غزل شمارهٔ ۴۱۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۱۲ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۴۱۲ به خوانش ارژنگ آقاجری
غزل شمارهٔ ۴۱۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۱۲ به خوانش مهدی سروری
غزل شمارهٔ ۴۱۲ به خوانش هانا سلطانی
غزل شمارهٔ ۴۱۲ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۴۱۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۱۲ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۴۱۲ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۱۲ به خوانش پریسا جلیلی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
این غزل رو استاد افتخاری خونده حتما گوش کنید
خیلی باحاله
این شعر با صدای آسمونی استاد شجریان تو آلبوم دلشدگان واقعا محشره
این شعر رو هم آقای مختاباد هم خوانده و بسیار زیباست
استاد شجریان استاد افتخاری بودهاند درست
و سالها عنوان استاد آواز را به دوش خواند کشید
این غزل را استاد بزرگتر بهتر خواندهاند یا نه ...؟ نمیدانم!
اما رعایت ادب از همه چیز مهمتر است در سختترین شرایط حتی
حتی!
این شعر حافظ بنظر من بهترین شعر آن حضرته... بازهم تکرار میکنم بنظر من حقیر... چون اون شعر مجموعه ای از هنر و عشق و خوش سلیقگی و ... حافظ بزرگوار است... اگه دلت درگیر باشه... وقتی این شعر رو میخونی موهای دستت سیخ میشه... فقط به 1 بیت از این شعر اشاره میکنم که انقدر زیبا سروده شده که بعد از خواندنش سرگیجه میگیرم ...
تو کافردل نمیبندی نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو...
اگر بنده با این دانش کمم تا صبح قیامت هم اینجا از ویژگی ها و دلربایی های این شعر بنویسم باز هم کم است...
به امید دیدار من و شما با آن حضرت در فردوس...
این شعرو حسام الدین سراج هم اجرا کرده ولی انگار برا کسی مهم نیست
بیت دوم رو با صدای استاد شجریان گوش کنید زندگی کنید!
مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو...
همیشه گفتم حافظ و سعدی و مولانا اشعارشان را فقط برای این سروده اند که با صدای دماوند آواز ایران، استاد شجریان خوانده شود...
شجریان این تیکه رو بدون موسیقی خونده! فوق العاده زیبا
این شعر با صدای استاد شجریان و با تنظیم جدیدی از آریا عظیمی نژاد موجوده که متاسفانه بنده نتونستم آضافه اش کنم و اشتباها آهنگ دیگری از آریا عظیمی نژاد رو پیشنهاد دادم دوستان گنجور با عرض پوزش لطفا اصلاح بفرمایید.
خواجه فوق العاده سروده...ولی اگه شجریان نمی خواند ..عظمت این بیت به این میزان مشخص نمی شد
بنظرم همه دوستانی که پیش از من دراینجا کامنت گذاشته اند
بهتر است که غزلی که خانما غزاله فیلی نژاد که خوانده را بیابند و بگوشند
من همه پسشنهادات بالا را یافتم و شنیدم
اما ظاهرا کسی این غزل را با صدای خانم غزاله فیلی نژاد نشنیده
بیابید و بگوشیدش
آره ،شاگرد استاد شجریان هم بودن
سلام خدمت همه دوستان
بنده تمامی اساتیدی که این شعر زیبا را خواندند گوش کردم ولی آوازی به زیبایی استاد مسلم شجریان نبود و البته سرکار خانم غزاله فیلی نژاد که انصافا برابری می کنه با آواز استاد شجریان به علاوه اینکه امکانات ضبط صدا در اون زمان با زمان حال خیلی فرق میکنه و صدای خانم فیلی نژاد رو با شفافیت و زلالی خاصی میشه حس کرد.
پیشنهاد میکنم حتما گوش بدین
فراموش نشود که این نظر کاملا شخصی بنده است و لا غیر
افتخاری در آلبوم راز دل با آهنگ مجتبی میرزاده بسیار استادانه این آهنگ را اجرا کرده است بنحوی که بعید است خواننده دیگری بتواند این تصنیف را آنگونه از آب در بیاورد.
درود بر استاد افتخاری نازنین.
مرا چشمیست خون افـشـان ز دستِ آن کمان ابـرو
جهان بـس فـتـنـه خواهد دید از آن چشم و از آن ابـرو
این غزل گُل سرسبدِ گلشن ِ خیال انگیز خواجه ی شیرازاست.غزلی فرحبخش باموسیقیِ دلنشین وسرشارازمضامین وعباراتِ بِکر وشاعرانه. در این غزل حافظ دست مخاطب رابه مهربانی گرفته و به سفرعاشقانه ی زمینی – آسمانی می برد. دراین سفرگاه معشوق زمینی و گاه معشوق اَزلیست. مضامین بعضی بیت ها عاشقانه و بعضی دیگرعارفانه.
ازابتدای خلقت تاکنون گرچه همه چیزدست خوش تغییروتکامل شده ودگرگونی راتجربه می کند، لیکن بعضی چیزها همچنان درهمان شکلِ اوّلیّه باقی مانده واثربخشی ِ خودرا حفظ کرده اند. "کمانی بودن وانحنای ِ ابروان ِ معشوق وکیفیّت وگیراییِ چشمان" همچنان قربانی می گیرند ولرزه بردل وجانِ عاشق می اندازند. هنوز که هنوزاست هیچ عاشقی پیدانشده که تابِ مقاوت دربرابر خمیدگی ِ ابرو وجادوی چشمان ِ معشوق داشته وبامشاهده یایادآوری ِ آنها زیرورونگردد.!
حافظِ عاشق پیشه نیز همانندِ سایرعشّاق، اسیرجادوی چشم ومعمّای ِ انحنایِ کمان ابروییِ دلکش شده وفریاد برمی آورد که:
کمان ِ ابرو واسرار چشمان ِآن محبوبِ ، دلم رابه پیچ وتاب انداخته وکاری کرده که
چشمانم همیشه گریانند وخون می افشانند! یقین می دانم که قربانیِ آن انحنایِ دلستان ِ ابروانِ وکیفیّتِ چشمان ِ او(معشوق) تنها من نیستم وبه سرعت جهانی درشور وغوغای ِ این دلستانی فروخواهد رفت.
