غزل شمارهٔ ۴۶۸
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۶۸ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۴۶۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۶۸ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۴۶۸ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۴۶۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۶۸ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۴۶۸ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۴۶۸ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۶۸ به خوانش شاپرک شیرازی
غزل شمارهٔ ۴۶۸ به خوانش افسر آریا
حاشیه ها
موضوع : غلط رسم الخط
بیت 4
غلط : نامه
درست : نامه ی
غلط : خامه
درست : خامه ی
( هر دو مطابق نسخه ی قزوینی چنین است که پیشنهاد شد)
---
پاسخ: با تشکر، به صورت «خامهای» و «نامهای» تصحیح شد. در رسمالخط بعضی چاپهای تصحیح قزوینی-غنی «ای» را به صورت «ی» نوشتهاند، مثلاً در بعضی از چاپها تمامی «ای»های آخر غزل «ای که با سلسلهی زلف دراز آمدهای» به صورت «ی» (آمدهی) درج شدهاند که مقصود همان «ای» است. روی همین حساب، چاپ در دسترس شما نیز احتمالاً همین رسمالخط را رعایت کرده است.
موضوع : وزن شعر
مطابق تقطیع خطیب رهبر:
فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
در بیت 6،ز رهم را به ز رخم اصلاح کنید
---
پاسخ: در نسخهٔ قزوینی/غنی «رهم» است و بدل هم نیاورده.
حا فظ در بعضی ابیات خود شاهان وامیران زمان خودش را بسیار ستوده وحتما دلیل خاص مصلحتی داشته است اما در این غزل میبینیم که شاهان را از نظر اهل معرفت چقدر بباد تحقیر گرفته است میگوید:
که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی
یعنی هزاران شکوه شاهی به یک جام می معرفتی نمارزد
ارزش واعتبار شاهان باعتبار سایر افراد است اگر آنها نباشند شاه بودن بی معناست اما اعتبار اهل معرفت بواسطه کمال فردی است وشکوه وعظمتی در دل احساس میکنند که جنبه الهی دارد وبه مردم ربطی ندارد
که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی
1-در کوی میفروشان دو هزار پادشاه از یک جام می نوشیدند.
2- در کوی میفروشان نقش دو هزار پادشاه رفته در یک کوزه افتاده بود.
3-در کوی می فروشان ارزش یک جام دو هزار پادشاه بود.
در نسخه تصحیح شده توسط استاد خانلری و با توجه به نسخه اساسی که دردست داشته اند و قدیمی تر از نسخه استاد قزوینی بوده در مصرع دوم بیت اول آمده که به بزم درد نوشان دوهزار جم به جامی که با عنایت به واژه گدا در مصرع اول همخوانی بیشتر دارد
شما بعضی از قسمت های شعر را ستنسور کردید
مثل بیت 5 که میگوید:اگر این شراب خام است اگر این فقیه پخته
شما به جای فقیه نوشته اید حریف
تو بیت 6:بفتد ---> نوشته اید یه اشتباه نفتد
لطفا شعر رو درست کنید
بازم اشکالاتی داره.ولی بخام بگم یه صفحه میشه
با نسخه تصلی مطابقتش بدیر
*******************************************
*******************************************
عجب از وفای جانان که ................. نفرمود
نه به نامهیی پیامی نه به خامهیی سلامی
تفقدی: 35 نسخه (801، 803، 813، 814- 813، 818، 819، 821، 823، 824، 825، 843 و 24 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال
عنایتی: 3 نسخه (822، 827 و 1 نسخۀ بیتاریخ) قزوینی- غنی، سایه، خرمشاهی- جاوید
38 نسخه از جمله تمام نُسَخ کاملِ کهنِ مورّخ غزل 459 و بیت فوق را دارند.
*****************************************
*****************************************
به نظر من معنی بیت اول می تواند این باشد که: آیا کسی هست که این پیام را از طرف من به شاهان برساند که اینقدر دچار کبر و غرور نشوند و از سرنوشت شاهان درگذشته عبرت بگیرند که خاک شدند و خاکشان جامی شده در دست من گدا
با سلام خدمت امین عزیز ... اگر این شراب خام است و اگر حریف پخته به هزار باره بهتر ز هزار پخته خامی ...منطق و عقل میگه که همون واژه ی حریف درسته ! چه ربطی داره که فقیه باشه !؟ شراب . خام . حریف . پخته . همه مراعات نظیر هم هستند و اگر به منظور شاعر دقت بشه ؛ اطمینان به حریف بیشتر میشه ! میگه شراب خامی که با حریف پخته ( با تجربه ) بنوشی بهتر از هزار بار بهتره از شراب پخته ای که با آدمی خام ( مدعی ) بنوشی ... حالا این وسط فقیه چه کاره ی چه !!؟ چه ربطی داره این وسط ...
