گنجور

غزل شمارهٔ ۴۵۶

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی
گرچه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۵۶ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۴۵۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۵۶ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۴۵۶ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۵۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۵۶ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۴۵۶ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۵۶ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۴۵۶ به خوانش شاپرک شیرازی
غزل شمارهٔ ۴۵۶ به خوانش بهنام محمدیان

حاشیه ها

1394/01/03 06:04
بهمن

در بیت چهارم مصرع دوم با توجه به نسخ مکتوب 812 الی 817 ه.ق. و 824 ه.ق. شکل صحیح اینگونه است که به نظر بهتر است:
در چمن هر ورقی دفنر حالی دگر است،
حیف باشد که ز حال همه غافل باشی
و همچنین بیت ششم و هفتم نیز باید با یکدبگر جا به جا شوند
تصحیح دکتر نذیر احمد و محمدرضا جلالی نائینی، امیرکبیر، چاپ نهم، 1381

1394/01/03 06:04
بهمن

دفتر!!

1394/01/03 06:04
بهمن

و همچنین یکدیگر!!
:|

1394/03/18 22:06
بی لب

در برنامه گلهای تازه شماره 13 ، این غزل در ماهور با صدای محمدرضا شجریان ، ویلن حبیب الله بدیعی ، سنتور منصور صارمی ، عود منصور نریمان و تنبک جهانگیر ملک اجرا شده

1395/09/19 22:12
محمد گلشنی

علیرضا قربانی این شعر را در قطعه فراق آلبوم رسوای زمانه اجرا کرده است.

1396/12/06 07:03
ارشیا جعفری

دوستان میشه یکی لطف کنه و بیت آخر رو توضیح بده

1396/12/06 22:03
nabavar

arshia جان
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی

می گوید : ای حافظ اگر بخت تو یار باشد و اقبالت بلند ، چون شکاری ، در دام آن لعبت والا خواهی افتاد
مطبوع شمایل =خوش اندام و دلربا
زنده باشی

