گنجور

غزل شمارهٔ ۴۶۰

سُلَیمیٰ مُنذُ حَلَّت بِالْعراقِ
أُلاقی مِن نَواها ما أُلاقی
الا ای ساروان منزل دوست
إِلی رُکبانِکُم طالَ اشْتیاقی
خِرَد در زنده‌رود انداز و می نوش
به گلبانگ جوانان عراقی
رَبیعُ العُمرِ فی مَرعیٰ حِماکُم
حَماکَ اللّهُ یا عَهدَ التَّلاقی
بیا ساقی بده رَطْل گرانم
سَقاکَ اللّهُ مِن کَأسٍ دِهاقِ
جوانی باز می‌آرد به یادم
سماع چنگ و دست افشان ساقی
می باقی بده تا مست و خوشدل
به یاران برفَشانم عمر باقی
درونم خون شد از نادیدن دوست
أَلا تَعْساً لِأیّامِ الفِراقِ
دُموعی بَعدَکُم لا تَحْقِروها
فَکَم بحرٍ عَمیقٍ مِن سَواقِ
دمی با نیکخواهان متفق باش
غنیمت دان امور اتفاقی
بساز ای مطرب خوشخوان خوشگو
به شعر فارسی، صوت عراقی
عروسی بس خوشی ای دختر رَز
ولی گه گه سزاوار طلاقی
مسیحای مجرد را برازد
که با خورشید سازد هم‌وُثاقی
وصال دوستان روزی ما نیست
بخوان حافظ غزل‌های فراقی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۶۰ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۶۰ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۴۶۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۶۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۶۰ به خوانش حجت الله عباسی
غزل شمارهٔ ۴۶۰ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۴۶۰ به خوانش محمدرضاکاکائی
غزل شمارهٔ ۴۶۰ به خوانش افسر آریا

حاشیه ها

1389/10/04 15:01

معنی بیت 1: معشوق من آنگاه که به عراق ، رحل اقامت افکند ، می کشم از دوری او ، آنچه می کشم.( هر چه می کشم از دوری او می کشم.)
معنی بیت 2: هان! ای ساربان که به منزل دوست می روی، به سواران شما ، اشتیاق من افزون و طولانی است .
معنی بیت 3: عقل و خِرَد را در زاینده رود بینداز و با نوا و آواز جوانان عراقی ، شراب بنوش.
معنی بیت 4: بهار عمر در مراتع و سبزه زارهای منزل شماست. ای روزگار ملاقات ، خداوند تورا حمایت کند.
معنی بیت 5: ساقی بیا و پیمانه سنگین و بزرگ شراب را به من بده. خداوند تو را از جامی سرشار ، سیراب کند.
معنی بیت 8: درونم از ندیدن دوست ، غرق خون شد. ای روزگار فراق ، خدا تو را نابود سازد.
معنی بیت 9: اشکهایم را که پس از شما می ریزد، کوچک و حقیر ندانید. چه بسیار دریای بزرگ و عمیقی که از جویبارها پدید می آید.
معنی بیت 13: حضرت عیسی که از همه تعلقات دنیوی ، مجرد است، شایستهاست که با خورشید ، همخانه شود.

