گنجور

غزل شمارهٔ ۴۶۹

أَتَتْ رَوائِحُ رَنْدِ الْحِمیٰ و زادَ غَرامی
فدای خاک در دوست باد جان گرامی
پیام دوست شنیدن سعادت است و سلامت
مَنِ الْمُبَلِّغُ عَنّی إلی سُعادَ سلامی؟
بیا به شام غریبان و آب دیدهٔ من بین
به سان بادهٔ صافی در آبگینهٔ شامی
إذا تَغَرَّدَ عَن ذِی الْأَراکِ طائرُ خَیرٍ
فَلا تَفَرَّدَ عَن رَوضِها أَنینُ حَمامي
بسی نماند که روز فراق یار سر آید
رَأَیْتُ مِن هَضَباتِ الْحِمیٰ قِبابَ خِیامِ
خوشا دمی که درآیی و گویمت به سلامت
قَدِمْتَ خَیْرَ قُدومٍ نَزَلْتَ خَیْرَ مَقامِ
بَعِدْتُ مِنْکَ وَ قَدْ صِرْتُ ذائباً کَهِلالٍ
اگر چه روی چو ماهت ندیده‌ام به تمامی
وَ إِن دُعِیتُ بِخُلْدٍ وَ صِرْتُ ناقِضَ عَهْدٍ
فما تَطَیَّبَ نَفْسی وَ ما اسْتَطابَ مَنامی
امید هست که زودت به بخت نیک ببینم
تو شاد گشته به فرماندهی و من به غلامی
چو سِلْک دُرّ خوشاب است شعر نغز تو حافظ
که گاه لطف سبق می‌برد ز نظم نظامی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۶۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۶۹ به خوانش فاطمه نیکو ایجادی
غزل شمارهٔ ۴۶۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۶۹ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۴۶۹ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۴۶۹ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۶۹ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۴۶۹ به خوانش حجت الله عباسی
غزل شمارهٔ ۴۶۹ به خوانش محمدرضاکاکائی
غزل شمارهٔ ۴۶۹ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/07/16 04:10
علیرضا

در مصراع اول، اتت به اشتباه انت نوشته شده است.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1392/07/16 05:10
زرقا

خوشاب زیباست هم به معنی آبدار است و هم خوش آب و رنگ

1392/07/16 09:10
مینا

استاد خوبم حمید رضاجان درود.
فکر میکنم بیت چو سلک در خوشاب است ....
یعنی ای حافظ شعر تو چون مروارید درخشان باطراوت و آبدار و خوش آب و رنگ است که در لطف و باریک بینی ب شعر گنجوی هم رجحان و سبقت پیدا میکند .
پس دست کم در اینجا نمی توان معنی شهد حاصل از پخته شدن میوه را برای خوشاب پذیرفت چون سلک را به معنی رشته گرفته ایم و در را گوهر گوهری جان!
استاد ازهمین موقعیت استفاده میکنم و عید قربان را به شما و دوستان خوبم شادباش میگویم به امید قربانی شدن تمام لحظه های تلخ زندگیتان

1392/07/16 11:10
مینا

استاد بنده سه ایمیل که محتوایشان تفسیر چند غزل از مولانا بود دریافت کردم و چقدر خوشحال شدم چون گمان میکردم فرستنده شما باشید .در هر حال استاد همین که به فکر بنده هستید افتخاریست بس بزرگ .امیدوارم سایه تان بر سر بنده و گنجور مستدام باشد

1392/10/29 17:12
محمد

در مصراع اول انت اشتباه می باشد و اتت درست است ، لطفا تصحیح نماید . حتی با توجه به معنی هم اتت درست است یعنی : بوی خوش رند حمی آمد و محبتم زیاد شد . نقل از شرح سودی بر دیوان حافظ

