گنجور

غزل شمارهٔ ۴۷۹

صبح است و ژاله می‌چکد از ابر بهمنی
برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
در بحر مایی و منی افتاده‌ام، بیار
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
خونٓ پیاله خور که حلال است خون او
در کار یار باش که کاری‌ست کردنی
ساقی به دست باش که غم در کمین ماست
مطرب نگاه دار همین ره که می‌زنی
مِی ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
«خوش بگذران و بشنو از این پیرِ منحنی»
ساقی به بی‌نیازی رندان که می بده
تا بشنوی ز صوت مغنی «هو الغنی»

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۷۹ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۴۷۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۷۹ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۴۷۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۷۹ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۴۷۹ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۷۹ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۷۹ به خوانش افسر آریا

حاشیه ها

1391/08/19 14:11
امین کیخا

برگ بمعنی ابزار است اینجا برگ صبوح ساز یعنی لوازمات می گساری سپیده دم را ساز بده و بیاما

1392/03/24 02:05
امین کیخا

مغنی یعنی نوازنده و نوازننده و هونیاگر و لغت زیبای دیگر رودساز است

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
****************************************
****************************************
خون پیاله خور که حلال است خون او
...................... که کاری‌ست کردنی
در کار باده باش: 1 نسخه (نسخۀ بی‌تاریخ کتابخانۀ عزّت قویون اوغلو ترکیه) خانلری، عیوضی، نیساری
در کار یار باش: 3 نسخه (827، 874، 898) قزوینی- غنی، سایه، خرمشاهی- جاوید
غزل 470 و بیت فوق مندرج است در 4 نسخه از نسخ قرن نهم (827، 874، 898 و نسخۀ بی‌تاریخ کتابخانۀ عزّت قویون اوغلو ترکیه) به دلیل این قلّت منابع استاد خانلری آن را در ملحقّات آورده است. دکتر نیساری در آخرین چاپ خود (انتشارات سخن) آن را از بخش افزوده‌ها نیز که قبلاً در چاپ انتشارات سینا نگار 1377 آمده بود خارج کرد. جلالی نائینی و نورانی وصال که متن خود را بر اساس نسخ فاقد این غزل: 813، 818 و 824 استوار کرده‌اند به تبع، آن را در چاپ خود ندارند. غزل مورد بحث که در چاپ قزوینی (بر اساس نسخۀ 827) آمده در اغلب چاپ‌های موجود هست و دکتر عیوضی که بخشی با عنوان ملحقات و اشعار منسوب و مشکوک نیاورده نیز آن را حافظ وار دانسته و به رغم کمی مستندات از حافظ تشخیص داده است.
تنها مورد اختلاف مهم، دو ضبط «در کار باده باش» و «در کار یار باش» در بیت سوم است. افزون بر سه نسخۀ تاریخ‌دار مذکور در فوق در اکثر نسخ جدید نیز ضبط «در کار یار باش» دیده می‌شود. ضبط نسخۀ بی‌تاریخ اما بسیار معتبر کتابخانۀ عزّت قویون اوغلو (به لحاظ خط و مشخصات دیگر) «در کار باده باش»، مورد تأیید دو نسخه مهم از قرن دهم است که رونوشتی از نسخۀ لسان الغیب اند که فریدون میرزای تیموری در 907 هجری قمری از مجمع فضلای آن عصر و خطه و جمیع نسخه‌های موجود فراهم آورد. سودی بسنوی در شرح خود از دیوان حافظ که مربوط به اواخر قرن دهم است نیز «در کار باده باش» را نشان داده است. وصال شیرازی هم که خود غزلسرای چیره‌دستی بوده در نسخه‌ای به خط خودش ضبط «در کار باده باش» را آورده است. با توجه به این شواهد و قرائن و اینکه همۀ ابیات این غزل در مورد شراب و خصوصیات آن و مخاطب ساقی است، به نظر می‌رسد با فرض اینکه غزل از حافظ باشد، ضبط «در کار باده باش» را باید آخرین تذهیب اعمال شده از حافظ دانست.
*************************************
************************************

