غزل شمارهٔ ۵۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۵۷ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۵۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۵۷ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۵۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۷ به خوانش هادی روحانی
غزل شمارهٔ ۵۷ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۵۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۷ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۵۷ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۵۷ به خوانش شاپرک شیرازی
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۵۷ به خوانش محمدرضا ضیاء
حاشیه ها
گرچه شیرین دهنان پادشهانند ولی.... مرا به یاد : عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدای
ما همه بنده و این قوم خداوندانند می اندازد . کیستند این شیرین دهنان.؟ جز سیه چردگان سنگین دلی که خال مشکین بر عارض گندمگون دارند، ساقیانی با دم مسیحایی بر لب، چشمانی میگون در کاسهی چشم
جناب دکتر ترابی گرامی
نثر را به این زیبایی نوشتید کاش به نظم اش می آوردید
با ادای احترام
مرسده
شیرین دهنان همان هایی هستند که هنگامیکه دهان به سخن می گشایند جانتان را شیرین می کنند . همین و بس ...
سنگین
(سَ) (ص نسب .) 1 - از جنس سنگ . 2 - ثقیل ، گران . 3 - باوقار. 4 - اثری هنری که فهمیدنش بر هر کسی ممکن نباشد.
لیام و دیگر دوستان گرامی،
از این مباحثه و احیاناً مجادله که فلان شخص دکتر چه کرد و چه گفت و از که چه شنید معذورم، چه که دانش و اطلاعی در باب آن ندارم.
ولی در تایید نکته ای که شما بدان اشاره کردی و در فرهنگ ما بسیار ریشه دوانده این گونه نقلهاست : که فلان کَس از بهمان شخص شنیده که شخص دیگری که پسر خاله ای داشت که دختر عمویش شوهری ، و شوی او عمه ای، که آن عمه چنان بود که داشت همسایه ای، و پسر او داشت همسری که خواهر داماد خواهر زاده نوه عموی او داشت ... و در آخر او را بود پسری که نامش بود علی مردان خان که او چنان دیده و شنیده و گفته....
اینرا دادگاههایی که بر پایه عقل و منطق بر پا شده اند به عنوان سند و مدرک در کل رَد می کنند، انگلیسی زبانها به آن (Hearsay) گویند که مترادفش در فارسی را دروغ چرا نمی دانم، فقط دیدم جایی نوشته شایعه و مسموعات. در چنین محکمه هایی از شخص پرسند آیا تو خود شاهد بودی و چنان دیدی یا شنیدی؟ و چنانچه طرف گوید خیر از دیگری شنیدم، گویند عالی تو شاهد که نیستی هیچ آن دیگری هم طلبت، بروید آن علی مردان خان را پیدا کنید و بیارید اینجا تا ببینیم چه گفته و شنیده و دیده...یعنی که اگر حتی یک مرحله از شاهد دور شویم دیگر قابل قبول نیست مگر آنکه خود شاهد( علی مردان خان نامی) شهادت دهد و لا غیر!
اما در مورد سنگدل و سنگین دل،
زبان فارسی چنان است که گاه چند واژه یک معنی دهند، و گاه یک واژه چند معنی که نهایتاً ممکن است در تضاد هم باشند و دردو مورد آخر توان گفت که آن بار سنگینی را داراست.
سنگ دل:دلی چون سنگ سخت، دلی سخت شکننده ( در اینجا نه آن متضاد که بسیار شکننده معنی دهد، بلکه دشوار شکننده)
سنگین دل: 1-دلی که چون سنگ است، سخت و دشوار2-دلی که بار سنگین دارد یا پر بار است، بار زیاد دارد
"خال مشکین که بدان عارض گندوم گون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست"
(و آن عصیان که آدم کرد خال سیاهی بود که نقاش ازل بر چهره آدم نهاد تا به جمال او بیفزاید زیرا کمال آدمیت او در داشتن اختیار و توانایی بر عصیان و طاعت است)
با عرض ادب خدمت اساتید
یکی از بهترین مصادیق برای شیرین دهنان پیامبر (ص) هم میتواند باشد به علاوه اینکه در شعر در بیت اول سیه چرده بودن هم ذکر میشود.!
و طبق گفته استاد عزیز خانم روفیا چه کسی شیرین دهان تر از پیامبر اسلام.!
با سلام، بنظر میرسد حافظ ویژگیهای قائم آل محمد ع را بازگو میکند، مخصوصا مهدی ای که در نزد اهل سنت مشهور است. میتوانید ویژگیهای قائم را در احادیث شیعه مرور کنید.
او که سیهچرده است از کنیزی سیهچرده به دنیا میآید، خالی بر صورت گندمگونش دارد و راز خطای آدم را میداند، دم عیسی دارد و رمز و راز خاتم سلیمان را برملا خواهد کرد.
و حافظ از معتقدان اوست.
به نظرمن حافظ شیرازدراین غزل خودولی غائب ارواحنالتراب مقدمه الفباء تصویرکرده است باتوجه به روایاتی که دروصف آن جناب آمده است که سیمای گندم گون دارد وخالی برآن چهره پرفروغ هموست که جان اولیاءدرفراغش به لب آمده ودم مسیحائی اورامی طلبند خانم سلیمان بااوست دم عیسی بااوست عصای موسی بااوست وحافظ معتقدبه اوست جان عالمی فدای قدمهایش
بیت ِ چهارم: آن خال ِ مشکین که بر آن صورت ِ گندمگون است، با خود راز ِ آن دانه (گندم) ای را با خود دارد که باعث شد که آدم (حضرت آدم) فریب بخورد.