سلام به همه دوستان
درمصرع اول ، أتت صحیح می باشد که فعل ماضی للغائبة می باشد به معنی جاءتْ : آمد
اولین صیغه آن « أتی » بروزن «عطا» می باشد
آیه اول سوره انسان:
هَلْ أَتَی عَلَی الإنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا
وقتی « أتی » للغائبه نوشته شود در آن اعلال به حذف صورت می گیرد و الف از آخر آن حذف می شود
« أتی : أتَیَتْ : أتَاتْ :أتَتْ
متشکرم از صبروحوصله شما

1393/03/23 23:05

با سلام
متاسفانه این غزل به روایت علامه قزوینی و دکتر غنی لبریز از ایراد و اشکال است و بر خلاف رویکرد غالب این دو بزرگوار در تصحیح‌شان از دیوان خواجه حافظ ، که مبتنی بر عدم ایجاد تغییر در نسخه‌ی خلخالی است ، حتی در مواردی تصحیح ذوقی و غیرعلمی را راجح بر متن خلخالی انجام داده‌اند و فهم و درک معنا را از روی این نسخه بسیار سخت و بعید از نسخ معتبر ساخته‌اند.
برای مثال در مطلع غزل پرواضح است که باید و شاید «أتـَتْ» باشد و نه «انت» تا بتوان راهی به دهی پیدا کرد.
خواجه می‌فرماید : رسید روایح = اتت روایحُ -> در نتیجه روایح فاعل و مرفوع است در این مکان.
روایح جمع مکسر رایحه بوده و در عربی جمع غیرعاقل در حکم مفرد مونت خواهد بود پس از مصدر «اتی» با توضیحات مربوط به اعلال ، صیغه‌ی للغائبه ماضی می‌شود : أتـَتْ
«رند» به معنای درخت خوش‌بویی است و مضافٌ الیه است برای روایح.
«حِمی» در معنای قرق‌گاه و جای اختصاصی خوش آب و هوایی است که ورود سایران بدان جا ممنوع است و مجازاً کوی و حرم معشوق است. نظیر این کاربرد را خواجه در غزل 460 و بیت چهارم «ربیع العمر فی مرعی حماکم» نیز به کار برده است.
پس قسمت مصرع اول می‌خواهد بگوید : «رایحه‌هایی از درخت خوش‌بوی کوی معشوق رسید (به مشام رسید).» و در واقع برای «انت» هیچ محلی از اعراب وجود نخواهد داشت.
ادامه‌ی مصرع اول و مصرع دوم نیز موید مطالب بالاست : «زاد غرامی» یعنی زیاد شد شوق و عشق من [و در نتیجه بر اثر این وقایع] جان گرامی فدای خاک در دوست باد.
در سایر ابیات و به خصوص در بیت چهارم و بیت هشتم نیز از این دست اشتباهات مجدداً پدیدار می‌شوند ؛
در بیت چهارم و مصرع اوّل «اذا تقرّب ...» آن چیزی است که برآمد تمامی نسخ کهن است و دارای مفهوم در این بیت ؛ یعنی وقتی که نزدیک شدم به ...
گفته‌های من برآیند شنیده‌هایی از استاد حسین آهی و دانش اندک خودم از زبان عربی بود.
از دوستان تقاضا دارم برنامه‌ی رادیویی «تماشاگه راز» با اجرای حسین آهی عزیز را پیرامون این غزل گوش کنند و با توجه به استنادات نسخه‌ای ، دستور زبانی و مقایسه‌ای با سایر متون هم دوره ، به درک بهتری از این غزل برسند.
کلیه‌ی فایل‌های این برنامه در سایت رادیو فرهنگ و یا سایت‌هایی نظیر راسخون و پهرست به صورت آرشیوی دقیق و کامل ضبط شده‌است.
با سپاس از دوستان و به امید روزی که تصحیح این غزل‌ها بر مبنای تصحیحات نوین و علمی‌تر و دقیق‌تری نظیر تصحیح استاد رشید عیوضی و استاد سایه بنا نهاده شود و از تعصب بی‌جا روی یک نسخه خودداری.