سلام امین عزیز ... بیت 6 میگه مرغ زیرک به دام نَفِتَد ... درست هم هست ! حالا شما چرا میگی بفتد درسته !؟
شما میگی " بفتد به هیچ دامی " درسته !!!؟ اصلا از نظر معنی دستوری اشتباه میشه خخخ( مثلا ؛ بفتد به هر دامی درسته ) نه هیچ...
روی سخن حافظ در این غزل با شاه نعمت الله ولی است.شاه نعمت الله سفری کوتاه به شیراز داشته و در این سفر به تبلیغ دین و ادعاهای بلندپروازانه ی خود میپردازد و حافظ پس از مراجعت شاه نعمت الله این غزل را در ردّ ادعاهای واهی وی می سراید.
در بیت ز رهم میفکن ای شیخ ....
حافظ اشاره ای مستقیم به این موضوع دارد
که برد به نزد شاهان ز منِ گدا پیامی
که به کوی می فروشان دوهزار جم به جامی
گرچه دراین غزل هیچ اسم واشاره ی روشنی به مخاطب غزل نشده است بااینحال باتوجّه براینکه حال وهوای غزل با حس وحال غزل ِ "آنان که خاک رابنظرکیمییاکنند" یکیست، بعضی ازشارحان براین باورند که مخاطب این غزل نیزشاه نعمت اله می باشد. بانظرداشتِ طنز وکنایه ای که درمتن ِابیات غزل وجود دارد بنظرمی رسد که این ظن وگمان به یقین نزدیکتراست.
شاهان: شاهنشاه، شاه شاهان( شاه نعمت اله)
گدا: نیازمندتوجّه یاروتهیدست
کوی می فروشان : محلّه ی باده فروشان، کنایه ازکوی وخانه ای که پیرومرشد رندان سکونت دارد. محل تجمّع رندان وعاشقان راه حقیقت.
جَم: جمشید پادشاه افسانه ای که به شکوه وعظمت شهرت دارد.
حافظِ رند درمصرع اوّل مخاطب خودراازروی طنز، "شاه شاهان" خطاب می کند وخودراازفروتنی وتواضع "گدا" می خواند! لیکن درمصرع دوّم صریح تر وبی پرده ترطعنه زده وحرف دلش راکوبنده ترمی زند.
معنی بیت: چه کسی پیغام مرابه شاهنشاه شاهان می برد که (زیاد به عنوان شاهی خود دل خوش مکن) درکوی بادفروشان دوهزارپادشاهی مثل جمشید افسانه ای را به یک کاسه شراب می فروشند!
ساقی بیارباده وبا محتسب بگو
انکارمامکن که چنین جام جَم نداشت
شدهام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم
که به همّت عزیزان برسم به نیک نامی
خراب: گناهکار و رسوا
به همّت: به لطف، باکمک
معنی بیت: گرچه رسوای زمانه شده وخراب وبدنام هستم امّاامیدوارم که با عنایت ومساعدت دوستان من هم اعتبار وآبروی خویش رابدست آورده وبه خوشنامی برسم.
صوفیان جمله حریفند ونظرباز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکندهایم دامی
کیمیا : درقدیم بسیاری براین بودند که دانشی پیداکنند که بواسطه ی آن بتوانند آهن ومس را به طلا مبدّل کنند. بعضی نیزهمانند شاه نعمت اله ادّعای کرامت داشته ومدّعی بودند که قادرندبا نظرکردن درخاک وسنگ آنها راتبدیل به طلا کنند. "کیمیافروش" طعنه به شاه نعمت اله هست که غزلی بامطلع "ماخاک رابه نظرکیمیاکنیم" سروده بودوحافظ نیز پاسخ آن را"باغزل آنانکه خاک رابه نظرکیمیاکنند"داده بود.
قلب: 1- دل، 2- سکّه ی تقلّبی
بِضاعت: سرمایه ودارایی
معنی بیت: ای مدّعی ِ کیمیاگری! ای کیمیافروش، به قلب سیاه وتقلّبی ما نظری بیافکن(وبا آن کرامتی که داری تبدیل به طلا کن!) که هیچ سرمایه ای جزاین سکّه ی تقلّبی وبی ارزش دراختیارنداریم!
برای مقابله بامدّعی حافظ بهترین راه راانتخاب می کندهرگزنمی گوید تودرغگو وحُقّه بازهستی او باکمال ادب ونزاکت، برای کسی که ادّعای کیمیاگری دارد یک سکّه ی تقلّبی می دهد وازاومی خواهدکه تبدیل به سکّه کند! روشن است که این روش برای تحقیروبازکردن مشتِ دروغین حُقّه بازحافظانه ترین راه است.
