غزل شمارهٔ ۴۳۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۳۹ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۴۳۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۳۹ به خوانش ابراهیم حیدری
غزل شمارهٔ ۴۳۹ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۴۳۹ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۴۳۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۳۹ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۴۳۹ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۳۹ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۴۳۹ به خوانش شاپرک شیرازی
حاشیه ها
با سلام، در بیت دوم، مصرع دوم واژه "کاش" به اشتباه "کاج" تایپ شده است.
---
پاسخ: «کاج» صورت قدیمی «کاش» است، در لغتنامه ببینید کاج.
دوستان در بیت یکی مانده به آخر ، بنا به معنای بیت و شانزده نسخهی کهن ، باید و شاید اینگونه ضبط شود : آن کو تو را به سنگدلی گشت رهنمون
اساسا در اینجا به مصدر رهنمون گشتن و یا رهنمون شدن نیازمندیم و آمدن ترکیب رهنمون کردن در اینجا بیهیچ تردید خطاست ؛ دیوان مصحح این بزرگواران گشت رهنمون ضبط کرده است :
استاد هوشنگ ابتهاج (سایه)
استاد سلیم نیساری
استاد محیط طباطبایی
استاد سهیلی خوانساری
استاد ایرج فرزاد
استاد افشار
استاد مسعود فرزاد
استاد ابوالقاسم انجوی
رهنمون یا راهنمون کردن ترکیب اشتباهی در زبان فارسی است.
منبع:
برنامه استاد حسین آهی 1392.05.20
با درود با ارز پوزش چون امکان اصلاح نظرات پس از ثبت وجود ندارد نتوانستم اشکالی که در درج اسامی استادان ایرج افشار و مسعود فرزاد رخ داد را درست کنم.
آری شمسالحق بزرگ ولی چه کنیم که آن بزرگواران از جمله علامه محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی در دورانی دست به تصحیح زدهاند که تکنولوژی پیشرفته دو سه دهه اخیر نبوده و لاجرم با تکیه بر نسخ کمی کار تصحیح را پیش بردهاند. البته که عنایت دارید تصحیح روانشاد احمد شاملو ذوقی بوده و زیاد تمایلی به تصحیح علمی از خود نشان ندادهاند.
این ایراد اینقدر خودنمایی کرده که آن استادانی که بنده نامشان را بیان کردم ، راهی جز نادیده گرفتن نسخه غنی-قزوینی را نیافتهاند و مطابق روند تصحیح علمی ، به نسخ کهن و پرشمار و منطبق بر دستور زبان رویآوردهاند.
در بسیاری از ابیات غزلیات حافظ ، آنجایی که کفهی ترازو به سمت نسخ کهن تازه کشف شده سنگینی میکند (در مقابل تصحیح گرانقدر غنی-قزوینی) ، ولی ایراد دستور زبانی و لغزش گفتاری چندانی به چشم نمیآید ، اکثر مصححان پس از غنی-قزوینی ، اثر این دو بزرگوار را به مثابه حجتی بیبدیل انگاشته و کمتر جسارت تغییر در آن را به خود میدهند.
البته این موضوع در مورد یکی دو تن از مصححان از جمله روانشاد احمد شاملو کمتر صدق میکند و این بزرگ از آنجا که اشراف تمام بر شعر و ادب فارسی از بسیاری از جهات داشته ، با جسارت هرچه تمامتر اشتباهات غیرعمد علامه محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی را از چشمان تیزبین خود فرونگذاشته و به کمک طبع و ذوق بیبدیل خود آنها را تصحیح کرده.
این کلامی که از من آورده شده ، خلاصهای از بیش از صد برنامه استاد مجازیام حسین آهی است.