1395/07/04 20:10
رنگارنگ

جناب شمس،
درست میفرماید مینا، "سلک در خوشاب ، خوش آب" به مانای
رشته ای مروارید تر
و البته با کمپوت و نوشیدنی های شیرین خویشیی ندارد.
شیرین کام باشید

1395/07/04 22:10
مهناز ، س

برای دوستانی که مایلند معانی را بدانند از شرح جلالی بر حافظ می آورم. )
(1) بوی خوش درخت رَند از اقامتگاه قرق شده معشوق آمد و شیفتگی و شوق من افزون شد. جان عزیز فدای خاکِ درِ معشوق باد.
(2) شنیدن پیغام دوست باعث خوشبختی و سلامتی می شود. کیست که سلام مرا به سُعاد (محبوب) برساند.
(3) به شب هنگام و در شام اندوه بار من بیا و اشک مرا تماشا کن که مانند شراب قرمز زلالی در شیشه شفافی می درخشد.
(4) هرگاه مرغ فرخنده پیامی در موضع اراک آوازی خوش برکشد ناله اندوه بار کبوتر من از آواز مرغزار آنجا جدا و پراکنده و متفرّق مباد.
(5) چیزی نمانده که ایام دوری معشوق به پایان برسد. من از بلندیهای قرقگاه محبوب، قبّه ها و تحدّب خیمه‌ها را مشاهده می کنم.
(6) چه خوش است آن لحظه‌یی که از در درآیی و من به تو بگویم قدمت مبارک، در بهترین جایگاه فرود آمدی.
(7) هر چند که روی چون ماه شب چهارده ات را به تمام و کمال ندیده ام، از تو دور افتادم و مانند شب اول گداخته و لاغر شدم.
(8) اگر به شرط آنکه عهد دوستی را بشکنم به بهشت دعوت شوم الهی که هرگز به وجود من خوش نگذرد و خواب بر من گوارا نباشد.
(9) امید من این است که ترا هر چه زودتر در اوج نیک بختی ببینم. در حالی که تو به فرمانروایی دلشاد و من به فرمانبرداری تو خرسند باشم.
(10) حافظ، شعر لطیف و بدیع تو به مانند رشته مروارید خوش آب و رنگی است که در مقام لطافت گوی سبقت را از شعر نظامی می رباید.
در طول مدت دو سال و کسری غیبت شاه شجاع از شیراز و تسلط شاه محمود بر پایتخت، بین حافظ و شاه شجاع روابط و مکاتبات برقرار بوده است. غزل هایی که حافظ در این مدت سروده و در آن اشارات فراوانی وجود دارد، دلیل بر این است که شاعر در هر مرتبه نامه نگاری غزلی حاوی پیام سیاسی و یا احوالپرسی توسط پیک برای شاه متواری ارسال می نموده است.
این غزل پس از رسیدن نامه و خبری که از آن بوی فتح و پیروزی به مشام طرفداران شاه شجاع رسانیده شده و در پاسخ آن نامه سروده شده است. شاعر در بیت دوم می فرماید: (پیام دوست شنیدن سعادت است و سلامت) و این به معنای آنست که نامه و پیام تو رسید و در بیت سوم حافظ می گوید ای شاه شجاع به شیراز بیا و مشتاقان خود را در انتظار ببین و در بیت عربی به این نکته اشاره دارد که پرنده خوش خبر به محض اینکه از شهر و دیار محبوب آواز خوش سر دهد در شهر شیراز هم همه پرندگان با او همصدا می شوند و بالاخره در بیت پنجم چنین پیش بینی می کند که ایام فراق به سر رسیده و چیزی نمانده که طلایه لشکر شاه نمودار گردد. سپس در بیت ششم اضافه می کند که (خوشا دمی که درآئی و گویمت به سلامت …).
بالاخره در ابیات 7، 8 و 9 به تعریف و ستایش شاه پرداخته و اشتیاق خود را به دیدار و خدمتگزاری او بازگو می کند.
شاعر در بیت مقطع غزل از نظامی گنجه‌یی نام برده و منظور کلام او این است که اشعار نظامی به مانند رشته مروارید آبدار است و در مقام تفاخر اشعار خود را با آن مقایسه کرده و اشعار برجسته و لطیف خود را با اشعار او قابل مقایسه می داند.
ماناباشید

