان نبوده و فقط حافظ بوده!
حافظ قرآنی که مسلمان نباشد؟! یا للعجب از این تعابیر
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم
بعض نسخ:
بیت ۲: مددی کند سها را (ستارهای کم نور و کم قوت)
در ضبط خدا را شاید بتوان مانند ذوالنور شهاب را استعاره از سلطان دانست تا از تداخل دو خدا جلوگرفت
بیت ۴: دل عاشقان
بیت ۵: به پیام آشنایی ( ایهام: پیامی که آشناست یا پیامی از جانب یک آشنا)
بیت ۶ مصراع دوم: رخ خوب جانفزایت/رخ همچو ماه تابان، قد سرو دلربا را
(قیامت نمودن: آزار دادن عاشقان - استعلامی، قامت نشان دادن - ذوالنور)
بیت ۷: که به وقت صبحگاهی/صبحگاهان اثری بود دعا را
(جرعه دادن: توجه کردن - استعلامی، اندکی نوشاندن - ذوالنور)
تضمین غزل شماره ۶
*********
نرود دل حزینم ، بجز از ره مدارا
به ولای دوستان دَم شده, دل دهی نگارا
که دگر بس است ازین دَم یله کن دگر جفا را
..................
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی ز نظر مران گدا را
*********
چو نشست دیده در خون، ز نهاد بر شد آهم
به شراب غرقه گشتم که شدست دام راهم
نکنم من ادعائی ز بزرگی و ز جاهم
..................
ز رقیب دیو سیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
*********
بدلم چو رخنه کردی به روان من صدارت
چو عسل برون تراود همه از لبت عبارت
زخدنگ چشم مستت برسد بما بشارت
.................
مژهٔ سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
*********
نبری تو نور معنی مگر آنکه خرقه سوزی
بجهان و مکنت آن ،نتوان که چشم دوزی
نه جلال و حشمتش را که بَرَد؟ مگر دو روزی
..........................
دل عالمی بسوزی چو عِذار برفُروزی
تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا
*********
بتوصل از ره حق نروم ره تباهی
چو به آب دیده هر دم ز درون دهم گواهی
که چه مقبل است دیدن ،رخ تو به هر صباحی
..............
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
*********
به نگاهی ای پری رو دل و دین وجان ربودی
چو بدست دامنت را بگرفتمی چه بودی
شود این سرشک چشمم به شبی اگر غنودی
..................
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی؟
دل و جان فدای رویت بنما عِذار ما را
********
چو بشد خراب کاخ جم و کی قباد و پرویز
منم آن خراب کو شد زشراب ناب لبریز
هم از آن شراب ، ساقی قدحی بکام ما ریز
....................
به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
*********
جاوید مدرس رافض
طبق فرمایش استاد کاکاوند «عُذار» درست تر است و در حالی در گنجور این کلمه با کسره (به صورت «عِذار» ) نوشته شده.
به ملازمانِ سلطان، که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی ز نظر مران گدا را
ملازمان یعنی خدمتگزارانِ سلطان و در اینجا استعاره از عارفانی هستند که با خداوند به وحدت و یگانگی رسیده و در نتیجه تاجِ پادشاهیِ خود را در این جهان بدست آوردند و آینهی تمام نمایِ سلطان یا خداوند شدند و به همین سبب از ملازمان و مقربانِ درگاهش شدند، بزرگانی مانندِ فردوسی و عطار و مولانا، و نظامی و حافظ و سعدی همگی پس از رسیدن به مرتبهٔ بلندِ پادشاهیِ این جهان به افتخارِ ثبتِ نامشان در زمرهٔ خدمتگزارانِ سلطانِ مُلک و ملکوت یعنی خداوند نایل شدند، پس حافظ از زبانِ عاشقی که خود را گدایِ درِ کویِ حضرت دوست می داند از یکی از ملازمانِ ذکر شده که مقربِ درگاهش هستند می خواهد تا پیغامِ او را به خداوند برساند، وضمنِ اینکه سؤال می کند کدام یک از شما چنین لطفی را در حقِ حافظ می کنید از آن بزرگان می خواهد تا به شکرانهٔ اینکه به منزلت و مقامِ پادشاهی و قُربِ خداوند رسیده اند این گدا را از نظرِ لطفِ خود دور نداشته و پیغام و تقاضایش را به خداوند برسانند. بنظرمیرسد حافظ که قائل به وحدت وجود است پادشاهیِ عارفانی که به عشق یا خداوند زنده شده و با او به یگانگی رسیده اند را مرتبه ای می داند برای رسیدن به ملازمت و خدمتکاری بارگاهِ سلطان یا خداوند .