البته "فتنه" دراینجا ودرادبیّاتِ عاشقانه،شر وبدی نیست، بلکه شور وغوغایی حسّ انگیزاست وزندگی زاست. تصوّر ِجهانِ بدونِ این شور وغوغا،مَلال آور،کسالت بار وبی روح است. ازآنجاکه بعضی اوقات درد ِ حاصله ازغمزه وعشوه ی عاشقی وسوزوگداز ِ آ ن بیش ازتحمّل وتوانِ عاشق است "فتنه" گفته می شود. "فتنه" نتیجه ی غمزه وناز وحرکاتِ دلبرانه هست که دردرونِ عاشق انقلاب وآشوب ایجادمی کند ووی را تاسرحدِّجنون می کشاند. امّاعاشق هرگز ازاین وضعیّت ناراضی وشاکی نیست ودر عین ِ گداختن درآتشدانِ عشق و دردکشیدن، حظّی لذت بخش وخیال انگیز تجربه می کند وبه هیچ روی حاضرنیست ازاین لذّت مَحروم گردد. حافظ درهمین زمینه می فرماید:
خیره آن دیده که آبش نَبَرد گریه ی عشق
تیره آن دل که دراو شمع ِمحبّت نَبُوَد
غـلام چشـم آن تُـرکـم که در خـوابِ خوشِ مـستـی
نـگارین گلشنـش روی است و مـُشکیـن سایبان ابـرو
تـُرک : استعاره از معشوقِ آشوبگر، زیبا و چابک است.
نـگاریـن : رنگین وپر نقش و نگار
گلشن : رخسارمعشوق به گلزاری دلکش تشبیه شده است. خطوط و موهای نرم و لطیفی که از گِرداگِرد صورت،بناگوش وپشتِ لبها روئیده اند چهره ی اورا درنظرگاه ِ عاشق به گلشنی مبدّل ساخته اند.
مـُشکین : ابرو به سببِ سیاهی و خوشبویی به مُشک تشبیه شده است.
مـعـنــی بـیـت : ازدل وجان بـنـدهی ِ چشمانِ آن دلستانِ زیبارویی هستم که هنگام خوابِ خوش مستی، رُخسارش همانند گلستان پر نقش و نگار و ابـروانش همچون سایبانِ مُشکین است.سرخی ِ حاصل ازمستی ِشراب،خط وخال وآب ورنگِ طبیعی ِ چهره، لَعل ِ لب وسپیدی مُرواریدسان ِ دندانها،ترکیبی بَدیع شکل داده وشاعرخوش ذوق ماآن را همچون گلشنی گلگون متصوّرشده است.
امّاازاین گلستان پرنقش ونگار هرکس نمی تواندبی آنکه زحمتی کشد دامن دامن گل بچیند! بایدبرجوروجفای خارهجران تحمّل داشته باشی،خون دلهابخوری تاشاید سزاواربوده باشی که ازاین گلستان فیضی ببری.
ترسم کزین چمن نبری آستینِ گل
کزگلشنش تحمّل خاری نمی کنی !
هلالی شدتَنم زین غم که با طُغرای ابرویش
که بـاشـد مَه که بـنـماید ز طاق آسمان ابرو
طُغرا علامتی که با خطِّ درشت بر بالای احکام ِ سلطانی می کشیدند.طُغرا نوعی از خوشنویسی پیچیدهاست که به وسیله آن لقبها و نام سلطان یا امیری را برسر فرمان او مینوشتند.
این خطِّ خاص به عنوان امضاء برای سلطانها در خاورمیانه و بهویژه برای سلاطین ِ عثمانی بکار میرفته است و در برخی مناطق آسیا مهرهای مشابه نیز دیده شدهاست. بنابراین "طغرایِ ابرویش" هم اشاره به قوس وکمانی بودنِ ابروهست وهم امضای معشوق اَزلی بروجودِ آدمی.
این شیوه از خوشنویسی و ترکیبِ خط مرکّب از چند خطِّ عمودی ِمنتهی به قوس گونهای تودرتو و متوازی است که به شکلِ کمانی و به مانندِ طُرّه بر سر فرمانها، منشورها و احکام ِ حاکمان در گذشته اغلب به آبِ طلا یا شنگرف میکشیدهاند.
درموردِ "ابـرو" واسرارجاذبه ی آن چنین گویند که"ابـرو" تجلّی ِخطّی از خطوط وصفاتِ جمال ِحق است .درنظرگاهِ عُرفا، ابروباعث ِ پنهانیِ ذات میشود. از همین رو به "حاجب" هم تعبیر شده است. در بیتِ بعد هم "حافظ" ابـرو را حاجب گفته است.
انتخابِ واژه ها مثل ِ همیشه جالب وقابل توجّه اند. حافظ درانتخاب وچیدمان واژه هاهنرنمایی می کند. "هـلال" ، "طـُغـرا" ، "ابـرو" ، "مـاه" ، "طاق" و "آسمان" همگی کمانی و خمیدهاند.ضمن آنکه تَنِ شاعر نیز ازغم واندوه هلالی شده است.!
"کـه باشد؟"یعنی عددی نیست،کسی نیست ، ماه کسی نیست که بتواند در برابر ابروی یار عرض اندام وجلوه گری کند.
(طاق آسمان : آسمان به طاقی هلالی تشبیه شده است.
"ازاین غم هلالی شدتَنم" امّا کدام غم؟ بیشترشارحان به این نکته توجّه نکرده ودربرداشتِ معنا دچارسردرگمی شده اند.
بعضی ها "غم" را حاصل ِ طُغرا مانند بودنِ معشوق گرفته اند! درحالی که طُغرایی شکل بودن ِ ابروی معشوق، طبیعتاًمی بایست سببِ وَجد وشَعفِ عاشق گردد نه غم واندوهِ عاشق!
شاعر ازاین جهت غمناک است که چگونه ماه گُستاخی کرده وبا وجود طغرای ابروی ِ معشوق، ازطاقِ آسمان ابروانش را نشان می دهد وجلوه گری می کند.
مـعـنــی بـیـت :ازاین جسارت وگستاخی ماه، دچار غم واندوه شده وتَنم ازغصّه هلالی شده،که چرا باوجود تجلّی ِ زیبایی ِ ابروان ِ طُغرا مانندِ معشوق ،ماه به خوداجازه می دهد به جلوه گری پردازد؟
عاشق درحقیقت هرگز دوست ندارد چیزی زیباتراززیبائی های معشوق راببیند. عاشق ِ حقیقی همانندِ کودکان ِ معصوم که پدرشان راقوی ترازهمه ی مردان تصوّرمی کنند، دوست دارند معشوق را ازهمه زیباترببینند. ابـروی یـار درنظرحافظِ عاشق، از هلال ِ مـاه هم زیباتـر است وتازمانی که ابروی یاردرتجلّیست،ماه نبایست درآسمان ظاهرگردد.!