آنان که خاک رابه نظرکیمیاکنند
آیابود که گوشه ی چشمی به ماکنند!
عجب ازوفای جانان که عنایتی نفرمود
نه به نامهای پیامی نه به خامهای سلامی
خامه: قلم
معنی بیت: شگفتا ازوفاداری جانان که هیچ توجّهی به مریدان خویش نکرد! نه نامه ای نه پیغامی فرستاد ونه باقلم سلامی برای ما نوشت!
چنین بنظرمی رسد شاه نعمت اله ازحافظ به سبب صراحتِ لهجه ورُک وبی پروا بودنش، زیاد دل خوشی نداشته وهنگام ورودبه شیراز سراغی ازوی نگرفته که حافظ اینگونه به اوطعنه می زند. توبه سلامی ونامه ای ازاحوالات ما جویا نشدی لیکن بیا به میکده ی ما ببین که چگونه رندان ِ خاکسار فروتنانه اوقات خودرابرای دعا به توصرف خواهندکرد.
بگذربه کوی میکده تا زُمره ی حضور
اوقات خودزبهرتوصرفِ دعاکنند.
اگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته
به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی
کسی چه می داند شاید شاه نعمت اله که اندیشه های ناب حافظانه رابرنمی تابیده، طعنه ای به حافظ زده وجهان بینی اورامثل شراب خام شمرده که حافظ نوشیدن شراب خام را به دیدار حریف ِ مدّعی ترجیح داده وبه استقبال وملاقات اونرفته است!
معنی بیت: (نشستن درخانه و....) شراب خام نوشیدن،درنظرمن هزار باربهترازملاقات و دیدارهزارطبیبِ مدّعی (شاه نعمت اله ) هست.
دردم نهفته بِه زطبیبان مدّعی
باشد که ازخزانه ی غیبم دَوا کنند
ز رَهم میفکن ای شیخ به دانههای تسبیح
که چومرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامی
معنی بیت: ای شیخ که بادانه های تسبیح دام گسترانیده ای تاافرادساده لوح رابه دام بیاندازی! برای من تبلیغات مکن، بدان که وقتی مرغ زیرک وهوشیارباشد به هیچ دامی نمی افتد.
گرجلوه می نمایی وگرطعنه می زنی
ما نیستیم معتقد شیخ خودپسند
سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی
بخرم: مرا خریداری کن
باتوجّه به اینکه لحن کلام دراین سه بیت پایانی کاملاًتغییریافته است دواحتمال متصوّراست: اوّل اینکه شایدحافظ پس ازآنکه چندپاسخ دندان شکن وتحقیرکننده به شاه نعمت اله گفته، باملایم کردن لحن کلام شاید می خواسته حرمت اورانگاه دارد وازجاده ی ادب ومعرفت خارج نگردد.
احتمال دوّم این است که بنظرچنین می رسد که حافظ دراین سه بیتِ پایانی،ازپرداختن به شاه نعمت اله فارغ شده و روی سخن رابه طرف محبوب خویش گرفته است.
معنی بیت: ای حبیب، هوای خدمتگذاری تورادارم می خواهم به غلامی تومشغول باشم مراازروی لطف بخرونگاهدارکه چنین غلام مبارک وبنده ی مطیع کمترپیدا می شود.
به لابه گفت شبی میرمجلس توشوم
شدم به رغبت خویشش غلام ونشد
به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی
معنی بیت: ای محبوب، من این گله وشکایت به کجاببرم واین حکایت غم انگیزباچه کسی بازگویم که لبان تو زندگانی ما وآب حیات مابود دریغا که دوام نداشت وهمیشگی نبود.
دربزم دوریک دوقدح درکش وبرو
یعنی طمع مدار وصال دوام را
بگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ
که چنان کُشندهای را نکند کس انتقامی
معنی بیت: بگشای چشم وبا تیرغمزه ی مژگان خونم رابریز که ازدل هیچکس برنمی آید تا از کُشنده ای لطیف مثل تو انتقام گیرد.
خونم بخورکه هیچ ملک باچنان جمال
ازدل نیایدش که نویسد گناه تو
به نظر من با توجه به بیت 4 که شاه نعمت الله ولی پیام و سلامی برای حافظ نفرستاده و به حافظ بی توجهی کرده، در بیت 5 خام خود حافظ هست. و پخته شاه نعمت الله ولی. حافظ میگه اگر در مقابل شاه نعمت الله ولی که در این راه به معرفت رسیده و پخته شده و من خام و تازه کارم هستم ، ولی من خام و تازه کار هزار بار با معرفت تر و بهتر از شما پخته و با تجربه هستم.
این غزل را "در سکوت" بشنوید