گنجور

غزل شمارهٔ ۳۶۹

ما زِ یاران چَشمِ یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
تا درختِ دوستی بَر کِی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفت‌و‌گو آیینِ درویشی نبود
ور نه با تو ماجراها داشتیم
شیوهٔ چَشمت فریبِ جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
گُلبُنِ حُسنَت نه خود شد دلفُروز
ما دَمِ همت بر او بگماشتیم
نکته‌ها رفت و شکایت کس نکرد
جانبِ حُرمَت فرو نگذاشتیم
گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما مُحَصِّل بر کسی نَگماشتیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش حسین محبی
غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش سعیده طاهری
غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش هادی روحانی
غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش شاپرک شیرازی

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"دورهمی"
با صدای مهران مدیری (آلبوم تک آهنگ های مهران مدیری)
"تصنیف "چشم یاری""
با صدای محمدرضا شجریان (آلبوم رندان مست)
"تصنیف چشم یاری"
با صدای صدیق تعریف (آلبوم شیدائی)
"ساز و آواز (مثنوی دشتی)"
با صدای محمدرضا شجریان (آلبوم معمای هستی)
"بخش نخست: رندان مست (دستگاه همایون) - بخش اول"
با صدای محمدرضا شجریان (آلبوم کنسرت تصویری محمدرضا شجریان و گروه شهناز (رندان مست، مرغ خوشخوان))
"(سه گاه) (۱۳:۴۶ - ۱۸:۱۵) نوازندگان: عبادی، احمد (‎سه‌تار) خواننده آواز: شجریان، محمدرضا سراینده شعر آواز: حافظ شیرازی (غزل)"
(آلبوم برگ سبز » شمارهٔ ۲۴۵)
"آیینه مهر آیین – اجرای خصوصی شجریان و کسایی در خانه موسوی به تاریخ ۱ مهر ۵۸"
با صدای محمدرضا شجریان (آلبوم اجراهای خصوصی)
"ندای میخانه – اجرای خصوصی شجریان و مشکاتیان به تاریخ ۱۱ آذر ۶۱"
با صدای محمدرضا شجریان (آلبوم اجراهای خصوصی)
"آواز بیداد"
با صدای سیما بینا (آلبوم حنایی (موسیقی خراسان))
"چشم یاری"
با صدای اوهام (آلبوم شط شراب)
"درخت دوستی - اجرای خصوصی محمدرضا شجریان، پرویز مشکاتیان و محمد موسوی در شور "
با صدای محمدرضا شجریان (آلبوم اجراهای خصوصی)

حاشیه ها

1389/03/14 07:06
حمید

فکر کنم " تا درخت دوستی بر کی دهد" صحیح باشد.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1402/10/26 07:12
جاوید مدرس اول رافض

محتوای فرم چشمان تو دارد تیر بار
قلب ها سیبل مقابل تیر رس را بر قرار
مردمت بس گفتگو ها غرق غمز وعشوه کرد
تک بزن خواهی ویا رگبار، کی ،خواهم فرار
وحدت فرم دو چشمت محتوا را می ستود
ساختار ذات آنرا نیک میگیری بکار
فیلسوفان و مکاتب غرق در این حکمتند
اینکه فرم چشم تو غالب بود یا آن شرار
خود هماهنگ است آندو در نظام چشم تو
سازمانش در کنش ،زیبا و مستست و خمار
نیک خلقش کرد خالق نقش چشم مست تو
این اثر در نقش خلقت شد هنر را استوار
چشم "رافض" از حدیث چشم دلبر گشت خون
در ازل افتاد این میثاق و دلها شد دچار

