گنجور

غزل شمارهٔ ۳۸۶

خدا را کم نشین با خرقه پوشان
رخ از رندان بی‌سامان مپوشان
در این خرقه بسی آلودگی هست
خوشا وقت قبای می فروشان
در این صوفی‌وشان دردی ندیدم
که صافی باد عیش دردنوشان
تو نازک‌طبعی و طاقت نیاری
گرانی‌های مشتی دلق‌پوشان
چو مستم کرده‌ای مستور منشین
چو نوشم داده‌ای زهرم منوشان
بیا وز غَبْن این سالوسیان بین
صراحی خون‌دل و بربط خروشان
ز دلگرمی حافظ بر حذر باش
که دارد سینه‌ای چون دیگ جوشان

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۸۶ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۳۸۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۸۶ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۳۸۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۸۶ به خوانش محمدرضا کاکائی
غزل شمارهٔ ۳۸۶ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۸۶ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۳۸۶ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۳۸۶ به خوانش شاپرک شیرازی

حاشیه ها

1389/10/03 16:01

غُبن = ریا کاری و خُدعه
سالوسیان = فریبکاران
معنی بیت 1: تو را به خدا قسم که با مدعیان تصوف کمتر نشست و برخاست ومعاشرت کن و از عاشقان وارسته و بی سر و سامان هم روی پنهان مساز!
معنی بیت 2: در این لباس خیلی آلودگی وجود دراد چون صوفی نماهستند. چه خوش است لباس میگساران و باده نوشان که یکرنگی در آن است.
معنی بیت 3: در این گروه صوفی نما، سوز عشق و مردانگی واهل درد ندیدم. ان شاء الله که مجلس انس شرابخواران قدیم خوش و از آلودگی پاک باشد.
معنی بیت 4: تو طبع و سرشت بسیار لطیفی داری پس تحمل درد ورنج را در مقابل عده ای ظاهر نمای خرقه پوش نداری.
معنی بیت 5 : اکنون که مرا سرمست و شیدا کرده ای چهره پنهان مکن. وقتی شراب لذیذم داده ای پس به دنبال آن زهر به کامم مریز.
معنی بیت 6: بشتاب و ریا کاری و خدعه این فریبکاران را نگاه کن که از ریا کاری آنها شیشه شراب خون دل می خورد وساز بربط نیز فریاد بر می آورد.

1394/03/25 22:05
مهدی.ر

سلام وعرض ادب محضر عزیزان
مدت زیادی درمورد مصرع دراین خرقه بسی آلودگی هست تفکر نمودم وبرایم این کلمه بسیار سبکمینمود
تفاوت زیادی بین مصدر هستن و استن وجود دارد
وقتی دریک لباسی آلودگی وجودداشته باشد باید ازفعل است استفاده کرد اما اینجا هست بکار رفته
ازحضرت حافظ بسیار بعید مینمود
بعدازتحقیق بسیار یکی از اساتید نسخه ای معرفی کرد
دراین نسخه همان سحر حافظ وجود داشت ودرعین حال فعل است بشکل استادانه ای گنجانده شده بود
آنچه من دیدم وبنظرنسخه صحیح همان بود اینگونه نگاشته شده بود
دراین خرقه بسی آلودگی هاست

1394/10/23 10:12
مختار

در این خرقه بسی آلودگی هست،
یعنی:
در این خرقه آلودگی های بسیاری هست
نمی توان گفت است
و این نادرست است:
در این خرقه آلودگی های بسیاری است!!
مانند این است:
در این باغ درختان بسیاری هست
و نمی توان گفت
در این باغ درختان بسیاری است

1395/08/19 21:11
محسن خانی

این شعر را حسام‌الدین سراج در آلبوم لبخوانی باران، در تصنیف دُرد نوشین خوانده است:
پیوند به وبگاه بیرونی

1396/02/14 02:05
نادر..

چو مستم کرده‌ای، مستور منشین ..

