غزل شمارهٔ ۴۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۷ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۴۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۷ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۴۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۷ به خوانش هادی روحانی
غزل شمارهٔ ۴۷ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۴۷ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۴۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۷ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۴۷ به خوانش شاپرک شیرازی
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۴۷ به خوانش محمدرضا ضیاء
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
اندیشه تَبَه = فکر باطل
دری دگر زدن = به شخص دیگری مراجعه کردن
افسر = تاج
سرفراز = سربلند ، عالی جناب
فیض = بهره ، نصیب
افسر رندی = تاج قلندری و وارستگی
کُلَه = کلاه ، تاج افتخار
وَرا = بالاتر ، غیر ، سوی
خط ساغر = هفت خط جام باده است ( اولا ادیب الممالک فراهانی دربیتی هفت خط را جور و بغداد و بصره و ازرق و اشک و کاسه گر و فرودینه می گوید. ثانیاً عذار ساقی است که سوره فاتحه مجمل کلام است که اهل تاویل آن را از وجه انسان استخراج می کنند.)
شحنه = داروغه ، نگهبان
نُه رواق سپهر = نُه فلک سوم
هلال یکشبه = اولین شب ماه
چهارده = ماه شب چارده
رَواق = ایوان
معنی بیت 3 : هرکس که به درگاه میکده معرفت راه پیدا کرد، با بهره جویی ا زجام باده، به اسرار خانقاه عارفان پی می برد.
معنی بیت 4: آن کسی که اسرار دو عالم را از خط چهره ساقی خواند اسرار و رموز جام جم را از نقش خاک دانست.
معنی بیت 6 : دل من از نرگس چشم ساقی برای نگهداری جان خود امان نخواست زیرا رحم و مروت آن چشم های زیبا، رسمش این است که بر عاشق رحم نمی کند.
سلام، خواستم از ملیحه خانوم تشکر کنم که با حوصله یه سری از لغات رو برامون واژه شناسی فرمودند، و همچنین باز هم سپاس برای حمایت از ادبیات بی نظیر پارسی با انتشار و گسترش این سایت بسیار عالی!
درود به شما هم ، شما هم گامی بردارید و مارا بیاگاهانید .
در بیت ششم نرکس استعاره از چشم است. همچنین ترک دل سیه استعاره ای دیگر از نرگس و چشم است و حافظ سیاهی وسط گل نرگس را با سیاهی چشمان ساقی که در اینجا نقش معشوق نیز بازی می کند، به زیبایی شباهت داده است.
جام می در بیت سوم همان جام جهان بین منسوب به جمشید یا کیخسرو است که در بیت بعدی با عنوان جام جم آمده است و نهانیها را در آن می دیده اند. با تفسیر عرفانی غزل جام می و جام جم را میتوان قرآن دانست.
در بیت هشت با تغییر خوانش، میتوان به دو شکل معنایی معترف بود. 1- داستان همراهی حافظ با ساغر می را چه کسی پنهانی میگوید؟ نیازی به این ملاحظه نیست. چون نه تنها پاسبان و داروغه شهر از آن خبر دارند؛ بلکه پادشاه نیز از گناه حافظ آگاه است. 2- داستان حافظ که پنهانی و دزدانه می میخورد را داروغه و پاسبان شهر و حتی پادشاه نیز میداند
نکته ای که آقای شهریار درباره بیت حدیث حافظ و ساغر.... آورده اند با آنکه دلالت بر دقت نظر ایشان دارد و جالب توجه است متاسفانه نمی تواند صحیح باشد چون ما فعل حدیث زدن نداریم ساغر زند داریم ولی حدیث زدن خیر. بنابر این مصراع اول را نمی توان پرسشی خواند و که حرف ربط است.
سلام
به نظر می رسد که تعبیر کردن جام می(ساغر) به
قرآن کریم درست باشد ولی جام جم قلب انسان کامل است که خود جایگاه نزول قرآن است نه خود قرآن.
سال ها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد
پس جام جم همان قلب انسان کامل است
البته قرآن کریم هم ظاهر دارد و هم باطن دارد
که اگر منظور از قرآن قرآن ظاهری باشد که همه به آن دسترسی دارند و آن را می خوانند وجرعه ها می نوشند در آن صورت این قرآن ظاهری همان جام می(ساغر) خواهد بود در حالی که مراد از
جام جم همان باطن قرآن است که جهان نما بوده و
به معنی جایگاه نزول وحی الهی یعنی قلب انسان کامل است که همه ی حقایق در آن از جانب حق تعالی برای انسان کامل متجلی می شود و آیینه ی تمام نما عالم خلقت است .
سلام دوستان
شاید بهتر است که حتی جام می و ساغر را هم در معنی یکی نگیریم چرا که ساغر به معنی پیاله است ولی گنجایش " جام" از "ساغر" بیشتر می تواند باشد یعنی به نظر می رسد که دقت بیشتری برای معنی کردن این واژه ها ( بویژه برای یک شعر عارفانه) نیاز است مثلا شاید ساغر یک بخش کوچکی از یک سوره ی قرآن حکیم باشد ولی جام می بخش بزرگتری از آن. در باره "نرگس ساقی" هم شاید شخص خلیفةالله مراد است که برگزیده ترین انسان روی زمین است و در بیت آخر این شعر به مدح او پرداخته شده است.
سلام
ببخشید اگر زیاد حرف زدم فقط خواستم به بیت
دیگری هم اشاره کنم که شاید کمک بیشتری به درک این شعر بکند :
باده نوش از جام عالم بین که بر اورنگ جم
شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختی
سلام
در جواب به نظر جناب "اینجانب" باید عرض کنم که
اتفاقا مراد از" حدیث زدن" در این شعر همان حرف زدن است و در جایی دیگری از اشعار حافظ دیده می شود که از تعبیر "نطق زدن" هم برای رساندن
معنی "حرف زدن " استفاده شده است و این گونه
کاربرد ها در شعر حافظ فراوان دیده می شود و هیچ اشکالی هم ندارد مانند این بیت :
ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زند؟
که همچو صنع خدایی ورای ادراکی
حدیث زدن = نطق زدن = حرف زدن و سخن گفتن
پنهانی ساغر زدن حافظ را نه تنها محتسب که پادشه نیز انرا دانست
بی انصاف مصحح یک بیت اساسی این غزل را خورده:
خوش آن نظر که لبِ جام و روی ساقی را
هلالِ یک شبه و ماهِ چارده دانست
سلام
خط ساغر:
جام پیمانه شراب خوری ،در میخانه های قدیم ظروفی متحدالشکل وگرد بوده که در طرف داخل باخطوط مستوی افقی تقسیم بندی میشده و وظیفه ساقی میخانه که شخصی مجرب ومشتری شناس بوده است این بوده که بسته به ظرفیت اشخاص در پیمانه آنها شراب می ریخته وصرف شراب بسته به میل واراده مشتری لیکن میزان آنه بسته به تشخیص ساقی بوده است وکسی که باصرف چهار پیمانه پرولبریز یعنی تاخط هفتم از حال تعدل خارج نمیشده وبدمستی نمی کرده است به هفت خط مشهور میشده است . وظیفه دیگرساقی این بوده که باملاحظه ظواهر حال مشتری فاصله بین دو پیمانه را تنظیمکند تاشارب خمر از حداعتدال وشادابی خارج نشده وبه بدمستی نیفتد واینکه در اشعار قدما ملاحظه میشود که از ساقی تمنای باده وتجدید جام می کنند به سبب همین رعایت ساقی در تنظیم باده گساری مشتریان بوده است .
