گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸۴

تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی
به خدایی که تویی بندهٔ بگزیده او
که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی
گر امانت به سلامت ببرم باکی نیست
بی‌دلی سهل بود گر نبود بی‌دینی
ادب و شرم تو را خسرو مه‌رویان کرد
آفرین بر تو که شایستهٔ صد چندینی
عجب از لطف تو ای گل که نشستی با خار
ظاهراً مصلحت وقت در آن می‌بینی
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟
عاشقان را نبود چاره به جز مسکینی
باد صبحی به هوایت ز گلستان برخاست
که تو خوش‌تر ز گل و تازه‌تر از نسرینی
شیشه‌بازیِ سِرشکم نگری از چپ و راست
گر بر این منظر بینش نفسی بنشینی
سخنی بی‌غرض از بندهٔ مخلص بشنو
ای که منظور بزرگان حقیقت بینی
نازنینی چو تو پاکیزه‌دل و پاک‌نهاد
بهتر آن است که با مردم بد ننشینی
سیل این اشک روان صبر و دل حافظ برد
بلغ الطاقه یا مقله عینی بینی
تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل
لایق بندگی خواجه جلال‌الدینی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال آرامش و زیبایی هستی، باید در کنار آب و صفای آن باشی؛ وگرنه هر مشکلی که ببیند، در واقع نشانه‌ای از خودت است.
به خدایی که تویی بندهٔ بگزیده او
که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی
هوش مصنوعی: خدایی که تو باشی، من بنده‌ی خاص او هستم و هیچ‌کس دیگری را بر این خادم قدیمی انتخاب نکرده است.
گر امانت به سلامت ببرم باکی نیست
بی‌دلی سهل بود گر نبود بی‌دینی
هوش مصنوعی: اگر من امانتی را به درستی و با امانت‌داری به مقصد برسانم، نگرانی‌ای نخواهم داشت، چرا که بی‌دلی و بی‌احساسی کار ساده‌ای است، اما بی‌دینی و نداشتن ایمان مسئله‌ای جدی و نگران‌کننده است.
ادب و شرم تو را خسرو مه‌رویان کرد
آفرین بر تو که شایستهٔ صد چندینی
هوش مصنوعی: ادب و حیا تو باعث شده که مانند شاهزاده‌های زیبا به نظر بیایی. بر تو آفرین باد که شایستهٔ این همه زیبایی و احترام هستی.
عجب از لطف تو ای گل که نشستی با خار
ظاهراً مصلحت وقت در آن می‌بینی
هوش مصنوعی: عجب است که تو، ای گل، با وجود اینکه خارهایی در کنارت هستند، در این وضعیت به نظر می‌رسد که مصلحتی برای این زمان می‌بینی.
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟
عاشقان را نبود چاره به جز مسکینی
هوش مصنوعی: اگر بر ظلم رقیبم صبر نکنم، چه باید بکنم؟ عاشقان چاره‌ای جز پذیرش فقر و بی‌نیازی ندارند.
باد صبحی به هوایت ز گلستان برخاست
که تو خوش‌تر ز گل و تازه‌تر از نسرینی
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی به یاد تو از گلستان می‌وزد، زیرا که تو زیباتر از گل و شاداب‌تر از گل نسرین هستی.
شیشه‌بازیِ سِرشکم نگری از چپ و راست
گر بر این منظر بینش نفسی بنشینی
هوش مصنوعی: اگر به شیشه‌بازی سرخودت نگاهی بیندازی و از هر دو طرف آن را ببینی، متوجه خواهی شد که اگر نفسی آرام و بی‌تنش بگذارید، به چه زیبایی‌هایی می‌توانی دست پیدا کنی.
سخنی بی‌غرض از بندهٔ مخلص بشنو
ای که منظور بزرگان حقیقت بینی
هوش مصنوعی: ای کسی که توجه به حقیقت‌های بزرگ داری، سخنی ساده و بدون نیت خاص از من، کسی که کاملاً مخلص هستم، بشنو.
نازنینی چو تو پاکیزه‌دل و پاک‌نهاد
بهتر آن است که با مردم بد ننشینی
هوش مصنوعی: بهتر است کسی که دل پاک و نیت خوبی دارد، با افراد بد و ناپاک هم‌نشینی نکند.
سیل این اشک روان صبر و دل حافظ برد
بلغ الطاقه یا مقله عینی بینی
هوش مصنوعی: این اشک‌های روان که همچون سیل هستند، صبر و دل حافظ را از بین برده است. ای محبوب، چشمانت را ببینم که به کجا می‌رسند.
تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل
لایق بندگی خواجه جلال‌الدینی
هوش مصنوعی: تو ای شمع زیبای نازک و سرکش، شایسته‌ترین فرد برای خدمت به آقای جلال‌الدین هستی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۸۴ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۴۸۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۸۴ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۴۸۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۸۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۸۴ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۴۸۴ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۴۸۴ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۸۴ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۴۸۴ به خوانش شاپرک شیرازی