1397/07/08 16:10

خدا را کم نشین با خرقه پوشان
رُخ از رندان بی‌سامان مپوشان
خرقه پوشان: صوفیان، زاهدان وعابدان
رندان: آزادگان ووارستگان ازقید وبند دُنیی ودینی
ظاهراً حافظ دراین غزل درتلاش است که دوست والامقام وبا پادشاهِ عزیزی را ازنزدیک شدن به متشرّعین ِ متعصّب، زاهدان ریاکار ویکسویه نگرپرهیزدارد. خرقه پوشانی که خودبین وتمامیّت خواه هستند وجزخود دیگران راناحق وباطل می شمارند. حافظ خرقه پوشی را اساساً با خودنمایی وفریبکاری دیگران برابر دانسته ومعتقد است که کسی که صادقانه به دنبال تهذیب وپالایش نفس است نیازی به پوشیدن لباس مخصوص وجداسازی خود ازمردم ندارد وبا لباس معمولی نیز این کارمیسّر وامکانپذیراست. حافظ همیشه ازاین قشریّون متعصّب بیزاربوده وسعی کرده دیگران رانیزاز ترفندهای فریبکارانه ی آنها آگاه سازد تادردام جهل ونادانی گرفتارنشوند.
معنی بیت: محض رضای خدا سعی کن ازخرقه پوشان دوری کنی باآنها نشست وبرخاست مکن واز وارستگان وآزادشدگانِ ازبندِ تعلّقات دینی ودُنیی روی گردان مباش.
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد
هزارجامه ی تقوا وخرقه ی پرهیز
در این خرقه بسی آلودگی هست
خوشا وقتِ قبای می فروشان
"وقت" به معنای حس وحال وجایگاهی که هرکس درآن قراردارد
قبا: نوعی لباس جلوباز بلند مردانه که دو طرف جلو آن با دکمه بسته می‌شود. خرقه وقبا ازآن جهت تفاوت دارند(حداقل دراین غزل) که "خرقه" لباس ویژه ی صوفیان و "قبا" لباس معمولی بوده که همگان استفاده می کردند ومنتسب به فرقه ی خاصی نبوده است.
معنی بیت: دراین خرقه آلودگی های بسیاری مانند: تزویر وریاکاری، نیرنگ و فریبکاری، خودبزرگ بینی، انگشت نما شدن ودرکانون توجّه دیگران قرارگرفتن وحُقّه بازی و....وجود دارد ای خوشا به حال خوب وجایگاه می فروشان وخوشا به لباس می فروشان که بی رنگ وبی ریا وساده هستند.
بردرمیخانه رفتن کاریکرنگان بود
خودفروشان رابه کوی می فروشان راه نیست.
دراین صوفی وَشان دَردی ندیدم
که صافی باد عیش دُردنوشان
صوفی وَش: کسی که ازروی ریا ادای صوفی رادرمی آورد.
صافی باد: از آلودگیها عاری وپاک هست.
دُرد: آنچه از مایعات خصوصاً شراب ته‌نشین شود و در ته ظرف جا بگیرد؛ لای؛ لرد. رندان تهیدست به سبب گرانتربودن شراب ناب دخالص، دُرد می نوشیدند.
معنی بیت: دروجودِاین خرقه پوشان که گمان می کنند صوفیگری همان خرقه پوشیست هیچ دَردی ازعشق واشتیاق وجود ندارد آنها ازبی دَردی وصرفاً به منظورخودنمایی،اَدای صوفیگری(پاکدامنی وخودسازی) رابه نمایش می گذارندوخود ودیگران رامی فریبند لیکن رندانِ دُردنوش، بی ریا وپاک نهادند و ازآلودگیها عاری هستند.
ساقی که جامت ازمِی صافی تهی مباد
چشم عنایتی به من دُردنوش کن
تونازک طبعی وطاقت نیاری
گرانی‌های مُشتی دَلق پوشان
باتوجّه به نازک طبع بودن مخاطب، احتمالاً غزل خطاب به شاه شجاع محبوب دل حافظ سروده شده است. شاه شجاع خودشاعر واهل ذوق ودارای دلی نازک وروحی حسّاس بود به همین سبب حافظ به اونازک طبع گفته است.
گرانی: سرسنگینی، کج خُلقی و تکبّر، خشونت طلبی
دَلق پوشان: خرقه پوشان
معنی بیت: ای عزیز تودارای طبع نازک ولطیفی هستی ونمی توانی خشکه مغزیها،کج خُلقی ها وخشونت طلبی های عدّه ای خرقه پوشِ متعصّبِ خودبین راتحمّل کنی چشمانت رابازکن و ازآنها دوری بگزین.
به زیردلق ملمّع کمندها دارند
درازدستی این کوته آستینان بین
چو مستم کرده‌ای مَستور منشین
چونوشم داده‌ای زَهرم منوشان
مستور: پوشیده
معنی بیت: ای محبوب، وقتی که اینچنین مرا به باده ی عشق ات مست کرده ای حال مراخراب و روی ازمن نهان مکن وقتی که شربت شیرین محبّت به من عطا کرده ای دیگر برای من زهرمنوشان وکامم راتلخ مکن بامن بِه ازاین باش.
دل ازمن بُرد وروی ازمن نهان کرد
خدارابا که این بازی توان کرد!
بیا وزغبْن ِ این سالوسیان بین
صُراحی خون ْدل وبَربط خروشان
غبْن: خُدعه ونیرنگ،ضرر وزیان
سالوسیان: مکّاران وحیله گران
صُراحی: ظرف شیشه‌ای یا بلوری شکم‌دار و دهانِ تنگ که در آن شراب می ریختند؛ ظرف شراب؛ تُنگ شراب، دراینحا صراحی به واسطه ی شراب سرخی که دردرون آن دارد دلش پرخون است.
بَربط: عود، از آلات موسیقی شبیه تار با کاسه‌ای بزرگ‌تر و دسته‌ای کوتاه‌تر دارد دراینجا ازمَکر وحیله ی تقواپیشگان نالان است.َ
معنی بیت: ای حبیب، ببین که چگونه ازخُدعه ونیرنگ ریاکاران،صُراحی چقدرخونین دل است وبربط نالان.
دل به مِی دربند تا مردانه وار
گردن سالوس وتقوا بشکنی
ز دلگرمیّ حافظ بر حذر باش
که داردسینه‌ای چون دیگ جوشان
"دِل گرمی" : ایهام دارد هم به معنی امیدواری، هم به معنای دلِ آتش گرفته و سوزِ دل آمده است.
معنی بیت: از سوزدل وآه ِ آتشناکِ حافظ پرهیز کن که حافظ سینه ای آتشین همچون دیگ ِجوشان دارد. بامن نامهربانی مکن وازآه جگرسوز من بپرهیز.
مکن کزسینه ام آه جگرسوز
برآید همچودودازراهِ روزن