بیت پنجم: یاران! محض رضای خدا بگویید که من این دل ِ مجروح ام را چه کار کنم؟ مرهم ِ زخم ِ من نزد ِ دلبرم است و او نیز عازم سفر است.
سلام
گویا روی سخن در این شعر با بلال حبشی میباشد.
نشانه هایی که اشاره به این بزرگوار دارند را میتوان در
سیه چرده و خاتم با اوست مشاهده نمود. منظور از خاتم هم گویا حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص)میباشند
سلام
جناب وحید
تقاضا دارم سعی کنیم از تفسیر اشتباه و برداشت شخصی پیرامون شعر حافظ بپرهیزیم
آن خاتم که در بیت دوم آمده اشاره است به داستان انگشتر حضرت سلیمان و داستان آن دیو که خود را به جای حضرت جا زده بود.
درباره ی سیه چرده هم سایر دوستان توضیح داده اند.
آن سیه چُرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرّم با اوست
این غزل بسیارشیوا وشیرین باآهنگی دلنشین وموسیقی دلنوازسروده شده ودارای مضامین بِکرعاشقانه است. بسیاری بدون آگاهی ازشانِ نزولِ غزل، براین باورند که این غزل درمدح پیامبراکرم(ص) می باشد، امّا چه کنیم که اینچنین نیست. حافظ اصلاً شبیه سعدی ومولوی ودیگران نیست وشعرمذهبی نسروده است. اوباهمه ی عارفان و شاعرانِ هم روزگار وپسین وپیشین عصرخود تفاوت های اساسی به ویژه درجهان بینی ونگرش دارد. بااینکه درزمان حاکمیّتِ اسلام می زیسته ومانعی برای سرودن غزل درمدح بزرگان دینی نداشته لیکن مبادرت به انجام این کار ننموده است. اوتمام همّ وغمّ خود را درراستای تبیین عشق وطریق عشقبازی صرف نموده وبه رغم ِآنکه صدها غزل درمدح شاه شجاع ،شیخ ابواسحق، تورانشاه و....سروده،حتّا یکبار نیزاسم پیامبراسلام را در غزلیّات خود نیاورده وهیچ غزلی درمدح خلفای راشدین و رهبرانِ مذهبی نیز نسروده است!
غزل موردِ بحث به احتمال قوی مطابق نظراغلبِ شارحان محترم، تماماً در تعریف و تمجید شاه شجاع و پیش از حمله به آذربایجان سروده شده است.
چُرده یا چَرده یاچِرده هرسه درست است: لون، رنگ
سیه چُرده : کسی که پوستی سیاه دارد. سیاه رنگ
چشم میگون: چشمی که ازمستی سرخ شده باشد.
معنی بیت: آن سبزه (سیاه پوست) که یک دنیا شیرینی درظاهروباطنش دارد، چشمان ِ مست و گیرایی دارد، لبِ خندان ودل شادان و باصفایی دارد...
گر چه شیرین دَهنان پادشهانند ولی
او سلیمانِ زمان است که خاتم با اوست
شیرین دهنان: کنایه ازشاعران (باتوجّه به اینکه شاه شجاع دارای طبع شعری نیز بوده)کسانی که با کلام شیرین ِخود اطرافیان رابه فیض می رسانند.
سلیمان: فرزند حضرت داوود از انبیای بنیاسرائیل که گویند باد به مطیع او بوده واوراباقالیچه ی معروفش به پروازدرمی آورده وبه مقصدمی رساند.
خاتم: انگشتری، منظورهمان انگشتری سلیمانست که گویند اسم اعظم برنگین ِآن حک شده بود وبه واسطه ی آن سلیمان به قدرتِ خارق العاده ای دست پیداکرده بود.
معنی بیت: گرچه شاعران به مددِ طبع شعری، هرکدام خود پادشاهای هستند لیکن او (شاه شجاع) هم شاعر است وهم پادشاه،بنابراین گزافه گویی نیست اگربگوییم شاه شجاع سلیمانِ زمانه هست وانگشتری سِحرآمیز نیزدردستان قدرتمند اوست.
روی، خوب است وکمالِ هنرودامن پاک
لاجرم همّتِ پاکان دو عالم با اوست
معنی بیت: اودارای سیمایی دلرُبا وجذّابست ودرهنر(شاعری) به حدّ کمال رسیده وباطنش نیز پاک وبی آلایش است. برهمین اساس که ظاهر وباطنِ نیکویی دارد، درکانون ِ توجّه وعنایتِ پاک باطنان هردوعالم قراردارد وموردتحسین وتمجید وتکریم آنان است.
خال مِشکین که بدان عارض گندمگون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
خال مِشکین: خال سیاه وجذّاب که با اجزای صورتِ معشوق همخوانی دارد وخوش نشسته است. شاه شجاع جوانی بسیار زیبا وخوش قدوقامت بود بطوریکه درزیبایی زبانزدعام وخاص بوده وداستانهایی نیز دراین خصوص مطرح می باشد. گویند که همه ی مردان آلمظفر در صورت خالی داشتند وبدان معروف بودند. شاه شجاع نیز مستثنی نبوده وخالی برصورت داشته، حافظ بدان اشاره نموده است.