1397/10/06 22:01

صبح است و ژاله می‌چکد از ابر بهمنی
برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
ژاله: قطره‌ای که روی برگ گل یا گیاه قرار می‌گیرد، شبنم
برگ: سازونوا،اسباب، آهنگ
صبوح: هرچیزی بامدادان بخورند یابیاشامند. شراب صبحگاهی
ساز: بساز، مهیّا کن
معنی بیت: صبح دمیده وقطرات باران ازابرزمستانی بهمن ماه درحال چکیدن است سازوبرگ شراب صبحگاهان رامهیّا کن وجام شراب بزرگ یک منی رابه دستم ده.
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
دورفلک درنگ نداردشتاب کن
در بَحر مایی و منی افتاده‌ام بیار
می تاخلاص بخشدم ازمایی ومنی
بحرمایی ومنی: دریای منیّت، خودبینی وغرور
معنی بیت: دردریای منیّت، غرور وخودخواهی گرفتارشده ام شراب بیاورتابه واسطه ی مستی وازخود بیخودشدن ،ازگرداب مایی ومنی رهاگردم.
مستم کن آنچنان که ندانم زبیخودی
درعرصه ی خیال که آمد کدام رفت
خون پیاله خورکه حلال است خون او
درکاریارباش که کاریست کردنی
خون پیاله: شراب سرخرنگ به خون تشبیه شده وپیاله به واسطه ی آن جان گرفته است، استعاره از شراب است.
در کار یار باش: باتمام وجود درخواب وبیداری تنهابه عشق یاربپرداز
معنی بیت: خون پیاله (شراب سرخرنگ) را بنوش که خون پیاله(درمسلک رندی) حلال است وازمیان همه ی کارها تنها به کارعشق یار بپرداز که لذّت بخش ترین وارزشمندترین کار برای انجام دادن است.
درمصراع دوّم، ایهامی در معنای "کاریست کردنی" وجود دارد ودردل آن ایهام شیطنت حافظانه ای به چشم می خورد وطنزی رندانه ولطیف (چنانکه افتد ودانی) نهفته است!
ازاین دست شیطنت های حافظانه دردیوان حافظ کم نیست مانند:
وه که دُردانه ای چنین نازک
درشب تارسُفتنم هوس است!
لیکن آنچه که مهّم وقابل تامّل است اینکه حافظ هرگز درخَلق طنز وشیطنت،مناعت ومتانت کلام رازیرپا نگذاشته وهمانند بعضی ازشاعران از جمله مولانا وایرج میرزادراین کارعفّت کلام نادیده نگرفته وپرده دری نکرده است بلکه بارعایت ادب ونزاکت والبته بسیاررندانه، طنز وشیطنت رادرلایه های زیرین معنا بگونه ای جاسازی کرده تا دردسترس همگانی نباشد وتنها کسانی که به تجربه درشرایط مشابه قرارگرفته اند به نکته ی طنزوشیطنت برسندوازآن محظوظ گردند.
بگشا بندقباتابگشاید دل من که گشادی که مرا بودزپهلوی توبود!
ساقی به دست باش که غم در کمین ماست
مطرب نگاه دار همین ره که می‌زنی
به دست باش: آماده باش
معنی بیت: ای ساقی پیاله به دست آماده باش، زیرا که همواره غم واندوه در کمین نشسته تابردلهای مابتازند ای مطرب تونیزهمین آهنگی را که‌ می‌نوازی سبب نشاط وشادیست همین آهنگ راادامه بده.
ساقی به نورباده برافروزجام ما
مطرب بگوکه کارجهان شد به کام ما
می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی
چنگ: سازی است قدیمی ومشهور که سر آن خمیده است و تارها دارد. حافظ ِ خوش ذوق خمیدگی آن باقدیمی بودن آن درهم آمیخته ولقب پیرمنحنی رابدان داده است.
معنی بیت: ساقی برای من شراب بیاور که چنگ سر به گوش من آورد ونکته ای به من یادآورشد گفت: پند این پیر خمیده قامت را بشنووبپذیرو زندگی را به خوشی بگذران.
چنگ خمیده قامت می خولندت به عشرت
بشنو که پندپیران هیچت زیان ندارد
ساقی به بی‌نیازی رندان که می بده
تا بشنوی ز صوت مُغنّی هُوَالغَنی
بی نیازی رندان: رندان درنظرگاه حافظ، ازتعلّقات دُنیی ودینی رها شده وبه نوعی بی نیازی رسیده ونیازشان فقط عشق به معشوق بود وبس.
مُغنّی: مطرب وآوازه خوان
هو الغنی: او(خداوند)بی‌نیاز و مستغنی است
معنی بیت: ای ساقی،به حرمت بی‌نیازی رندان،باده بیاور تا از آوازه خوان مجلس نوای حقیقی ِ خداوندبی نیازاست را بشنوی. رندان باده نوش که به بی نیازی نایل شده اند بهتراززاهدان ریاکاربه بی نیازی خداوند پی برده وبه آن ایمان دارند.
رازدرون پرده زرندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را

1398/01/05 23:04
علی

برام جالب بود، تا حالا شعری از حافظ نخونده بودم که اسمش رو توییت آخر هم نیاره، کسی میدونه چرا

1398/01/06 06:04
..

درود علی عزیز
شاید در تاکید بر مضمون بیت دوم، این قید را رها نموده است..

1398/10/13 07:01
علی

پیر منحنی و مایی ومنی تنها در این اثر استفاده گردیده است

1398/10/13 07:01
علی

هوالغنی تنها در این اثر استفاده گردیده است

1398/11/22 10:01
صمیم

لطفا اپلیکیشن گنجور را فعال کنید

1399/09/17 09:12
مصیب

کاشکی یک نسخه ی دیوان. حافظ از حافظ داشتیم

1401/10/16 01:01
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید:

پیوند به وبگاه بیرونی