1399/04/01 11:07
علی عسکری_حامی سرخ

خانم رجایی درود بر شما.
ببخشید حمل بر بی ادبی نباشه، نگارش غَبن:
به فتح (غ)و سکون (ب) صحیح می باشد، به معنی فریب دادن و ...

1399/11/01 12:02

سپاس جناب رضا ساقی
شرحهای شما بر تمام غزلیات حافظ در سایت گنجور چونان شرابی گوارا تشنگان را سیراب کرده ، سرمستی و نشاط می بخشد
سپاس از مهر بیکران شما که از شراب شعر حافظ مست شده اید و ما را شریک الاذواق خویش می نمایید

1400/05/29 14:07
رسول.عالیپور

با عرض سلام خدمت شما دوستان عزیز و گردانندگان این صفحه بسیار زیبا و آموزنده. 

من تازه وارد این صفحه شدم و بسیار بسیار لذت بردم از اینهمه نگارش زیبا و جالبتر از همه خوانش زیبای این شعرها. برایتان آرزوی توفیق روز افزون دارم.

پیروز و پایدار باشید...

1400/05/14 19:08
برگ بی برگی

خدا را کم نشین با خرقه پوشان 

رخ از رندان بی سامان مپوشان

خدا را یعنی تو را به خدا، کم نشین یعنی اصلاََ هم نشینی نکن، مراد از خرقه پوشان در اینجا صوفیان یا همهٔ آن باورمندانِ ناآگاهند که با قرار دادنِ باور و اعتقادی تقلیدی و عاریتی در دل و مرکزِ توجهِ خود به آنها تعلقِ خاطر پیدا نموده و هویت، اصل و رستگاریِ خود را در آن سامان یا چیدمانِ ذهنیِ خود جستجو میکنند، و حافظ که پیش از این نیز موعظه ای از این دست داشت ؛"نخست موعظهٔ پیرِ صحبت این حرف است/ که از مُصاحبِ ناجنس احتراز کنید"، پس در اینجا نیز به سالکِ طریقتِ عشق توصیه می‌کند بخاطر خدا با این خرقه پوشان نشست و برخاست نکن، زیرا مراوده با این ناجنسان نه تنها موجب پیشرفت و بدست آوردنِ دانش معنوی نخواهد شد، بلکه بدلیلِ اینکه خرقه پوش حرف دیگری بجز توصیفِ خرقهٔ خود ندارد، موجبِ رفتنِ به ذهن و واماندگیِ سالک و اتلافِ وقتِ ارزشمندش خواهد شد، در مصرع دوم اما در مقابل، توصیهٔ اکید به مراوده و دیدنِ رخِ رندانِ بی سامان میکند که دیدار و هم صحبتی با چنین انسان اهلِ دلی موجبِ خیر و برکاتِ بسیار و آموختن از او میشود، رند که از نگاه حافظ انسان زیرک و رها شده از هر گونه خرقه ای در این جهان شده است چیدمانِ ذهنی و بسامان شده ای ندارد، رخ مپوشان یعنی در پی شناسایی چنین انسانهایی مانند حافظ و دیگر بزرگان باش تا از وجودِ آنها بهرهٔ معنوی ببری. مولانا  نیز در باره هم نشینی و قرین میفرماید: 