با سپاس
کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک
رهنمونیم به پای علم داد نکرد
رمنمون کردن ، وجه معلوم : آن که ترا به سنگ دلی رهنمون کرد ، کاملا درست می نماید
( گشتن و شدن به طور معمول فعل را مجهول می کنند ) با پوزش
با سلام .در مصراع دوم بیت نهم خود کلمه کاشکی یعنی ای کاش بدین جهت ای کاش که پایش به سنگی.... از ای کاشکی که ..... بهتر به نظر می رسد
تعبیر ...... یار سفرکرده میرسد
ای کاچ هرچه زودتر از در درآمدی
چیست؟ : 29 نسخه (801{تفسیر چیست؟}، 803، 818، 819، 821، 822، 823، 824، 825، 843 و 19 نسخۀ متأخّر یا بیتاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری
رفت : 4 نسخه (827 و 1 نسخۀ متأخّر:867 و 2 نسخۀ بسیار متأخّر: 893، 874؟) قزوینی، سایه، خرمشاهی
غزل 430 در 34 هست. نسخۀ 858 به جای مصرع نخست این بیت، مصرع نخست بیت بعد را آورده و لذا در این مورد استناد به 33 نسخه است. نسخۀ مورخ 813 غزل را ندارد. برای مورد مصرع دوم (ای کاچ با املای ای کاج) 34 مستند داریم:
ای کاچ : 21 نسخه (801، 803، 818، 819، 821، 822، 823، 824، 825، 827، 843 و 9 نسخۀ متأخّر یا بیتاریخ) قزوینی، خانلری، عیوضی، سایه، خرمشاهی
ای کاش : 13 نسخه (متأخر یا بیتاریخ) نیساری
**************************************
**************************************
دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
کزعکس روی اوشب هجران سر آمدی
این غزل زیبا درفراق شاه شجاع ِ خوش سیما وخوش حرکات سروده شده است هم اوکه حافظ نه به یک دل بلکه به صددل عاشق اوست وهیچ رخدادی نمی تواند آتش فروزان ِمِهراورا خاموش گرداند.
شاه شجاع مدّتی حدود سه سال توسط شاه محمود ازشیرازبه بیرون ازشهررانده شد دراین مدّت غزلهای عاشقانه وسوزناک ی زیادی ازجانب حافظِ عاشق پیشه سروده شد ویکی ازآنها همین غزل زیباست.
دوش: دیشب
ماهی: ایهام دارد: 1- یک ماه آسمانی 2- یک نفربارخساری همچون ماه زیبا
برآمدی: نمایان شد،طلوع کرد
سرآمدی :به پایان آمد.
معنی بیت: دیشب درعالم رویا وخواب مشاهده کردم که ماهی طلوع کرد( زیبارخساری نمایان شد) که ازپرتو نورروی او سینه ی تاریکی ِ شبِ فراق شکافته شد.
ماهی نتافت همچو توازبُرج نیکویی
سروی نخاست چون قدت ازجویبارحُسن
تعبیر رفت یار سفرکرده میرسد
ای کاج هرچه زودتراز در درآمدی
تعبیر رفت: تعبیر شد، تعبیر چنین شد.
کاج: کاش
درآمدی: درمی آمد.
معنی بیت: خواب مرا تعبیرکردند وتعبیرش این شد که محبوبِ به سفر رفته بزودی بازخواهدگشت.
آن سفرکرده که صدقافله دل همره اوست
هرکجاهست خدایابه سلامت دارش
ذکرش به خیر ساقیِ فرخنده فال من
کز درمُدام با قدح و ساغر آمدی
ذکرش به خیر: یادش گرامی باد
"ساقی فرخنده فال" کنایه ازشاه شجاع است.
"مُدام" ایهام دارد:1- همیشه 2-شراب.
قدح: جام شراب، کاسه ای که دوکس راسیراب گرداند.
معنی بیت: یادش به خیر محبوب خوش طالع من که همیشه با پیاله وساغرشراب می آمد ومارابه عیش ونوش دعوت می کرد.
فرخنده بادطلعتِ خوبت که دراَزل
ببُریده اند برقدِسرواَت قبای ناز
خوش بودی اَربه خواب بدیدی دیار خویش
تا یاد صحبتش سوی ما رهبر آمدی
بدیدی: میدید
رهبر آمدی: راهنمایی می کرد.
