غزل شمارهٔ ۴۷۸
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۷۸ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۴۷۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۷۸ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۴۷۸ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۴۷۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۷۸ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۴۷۸ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۷۸ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۴۷۸ به خوانش محمدرضاکاکائی
حاشیه ها
می توان تقسیم بندی فوق را برای غزل فوق ارائه نمود:
1- هدف غزل: آموزشی و تربیتی
2- موضوع غزل: شراب به معنی نوشیدن و از خویشتن راه شدن
3- ایده اصلی غزل: بهره بردن از جامی که باعث ازدل برکندن غم شود
4- روش و چگونگی دستیابی : قوی به صفت سنگسان و نه متغیر و سیال به معنی سطح آن
5- جمع بندی شاعر در غزل: بعد از انجام مراحل 2 تا 4 " خــــیزیدن و جهد کردن" ==> "افکندن خویش در پای معشوق"
نوش کن جام شراب یک منی
تا بدان بیخ غم از دل بَرکنی
معنی بیت:
برای اینکه بتوانی غم واندوه راازریشه نابود کنی، جام شرابِ بزرگ به اندازه یک منی انتخاب کن!
چنانکه پیشتر نیزگفته شده، شراب دردستِ حافظ سلاحی کارساز برای مقابله با افکارپوسیده ی تصوّف،زهدِ ریایی وعبادتِ ازروی طمع ورزیست.
حافظ باانتخابِ "شراب وساقی" وبرجسته سازی آنها می خواهدنبردبین راستی و درستی وریا وتزویر ودروغ رااستمراربخشد. چراکه درنظرگاهِ او نهالِ "انسانیّت،وارستگی وآزادگی" فارغ ازتعصّب های قومی، فرقه گرایی ومذهبی، درشرایطِ جدال بین راستی ودروغ،فرصتِ رشدونموِّ مناسب تری پیدا کرده وسریعتربه ثمرمی نشیند. ازهمین روست که حافظ دراغلب غزلیّاتش ازشراب وساقی سخن می گوید.
دل گشاده دار چون جام شراب
سر گرفته چند چون خُم دَنی
دنی: معنای زیادی دارد.یکی ازآنها خسیس بودن است. حافظ به سببِ بسته بودنِ خم آن را خسیس شمرده وتوصیه کرده همانندِ اونباشیم.
دهانه ی جام باز وگشاد ودهانه ی خُمره بسته وپوشیده است. حافظِ خوش ذوق ازاین تضاد بهره جسته ومضمونی زیبا خَلق کرده است. جالب است که حافظ قصدِ بیان هرمطلبی را که داشته باشد،این توانایی را دارد که باادبیّاتِ میخانه وبا واژه های شراب وساقی ومستی مطرح سازد.! دلیل این کارروشن است،اوبابکارگیری این واژه ها،حساسیّتِ شیخ وزاهد وعابد رابرمی انگیزد وآنهارابه آوردگاه دعوت می کند! اوهربارکه این واژه هارابکارمی بردبرطبلِ مبارزه می کوبد وآتش نبرد رافروزنده ترمی سازد تاچهره ی حق وحقیقت، زیرابرهای دروغ وتزویرمدفون نماند.
معنی بیت: دل راهمچون جام شراب،گشاده وبازنگاهدار(همیشه شادباش ولبخندبرلب داشته باش) و هرگز مانندِ خُم سردرگریبان فرومکن وغمگین وعبوس منشین وخسیس مباش که اینها نشانه ی فرومایگیست.
چون ز جام بیخودی رَطلی کشی
کم زنی از خویشتن لافِ منی
این بیت می تواندطعنه ای به صوفی وزاهد باشد که بیشترازآنکه سعی کنند خداراببینند خودرامی بینند وباتفاخر وغرور،تقوا وپارسایی خودرابه رخ دیگران می کشند.
معنی بیت: وقتی توانسته باشی ازشرابی که توراازخود بیخود کند پیمانه ی بزرگ وسنگینی سربکشی وبنوشی آنوقت دیگر ازخود لاف نمی زنی وتعریف وتمجیدِ بیهوده نمی کنی بلکه خودرافراموش کرده وفقط به معشوق می اندیشی.