1395/12/13 08:03
محمدامین

سلام و درود
هنوز روی سلامت به کشورست وعید
هنوز پشت سعادت به مسندست سعاد
سعدی
برای سعید تحریری

1396/02/09 17:05
سعید

رند. [ رَ ] (ع اِ) درخت عود. (دهار). عود. (السامی فی الاسامی ). درختی است خوشبوی از درختان بادیه و بقولی دیگر آس را نیز گویند.

1397/01/27 14:03
امید

نظرات بزرگواران رو درمورد "در خوشاب" مطالعه کرد ، البته همه عزیزان استاد بنده هستن و احتمالا معنی این عبارت رو از خاطر بردن ، برای همین جسارت می کنم و معنی درست رو بیان می کنم.
خوشاب به تنهایی همان "آب دار " و "شیرین شده " ای هست که عنوان شد.
امــّــا "در خوشاب"به معنی گوهر شاهوار هستش، همه گردنبند هایی رو دیدم که از سنگ و جواهرات ریز شروع می شن کم کم اندازه گوهر ها بزرگ و بزرگتر میشه تا به "درشت ترین گوهر " می رسه که در وسط قرار دارد به این گفته می شه "در خوشاب" .
اون طور که در تاریخ از سلطان مسعود به عنوان "درخوشاب عقد غزنوی " یاد می شه که در میان پادشاهان این سلسله سرآمد همه بود.
سلک هم به معنی گردنبند و رشته عموما مروارید هست. تعبیر گردنبند برای شعر در حافظ تعبیر معمول و رایجی است و اربتاط لطیف و شاعرانه ای بین به نطم درآرودن سنگ و مروارید با به نطم در آوردن کلمات دیده می شه
"سلک درخوشاب " یعنی گردنبدی که تمام مهره های و سنگ های آن گوهر شاهوار باشند نه فقط وسطی.
با جمع بندی مطالب گفته شده معنی مصرع " چون سلک در خوشاب است شعر نغز تو حافظ" به این صورت می شه که " حافظ شعر تو مانند گردندی است که تمام کلمات و عبارات به نظم در آمده در آن نغز و ازشمند است"