معنی بیت: چقدرخوب می شد اگرمحبوب من(شاه شجاع) خوابِ شیراز وروزهای خوش ِ باهم بودنمان رامی دید تابدینوسیله به یاد آن روزگاران می افتاد و خاطرات خوش انگیزه ای دراوایجادمی کرد و اورا به بازگشت به این دیارترغیب وراهنمایی می ساخت.
گوغنیمت شمارصحبت ما
که تودرخواب ومابدیده گهیم
فیض ِ ازل به زور و زر اَر آمدی به دست
آب ِ خِضِر نصیبه ی اسکندر آمدی
فیض: بهرمندی
فیض ازل: بهره ی ازلی وقسمتی که نصیب آدمی می گردد.
آب خضر: آب زندگانی که هم اسکندر وهم خضر درپی یافتن آن بودند وسرانجام نصیب خضرشد وعمرجاودانی یافت.
نصیبه: نصیب، قسمت.
این بیت کنایه ای به محمودشاه است که بازر وزورتوانست مدّتی برشاه شجاع غلبه کند. دراین بیت تشبیه پنهانی رخ داده است. شاه محمود به اسکندر وخضر به شاه شجاع تشبیه شده است.
معنی بیت: بهرمندی ازالطاف ونعمتهای خداوند به زر وزور نیست اگرچنین بود آب زندگانی نصیب اسکندرمی شد که زر وزور بیشتری نسبت به خضر داشت امّا چنین نشد ونصیب خضرگردید. (ای شاه محمود تونیزگرچه به زر وزور موقّتاً توفیق یافته ای بدان که حکومت متعلّق به شاه شجاع است وتوسرانجام شکست خواهی خورد.)
سکندررا نمی بخشند آبی
به زور وزر میسّرنیست این کار
آن عهد یاد باد که از بام و در مرا
هر دَم پیام یار و خط دلبر آمدی
معنی بیت: یاد آن روزگاران به خیر ونیکی باد که هرلحظه از گوشه ای پیغام یار ودست خط دوست دریافت می کردم.
آن غالیه خط گرسوی مانامه نوشتی
گردون ورق هستی ما درننوشتی
کی یافتی رقیب تو چندین مجال ظلم
مظلومی اَر شبی به دَر داور آمدی
رقیب: در اینجا کنایه ازشاه محموداست که فرصت ستمگری پیداکرده است.
مجال: فرصت
کی یافتی رقیب مجال: رقیب کی فرصت پیدامی کرد؟
داور: قاضی
معنی بیت: ای حبیب(ای شاه شجاع) اگر دادگستری پیشه می کردی وبه مظلومین وستمدیدگان فرصتِ دادخواهی ورجوع به قاضی می دادی امروز رقیب توکی فرصتِ این یکّه تازی وستمگری پیدامی کرد؟
توبه مظلومین فرصت دادخواهی ندادی تااینکه امروز روزگارتو راتنبیه کرد ورقیب تو فرصت جولان پیدانمود.
به قد وچهره هرآنکس که شاه خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق
دریادلی بجوی دلیری سرآمدی
خامان: ناپختگان، بی تجربه ها، خامان ره نرفته: بی تجربه هایی که هرگزراه نپیموده اند، کنایه از اطرافیان بی کفایت شاه شجاع که خالی ازذوق عشق بودند ونتوانستند باابرازعشق صادقانه ازشاه شجاع حمایت کنند. حافظ که خودرا عاشق صادق ووفاداربه شاه می داند وباکینه ورزیِ بدخواهان موردِ غضب شاه قرارگرفته، اینک فرصتی یافته وبه شاه کنایه می زند که تو دوست ودشمن خویش رانمی شناسی! آنها که جای مرا درنزد تو اشغال کرده اند ازلذّت عشق بی خبرند وصرفاً به سبب حفظ منافع شخصی گِرد توجمع شده بودند ودیدیم که چگونه درشرایط سخت پشت توراخالی کرده وبه رقیب توکمک نمودند.