جناب میر ذبیح الله تاتار عزیز دل درود ها برشما واقعاً که اسفاده کردیم خدای را سپاس که داریم همچو حافظان وسعدی ها و همچنین شما دوستان جان سپاس بیکران از دست اندرکاران برنامه مفید گنجور که قدر این گنجینه گرانمایه را میدانند والحق که ارج مینهند وتک تک عزیزانی که حضور گرم سبر دارند روح استاد شجریان خسروخوبان هم شاد اجرای خصوصی اسرا خانقه فوق العاده است این این اجرا 💞💞💐💐💯👍👍
خانم استاد دُره دادجو (از استادان خوب من در دوره دانشجویی) در خصوص بیت هشتم در نشست حافظ پژوهی در سرای اهل قلم در بخشی از سخنان خود پیرامون هنر ابهام گویی حافظ گفته اند:
«به اعتقاد من حافظ بیش از آنکه بخواهد به ایهام روی آورد با جد بلیغی به ابهام روی میآورد. وی گفت: ابهام در شعر حافظ یک ابهام عمدی است. شعر حافظ در یک زیبایی مهآلود فرو میرود و مخاطب ناچار و موظف است وارد این مه شده و خود به آفتاب دسترسی پیدا کند. این استاد دانشگاه تصریح کرد: به همین دلیل است که حافظ هرگز چیزی را به صراحت بیان نمیکند. (حدیث حافظ و ساغر که میزند پنهان) وی گفت: در مرحله اول هر فردی این شعر را بخواند «واو» میان "حافظ و ساغر" عطف به نظر میرسد یعنی حافظ و ساغر یک نقش دستوری در ذهن پیدا میکنند؛ ولی با کمی تعمق به ربط این واو پی میبریم " صحبت ساغر و حافظی که پنهانی میزند" و کل مصرع اول مفعول برای مصرع دوم میشود»
پس این مصرع را باید چنین خواند حدیث حافظ و ساغری که پنهان میزند را چه جای محتسب و ...
دوستان گرامی،
از کودکی به فرهنگ و ادبیات ایرانی علاقمند شدم و تا کنون از خواندن آن ها سرمست می شوم. همواره این پرسش در مورد سروده های جناب حافظ و دیگر بزرگانی چون خیام برایم بی پاسخ مانده که آیا لازم است هر بار از شراب سخن رفته آن را به یک وحی یا یک پیغمبر وبا یک نکته دینی ربط بدهیم؟
سپاسگزار خواهم بود چنانچه پاسخ فرمایید.
به کوی میکده هرسالکی که ره دانست
دری دگر زدن اندیشه ی تبه دانست
حافظ رو انقدر دوست نداشتم که با این غزلش دارم
مصحح محترم لطفا اون بیت رو که حذف کردی بزار سر جاش چه یه دونه مونده به آخر باش چه دوتا چون من نفهمیدم جاش کجاش
قضیه جام جم و ربط عرفانیش به قرآن با اجازه بزرگترا اشتباه کامله که جواب برعکس دادنشم اشتباش،رموزش یعنی قدرت پرستی و حرص و ولع مالکیک، برای راز دو عالم هر دری رو کوفتن تباهه.
لطفا به کوی میکده برید و حافظ بخونید نه با عقل تمام
ممنون
به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
دری دگر زدن اندیشه ی تَبه دانست
کوی میکده: درفرهنگِ حافظانه، کوی میکده همانجائیست که آدمی،آزادانه جامی شراب سرمی کشد، ازمنیّت وخودخواهی خلاص می شود،بندِ تعلّقات گسسته می گرد ودر عالم مستی به پروازدرمی آید. درآن عالم سبکباری وبی وزنی ،ترسها فرومی ریزد وآدمی بدون واهمه ازآتش دوزخ وبی آنکه طمعی به بهشت داشته باشد، آزادانه به عشقبازی بامعشوق اَزلی می پردازد. میکده درفرهنگِ حافظانه درمقابل مسجد وخانقاه وصومعه قرار دارد.
سالک: راهرو، کسی که قصد رسیدن به سرمنزل حقیقت راکرده، وبه راه افتاده است.
اندیشه ی تَبه: فکرباطل و بی ربط
معنی بیت: هرکس به کوی میکده راه یافت. هرکس لذّتِ مستی راچشید وراستی راتجربه کرد.هرکس در کوی میکده، رهایی ازبندِتعلّقات ،بی ریایی وعشقبازی رایکبار آزموده باشد، چنان به رضایت می رسد که حاضرنمی شود برای یافتن حقیقت، طریقی دیگرپیش گیرد. امکان ندارد که دیگر رغبتی به کُنشت و مسجد وصومعه وخانقاه داشته باشد. نمونه ی بارز این ادّعا خودِ خواجه حافظ است که ازمسجد رویگردان شده است.
اگرامام جماعت طلب کند امروز
خبردهید که حافظ به می طهارت کرد
زمانه افسر رندی نداد جز به کسی
که سرفرازی عالم در این کُله دانست
افسر رندی: نشان وتاج رندی
رندی: بی قید وبند ورهاشده ازبند تعلّقات،آزادگی،فروتنی،خاکساری،پاک باطنی باظاهری گناهکار وآلوده
معنی بیت: روزگارتاج رندی را به هرکسی نمی بخشد. تاج رندی سزاواری وشایستگی می خواهد به کسی می دهند که باتمام وجود، به فهمی نایل شده باشد، که سرافرازی وسعادت را درثروت و جاه ومقام نبیند بلکه سرافرازی وسربلندی را درکلاهِ رندی ببیند. خاکی وفروتن باشد، پندارپاک وگفتار وکردارپاکیزه داشته باشد ومیل ورغبتی به ناحق نداشته باشد.