حاشیه ها

1387/10/04 18:01

مصرع اول بیت ششم، مصرع اول بیتی از سعدی است:
«صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست»

1393/06/05 05:09
ناشناس

سلام،منظور جناب حافظ از خواجه جلال الدین کی هستش؟

1394/03/28 16:05

سعدی روحت شاد

1394/06/14 18:09
سراج

در اینجا خواجه شیراز با این مصرع در بیت ششم به استقبال استاد سخن سعدی شیرازی رفته اند...
خواجه شیراز :
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
عاشقان را نبود چاره بجز مسکینی
سعدی :
صــبر بر جــور رقــیبت چـه کنم گـــر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست

1394/06/16 01:09
سروش

من دوست دارم اینجوری فکر کنم که حافظ اول این بیت رو گفته:
«عجب از لطف تو ای گل که نشستی با خار
ظاهرا مصلحت وقت در آن می‌بینی»
بعدش به واسطه‌ی مصرع اول این بیت، یاد اون بیت از سعدی میفته که میگه:
«صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست»
اونوقت به استقبال سعدی میره:
«صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
عاشقان را نبود چاره بجز مسکینی»
یا این، یا برعکسش؛ یعنی اول به استقبال بیت سعدی رفته، بعد دیده مصرع دوم بیت سعدی هم قشنگه، اونوقت اون یکی بیت رو گفته

1394/10/26 11:12
جاوید مدرس اول رافض

تو مگر بر لب آبی به هوس .................
ورنه هر فتنه که بینی همه از خود بینی
بنشینی: 12 نسخه (801، 803، 813، 824، 827، 843 و 6 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) قزوینی- غنی، خانلری، عیوضی، جلالی نائینی- نورانی وصال
ننشینی: 21 نسخه (811، 836 و 19 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) نیساری، سایه، خرمشاهی- جاوید
ﯨﻨﺸﻴﻨﻰ: 3 نسخه (807، 825، 898)
ﯨﯩﺸﻴﻨﻰ: 2 نسخه (821، 822)
38 نسخه غزل 375 و بیت مطلع آن را دارند. نسخه‌های مورخ 818 و 819 فاقد این غزل‌اند. خوانش دکتر عیوضی در بارۀ ضبطهایی که یکی دو نقطه کم دارند متفاوت است و اینجا خوانش دکتر نیساری به دلیل تسلط و مشغولیت بیشتر با نسخ خطی دیوان حافظ ترجیح داده شده است. دکتر عیوضی دو نسخۀ مورخ 807 و 821 را فاقد نقطه بر روی حرف نخست گزارش کرده اما دکتر نیساری نسخۀ مورخ 821 را فاقد نقطه بر روی دو حرف اوّل. همچنین در قرائت دکتر نیساری نسخۀ مورخ 822 بدون نقطه بر روی دو حرف نخست و نسخۀ مورخ 825 را بدون نقطه بر روی حرف اول روایت نموده در حالیکه دکتر عیوضی در این مورد ضبط دو نسخه را بی‌عیب تشخیص داده است.
***************************************
***************************************

1396/02/10 10:05

این همه مخ زنی کرد و گفت تو چنانی و چنینی تا آخرش بگوید...

1396/04/17 10:07
نقش خیال

روفیابانو شما چقدر خوب هستید
چقدر نکته دان و با معرفت هستید
چقدر اصیل و باکمالات و هنرمند... هستید ماشاءالله
ای کاش همسر و همدلی چون شما نسیبم بشود ان شاءالله
عشقمان در طول "عشق لایزالی می شود
وصلمان بر درد آن هجران،تسلی می شود
بداهه

بسیار عالی ممنون

1396/11/27 12:01
مهدی ابراهیمی

تو بدین "نازکی و سرکشی" ای شمعِ چگل
لایقِ بندگیِ خواجه جلال الدّینی
حافظ
نازک اندام ناخوشی می کرد
بدلگامی و سرکشی می کرد
سعدی
مثال گیلانی: (هم لاغری داره هم سرکشی)

1397/03/04 04:06
محمد

جلال الدین مولانا قبل از حافظ زندگی می کرده؟

1397/05/29 01:07
رضا

منظور از خواجه جلال الدین در بیت آخر، خواجه جلال الدین تورانشاه وزیر شاه شجاع است.