از قرین بی قول و  گفتگو        خو بدزدد دل نهان از خوی او 

نهان یا پنهانی یعنی بدونِ اینکه انسان متوجه شود، و یا حتی بدون سخن گفتن و گفتگو بتدرج خوی، منش و رفتارِ همنشین بر او تاثیر می گذارد، هم تأثیر مثبت و هم تاثیر منفی.

در این خرقه بسی آلودگی هست 

خوشا وقتِ قبای می فروشان 

حافظ میفرماید در این خرقهٔ صوفی نمایان که ذکرِ آن رفت، آلودگی های بسیاری وجود دارد، یکی از آن آلودگی ها که منشأ سایرِ ناپاکی ها می‌گردد ریا کاری و عدمِ تطبیقِ گفتار با رفتارِ و عملِ آنان است، در مصرع دوم وقت در ادبیاتِ صوفیانه استعاره از لحظه یا حال است و رهایی از زمانِ گذشته و آینده، پس حافظ ضمنِ اشاره به این‌ اصطلاحِ صوفیان قصدِ آن دارد تا حسابِ آن اندک صوفیانِ حقیقی را از ریاکارانِ این قوم جدا کند و در عینِ حال به وقت در معنایِ معمولش نیز اشاره کند، پس می فرماید خوشا آن دَم و لحظه ای که صوفیِ حقیقی و رندِ پاکبازی چون حافظ از گذشته و حال عبور کرده و به وقت یا مُقام برسد که در این حال مجوزِ مِی فروشی به او داده می شود و قبای آموزشِ معنوی و فروشِ شرابِ عشق بر تن می کند که پاک است و عاری از هرگونه آلودگی.

در این صوفی وَشان دردی ندیدم 

که صافی باد عیش دُرد نوشان 

صوفی وش همان صوفی نما هایی هستند که مولانا  میفرماید؛

"از هزاران اندکی زین صوفی اند       مابقی در دولت او  می زیند"

، این صوفی نمایان هیچ گونه احساس دَردی ندارند، نه غم فِراق و هجران و نه حتی غمِ گذران زندگی مادی خود، فقط به ذکر و لفاظی اکتفا کرده و در گوشه ای منفعلانه در انتظارِ قُوت و رِزقِ روزمره‌ ای می نشینند تا کسی به نذر بر درِ خانقاهشان بَرَد، در مصرع دوم دُرد نوشی به معنی شراب خواری ست و سالکان راه عشق هستند که از رندِ مِی فروشی چون حافظ  شرابِ عشق و خرد را دریافت نموده و عیش و لذت واقعی را درک می‌کنند، صاف و بدونِ دُرد بودن شراب به منزلهٔ بی آلایش شدنِ هرچه بیشترِ آن عیش و مستی ست که خالصانه بوده و سالک این عیش را مقدمه و در راستایِ وصل کامل می داند، و حافظ می‌فرماید این خلوص و شرابِ صافیِ عیشِ و نوشِ سالکان مستدام باد.

تو نازک طبعی و طاقت نداری 

گرانی های  مشتی دلق پوشان 

تو ، خطاب به همهٔ رهپویان و سالکان است که نازک طبع و شکننده هستند، یعنی بدلیلِ اینکه خود پاک و بی آلایشند در صدقِ گفتارِ خرقه پوشان تردید نمی کنند، گرانی های دلق پوشان یعنی تفاخرهای زاهدانه که حافظ قاصداََ آنرا در کنارِ خرقه پوشِ صوفی قرار می دهد تا بگوید در این مورد تفاوتی بینِ مسلک هایِ مختلف نیست و آن آلوده جامگان در هر لباسی داعیه‌ی مرشدی و راهنماییِ دیگران را دارند، پس حافظ از مضراتِ همنشینی با صوفی وشان و مدعیانِ دلق پوش را شکستنِ روح و طبعِ لطیفِ سالکِ تازه کارِ ضعیف و کم طاقت می داند که با گرانی هایِ مُشتی دلق پوشِ ریا کار در مقامِ مقایسه می افتد و در برابرِ آنان اصطلاحن کم آورده و احتمالاََ در دامشان می افتد. اما انسانهای بزرگ و عارفان با قدرت و طاقتی که دارند در مواجههٔ با صوفیانِ دلق پوش دستِ بالا را داشته و بسادگی آنان را به چالش کشیده و رسواشان می کنند. پس بهتر است سالک تا وقتی قدرتمند نشده از مواجهه و همنشینی با دلق پوشان پرهیز کند و از شرابِ دُرد نوشان بنوشد.