فرصت شمر طریقه ی رندی که این نشان
چون راهِ گنج برهمه کس آشکاره نیست
بر آستانه ی میخانه هر که یافت رهی
ز فیضِ جام ِمی اسرار ِخانقه دانست
فیض: ریزش،بخشش، برکت، عطا
اسرارخانقه: حُقّه بازیها وشیوه های فریبکاری صوفیان
درادامه ی بیتِ قبلی که فرمود کسی که به کی میکده راه یافت به راههای دیگر نمی اندیشد یکی ازدلایش این است که به آگاهی می رسد وضمیرش روشن می گردد. و سرازحُقّه بازیهای ریاکاران درمی آورد.
معنی بیت: هرکس که به میخانه قدم بگذارد وجامی ازشرابِ معرفت وآگاهی بنوشد، ازخاصیّت شراب سودمی برد وبه روشن ضمیری می رسد. آنگاه درمی یابد که ریاکاران چگونه وباچه شیوه هایی مردم رامی فریبند!
جام مِی درنظرگاه حافظ، آگاهی بخش است وبه آدمی توان دیدن چیزهایی را می دهد که به چشم عادی نمی توان دید، به انسان بصیرت می بخشد وچشم دل رابینا می سازد.
آئینه ی سکندر جام می است بنگر
تابرتوعرضه دارد احوال مُلکِ دارا
هرآنکه رازدوعالم زخطِّ ساغر خواند
رموزجام جم از نقش خاک ره دانست
خطّ ساغر: جام شراب خواری در قدیم برای اینکه وظیفه ی ساقی قدری آسان ترشود، با هفت خط به هفت قسمت، تقسیم می شده است. بنابه تشخیص ساقی که فردباتجربه وماهری بوده،برای هرکس تا خط مشخصی شراب می ریختند که توانایی برداشت آن را داشته باشد تا عیش دیگران را خراب نکند. نام این هفت خط به این شرح وترتیب بود:
1-فرودینه 2-کاسه گر3-اشک 4- ازرق 5-بصره 6- بغداد7-جور
این درجات و استفاده از آنها در جرگه ی باده خواران، کاملاً رعایت می شده و ساقی یا جام گردان برآن نظارت می کرد.
"فرودینه" نخستین خطّ جام باده خواری، برای تازه کاران و جوانان و " جور" هفتمین خط جام ،حد نهایی برای کهنه کاران اختصاص داشت. هر کسی که میتوانسته هر هفت خط یعنی تا خط جور را بنوشد به«هفت خط» مشهورمی شده است. یعنی آنها افرادی صاحب ظرفیت و زرنگ بوده و به کلیه ی رموز و فنون شرابخواری تسلط کامل داشته اند.
"جام جم" کنایه از جامی افسانه ایست که گویند در اختیار کیخسرو بوده و با نگریستن در آن، از وضعیّات هفت کشور آگاه میشده است! این جام با نامهای:جام کیخسرو، جام گیتی نما، جام جهاننما، جام جهانبین، جام جمشید، درادبیّات ماشناخته می شود. این جام خیالی بوده و نمادی برای مضمون سازی درعرصه ی شعربه شمارمی رود.
معنی بیت: هرکسی که توانست راز دو عالم را ازخطوطِ جام شراب دریافت کند. یعنی درباده نوشی آنقدرتبحّرپیداکند وآنقدرظرفیّت داشته باشد که تاخطِّ هفتم(جور) بنوشد، وپی به ناپایداری این جهان وپایداری آن جهان بَرد، چنین شخصی قطعاً هنگامی که به خاکِ راه می نگرد، رمز وراز "جام جم" را نیز درخواهد یافت. امّاچگونه؟
برای آنکه چشم دلش بینا می گردد و درمی یابد که آن جام، افسانه ای بیش نبوده است. چرا؟
زیرا می بیند که صاحبان جام جم: جمشید وکیخسرو و...... نابودشده وتبدیل به خاک راه شده اند پس آن جام خرافه ای بیش نبوده که نتوانسته صاحبانش را ازگزندِ روزگار درامان نگاهدارد.
بنابراین جام شرابِ آگاهی بخش ِ حافظ، ازجام جم نیز قدرتمند تراست. چراکه کسی که جُرعه ای ازاین جام سرمی کشد هم به رموزدوعالم پی می برد هم پی به افسانه ای بودن ودروغین بودن آن جام می برد.
ساقی بیارباده وبامحتسب بگو
انکارمامکن که چنین جام جم نداشت
وَرای طاعتِ دیوانگان ز ما مَطلب
که شیخ مذهبِ ما عاقلی گنه دانست
وَرا: یعنی پشت، دراینجا به غیراز، بیشتراز.
طاعت: بندگی وعبادت
امّاطاعتِ بیگانگان چگونه طاعتیست؟ ازمنظرشریعت، دیوانگان ازحساب وکتاب آخرت مستثنی هستند. حافظِ رند گوشه ی چشمی به این نکته داشته وازاینطریق باچاشنی طنز به زاهدان ومتشرّعین می گوید که ازما دیوانگان عشق، توقّع نداشته باشید که به سبکِ خودتان بندگی وعبادت کنیم. ما عاشق ودیوانه ایم وبه سبکِ خاص خویش خدارامی پرستیم.
معنی: بیشترازبندگی ِدیوانگان ازمارندان انتظارنداشته باشید، ما عقل را قبول نداریم ما براساس عشق ودلدادگی بندگی وعبادت می کنیم. رهبر وسالار ما (پیرمغان) عاقلی را خطا می داند. آنچه که ازنظرما حق است وحقیقت عشق است وبس.
مارا زمنع ِ عقل مترسان ومی بیار
کان شحنه درولایتِ ما هیچکاره نیست
دلم ز نرگسِ ساقی امان نخواست به جان
چرا که شیوه ی آن تُرکِ دل سیه دانست
نرگس ساقی: چشم ساقی، سیاهی درون گل نرگس به سیاهی چشم تشبیه شده است.