1397/10/12 21:01

تومگربرلب آبی به هوس بنشینی
وَرنه هرفتنه که بینی همه ازخود، بینی
فتنه: بلوا، شلوغی وآشوب
همه از خود، بینی: همه از وجود خود ببینی
اغلب شارحان محترم ازاین بیت زیبا برداشت نازیبایی کرده وبه اتّفاق آرا چنین معنایی ارایه نموده اند: " ای معشوق تو مگر لحظه ای از روی میل وهوس بر لب جوی آبی بنشینی، و گرنه تا وقتی که ایستاده ای و جلوه گری می کنی فتنه و غوغا به پاست، پس هر آشوبی که ببینی از جانب قامت رعنای توست" بعضی نیزپارافراتر گذاشته وبه جای "بنشینی" "ننشینی " راجایگزین نموده اندتا به ظنّ خویش معنای قابل قبولی ارایه داده باشند!
درست است که قامتِ یارقیامت به پا می کند وممکن است نشستن ِ اوموقّتاً سبب رفع فتنه گردد امّا وقتی شاعرازیارمی خواهد به هوس برلب جویی بنشیند قطعاً منظوراونشستن برلبِ جویِ کشتزاران نیست ومنظوردیگری مدّ نظردارد. اگرشاعر توصیه می کرد که بهتراست معشوق درکنج خانه بنشیند ودرانظار مردم ظاهر نگردداین معنا قابل قبول ترمی شد وبی شک اگر فتنه ای نیزاز قامت اوبرپاشده بود فروکش می کرد امّا اینکه یک دلربای دلسِتان برلب جویباری بنشیند آنهم ازروی هوس! فرونشستن آتش فتنه نه تنها میسّرنمی شود بلکه به یقین شعله های آتش فتنه فروزانتر نیزمی گردد چراکه نشستن ِ دلبر برلب جویباران ،خود دست کمی از جلوه گری به قدوقامت ندارد وبه همان میزان برانگیزاننده هست ومی تواند قیامت وفتنه برپاکند.
بنظرمی رسد کلید حل این معمّا در واژه ی "لبِ جویی" نهفته هست که شارحان محترم به اشتباه آن را "کنارجویباری" درنظر گرفته اند ودرنتیجه نکته ی اصلی بیت از نظر پنهان شده ومعنای نادرست حاصل گردیده است.
"لب جویی" دراین بیت استعاره ازجویبارِاشکِ چشم ِعاشق است نه جویبارکشتزاران .ضمن آنکه پیش ازاین نیزبارها ، حافظ فراوانیِ اشک خودرا به جویبار ودریا تشبیه کرده وازمحبوب نامهربان خویش درخواست نموده که به قصدتفریح و تفرّج هم شده برلب دریا گذری داشته باشد.
باتوجّه به اینکه مخاطب غزل ،خواجه جلال الدّین وزیرفرهیخته وادب دوست شاه شجاع هست شاعردراینجا به کنایه وازروی گلایه به محبوب خویش می فرماید:
معنی بیت: ای حبیب، (به یقین درصورت تداوم هوسهای جلوه گرایانه ی تو(خودنمایی های تو) کاسه ی صبر عاشقان لبریزشده و فتنه های فراوانی شکل خواهد گرفت وبی شک، دودِآتش فتنه چشم توو عاشقانت راخواهد آزرد وراهی برای گریزازحقیقت تلخ نیست ) مگرآنکه به جای جلوه گری (وبازی کردن باروح وروان ِ دلدادگان) اینبار هوس کنی بر لب جویباراشکِ چشم ِ عاشقان خویش ازروی میل بنشینی (ازآنها دلجویی کنی)تا بدینوسیله آتش فتنه وبلواخاموش وخنثی گردد.
دیده ی ما چوبه امیّد تودریاست چرا
به تفرّج گذری برلب دریا نکنی!
به خدایی که تویی بنده ی بگزیده ی او
که براین چاکردیرینه کسی نگزینی
معنی بیت: به آن خداوندی که توبنده ی محبوب وانتخاب شده ی اوهستی تورا سوگند می دهم که کسی دیگررابه جایگزینیِ من که بنده وغلام قدیمی توهستم انتخاب نکنی.
ازاین غزل وبه ویژه ازاین بیت چنین استنباط می شود که رابطه ی عاطفی حافظ باشاه شجاع دچارتیرگی شده وتحت تاثیر این کدورت،منصب ومقام دولتی خودرانیزازدست داده وخانه نشین شده است. احتمالاً حافظ دردستگاه دولتیِ تحتِ ریاست خواجه جلال الدّین مشغول بکاربوده که دراین بیت ازوی درخواست نموده تا به جای وی کسی راجایگزین نکند.