گندمگون: کسی که چهرهاش اندکی تیره و بهرنگ گندم باشد.
معنی بیت: آن خالِ سیاه وجذّابی که بسیارخوش برسیمای تونشسته است، فریبندگی ِ دانه ی گندمی را دارد که آدم وحوّا را دربهشت به وسوسه انداخت. خال تونیز به همان سیاق، توجّه ِ دیگران راجلب کرده و به سوی تو سوق می دهد وآنها رامشتاق وشیدای تومی نماید.
دلبرم عَزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مَرهم با اوست
معنی بیت: خداوندا دلبر ودلدارم به سفر(آذربایجان) رفت دل من ازعشق اوزخمیست ودرمانش نیزهمراه اوست، من درفراق یار بااین دل مجروح بدون مرهم چگونه سرخواهم کرد؟
با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کُشت ما را و دَم عیسی مریم با اوست
سنگین دل: نامهربان، بی اعتنا،سخت دل
معنی بیت: باچه کسی این درد را درمیان بگذارم که معشوق نامهربانی می کند و نسبت به عشق واشتیاق ِ سوزنده ی من بی اعتنایی می کند؟ اوباجوروجفای خویش جانم رابرلب رسانده، درحالی که می تواند بادَم مسیحایی خود به من زندگانی دوباره ای بخشد!
اگردقّت کرده باشید حافظ دراغلب غزلیّاتی که درمدح شاه شجاع سروده، ازبی اعتنایی ونامهربانی او گلایه وشِکوه بسیار کرده است! امّا چرا وبه چه علّت شاه شجاع نسبت به عاشق سینه چاکِ خود که روزی مَحرم ِ خلوتگاه و هم پیاله وانیس ومونس اَش بوده ،بی توجّهی می کرد؟
پیشترگفتیم که حافظ وشاه شجاع حدود سی سال رابطه ی دوستی صمیمانه وعاطفی داشتند وبیشترین وبهترین بخش ِ عمر گرانبهای حافظ درزمان حاکمیّتِ این پادشاهِ جوان وبسیارخوش سیما سپری شده است. بادرنظرگرفتن محتویّات غزلهای حافظ چنین بنظرمی رسد بجزچندسال اوّل ِ آشناییِ این دو،مابقی سالهای دوستی، عشق ومحبّت میان آنها یکطرفه جریان داشته وبیشترازجانب حافظ تداوم پیداکرده است.
شاه شجاع اگرچه خودنیزفردی خوشگذران،عیّاش وبی قید وبند نسبت به مسایل شرعی بوده، لیکن ازترس متشرّعین ِ متعصّب که اتفاقاً در دستگاهای دولتی هم نفوذزیادی داشتند جرات نمی کرده ازحافظِ شوریده سر، که متّهم به خروج ازشریعت،تظاهربه شرابخواری وحتّاتکفیر شده بوده بصورت ِ آشکار حمایت کند. او درتنگنا وشرایط سختی قرارگرفته بود،حملاتِ تند وبی وقفه وآتشین حافظ،برجبهه ی کینه توزانِ فرقه گرا و یکسویه نگر تمامی نداشت وروزبروزشدّت بیشتری به خود می گرفت وبیش ازپیش آنها رابرعلیه خود می شوراند. از همین رو شاه شجاع پس ازآنکه بکلّی ازخاموش کردن ِ توپخانه ی حافظ ناامیدشد و ازبی پروایی،آزاداندیشی وساختارشکنی ِ پی درپی او به ستوه آمد، به ناچارطریقِ محافظه کاری پیشه کرد وتصمیم گرفت برای نجاتِ تاج وتختِ خویش،ازحافظ دوری گُزیند.
شاه جوان بیش ازاین قادرنبود درمقابل فشارتندرویان ودلواپسان، مقاومت کند. اوناگزیررفیق صمیمی ویارویاورحقیقی خویش رارهاکرد تامگرخود را ازاتّهام حمایتِ ازحافظ که دیگربه فتنه گری اشتهار یافته بود برهاند!
امّاحافظ که فردی عاشق پیشه بود وبه شاه شجاع فراترازرابطه ی شاه وشاعر علاقمند وعاشق بود،ازعشقبازی پاپس نکشید وتاآخر برسرعهد وپیمان خویش وفادارماند.
بسوخت حافظ ودرشرط عشقبازی او
هنوزبرسرعهد ووفای خویشتن است
حافظ از معتقدان است گرامی دارش
زانکه بخشایش بس روح مُکرّم با اوست
معتقدان: پیروان وعقیده مندان، باورکنندگان.
روح مُکرّم: روح کریمانه، کنایه از روح پاک باطنان و مردان حق.
ای شاه شجاع ،حافظ از ارادتمندان توست. اورا محترم وگرامی دار(نسبت به اوبی اعتنایی مکن) که برکت و همّت و شفاعت ارواح پاک باطن بسیاری را با خود دارد. بخشندگی حافظ بی پایان است وبی اعتنایی های تورا خواهدبخشید ازاودوری مکن.