روشنی ِ طلعتِ توماه ندارد
پیش ِ توگل رونق ِ گیاه ندارد.
رقـیـبــان غـافـل و مـا را از آن چـشـم و جَبـیـن هر دَم
هـزاران گـونـه پـیغـام اسـت و حاجِـب در میان ابـرو
رقیبان: مراقبان ، نـگاهبانان و پـردهداران معشوق
نـگـاهـبـانان بارگاه معشوق درادبیّاتِ عاشقانه تندخو و خشن هستندو مانع رسیدنِ عاشق به معشوقند.
غافل : بیخـبـر ، کسی که حواسش جمع نیست.
جبـیـن : پـیـشانـی
هر دَم : هر لحظه ، لحظه به لحظه
حـاجِب :بازدارنده، ابرو،پَـرده دار،مانع، آنچه که ازوَرای آن چیزی دیده نشود.
مـعـنـی بـیـت :ازخوش اقبالیست که نـگـهـبـانـان بارگاه معشوق متوجّه نیستـنـد وما(عاشقان)لحظه به لحظه حرکاتِ دلبرانه ی چشم و پیشانی ِ معشوق را دریافت می کنیم. ولیکن دریغا که ابروی معشوق،سرناسلزگاری دارد ومانع ازنزدیک شدن ِ عاشقان به معشوق می گردد!
امّا ابرو چگونه می تواند بازدارنده وحائل میان عاشق ومعشوق گردد.؟
ابرو هم از لحاظ ظاهری وفیزیکی، درمحلّ ِ ورودی ِ رخسار قرارگرفته و شبیه شمشیر وخنجراست که وسیله ی اصلی نگاهبانی بوده است، هم ازلحاظ معنایی،گِره وخَمی که ازروی کِبروناز وتُندخویی برابروان ِ معشوق نقش می بندد، به عاشق اجازه ی نزدیک شدن به معشوق رانمی دهد. ازهمین روست که ابرو راحاجب ودربان گویند.
امّا شاعرکه درحال ِ دریافت ِهزاران گونه پیغام ازچشم وپیشانی ِ معشوق هست علّتِ ممانعتِ ابرو چیست؟
این دقیقاً همان نکته ی سربسته ویکی رازهای دلبرانه است! درحقیقت معشوق میل ِ درونی اش باعاشق هست لیکن غرور ونازوخودپسندی اجازه نمی دهند که آشکارا به عاشق روی ِ خوش نشان دهد! اصل ِ حکایتِ عاشقی براین است که عاشق ابرازنیازکند ومعشوق ناز! اگردرهمان ابتدای کار معشوق "بله" رابگوید وعاشق به راحتی به کام خویش رسد، دیگرجایی برای نمایان شدن ِ حکایتهای سوزناک عاشقی مثل لیلی ومجنون ،شیرین وفرهاد و....نمی ماند! حافظ درجای دیگری درهمین مورد می فرماید:
گرچه می گفت که زارت بکُشم می دیدم
که نهانش نظری بامن ِ دلسوخته بود.!
روان گـوشـه گـیـران را جَبـیـنـش طـُرفـه گـلـزاریـست
کـه بـر طـَرفِ سـَمـن زارش هـمـیگـردد چَمان ابـرو
روان : جان ، روح
گوشه گیران :عاشقان، خـلوت گُزیده گان
عاشقان معمولاً جمع رابرنتابند وآرام به گوشه ای به خزند تابا تصوّر چهره ی معشوق وبازیادآوری ِ حرکات ورفتارهای او دل را آرام سازند. امّا دراینجا گوشه گیران می تواند عاشقانی باشند که معشوق برآنها لطف وعنایتی کرده وگوشه ی چشمی به آنان دارد. وقتی معشوق نیم نگاهی یا گوشه ی چشمی به عاشقی داشته باشد،مسلّماً عاشق نیز توفیق نگاهِ کردن دررخسار معشوق راپیدا کرده ودرنهایت،پیشانی اورا چونان گلشنی پُرنقش ونگارخواهددید.
جبـیـن : پـیـشانـی
طـُرفـه : شگفتی ودرمقام تعجّب گویند.تـَر و تـازه ، خـوش ، زیـبـا
طـَرْفْ : با فتح اول و سکون دوم و سوم ، همان طـَرَف است که به اقتضای شعری طـَرْفْ تلفـّظ میشود ، به معنای سو، جنب و کنار
سَمـن : گلی سفید رنگ
سَمن زار: استعاره از چهرهی سفید معشوق.
هَمی گردد: یعنی دراین گلزارهمیشه درگردیدن است. نظربراینکه شاعران خطوطِ چهره شامل زلف ، ابـرو ، مژه ها ، موهای نرم و لطیف که بر گِرداگِردِصورت میروید رادرحال چرخش دوررخسارمی بینند، دراینجا نیز ابرو که بیشترازخطوطِ دیگرحرکت می کند، درحال ِ خرامیدن درگلزارپیشانیست.
چَمان :با ناز و عشوه و غـرور راه رفتن،چَمیدن
مـعـنـی بـیـت : پـیـشـانـیِ معشوق برای عاشقانش، همانندِ گلشنی سمن زار ودل انگیزاست که ابـروی یاربانازوکِبر و غرور درمیانِ آن می خرامد وبرزیبائی آن می افزاید.
دراینجا ضمن ِآنکه پیشانی تبدیل به گلزار شده، به ابرو نیز شخصیّت وجان داده شده است.
زین خوش رقم که برگل ِ رخسارمی کشی
خط برصحیفه ی گل و وگلزار می کشی
دگـر حـور و پـری را کـس نـگــویـد با چـُنـیـن حـُسنـی
که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابـرو
حـور وپری:فرشته و زن سیاه چشم بهشت
حـُسن : زیـبـایـی
مـعـنــی بـیـت : ازاین به بعد کسی نمی تواندحکایت وحدیثِ زیبائیهای فرشتگان وحوریان را روایت کند وباآب وتاب بگوید که فرشتگان این چنین چشمان ِ زیبایی دارند وحوریان آنچنان ابرو!چراکه معشوق ِ ما دارای چشم وابرویی جذّاب تر،گیراتر وزیباتردارد ومانندی ندارد.