باغبان چو من زین جا بگذرم حرامت باد
گر به جای من سروی غیر دوست بنشانی
گرامانت به سلامت ببرم باکی نیست
بی دلی سَهل بود گر نبود بی‌دینی
احتمالاً منظور از"امانت" مسئولیّتها وووظایف دولتیست که بردوش حافظ بوده است.
بی دلی: عاشقی ودلدادگی
"بی دینی" دراینجا به معنای عدم تعهد وزیرپاگذاشتن عهد وپیمان ووفاداریست.
معنی بیت: اگربتوانم ازعهده ی مسئولیتها ووظایفی که(نسبت به دولت شاه شجاع وحکومت او) دارم باسربلندی بربیایم ازسایر مسایل حاشیه ای باکی به دل ندارم. غم عاشقی ودردِ دلدادگی رامی توانم براحتی تحمّل کنم ولی کنارآمدن با اتّهام بی مسئولیتی وبی وفایی سخت وغیرقابل تحمّل است .
تومی باید که باشی ورنه سَهل است
زیان ِمایه ی جاهیّ ومالی
ادب وشرم توراخسرومه رویان کرد
آفرین برتو که شایسته صد چندینی
معنی بیت: ادب ومعرفت وحیای تو،توراپادشاه ماهرویان کرد مرحبا آفرین برتو که سزاوار صدهاتعریف و تحسین هستی.
شیرین ترازآنی به شکرخنده که گویم
ای خسروخوبان که توشیرین زمانی
عجب ازلطف توای گل که نشستی با خار
ظاهراً مصلحت وقت درآن می‌بینی
مصلحت دیدن:محافظه کاری و صلاح کاررا مدنظرقراردادن.
معنی بیت: ای گل(ای خواجه تورانشاه) درشگفتم که چرا لطیف ونازنینی مثل توبا "خار" هم نشین وهم صحبت شده ای! بی شک مصلحتی دراین کارهست ناگزیرشده ای تابرخلاف میل باطنی باخارهمراه وهمنشین شوی.
احتمالاً مخاطب سخن (خواجه جلال الدین) با یکی ازبدخواهان ودشمنان حافظ، به ضرورت شغلی یا به هربهانه ای ازروی مصلحت همکاری وهمنشینی داشته که حافظ ازاو با عنوان "خار" یادکرده وناخشنودی خودراابرازنموده است.
زانجاکه رسم وعادت عاشق کشیّ توست
بادشمنان قدح کش وبا ماعتاب کن!
صبربرجوررقیبت چه کنم گر نکنم
عاشقان رانبودچاره به جزمسکینی
جور: ستم وبدرفتاری
رقیب: مراقب ونگاهبان
معنی بیت: درمقابل جوروجفای مراقبانت به جزشکیبایی وصبر پیشه کردن کار دیگری ازدست من برنمی آید به جزصبوری ودرماندگی چه کاری می توانم انجام دهم؟عاشقان غیراز بیچارگی ودرماندگی چاره وراهکار دیگری پیش روندارند.
نزدیک شدآن دم که رقیب توبگوید
دورازرخت این خسته ی رنجور نماندست
باد صبحی به هوایت ز گلستان برخاست
که تو خوشتر ز گل و تازه‌تر از نسرینی
معنی بیت: بادسحرگاهی به امید رسیدن به تو،ازگلستان به سمت وسوی توآمد برای آنکه تو ازگل سرخ خوبتر واز نسرین شاداب ترهستی.
آنکه رخسارتورارنگ گل ونسرین داد
صبروآرام تواندبه من مسکین داد
شیشه بازیّ سرشکم نگری از چپ و راست
گربراین منظربینش نفسی بنشینی
شیشه بازی: عمل و صفت شیشه باز،شعبده بازی با گوی و ساغر، فنّی است از رقّاصی که رقّاصان شیشه و صراحی پر از آب و گلاب بر سر گذارند و رقص بنیاد کنند و با وصف حرکات رقص شیشه از سر نمی افتد و اگر بیجا شود به حرکات اصول بر گردن و بازو بگیرند و نگاه دارند.
منظربینش: نظرگاه، چشم
معنی بیت: اگرلحظاتی درچشم اشگبارمن بنشینی خواهی دید که چگونه دانه های اشکم ازچپ وراست سرازیرشده است. ای حبیب به بهانه ی تفریح هم که شده برچشم من نفسی بنشین وتماشا کن که چگونه چشمانم باگوی ِ سرشک، همانند شعبده بازان هنرنمایی می کند.
