غزل شمارهٔ ۴۰۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۰۶ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۴۰۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۰۶ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۴۰۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۰۶ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۴۰۶ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۴۰۶ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۰۶ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۴۰۶ به خوانش شاپرک شیرازی
حاشیه ها
جناب خافظ می فرماید که شکل ماه نو بماننده کلاه شاهی سیامک و زو می باشد که دو شاه پیشدادی هستند که با وجود خورنه کیانی یا فره ایزدی حالا بیکلاه و بیجاه ودر گذشته اند پس در نیکی و خوشی در کوش
تخم وفا و مِهر درین کهنه کشتزار
آنگه عیان شود که ...... موسم درو
رسد: 25 نسخه (801، 803، 813، 819، 823، 824، 825، 843 و 17 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نرانی وصال، خرمشاهی- جاوید
بود: 6 نسخه (821، 822، 827 و 3 نسخۀ متأخر) قزوینی- غنی، سایه
شود: 4 نسخه (1 نسخه متأخر: 875 ، 2 نسخۀ بسیار متأخر و 1 نسخۀ بیتاریخ)
35 نسخه غزل 398 و بیت فوق را دارند. از نسخ کاملِ کهنِ مورّخ، نسخۀ 818 غزل را ندارد.
****************************************
****************************************
گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
از ماهِ ابروانِ منت شرم باد رو
معنی بیت:
معشوق گفت: ای عاشق به تماشای ماه نودرآسمان آمدی! برو، ازماهِ ابروان من شرم نمی کنی؟ وقتی عاشق هستی فقط باید به معشوق توجّه کنی وهمه ی زیبائیها رادروجوداوببینی.
آسمان گومفروش این عظمت کاندرعشق
خرمن مه به جوی خوشه ی پروین به دوجو
حافظ دراین غزل اززبان معشوق، عاشق را پندواندرزمی دهد واورابااصول عشق ورزی آشنا می سازد.
عمریست تا دلت ز اسیران زلف ماست
غافل ز حفظ جانب یاران خود مشو
معشوق درادامه گفت: توکه عمریست درحلقه های گیسوان من زندانی هستی بهترآنست که ازاحوالاتِ سایرهم بندانِ خود( عشّاقی که همانندِ تودرحلقه های زلفِ من اسیرند) بی خبرنباشی،حُرمتِ آنان نگاهدار وباهمّتی عاشقانه همپای آنان عشق وَرز وازاین قافله جدامشو.
جنابِ عشق بلنداست همّتی حافظ
که عاشقان رهِ بی همّتان به خودندهند
مفروش عطر عقل به هندوی زلف ما
کان جا هزار نافه ی مُشکین به نیم جو
عطرعقل: عقل به عطرتشبیه وازشمیم زلفِ سیاه به عنوان "هندو" یادشده است امّاچرا؟
برای اینکه حافظ قصد دارد عقل رادریک کفّه وعشق را درکفّه ی دیگرترازو قرار دهد واین دو رابسنجد! (درست است که ازعشق به ظاهرچیزی گفته نشده لیکن هندوی زلف"دراینجا نمادِ عشق است)
"هندو" بیان کننده ی سیاهی زلف است،ازقدیم بردگان سیاه هندو وراهزنی آنها شهرتی داشته،بعدهازلف سیاه به سببِ اینکه دریک چشم به هم زدن دلها راغارت ومی ربودند به هندو معروف شدند. امّااین همه ی ماجرانیست. هندوستان ازقدیم مرکز صدورعطرهای خوشبو ومعطّرنیزبوده وهندوی زلف یادآوراین قضیّه نیزهست.
معشوق درادامه ی بیت های پیشین به عاشق می گوید:
...غفلت مکن وبه وسوسه ی عقل گوش مده، شمیم ِدل انگیززلفِ من هزاربار برتر ازعطرعقلِ مصلحت اندیش ِ توست. درطریقِ عشق هزارنافه ی مُشکین که به ظاهر گرانبهاترین عطر دنیاست درمقابل بوی زلفِ یاردوجو ارزش ندارد.
هشدار که گروسوسه ی عقل کنی گوش
آدم صفت ازروضه ی رضوان بدرآیی
تخم ِ وفا و مهر در این کهنه کشته زار
آن گه عیان شود که بود موسم ِ درو
بذرمهرومحبّت درمزرعه ی دل وجان،پس ازکاشت،نیازبه رسیدگی، توجّه وتلاش مداوم دارد،باید هرروزآبیاری شود،علف های هرزبرچیده شود،باآفات مقابله گردد تابه ثمردهی رسد وحاصل مطلوب به دست آید. صرفِ ادّعای کاشتن تخم محبّت کافی نیست ودرروز درو معلوم می شود که چه کسی چقدربذرمحبّت کاشته ، چقدرمراقبت نموده وچقدربرداشت می نماید.
تادرختِ دوستی که بَردهد
حالیارفتیم وتخمی کاشتیم
ساقی بیار باده که رمزی بگویمت
از سِرِّ اخترانِ کهن سِیر و ماه نو
اختران: ستاره ها
ای ساقی باده بیاوربنوشم تاسرمست شوم می خواهم رمزی ازاسرارگردش وحرکتِ ستارگان وماه نوفاش کنم.