امان نخواست به جان: تقاضای رحم ومروّت نکرد
تُرک دل سیه: یغماگر سیاه دل
"سیاه دل" دراینجا به معنای سیاهیِ درون چشم است نه به معنای سیه قلبی وبد ذاتی. اشاره به مردمک چشم که دردرون و دلِ چشم قراردارد،همانگونه که لکّه ی سیاهی دردلِ گل نرگس(درون آن) قراردارد. حافظِ خوش ذوق به مددِ نبوغ خویش، بگونه ای این واژه را بکاربسته که هردومعنی را درهم آمیخته است تا جوینده خود به فراخور فهم خویش واردِ این هاله ی ایهام شده وحقیقت را کشف واز آن لذّت ببرد. حافظ هرگز به معشوق خویش سیه قلب نمی گوید. قطع یقین اگرمعنای "مردمکِ چشم" ازواژه ی "دل سیه" تولید نمی شد،حافظ این واژه را هرگزبرای معشوق بکارنمی بُرد.
معنی بیت: وقتی چشمان یغماگرتورادیدم که قصدِ جانم راکرده بود، دلم می توانست پای وساطت درمیان نهد،میانجیگری کند وازتوبخواهد که برجانم رحم کنی، امّا چون دلم باشیوه ی یغماگری سیه چشمان آشنایی داشت میانجیگری نکرد دانست که وساطت اوفایده ای ندارد وهیچ چیزنمی تواندمانع ازیغماگری چشمان تو باشد.
چشم مخمور تو دارد زدلم قصدِ جگر
تُرک مست است مگرمیل کبابی دارد؟
ز جورکوکبِ طالع سحرگهان چشمم
چنان گریست که ناهیددیدومه دانست
جور: ستم
کوکب طالع: ستاره ی بخت واقبال، ستارهیی که به هنگام تولدِ هر کس طلوع میکند و سَعد(خوشبختی) و نَحس (بدبختی) اورا رقم می زنند.
شاعردراین بیت، یک باورعموی رامبنی براینکه: رُخدادها ووقایع تحتِ تاثیر ستارگان رقم می خورند، دستمایه ی خویش قرارداده ومضمونی زیبا خَلق کرده است.
معنی بیت: نمی دانم ازتاثیرکدام ستاره هست که این چنین درتنگنای درد ورنج واندوه قرارگرفته ام. سحرگهان چنان گریه می کردم که سیّاره های ناهید وماه نیزمتوجّه شدند.
گفتم مگربه گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود دردل سنگش اثرنکرد
خوش آن نظرکه لبِ جام وروی ساقی را
هلالِ یک شبه و ماهِ چارده دانست
ای خوشا برآن بینش وآن نظر که لبِ جام شراب را به هلال یکشبه وروی ماهِ ساقی را به ماهِ تمام وشب چهاردهم تشبیه کرد چه نگاهِ زیبائیست!
آن شد ای خواجه که درصومعه بازم بینی
کارمابارخ ساقیّ ولبِ جام افتاد
حدیث حافظ و ساغر که میزند پنهان
چه جای محتسب و شحنه پادشه دانست
حدیث: داستان وماجرا
مُحتسب: مامور امربه معروف ونهی ازمنکر
شحنه: داروغه ومامورحکومتی
معنی بیت: ماجرای حافظ وشرابخواری پنهانی اش برمَلا شده،نه تنها مامورین حکومتی وداروغه ها که خودپادشاه هم اطلاع دارد.
زباده خوردنِ پنهان ملول شد حافظ
به بانگِ بربَطِ ونی رازش آشکاره کنم
بلندمرتبه شاهی که نُه رَواق سپهر
نمونهای ز خَم ِ طاق ِ بارگه دانست
نه رواق سپهر: نه آسمان، نه از افلاک که درهیئت قدیم عبارت بوده است از فلک الافلاک یا عرش، فلک البروج، زحل، مشتری، مریخ، خورشید، زهره، عطارد وماه.
خَم ِطاق: قوس ِسقف
طاق بارگه: سقفِ بارگاهِ سلطنتی
این بیت درادامه ی بیتِ پیشین است که فرمود پادشاه هم ازباده نوشی حافظ آگاه است. حالا همان پادشاهی که:
معنی بیت : شاهِ بلند جایگاهی که، نُه آسمان ِ فلک الافلاک، تنها یک نیم دایره ی ِسقفِ بارگاه ِ با عظمتِ اوست.
مبالغه است. حافظ درمَدح پادشاهان به عَمد آنقدرغلّوبه کارمی برد که ازیک منظر،پادشاه احمق نشان داده شده وتعریف ازاوبه تمسخرکشیده می شود! شاید خودِ پادشاهان که سرمستِ قدرت وشوکتِ پوشالی هستند متوجّه این موضوع نباشند،لیکن نکته دانان وجویندگان حقیقت ازاین نکته ی باریک ونغز به خوبی آگاهند که حافظ رندانه درتوصیفِ قدرت وشوکتِ شاهی، بگونه ای مبالغه می کند که گویی،آدم احمق ِ ساده لوحی را به سُخره گرفته است!
فلک جنیبه کش ِ شاه نصرت الدّین است
بیاببین مَلکش دست در رکاب زده !
سپاس ومهربانی
بسیار ممنونم آقای رضا برای زمانی که به نوشتن این متن اختصاص دادید.
با سپاس و درود فراوان به رضایِ گرامی برای دل نوشته هایش که گفته اند "هرچه از دل بر آید لاجَرَم بر دل نشیند"
در ارتباط با بیت:
هر آن که رازِ دو عالَم زِ خطِّ ساغر خواند / رموزِ جامِ جم از نقشِ خاکِ رَه دانست
کسی که به گنجِ شادمانی دست یابَد, چنان بینشی(بصیرت) در او ایجاد می شود که آنچه جمشید از جامِ افسانه ای خود در میافت او با نگاهِ به طبیعت در خواهد یافت!
در واقع حافظ تنها راهِ رسیدن به بصیرت! را شادمانی و آنهم شادی عاری از هرگونه آلودگی و ناپاکی می داند!