دراین بیت دوباره موضوع بیت اوّل به شرحی که گذشت با مضمونی متفاوت بیان شده وازمخاطب خواسته شده تا نفسی برلب جویبارچشمان عاشق بنشیند.
چشم من کردبه هرگوشه روان سیل سرشک
تاسَهی سروتورا تازه ترآبی دارد.
سخنی بی‌غرض ازبنده ی مخلص بشنو
ای که منظور بزرگان حقیقت بینی
منظور: مورد نظر.
معنی بیت: ای دوست، ای که توخود موردقبول بزرگان هستی ودرکانون توجّه فرهیختگان قرارداری(وتذکّردادن به توگستاخی محسوب می شود) بااینحال سخنی بی منظوروصادقانه ازغلام و چاکر خویش بشنو که:
نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد
بهتر آن است که با مردم بد ننشینی
پاک نهاد: پاک سرشت، کسی نهاد وذات پاکی دارد
معنی بیت: عزیز وبزرگواری مثل توکه ذات وفطرت پاکیزه ای دارد حیف است که با مردم بد نهاد بنشینی.
دراین بیت نیز دوباره به موضوع بیت پنجم با مضمونی متفاوت پرداخته شده است. دراینجا به جای "گل" پاکیزه دل وبه جای "خار" واژه ی( بد( بکاررفته است.
مکن عتاب ازاین بیش وجوربر دل ما
مکن هرآنچه توانی که جای آن داری
سیل این اشک روان صبرودل حافظ برد
بَلَغَ الطّاقَه یا مُقْلَهَ عینی بینی
بَلَغَ: رسید.
الطاقَه: طاقت، توانایی، قدرت.
یا: ای.
مُقْلَهَ: سپیدی وسیاهی چشم
عینی: چشم من.
یا مُقَلَهَ عینی: ای به مانند چشم من، ای دلیل بینش من.
بِینی: جدا شو، دورشو
بَلَغَ الطاقَهُ یا مُقْلَهَ عینی، بینی: طاقتم طاق شد، ای همانند چشم بیننده من، از رقیب دور شو.
معنی بیت: سیلاب سرشک ،صبروقرار دل حافظ رابا خودبرد ای نورچشم من ازرقیب( همان که باعنوان "خارومردم بد" ازآنها یادشد) دوری کن که دیگر کاسه ی صبر و شکیبایی من لبریزشده است.
اشک حافظ خرد وصبربه دریا انداخت
چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت
توبدین نازکی وسرکشی ای شمع چگِل
لایق بندگی ِخواجه جلال الدینی
سرکشی: عصیان ونافرمانی، یاغی گری
چِگِل: شهری است به ترکستان که منسوب بدانجا را چگلی گویند و به خوبرویی و تیراندازی معروفند.
شمع چِگِل: چشم وچراغ زیبارویان شهرچگل. کنایه ازدلبرزیباروی
بزمگه: بزمگاه
خواجه جلال الدین: خواجه جلال الدین تورانشاه وزیر شاه شجاع.
معنی بیت: ای دلبرزیبا روی، توبا این شمایل زیبا ومطبوع والبته با این اخلاق تند وسرکشی که داری ،برازنده ی محفل تورانشاه هستی! وشایستگی این را داری که دربزمگاه خواجه به او خدمتگزاری بکنی!
چنانکه ملاحظه می شود حافظ دراین غزل زیبا وکنایه آمیز، به مددنبوغ خویش شکروشکایت را درهم آمیخته ودرخَلق مضمامینِ کنایه دارهنرنمایی ِ حافظانه ای کرده است. حافظ ازیکسو ازدوستی وانس والفت با وزیرفرهیخته وفرزانه ای مثل تورانشاه به خودمی بالد وازسوی دیگر ازبعضی ازرفتارهای او( همنشینی باخار ومردم بد) ناراحت ودلگیراست. گرچه "شکروشکایت" دراغلب ابیات غزل موج می زند لیکن اوج هنرمندی حافظ دربیت پایانیست که با پیشکش کردن یک دلبر زیبا روی ونازک اندام ولی سرکش ویاغی! به تورانشاه،علاقه و ارادت خودرابا وگله وشکایت درهم آمیخته وهنرنمایی رابه کمال رسانده است.
ازیاردلنوازم شکریست باشکایت
گرنکته دان عشقی بشنوتواین حکایت