1397/10/28 20:12

اَتَتْ رَوائحُ رَندَ الحِمی و زاَد غَرامی
فدای خاک در دوست باد جان گرامی
اَتَتْ: آمد
رَوائح: شمیم و بوهای مطبوع ومعطّر
رَند: نام درختی بابوی معطّر
حِمی: منطقه وچراگاه اختصاصی، کنایه ازمخوطه ی حرم خصوصی یار
زاد:فزونی یافت،زیاد شد
غَرامی: عشق واشتیاق
معنی بیت: شمیم خوش درخت رَند از محوطه ی اختصاصی یاربه مشامم رسید و عشق واشتیاق نی افزونی بخشید. جان عزیز فدای خاکِ درگاه معشوق باد.
به بوی زلف توگرجان به بادرفت چه شد
هزارجان گرامی فدای جانانه
پیام دوست شنیدن سعادت است و سلامت
مِنِ المُبلّغ عَنّی الی سُعادَ سَلامی
مِن: از
مُبَلّغ: تبلیغ کننده
عَنّی: از من
الی: به سوی
سُعاد: اسم معشوقی درادبیّات عاشقانه ی عرب دراینجا کنایه ازدوست ِ شاعر که احتمالاً شاه شجاع خوش سیما ومحبوب دل حافظ است.هم اوکه با دسیسه ی برادرش شاه محمود مدّتی ازسلطنت برکنار وبه بیرون ازشیراز رانده شد. این غزل احتمالاً دراین مدّت سروده شده است.
معنی بیت: شنیدن پیام دوست سبب خوشبختی و سلامتی می شود. کیست که سلام مرا به سُعاد (محبوب- شاه شجاع) برساند.
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تاکنم جان ازسررغبت فدای نام دوست
بیا به شام غریبان و آب دیده ی من بین
به سان باده ی صافی در آبگینه ی شامی
شام غریبان: شب ِمردم غریب و از یار و دیار دورافتاده. شاعربه کنایه می فرماید ای دوست، گرچه تواز یارودیاردورافتاده ای امّا درحقیقت این من هستم که دورازتو شبهای غم انگیزی همچون شام غریبان دارم.
آبگینه: شیشه
آبگینه ی شامی: شیشه ای که متعلّق به شام(سوریه) باشد.
باده ی صافی: شراب ناب سرخرنگ، اشک چشم شاعرخونین است وبه شراب زلال تشبیه شده ودیده ی شاعربه شیشه ی شفّاف شامی.
معنی بیت: ای دوست بیاوحال وروزمارادراین شام غریبان ببین واشک روان ماراتماشاکن که گویی به شراب زلال سرخ رنگ در شیشه ی شفافِ شامی می ماند.
نمازشام غریبان چوگریه آغازم
به مویه های غریبانه گریه پردازم
اِذا تَعَزَّدَ عَن ذِی الاَراک طائرُ خیرِ
فَلا تَفَرَّدَ عَن روضِها اَنینَ حَمامی
اِذا: هنگامی که
تَعَزَّد: با شوق آواز بخواند
عَن: از
ذِی الاَراک:
درست است که “وادی الاَراک”
منطقه ای درعربستان است لیکن دراینجا کنایه از"اراک" ایران است که دردوره‌های باستان وپیش ازحمله ی اعراب، به مرکز فلات ایران، ایرانستان و ایرانک(اراک) گفته می‌شد و در دوره ی اسلامی ، منطقه یا سرزمین اراک را به صورت عربی شده ی آن یعنی “عراقِ عجم” تبدیل کردند. ولایت اراک منطقه ی وسیعی راازقم تا اصفهان وکرمانشاه و… شامل می‌شد.بنابراین بنظرچنین می رسد که حافظ “ذی الاَراک” رابه کنایه ازهمین اراکِ باستان که شاه شجاع به بخشی ازانجا(اصفهان) رانده شده بوده بکارگرفته است.
طائر: طایر، پرنده
طائرخیر: پرنده ی مبارک وفرخنده پیام، کنایه ازدلِ محبوب
فَ: پس
لا: نه
تَفَرَّد: تنها وفرد
فَلا تَفَرَّد: پس تنها مبادا
رَوضِها: سبزه زاران ،چمنزاران
اَنینُ: ناله وزاری
حَمام: کبوتر و هر نوع مرغ طوق دار مثل فاخته و قمری
اَنینُ حَمامی: ناله های قمری من، "قمری"کنایه ازدل شاعر است که طوق عشق وارادت برگردن دارد.
معنی بیت: هنگامی که مرغ مبارک و فرخنده پیام (مرغ دل معشوق) در منطقه ی اراک آوازخوش سردهد ناله ی قمری دل من که طوق بندگی برگردن دارد باآوازاوهمراه وهمنوا باد وهرگز ازآنجا جدا مباد.
اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
عمربگذشته به پیرانه سرم بازآید
بسی نماند که روز فراق یارسر آید
رأیتُ من هَضَباتِ الحِمی قُبابَ خِیام
رأیتُ:دیدم
هَضَبات: کوههای بلند و پشته ها
حِمی: منطقه وچراگاه اختصاصی، کنایه ازمخوطه ی حرم خصوصی یار
قُباب: گنبدها وبارگاهها
خِیام: خیمه ها
معنی بیت: زیاد نمانده که ایّام هجران به سرآید من ازبلندیها وپشته های منطقه اختصاصی معشوق، گنبدها وبارگاهها وانحنای سقف خیمه هارا مشاهده می کنم.