ز رقیبِ دیو سیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهابِ ثاقب مددی دهد، خدا را
رقیبِ دیو سیرت در اینجا کنایه از شیطان یا خویشتنِ تنیده شده بوسیلهٔ ذهن است که بنا به روایتِ قرآن اگر از حدِّ خود تجاوز کند توسطِ شهابِ ثاقب تنبیه شده و بازپس رانده می شود، پسممکن است این سؤال مطرح شود که ای گدا؛ تو چرا خود بطورِ مستقیم به درگاهِ حضرتش شرفیاب نمی شوی تا دعا و خواستهای خود را به عرض برسانی و این کار را به عهدهٔ نزدیکان و ملازمانِ پادشاه می گذاری؟ حافظ پاسخ می دهد انسانی که معرفتی ندارد و گداست و نَفس یا خویشتنِ ذهنی دارد همان دیو یا شیطان است و بفرمودهٔ مولانا؛
" نفس و شیطان هر دو یک تن بوده اند ☆ در دو صورت خویش را بنمود اند"
پس چنین انسانی که از دیوِ خویشتنِ خود رهایی نیافته است را راهی به ملکوتش نیست مگر اینکه آن شهابِ ثاقب بخاطرِ خدا مددی کند و چنین گدایی را بازپس نراند، که آن هم که در اختیارِ خود نیست، پس مگر اینکه خداوند لطف و عنایت کند و از شهاب بخواهد تا نه تنها مانعِ این گدا نگردد بلکه به یاریِش بشتابد که در اینصورت او می تواند شرفیاب شده و بدونِ واسطه دعای خود را به عرضِ خداوند برساند. اما اگر عارف یا پادشاهی که از ملازمانِ خداوند است به این کار مبادرت ورزد جای شک و شبهه یا اما و اگر باقی نمیماند.
مژهٔ سیاهت ار کرد به خونِ ما اشارت
ز فریبِ او بیندیش و غلط مکن نگارا
بسیار خوب، باید پرسید ای گدا دعا یا خواسته ات از آن یگانه پادشاهِ جهان چیست که برای مثال سلطان العارفین یا لسان الغیب به عرضِ خداوند برساند؟ "مژهٔ سیاهت" کنایه از تیرهایِ کن فکانِ خداوندی ست که تشنه به خونِ خویشتنِ دیو سیرتِ انسان است، پس حافظ از جانبِ گدای عاشق سخن گفته و می خواهد تا به عرضِ آن نگار برسانند که اگر مژهٔ سیاهش قصدِ خونِ خویشتنِ این گدا را کرد از فریبِ چشمش بیندیشد و نگران باشد که مبادا تیرش به خطا رود. یعنی گدای عاشق می داند که تا دیوِ درون یا خویشتنِ تنیده شده بوسیلهٔ ذهنش توسطِ تیرهایِ قضای خداوندی متلاشی نگردد به عشق زنده نمی شود و راهی به ملکوتش ندارد، پس از نظرِ حافظ و عارفان چه دعایی نیکوتر، مهم تر و بهتر از این دعا؟
به دامِ زلفِ تو دل مبتلای خویشِتن است
بکُش به غمزه که اینش سزایِ خویشتن است
دلِ عالمی بسوزی، چو عِذار برافروزی
تو از این چه سود داری، که نمی کنی مدارا؟