منطقه میسان> عماره> عراق {۲ دسامبر ۲۰۲۳}
رضای گرامی
درود بر تو ای پهلوان
خردمندوهشیارو روشن روان
ممنون از رضای عزیز
فقط اون آخرش توقع داشتم بگین منظورش از شاه، شاه شجاعه و حافظ میگه شاه از سِر من خبر داره و شماها کی باشین که متأسفانه نگفتین
با تشکر از رضا و معانی جالبش
بسیار استفاده کردیم
درود
ضمن تشکر از آقا رضا
دلیل دیگری که حافط در مدح پادشاهان غلو کردن می کند این است که میداند که سرچشمه همه این جور و ستم ها خود پادشاه است. پادشاه بهتر از هرکسی می تواند احکام ظالمانه و نابخردانه (اعم از شرعی و حقوقی و سیاسی و اجتماعی) را لغو و باطل کند.در واقع به این حقیقت رسیده است که قدرت هم همانند آب و آفتاب و خاک جزء مطهرات است.و همچنین حافظ سلاحی همچون شمشیر و لشکر جرار ندارد.واعتقادی هم به خون و خونریزی ندارد مگر به غمزه یار مژه سرکش نرگس مستش.حافط هرگز از خوبان لشکر کش قداره بند خون ریز حتی به بهانه ایجاد عدل و داد و هدایت و سعادت بشری در اشعارش به هیج روی و عنوانی یادی نکرده و اسمی نیاورده است. اما برعکس.تا دلت بخواهد از سلیمان و نوح و یوسف و عیسی و موسی و خضر ....از این دست هادیان و رهبران صلح جو نرم رفتار یاد کرده و اسم و مثل آورده است.در واقع حافط پیامبر صلح و دوستی مهربانی و آرامش است.چنین فردی پادشاهان را از آن رو فزاینده مدح می کرده است که از حماقت و طمطراق جاه طلبی آنهاد استفاده کند و با نرمخویی حکم آنها را متزلزل کند و پادشاه لغو و تخفیف فرمان کند.در واقع میرزا رضای کرمانی با اسلحه به ریشه فساد زد و حافط با اشعار نغزش
میرزارضا کرمانی برای شکایت از حاکم کرمان به تهران آمد، اما مورد آزار نایبالسلطنه کامران میرزا قرار گرفت و مدتها همراه حاج سیاح محلاتی و چند تن دیگر در زندان محبوس بود.. وی در شهر بارفروش بهقصد کشتن کامران میرزا یک پنجلول روسی خرید، اما مدتی بعد قصدش را تغییر داد و تصمیم گرفت کسی را که فکر میکرد ریشه تمام فساد ها و بدبختی ها و ستمهاست، از میان بردارد. ناصرالدین شاه برای زیارت به شاهعبدالعظیم رفت میرزا نیز با استفاده از این فرصت به بهانه تقدیم نامهای به شاه به او نزدیک شده و از زیر عریضه با تپانچه به ناصرالدین شاه شلیک میکند. وی شاه را در هنگام ورود به امامزاده حمزه، در داخل حرم هدف گلوله قرار داد و کشت.
takhtjamshidking@gmail.com
@behzaadshabaani
بادرود
جامهای قدیم درمیکده ها هفت خط داشته که بالاترین ان به خط جورمعروف بوده وبرای مشروب خورهای حرفه ای جام راتاخط جورپر میکردند گاهی تازه کارها برای خودنمایی ازساقی میخواستند جام راتاخط جور پرکنندوچون ازخوردن آن عاجزمیماندنددوستان برای حفظ ابروی وی باقی مشروب راسرمیکشیدندواصطلاح جورکسی راکشیدن ازاینجابه وجودآمده است تادرودی دیگربدرود
که سرفرازی عالم در این "کله" دانست
کله (یا کلاه) به معنای ضمیر و ذهنیت نیز هست
آقا رضا درود بسیار دلنشین و روان می نویسید.
رهرو حقیقت راه یافته میکده است. پس از نوشیدن شراب حال خوش، راه دیگری را نمی جوید و تردید در ایمان به این حال خوش را اندیشه ای از بین برنده می داند.
بر آستانه میخانه هر که یافت رهی
ز فیض جام می اسرار خانقه دانست
بر ایوان این میخانه نشسته و اسرار خانقاه درویشان را مطابق حال خویش می یابد.
3- کیهان تاج رندی بر سر کسی می گذارد که باور داشته باشد، کلاه رندی حکمرانی بر جهان است.
4_ آنکه در پرتو حال خوش رازهای جهان را از خطوط جام شراب در می یابد، از خاک راه رموزی می یابد که جمشید از جام جم می یافت.
5- فراتر از شیوه دیوانگان عشق، از ما چیزی نخواه؛ که مراد ما هشیار بودن( فاصله گرفتن از بیخودی) را گناه می داند.
6- از چشم مست ساقی امان نمی خواهم ،چون بی رحمی او را می دانم( مقام ناز و بی اعتنایی به همه چیز یا غرق زیبایی خویش بودن و یا شوق به کشته شدن از زیبایی ساقی)
7- از ستم بخت( دوری از معشوق) چنان گریه می کنم که ناهید می بیند و ماه می داند.
8- شوقم به این شراب، کجا پنهان است محتسب نه، خود پادشاه ( خداوتد)می داند.
9- آن شاهی که 9 فلک، الگویی از طاق بارگاهش هست.
آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@
اینستاگرام:drsahafian
استاد شجریان در اجرای خصوصی با نوازندگی استاد جهانبگلو این قطعه را اجرا کرده اند. فکر میکنم نام اجرا شهید عشق است
این غزل را "در سکوت" بشنوید
به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
دری دگر زدن اندیشه تَبَه دانست
به کوی میکده یعنی بسوی و در مسیر راه عاشقی و دستیابی به حقیقت ، حافظ میفرماید هر سالکی راه را تشخیص نمیدهد ، چه بسیار عاشقانی بوده و هستند که در جستجوی حقیقت و رسیدن به کمال هستند اما در تشخیص راه دچار مشکل شده ، به بیراهه زده و سر از ترکستان درآوردند ، اما سالک یا پوینده راهی که در مسیر درست قرار بگیرد و راه را بداند ، سعی در آزمون راه های دیگر نمی کند و هر راهی بجز راه مستقیم به میکده عشق را تباهی و نابودی محض در می یابد .
زمانه افسر رندی نداد جز به کسی
که سر فرازی عالم در این کله دانست
می فرماید زمانه یا روزگار افسر یا تاج سروریِ رندی را فقط به کسانی هدیه می دهد که ایمان داشته باشند به راه و مسلک رندی ، و معتقد باشند تنها راه ممکن برای سرفرازی عالم زیرکی و عاشقی ست ، از نگاه عرفا سرفرازی و سربلندی انسان در این جهان ، وفای به عهد و دریافت مجدد باده الست در این عالم است و تنها با کلاه رندی و عاشقی ست که انسان می تواند تاج پادشاهی خود را باز پس گیرد .