1394/09/19 12:12
علی

معانی ابیات غزل (460)
(1) از آن زمان که سلیمی (معشوق من) در عراق (اصفهان) مسکن گزید، ار دوریش می کشم آنچه را که می‌کشم.
(2) آهای، ای ساربان کجاوهِ محبوب، انتظار و اشتیاق من به دیدار سوار شدگان و مسافرین شما از حد گذشت.
(3) عقل را در زاینده رود، به دور بینداز و با آواز خوش جوانان اصفهانی شراب بنوش.
(4) بهار سرسبز زندگی در چراگاه قرق شده شما حس می شود ای روزگار وصل، خدا تو را در پناه خویش بگیرد.
(5) ساقی، بیا و جام بزرگ شراب به من بده، خداوند تو را از جامی لبریز سیراب گرداند.
(6) شنیدن آواز چنگ و دیدن رقص موزون ساقی، دوباره مرا به یاد جوانی می اندازد (دوره جوانی را به یاد من می آورد) .
(7) (ای ساقی) از آن سهمیه شراب باقی مانده مرا، به من بده تا شنگول و شاداب مانده و عمر باقی مانده را در پای دوستان نثار کنم.
(8) دلم از دوری و فراق دوست خون شد. الهی، ایام فراق محو و نابود بادا.
(9) اشکهای مرا که پس از رفتن شما روان است دست کم نگیرید. چه بسا دریاهای ژرف که از جویبارهای باریک تشکیل می شود.
(10) لحظاتی با دوستان خیرخواه خود همدل و هم جهت باش و رویدادهای مناسبی را که برایت پیش می آید غنیمت شمار.
(11) ای رامشگر خوش آواز خوش پرداز، با شعر فارسی، آهنگی را در مقام عراق بنواز.
(12) ای شراب، تو عروس دلپذیر خوش برخوردی اما گاهگاهی ترک تو لازم می آید.
(13) از حضرت مسیح وارسته از تعلقات دنیوی برازنده است که (در آسمان چهارم) با خورشید هم خانه شود.
(14) حافظ، رسیدن به وصال دوست قسمت و نصیب ما نمی شود به خواندن غزل های عراقی سرگرم و مشغول باش.
شرح ابیات غزل (460)

1396/06/06 11:09
فرخ مردان

قابل توجه عاقلان مجرد:
عروسی بس خوشی ای دختر رز......ولی گه گه سزاوار طلاقی(!)
مسیحای مجرد را برازد..............که با خورشید سازد هم وثاقی

1397/04/06 14:07
علی شمس

جناب فرخ نیک میدانید که دختر رز اشاره به شراب دارد و حافظ در این بیت میگوید که گاه گاه باید نوشیدن شراب را ترک کرد بدین معنا که از پیوسته نوشیدن و افراط پرهیز کرد.

1397/06/19 22:09
مسعود هوشمند

اَلا قُمْ وَ اغتَنِمْ یومَ التِلاقی
و در بِالکأسِ و ارْفِق بِالْرِفاقی
فَمالی لَم اَطا سَبْعَ الطِّباقی
و لَم اَصْعَدْ علی اَعْلی الْمَراقی
لَقد فاحَ الرّبیعَ و دارِ ساقی
وهب نَسیمِ رَوْضات العِراقی
٭
حافظ تحت تاثیر غزل های عربی شیخ فخرالدین عراقی عارف معاصر سعدی که مطالع آنها در بالا یاد شد به ویژه غزل سوم، این غزل را سروده و مصراع دوم بیتی از غزل سوم به شرح زیر:‌
بَلیَت الآنَ صبحی بِالبلایا
اُلاقی مِن رزایا، ما اُلاقی
شرح جلالی بر حافظ