درود بیکران بر دوستان جان
_آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست
2_گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست
در مسیر و طریقت الی الله از حضرت ادم تا خاتم واز حضرت خاتم تا کنون سکاندار کشتی هدایت عاشقان به سوی معشوق به عهده کسی بوده که به رسم نشان نگین پادشاهی که در زمان حضرت سلیمان به مصلحت پروردگار امر گردید که مشهود عامه گردد؛به دست او رسیده باشد
(پس به هر عصری ولی یی حاکم است ازمایش تا قیامت دائم است)
این سکاندار هدایت الهی از ان روی که رخ و چهره به سوی پروردگار داشته از شدت روشنایی فروغ پروردگار چهره اش سوخته و به صورت سیه چرده در عالم ملکوت دیده می شود وبه موجب این همنشینی با پروردگار موجب رحمت و شیرینی به عالم امکان گردیده وصاحب چشمانی میگون و مست کننده بیانی شیرین و خندان ودلی شادان و امید بخش می باشد .
ودر این مسیر هدایت و ارشاد نمایندگانی از سوی خویش تعیین نموده که هر کدام از ان نمایندگان خسروان وشیرین دهنانی هستند که وصف العشق می کنند و کام عاشقان را شیرینی می بخشند
3_روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک
لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست
ویژگیهای ان خلیفه الهی چنین است که خوش سیمابوده وبه تمام کمالات و هنرها متّصف بوده و از هرگونه پلیدی و زشتی منزه میباشد ودر هر زمان همت و اراده حقیقت طلبان و راستی پویان هر دودعالم امکان وملکوت از نفَس گرم و قدسی او می باشد .
4_خال مشکین که بدان عارض گندمگون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
من به حضور ان امام موعود زمان خویش هم در صورت ظاهر و هم در صورت باطن رسیده وبه پیشگاه قدسیش مشرف شدم خال مشکین بسیار زیبایی بر صورت گندم گون او بود که نشان از سِرّ الهی امیخته به وجودش داشت همان سرّی که رهزن کلیه عاشقان واقعی الهی بوده وتمامپاکان کونین همچون ادم خلیفه الله نیز اسیر و مفتون همان سِرّ گشته و به مقام خلیفه الهی رسیده اند
5_دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
ان دلبر که قرار از کف دل دزدیده ومرا به خویش مبتلا کرده است کنون که تنها التیام بخش زخمهای دلم اوست و برای درد دل خویش دوای دیگری سراغ ندارم عزم سفر کرده و راهی دیار دیگری است
6_با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست
این راز را با که می توانم در میان بگذارم و چه کسی میتواند محرم راز دل من گردد که ان دلبری که دلش به سنگینی دو عالم است و باری را که دو عالم نتوانست تحمل کند او پذیرا شد ،این من عارییتی وبی اعتبار را از من گرفت ودر مقابل ان با دم روح بخش عیسوی خویش جان دوباره ای به من ارزانی داشت
6_حافظ از معتقدان است گرامی دارش
زان که بخشایش بس روح مکرم با اوست
ای آنانیکه شعر و غزل حافظ به دستتان رسیده و ان را تفعل کرده و انرا میخوانید یقین بدانید که حافظ از معتقدان سلسله اولیا از حضرت ادم تا زمان عصر یعنی همان طریقت عشق بوده وبه یمن این ارادتمندی واسطه رحمت و بخشش روح های عزیز بیشماری تا ابد خواهد بود.
این غزل را خواجه حافظ در استغبال از غزل مولانا ناصر بخارایی (رحلت در سنه 882) سروده است. مطلع غزل ناصر که به زودی توسط این حقیر به زینت طبع آراسته خواهد شد به شرح ذیل می باشد.
آن سیه چرده که خورشید غلام است او را.... نور چشم است که در دیده مقام است او را
www.Saeidka.ir
اصلاح خطای سهوی تایپی در فوق (( استقبال)) صحیح است.
سنه موت نیز 782 می باشد. البته بر اساس قراین و و شهواهد است در برخی از تذکره ها مانند طبقات شاه جهانی سال رحلت ناصر را دانسته اند772
دوست عزیز رضا در 25 دی 1396 نوشته اند که حافظ اصلا شعر مذهبی نمی سروده و تمام سروده های او عاشقانه و در وصف پادشاهان زمانه بوده است. خلاصه می گویم شعر " عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت" و یا شعر "هر چه دارم همه از دولت قرآن دارم" و یا "حافظا در کنج فقر و خلوت شب های تار تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور" پس این ها اگر سروده های برآمده از عمق باورهای دینی شاعر نیست ، پس چیست؟ بدلیل ضیق وقت شما را دعوت می کنم به مطالعه و تدبر بیشتر در این زمینه.والسلام
با سلام
همان طور که گفته میشود منظور از "می" نوشیدنی الکل دار نیست و می استعاره از چیزی دیگر است، شاید منظور از "قرآن" هم یک کتاب کاغذی نباشد و استعارهای از چیز دیگر باشد.
حافظ گوهر معرفت و عرفان
«شعر حافظ "همه"بیت الغزل "معرفت است»
بین یا دو بیت هر غزل را "بیت الغزل" گویند اما شعر حافظ به گفته خود ایشان همه بیت الغزل آنهم از نوع معرفت می باشد وچه بسیار نیکوست!
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب
تا دراین پرده جز اندیشه او نگذارم
ابن بابویه«صدوق» در جامع اخبار از امام صادق نقل می کند.القلب حرم الله فعلا اسکن فی حرم الله غیر الله.دل حرم خدای است و در حرم خدا بجز خدا راه مده.