1390/07/27 12:09

با درود به پیشگاه بیشگاه ارجمندان گرداننده ی گنجور ، به گمان این کمینه ، پیرو مرام عشق و نیز روانی موسیقی و دست آخر پارسی گزینی ، بهتر است این بیت را اینگونه بخوانیم :
شیوه ی چشمت فریب جنگ داشت
ما ندانستیم و صلح انگاشتیم
در ادامه شوندهای این گزینش و منابع نیز آورده می شود که در بسیاری از سایت ها درج شده و استقبال شایانی از آن شده است . ضمن اینکه باید بیافزایم که در حافظ نسخه ی قدسی نیز اینگونه ضبط شده است ... گزین وزین (بخش یکم)
گزینش و خوانش نکوی استاد شجریان از غزل حافظ
با یاد خداوند مهربان ... در نوشتار های زنجیره ای «گزین وزین» بگونه ای کارگاهی به موشکافی خوانش های دیگرگونه ی استاد شجریان از سخن شاعران پارسی پرداخته می شود . در این رهگذار خوانش هایی نگاه می شوند که پیشینه ای ندارند و استاد برای نخستین بار دست به آفرینش شان می زند ؛ چندان که دانسته است ، برخی از این خوانش ها در میان منتقدان و پژوهندگان ادبی چالش هایی پدید آورده است . این کمینه برآن استوارم که آنچه استاد زیرنام آفرینش یک خوانش تازه خوانده است ، از هر سوی که بنگریم تراز زیباشناسانه ی شایسته تری در سنگیدن با نمونه های موجود دارد و در نزد اهل نظر ، دارای پروانه است . نیک می دانیم که در روزگار ما ، هرگاه در بزم های ادبی خرد و کلان ، ماجرایی پیش کشیده می شود ، یکی از معیارهای محترم سنجش ، چگونگی خوانش استاد شجریان است . اما صداندوه که هنوز این نگاه زیباشناسانه ی استاد شجریان چندان از سوی کارشناسان مورد بررسی و انتشار قرار نگرفته است و احساس من این است که شاید یکی از دغدغه های مهم استاد همین باشد . اما دغدغه ی اصلی ایشان چیزدیگریست که این کمینه در دست انجام دارم اما اشاره ای به چند و چون آن نمی کنم چراکه در واقع شاخه ی تازه ای به مباحث نظری موسیقی آوازی در حوزه ی نقد و تحلیل افزوده شده است و در مسیر ثبت و انتشار است ... گزین وزین در هر نوشتار به یکی از خوانش های دیگرگونه و آفرینش های زیباشناسانه ی استاد شجریان بررسی خواهد شد .
کسی که موسیقی کار می کند به ویژه خوانندگی ، اگر با ادبیات کشورش پیوند نداشته باشد لاجرم سخن و پیامی که از
کار هنری اش القا می شود بسیار ناگیرا خواهد بود و چندانکه باری به هرجهت روخوانی کرده است ، در دشت دلهای مردم بی پروانه می ماند !
جوهر موسیقی این است که حضورش موجب پدید آمدن نظم است . همین که هنگام پخش یک آهنگ شنوندگان بسته به کیفیت جمع نسبت به آهنگ واکنش نشان می دهند ، شوندی است برای تندرستی این نگاه . برای نمونه در یک جشن پدیده ای که شادمانی و رقص حاضران را پردازش می کند موسیقی است ، آنهایی که توانایی بهره گیری از ظرافت ها و حرکات زیبا و هماهنگ اندام خویش را دارند بیشترین بهره را می گیرند و کمترین بهره را کسانی که هماهنگ با آن آهنگ دست می زنند و شاید فرودست ترین بهره ، تکان دادن نرم سر و گردن . در جمع عرفا موسیقی هماهنگی سماع را هم به لحاظ دینامکی (رقص سماع) وهم برای شورانگیزی و پرواز روح ، پردازش می کند . نمونه ای دیگر که کمتر کسی بدان نگاه می کند ، حرکات موزون یک شاطر نانوایی است ! او در اثر تکرار یک رشته حرکات برای کار خود ریتمی تعریف کرده است چنانکه ریتم در موسیقی نیز توالی شدت و ضعف هاست . از برداشتن چانه ی خمیر که یک ضرب ضعیف است که در آغاز میزان آورده می شود ، آغاز و کوبیدن آن بر صفحه ی وردنه و ضربه هایی که برای پهن کردن آن با کف دست میزند و سرانجام به دیواره ی تنور می چسباند صداهایی ایجاد می شود که شاطر بنا به ذوق در آنها شدت و ضعف ایجاد می کند و یک رقص هماهنگ با آن ریتم نیز پدید می آورد تا کمتر فشار و تاب تنور سوزان را حس کند !