بر آستانه میخانه هرکه یافت رهی
ز فیض جام می اسرار خانقه دانست
حافظ در بیت مطلع غزل به سالک هشیار باش داد که قرار گرفتن در هر راهی بجز کوی میکده منجر به تباهی می شود ، در اینجا پرسشی مطرح می شود که در اینصورت آیا راه و اندیشه ادیان ، باورها و مسلک ها نیز مشمول این نظریه شده و قرار گرفتن در مسیر آنها منجر به تباهی می شود ؟ در اینصورت چه ضرورتی داشته است که خداوند اینهمه رسول با پیغامهای گوناگون را برای هدایت بشر بفرستد ؟ خانقاه در اینجا نماد مسلک و ادیان گوناگون است از زرتشت گرفته تا اسلام ، حافظ میفرماید در همه این ادیان اسراری نهفته است که باورمندان به آن ادیان امکان دسترسی به آن اسرار را ندارند ، علت می تواند تعصبات و تعلق خاطر به ِآن باور باشد و بدلیل اینکه شخص مذهبی ، آن مسلک یا دین را در مرکز خود قرار داده و از آن طلب نیکبختی می کند پس همه توجه و تمرکزش بر احکام و پوسته قرار گرفته و در نتیجه از مغز و اسرار نهفته در آن دین غافل می شود ، حافظ که راه میکده را حق و مسیر درستی می داند که منجر به سرفرازی انسان در عالم می شود میفرماید تنها در صورتی که پوینده راه عاشقی به آستانه ورود به میکده عشق برسد با فیض بردن از اولین جام می که نوش می کند میتواند به اسرار خانقاه یا هر آیینی که به آن معتقد است دست یابد . به بیان دیگر فیض بهره بردن از باده عشق اسرار نمادها و داستانهای ذکر شده در کتب انبیا را برای پوینده راه میخانه فاش می کند و با کشف چنین اسراری ست که سالک پس از آن ، باور پرستی را رها کرده و بدون تعصب به خداپرستی واقعی روی میآورد ، یعنی با انجام اعمالی ذهنی و تقلیدی تحت عنوان عبادت ، از باور خود طلب سعادتمندی و خوشبختی نمی کند .
هر آنکه راز دو عالم ز خط ساغر خواند
رموز جام جم از خاکِ ره دانست
بزرگواران در همین صفحه بدرستی معنی خط ساغر را توضیح داده اند ، اما در این خط ها چه رمزی نهفته است که راز دو عالم یعنی این جهان ماده و عالم معنا را برای ما آشکار می کند ؟ خط ساغر میزانی ست برای سنجش و اندازه ای از شراب که شخص میگسار توانایی نوشیدنش را دارد ، شناختِ میزان و ترازو در زندگی انسان نیز نقش بسیار مهمی دارد به نحوی که خداوند در قرآن کریم ، سوره الرحمان و در چندین آیه به بیان آن پرداخته است ، برای مثال در آیه هفتم می فرماید "و خداوند آسمان را برافراخت و ترازو را بر نهاد " و در آیه هشتم می فرماید " تا از ترازو تجاوز مکنید " اما ارتباط آسمان با ترازو چیست ؟ در بیت قبل خواندیم که شخص باورمند به دین یا هر مسلکی که باور دارد ، آن دین را به عنوان ابزاری می بیند که میتواند در جهت امنیت و نیکبختی در عالم دیگر از آن بهره ببرد ، حال اگر آن شخص به میزان و ترازو توجه داشته باشد و قدر یا اندازه آن باور را تشخیص دهد و بداند تا چه میزانی قصد نوشیدن شراب از باور و اعتقاد خود دارد هرگز در مذهب پرستی غرق نشده و صرفآ آن آیین را چراغ راهی می یابد تا با بهره بردن از تعالیم معنویش به سرمنزل مقصود یعنی زنده شدن به زندگی و یا تجلی خداوند در خود نزدیک شود ، در اینصورت پیروان مذاهب دیگر را کافر نمی بیند و از هرگونه خشم و تنفر دوری نموده همه انسانها را با هر اعتقاد و یا حتی بدون هر باوری عاشقانه نگاه می کند زیرا همگی از یک اصل و پرتوی از یک نور هستند . این خط ساغر فقط در امور دینی کاربرد نداشته و همینطور برای زوجی که با یکدیگر پیمان عشق و زناشویی بسته اند نیز کار می کند ، زوجی که از همسرش توقع خوشبختی داشته و او را در مالکیت خود می داند و بر جزیی ترین تماسهایش حساسیت دارد تا مبادا وی را از دست دهد نیز اگر میزان و اندازه را تشخیص داده و همسرش را بصورت جسم نبیند ، بلکه انسانی مستقل ببیند که تجلی زندگی یا عشق است بر روی زمین و بر همین مبنا دلش به او لرزیده و میزان دریافت شراب از این زندگی مشترک را درک کند ، بدون شک خوشبختی را در همین جهان درآغوش خواهد گرفت ، همچنین است برای امور دیگر از جمله نحوه ارتباط با فرزند و میزان نوشیدن شراب از مقام و قدرت ، ثروت و دیگر موارد دنیوی و اخروی ، برای مثال انسان اتومبیل و خانه لوکس خود را تنها وسیله ای در راستای برطرف ساختن نیاز و رفاه خود و خانواده ببیند و نه اسبابی برای فخر فروشی و درآوردن چشم باجناق ، مهم است بدانیم ساقی نوشیدن شراب بیشتر از خط تعیین شده را بر نمی تابد و شخص خاطی را با تبدیل آن شراب به زهر تنبیه می کند همانطور که نوشیدن شراب انگوری بیش از خط ساغر نیز حال شخص را خراب و موجب تهوع و اتلاف شراب می شود ، حافظ میفرماید اما هر انسانی که خط ساغر را رعایت کرده و همان میزان و قدر تعیین شده شراب را از نعمت ها و امکانات دنیوی بنوشد به خاک ره دست خواهد یافت ، خاک ره کنایه از باز شدن آسمان درون است که در سوره الرحمان به آن اشاره شده است ، این سعه صدر یا بینهایت شدن آسمان درونی ست که موجب رمز گشایی از جام جم هر انسانی میشود ، جام جمشید جامی ست افسانه ای اما جامی که انسان بتواند احوال مملکت و ابعاد مختلف وجودی خود را در آن ببیند حقیقی ست که انسان با خاک راهی که بدست آورده است بر رموز آن جام آگاه می شود .