دریا دل: توانا وسخاوتمندوبی باک
سرآمد: توانمند وکارآمد،خاص
معنی بیت: بی تجربه های سرد وگرم نچشیده ازذوق عشقبازی بی بهره اند آنها اهل کام ونازند چه می دانند که درچنین شرایطی چگونه باید جانبازی کنند؟ توباید پختگان،دلیران و سخاوتمندان ِ کارآمدراگرداگرد خود جمع می کردی تا درچنین روزی بتوانند ازتو محافظت کنند.
اهل کام وناز رادرکوی رندی راه نیست
رهروی باید جهانسوزی نه خامی بی غمی
آن کوتو را به سنگ دلی کرد رهنمون
ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدی
آن کو: آن کسی که
رهنمون کرد: راه نشان داد، راهنمایی کرد
معنی بیت: آن کسی که تورابه ستمگری وبیداد راهنمایی کرد(و باعث نزول این بلا برسرتو شد) ای کاش که خودش گرفتاربلا ومصیبت گردد.
گر دیگری به شیوه ی حافظ زدی رقم
مقبول طبع شاه هنرپرور آمدی
رقم زدن: مرقوم داشتن، کنایه ازسرودن این غزل
مقبول: مطلوب،قابل قبول
طبع: مزاج،خوی وسرشت
معنی بیت: اگر شخص دیگری غیرازحافظ، این سخنانِ دلسوزانه رابیان می کرد قطعاً درنظرشاهِ هنرپرور جایگاهی والا پیدامی کرد(افسوس دست حافظ نمک ندارد ودلسوزیها وعشق وارادت صادقانه ی اومورد توجّه شاه قرارنمی گیرد)
چه جرم کرده ام ای جان ودل به حضرت تو
که طاعت من بیدل نمی شودمقبول
این غزل را "در سکوت" بشنوید
دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
کز عکسِ رویِ او شبِ هجران سر آمدی
ماهی یعنی یک ماه یا شخصی که رخسارش چون ماه زیبا ست و در اینجا استعاره از پیامبر یا امامی ست که نورِ خود را از آن یگانه خورشیدِ عالم گرفته و به جهان بازتاب می دهد، پس حافظ از زبانِ شخصی که خواب نما شده است می فرماید شبِ گذشته در خواب دیدم که چنین ماهی برآمد و در آسمانِ دلم ظاهر شد و چون به آن رخسارِ زیبا نگریستم یار و معشوقِ خود را در آن دیدم چنانچه تو گویی شبِ هجران و فِراق بسر آمده و صبحِ وصال نزدیک است. امروزه نیز می شنویم کسی خواب نما شده یا اصطلاحن امام یا پیامبری ماه روی را در خواب دیده است و مریدان یا اطرافیان که این فیض و فضیلت را در وجودِ خود نمی بینند با حسرت وتحسین آن خواب را نشانهٔ وصال می دانند.
تعبیر رفت یارِ سفر کرده می رسد
ای کاج هر چه زودتر از در در آمدی
پس مریدان(عوام) خوابم را تعبیر کرده و گفتند که یارِ سفر کرده ام از راه خواهد رسید، ای کاش هرچه زودتر از در می آمد و من به دیدارش نایل می گشتم!. بدونِ تردید منظور معشوقِ الست یا اصلِ زیبا رویِ انسان است که در هنگامِ ورودِ هر انسانی با او پای به این جهان گذاشته است و پس از اوانِ کودکی یا نوجوانی که انسان عشقِ اجسام را در دل قرا می دهد او رختِ سفر بسته و چاره ای جز فِراق و هجران نمی بیند، اما می بینیم که مدعیِ سلوک با دیدنِ چنین خوابی حضور و بازگشتش را سهل و آسان پنداشته و تنها با دیدنِ یک رؤیا دیدار و وصلِ دوباره اش را در دسترس می بیند و دیگران نیز با استناد بر این خواب او را از سالکانِ راه یافته می پندارند.