1397/06/19 03:09
مسعود هوشمند

برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
سعدی

1397/09/15 21:12

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گِل باشد
معنی بیت: موسم نوبهاراست سعی کن تونیزهمپای طبیعت خوش وخرّم وشادمان باشی بدان وآگاه باش که چه بهاران بسیاری خواهد آمد وچه گلهای بسیاری خواهدشکفت درحالی که تودرزیرخاک خفته ای و ازمشاهده ی بهارمحروم مانده ای. بنابراین فرصت راغنیمت بشماروبااین نوبهارتونیزبه شادمانی بپرداز.
زمان خوشدلی دریاب و در یاب
که دایم در صدف گوهر نباشد
غنیمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفته دیگر نباشد
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
معنی بیت: من توصیه نمی کنم که اکنون که نوبهاراست باچه کسی بنشین وچه چیزی بنوش برای اینکه توخوداگرزیرک وباهوش باشی خودت خوب می دانی که دراین موسم فرحبخش باچه کسی همنشین گردی وبه چه کاری بپردازی.
ساقیا سایه ی ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن اَر اهل دلی خود تو بگوی
چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
چنگ: آلت موسیقی
در پرده: 1- سربسته وپنهانی2- در پرده ی موسیقی وَعظ: موعظه، پند و اندرز.
قابل باشی: قابلیّت وفهم داشته باشی
معنی بیت: تواگرزیرک وعاقل وقابل بوده باشی حتماً دریافته ای که چنگ نیزهمین خوشدلی وشادمانی رابصورت سربسته ودرمیان آهنگها توصیه می کند. البته که "چنگ" همواره پند واندرزمی دهد ولی موعظه وقتی اثرگذار خواهدبود که شنونده توانایی فهم نکته هاراداشته باشد.
چنگ خمیده قامت می‌خواندت به عشرت
بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
حالی دگر است: حالی ویژه و مخصوص است، شادی و شَعفی دیگراست.
معنی بیت: درباغ وگلشن اگردرمورد هربرگی تامّل کنی درمی یابی که هرورق برگ، خودکتابی ازشیوه ی شادمانی وشادخواریست وبازگوکننده ی داستانی نکته دار است حیف نیست که توازین همه قصّه ونکته های عبرت آموز غافل باشی؟
ازنظرگاه حافظ،اگرکسی توانسته باشد باچشم وگوش دل درباغ به تفرّج وتامّل بپردازد بی گمان ازدرختان نکته ی توحید خواهد شنید ازروی هرورق برگی، داستان عبرت انگیزی خواهد خواند وازرفتارگلها طریق طرب وخوشدلی خواهد آموخت.
صحن باغ وگلستان درچشمان خیالپرورحافظ، بسان صحنه ی شورانگیزبازیگریست وهر گل وهردرختی مشغول ایفای نقشی متفاوت ورسول نکته ای سعادت بخش هستند.
یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست
یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ
گشاده نرگس رعنا ز حسرت آب از چشم
نهاده لاله ز سودا به جان و دل صد داغ
زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسن
دهان گشاده شقایق چو مردم ایغاغ
نقد عمرت ببرد غصّه ی دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصّه ی مشکل باشی
نقد عمر: سرمایه ی عمر
گزاف: بیهوده و باطل
معنی بیت: اگرشب وروزاز ناپایداری وبی وفاییِ دنیا اندوهگین باشی بدان که تمام سرمایه ی عمرخودرابه بیهودگی ازدست خواهی داد چراکه بی وفایی دنیاپایانی ندارد( باید سعی کنی دراین دنیای گذرا به عیش وعشرت بپردازی، زیرک باشی وبدانی که باچه کسی همنشینی کنی وچه بنوشی وازروی هرورق برگ گلی نکته ای عبرت آموز وخیال پرور برداشت نمایی تاسعادتمند ورستگارگردی. )
گوش کن پند ای پسروزبهردنیا غم مخور
گفتمت چون دُر حدیثی گر توانی داشت هوش
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود اَر واقف منزل باشی
واقف: آگاه
معنی بیت: اگرچه ازما تا سرمنزل ِ مقصود ورسیدن به دوست راهی طولانی وپرخطر است امّاچنانچه باشناخت خطرات وآگاهی ازپیچ وخم وفرازوفرود راه آشنا باشیم رفتن ورسیدن به منزل دوست سهل وآسان است.
سالک از نور هدایت ببرد راه به دوست
که به جایی نرسد گر به ضلالت برود
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی
شاهد: دلبر
مطبوع: دلپذیر، پسندیده
شمایل: اندام، هیکل
معنی بیت:ای حافظ اگر خوش اقبال ونکوبخت باشی وبخت تورایاری کند امید هست که نظر آن دلبرپسندیده وخوش اندام به سوی توجلب گردد وتورا شکارکند.
مرغ سان از قفس خاک هوایی گشتم
به هوایی که مگر صید کند شهبازم

1397/12/18 10:03
محمدامین

سلام و درود
پایان سال 97 است و در طلیعه نوبهار 98 هستیم و در جلسه پایانی سال و در مباحثه و بررسی آیات سوره کهف و داستان موسی و خضر علیهم السلام که به تعبیری نکات زیبایی از استاد شاگردی و... دارد. در پایان جلسه استاد عزیزم این بیت از غزل زیبای حافظ را هدیه نمودند:
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گِل باشی

1398/06/26 00:08
احسان

حافظ علیه الرحمه در این شعر درباره جوانی (نوبهار)و مغتنم دانستن این ایام جهت رسیدن به جایگاهی که خدا خود خواهان آدمی میشود، میگوید