موسیقیدان خاصه یک آوازخوان _ البته آوازخوانی که به کارش عشق بورزد _ برای اجرای یک کار نگاه ویژه ای به شعر یا کلام آهنگ دارد و گاه دیرزمانی را صرف جستحوی کلامی شایسته و متناسب با کارش می نماید .
استاد شجریان در فرگاه خسروی آواز ایران ، به لطافت و ظرافت به این گزینه نگاه ژرف دارد و اگر بگویم که حافظ ، سعدی ، عطار و سایر شعرای ایران ـ که استاد شعرشان را خوانده است ـ بخشی از آوازه ی خویش را وامدار جناب شجریان هستند سخن گزافی نیست !
ایشان در آلبوم رندان مست و در غزل چشم یاری ، فعلی را دیگرگونه می خواند . بدین گونه :
شیوه ی چشمت فریب جنگ داشت
ما ندانستیم و صلح انگاشتیم
غالب نسخه های موجود از دیوان حافظ اینگونه ضبط کرده اند :
شیوه ی چشمت فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
و در برخی نسخه ها :
شیوه ی چشمت فریب جنگ داشت
ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم
برای بررسی سازمانی این واژه و آمیغ ها ، من روش خودم را بکار می گیرم و به آن احترام می کنم اما دوستان و خوانندگان این نوشتار در پذیرش آن به نتیجه ی کار می نگرند و اکراهی در رد و قبول نیست .
این کمینه در بررسیدن سازمان دینامیکی واژه های کلام یک آهنگ ، نخست به جانمایه ی درونی موسیقی نگاه می کنم تا آشکار شود که این قطعه از گزینه های حماسی ، عاشقانه ، فانتزی ، توصیفی ، عرفان عاشقانه ، سوگینه یا سورینه و ... به کدام نزدیک تر است .البته دانسته است که بر پایه ی هرمنوتیک هرکسی می تواند برداشت و نگاه خویش را داشته باشد .
تصنیف چشم یاری
این کار در نگاه اول چنین می نماید که شکوه از معشوق است و اینکه عاشق به سبب برنیامدن کام با معشوق مجادله می کند ! اما براین پایه که عشق به عرض نگاه ندارد و پشت سربینی در مرام عشق نیست ، چیزی به نام پشیمانی و مجادله در آن نمی گنجد ! در واقع کار به سمت عرفان عاشقانه گرایش دارد و نگاه نخستین بدین شوند است که انسان همواره با تضاد ها روبروست که بنا به شرایط حال یکی دیگری را ناصواب می داند تا زمانی که ایمان و یقین حاصل شود و به یک ختم شود . در این مسیر آدمیزاد از آنروکه هنوز به کمال نرسیده است برخی ناز و عتاب را بی مهری می انگارد و با خویش درددل می کند اما باز رای به بری بودن معشوق از هرگونه کاستی می دهد و خویش را ملامت می کند که بی هیچ فراخوانی از سوی معشوق آغاز کرده است و هرچه هست از قامت ناساز عاشق است .
گفت خود دادی به ما دل حافظا / ما محصل بر کسی نگماشتیم (حافظ)
اورا خود التفات نبودش به صید من / من خویشتن اسیر کمند نظر شدم (سعدی)
اما سازمان واژه های غلط کردیم ، خطا کردیم و ندانستیم
غلط کردیم : همخوان های (غ ــ بستواج واکبرvoiced نرمکامی )،( ک ــ همخوان بی واکvoiceless بستواج stop پسکامی)،( ر ــ سایواج واکبر لرزشیvibrant ) از دسته ی همخوان هایی هستند که از نرمی برخوردار نیستند و با اصطکاک تولید می شوند و همخوان بی واک وبستواج (ط ــ بستواج بی واک دندانی) ساکن که ضمن اینکه ایجاد سکته و گرفت می نماید پیش از همخوان بی واک و بستواج( ک) آمده است که دشواری آن دوچندان شده و در یک کار عاشقانه و لطیف ، پسندیده تر است که از همخوان های بی واک ، نوک تیز و زبر بهره گیری نکنیم .