1398/04/26 09:06
علی امینی

اشاره حضرت حافظ در بیت اول به داستان معروف حضرت یونس در قرآن است ، و تفکر اساسی عرفا ، لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین، که ظاهرا این بخش از آیه از اذکار مجرب و توصیه شده توسط اساتید عرفان است.

1398/04/26 09:06
علی امینی

حضرت حافظ در مصرع اول بیت اول اشاره به استغفار و گریه در جهت پاکی و بخشش حضرت حق دارند.

1399/06/11 01:09
رضا س

با تشکر از شرح عالی جناب ساقی یک نکته در مورد بیت اول داشتم
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی/ ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی:
از دوری تو از اشک من جوی آبی روان شده، اگر از روی میل به کنار من بنشینی این جوی خشک خواهد شد؛ در غیر اینصورت اشک من شدیدتر می‌شود، فتنه بر پا خواهد شد و تو را سیل می‌برد و مسئولیتش به عهده من نیست و به خودت مربوط است! کلمه «سیل» یکبار هم در بیت یازده اومده و در این بیت مخفی‌ست.

1400/08/06 14:11
محمود کاظمی

تو مگر بر لب و آبی به هوس بنشینی 

بیت اول خط و نشان  و تهدید عاشقانه است  . یعنی اول با عصبانیت و تهدید به معشوقش میگه فکر و هوس فلانی رو از سرت بیرون کن وگر نه هر چه دیدی از چشم خودت دیدی و بعد با منت کشی و هزار جور کلک و مخ زنی ادامه میده .....

بیت آخر هم منظور دو پهلو است یعنی علاوه بر معنی مستقیم که خوشایند خواجه جلال الدین است میشه تعبیر کرد که این معشوق لیاقت دارد که خواجه جلال الدین بندگی او را کند 

1401/09/24 19:11
طاهر

خواجه این ابیات رو فقط در شان شاه شجاع گفته یا منظور دو پهلو و عارفانه نیز داره؟!

1401/10/10 19:01
Abbasrapper

درود، حاشیه رضا ساقی رو بخوانید

1402/08/13 22:11
طاهر

متشکر و سپاس فراوان

1401/10/16 02:01
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید:

پیوند به وبگاه بیرونی

1402/08/20 19:11
بیژن امرایی

بادرود مصرع دوم بیت سوم چنین است

بی دلی سهل اگرازپی نبود بی دینی صحیح است

در تصحیح استاد خانلری هم چنین درج شده،غیرازین ازحافظ بعیداست که مصرع ضعیف بی دلی سهل بود گرنبود بی دینی معنا هم ندارد.بادرود پیشوا✍️

1402/09/26 02:11
فرهود

شیشه‌بازی عملی است برای نمایش که رقاصان در حین رقص ساغرها یا گوی‌های شیشه‌ای را پیاپی به هوا اندازند و بگیرند.

حافظ این تسلسل و پی‌در پی فروآمدن شیشه‌ها و  ریختن اشک را به‌هم تشبیه کرده است.

از دیگر نمایش‌ها رسن‌بازی بوده است که رقاص بر رسن و ریسمان می‌رقصیده‌ است.

 

1402/09/30 10:11
حمیدرضا

به اعتقاد دکتر محمدرضا ضیاء به نقل از استادشان دکتر مظاهری (در شرح صوتی غزل «چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست»)، یای «صبحی» در اینجا یای «توقیت» است از نوعی که در محاورهٔ روزمره به کار می‌رود (نمونه: «صبحی، حسن را دیدم» یعنی امروز صبح حسن را دیدم). این صورت سومی برای خواندن این کلمه در اینجا ایجاد می‌کند (صورت اول: بادِ صبحی یعنی باد صبح‌گاهان و صورت دوم بادْ صبحی با یای نکره یعنی باد یک روز صبح).

1403/07/11 14:10
Ghazal

معنی بیت اول از نظر من این هست که اگر دلت خواست و بر لب جویباری نشستی بدان این اشک عاشق تو هست که مثل جویبار جاری شده و فتنه اش زیر سر خود تو هست یعنی باعث و عاملش تو هستی

1403/09/24 05:11
برگ بی برگی

تو مگر بر لبِ آبی به هوس بنشینی

ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی

هوس در شعرِ عارفانه غالبن به معنایِ خواهشهای نفسانی و شهوت می آید و لبِ آب در اینجا کنایه از گذرا بودنِ جذابیت های این جهانی ست چنانچه انسان در هر دوره ای از زندگی هوسی خاص دارد که در دوره ای دیگر جذابیتِ خود را از دست می دهد و هوسِ دیگری در او ایجاد می شود، فتنه در متونِ قدیم به معنایِ عشق بکار می رفته است، پس‌حافظ می‌فرماید عشق در انسان بصورتِ خود جوش وجود دارد و هر عشقی را ببینی اعم از زمینی یا آسمانی در نهادِ تو وجود دارد، پس‌ هر انسانی عشق را در ذاتِ خود می بیند، مگر اینکه بر لبِ آبِ چیزهایِ زودگذرِ این جهانی بنشیند و هر روزی هوسِ چیزی را در سر داشته باشد، روزی هوس و شهوتِ شهرت و روزِ دیگر هوسِ ثروت اندوزی یا مقام و منصبی، که این هوس ها در هر دوره ای از زندگیِ انسان بنا به مقتضیاتِ سن در حالِ تغییر می باشند، برای نمونه در یک انسانِ هشتاد ساله ثروتمند هوسِ پول یا شهوتِ جنسی وجود ندارد اما هوسِ قدرت طلبی می تواند در اوجِ خود باشد که حافظ و دیگر حکیمان و عارفان این هوی و هوس هایِ لبِ جوی و گذرا را مانعی اساسی در برابرِ کارِ عاشقی می دانند که در وجودِ هر انسانی نهادینه است.