چون سرآمد دولت شبهای وصل
بگذرد ایّام هجران نیز هم
خوشادمی که درآیی وگویمت به سلامت
قَدِمتَ خَیرَ قُدومٍ نَزَلْتَ خیرُ مقامٍ
قَدِمتَ: قدم نهادی، واردشدی
خیر: خوب
خیرَ قدومٍ: با قدمِ خیر ومبارک
نَزَلْتَ: فرود آمدی.
خیرُ مقامٍ: به جایگاهِ خیر ومبارک
معنی بیت: ای خوش آن لحظه ای که توازدردرآیی ومن به تو بگویم مبارکباد قدوم توکه در بهترین جایگاه فرود آمدی.
درآ که دردل خسته توان درآیدباز
بیاکه درتن مُرده روان درآید باز
بَعِدْتُ مِنکَ وَ قَد صِرْتُ ذائباً کَهِلالِ
اگرچه روی چوماهت ندیده‌ام به تمامی
بَعِدْتُ: دور شدم
مِنکَ: از تو
وَ قَد: و به درستی
صِرْتُ: شدم
ذائباً: مذاب،آب شده
کَ:‌ مثل
هلال: ماه نو
معنی بیت: هر چند که روی چون ماهِ شب چهارده ات را به تمام و کمال ندیدم بااین حال از تو دور افتادم و به درستی که به شکل هلال شب اوّل مذاب وضعیف وباریک شدم.
رحم آر بردل من کزمِهر روی خوبت
شدشخص ناتوانم باریک چون هلالی
وَ اِن دُعَیْتُ بِخُلد و صِرتُ ناقض عَهدِ
فَما تُطَیِّبُ نَفْسی وَ ما اَسْتَطاب مَنامی
دُعَیْتُ: دعوت شدم، خوانده شدم
خُلد: جاویدان، کنایه از بهشت.
ناقض: نقض کننده، شکننده
صِرْتُ: شدم
فَما تُطَیِّبُ: پس خوش و خوب نشود.
نَفْسی: وجود من، جسم من.
وَ ما اَسْتَطاب: گوارا نمی شود
مَنامی : خوابگاه من، خواب من
معنی بیت: اگر بااین شرط به بهشت دعوت شوم که عهد وپیمان دوستی را بشکنم پس هرگز به من خوش نخواهدگذشت وخواب من دربهشت آرام نخواهد بود.
گرخَمربهشت است بریزید که بی دوست
هرشربت عَذبم که دهی عین شراب اشت
امید هست که زودت به بخت نیک ببینم
تو شاد گشته به فرماندهی و من به غلامی
معنی بیت: بسیارامید وارهستم که به زودی زود تورا نیک بخت وموفّق ببینم. ببینم که تو شادمان ازتکیه زدن به مسندفرماندهی شده و من به فرمانبرداری تو خرسند هستم.
به عاشقان نظری کن به شکراین نعمت
که من غلام مطیع اَم توپادشاه مطاع
چو سِلک دّر ِ خوشاب است شعر نغز تو حافظ
که گاهِ لطف سَبَق می‌برد ز نظم نظامی
سِلک: رشته‌ای که چیزی به آن بکشند مثل رشتۀ مروارید، رشته،نخ، سیم.
دُرّ: مروارید
خوشاب: آبدار، خوش آب و رنگ.
نغز: هر چیز عجیب و بدیع که دیدنش خوشایند باشد، خوب، نیکو، لطیف، بدیع.
گاهِ لطف: به هنگام لطیف شدن.
سَبَق: پیشی گرفتن وپیش افتادن.
نظامی : جمال‌الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤیَّد، متخلّص به نظامی ونامورحکیم نظامی شاعر وداستان‌سرای ایرانی و پارسی‌گوی حوزه ی تمدّن ایرانی در سده ی ششم هجری که به‌عنوان پیشوای داستان‌سرایی در ادب پارسی شناخته شده‌است. آرامگاه حکیم نظامی، در حاشیه ی غربی شهرگنجه قرار دارد.
نظم: شعر،کلام موزون ودارای قافیه
معنی بیت: ای حافظ، شعرتو مانندِ رشته ایست که واژه های همچون مرواریدِ درخشان و خوش آب و رنگ رابه نظم کشیده است شعرتو آنقدرلطیف وبکر وبدیع است که دربحثِ لطافت وطراوت، از اشعار نظامی پیشی می گیرد.
حافظ بیشترین تاثیررااز نظامی پذیرفته است. نظامی استاد بی بدیل داستانسرایی،شعرتمثیلی وبزمیست. نظامی در انتخاب الفاظ و کلمات مناسب و ایجاد ترکیبات خاص تازه و ابداع معانی و مضامین بکر و دلپسند و تصویر جزئیات بانیروی تخیّل و دقّت در وصف مناظر و توصیف طبیعت و اشخاص و به کار بردن تشبیهات و استعارات مطبوع و تازه، در شمار کسانی است که بعد از خود نظیری نیافته است.
امّا ظاهراً آن روزکه حافظ این بیت پایانی غزل را می سروده نمی دانسته که روزی فراخواهدرسید که نه تنها ازاشعارنظامی ِ شیرین سخن بلکه ازتمامی شاعران پارسی گوی تاریخ وشاید ازتمام شاعران جهان باهرزبان وملیّت سبقت گرفته وبراوج قلّه ی لطافت وظرافت درشعروغزل تکیه خواهدزد.
غزل گفتیّ ودُرسُفتی بیا وخوش بخوان حافظ
که برنظم توافشاند فلک عقد ثریّا را