با وجود زیبایی تـو دیگر زیبایی حور و پری به چشم نخواهدآمد.
شیوه ی حور وپری گرچه لطیف است ولی
خوبی آنست ولطافت که فلانی دارد.
تـو کافـِـردل نـمـیبـنـدی نـقـاب زلـف و می ترسم
کـه مـحـرابـم بـگـردانـد خـم آن دلـسـتـان ابـرو
کافر دل : سخت دل، بی رحم ، سنگین دل
نـقـاب زلف : زلف از آن جهت که روی صورت را میپوشاند به نـقـاب تشبیه شده است.
"محرابم بگرداند" یعنی گیراییِ خم ِ ابروان توباعث شود که محرابم رادرمسجد رها کرده وازاین به بعد درمحرابِ ابروان تو به عبادت وراز ونیاز پردازم. کشش وجاذبه ی کمان ابروی تو قوی ترازمحراب مسجد است.
مـعـنــی بـیـت : خطاب به معشوق است. تـو سنگین دل چرا نقابِ زلف را نمیبندی ورُخسارنمی پوشانی؟چنین که جلوه گری می کنی وچهره نمی پوشانی، من از آن میتـرسم که جاذبه ی کمان ابـروی دلـربـایـت، سبب گردد من محرابِ مسجد رارهاکرده ودل به محرابِ ابروی توبربندم.
درجای دیگری ظاهراً این اتّفاق افتاده وحافظ ِ عاشق پیشه نتوانسته دربرابر کشش وحاذبه ی ابروی معشوق مقاومت کند ودین وایمانش راحفظ نماید!
به جزابروی تومحرابِ دل حافظ نیست
طاعتِ غیرتودرمذهبِ مانتوان کرد.
اگــر چـه مـرغ زیـرک بـود حـافـــظ در هــواداری
بـه تـیـر غـمـزه صـیـدش کـرد چشـم آن کـمـــان ابـرو
زیـرک : بسیار دانا و هوشیار ، زرنگ "مـرغ زیرک" پـرنـدهای که داناست و نمیشود او را شکار کرد.
هـواداری :حمایت،جانـبداری و پشتیبانی، امّا دراینجا باتوجّه به "زیرک بودن" به معنای بلندپروازیست.
تـیرغمزه : غـمـزه به تـیر تـشبیـه شده
غـمـزه : عشوه وناز ، حرکاتِ دلبرانه ی چشم و ابرو
مـعـنــی بـیـت : بااینکه حافـظ همچون پـرنـدهای بسیار دانا و زرنگ وبلندپرواز بـود، قدرت تیرغمزه های چشم ِ آن دلبر ابروکمانی راببین که چگونه حافظ بلندپرواز وزیرک رانیز شکارش کـرد.
زچین ِزلفِ کمندت کسی نیافت خلاص
ازآن کمانچه ی ابرو وتیر چشم نجاح
اگر کامنت من رو میخونید ایمیل یا آیدی اینستاگرامتون روبفرمایید بنده چطور میتونم از شما یاد بگیرم🙏
درود، وبلاگ حافظانه برای اقا رضاست اونجا رو چک کنید شاید ایمیلی چیزی از خودش گذاشته باشه
از خداوند برای شما بهترین هارا خواستارم . خیلی بزرگوارید خیلی خیلی . امیدوارم هر جا که هستید تندرست و شادکام باشید ممنون که به این زیبایی و انقدر روان توضیح دادید . کاش همه ی اشعار این چنین وصف هایی داشتند . سپاس 🌷
سلام وعرض ادب.. واقعا لذت بردم ازتفسیرشما. کاش من هم میتونستم معنی این اشعارو بدونم..زنده باشین ودر پناه حق
لذت این غزل ،با تفسیر شما، دو صد چندان میشود
به خاطر نظر دادن به شما اکانت ساختم ، خیلی خوب بود
صنعت اغراق ما ایرانیان..
سلطان آواز و شهریارموسیقی و فیلد مارشال آهنگ و اینها کم بود،اینجا چشممون به " دماوند آواز ایران" هم روشن شد. به امثال تاج اصفهانی و ایرج چه باید گفت؟ رشته کوه هیمالیا؟!
...
البته گاهی اغراق ها به گفته شما خیلی زیاد هست .. ؛
ولی فکر کنم کمی توهین کردید :|
از نظر من خسرو آواز ایران نام برازنده استاد گرانقدر هست ...
رضای گرامی
سپاس بیکران برای تفسیر و معنی غزل
از شما آموختم.
باید انصاف داشت. اجرای افتخاری در دستگاه نوا واقعا بی نظیر هست. فکر نمیکنم در توانایی خواننده ی دیگه ای باشه اینطور اجرا کردن
این شعر رو حسام الدین سراج هم خوانده.
آز آلبوم نرگس مست-->نصنیف درویشی و خرسندی.
توی بخش پیشنهاد آهنگ،آلبوم نرگس مست ایشان وجود ندارد
من هم اجرای استاد شجریان رو گوش دادم و هم استاد افتخاری رو. ولی با همه احترامی که برای استاد شجریان قائلم شخصا اجرای جناب افتخاری رو ترجیح میدم . واقعا زیبا و دلنشین اجرا کردند .
مرغ زیرک به گنجشک نسبت داده می شود. چون این پرنده همواره هنگام برداشتن دانه از زمین سر به اطراف می چرخاند و اصطلاحا هوای اطراف خود را دارد که شاعر او را مرغی می داند که در هواداری بسیار زیرک است. حال تیری که از کمان ابروی یار رها شده ( استعاره + مژه ) ، مرغ زیرک را صید می کند. چشم در اینجا شکارچی و نگاه ابزار شکار است.
درودها و سپاس رضای عزیز
عالی بود
جناب رضای عزیز
چیزی که تاج و ایرج و بنان تا اقبال و دوامی تک تک داشتند شجریان یکجا دارد .
سینه او دائره المعارف و گنجینه موسیقی ماست .