حق تعالی داد میزان را زبان / هین ز قرآن سوره رحمان بخوان
لقمه اندازه خور ای مرد حریص / گرچه باشد لقمه حلوا و خبیص (مولانا)
پیرمیخانه همی خواند معمایی دوش
از خط جام ، که فرجام چه خواهد بودن (حافظ)
ورای طاعت دیوانگان ز ما مطلب
که شیخ مذهب ما عاقلی گنه دانست
عقلِِ عقل تقابلی با عاشقی ندارد بلکه در راستای عشق بوده و حتی عاملی ست برای ورود انسان به راه عاشقی ، اما عقل جزوی یا معاش اندیش است که القای ترس نموده و انسان گمان می برد با پای نهادن در طریق معرفت از مواهب دنیوی محروم شده و باید در فقر زندگی کند ، از اتومبیل لوکس و یا خانه بزرگ خبری نیست و قید مقام و منصب و شغل خوب را باید بزند ، در حالیکه همه اینها تصورات ذهنی مربوط به خویشتن کاذب انسان است ، پسحافظ می فرماید پوینده راه عاشقی باید عقل جزوی و مصلحت اندیش خود را از دست داده و کاملن دیوانه شود تا بتواند در عالم رندی طاعتی شایسته و درخور این مکتب داشته باشد ، در واقع این دیوانگی عین هشیاری ست ،حافظ در مصراع دوم ادامه میدهد هر مکتبی شیخ و پیری دارد و پیر مکتب رندی نگهداری این عقل را در کنار طریق عاشقی گناه می داند چرا که به دلایل نگرانی بی مورد ذکر شده موجب بازماندن سالک از ادامه راه می گردد .
دلم ز نرگس ساقی امان نخواست به جان
چر که شیوه آن تُرک دل سیه دانست
نرگس نماد چشم زندگی یا نگرش به جهان از طریق چشم خداوند است که عرفا آنرا چشمِ نظر نیز نامیده اند ، این همان چشمی ست که تیر های مژگانش هرچه غیر از حضرت دوست را در مرکز انسان بر نمی تابد و آن دلبستگی ها را هدف قرار داده جانِِ تصنعی آن چیزها را گرفته و از میان بر می دارد ، حافظ میفرماید که او یا هر سالک طریقتی مجاز به امان خواستن از ساقی برای چنین جانهای مصنوعی نیست ، زیرا اگر هم تقاضا کند میداند که شیوه آن ترک سیاه دل یا چشم نرگس حضرتش گذشتن از خون آن چیزها نبوده و کار خود را به انجام می رساند .
ز جور کوکب طالع سحرگاهان چشمم
چنان گریست که ناهید دید و مه دانست
کوکب طالع اشاره ای ست به تشخیص سعد و نحس بودن ستارگان توسط منجم که بسته به نحوه قرین و یا تقابل دو یا چند ستاره با یکدیگر طالع سعد یا مبارک و نحس یا بدشگون می نامیدند ، حافظ در مصراع اول بطور ضمنی از قرین دو جرم آسمانی نام می برد که طالعی را رقم زده اند و در مصرع دوم به ناهید و ماه نام اشاره میکند ، پس میتوان نتیجه گرفت ناهید یا زهره با ماه قرین شدهاند ، ماه به تنهایی سعد است و زهره که نماد شادی ست سعد اصغر نامیده شده است که از نظر منجم با قرین این دو سعد اکبر اتفاق می افتد ، اما چرا حافظ از این اتفاق سعد و مبارک جور و ستم دیده و در سحرگاهان غم زده و گریان شده بنحوی که ناهید می بیند و ماه که نماد دانایی ست می داند ؟ انسان پس از جدایی از اصل خود و هبوط بر روی زمین غمگین شده و ماه یا انسانهای دانا که بر این فراق آگاه شوند بر چنین غم بزرگی میگریند ، اما خبر خوب اینکه قرین و اتفاق سعدی رخ داده است، یعنی انسان می تواند با سعی و کوشش در این جهان مادی به اصل خود بازگشته و جلوه ای از خداوند بر روی زمین شود تا حدی که وجه یا صورت حضرتش در او با چشم زندگی قابل مشاهده باشد ، حافظ میفرماید بهترین زمان برای این گریه یا ایجاد طلب به منظور وصل دوباره سحرگاهان یا اوان دوره جوانی هر انسانی ست و با چنین آگاهی ماه او تمام می شود.
حدیث حافظ و ساغر که می زند پنهان
چه جای محتسب و شحنه ، پادشه دانست
حافظ در این بیت بار دیگر بر نوشیدن پنهانی شراب و عدم اظهار کار معنوی به دیگران تاکید می کند چرا که ساغر زدنِ آشکارا موجب بازداشتن سالک از ادامه راه خواهد شد ، حافظ ضمن بیان این مطلب مهم می فرماید با سرودن چنین غزلهایی اکنون محتسب و شحنه هم به باده نوشی عشقِ حافظ پی برده اند ، پادشاه عالم که جای خود دارد .
دی عزیزی گفت حافظ می خورد پنهان شراب
ای عزیز من نه عیب ، آن به که پنهانی بود
برگ بی برگی درودها برشما مانند همیشه از متن وتوضیحات حضرتعالی بهرمند شدیم مستفیض ممنونم ازخدای خدا که چون حافظ داریم و استادانی چون شما که بی ریا به پیرامون شعر وادبیات وغزلهای شاعران مان میپردازند تحلیل میکنند ودرودبر خسروآواز شجریان روحشان شاد ❤️❤️
درود و سپاس ، شاگرد و نوآموزم در پیِ آشنایی با زبانِ حافظ ، امید که با او مأنوس شویم .
سپاس، آمین رب العالمین
سپاس مندیم وشاکر خدای را که زیبایی راخلق کردو انسانیت وآزاد اندیشی وهمچو حافظانی که رسولان راستین خط وشعر وادبیاتند والبته دوستان گنجوری وشما بزرگوار🙏 اسرار خانقه اجرای استادان دکتر منوچهری جهانبگلو وشجریان خود از زبان حافظ است که بگوش دل وجان مینشیند
💞💞
ممنونم از شما استاد گرانقدر بی اغراق عرض کنم که کمترین حتی در حد شاگرد اساتیدی بلند مرتبه آنهم استاد شعر و ادبیات نیستم البته که شما لطف دارید، بنده سوادم در حد پنجم ابتدایی قبل انقلاب است، اما از آنجایی که درهمان دوران طفولیت علایق عجیب به شعر و مخصوص موسیقی اصیل وبویژه استاد شجریان داشتم از همین رو در برنامه گلهای تازه وبرگ سبز واجرا های دیگر بشدت تمام تر عاشق وشیدایی شعر وغزل بیشتر هم حضرت حافظ شدم که بیش از نود درصد هم بخاطر اجراهای ناب استاد شجریان بوده است، ولی استاد عزیز یک چیز را قاطعانه و مطمئنانه عرض کنم اگر ما ها ومرد غزیز که وقت خود صرف خیلی از دل مشغولی ها گذراندن زندگی و یا تفریح مسائل دیگر میکنند و میکنیم فقط وفقط روز یاشبی نیم ساعت یک ساعت یا یک ربع ساعت صرف مرور شعر و ادبیات وموسیقی کنیم بخداااااااااااسوگند که بهشت همین جاست این را حتم میدانم
هرچند درمقابل شما سروران اظهار نظر گستاخیست امید آن دارم که ببخشاییدم آرزوی سلامتی وآرامش برای همه مردمان جهان..... پاینده باشید 💐💐💯💯💛💛
در این ابیات حافظ بصیرت و گشودگی نسبت به حقیقت دوران را که برای سالک پیش میآید اینگونه بیان میکند:
معنی ابیات
۱- هر سالکی( رهرو/ کسی که قصد رسیدن به سرمنزل مقصود را دارد) که به کوی میکده( مقام عشق و محبت/ جایی که از بند تعلقات ذهنی گسسته می شود) راه یافت،
- درهای دیگر را زدن( امید به سمت دیگر بردن) را فکر باطل میداند.