سنگسان شو در قدم نی همچو آب
جمله رنگ آمیزی و تردامنی
سنگسان:مانندسنگ باشدر پایداری و استواری ،رنگ پذیرمباش
معنی بیت: درعاشقی مثل سنگ باش.مانند آب مباش که هرلحظه آلوده به رنگی می شودو دامنش
همیشه به ریا وتزویرتَراست!.
آب منعکس کننده ی هررنگیست که درمقابلش قرارمی گیرد.پس رنگ پذیراست وریاکار. ثابت قدم نیست درعاشقی بایست که مثل سنگ یک رنگ وثابت قدم بود، تردامنی کنایه از آلودگی به رنگ وریاست است.
دل به مِی دربند تا مردانه وار
گردنِ سالوس و تقوا بشکنی
"دل به می دربند" یعنی میخوارگی کن
"سالوس"کسی را گویند که خود را به چرب زبانی و زُهد و صلاح ظاهری جلوه دهد و مردم را بفریبد و با همه دروغ گوید و همین مردفریبنده را سالوسی گویند و اصل معنی سالوس، فریب است . لوس بمعنی تملّق و چرب زبانی و مردم را به زبانِ خوش فریفتن و خود را صادق جلوه نمودن است.
معنی بیت: می بنوش تاروراست باشی،می بنوش تاجرات وشهامت پیداکنی که بتوانی گردن ریاکاری وتزویر وتقوا رابشکنی.
ازباده ی عشق که جامی بنوشی، تقوا وتزویر درنظرت یکی خواهدشد وجزراستی هر چه هست ناراستی خواهدبود.
خیزوجَهدی کن چو حافظ تا مگر
خویشتن درپای معشوق افکنی
برخیز و مانند حافظ سعی کن تا شاید توانسته باشی خود را درزیر پای معشوق بیندازی که این تنهاراهِ رستگاریست.
حضرت حافظ نظر بلند بوده در همه امور. یه من میشه سه لیتر لامصب.
فرخ خان شما به من تبریز حساب کردی شد سه لیتر . ولی حضرت حافظ خیلی نظر بلند تر از این حفا بود یک من بختیاری منظورش بود یعنی شش لیتر.
به نقل از استاد علی میرافضلی در کانال تلگرام ایشان (چهارخطی)، نشانی مطلب:
«...
سرگرفته را در این بیت حافظ نیز میبینیم:
دل گشاده دار چون جام شراب
سر گرفته چند چون خُمّ دنی
هم رباعی ظهیر و هم بیت حافظ، معنای کنایی سرگرفته را در تقابل با دلگشاده و خرّم و خندان روشن میدارد. استاد حسینعلی هروی در شرح بیت حافظ نوشته است: «سرگرفته یعنی مبتلا به سر درد. و سرگرفته بودن خم شراب، اشاره به این دارد که سر خم را با خشت و گل و پارچه میبستند تا شراب، هنگام جوش آمدن، سرریز نکند و از تصرّف هوا نیز مصون باشد. در تصوّر شاعر، خُم به سبب سر درد، سر خود را بسته است و بسته بودن سر خُم را به دستمال به سر بستن آدم هنگام سر درد تشبیه کرده است. مولانا فرماید:
ای خُمّ خسروان که تو داروی هر غمی
رنجور نیستی تو چرا سرگرفتهای؟».
به نظر میرسد تصویر رنجوری خُم را مولانا با تصرّف ذوق و خیال، ساخته است و رنجوری جزو معنای اصلی اصطلاح سرگرفته نیست.
همینجا بیفزایم که علامه قزوینی در توضیح ترکیب «خُمّ دنی»، دَن را خُم قیراندود دراز و باریک که پایهاش را در زمین میکارند، دانسته است، و ندیدهام که کسی به ایهام «دنی» توجه کرده باشد. دنی، اینجا هم معنی پست و دون میدهد و هم خُمی که از نوع دَن است.
»
پایان نقل قول،
«دن» به معنای نوعی خم در بوستان سعدی هم به کار رفته:
به میخانه در سنگ بر دن زدند
کدو را نشاندند و گردن زدند
من با آنکه هیچ گونه اعتقاد به این دین و این مسائل ندارم اما هر وقت فال حافظ گرفتم شوکه شدم.