عِذار بر افروختن کنایه از خشم است که در اینجا به عِتابِ خداوند تعبیر می شود، پس حافظ در ادامهٔ پیغامِ گدا خطاب به حضرت معشوق عَرضه می دارد؛ فقط وقتی مُژه سیاهت به خونِ خویشتنِ توهمیِ ما اشارت می کند که قرار دادنِ چیزهای بیرونی به دل و مرکزِ ما را بر نمی تابی و رخساره را برافروخته می کنی و به تیرهای قضا و کن فکانِ خود فرمانِ آتش می دهی، پساکنون که خویشتنی برجای نمانده و این گدا با پایِ خود قصدِ شرفیابی به حضورت را دارد چرا با او مدارا نمی کنی و به تیرهای شهابت او را از درگاهت می رانی، و آیا مدارا بهتر از آن عِتاب و عِذار برافروزی نیست؟ درواقع حافظ میفرماید اگر انسان به رضایت و خوشنودی بسویِ او برود عِتابی در کار نیست و خداوند علاوه بر کارِ عاشقی و فقرِ، در همهٔ امورِ زندگیِ دنیویِ نیز با او مدارا کرده و در کارهایش به او توفیق می دهد.
همه شب در این امیدم که نسیمِ صبحگاهی
به پیامِ آشنایان بنوازد آشنا را
شب در اینجا یعنی هر لحظه و فقیرِ عاشقِ سالک ادامه می دهد که او هر دَم و لحظه با کار و کوشش به این امید است تا سرانجام نسیمی صبحگاهی گُلِ بُعدِ معنویش را شکوفا کرده و به پیامِ آشنایانی چون حافظ و مولانا این فقیرِ آشنا را نیز مورد نوازش قرار دهی. (آشنا یعنی که او نیز از جنسِ خویش است و همچون آشنایان قابلیتِ راهیابی به آستان و ملکوتِ خداوندی را دارد.) یعنی اگر بنده نوازی کرده و پیغامی و پاسخی را از طریقِ بزرگان به این فقیرِ آشنا با عشق بفرستی تا دلم قرص شود که سرِ عِتاب نداری جای تشکر و سپاسگزاری دارد.
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی؟
دل و جان فدای رویت، بنما عِذار مارا
قیامت در اینجا قیامتِ فردی ست و حافظ از زبانِ آن فقیرِ عاشق ادامه می دهد که این چه قیامتی ست که به عاشقان نمودی که موجبِ بازگشتِ تاجِ پادشاهیِ آنان شد و همچون خضر جاودانه و به عشق زنده شدند، پس ای آنکه دل و جانم فدای رویت باد؛ قیامتِ این گدا را نیز مقرر کن و عِذار یا رخسار خود را به این گدا هم بنما، می توان خواند "بنما عِذارِ ما را " که در اینصورت اگر با چشمِ یگانگی بنگریم تغییری در معنای آن ایجاد نمیشود، یعنی عِذارِ اصلی و خویشِ ما را که همان خویشِ توست به ما بنما.
به خدا که جرعه ای دِه تو به حافظِ سحرخیز
که دعایِ صبحگاهی اثری کند شما را
پس حافظ که با چنین دعا و درخواستهایی آن گدا را از جنسِ خویش و زندگی یا همان ملازمان تشخیص می دهد خطاب به او می فرماید؛ به خدا، تو نه گدا، که خود پادشاهی هستی که تاج و تختت را بازپس گرفته ای و به عشق زنده شده ای که اینچنین ورد و دعا می خوانی، پس در حقیقت تو هم میتوانی و باید یک جرعه ای از شرابی که در خُمخانه داری به حافظِ سحرخیز بنوشانی تا این دعای سحرگاهی که هر صبحگاه بر زبان می آوری شما را تاثیر کند، یعنی که دعای تو را نیز اجابت کند. درواقع می فرماید دعایِ متقابلِ عاشقان بر یکدیگر موثر واقع شده و اجابت می گردد.