ذکرش بخیر ساقیِ فرخنده فالِ من
کز در مُدام با قدح و ساغر آمدی
ساقیِ فرخنده فال و سعادتمند استعاره از پیرِ راهنمای معنوی چون مولانا و حافظ و دیگر بزرگان است که با زندگی به یگانگی رسیده اند و پیوسته با قدح یا غزل و ساغرِ ابیات و پیغامهای زندگی بخشِ خود از درآمده و شرابِ عشق و آگاهی را به رایگان در اختیارِ انسانها قرار می دهند، پس حافظ می فرماید یادش بخیر که آن ساقیِ فرخنده فالی که مُدام و پیوسته با ساغر و قدحی در دست از در وارد می شد، او چقدر شبیهِ آن ماهی ست که آن شخصِ مدعی در خواب دیده است اما حافظ در بیداری چنین ماهی را می بیند.
خوش بودی ار به خواب بدیدی دیارِ خویش
تا یادِ صحبتش سویِ ما رهبر آمدی
پس حافظ که بخوبی از یارِ سفر کرده و ساقیانِ ماه روی با خبر است با طعنه و کنایه می فرماید حال که در خواب همه جیز امکان پذیر است چه خوب می شد اگر او نیز دیار یا موطنِ اصلیِ خود را در خواب می دید، آن جایی که در الست هم صحبت یا همنشینِ آن یارِ سفر کرده بودم که اگر چنین شود یادآوریِ آن همنشینی می تواند راهنمایی بسویِ من باشد تا بتوانم بار دیگر به دیار و جایگاهِ رفیعِ خود و همنشینی با معشوقِ الست برسم. چنانچه می بینیم شخصِ مورد نظر در خواب و خیال های خود بسر می برد و نمی داند که قصه به این سادگی ها نیست، بلکه لازمهی بازگشتِ به دیارِ اصلی و دیدارِ رخسارِ ساقیِ الست قرار گرفتن در طریقتِ دشوارِ عاشقی ست و این بازگشت تنها با کوشش و بهرمندیِ مُدام از ساغر و قدحِ ساقیانِ فرخنده فال امکان پذیر است.
فیضِ ازل به زور و زر ار آمدی به دست
آبِ خضِر نصیبهٔ اسکندر آمدی
مشهور است که اسکندر بدنبالِ آبِ حیات جهان را در نوردید و به تسخیرِ خود در آورد، اما او که در توهماتِ ذهنی خود بود آبی را جستجو می کرد که در این جهان به جاودانگی رسیده و از مرگ بگریزد، در حالیکه منظورِ از آبِ حیاتی که خضر به آن رسید و جاودانه شد همان فیضِ ازل یا رسیدن به دیارِ اصلی و همنشینی با معشوقِ الست است، پس حافظ خواب و خیال های شخصِ مورد نظر را با توهماتِ ذهنیِ اسکندر مقایسه کرده و در ادامه می فرماید خواب که سهل است، زر و زورِ اسکندر نیز نتوانست آبِ جاودانگیِ خضر را نصیبِ او کند، پس اینکه شخصِ مورد نظر واقف به فِراق و جدا افتادن از دیارِ خویش است نکتهٔ مثبتی ست اما تنها با کارِ عاشقی و همتِ والا در وفای به عهدِ الست است که او می تواند به آبِ خضر دست یابد و نه با خواب و خیال یا تصوراتِ ذهنیِ خود.
آن عهد یاد باد که از بام و در مرا
هر دَم پیامِ یار و خطِ دلبری آمد
"آن عهد" اشاره ای ست به عهدِ الست که انسان با پذیرشِ ربوبیتِ خداوند متعهد شد عشقی بجز عشقِ او را در دل قرا ندهد، اما پس از حضور در این جهان اثریتِ قریب به اتفاقِ انسانها عهد را از یاد برده و دلبستهٔ چیزهای مادی و ذهنی شدند، حافظ می فرماید یاد باد چنین عهدی را که چون فراموش شد با هر دلبستگی هر دَم پیغامهای یار یا خداوند از در و دیوار و بام بر من فرود آمد، یعنی با ناکامی از بهرمندیِ چیزهای مادی و ذهنی پیغامی از سوی خداوند آمد تا بدانیم که باید بنا بر عهدِ الست غیر را در دل راه ندهیم، همچنین هر گونه اتفاقِ روز مره ای که بر وفقِ مرادِ نباشد پیامی از سوی آن یار محسوب می شود، خطِ دلبر نیز در اینجا فرمانِ خداوندی ست که پیوسته فرمانِ بازگشت به خود را صادر می کند. درواقع حافظ میفرماید آنچه وصال را میسر می کند خواب و خیال نیست بلکه وفای به عهدی ست که در الست انسان با معشوقِ ازل بسته است.