حافظ هرگاه می خواهد سرّی ازحقیقتِ روزگار بگوید اوّل شرابی می نوشد تا مست شود چون معتقداست که انسان تنهادرحالت مستیست که می تواند بی پرده وبی ملاحظه سخن بگوید.(مستی وراستی)
گفتی زسِرّعهداَزل یک سخن بگوی
آنگه بگویمت که دوپیمانه سرکشم!
شکلِ هلالِ هر سر مه میدهد نشان
از افسر سیامک و تَرک کلاه زو
"سیامک وزو" هردواز پادشاهانِ پیشدادی هستند.سیامک دوّمین اسطوره ایرانی بعد از کیومرث در شاهنامه است. او شاهزادهای بود که بخاطر نجات قبیلهاش و سلطنت پدر به جنگ دیوسیاه شتافت و در آن راه جانش را از دست داد. "زوتهماسب" نیزفرزند تهماسب بودپس از آن که افراسیاب، نوذر را کشت؛ زو به شاهی رسید. زو پنج سال پادشاهی کرد و به یاری توس، گستهم و رزمان با افراسیاب جنگید و پس از خشکسالی در ایران و توران، افراسیاب و زو صلح را پذیرفتند.
هردو از شخصیتهای اساطیری ایرانیان است
درلغت تَرک به معنی کلاه، خود آهنی، و بخشها و سوزه های کلاه است. تاج ِ کلاه
معنی بیت: شکل هلالی ماه دراوّلِ هرماه، به مایادآوری می کند که سیامک وزو چقدرقدرتمندبودند وچه جاه جلالی داشتند امّا ازآنجاکه دراین جهانِ خاکی هیچ چیزپایدارنمی ماند آنهانیز خیلی زود تاج وتختِ خویش راازدست داده ونابودشدند. بنابراین دراوّل هرماه بامشاهده یِ هلالِ ماه یادمان می افتد وعبرت می گیریم که همه چیزفناشدنی وناپایدار است.
چه جای شکروشکایت زنقش نیک وبداست
چوبرصحیفه ی هستی رقم نخواهدماند
حافظ جنابِ "پیرمُغان" مامن وفاست
درس ِ حدیثِ عشق بَرِ او خوان و زو شنو
ای حافظ! تنهادرگاهِ پیر مغانست که جایگاهِ مطمئن وزوال ناپذیراست،آنجاست که عشق وفاداری وراستی ودرستی وپاک باطنی را تبلیغ می کند پس درس عشق ومحبّت راتنها پیش اوبخوان وازاوبشنو.
"پیرمغان"تنهاکسیست که حافظ اوراازصمیم قلب تاحدِّ پرستش دوست دارد،به پاکی باطن، پندار،گفتار و کردار اوایمان کامل دارد وسخنان وتوصیه های اورابه جان می پذیرد.
دولتِ پیرمغان بادکه باقی سَهل است
دیگری گوبرو ونام من ازیاد ببر
درود بیکران بر دوستان جان
-گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
از ماه ابروان منت شرم باد رو
معنی و مفهوم ابیات:
در دل هوای ماه نو زمینی (محبوب زمینی،حاکم،پادشاه،وزیرو...)
لحظه ای پدیدارشد معشوق از غیرت بر اشفت و گفت چگونه از رخ سیمای ماه گون کامل من تو را شرم نشد که به سوی ماه پاره ناپایدار
متمایل شدی
2عمریست تا دلت ز اسیران زلف ماست
غافل ز حفظ جانب یاران خود مشو
روزگار زیادی است که دل تو از دربندان زلف(حسن و زیبایی) من هست آگاه باش که به جای تمایل به نامحرمان عشق هوادار و همدم دل سوختگان و گدایان عشق باشی
3-مفروش عطر عقل به هندوی زلف ما
کان جا هزار نافه مشکین به نیم جو
خود فروشی های عقل حسابگر(عطر عقل) را به مزایده بازار حسن شبگیر(هندوی زلف )ما وارد مکن که در این بازار به نیم جو بها نخواهد ارزید
4-تخم وفا و مهر در این کهنه کشته زار
آن گه عیان شود که بود موسم درو
مطمئن باش به پیشگاه حقیقت(موسم درو) تخم مهر و وفا که در این کشتزار ازلی سینه کاشته شده است سرسبز شده و به ثمر خواهد رسید
5-ساقی بیار باده که رمزی بگویمت
از سر اختران کهن سیر و ماه نو
توجه حافظ به مبدا:ای واسطه فیض و رحمت معشوقه ازلی بیار باده و جام وجودم را پر کن که در راستی مستی ،از اسرار اختران دیر باز هستی و هلال ماه نو چند نکته برایت باز گو کنم
6-شکل هلال هر سر مه میدهد نشان
از افسر سیامک و ترک کلاه زو
اختر بد مهری (ابلیس )است که از حسد به دنبال تسخیر جایگاه ماه بوده ونمیگذارد که عشاق ماه تمام رخ دوست را ببینند و همانند تاج پادشاهی سیامک و ترک کلاه پادشاهی زو طهماسب که در تاریخ ناکامیشان معروف است باعث ناکامی عاشقان ناخالص می شود
-حافظ جناب پیر مغان مامن وفاست
درس حدیث عشق بر او خوان و ز او شنو
حافظ چنانچه می خواهی از بد مهری آن اختر بد مهر (ابلیس)در امان باشی مصاحبت و همراهی عاشق واصل و اهل راز(پیر مغان)را انتخاب کن ودروس و احادیث عشق را از او بشنو و از او تعلیم سخن گیر.