خطا کردیم : همخوان های ( خ ــ بستواج بی واک نرمکامی)،( ک ــ همخوان بی واک بستواج پسکامی)،( ر ــ همخوان واکبر لرزشی) نیز همان داستان پیش گفته را دارند با این تفاوت که همخوان ( ط ) ساکن نیست و با پیوستن با واکه ی بلند (آ) یک هجای بلند تشکیل داده است .
ندانستیم : همخوان ( ت ــ بستواج بی واک ) تنها همخوانی ست که می تواند زبر باشد و در دو گزینه ی پیشین نیز وجود داشت اما در این گزینه زبری این همخوان کاملن از میان رفته است چراکه همخوان ( ت ) به شوند قرار گیری پس از( س) که واجگاه نزدیک دارند و پیش از واکه ی بلند(ی ) و تشکیل هجای بلند ، خویش را آراسته و لطیف می نماید .
شایستگی و مراعات ادب
غلط کردیم و خطا کردیم در تراز با ندانستیم لحن تندتری دارند و ندانستیم مهربان تر و محترمانه تر می نماید .
غلط کردیم و خطا کردیم : لحن این آمیغ ها چنین است که ما راه را به غلط رفته ایم و اکنون پشیمانیم !
یا ما اکنون دریافته ایم که در انتخاب راه خطا کرده ایم و پشیمانیم
نکته : از آنجا که پشیمانی در مرام عشق نمی گنجد ، این آمیغ پسندیده است برای معشوق به کار برده نشود مگر برای پوزش و اقرار بر گناه در پشیگاه معشوق .
مولانا :
خود پشیمانی نروید از عدم
چون ببیند گرمی صاحب قدم
سعدی :
گر بزنندم به تیغ در نظرش بی دریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق
مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش
من چشم ازو چگونه توانم نگاهداشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
و ...
ندانستیم : در این واژه لحن بدین گونه است که ما ندانسته و بی اختیار چنین کردیم و هرچه باشد می پذیریم . در این لحن اشاره ای به درستی یا نادرستی آنچه نادانسته روی داده است نمی شود و بدین شوند اصل بر رضایت است و پشیمانی عاشق نمودی ندارد .
نمودار نسخه ها و عدم توجه به کمیت از سوی استاد شجریان
بیشینه ضبط : فعل آمیغی (غلط کردیم) در 8 نسخه ی خطی ضبط گردیده است .
1. نسخه ی مورخ 821 / کتابخانه ی دکتر اصغر مهدوی / تهران
2. نسخه ی مورخ 822 / کتابخانه ی طوپقاپوسرای استانبول
3. نسخه ی مورخ 824 / کتابخانه ی سبزپوش / گور کهپور هند
4. نسخه ی مورخ 825 / کتابخانه ی نور عثمانیه / استانبول
5. نسخه ی مورخ 827 / کتابخانه ی سید عبدالرحیم خلخالی
6. نسخه ی مورخ 836 / کتابخانه ی دکتر اصغر مهدوی
7. نسخه ی مورخ 1320 علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی
8. نسخه ی نیمه ی اول قرن نهم / کتابخانه ی ملی ایران
کمینه ی ضبط : فعل (ندانستیم) تنها در یک نسخه آورده شده است :
نسخه ی مورخ نیمه ی اول قرن نهم / کتابخانه ی عزت قویون اغلو ، ترکیه
شاید بیشینه ی اهل ادب ، با دیدن چنین آماری کمینه ی بخت پذرفتگی را سرنوشت آمیغ «ندانستیم» بدانند ؛ به ویژه که در این روزگار که بازار تصحیح و شرح و برابری نسخ رونق دارد و اساس استوار ، معمولن کمیت ضبط در نسخه های گونه گون است . اما چنان که انتظار نیز همین است ، استاد شجریان نگاه زیباشناسانه ی خویش را ترازو می کند و با اشراف بر ظرافت های پیوند شعر و موسیقی، دیگرگونه و از چشم اندازی دیگر به گزینه های انتخابی نگاه می کند . ایشان زیبایی کلام و دریافت شخصی را در نظر گرفته ، از نگاه کمیت گرایانه پرهیز می کند وبا جسارت بهترین گزینه را برای ارایه ی یک تصنیف عاشقانه بر می گزیند . . .
هرچه َآن خسرو کند شیرین بود ...
کرم قلاوند