منظور دل ان عضو صنوبری شکل که کارش پمپاژ خون است، نمی باشد.بلکه قوه ادراکه را دل نامند.(می توان برای فهم بیشتر به کتاب «دل هم برای خود دلایلی دارد»استاد معزز بهاالدین خرمشاهی مراجعه نمود.)
گوهر معرفت آموز که با خود ببری
که نصیب دگران است نصاب زر و سیم
علامه طباطبایی رضوان الله علیه معتقد است گفتار حافظ طبق حال است.
باری !باید طبق حالات سلوکی تنظیم گردد.کسی می تواند شعر حافظ را درک کند که به حالات و درجات لسان الغیب رسیده باشد.
من حقیر چه بگویم!
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود می بر ی و زحمت ما می داری
نجم الدین حسن زاده آملی رضوان الله علیه در خصوص تفسیر شعر حافظ می فرماید.هرگاه یک دوره تفسیر قران ، شرح اشارات این سینا و اسفار مولی صدرا را مطالعه کردید و چیزی فهمیدید ان وقت می توانید بفهمید حافظ چه می گوید و شعر او را تفسیر کنید.
آری، چه زیبا دکتر سروش حافظ را شقایقی دانسته که با داغ زاده شده!
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیدهای
ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم
دیوان حافظ را می توان تفسیر قرآن دانست نه ترجمه ان.
چشم حافظ زیر بام قصر ان حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الا نهار داشت
«الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْکنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیرَ اللَّه
تصحیح می کنم.
بیت یا دو بیت هر غزل را "بیت الغزل"نامند.
آن یار سبزه گون که تمام شیرینی های عالم را دارد چشمی مست، لبی متبسم و دلی سرشار از حال خوش دارد( حال خوش از مستی چشمها و شادی لبها به دل میرسد)
گرچه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمان است که خاتم با اوست
شیرین دهنان پادشاهان زیبایی اند، اما یار من با داشتن لبی زیبا چون انگشتر سلیمان زمان است(چیرگی سلطنت زیبایی او بر دلها فراگیر است)
3-با چهره زیبا همراه با فضیلت های اخلاقی و زلالی جان، بی تردید توجه( انرژی) جانهای پاک هر دو عالم همراهی اش می کنند( جانهای پاک بعد از مرگ نیز تاثیرگذارند)
4-خال سیاهی( نسخه خانلری: خال شیرین به جای مشکین) در گونه گندم گون اوست با دانه ای که آدم را فریب داد همراز است( عشق به رسیدن به زیبایی جاودانه)
5- او عزم سفر می کند( هر لحظه که میزان شوقم را مستحق دریافت زیبایی اش نبیند)اکنون دل زخم خورده عشق را چه کنم که مرهم با اوست؟
6- این نکته دقیق را(مردن- فقر- پیش از زندگی جاودان-فنا- است) به که بگویم که آن یار سنگین دل، ما را کشت در حالی که جان بخشی عیسی با اوست.
7- حافظ از ارادتمندانی است که باورت دارد،ارزشمند بشمارش زیرا از موهبت توجه جانهای بزرگ برخوردار است.
ایهام قوی: غزل در وصف آورنده قرآن محمد ص میباشد( مگر میشود حافظ قرآن باشد و از آورنده آن سخنی نگوید) شواهد:سیه چرده- تبسم - سلیمان و خاتم-دم عیسی - ایمان آوردن حافظ در بیت آخر.
آرامش و پرواز روح
اینستاگرام:drsahafian
با عرض ادب و احترام آنگونه که بنده مطالعه کردم این غزل ممکن است که برگرفته از جناب اوحدی باشد غزلی با مطلع:
آن سیه چهره که خلقی نگرانند او را
خوبرویان جهان بنده به جانند او را
جناب رضای گرامی
از شما بسیار سپاسگزارم بابت توضیحات دشواری های غزل های حافظ
اما اگر اجازه بدهید نقدی کنم
فرموده اید که : ... حافظ اصلاً شبیه سعدی ومولوی ودیگران نیست وشعرمذهبی نسروده است ....
این اطمینان شما باعث شده است که دچار خطای تایید شوید و در بیت آخر معتقد را ارادتمند معنا کرده اید، حال آن که خودتان در معنای کلمه به کلمه روبری معنای معتقدان نوشته اید: پیروان وعقیده مندان، باورکنندگان.
شراب بیغش و ساقی خوش دو دام رهند
که زیرکان جهان از کمندشان نرهند
به گمانم شراب و ساقی را محدود کردن، فقط ظرف ما را برای بهره بردن از این دریای عشق بی انتها کوچک می کند.