به نقل از مضمون استاد داریوش ÷یر نیاکان - منتقد و مدرس موسیقی و ریاست اسبق دانشگاه هنرهای زیبای تهران
غزاله فیلی نزاد هم خیلی خوب اجرا کرده
با سلام،
چقدر تعریف میکنید از استاد شجریان.
حالا یکی خوشش نیاد از نظر خیلی از شماها مردود.
صدای بسیار خوبی دارند. ولی خوانندگان زیادی داریم که خوش صدا هستند و سلایق متفاوت.
بت نسازید.
غلام چشم آن ترک م....
زوج حضرات حافظ و شجریان یعنی خلق معجزه در عالم هنر.
با سلام و درود و احترام به علاقه مندان به شعر و ادب پارسی، سپاسگزاری و قدردانی بی نهایت از استاد گرامی جناب آقای رضا ساقی به جهت شروح زیبا و پخته پیرامون اشعار و غزلیات حضرت حافظ را به عمل می آورم.
سلام
روزگارتان خوش
دوستانی که غزل را رها کرده اند و به قیاس بین بزرگوارانی که غزل را خوانده اند می پردازند حتما این غزل حافظ را هم ملاحظه فرموده اند:
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند
اگر کسی بگوید مقام ادبی حافظ و سعدی بالاست به این معنی نیست که دیگران نمی توانند شعر بگویند بلکه به این معنی است که این دو بزرگوار قله هستند و دست نیافتنی.
در بحث موسیقی هم اصولا قیاس جالب نیست. استاد شجریان سبکش مشخص و شاگردانش هم مشخص هستند و استاد را به تعداد شاگردان می شناسند و سبک خاص شخص و نیز قبول نخبگان و نیز عموم جامعه هم ملاک است
بنده خدایی که بعضا اسم آورده شد مصاحبه اش را بخوانید که گفته بود از ترس نگاه ها و برخوردهای مردم لباس مبدل می پوشیدم، تو آرایشگاه راهم نمی داند، آژانس به من سرویس نمی داد، مغازه ها چیزی به من نمی فروختند. خانه ام را عوض کردم ولی مشکل هنوز پابرجا بود و نهایتا رفتم یه طناب خریدم که خودکشی کنم
این مصاحبه را ببینید:
پیوند به وبگاه بیرونی
بله حافظ فرماید:
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
فقط صدا نیست عزیزان من. با مردم بودن و مردم داری هم هست. بودند کسانی که به مردم پشت کردند و در آغوش دیگران افتادند و مردم طردشان کردند و طناب دار و خودکشی
ضمنا وقتی بحث آواز باشد قطعا استاد شجریان بی رقیب است ولی در تصنیف ممکن است کسانی در یک سبک دیگر کارهای زیباتری ارائه دهند
مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
که قدر گوهر یک دانه جوهری داند
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
ایام عزت مستدام
من همیشه به این فکر میکردم که بهترین بیتی که تا بحال شنیده یا خوانده ام کدام است که بیتی زیباتر از این بیت را نیافتم:
هلالی شد تنم زین غم
که با طغرای ابرویش
که باشد مه
که بنماید
ز طاق آسمان
ابرو
هلالی شدن تن (
طغرای ابرو (
مه (
طاق آسمان (
ابرو (
این غزل با صدای استاد شجریان در مایه بیات ترک جایی برای صحبت باقی نمیذاره...
این بحث ها بیفایده ست. شجریان در قله است و افتخاری چه از نظر تکنیکی و فنی و چه جنس خود صدا به شجریان نمیرسه. اما این غزل رو افتخاری بهتر اجرا کرده و به اصل غزل نزدیکتره. البته افتخاری تصنیف خونده و شجریان آواز این غزل رو خونده. همیشه اینطور نیست که فرد ضعیفتر در تمام زمینه ها پایینتر باشه. امکان داره یکی از اشعار مثلا خاقانی از یکی از غزلیات حافظ حتی بهتر مضمون رو بیان کرده باشه. من خودم 99 درصد از کارهای شجریان رو به افتخاری ترجیح میدم ولی آلبوم مستانه از افتخاری رو به بعضی از آلبوم های شجریان ترجیح میدم.
استاد افتخاری دارای صدای آسمانی هستند. با این شعر آسمانی خیلی زیبا شده. حتما گوش کنید.
با احترام به همه اساتید موسیقی
صدای زیباوآسمانی استادشجریان عزیر تکرار نشدنی هست .
یه نکته به تفسیر آقا رضا اضافه کنم:
در بیت:
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی/ نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
در زمان حافظ شاه یا افراد مهم در باغ سایهبانی داشتند و استراحت میکردن و غلامانشون هم کنارشون میایستادند و مواظب بودند که کسی شاه رو بیدار نکنه. اینجا حافظ چهرهی یار رو به باغی تشبیه کرده که سایهبانش ابروهای یاره و چشم هم در این سایهبان به خواب خوش مستی فرو رفته. حافظ هم غلام این شاه ترکه(چشم) و مواظبه که بیدار نشه.