1399/12/09 16:03
MOHAMMAD

خیلی ممنون من برای یک کاری می خواستم
کلش رو از این سایت دیدم
واقعا ممنون

1401/09/19 05:12
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

1403/07/09 04:10
برگ بی برگی

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی 

که بسی گُل بدمد باز و تو در گِل باشی 

نوبهار علاوه بر معنای معمول که آغازِ فصلِ بهار است و هنگامِ شکفته شدنِ گُلها در اینجا می تواند استعاره از بهارِ زندگیِ هر انسانی باشد و دورهٔ جوانی را به ذهن متبادر کند، خوشدلی یعنی سرور و شادکامی که اگر معنایِ نوبهار را همان بهارِ زندگی و دورهٔ جوانی در نظر بگیریم این سرور و بهجت نیز از جنسِ دیگری خواهد بود که مراد شادیِ دل و مرکزِ انسان است و نه شادیِ سطحی و زود گذری که در نتیجهٔ شادی خواری و یا تفریح و مسافرت یا خریدِ اتومبیل و ویلا به انسان دست می دهد، به این ترتیب حافظ می‌فرماید در جوانی و بهارِ زندگی در راهِ بدست آوردنِ شادکامیِ ذاتی کوشش کن، چنین منظوری یعنی رسیدن به شادیِ بدونِ اسباب و عللِ بیرونی همان مطلوبِ پویندهٔ راهِ عاشقی ست که عارفان و بزرگان انسان را به آن ترغیب می کنند و حافظ در مصراع دوم ادامه می دهد که اگر در این راه چنین کوششی نکنی بدان که نوبهار های بسیاری در زندگیِ تو می آیند و می‌روند و سال‌های بسیاری می‌گذرد و روزی در پیری و کهنسالی خواهی دید که هنوز در گِل هستی، گِل کنایه از وجودِ جسمانیِ انسان همراه با ذهن است که می تواند تا پایانِ عمر و رخت بر بستن از این جهان ادامه یابد، یعنی بهار های بسیاری می گذرند اما گُلِ یا بُعدِ معنویِ کسی که در این راه یعنی بدست آوردنِ خوشدلی کوشش نکند شکفته نمی شود.

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش

که تو خود دانی اگر عاقل و زیرک باشی

پس حافظ که در متنِ غزل منظور اصلی از این خوشدلی و شادکامیِ درونی را رسیدنِ پویندهٔ طریقتِ عاشقی به برِ حضرت دوست می داند در اینجا می‌فرماید لزومی ندارد که حافظ بگوید "اکنون" یعنی در نوبهارِ زندگی با چه کسی همنشین باش و چه بنوش، که اگر عاقل و زیرک باشی به فراست درخواهی یافت که باید با بزرگی چون حافظ همنشین باشی و از بادهٔ عشقی که او به جهان می افشاند بنوشی و در راهِ عاشقی بکوشی تا با بدست آوردنِ خوشدلیِ مورد نظر راهِ رسیدن به برِ دوست یا وصالش هموار شود. حافظ بدلیلِ حُجب و متانتی که دارد بطورِ غیرِ مستقیم توصیه می کند همنشینِ او باشیم و با غزلهای نابش مأنوس شویم تا خوشدلیِ مورد نظر حاصل شود. بفرمودهٔ مولانا "در این بازارِ عطاران مرو هر سو چو بیکاران☆ به دکانِ کسی بنشین که در دوکان شکر دارد".

چنگ در پرده همین می دهدت  پند ولی

وعظت آنگاه کند سود که قابل باشی

چنگ در اینجا استعاره از آهنگِ کُن فکانِ خداوند یا زندگی ست و حافظ خطاب به جوانی که در نوبهارِ زندگی ست  ادامه می دهد این چنگ در پرده ای دیگر از موسیقیِ زندگیت همین پندی را می دهد که حافظ در بیتِ پیشین به تو داد، یعنی آهنگِ کُن فکانِ خداوندی نیز می‌گوید که باید در راهِ رسیدن به خوشدلی کوشا باشی اما این وعظ و پند هنگامی مؤثر واقع می شود و سود می دهد که تو قابل باشی. در اینجا شاید کسی جبری شده و بگوید خوب من که قابلِ شنیدنِ پندِ چنگ و حافظ نیستم و اختیار با من نیست، اما حافظ و بزرگانِ طریقتِ عاشقی بارها گفته اند که قابلیتِ ورود در این راه و بکار بستنِ پند و توصیهٔ عارفان برای هر انسانی بطورِ یکسان وجود دارد، پس قابل بودنِ هر انسانی بستگیِ کامل به انتخاب و سپس کوششِ او دارد چنانچه حافظ در غزلی دیگر می‌فرماید؛