۲- روزگار تاج رندی( نشان پاکدلی/ زیرکی/ آزاد شدن از بند تعلقات) را به هر کسی نمی دهد،
- مگر به کسی که متوجه( سزاوار) باشد که سر افرازی عالم در گذاشتن چنین کلاهی( کلاه رندی، فروتنی، پندار پاک) است.
۳- هر کسی که به کوی میکده( مکان عرضه عشق) راه یابد،
- از برکت و بخشش جام می( ظهور حقیقت در وجود) به اسرار خانقاه( حقه بازیها و شیوه های فرسب کارانه صوفیان )پی خواهد برد.
۴- هر کسی راز دو عالم( غیب و شهادت/ دنیا و آخرت) را از خط *ساغر یافت،
- با نگاه کردن به آثار خاک رهگذران همه حقایق عالم مثل جام جهان نما( جامی افسانه ای که در آن می توان همه حقایق عالم را دید)برایش روشن می شود.
* (پیاله شراب در قدیم به هفت خط تقسیم بندی می شد۱ - فرودینه ۲- کاسه گرد ۳- اشک ۴- ازرق ۵- بصره ۶- بغداد ۷- جور تا ساقی با توجه به تجربه خود برای هر کسی در حد توانش و تا خط مشخصی شراب بریزد، بطوریکه از مستی میخانه را بهم نریزد./ در اصطلاح عرفانی چیزی که در آن می توان انوار غیبی را مشاهده کرد/ قلب یا دل سلیم).
۵- بشتر از بندگی از ما دیوانگان انتظار دیگری نداشته باش،( از منظر شریعت ، دیوانگان از حساب و کتاب آخرت معاف هستند و حافظ رندانه با توجه به این نکته به متشرعین و مدعیانش می گوید که دیوانه است).
- که شیخ ( پیر مغان/ شخصیت تخیلی حافظ به معنی انسان کامل و دانا) مذهب ما( راه عشق) عاقلی را خطا می داند.( آنچه از نظر ما حق و حقیقت است عشق است و بس)
۶- دل من از چشمان نرگس( گل نرگس/ کنایه از چشمان یغماگر معشوق/ چشملن ناظر ) ساقی( خداوند) که قصد جان من ( منیت های ذهنی) را کرده، امان نخواست.
- زیرا که شیوه آن ترک یغماگر( ترکان مغول که در غارتگری و چپاول شهرت دارند/ در اینجا کنایه از به تاراج رفتن دل توسط منیت های ذهنی) سیه دل را می داند.( حافظ میداند که وساطت او فایده ای ندارد. )
۷- (حافظ باور عمومی مردم مبنی بر تاثیر ستارگان را دستمایه قرار داده و مضمونی زیبا خلق کرده و می گوید:)نمی دانم تاثیر کدام ستاره است که در تنگنای درد و رنج و اندوه سحرگاهان،
- چشمم آنچنان گریه کرد که ستاره ناهید( در آسمان هفتم) و ماه( در آسمان نهم) هم دیدند و متوجه شدند.
۸- داستان حافظ و ساغر می او برملا شده،
- نه تنها محتسب( مامور امر به معروف و نهی از منکر) و شحنه( داروغه و مامور اجرایی حکومتی)، که دیگر پادشاه هم اطلاع دارد.
۹- حافظ میگوید: آنچه به آن اشاره دارم، غیر از شاهی است که در کنار محتسب و شحنه قرار دارد،
آن شاه( خداوند) بلند جایگاهی است که نه (۹) آسمان
- تنها نیم دایره ای از سقف بارگاه اوست.
( هییت آسمان در قدیم عبارت بودند از : ۱ - فلک افلاک یا عرش ۲- فلک البروج ۳- زحل ۴- مشتری ۵- مریخ ۶- خورشید ۷- زهره( ناهید) ۸- عطارد ۹ -ماه
سلام و عرض ادب از همهی بزرگواران و تشکر ویژه از برگ بیبرگی همیشه از شرح و تفسیر ایشان استفاده میکنم کاش ما رو در حافظ شناسی راهنمایی میکردید یا متبع یا استادی معرفی میکردید
نه هرکه مهر تو ای ماه کج کله دانست
نشست شاهی و آیین بارگه دانست
بکوی باده فروشان هر آنکه ره دانست
بجز کشیدن می کارها تبه دانست
بنزد او همه کار جهان بهنجارست
هر انکه شیوه و هنجار ان نگه دانست
چنین ستیز و ستم آسمان کجا آموخت
چگونه شیوه آن چشم دل سیه دانست
نه هرکه افسر خود کج نهاد و تند نشست
روند شاهی و آیین بارگه دانست
بجاکشی بنهد سر بسوی بیپدری
هر آنکه بردگی روس روسیه دانست
برون ز کشور خوبان بهشت دیگر نیست
وگرنه پیر مغان راه ان فره دانست
زلعل مغبچگان انکسی بنوشد می
که کارهای دگر سربسر گنه دانست
یلان یلان برود تا در بهشت آزاد
هرانکه شیوه رادی ببزمگه دانست
دلم ز مهر تو ای دیدگان شیواتیر
چنان گریست که کیوان شنید و مه دانست
چو غنچه با لب خندان به باغ خواهدبود
هرانکه شیوه رندان بی کله دانست
بیاد خسرو ایران بنوش باده سرخ
که فر خسروی و داد رست و ره دانست
جهشن ایاری ان شاه پهلوی نازم
که مهر میهن و سرداری سپه دانست
فره=خیلی خوب
جهشن ایاری=سعادت