1397/09/18 19:12

سُلیمی مُنذُ حَلّت بِالعَراقِ (ی(
اُلاقی مِن نَواها مَا اُلاقی
سُلَیمی:معشوقی درشعرو ادبیّات عرب که دردیوان حافظ بیشتربه سلما شهرت دارد
مُنْذُ: از
حَلَّت: نزول کرد، منزل کرد
بِالعِراقی: در عراق ، ایالت جبال را در قرون وسطی غالب اوقات عراق عجم می نامیدند تا با عراق عرب اشتباه نشودکه شامل شهرهای بزرگی از قبیل کرمانشاه ، همدان و اصفهان بود.
اُلاقی: ملاقات می کنم ،می بینم
مِن: از
نَوا: فاصله ،فراق
ها:او، آن
ما: آنچه
معنی بیت: از آن زمان که محبوب من(احتمالاً شاه شجاع) دراصفهان منزل کرد ، می بینم (آنچه رنج واندوه وغم می بینم )ازفراق ودوری او می بینم.
الاای ساروانِ منزل دوست
اِلی رَکَبانِکُمْ طالَ اشتیاقی
ساروان: ساربان،شتربان
الی: به سوی
رَکَبانِکُمْ: سواران شما
طال: طول کشید،فزونی یافت
اشتیاقی: اشتیاق من، آرزوی من.
معنی بیت: ای ساربانی که عازم منزلگاه دوست هستی اشتیاق من به دیدار مسافران تو فزونی یافت.
خرددرزنده رود اندازومی نوش
به گلبانگِ جوانان عراقی
معنی بیت: خطاب به محبوب می فرماید: غصّه واندوه به دل راه مده عقل فضول رادرزاینده بیانداز وبه سازوآهنگ جوانان اصفهانی باده بنوش وشادخواری کن
رَبیع العُمرفی مَرعی حِماکُم
حِماک الله یا عَهد التّلاقی
ربیع:فصل بهار،
ربیع العمر: بهارزندگانی
فی:در
مَرعی: چراگاه
حِمی: حِماکُم: منطقه ی حفاظت شده ومزرعه ی متعلّق به شما
حَماکَ الله: خدا حفظت کند،پاینده باشی
یا: ای
عَهد:زمان، روزگار
التلاقی:ملاقات کردن
معنی بیت: حقّا که بهارعمر همان بود که در مزرعه ی متعلّق به شما سپری شد، ای روزگاردیدار پاینده باشی خدا نگه دار توباد.
بیا ساقی بده رَطل گرانم
سَقاک الله من کَأسٍ دهاقی
رطل: پیمانه ی شراب بزرگ
گران: بزرگ، سنگین
سقاکَ الله: خداوند تو را سیراب کند
کأس: کاسه پر، جام شراب پر.
دهاق: پر،سرشار و لبالب
معنی بیت: ای ساقی! به من پیمانه ی بزرگ شراب بده درعوض دعامی کنم خدا ازشراب بهشت تورا سیراب کند.
جوانی باز می‌آرد به یادم
سَماع چنگ ودست افشان ساقی
سماع: شنیدن
چنگ: آلت موسیقی
دست افشانی: رقص وچرخاندن موزون دستها متناسب باریتم موسیقی
معنی بیت: شنیدن آهنگ دلنشین چنگ ودیدن رقص ودست افشانیِ ساقی، جوانی رادرخاطرم زنده می سازد.
پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد
می باقی بده تا مست و خوشدل
به یاران برفشانم عمر باقی
معنی بیت: ای ساقی می باقیمانده رابیاورتا سرخوش وشادمان عمرباقی رانثار دوستان وهمدمان کنم.
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
درونم خون شدازنادیدن دوست
اَلا تَعساً لِأیّامِ الفِراقی
تعساً: هلاک شود، کشته شود، لِ: برای
ایّام: روزها
الفراقی: دوری وهجران
معنی بیت: ازاینکه نمی توانم رخساردوست راببینم درونم خون است ای کاش که فراق هلاک شود وجدایی ازبین برود.
اگر به دست من افتد فراق را بکشم
که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق
دُمُوعی بَعدُکُم لا تَحقِروُها
فَکُمْ بَحرٍعمیقِ مِنْ سَواقی
دُموعی: اشکهای من
بعدُکُم: بعد از شما، به دنبال شما.
لا: نه
لا تَحقِروها:آن را حقیر و کوچک مشمارید
فَ: پس
بحر: دریا
سواقی: جویبارهای کوچک
معنی بیت: . اشک های مرا که در دوری از شما ازچشمانم روان است حقیر و کوچک مشمارید ازاین جویبارها چه دریاهای عمیقی که پدید می آید.
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشه ی چشم از غم دل دریایی
دمی با نیکخواهان متّفق باش
غنیمت دان امور اتّفاقی
نیک خواهان: خیرخواهان.
مُتّفِق: همراهی وهمدمی
امور اتفاقی: حوادثی که گه گاهی رخ می دهند.
معنی بیت:لحظه ای باآنانکه برای توصادقانه طلب نیکی وبهروزی دارند همدم وهمراه باش وازچنین اتّفاقات استقبال کن وآن راغنیمتی بشمار
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
بسازای مطرب خوشخوان خوشگو
به شعر فارسی صوت عراقی
صوت عراقی: آهنگ عراقی
بساز: سازکن، رقم بزن
صوت عراقی : آهنگ و آواز عراقی، که دستگاهیست درموسیقی. ضمن آنکه ایهامی نیزبه "عراق عجم" دارد که محبوب حافظ درآنجا سکونت دارد.
معنی بیت: ای مطرب خوش صدا وخوش سخن، سعی کن باغزلهای پارسی دردستگاه سوزناک عراقی سرودی بساز (تابه یادمحبوب که درعراق سکونت داردباشیم)
مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق
که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد
عروسی بس خوشی ای دختر رَز
ولی گه گه سزاوار طلاقی
رَز: باغ انگور،تاک
"دختررَز" کنایه ازشراب است
معنی بیت: ای شراب توهمانندِ یک عروس خوش وفریبنده هستی درعین حال گاه گاهی باید تورا طلاق داد وازتو جداشد ودوباره باتوپیوندخورد!
فریب دختر رَز طُرفه می‌زند ره عقل
مباد تا به قیامت خراب طارم تاک
مسیحای مجرّد را بَرازد
که باخورشیدسازدهم وثاقی
مسیحای مجرّد: حضرت مسیح که زنی برای همسری نگزید ومجرّدماند.
هم وثاقی: هم منزلی، همسری کردن
برازد: می زیبد،شایسته هست
درادامه ی بیت قبلیست که عروس دلفریب شراب گه گه سزاوارطلاق است یعنی درنظرگاه حافظ هیچ چیزی برای همیشه خوب نیست بلکه باید ازهرچیزی یک ودو قدح درکشی وکناربروی. بنابراین نظریه، برای حضرت مسیح هم می زیبدکه همیشه مجرّدنماند وگه گاه همسری برای خودبگزیند.
معنی بیت: حضرت مسیح ِ مجرّد راکه درآسمان زندگی می کندنیز می زیبد که گاه گاهی همسری بگزیندمثلاً باخورشید پیمانی ببندد وهمسری کند.
ای معبّر مژده‌ای فرما که دوشم آفتاب
در شکرخواب صبوحی هم وثاق افتاده بود
وصال دوستان روزیّ ما نیست
بخوان حافظ غزل‌های فراقی
روزی مانیست: قسمت مانیست
"عراقی" شاعروعارف بزرگ شیخ فخر الدین عراقی که حافظ به اوعلاقمندبود.
معنی بیت: ای حافظ گویا همدمی وهمراه دوستان بودن قسمت مانیست ناچاریم در فراق بسربریم پس غزلهای ناب عراقی بخوان وباددرد خویش بساز وبسوز.
حافظ اندر درد او می‌سوز و بی‌درمان بساز
زان که درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست

1398/11/31 12:01

دختر رز. [ دُ ت َ رِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب لعلی باشد. (برهان ). شراب انگوری . (شرفنامه منیری ) (آنندراج ). مجازاً باده . شراب . می . باده ٔ گلرنگ . خمر. بنت العنب

1398/12/17 21:03

اُلاقی مِن نَواها مَا اُلاقی

1399/02/22 17:04
افسانه

دمی بانیکخواهان متفق باش غنیمت دان اموراتفاقی
شرح حال کروناوقرنطینه که باعث تغییرسبک زندگی همه ماشد ودربعضی جهات بسیارمثبت بود
حافظ والامقام روحش شاد

1399/05/11 20:08
مادر

رضای عزیز و گرامی نوشتارهای شما بسیار مختصر و مفید و گویاست و بنده استفاده زیادی میبرم. لطفا در صورت امکان ابیات را شماره گذاری کنید تا دستیابی به هر بیت آسانتر شود. با سپاس

1399/05/20 10:08
اکبراوغلو

آقای دکتر حسن غفاری)1334( استاد تمام از گروه فلسفه دانشگاه تهران در مجلس12 کتاب "معجزه عاشورا" انتشارات حکمت این غزل را تفسیر بدیعی فرموده است

1401/10/06 02:01
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

1402/12/17 02:03
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

1 سُلَیمیٰ مُنذُ حَلَّتْ بِالْعراقِ
أُلاقی مِن نَواها ما أُلاقی
سُلَیمیٰ، مُصغّر سَلْمیٰ است و یکی از کاربردهای تصغیر برای نشان دادن محبت و دوستی است (مثل پسرکم در فارسی) بنابراین سُلَیمیٰ از نظر لغوی به معنی سَلْمای عزیز است.
حَلَّت: مسکن گزید، اقامت کرد، ساکن شد.
أُلاقی: فعل مضارع متکلم وحده از باب مُفاعَلة است به معنای ملاقات می‌کنم، رو در رو می‌شوم، برخورد می‌کنم.
نَویٰ (نوا): دوری، قصد کردن. اما اینجا به معنی دوری است.
از هنگامی که سُلَیمیٰ در عراق، مسکن گزید، رو در رو می‌شوم (برخورد می‌کنم) از دوری او آن چه با آن برخورد می‌کنم. (ترجمه روان: از هنگامی که سُلَیمیٰ در عراق، مسکن گزید، به سرم آمد آن چه آمد.) 