شب سال تحویل فال گرفتم و گفتم برای شادی روحت یک پیک از سه لیتر شرابی که ریختم و کنج اتاقمه میخورم، که حافظ در پاسخ این غزل رو بهم داد و مثل همیشه منو شوکه کرد.
نوش کن جام شراب یک منی *** تا بدان بیخ غم از دل برکنی
دل گشاده دار چون جام شراب *** سر گرفته چند چون خم دنی
نوش کن جامِ شرابِ یک منی
تا بِدان بیخِ غم از دل برکَنی
"شرابِ یک منی" همان رطلِ گران یا شرابی سنگین و مرد افکن است، کنایه از اینکه اگر مردِ راهی به شرابی کم و آن هم گاهی و با پرداختن به یکی دو بیت شعری از بزرگانِ طریقت و بکار بستنِ نصف و نیمهٔ آن بسنده مکن که در اینصورت راه بجایی نخواهی برد، اما اگر نترسی و جام یا رطلی گران بر گیری می توانی بیخِ غم که در دلت ریشه دوانده است را بر کنده و آسوده شوی، غمی که حافظ در ابیاتِ بعد منشأ آنرا " مایی و منی" که مولودِ خویشتنِ برآمده از ذهنِ انسان است توصیف می کند.
دل گشاده دار چون جامِ شراب
سر گرفته چند چون خُمّ دَنی
"گشاده" و ضدِ آن "گرفته" یا بسته همان اصطلاحِ بسط و قبضِ رایج در فرهنگِ عارفانه است ، بسط یعنی گشودنِ دل یا مرکز که می تواند تا بینهایتِ خداوندی ادامه دار باشد و قبض یعنی فضایِ بسته که حافظ آنرا مربوط به سر و اندیشهٔ انسان می داند و می فرماید از جامِ شراب بیاموز که منبسط یا باز بوده و براحتی پذیرایِ شراب است و همچنین می تواند این شراب را به دیگران بنوشاند، دَنی در اینجا به معنیِ فرومایه است و حافظ می فرماید فرومایگان همچون خُم یا خُمره در حالِ قبض بوده و سرِ بسته و تنگی دارند که نه به سرعت و راحتی پذیرایِ شرابند و نه می توان جامِ سنگین و یک منی را بسادگی از آن پُرکرد.
چون ز جام بیخودی رطلی کشی
کم زنی از خویشتن لاف منی
" رطلی کشی" یعنی جرعه ای بنوشی، و "کم زنی" یعنی اصلاََ نمی زنی، و حافظ جامِ یک منی را جامی توصیف می کند که موجبِ بی خودی و رها شدنِ انسان از خویشتنِ تنیده شده بوسیلهٔ ذهنش می گردد، پس می فرماید چون جرعه ای از این جام بنوشی پس از آن هرگز لافِ منیت که برآیندِ ذهن و خویشتنِ انسان است نمی زنی، یعنی در مواجهه با اتفاقاتِ کوچک و بزرگِ روزمره دلت را همچون جام گشاده و منبسط و از آن عبور می کنی، در اینصورت منِ تو اصطلاحن بلند نمی شود، و بنظر می رسد همین لاف و ادعایِ منیت است که موجبِ ریشه دار شدنِ غم در دلِ انسان می گردد.
به می پرستی از آن نقشِ خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقشِ خود پرستیدن
سنگسان شو در قدم، نی همچو آب
جمله رنگآمیزی و تردامنی
سنگسان یعنی همانندِ سنگ محکم و پایدار که نقطهٔ مقابلِ آب است که رقیق بوده و متأثر از شرایطِ پیرامونش بوده و همچنین براحتی میتوان مسیرش را تغییر داد، حافظ می فرماید در باده نوشی و عاشقی همچون سنگ استوار و پا برجا باش، نه همچون آب که علاوه بر مواردِ ذکر شده دیگران می توانند رنگِ آن را هم با مواد یا چیزهای بیرونی تغییر دهند، در عینِ حال آب موجبِ تردامنیِ هم می شود، یعنی انسان با بهره مندی از آب یا مواهبِ دنیوی دامانش تر شده و نسبت به آن تعلقِ خاطر پیدا می کند. (از نادر ابیاتی ست که حکیم یا عارفی اینچنین آب را تمثیل گونه در نقشِ منفی بکار می برد و سنگ را در نقشِ مثبت، که نشانهٔ خلاقیتِ فوقالعادهٔ حافظ است).