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از این چشم و از آن ابرو
غزلی زیبا و خوش آهنگ است همانندِ قریب باتفاقِ غزلهایِ حافظ که با شیوه ای نوین علاوه بر اینکه به غزل معنایِ دیگری بخشید، با خلاقیتِ بینظیرِ خود مضامینِ عاشقانه را با مفاهیمِ عارفانه در آمیخت تا جذابیتِ غزل مشوقی باشد برای انسانهای مشتاق به اندیشیدن در احوالِ خویش، بویژه در این غزلِ ناب که پر از ایهام و استعاره های بکر است و بویژه که اساتیدِ آواز آنرا به زیباییِ تمام اجرا کردند و موجبِ اقبالِ عموم به آن شدند. دوستان نیز به تفصیل در بارهٔ نکاتِ ادبی و مضامینِ عاشقانهٔ غزل سخن رانده اند که جای سپاسگزاری دارد اما بنظر می رسد پرداختِ بیشتر به معنایِ کُلیِ نهفته در غزل کمکِ مضاعفی به درکِ ما از غزل و منظور از سرایشِ آن می کند. انسان از دیرباز فلک یا هستی را منحنی و گنبدی شکل تصور می کرد و شاعران نیز آنرا استعاره از ابرویِ معشوق توصیف کرده اند، و حافظ آن ابرو یا فلک را همچون کمانی در دستِ معشوقِ ازلی می بیند که با تیرهایی که در چله گذاشته و بسویِ انسان پرتاب می کند موجبِ خون افشانی یا فورانِ خون از چشمِ او می شود. و اما پرسش این است که چه کسی از تیرهایِ فلک در امان بوده و خونِ دلش از چشمانش جاری نشده است؟ آیا ثروت و داشته هایی چون شغل و مقام، یا شهرت و اعتبارهایِ این جهانی مانعی برای دیگر غمهایِ انسان می شوند؟ آیا کسی اعم از غنی یا فقیر در این جهان وجود دارد که غمی در دل نداشته باشد و هنگامی که نامِ روزگار را بر زبان می آورد آه از نهادش بر نخیزد؟ نظرِ بزرگان و عارفان که خود از این قاعده مستثنی بوده و تنها غمِ آنها غمِ فِراق می باشد بر این است که اینهمه درد و رنجی که بر انسان وارد و موجبِ خون فشانی از دیدگانش می گردد ثمرهٔ فتنهٔ آن چشم و ابروست. در مصراع دوم چشم همان نگرشِ انسان به هستی ست، پس رابطهٔ تنگاتنگی بینِ چشم و نوعِ نگاهِ انسان است با ابرویِ حضرت دوست که این جهانِ فُرم یا گنبدِ کبود و اصطلاحن فلک، که نتیجه اش می تواند غم و درد و خون باشد و یا برعکس شادیِ حقیقی باشد که بزرگانی چون مولانا و حافظ به آن دست یافتند. فتنه یعنی بر هم زدنِ نظم و برپا کردنِ آشوب که در اینجا معنایی کاملن منفی از آن استنتاج می شود، فتنه هایی چون جنگهایِ چندصد ساله صلیبی، فتنهٔ مغولان و همچنین دو جنگِ بزرگِ جهانی در یک قرنِ اخیر و جنگهایِ منطقه ای که پس از آن شکل گرفتند همگی فتنه هایی هستند که بشریت بصورتِ جمعی تجربه کرده است و حافظ معتقد است این همه بواسطۀ چشمی ست که جهان بین است و نه جان بین، اما فتنه های انفرادی نیز در زندگی همهٔ ما انسانها غیر قابل اجتناب است اگر با چشم و نگرشِ جسمی و ذهنی جهان را ببینیم، فتنه هایی چون زیاده خواهی، خیانت و اختلاف بینِ اعضایِ یک خانواده، تضییعِ حقوقِ اطرافیان، و بسیاری موارد مشابه نیز از جمله فتنه هایِ فردیِ انسان است.
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
تُرک در ادبیاتِ عارفانه نمادِ زیبا رویی ست و چشمِ تُرک همان چشمِ جان بین است، یعنی چشمی که جهان را از منظرِ چشمِ خداوند می بیند و صاحبِ چنین چشمی تُرک یا زیبا روی شده است، استعاره از عرفا و سالکانِ حقیقی یا عاشقانی همچون مولانا و سعدی و حافظ، پس حافظ در ادامهٔ بیت قبل می فرماید غلامِ چنین چشمی ست( چنین چشمی را عشق است) که صاحبِ این چشم در خوابِ خوشِ مستی بسر می برد، خوابِ خوش در اینجا یعنی در آرامش و شادیِ محض و بدور از هرگونه خون و دردی در مستی و سرخوشیِ کامل است، در مصراع دوم نگارین ضمن اینکه نگار یا نقاشِ ازل را به ذهن متبادر می کند توصیف کنندهٔ رخساری ست که گلشن و شاداب شده که در عینِ حال وصفِ رنگ و رویِ معشوقِ ازل است، یعنی آن تُرک از آن روی که به خداوند یا زندگی زنده شده و با او به یگانگی رسیده زیبا و آئینهٔ تمام نمایِ او شده است، بعبارتی دیگر چنین عاشقانی که با چشمِ جان بین جهان را مینگرند رویِ آنان نگارین گلشن و همواره آباد و خُرَّم است، همچنین ابرویِ حضرت دوست یا جهان و زیبایی هایِ آن سایبانی مُشکین است که در پناهش به آسودگی در خوابِ خوشِ مستیِ ناشی از شرابِ عشق روزگار را با آسودگی سپری می کند. کنایه از اینکه عاشق و عارف بدونِ ایجادِ غم و درد و خون برای خود و دیگران به زیباترین صورتِ ممکن در زیرِ سایهٔ ابرو از این جهان و مواهبِ آن نیز بهره می برد.
هلالی شد تنم زین غم که با طغرایِ ابرویش
که باشد مَه که بنماید ز طاقِ آسمان ابرو
هلالی شدنِ تن کنایه از تسلیم است در برابرِ معشوقِ ازل، و چنانچه در بیتِ پیشین ذکر شد تنها غمِ عاشقان غمِ فِراق و هجران از حضرت دوست می باشد، پس تنِ حافظ هم زیرِ بارِ این غم خمیده و هلالی شده است که اگر طُغرا یا تایید و امضایِ ابرویِ حضرتش که همان فلک و چرخِ هستی است را نیز با خود داشته باشد، پس آنگاه ماهِ آسمان که باشد که بخواهد زیباییِ خود را در زیرِ سقفِ این گنبدِ نیلی بنماید و به نمایش بگذارد، یعنی با این زیبایی که عاشقان و عارفانی چون فردوسی و سعدی و حافظ و مولانا به آن رسیده اند جایی برای عرضِ اندام چیزهایِ بیرونی و این جهانی حتی اگر به زیبایی و جذابیتِ ماه هم که باشد وجود ندارد.