به خدایی که تویی بندهٔ بگزیدهٔ او

که بر این چاکرِ دیرینه کسی نگزینی

منظور از چاکرِ دیرینه شخصِ حافظ است که با شکسته نفسی خود را از دیرباز چاکر و در خدمتِ هوس های زود گذر می داند، شاید اشاره به دورانی از زندگیِ خود دارد که هوسِ حفظِ قرآن داشته و به یادگیریِ علوم دینی پرداخته و در دوره ای دیگر که در کسوتِ درویشی و صوفی گری درآمده است و هیچ کدام هم موجبِ رضایت و قرارِ او نشدند، حافظ برای اثباتِ نظرِ خود در بارهٔ بیتِ قبل خود را مثال زده و می فرماید به خداوندی که تو بندهٔ برگزیدهٔ او هستی تا با حضور در این جهان به کارِ فتنه یا عاشقی بپردازی در این جهان کسی را هوسناک تر از این چاکرِ دیرینه بر نمی گزینی، پس چنین سخنی را با یقین بیان می کند.

گر امانت به سلامت ببرم باکی نیست

بی دلی سهل بوَد گر نبوَد بی دینی

امانت همان امانتِ عهدِ الست است که انسان پذیرفت از جنسِ عشق یا خداوند است و متعهد شد که این امانت یعنی عشق را به سلامت به سرمنزلِ مقصود ببرد، یعنی عشق را از عالمِ معنا تحویل گرفته و پس از حضور در جهانِ ماده و با مراقبت بار دیگر آنرا بسلامت با خود ببرد تا مرحله و منزلِ بعد که از چگونگیِ آن بی خبریم. حافظ در ادامه بیتِ قبل می فرماید از اینکه او بر لبِ جوی هوس های بسیاری را پشتِ سر گذاشته است باکی نیست و بیمی به دل راه نمی دهد بشرطِ اینکه سرانجام این امانتِ مهم یعنی عشق را بسلامت به صاحبِ امانت واگذارم. در مصراع دوم دین به معنیِ عشق آمده است و بی دین کسی را گویند که دردِ عشقی ندارد، پس‌ حافظ می فرماید اگر کسی نداشتنِ دردِ عشق را نفی کند یا به عبارتی دردِ عشق را لازمه‌ی زیستن بداند پس دیگر بی دلی یا عاشقی کاری سهل و آسان خواهد بود. یعنی آنان که عاشق نیستند دردِ عشقی ندارند و همین لبِ جویِ آب و پرداختن به هوس های زودگذر را تا پایانِ عمر ادامه می دهند زیرا که علیرغمِ عمر محدودِ انسان برای هوس هایش سقف و محدودیتی وجود ندارد.

ادب و شرم تورا خسروِ مه رویان کرد

آفرین بر تو که شایستهٔ صد چندینی

حافظ گریزی به نافرمانیِ آدم در بهشت زده و می فرماید پس از آنکه از آن میوهٔ ممنوعه خورد در هنگامِ مؤاخذه ادب و شرمش مانع از آن شد تا خود را مبرا از گناه بداند و در پاسخ به خداوند همچون شیطان اغوایِ خداوند را عاملِ نافرمانیِ خود اعلام نکرد و نگفت که تدبیرِ تو چنین بوده است زیرا که برگی بدونِ خواستِ تو از درخت نمی افتد، بلکه عذر خواهی کرد، پس‌ ای انسان همین ادب و شرمِ تو بود که تو را برگزیده و خسروِ مهرویان کرد، از نگاهِ عرفا همهٔ باشندگانِ جهان زیبا رو هستند و انسان در همهٔ ابعادِ وجودی خسرو و پادشاهِ خوبان و زیبا رویانِ جهان است. حافظ می فرماید آفرین و احسنت به تو ای انسان که شایستهٔ صدها برابر از آنچه هستی می باشی و چنین قابلیتی در تو وجود دارد، یعنی می توانی از باشندگانِ عالمِ غیب هم زیباتر شوی اگر از هوس هایِ لبِ جوی برخاسته و چون آدم در پیشگاهش عذرخواهی کنی.

گناه اگرچه نبود اختیارِ تو حافظ     تو در طریقِ ادب باش و گو گناهِ من است

عجب از لطفِ تو ای گل که نشستی با خار

ظاهراََ مصلحتِ وقت در آن می بینی

لطف در اینجا یعنی لطافتِ عشق و گُل استعاره از انسان است، پس حافظ ادامه می‌دهد عجیب است انسانی که بواسطۀ فطرتش اینچنین لطیف است پس از حضور در این جهان با خار می نشیند، خار کنایه از خویشتنِ برآمده از ذهن و ضرورتی برای ادامهٔ حیاتِ طفل است که به تازگی از عالمِ معنا پای در این جهانِ جسمانی و مادی گذاشته است، حافظ می فرماید اینچنین گُلِ با لطافتی اصولن نباید همنشینِ خار باشد که کارش تولیدِ درد و غم است و در مصراع دوم خود پاسخ می دهد ظاهراََ مصلحتِ وقت چنین ایجاب می کند، مصلحتِ وقت یعنی ضرورتی برای آشناییِ طفل با جهان بمنظورِ رفعِ نیازمندی های بُعدِ جسمانی و پس از وقت یا دوره ای کوتاه که گُل به دورانِ نوجوانی رسید و کاملن با این جهانِ مادی آشنا شد باید که از همنشینی با خار پرهیز کند.