دل به مِی دربند تا مردانه وار
گردنِ سالوس و تقوا بشکنی
مرد در متونِ گذشته به معنایِ انسان آمده و ربطی به جنسیت ندارد، سالوس یعنی فریبکاری، تقوی همان پرهیزکاری ست اما در اینجا به معنایِ افراطیِ آن و محروم کردنِ زاهدانهٔ سالک از مواهب و لذاتِ دنیوی مورد نظر است، پس حافظ ادامه می دهد بجایِ دل بستن به چیزهای این جهانی دلبستهٔ مِی و شرابی باش تا انسان گونه و یا جوانمردانه گردنِ سالوس و تقوا را تواماََ بشکنی و از میان برداری. نوشیدنِ شرابِ انگوری هم به انسان دل و جرأت می دهد و حافظ با درنظر داشتنِ چنین امری واژهٔ مردانه را بکار برده است زیرا رها شدنِ سالکِ طریقت از خرقهٔ سالوس و فریبکاری و همچنین از خرقهٔ تقوا که هر دو مانعی برای رسیدن به کمالند نیازمندِ دلاوری و عزمی جدی ست که از نگاهِ حافظ تنها با نوشیدنِ شرابِ یک منیِ عشق امکان پذیر می باشد.
خیز و جهدی کن چو حافظ تا مگر
خویشتن در پایِ معشوق افکنی
حافظ پس از توصیه هایِ حکیمانه ای از قبیلِ نوشیدنِ شرابِ پیوستهٔ بزرگان آن هم یکجا و با رطلِ گران که موجبِ رهایی از غم و بی خودی یا نیستیِ انسان می شود و همچنین گشاده داشتن دل و فضایِ درونی و سپس ثابت قدمی در طریقتِ عاشقی و مردانه شکستنِ گردنِ سالوس و تقوایِ افراط گرایانه، از دیگر ضروریاتِ رسیدن به وصالش را کشتن یا افکندنِ خویشتنِ توهمی و تنیده شده بوسیلهٔ ذهن در پایِ معشوق می داند که بپا خاستن و جهد و کوششیِ حافظانه را طلب می کند.
در مقامی که به یادِ لبِ او می نوشند
سفله آن پست که باشد خبر از خویشتنش
با سلام و سپاس فراوان از وقتی که قرار میدید و اشعار رو برامون باز میکنید. سلامت و پاینده باشید. من یه سوال دارم . ممنون میشم راهنمایی کنید. می خوردن یعنی اینکه من باید چه کار کنم دقیقا؟ تبعات می عارفانه رو که رشد روح و ... هست رو میفهمم. ولی خب اقدام عملی اصطلاح می خوردن چیه ؟ باید چه کنم که مصداق همون می خوردن باشه؟ باید توجه به اینکه در ظاهر هم می خوردن یک عمل آگاهانه و ارادی هست. ممنون میشم راهنمایی کنید
سلام و با تشکر، در اندازهٔ راهنماییِ دیگران نیستم اما همین که اینجا و در محضرِ حافظ هستیم بیانگرِ میلِ ما به آن شراب است که انواعِ گوناگون دارد و شرابِ عشق و شرابِ آگاهی از آن جمله اند. پس اگر بیتی از حافظ چنان بر دل و جان بنشیند که مست و از خود بی خود گردیم و یا لطیف شده و اشکی بریزیم بدون تردید از شرابِ حافظ بهرمند و مقیمِ میخانه اش هستیم. پس بنظر می رسد ما دقیقاََ نباید کارِ خاصِ ذهنی و بیرونیِ دیگری بکنیم بجز جهد و کوشش در شنیدنِ سخنان و اسراری که مکشوفِ آن بزرگان بوده است و البته که دیدنِ جهان از دریچهٔ چشمِ آنان، چنانچه خود فرموده است؛
در حریمِ عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
خداوند شما را حفظ کند. ممنون میشم در دعاهاتون منو به یاد داشته باشید که بتونم این می حافظ رو درک کنم