1390/12/29 22:02
ف. د.

با سلام
بدلیل علاقۀ خاص به این غزل و محتوای آن، جستجوی فراوانی برای یافتن غزلهایی با محتوا و لحن مشابه از حافظ نموده ام؛ که بی نتیجه مانده است. از دوستان خواهشمندم، در صورت اطلاع، راهنمایی نمایند.
توضیح اینکه، بذم نگارنده، حافظ در هیچ غزلی به این صراحت و تندی معشوق خود را مورد خطاب قرارنداده و او را مقصر و مسئول ندانسته است؛ بلکه اغلب اوقات علت فراق را ناشی از اقبال بد و حتی قصور خود میداند.
بسنجید شیوۀ بیان و معنای بیتهای:
«تا درخت دوستی بر کی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم»
«گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتیم»
«گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما محصل بر کسی نگماشتیم»
را با بیتهایی همچون:
«لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام
اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم»
«آنکه پامال جفا کرد چو خاک راهم
خاک میبوسم و عدر قدمش میخواهم
من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا
بنده معتقد و چاکر دولتخواهم».

باسپاس
ف. د.

1391/01/08 10:04
محمد جعفر محجوب

آقای«صدیق تعریف»که متأسفانه سعادت دیدار ایشان را نداشته‏ام،ظاهرا از خوانندگان جوانی است که در راه توفیق و قبول عامه پیش می‏رود.بنده نیز کام‏روایی و قبول‏ روزافزون ایشان را آرزو دارم و به قراری که کارشناسان گفته‏اند و بندهء شنوندهء ساده نیز احساس‏ می‏کنم صدای ایشان دلنشین و بسیار مطبوع است.
اخیرا در این دیار غربت،نواری از ایشان،گویا در دستگاه بیات‏ترک،انتشار یافته‏ است به نام«شیدایی»که توفیق نیز یافته است و مخلص نیز دست‏کم در حدود پنجاه بار در موارد مختلف صدای گرم ایشان را شنیده و لذت برده‏ام.اما متأسفانه دو تصرف ناروا که‏ ایشان(یا مشاوران ادبی ایشان)در یک غزل حافظ کرده‏اند،هربار همچون مگسی که در ؟؟؟شیرینی شیرین افتد،صفای لذت بی‏کران مرا مکدر می‏دارد.ایشان غزل معروف خواجهء شیراز:
ما ز باران چشم یاری داشتیم...را با آوایی بسیار زیبا خوانده‏اند.یکی از بیت‏های این
به تشخیص خود مصراع را چنین‏ خوانده‏اند:
حالیا رفتیم و بذری کاشتیم.اولا شما شعر چه کسی را می‏خوانید؟اگر شعر حافظ را می‏خوانید این از حافظ نیست و شما هم حق ندارید در شعر او دخل و تصرف کنید.دیگر این‏ که نه تنها«بذری کاشتیم»به گوش خوش نمی‏آید و تصرفی ناروا در شعر حافظ است،بلکه‏ غلط نیز هست.تا آن‏جا که بنده متن‏های فارسی را دیده‏ام،و حتی در فارسی روزنامه‏های‏ اطلاعات و کیهان امروز به ترکیب«بذر کاشتن»برنخورده‏ام.بذر را نمی‏کارند بلکه‏ می‏افشانند.از تمام این حرف‏ها گذشته شما فقط می‏توانید شعر حافظ را همان‏طور که هست‏ بخوانید یا اگر دوستش ندارید نخوانید.اما حق دخالت در آن ندارید.