در انتها اجازه بدهید بگویم
حافظ از معتقدان است
و خواهش کنم :
گرامی داریمش
یاشد که بخشایش بسیار روح مکرمی که با اوست نصیبمان شود
چرا فراموش می کنیم که حافظ،عاشق بود،شاخه نبات،عشقِ زمینی،چرا باید به هر نحوی اشعار حافظ رو به دین و مذهب و طریقت نسبت داد!؟منکه فکر میکنم تمامیِ اشعارِ حافظ حکایت از عشق و عاشقیِ آدمیزاد به آدمیزاد دارد ،بسیار واضح و روشن در شعرها بیان کرده،باده میخورده و مست میکرده،مستیِ زمینی،عشقِ زمینی،هیچ ربطی هم به مذهب و اشخاصِ مذهبی نداره،قدرت و نفوذِ کلام حافظ ،از عشق و باده هست،بیایید عشق را باور کنیم که خواجه شمس الدین محمد را حافظِ شیرازی کرد و کلامش رو آنچنان گرمو دلنشبن کرد که قرنها پس از خودش هنوز ما رو مست و ازخودبیخود میکنه.طوری که اشعارش رو به عشقِ زمینیمون تقدیم میکنیم و احساس میکنیم از حالِ دلِ هر عاشق باخبر هست،عشق،زیبا و روشن است،عاشق باشید دوستان
سلام خسته نباشید . خواهشمندم غیر از افراد متخصص و منابع رسمی خوانشی رو ذیل ابیات قرار ندید
متاسفانه متاسفانه از این خوانش ها فقط یک خوانش و آنهم بدون در نظر گرفتن لحن !! تقریبااا درست بود .
شما در قبال دنبال کنندگان و خود شخص حافظ شیرازی مسئول هستید .
چند پهلو و رازگونه سخن گفتن حافظ را لسان الغیب کرده و به همین دلیل هر کس که از آن فال می گیرد حال و هوای خود در آن می بیند.
یکی او را شراب خور و مست می بیند و دیگری او را اهل نیایش و بندگی خدا و ورد سحری که همه گنجهای سخن را از همین ورد سحری یافته است.
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
البته در مقابل آن کس که گفته از بزرگان دین یاد نگرده، از شحنه نجف امیر مومنان هم یاد کرده و از قدم صدق که در راه خاندان نبوت می زند و نیز از مهدی (ع) دین پناه هم در غزل نام برده است و در همین غزل خود را از معتقدان یاد کرده تا به کفر و کفرگویی متهم نشود.
علی رغم همه تفسیرها و با صرف نظر از نگاه به تک تک بیت ها، اگر بخواهیم برای مجموعه این بیت ها مصداق پیدا کنیم، کسی جز همان امام زمان (ع) نیست یعنی همان مهدی دین پناه و در مقابل دجال ملحد شکل که خودش در غزل دیگر سروده است.
مجموعه نشانه های این شعر، با مجموعه اوصاف مهدی (ع) در روایات دینی سازگار است.
این غزل را "در سکوت" بشنوید
سلام ..من امروز طبق بعضی نوشته های عزیزان دچار شک شدم که شاید چون حضرت حافظ طبق شعرهاشون اهل شراب بودن پس زیاد نمیشه به معنویاتشون اعتنا کرد...تفالی زدم و از خودشون خواستم منو راهنمایی کنن و این شعر اومد که بیت آخرش منو شگفت زده کرد😊
آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون ، لب خندان ، دل خرم با اوست
سپید رویی در ادبیات عارفانه نماد زیبایی ست که وجه مقابل آن سیه چردگی یا چهره و پوست تیره میباشد ، مولانا نیز غالبن ترکان سپید روی (رومی) را نماد زیبایی و در مقابل ، هندوی سیه چهره (زنگی) را نماد زشت خویی بیان میکند و تاثیر گرفتن صورت از درون در ابیات مختلف و توسط بزرگان بکرات بیان شده است ، در اینجا این سیه چردگی تمثیل آدم ابوالبشر است ، برخی از شارحان علت سیه چرده شدن آدم را که در بهشت سپید روی و زیبا بوده است ، هبوط در صحرایی خشک و زیر آفتاب سوزان بیان میکنند اما بنظر میرسد که از دست دادن زیبایی اولیه انسان بدلیل تناول آن گندم و یا میوه ممنوعه باشد که این نافرمانی و پیروی از فریب شیطان موجب از دست دادن زیبایی و در نتیجه سیه چردگی او شد ، این انسان سیه چرده در زمین تنها رها نشده و خداوند با لطف خود او را از شیرینی و انواع برکات عالم برخوردار نمود ، در مصرع دوم میفرماید همچنین سه ویژگی دیگر یعنی چشم میگون و مست ، لب خندان یا شادی ذاتی و درونی ، و دل خرم و آبادان همراه با عشق بطور فطری و ذاتی از انسان جدا نشده و با ورود به این جهان همراه همیشگی او باقی ماندند .
گرچه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او ، سلیمان زمان است که خاتم با اوست
منظور از شیرین دهنان اولیای خدا ، مولانا و حافظ و سایر بزرگانند ، حافظ میفرماید گرچه انسانهای کامل که زبان حق شده اند پادشاهان هستند ، اما انسان فرزند آدم نیز بدلیل اینکه خاتم و اسم اعظم را با خود از بهشت یا فضای عدم به این جهان آورد سلیمان و پادشاه زمان خویشتن است ، خاتم و اسم اعظم همان عشق و دل خرم انسان است ، این توصیف های انسان مربوط به وقتی ست که انسان به تازگی پای به جهان هستی گذاشته و آنگونه که حافظ در ابیات بعد به آن می پردازد یار و دلبر انسان با او بوده و عزم سفر نکرده است .
روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک
لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست
این فرزند آدم ابوالبشر که به تازگی پای به این جهان گذاشته خوب روی است ، یعنی اصل و نهاد او زیباست و از جنس خدا ، کمال هنرمندی در خلق او از هرنظر دیده میشود و با دامنی پاک یعنی عاری از هرگونه آلودگی ذهنی در این جهان متولد میشود ، توصیفی زیبا از نونهالان که مظهر پاکی ، خلوص و زیبایی نوع انسان هستند ، در مصرع دوم همت به معنی دعاگویی از سر اخلاص است وپاکان دوعالم ملایک و فرشتگان هستند که همت و هم و غم در مراقبت این طفل نورسته را پیشه خود ساخته اند تا به رشد و کمال جسمی و عقلی برسد ، لاجرم به معنی جبری ست که خداوند یا زندگی بدلیل ویژگی و صفات ذکر شده ، این دعا گویی و همت را بر پاکان دوعالم مقرر فرموده است .
خال مشکین که بدان عارض گندمگون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
خال مشکین یعنی نشان عشق بر عارض و رخسار گندمگون این طفل یا انسانی که قدم بر این کره خاکی نهاده دلیل و سرِّ آن دانه گندم است که رهزن حضرت آدم شد و موجب توقف او در پیمایش راه عاشقی در بهشت یا عالم یکتایی گردید . یعنی حیات جسمانی انسان در زمین ضرورتی ست برای ادامه راه عاشقی انسان و آن خال مشکین و نشان عاشقی بر رخسار او نیز همین معنا را تداعی می کند . این طفل یا انسانی که پای در این جهان می گذارد گندمگون است ، یعنی یک درجه از سیه چردگی بهتر و زیباتر ، زیرا که گناه نافرمانی پدر را بر فرزند و نوادگان نمی نویسند اما هنوز تا سپید رویی و زیبایی کامل راه دور و درازی در پیش است .
دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
تا اینجا همه چیز برای این نونهال بر وفق مراد بود اما رشد و کمال جسمانی و عقلی طفلی که از جنس عشق و عالم معناست نیازمند انطباق نیازهای جسمانی او با شرایط این جهان مادی میباشد ، پس لاجرم طفل می آموزد که باید از ذهن خود برای ابراز نیازهای جسمی خود بهره برد و به این ترتیب دلبسته اجسامی مانند اسباب بازیهای خود شده ، هویت خود را در اسم خود و مادر و پدر خود و متعلقات خود جستجو میکند ، اطرافیان و الدین کمک شایانی میکنند که طفل چیزهای جسمی و دنیوی را اصل پنداشته و بر مبنای آنها جهان را ببیند و قضاوت کند ، پس با رشد و کمال جسمی و عقلی دلبستگی او به جهان مادی افزایش یافته و لاجرم بتدریج آن هشیاری اصیل و خدایی از وجود او رخت بربسته و عزم سفر میکند یا به قولی ، سلیمان زمان نگین و خاتم خود یعنی عشق را از دست می دهد . استاد شهبازی این دلبستگی و اخذ هویت از چیزهای این جهانی را همانیدگی نامیده اند که واژه ای کلیدی و بینظیر است برای بیان چگونگی گرفتار شدن انسان در ذهن ، آنهم در بهار زندگی .با این همانیدگی های پدید آمده برای نوجوان ، دل او که از آغاز لطیف بود و خرّم ، اکنون زخمی شده زیرا او اجسام را در دل و مرکز خود قرار داده است ، اجسام و چیزهای دنیوی از قبیل ثروت و نیاز به برتر بودن از هر نظر ، یار و هشیاری اصیل او را به حاشیه می رانند و یار را که مرهم این زخمها را در اختیار دارد ناگزیر از رفتن به سفری میکند که دور یا نزدیک بودنش بستگی کامل به شخص انسان دارد . خوشبختانه این نوجوان خیلی زود یاران و همراهان آغازین روزهای حیات و شیرین سخنان را به یاری می طلبد و از آنان راه چاره را جویا میشود تا آن یار و اصل خدایی وی بازگشته و مرهم زخم و دردهای تولید شده بر اثر همانیدگی ها را برای وی به ارمغان آورده و او را از اینهمه درد رهایی بخشد .
با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست
اما یار اصلی انسان که همان خرد و هشیاری اصیل است بازگشتی خونین دارد ، مرهم زخم و دردهای انسان ، کشته شدن خود کاذب ذهنی شکل گرفته طی سالیان طی شده از آغاز تولد است و آن یار با سنگدلی و بی رحمی تمام این کار را به انجام می رساند بی رحمی ست از این لحاظ که حتی بیان احتمال از دست دادن دوچرخه و یا رد شدن در کنکور و درخواست از شخص برای پذیرش و استقبال با روی باز از چنین اتفاقاتی نیازمند دلی چون سنگ است که آن یار سفر کرده از آن برخوردار است ، این کار را واهمانش گفته اند که طی فرایندی زمان بر با کار معنوی فراوان و بهره گیری از آموزشهای بزرگان و شیرین سخنان امکان پذیر میگردد که خود مبحثی دیگر است ، پس از کشته شدن خود کاذب ذهنی ست که توقع دیگری از آن یار سنگدل دور از انتظار نیست و آن دمیدن مسیح گونه در کالبد آن نوجوان است تا انسانی جدید متولد گردد ، انسانی رها شده از ذهن و بریده از تعلقات و دلبستگی های دنیوی ، درست مانند روزهای آغازین تولد و ورود به این جهان ، پاک پاک با لبی خندان و دلی خرم و پر از عشق .