چو مستم کرده ای مستور منشین 

چو نوشم داده ای  زهرم منوشان 

اما دُرد نوشانِ صافی که از شرابِ عشق مست شده اند طاقتِ مستوری و پوشیده ماندنِ ساقی را ندارند، پس حافظ از آن یگانه ساقی می خواهد اکنون که او را با دُردش مست نموده رخساره بنماید تا به وصلش برسد که منظورِ اصلی از آن شراب نیز همین است، در مصراع دوم حافظ مستوریِ ساقی یا معشوق را نقطه مقابلِ دُرد نوشی و عینِ زهر نوشی می داند که موجبِ هلاکت است، پس‌ ادامه می دهد حال که نوشم داده ای با مستوریِ خود زهرم منوشان که اگر به دیدارت توفیق نیابم هلاک خواهم شد و حتی محتمل است در کمینِ گرانی هایِ مُشتی دلق پوش افتاده و شکارِ آنان شوم.

بیا و از غَبن، این سالوسیان بین 

صراحی خون دل و بربط خروشان 

بیا می تواند خطاب به ساقی باشد که رخسار بنماید و ببیند، یا خطاب به سالکِ طریقت باشد یعنی آگاه باش، غَبن در اینجا یعنی از سرِ افسوس، سالوسیان نیز همان صوفی وشانِ خرقه پوشِ با سامانِ بیتِ نخست و دلق پوشانند،  پس حافظ می‌فرماید بیا و ببین، یا آگاه باش و عاقبتِ کارِ خرقه و دلق پوشانِ سالوس مسلک را ببین و عبرت بگیر که با رنگ و ریا جامه می درانند اما دردِ عشقی ندارند، در مصراع دوم گواهِ این مطلب را صُراحیِ مملو از خونی ذکر می کند که آن صوفی نماها شراب می پندارند، یعنی بجایِ شرابِ عشق، خون و درد و نفرت را در جهان می پراکنند، اما بربطشان خروشان است و افلاک را در می نوردد، یا بعبارتی ادعاشان گوشِ فلک را کر کرده است. امروزه نیز این بربطِ خروشان و صُراحیِ پر از خون و درد بوضوح در جهان دیده می شود.

ز دلگرمیِ حافظ بر حذر باش 

که دارد سینه ای چون دیگ جوشان 

پس حافظ که به سالکانِ طریقتِ عاشقی توصیه می کند از صوفی وشانِ دلق پوش دوری گزینند، در اینجا آن خرقه پوشان را برحذر می دارد تا مبادا دور و برِ حافظ آفتابی شوند، که او دلی گرم و چون آتش در سینه دارد، دلی که از آتشِ عشق می سوزد و سینه ای که همچون دیگ جوشان است و این جوشش و آتشِ عشقِ درونی می تواند دامنِ آن خرقه پوش را بگیرد، درواقع می فرماید تنها در صورتیکه سالک همچون حافظ و عارفانِ حقیقی به مراتبِ بالای معرفت رسید آنگاه می تواند با اطمینان با چنین سالوس مسلکان و صوفی نمایانِ بی دردی مواجه شده و از آلودگیِ خرقهٔ باورهایِ عمدتاََ خرافیِ آنان درامان بماند.

  

 

 

 

 

1403/07/19 05:10
شیوا سلامی

خیلی توضیح خوبی بود. سپاس

1401/05/06 10:08
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

1401/12/01 10:03
علیرضا زرین آرا

خانم سیمین غانم در برنامه جشن هنر شیراز این غزل را در مایه شوشتر از دستگاه همایون به زیبایی اجرا کرده اند همراه با جناب لطف الله مجد اصغر بهاری جمشید شمیرانی حسن ناهید و دیگران. یاد همه اساتید گرانقدر گرامی باد. حتما این قطعه را ببینید و بشنوید.