صبر بر جورِ رقیبت چه کنم گر نکنم؟

عاشقان را نبوَد چاره به جز مسکینی

رقیب در اینجا همان خاری ست که گُل یا انسان بنا به مصلحتِ وقت ناگزیر از همنشینی با اوست و باید که بر جور و جفایش تا دورهٔ نوجوانی صبر کند، و حافظ می فرماید پس از آن است که انسان باید راهِ عاشقی را برگزیند و عاشق هم چاره ای ندارد جز اینکه خود را نسبت به خویشِ اصلی فقیر و نیازمند ببیند، یعنی همچون مسکینی پیوسته در طلب باشد.

بادِ صبحی به هوایت ز گلستان برخاست

که تو خوش تر ز گُل و تازه تر از نسرینی

بادِ صبح یا نسیمِ صبحگاهی ست که موجبِ شکوفایی و باز شدنِ گلها می شود، حافظ در ادامه می فرماید پس از تشخیصِ بازگشت به خویشِ اصلی که همان عاشقی ست و صبر بر جورِ رقیب و همچنین مسکینی و طلبِ پیوسته برای وصال است که نسیمِ صبحگاهی به هوا یا عشقِ چنین گُلی از گلستانِ کُلِّ هستی برخاسته و بر او می وزد تا او را شکفته کند، (امروزه می گویند انرژیِ کائنات را دریافت می کند)، در مصراع دوم می فرماید زیرا که تو ای انسان خوش تر از هر گُل و تازه تر از هر نسرینی، یعنی که تمثیلِ گُل برای همچون تویی بسیار کم است.

شیشه بازیِ سرشکم نگری از چپ و راست

گر بر این منظرِ بینش نفسی بنشینی

شیشه بازی که در قدیم نوعی تردستیِ توأم با رقص و شادی بوسیلهٔ شیشه بوده است در اینجا دستمایهٔ حافظ می شود تا شعف و شادیِ انسانِ عاشقی را به تصویر کشد که اشکِ چشمانش از فرطِ شوقِ رهایی از خویشتن و بازگشت به اصلِ خویش از چپ و راست به رقص می پردازد، " از چپ" یعنی از ناکامی ها و " از راست" یعنی وضعیت ها تاثیری بر شادیِ درونیِ او نخواهند داشت. در مصراع دوم می فرماید کسی می‌تواند این شیشه بازیِ شورانگیز را ببیند که نفس بر منظرِ بینشِ چنین عاشقی بنشیند، یا بعبارتی از مردمکِ چشمِ آن عاشق جهان را بنگرد. کسانی که بر لبِ آبی به هوس نشسته باشند چنین اشکِ شوقی را بی معنا و حتی غیر عقلانی می بینند.

سخنی بی غرض از بندهٔ مخلص بشنو

ای که منظورِ بزرگانِ حقیقت بینی

بندهٔ مخلص بزرگانی چون حافظند که سخن را به تمنایِ پاداش و یا غرضِ منفعتی برای خود بیان نمی کنند، پس می فرماید ای گُل و انسانی که منظورِ بزرگانِ حقیقت بین هستی و همهٔ سعی و کوششِ آن بزرگان این است که چشمِ تو نیز به نورِ حقیقت روشن شود، سخنی بی غرض و منظور را از این بندهٔ مخلص( حافظ) بشنو؛

نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد

بهتر آن است که با مردمِ بد ننشینی

پس حافظ که بی دلِ عاشق را خوش تر از گُل توصیف کرده است در اینجا نیز نهاد و سرشتِ انسان را پاک می نامد که چون دل را صیقلی و پاکیزه کرده نازنین شده است اما توصیهٔ مخلصانهٔ حافظِ این است که این گُلِ لطیف و پاکیزه با مردمِ بد معاشرت نکند، مردمِ بد آنانند که هنوز بر لبِ آبی به هوس نشسته اند و مراوده یا نشست و برخاست با آن مردمِ بد موجبِ بازگشتِ دوبارهٔ آن نازنین به ذهن می گردد. حافظ می فرماید " بهتر آن است" تا سخنش دستوری نباشد وگرنه منظور این است که اصلاََ با مردمِ بد قرین نشود چنانچه مولانا هم می فرماید؛

از قرین بی قول و گفت و گویِ او      خو بدزدد دل نهان از خویِ او

سیلِ این اشکِ روان صبر و دل حافظ برد

بلغ الطاقه یا مقله عینی بینی