2 الا ای ساروان منزل دوست
إِلی رُکبانِکُم طالَ اشْتیاقی
شوق من به (دیدارِ) سوارانِ شما (سواران شما که در کاروان هستند، مسافران) به درازا کشید.
 
4 رَبیعُ العُمر فی مَرعیٰ حِماکُم
حَماکَ اللّهُ یا عَهدَ التَّلاقی
بهار عمر (من) در سبزه‌زار (خاصِ) شما گذرانده شد. ای زمان ملاقات و دیدار خداوند تو را نگهدارد. (در پناه خدا باشی)

5 بیا ساقی بده رَطْل گرانم
سَقاکَ اللّهُ مِن کَأسٍ دِهاقِ
سقی: نوشاند، سقاک الله: جمله دعایی است به معنی خداوند تو را سیراب کند.
کَأس: جام
دِهاق: پر و لبریز (کَأْسٌ دِهَّاقٌ: مُتْرَعَةٌ ممتلئة ،طافِحَةٌ)
خداوند از جام های لبریز و سرشار، تو را سیراب گردند.

8 درونم خون شد از نادیدن دوست
أَلا تَعْساً لِأیّامِ الْفِراقِ
تَعْس: برای نفرین کردن به کار می رود، نفرین بر، نابود باد، هلاک باد (آیه 48 سوره محمد: وَالَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْسًا لَهُمْ و آنان که کافر شدند نابود و هلاک شوند.)
ترجمه: ای نفرین بر روزگار جدایی، نیست و نابود باد روزگار جدایی
در جایی دیگر می‌فرماید: 
اگر به دستِ من اُفتَد فِراق را بِکُشَم
که روزِ هجر سیَه باد و خان و مانِ فِراق

9 دُموعی بَعدَکُم لا تَحْقِروها
فَکَم بحرٍ عَمیقٍ مِن سَواقٍ
دموعی: اشک های من
بَعد و بُعد (بُعد: دوری) هر دو صحیح است. اگر بَعد را به معنای «در عقب ، پشت سر ، درپی ، در جستجویِ» بگیریم
لا تَحْقِروا: حقیر و کوچک مشمارید
سَواق: جمع ساقیة، جویْ‌ها
اشک‌های من که در پیِ شما روان است را کوچک مشمارید، (چون) چه بسا دریای ژرفی که از جویِ آب است. (از به هم پیوستنِ جوی‌های آب تشکیل شده است.)

11 بساز ای مطرب خوشخوان خوشگو
به شعر فارسی صوت عراقی
عراق در اینجا ایهام دارد و به معنی یکی از گوشه‌های موسیقی در دستگاه ماهور و راست پنجگاه و نواست. 

12 عروسی بس خوشی ای دختر رَز
ولی گه گه سزاوار طلاقی
رَز: در استان فارس به درخت انگور، رَز گفته می‌شود. و در اینجا منظور از دختر رَز، شراب است

13 مسیحای مجرد را برازد
که با خورشید سازد هم‌وُثاقی
هم‌وُثاقی، هم‌وِثاقی: هم‌اقامتگاه، هم‌خانه، هم‌منزل

1403/06/01 03:09
محمد غیب غلامی

      إِلی رُکبانِکُم طالَ اشْتیاقی     حَماکَ اللّهُ یا عَهدَ التَّلاقی

دیریست که من چشم بر راه تو ام    با توام عهدیست که خاطر خواه تو ام

1403/07/15 04:10
برگ بی برگی

مسیحایِ مجرد را برازد

که با خورشید سازد هم وُثاقی

مجرد در اینجا یعنی روحِ خالص و پاک از آلودگی ها و مسیح روحِ مجرد است که گویند در آسمانِ چهارم سکنی گزیده است و حافظ می فرماید تنها روحِ مجرد شایستگیِ پیوستن به خورشید یا خداوند را دارد. البته می تواند اشاره ای هم به مجرد بودن به معنای عدمِ ازدواجِ حضرت عیسی باشد .