کِی یافتی رقیبِ تو چندین مجالِ ظلم
مظلومی ار شبی به درِ داور آمدی
رقیب در اینجا همان خویشِ تنیده شده بوسیلهٔ ذهن است که با تشویق و ترغیبِ انسان برای قرار دادنِ و جایگزین کردنِ جاذبه های این جهان در دل بجای خداوند در حقِ انسان ظلم می کند، ثروت و مقام و اعتبار های دنیوی، باورها و اعتقادات موروثی، و قرار دادنِ تصویرِ ذهنیِ معشوقِ این جهانی و فرزندان از جملهٔ این جاذبه ها بشمار می روند. حافظ حضورِ شب یا لحظه به لحظهی انسانی که بر او چنین ظلمی می رود بر درگاهِ آن یگانه داورِ هستی را گرفتنِ مجال و فرصتی از رقیب می داند تا از ظلم بر انسان که خویشِ اصلی ست باز ماند.
خامانِ رَه نرفته چه دانند ذوقِ عشق
دریادلی بجوی دلیری سرآمدی
خامانی که در راه و طریقتِ عاشقی وارد نشده اند همان کسانی هستند که گمان می کنند با دیدنِ خوابِ ماهی که برآمده است می توانند به وصالِ معشوق رسیده، به فیضِ ازل و آبِ خضر دست یابند، حافظ می فرماید در چنین خام دستانی ذوقِ عشقی وجود ندارد، پس نباید فریبِ خوابهای وی را خورد، بلکه باید در جستجوی دریا دلی بود که دل و درونش تا بینهایتِ خدا باز و گشوده باشد و دلاوری که سرآمدِ پهلوانان باشد، زیرا که می دانیم راهِ عشق پر آشوب و خطر است و "هر قطره ای در این بحر صد بحرِ آتشین است" .
آن کو تو را به سنگ دلی کرد رهنمون
ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدی
پس حافظ خطاب به اطرافیان و مریدانِ آن کسی که خواب نما شده است و یقین دارند که او از رستگاران است می فرماید که ای کاش کسی که اینچنین با سنگدلی و بی رحمی تو را به سیاهی و گمراهی سوق داد و راهنمایی کرد در این راهِ خطایِ پر از سنگلاخ پایش به سنگی برخورد می کرد و بر زمین می افتاد تا درسِ عبرتی شده و هر دوی شما بدانید راهی را که می روید بیراهه است. راهِ اصلی و هموارِ عاشقی همان است که بزرگانی چون حافظ و مولانا و دیگر بزرگان می روند.
گر دیگری به شیوهٔ حافظ زدی رقم
مقبولِ طبعِ شاهِ هنر پرور آمدی
از آنجا که " صوفیان جمله حریفان و نظر باز ولی☆ زین میان حافظِ دلسوخته بدنام افتاد" پس هرچه حافظ از عشق بگوید شاهِ هنر پرور! و عوام الناس کژخوانی می کنند و آنرا به امورِ دنیوی و ذهنی تعبیر می کنند، پس اگر "دیگری" اینچنین و به شیوه ای که حافظ از عشقِ حقیقی سخن می گوید تقلید می کرد و سخن می گفت مقبولِ طبعِ شاهِ هنر پرورِ وقت می افتاد و پذیرفته می شد، شاهی که تظاهر به هنر دوستی و هنر پروری می کند اما نمی داند که هنرِ حقیقی عشق ورزی ست و بس. "دیگری" می تواند همان شخصِ مدعی باشد که با بیانِ خواب و خیال های خود برای شاهِ هنر پرور! و عوام آنان را شیفتهی خود و کراماتش! کرده است.