سربه زیروکامیاب
مفروش عطر عقل به هندوی زلف ما..
گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
از ماه ابروان منت شرم باد، رو!
عمریست تا دلت ز اسیران زلف ماست
غافل ز حفظ جانب یاران خود مشو
تخم وفا و مهر در این کهنه کشته زار
آن گه عیان شود که بُود موسم درو
مفروش عطر عقل به هندوی زلف ما
کان جا هزار نافه ی مشکین به نیم جو
ساقی بیار باده که رمزی بگویمت!
از سرّ اختران کهن سیر و ماه نو
شکل هلال هر سرِ مَه میدهد نشان
از افسر سیامک و طرف کلاه زو
حافظ جناب پیر مغان مأمن وفاست
درس و حدیث مهر بر او خوان و زو شنو
عمریست تا دلت ز اسیران زلف ماست
غافل ز حفظ جانب یاران خود مشو
مفروش عطر عقل به هندوی زلف ما
کان جا هزار نافه مشکین به نیم جو
حافظ غالباً زلف یار را که نشانه کثرت و فراوانی میباشد به معنی چیزهای این جهانی گرفته ، آن را وجه جمالی و تجلی خداوند در این جهان ماده وفرم میداند و در این ابیات با اشاره به اینکه انسان هزاران سال است که در خواب ذهن رفته است از زبان زندگی یا خدا میفرماید ای انسان ، سالهای بی شماریست که دلبسته و اسیر چیزهای مادی این جهان شده ، یاران خودرا فراموش کرده ای . این یاران اولیاء خدا هستند از قبیل پیامبران و بزرگانی دیگر چون مولانا و حافظ که زندگی یا خداوند برای یاری رساندن به انسان برای درک بهتری از جهان و شناخت خود به این جهان فرستاده است و در اینجا حافظ میفرمایند که جرا از تعالیم این انسانهای والا غافل شده آیم . حضرت عشق جمیع این پیامبران و بزرگان خردور را با اسم رمز "پیر مغان " شناخته و در آثار خود بکار برده است .
در بیت دوم حافظ عقل را به همان عقل کل میگیرد که عقل خرد زندگی و کاینات و نظم دهنده کل هستی میباشد و میفرماید عطر و شمیم این عقل است که جانها را به او زنده میکند .
هندو نماد هم هویت شدگی با چیزهای این جهانی میباشد که تیرکی ببار آورده و نکوهیده است حتی اگر انسان این چیزها را از تجلیات خدا دانسته ولی فقط در این زلف چنگ زده و دلبسته آن شود . زندگی یا خداوند اجازه این کار را نخواهد داد و هزاران نافه مشکین خوش عطر این جهانی از قبیل پول و ثروت ،زیبایی چهره و بدن قوی ، تایید و توجه انسانها ، همسر و فرزندان ، دوستان وبستگان ، علم و دانش و قس علیهذا ، همه اینها به نیم جوی نمی ارزند و این فقط عطر عقل کل یا عطر زندگی یا خدا میباشد که انسان را به آرامش و خوشبختی میرساند .
در خانه بمانیم ، ولی نه در خانه ذهن
چهار بیت اول از زبان معشوقه و از حافظ به خاطر بیتوجهی و قدر ندونستنش شکایت میکنه. در ابیات پنجم و ششم حافظ دلیل کمتوجهی به معشوق و بیرون رفتن از خانه برای تماشای ماه نو رو به معشوق توضیح میده که گویا مورد قبول معشوق واقع نمیشه و حافظ رو واقعا از خود میرونه و مصرع دوم بیت اول رو عملی میکنه: (از ماه ابروان منت شرم باد، رو!) چون در بیت آخر حافظ میگه نباید به جز پیرمغان از کسی توقع مهر و وفا داشت. البته گفتن از سیامک و زو میتونه اشاره به زودگذر بودن زیباییهای معشوق هم داشته باشه و اینکه واقعا نیازی به اینهمه ناز کشیدن وجود نداره. خیلی زیرکانه و رندانه حرفشو زده.
عزیزان الان ستاره شناسان پی برده اند که اولین ستاره نزدیک زمین 80هزار سال فاصله دارد ولی جناب حافظ در چند صد سال پیش در اشعار بالا از ( سر اختران کهن ) صحبت کرده واگر همین سرنخ را ایرانیان پرورش داده و تحقیق علمی میکردند شاید گوی سبقت را از جهانیان میبردیم ، کما اینکه آن طور که من میدانم ایرانیان در علم نجوم در جهان جایگاه خوبی دارند
این غزل را "در سکوت" بشنوید