رویِ جانان طلبی؟ آینه را قابل کن☆ورنه هرگز گُل و نسرین ندمد ز آهن و روی

در چمن هر ورقی دفترِ حالی دگر است

حیف باشد که ز کارِ همه غافل باشی

چمن یعنی همین جهان که روزها و هفته ها و فصل‌ها در آن می آیند و می روند، یعنی جهان پیوسته در حالِ نو شدن است و حافظ می فرماید بلکه این جهان مانندِ دفتر یا کتابی ست که ورق می خورد و هر ورقِ آن قصدِ حالی کردن و تفهیمِ مطلبی دیگر و نو را به ما دارد، در مصراع دوم از کاری غافل بودن یعنی نپرداختن به آن کار و در اینجا نگرفتنِ پیغامی ست که هر ورقِ کتابِ روزگار قصدِ حالی کردن و یاد دادن به ما را دارد، و حافظ می فرماید حیف است که از کارِ همهٔ ورق ها و تک تکِ پیغامهای زندگی غافل باشی.

نقدِ عُمرت ببرَد غصهٔ دنیا به گزاف

گر شب و روز در این قصهٔ مشکل باشی

نقدِ عمر یعنی سرمایهٔ زندگی که همان ورق های کتابِ زندگی و ایام و هفته و سال است، گزاف یعنی زیاد یا یکجا و به یکباره، پس‌حافظ ادامه می دهد اگر زیرک و عاقل نباشی و ندانی به چه کسی همنشین باشی و از چه باده ای بنوشی تا خوشدل گردی و این قصه ای که برای تو مشکلی بزرگ شده است حالیِ تو نشود بدان که بناچار غم و غصه های دنیا تو را احاطه می کنند و به یکباره سرمایهٔ ارزشمندی را که خداوند در اختیارت گذاشته است به تاراج می برند. یعنی عُمرِ انسان با درد و غم و غصه بسر آمده و پایان می پذیرد در حالیکه او به منظورِ خوشدلی و رسیدن به دوست که از جنسِ شادی ست پای به این جهان گذاشته است.

گرچه راهیست پر از بیم ز ما تا بَرِ دوست

رفتن آسان بُوَد ار واقفِ منزل باشی

پس حافظ بارِ دیگر تأکید می کند که ما خود این قصه را مشکل کرده ایم و اگرچه این راه یعنی راهی که از ما شروع می شود و تا بَرِ حضرتِ دوست یعنی وصال و یکی شدن با او ادامه می یابد راهیست پر از بیم و اضطراب از خطراتی که در آن است اما رفتن و طِیِّ طریق در این راه آسان خواهد بود بشرطِ اینکه با راه آشنایی داشته باشی و به منزل یا هر مرحله از سلوک واقف باشی و البته که حافظ پیش از این توصیه کرد تا سالک با بزرگی چون او که آشنایِ راه است همنشین باشد و از شرابش بنوشد تا خود آشنایِ راه شده و بر خطرات و بیم و اضطرابِ راه فایق آید.

حافظا گر مدد از بختِ بلندت باشد

صیدِ آن شاهدِ مطبوع شمایل باشی

شاهدِ زیبا رویِ مطبوع شمایل یا خوش اندام استعاره از حضرت دوست یا معشوقِ الست می باشد که پیوسته در اندیشهٔ صیدِ عاشقان و آشنایانِ راه است تا آنان را به دامِ خود در بند کند، حافظ می‌فرماید اگر او یا عاشقی آنقدر بختش بلند باشد که آن بخت به مدد و یاریِ عاشق بیاید و توجهِ آن شاهدِ زیبا روی را بسویِ عاشق جلب کند شاید که توفیقِ صید و یکی شدن با صیاد نصیبش گردد. مولانا می‌فرماید؛

عشق می گوید به گوشم پست پست ☆ صید بودن خوشتر از صیادی است