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو
رقیب آن مراقبی ست که در گذشته زیبارویان را همراهی می کرد تا نامحرمان به آنان نزدیک نشوند و مزاحمتی در کوچه و سرِ گذر برایشان ایجاد نکنند، جبین در این بیت یعنی روزی و قسمت، پس حافظ به رازِ چگونگیِ دست یافتن به زیباییِ ذکر شده پرداخته، می فرماید او از غفلتِ رقیبان استفاده می کند و از هزاران گونه اشارات و پیغامهایی که هر لحظه از چشم و بینشِ حضرتِ معشوق به جهان و جهانیان می رسد هر آنچه را که قسمت و روزیِ او باشد بر گرفته واز آنها بهرمند می گردد و آن پیغامها را بکار می بندند، هرچند حاجب و پرده دار در این میان اَبروی حضرتِ دوست است که زیبایی و جذابیت هایش مانعِ دریافتِ این هزاران پیغام به انسانها می شوند. مولانا نیز در رابطه با پیغامهای معنوی می فرماید؛
هر لحظه و هر ساعت، یک شیوهٔ نو آرد شیرین تر و نادر تر زان شیوهٔ پیشینش
روانِ گوشه گیران را جبینش طُرفه گلزاری ست
که بر طرفِ سمن زارش همی گردد چمان ابرو
گوشه گیران؛ عاشقان، جبین در اینجا یعنی سرنوشت، طُرفه؛ نو، تازه و خوشایند، پسحافظ ادامه می دهد پس از دریافتِ پیغامهای معشوقِ ازل که سالکِ عاشق بدور از چشمِ رقیبان دریافت می کند سرنوشتِ جانِ او نیز به نسبتِ پیغامهای دریافتی طرفه یا تازه و خوشایند، و گلزار و بستانی زیبا خواهد بود، یعنی همان که در ادیان آنرا بهشت نامیده اند با این تفاوت که عاشق چنین گلزاری را از همین جهان تجربه خواهد کرد، در مصراع دوم چمان یعنی چمیدن و چرخیدن، پس با رسیدنِ عاشق به چنین گلزاری ست که ابرویی که تا دیروز موجبِ خون افشانیِ چشم و ایجادِ غم و درد می شد اکنون چمان و چرخشی کرده و همی ( همواره ) او را بسویِ سمن زارش اشاره و راهنمایی می کند، سمن زار که با گلزار نیز تناسب دارد کنایه از زیباییِ روزافزونِ عاشق است.
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حُسنی
که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو
پس از رسیدنِ عاشق به چنین حُسن و زیباییِ روزافزون است که دیگر کسی از حور و پری سخنی بر زبان نمی آورد، حور زیبارویانِ بهشتی هستند و پری که موجودی افسانه ای ست کنایه از جذابیت هایِ این جهانی می باشد، حور که به سیاه چشمی توصیف شده است درواقع استعاره از بینایی و دیدنِ جهان از منظرِ معشوقِ ازلی ست و به همین لحاظ است که زیبا و تمثیلِ بهشت است، پساکنون که عاشق به چنین زیباییِ روز افزونی رسیده است حور و پری را پشتِ سر گذاشته و به زیباییِ فوقِ آنها دست یافته است.و حافظ در مصراع دوم ادامه می دهد پس از این دیگر کسی نمی گوید که آن حور چنین چشمِ زیبایی دارد و پری یا زیبایی و جذابیت هایِ ابرویِ این جهانی چنان است.
تو کافر دل نمی بندی نقابِ زلف و می ترسم
که محرابم بگرداند خَمِ آن دلستان ابرو
کافر دل یعنی پوشانندهٔ دل و استعاره از همان کمان ابرو یا فلک است که رقیب و حجابی ست بینِ مرکز و دل یا جانِ انسان با جانان یا خداوند، پس از چشم و ابرو و رخسار جایِ زلف در این غزل خالی بود تا نقش و تصویرسازیِ عاشقانهٔ حافظ به پایانِ خود نزدیک شود، زلف در اینجا استعاره از جذابیت های بیشمارِ این جهان است که توجهِ هر انسانی را بسویِ خود جلب می کند و از نظرِ عرفا ابرویِ حضرتِ دوست محیط بر همهٔ آنهاست، پسحافظ به فلک انتقاد می کند که اگر او نقاب و پوششی بر زلف قرار می داد و یا بنحوی زیبایی های جذابِ این جهانی را از چشمِ انسان میپوشاند شاید انسان در حلقه و پیچ و تاب های آن گرفتار نمی شد، و حافظ که اکنون خود به زیبایی و حُسنی ورایِ حور و پری رسیده است از این می ترسد که خَم و اشارهٔ ابرویِ آن دلستان یا معشوقِ ازل توجهش را به زلف معطوف کند و آنچنان محرابِ او را بگرداند که پس از آن بجای سجده بر خداوند یا رخسارِ کُلیِ معشوق به زلف و زیبایی هایِ جهانِ فُرم سجده کند و بار دیگر بندهٔ این جهان گردد که در اینصورت کابوسِ غم و درد و خون فشانیِ دوبارهٔ چشم او را رها نخواهند کرد.
اگرچه مرغِ زیرک بود حافظ در هواداری
به تیرِ غمزه صیدش کرد چشمِ آن کمان ابرو
هواداری یعنی عاشقی، پس حافظ که بارها بر بهرمندی از زیبایی هایِ زلف و لذات و مواهبِ این جهانی با شرطِ تر نشدنِ دامن و عدمِ دلبستگی به آنها تاکید کرده است در اینجا می فرماید اگرچه او مرغی زیرک بود و از دانه هایِ لذیذِ مواهبِ این جهانی برخوردار می شد و مراقبِ دامِ زلف بود که در بندِ آن گرفتار نشود، اما سرانجام نیز چشمِ آن کمان ابرو ( در اینجا معشوقِ ازل) یکی دوتا از دلبستگی هایِ حافظ را به دانه ها تشخیص داده و با هدف قرار دادنِ آنها بوسیلهٔ تیرِ غمزه حافظ را صیدِ خود کرد. یعنی بفرمودهٔ مولانا ؛
" عاشقان از بی مرادی هایِ خویش باخبر گشتند از مولایِ خویش"،
پس حافظ نیز با همهٔ زیرکی که در راهِ عاشقی داشت (بدلیلِ باز بودنِ نقابِ زلف) دلبستهٔ زیبایی های این جهان شد، برای نمونه او به چشم و ابرویِ دلبری عاشق شد اما تیرِ غمزهٔ حضرتش اجازهٔ وصالش را نداد و این ناکامی در وصلِ دلبرِ زیبا رویِ این جهانی موجبِ حضورِ معشوقِ ازل و تیرِ قضا و کن فکانش شد و به اینوسیله حافظ که قصدِ صیادی از زلف و مواهبِ این جهانی را در سر می پروراند خود صیدِ آن کمان ابرو شد، و البته که حافظ بدلیلِ رضایت و خوشنودی که از تیرِ غمزه اش داشت آن تیر را یکی از هزاران پیغامِ معشوق تشخیص داده و تحمل کرد، چشمش از این تیر خون افشان نشد و بلکه تنش هلالی، چشمِ جان بینش باز و تُرک و نگارین گُلشن و زیبا روی شد و در خوابِ خوشِ مستی فرو رفت.