1398/01/30 23:03
زهره

سلام علیکم
یکی از زیباترین غزلهایی که خواندم
البته برای من انتخاب از میان غزلهای حافظ خیلی سخت است.
آقای ساقی از تلاش شما ست که این حس دل انکیز و دانش نو را از این غزل پر از لطیفه را دارم.
متشکرم

1398/02/02 05:05
رضا ثانی

اتت روائح رند الحمی و زاد غرامی
بوی خوش درخت عود پرگل به مشامم رسید و شیفتگیم را افزون کرد

1400/05/02 13:08
رویا

فکر میکنم رند باید کسره بگیره، چون مضاف الیه هست توی این جمله.

اَتَتْ رَوائحُ رَندِ الحِمی و زاَد غَرامی

1401/10/06 02:01
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

1402/12/18 21:03
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

1 أَتَتْ رَوائِحُ رَنْدِ الْحِمیٰ و زادَ غَرامی

فدای خاک در دوست باد جان گرامی

بوی خوش درخت رَند از محل اقامت معشوق آمد و عشق و شیدایی من فزونی گرفت.

 

2 پیام دوست شنیدن سعادت است و سلامت

مَنِ الْمُبَلِّغُ عَنّی إلی سُعادَ سلامی؟

مَن: اسم استفهام به معنی کیست

الْمُبَلِّغ: پیام رسان

عَنّی: از من، از طرف من

سُعاد: نام معشوق

چه کسی سلامم را از من به سعاد می‌رساند؟

 

4 إذا تَغَرَّدَ عَن ذِی الْأَراکِ طائرُ خَیرٍ

فَلا تَفَرَّدَ عَن رَوضِها أَنینُ حَمامی

تَغَرَّدَ: آواز خواند و چهچه زد

ذِی‌الْأَراکِ: نام سرزمینی در عربستان فعلی

طائرُ خَیرٍ: پرنده خوش خبر، پرنده فرخنده پیام

فَلا تَفَرَّدَ: تنها مباد

رَوض: سبزه زار، مرغزار

أَنینُ: ناله

حَمام: کبوتر

هنگامی که از سرزمین ذی‌الأراک پرنده خوبی و فرخنده پیام، آواز می‌خواند و چهچه می‌زند ناله کبوتر من (کبوتر دل من) از سبزه زارانِ آن سرزمین جدا مباد (یعنی کبوتر دل من نیز با او ناله می کند)

در برخی توضیحات در ذیل این غزل، اراک را به معنای عراق عجم و اصفهان گرفته‌اند که صحیح نمی‌باشد به دو دلیل

اولاً: در هیچ شعری از قدما کلمه اراک به کار نرفته است بلکه از عراق استفاده شده است.