حافظ از معتقدان است گرامی دارش
زان که بخشایش بس روح مکرم با اوست
حافظ در انتها میفرماید اما انسانهایی که خیلی دیر از سفر یار خود آگاه شدند و عمر گرانبهای خود را در حالیکه گرفتار و زندانی ذهن خود بودند و دردها و زخمهای دل خود را تحمل می کردند سپری نموده اما در جستجوی علت دردها بر نمی آمدند نیز مایوس و نا امید نباشند ، زیرا بخشایش بی انتهای روح مکرم یا خداوند خطاها و اشتباهات آنها را در ایجاد درد و رنج برای خود و دیگران در هر شرایط سنی که باشند خواهد بخشید و بازگشت خاتم سلیمان و تاج پادشاهی برای همگان امکان پذیر است ، با اینکه مغفرت خداوند نیازمند دلیل و برهان نیست اما حافظ بطور غیر مستقیم اشاره میکند علت این بخشش در هر زمان را باید در کرامت و گرامی داشت انسان از سوی خداوند جستجو کرد . و البته که معتقد بودن به عشق آن روح مکرم و ایجاد طلب در انسان نیز لازمه این رجعت و بخشایش خداوند کریم است .
معنی ابیات:
حافظ در ابیات زیر به توصیف نیمه متفالی و ماورا انسانی خود می پردازد.
۱- آن یار دلربای ملیح که شیرینی عالم در وجودش خلاصه شده،
-دارای چشمی مست از عشق و سرخ رنگ( کنایه از شدت عشق) و لب خندان و دلی شاد است.
۲- اگرچه زیبا رویان نوشین لب، پادشاهان حسن و زیبایی هستند و بر جان انسانها حکومت می کنند ،
- ولی آن وجه متعالی که من بدنبال آن هستم،همچون سلیمان زمانه است که با انگشتری خود عالم را افسون می کند.
۳- او دارای چهره ای خوبرو و کمال هنر و فضیلت و دامن پاک است،
- بنابر این با این وجه متعالی ، اراده همه پاکان عالم با اوست و همه میخواهند با او بسر برند.(هر آنچه انسان برای خود میخواهد ،در او میتوان یافت.)
۴- آن خال سیاهی که زینت بخش چهره ملیح و گندمگون اوست،
- راز دانه ای است که سبب گمراهی و راندن انسان از بهشت شد( او را متوقف کرد که به چیز بالاتری فکر نکند)خال سیاه( کنایه از عالم غیب) نیز مرا متوقف کرده و نمی توانم اندیشه کنم.
۵- دوستان ،ترا به خدا چاره ای بیندیشید زیرا دلبری که با من بیگانه نیست(آنچنان هم نیست که همواره در منظر جان من حاضر باشد)عزم سفر کرده،
- با این دل مجروح چه کنم که مرهم آن انس با اوست.
۶- این نکته را با چه کسی میتوان در میان گذاشت که آن جنبه ملکوتی که من بدنبالش هستم ،سخت از دسترس من دور است
- واز مرتبه متعالی او، همین را بس که دلبستگی های کاذب نفس را در ما می کشد و ما را با دم مسیحیایی خود به خدا زنده می کند.
۷- حافظ متوجه و معتقد به آن وجه متعالی است و نسبت به این امر بی تفاوت نیست،
- زیرا بخشایش فراوان که مشخصه روح مکرم است با آن وجه متعالی است( انسان می تواند با مانوس بودن با او این حجاب را بردارد.زیرا او چیزی جزء وجه متفالی هر انسانی نیست)
غزلیست بس شگفت آور.
سرتاپای غزل نغز است و مصرع پایانی مغز:
""{{زان که بخشایشِ بس روحِ مکرم با اوست}}""
اینکه بعضی از ابیات از این غزل را درمورد پیامبر یا امام زمان بدانیم بیراهه رفتن است.
چه ایرادی دارد معشوق زمینی باشد .همه چیز را به عرفان وعالم بالا متصل نکنید
بیت سوم: روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک/ لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست
نکتهای داره که دوستان اشاره نکردن و کلمهی «روی» ایهام داره. آینههایی که الان استفاده میکنیم و کم قیمت هستند در زمان قدیم بسیار گران و قیمتی بودند و بخصوص در زمان حافظ کمیاب بودن و بیشتر فلز روی رو به صورت ورقه درمیاوردن و با صیقل دادن دادن به آینه تبدیل میکردند. اگر روی را علاوه بر معنی صورت به معنی فلز روی هم بگیریم، مصرع اول توصیف آینه است. به این معنی که آینهی خوب، فلز روی خوب و با کیفیت میخواهد، به هنر و زحمت بالایی نیاز دارد و به جز اینها باید پاک هم باشد که تصویر خوبی بدهد. و در واقع توصیف صورت یار یا شاه است که به آینه تشبیه شده و در شعر حافظ بارها این مضمون تشبیه صورت یار به آینه تکرار شده.
من نمی دانم چرا بعضی اسرار دارند که شاعران طبق خواسته دل خود هم کیش وهم دین خود قرار دهند.مهم نیست که حافظ سعدی فردوسی مولانا و.. دیگر بزرگان ادب فارسی چه مذهبی داشته اند .آنچه که مهم است این ستارگان ادب پارسی در بلندای آسمان می درخشند ومایه افتخار بشریت هستند.