این میراث فرهنگی این‏ مردم است و اگر هر روز یک تصرف از این قبیل در این شعر بشود و و متأسفانه بتوانند آن‏را به‏ دست امواج رادیو بسپرید یا هزاران نسخه تهیه کنند و به اقصی نقاط دنیا بفرستند پس از اندک‏ مدتی دیگر چیزی از شعر اصلی حافظ بر جای نخواهد ماند.از این گذشته تخم درخت که‏ هیچ،تخم حیوان و حتی-جسارت است-تخم انسان نیز خنده‏داری نیست و فقط ممکن‏ است کودکان سال دوم و سوم دبستان با شنیدن این لفظ پوزخندی بزنند وگرنه در آثار ادبی‏ تخم که هیچ،حتی خایه نیز چندان مضحک نیست.
نظامی در اسکندرنامه خایه را به معنی‏ «تخم‏مرغ»آورده(شد آن مرغ کو خایه زرّین نهاد)و فردوسی در وصف رخش گوید: سینه خایه و تند و پولادسم»و گمان ندارم که هیچ‏یک از این دو مصراع خنده‏دار باشد و لفظ خاگینه(به معنی تقریبی املت)نیز از همین کلمه گرفته شده است.
دومین تصرف ناروای ایشان در مورد ترکیب«غلط کردن»است.قرن‏های متمادی و از جمله در قرن‏های هفتم و هشتم(دوران زندگی سعدی و حافظ)این ترکیب ابدا توهین‏آمیز نداشته و به معنی«خطا کردن،اشتباه کردن»به کار می‏رفته است.سعدی در گلستان،در «جدال سعدی یا مدعی...»گوید:«گفتم ندمّت اینان روا مدار که خداوندان کرمند،گفتا غلط کردی که بندهء درمند.»شعر حافظ نیز به روایت استاد خانلری چنین است:«شیوهء چشمت فریب
جنگ داشت،ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم،و فقط به روایت یک نسخه(از هشت نسخه) آمده است:ما ندانستیم و صلح انگاشتیم.هنوز هم در افغانستان به جای«اشتباه کردی»گویند «غلط کردی»و این ترکیب ابدا معنی توهین ندارد.البته ممکن است به مسافران تازه‏وارد فارسی زبان به افغانستان،بر بخورد وقتی از کاسب‏کاری می‏شنوند که بدیشان می‏گوید«غلط کردی»اما همراهشان بی‏درنگ توضیح می‏دهد که این«غلط کردی»از آن«غلط کردی»های تهران نیست!صورت دشنام‏گونهء«غلط کردی»بکلّی مربوط به دوران اخیر است و شاید از عصر قاجار فراتر نرود.
از همه خنده‏دارتر این است که اگر این مطلب دشنامی هم باشد،حافظ این دشنام را نثار خود می‏کند و می‏فرماید:«ما غلط کردیم...»اما آقای تعریف کاسهء گرم‏تر از آش و دایهء مهربان‏تر از مادر شده و دشنام«غلط کردن»را در حق حافظ نپسندیده و مصراع را چنین ترتیب‏ داده‏اند:«ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم.»
این شعرها را مردم ایران،به تناسب سن خویش،سی‏سال،چهل سال،پنجاه سال و حتی‏ هفتاد سال است که در ذهن دارند.دست زدن بدین روایت‏ها-که در صحت آنها تردیدی‏ نیست و اندکی اطلاع داشتن از ادب فارسی درستی آنها را تأیید می‏کند مطلقا صحیح نیست. آقای تعریف اگر چیزی از آنها را خلاف ادب می‏دانند ممکن است آن‏را نخوانند اما تغییر دادن آن در مذهب حفظ ادب و سنن ایران کفر است.امیدوارم ایشان نیز تولیدی دیگر از این‏ نوار تهیه کنند و شعر حافظ را درست بخوانند.در جای دیگری هم از دستشان در رفته و شعری را اشتباه خوانده‏اند از دورنگی یاران...وز...(؟)خواهش می‏کنم آن‏را نیز درست کنند.