ثانیاً: اگر به این معنی بگیریم کلمۀ « ذِی» زیادی و بلا استفاده است.

 

5 بسی نماند که روز فراق یار سر آید

رَأَیْتُ مِن هَضَباتِ الْحِمیٰ قِبابَ خِیامِ

رَأَیْتُ: دیدم

هَضَبات: کوه ها، برآمدگی‌های زمین

الْحِمیٰ: در اینجا منظور سرزمین معشوق است

قِبابَ: برآمدگی‌ها، قبه‌ها

خِیام: خیمه‌ها

از پسِ کوه‌های سرزمین معشوقم، برآمدگی‌ها و گنبد و قبّۀ خیمه‌ها را دیدم

 

6 خوشا دمی که درآیی و گویمت به سلامت

قَدِمْتَ خَیْرَ قُدومٍ نَزَلْتَ خَیْرَ مَقامِ

قَدِمْتَ: آمدی

خَیْرَ قُدومٍ: خوش قدم باشی

نَزَلْتَ: فرودآمدی

خَیْرَ مَقامِ: جای خوب

خوش آمدی، به جای خوبی فرود آمدی (اصطلاحی است معادل خوش قدم باشی، جای خوبی وارد شدی)

 

7 بَعِدْتُ مِنْکَ وَ قَدْ صِرْتُ ذائباً کَهِلالٍ

اگر چه روی چو ماهت ندیده‌ام به تمامی

بَعِدْتُ: دور شدم

مِنْکَ: از تو

قَدْ صِرْتُ: شده ام

ذائباً: ذوب

کَ: مانند

از تو دور شدم و چون هلال باریک ماه، ذوب شده‌ام

 

8 وَ إِن دُعِیتُ بِخُلْدٍ وَ صِرْتُ ناقِضَ عَهْدٍ

فما تَطَیَّبَ نَفْسی وَ ما اسْتَطابَ مَنامی

إِن: اگر

دُعِیتُ: دعوت شوم

خُلْد: بهشت جاودان

صِرْتُ: شدم

ناقِضَ: نقض کننده

تَطَیَّبَ: پاک شد

نَفْس: جان و روان

اسْتَطابَ: پاکیزه شد، خوش و گوارا شد – این فعل گاهی نیز متعدی است: پاکیزه کرد، خوش و گوارا کرد

مَنام: هم مصدر است به معنی خواب و هم اسم مکان است به معنی خواب‌گاه

فعل‌های ماضی این بیت چون در جملۀ شرطی هستند همگی مضارع ترجمه می‌شوند.

اگر به بهشت، فرا خوانده شوم در حالی که پیمان دوستی را بشکنم پس جان من پاکیزه و خوشبو نمی‌شود و خوابم خوش نمی‌شود.

 

10 چو سِلْک دُرّ خوشاب است شعر نغز تو حافظ

که گاه لطف، سَبَق می‌برد ز نظم نظامی

خوشاب (خُشاب) خوش‌آب‌ و رنگ که بیشتر در صفتِ جواهر مخصوصاً مروارید به کار می‌رود.

حافظ! شعرِ نغز و لطیف تو مانند رشته مرواریدی خوش آب و رنگ است که در هنگام لطف از شعر نظامی جلو می‌افتد.

رندی حافظ در اینجا گُل کرده است. به صورت مضاعف از شعر خودش در برابر شعر نظامی تعریف کرده است. یعنی سخن خودش را شعر نامیده و سخن نظامی را نظم. و می‌دانیم که ضرورتا هر نظمی، شعر نیست