ای دل اندر بندِ زلفش از پریشانی منال
مرغِ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
خالق یکتا چه نوایی به استاد افتخاری داده اند
از آقا رضا جهت تفسیر این غزل بسیار ممنونم. برای بنده خیلی مفید بود.
با عرض سلام .در جواب آقا یا خانم عباسی از فسا عرض کنم که بحث بر سر اجرای شعر هست نه مسایل سیاسی ، اگر شما عقده ای هستی لازم نیست که در مورد استاد افتخاری این حرفها رو بزنید. حرفهایی زده اید که با هم هیچ سنخیتی ندارد مثل قله شعر ، استاد به کسی میگن که شاگرد داشته باشه و مسایل خودکشی و آرایشگاه ، زمین و زمان رو به هم دوختی تا یه مطلبی بنویسی که عقده دلت خالی بشه . برو اجرای استاد افتخاری رو گوش کن بعد بشین این حرفا رو بزن .تصنیف کمان ابرو یکی از ماندگارترین و زیباترین کارهای استاد افتخاری است
با احترام به همهٔ اساتید ولی استاد افتخاری توی این تصنیف غوغا کرده،اجرای زنده استاد رو هم شنیدم شاهکار هستش
این غزل را سید حسام الدین سراج با عنوان تصنیف درویشی و خرسندی در آلبوم نرگس مست خوانده اند.
بیت تو کافردل نمیبندی نقاب زلف و ..... بنظرم زیباترین بیت این غزل هست و شنیدنش با صدای آقای افتخاری زیباییش رو دوچندان کرده....
بهترین اجرای این آهنگ با صدای علیرضا افتخاری است و تنظیم موسیقی فوقالعاده مجتبی میرزاده. ... میرزاده از تواناییهای صدای افتخاری به خوبی استفاده کرده است در واقع همان تکنیکهایی را که در آهنگ زندگی قشنگه برای صدای بانو هایده را استفاده کرده در این آهنگ نیز برای آقای افتخاری پیاده کرده است.
سلام همه اساتید به کنار کارشون عالیه
اما این غزل زیبا با صدای زیبای غزاله فیلی نژاد محشره و غوغایی است ناب
واقعا این شعر از زبان استاد شجریان هزاران بار ارزش گوش دادن دارد. همچنان دست استادانی که زحمت کشیدن معنی کردن درد نکنه واقعا لذت بردم. با احترام
درود بر رضا، دوست عزیز، بسیار کامل زیبا فرمودید
بابا فهمیدیم آهنگ های این شعر رو همه شنیدین. بسه دیگه. راجع به شعر حرف بزنید
رضا جان عزیز بسیار خوووب تفسیر کردند که واقعا از توان بنده خارج بود!
درود به رضا عزیز ...
این شعر چنان زیبا و عاشقانه هست که هر چه بگویی باز کم است ... ؛
حافظ چه بزرگی بوده ! ... همه اشعار حافظ البته زیبا هست ولی این شعر و یک شعردیگر بلا استثنا کاملا عاشقانه است !
و در مورد خوانندگان این آهنگ همه را گوش کردم ولی هیچ کدام به استاد عزیز شجریان نرسید ؛
بدون موسیقی با آن صدای لطیف و آن فریاد طنین انداز و پر از زیبایی استاد در سکوت اعجاب آور آهنگ ،و در عنق حنجره استاد گویی صدایی بوده که با حال و هوای شعر هماهنگ هست ...
یاد استاد گرامی باد که یاد او همیشه گرامی میماند...
بی نظیر ترین آواز خوان استاد شجریان جان از زیبا ترین غزل های حضرت حافظ را میخواند
به قدری زیباست آوازشون و تحریر های به کار برده در این شعر که هر چقد بنده حقیر بگم هم کمه و از زیبایی این غزل هم که سخن گفتن سخت و غیر ممکنه
فقط با احترام به همه عزیزان میتونم بگم اواز غلام چشم استاد رو گوش بدین دل و جان را میبرد با خود صدای بی همتای استاد در این غزل
روحشون واقعا قرین رحمت از بزرگ مردان تکرار نشدنی ایران زمین بودند
این غزل را "در سکوت" بشنوید
این غزل زیبا را آقای شجریان هم خوانده اند... این شعر رویایی و آن صدای جادویی ترکیب محشری است...
تفسیر این غزل با تفسیر بیت «ساقی حدیث سرو و گل لاله میرود» خیلی نزدیکه.
در باره بیت ۷ : که مهرابم بگرداند خم آن داستان ابرو صحیح مینماید .
به حاشیه حالتی رفت که مهرابه به فریاد افتاد مراجع شود
مشکین سایبان ابرو به نظر بنده باید مِشکین خونده بشه نه مُشکین. مِشکین یعنی سیاه و مُشکین یعنی خوش بو. معمولا به زلف یار نسبت داده میشه.
فتنه انگیز مشو طره مشکین مگشای
تاب زنجیر ندارد دل دیوانه ما
به بوی ناقه ای کآخر صبا زآن طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل ها
مرا ترکیست مشکین موی و نسرین بوی و سیمین بر
سهالب مشتری غبغب هلال ابروی و مه پیکر
و خیلی جاهای دیگه. اما ابروی خوش بو به نظر معنی نمیده.
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش موی است و مشکین سایبان ابرو
یعنی بنده چشم آن مهروی هستم که در خواب، زینت چهره اش موی او و ابروی سیاه اوست. چون از زیبایی ظاهر صحبت گفته میشه هم قطعا مقصود بو و رایحه نیست منظور رنگ هست. چون بو نمیتونه زینت چیزی باشه.
البته من سر رشته ای در ادبیات ندارم و هیچ بعید نیست جایی اشتباه کرده باشم. لطفا اصلاح بفرمایید🌹
هر دو صورت مُشکین و مِشکین درست است.
و هر دو هم معنی خوشعطر و مشکآلود میدهند و هم سیاه.
چنانچه تلفظ مُشک و مِشک هر دو به معنی نافه آهو درست هستند.
(بر اساس فرهنگ دهخدا)
پیروز باشید
به قول استاد شفیعی کدکنی جایگاهی که استاد شجریان در موسیقی داره رو حافظ در ادبیات داره