1391/01/08 23:04
منصور

جناب آفای قلاوند
با سلام و ابراز احترام به نظرات جنابعالی و با صرف نظر از نکات مبهم و سوالاتی که به ذهن متبادر میگردد از این فرمایشات.
به نظر میرسد که بکار گیری جملاتی همچون "اگر بگویم که حافظ ، سعدی ، عطار و سایر شعرای ایران ـ که استاد شعرشان را خوانده است ـ بخشی از آوازه ی خویش را وامدار جناب شجریان هستند سخن گزافی نیست !" نه تنها به اساس کار محققانه کمکی نمیکند که ممکن است بنیان تحقیق را سست وتلاشی در جهت اثبات پیش فرضی جلوه دهد.
ضمن اینکه آثار هنرمندان میراث همگان است و هیچ وارثی بی اذن جمیع وراث حق دخل و تصرف در ماترک را ندارد ، هرچند که جنابعالی یا دیگری اقدام خود را در جهت بهبود میراث بداند.
موفق باشید

1393/03/04 15:06
محمد غافری

با سلام به گردانندگان سایت گنجور و این که سعیشان مشکور و مأجور باد!
من می خواستم با تأیید سخنان مرحوم استاد دکتر محمد جعفر محجوب یکی دو نکته را به اطلاع خوانندگان برسانم.
اول این که مصراع دوم بیت اول را بعضی و از جمله استاد شجریان، که من از دوستداران پروپا فرص صدایشان هستم، به غلط چنین خوانده اند:
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
چرا به نظر من این غلط است؟ اگر توجه کنید همه ی افعال این غزل به شکل ماضی مطلق اورده شده اند. از قوافی بگیرید تا افعال دیگر مثل: بر کی دهد، درویشی نبود، جنگ داشت، کس نکرد، خود دادی وغیره همه و همه ماضی مطلق هستند. در حالی که (آنچه می پنداشتیم) ماضی استمراری است و با ساختار غزل نا همگون. بنابراین همان شکل (ما پنداشتیم) که در متن آمده است صحیح می باشد. اگر امکانی دست بدهد این نظریه و مطلب بعدی را به نظر استاد شجریان خواهم رساند.
دوم مصراع دوم بیت چهارم است که بعضی خطا کردیم و پاره ای از جمله استاد شجریان ندانستیم خوانده اند. در این باره مرحوم استاد دکتر محجوب به اندازه ی کافی داد سخن داده اند و من تنها در تأیید گفته های ایشان باید بگویم که این آثار میراث همه ی ایرانیان است و هیچ کسی حتی اگر در حد استاد شجریان باشد و یا مرحوم احمد شاملو حق تغییر آن ها را به میل خود ندارد. مگر این که دلیل و مدرکی همه پسند برای این کار داشته باشند. از جمله این که اکثر نسخ اولیه ی دیوان خواجه چنان بوده باشند. اجتهاد در برابر نص، آنچنان که مرحوم شاملو عمل کرده اند، شایسته ی یک کار تحقیقی نیست. خدا رحمتشان کند.
با جناب بهرام مشهور هم موافقم که "کمینه" را خانم ها به کار می برند. مگر این که جناب قلاوند اکرم باشند و نه کرم که در این صورت این واژه را درست به کار برده اند.

1403/03/29 20:05
عبدالرضا ناظمی

|درود  -  فرهنگ  دهخدا :  نویسنده و شاعر و گوینده به تواضع از خود چنین تعبیر آورد. (فرهنگ فارسی معین ). در مذکر و مؤنث کمینه می آید و اینکه بعضی گمان می برند که مؤنث تنها مستعمل است غلط است ، چه کلمه فارسی است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر مرحمت پادشاهانه این کمینه را مهلت بخشد تا بعد از تسکین غلوای خوف و هراس چون سلطان ماردین و دیگر حکام مواضع به درگاه گردون انتباه شتابد. (ظفرنامه ٔ یزدی از فرهنگ فارسی معین ). به اعتقاد این کمینه اگر ملک ری به تمامی جهت این دو بیت صله دهند هنوز بخیلی کرده باشند. (تذکره ٔ دولتشاه در ترجمه ٔ احوال سلمان ساوجی ). || فروتن . خاضع. (ناظم الاطباء).

 

1393/03/05 10:06
محمد غافری

دوستی تذکر دادند که بر کی دهد ماضی مطلق نیست و درست هم گفتند. با پوزش از خوانندگان!

1393/09/04 19:12
امیر

لطف بفرمایید متن را به درستی و صحت کامل اصلاح بفرمایید.

1394/03/02 15:06
reza

سلام
واقعا خسته نباشید یعنی لذت میبرم از این سایت واقعا
خیلی خوبه میشه گفت بهترین سایت در زمینه فرهنگی کشوره
عالیه دمتون گرم

1394/07/29 19:09
امین افشار

درود بر خواننده
با رای آقای «محمد جعفر محجوب» به طور کامل موافقم. سپاس از غیرت ایشان در پاسداری گنجینه ادب پارسی! معلوم و بدیهی است که حتی یگانه استاد آواز ایرانی‌- که به جان دوستشان دارم و ارادت بسیار- نیز حق دخل و تصرف در آثار هیچ یک از بزرگان شعر و ادبمان را ندارد.

1394/07/29 23:09
روفیا

سلام ایزد جوی گرامی
گنجور عزیز حاشیه حقیر در بخش هشت گلشن راز را به دلیلی ناشناخته درج نفرمود .
از آنجا که حاشیه قبلی شما دربردارنده پرسشی بود شرط ادب دانستم پاسخ شما را اینجا خدمتتان عرضه میکنم .
اقبال لاهوری میگوید :
میان آب و گل خلوت گزیدم
ز افلاطون و فارابی بریدم
نکردم از کسی دریوزه چشم
جهان را جز به چشم خود ندیدم
این یعنی چه دوست عزیز ؟
یعنی همه ما اطلاعات را از محیط میگیریم و در نهایت با چشم و درک خود آن را تفسیر میکنیم .
یعنی فاکتور شخص و individuality یا فردیت اودر این میان چنین نیست که هیچ کاره باشد .
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچکاره نیست
فردیت شما در جهان آفرینش رسمیت و اعتبار دارد . همانطور که اثر انگشت شما .
به شما گوهر بی همتایی عطا شده همانطور که به مسلم گرامی و به من نیز .
این یعنی چه ؟
یعنی شما میتوانید به گونه ای منحصر به فرد نگاه کنید و بیندیشید .
هر چند ما در ویژگیهای کلی شباهتهای اساسی داریم .
ولی تفاوتها رانیز نمیتوان نادیده انگاشت .
نگاه شما شما را یگانه میسازد .
همانطور که نگاه حافظ ، نگاه اقبال ، نگاه فروید ، و نگاه افلاطون …
آیا کسی هست که بگوید من این گوهر یگانه را نمیخواهم ؟
و میخواهم دقیقا مثل این یا آن فرد بیندیشم ؟
همه زیبایی زندگی و شکوه رشد و تکامل بشر به همین است .
وگرنه شما تصور کنید دنیایی که در آن همه سنی یا همه مسیحی یا همه شیعه اثناعشری یا همه بودایی یا همه حافظ یا همه مولانا باشند و همه دقیقا نظیر یکدیگر فکر کنند .
براستی دنیای ملال آوریست !!!
مشیت خداوند ، آن هوش برتر ، بر این قرار گرفته که حتی دو نفر نظیر یکدیگر نباشند .
حتی دوقلوهای همسان با فرمول ژنتیکی برابر افکار و سلیقه ها یشان دقیقا یکسان نیست .
میلیاردها کنش و واکنش صورت گرفته تا شما به این نقطه رسیدید .میلیاردهای دیگر نیز در راه است .
شما هر لحظه در حال پویش هستید .
چون کل یوم هو فی شان ، چون او هر روز و هر ثانیه در امر تازه ایست .
من نه تنها به فردیت شما احترام میگزارم بلکه به تغییر شما هم احترام میگزارم .
شاید امروز با عابد و زاهد دوست داشتنی ای ملاقات کنید که آنچنان دل از شما برباید که بخواهید مانند او باشید و چون پادشاه دفتر اول مثنوی بگویید :
گفت مقصودم تو بودستی نه آن
لیک کار از کار خیزد در جهان
باز هم حق دارید .
شاید من با بودایی وارسته ای دیدار کنم که در دم بگویم :
ای لقای تو جواب هر سوال
مشکل از تو حل شود بی قیل و قال
زیاد به خود سخت نگیریم و اندیشه مان را بپرانیم تا در فضای بیکران جستجو کند و از آن آزادی ای که خواوند عطایش کرده لذت ببرد .

1394/12/19 20:03
حمید رضا

کمینه کلمه ای پارسی ست و وجود ه در انتهای آن با تای تأنیث عربی اشتباه نشود. از دیرباز، نویسندگان زن و مرد برای خفظ جناح و فروتنی از این کلمه برای وصف خویش استفاده می کردند.

1395/01/26 20:03

تا درخت دوستی بهر کی دهد .... حالیل رفتیم و تخمی کاشتیم

1395/03/18 10:06
علی نیک بخت

حسن جان به لحاظ مفهومی, شعر در حال حاضر کامل صحیحه.مصرع دوم معنی شعر میگه میرم تخمی بکارم به امید برگ دادن.
بهر کی ,به جای برگی ,,,معنی در شعر نداره.
اگر میتونی برام معنی کن.شاید اشتباه میکنم و زحمت آگاه کردنم با شما.
ممنون.

1395/04/17 00:07
قذمعلی ناصری

محصل دراین جا معنی نگهبان می دهد.

1395/06/14 12:09
حسام

چه آسان می نمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی ارزد

1395/08/07 18:11
پیمان

جناب غافری عزیز. استدلال شما یا استاد محجوب برای نادرست بودن "می پنداشتیم" قانع کننده نیست.
ماضی بودن افعال به دلیل یک دست بودن روایتی است که حافظ میکند. در این روایت می تواند از خیالاتش برای آینده بگوید (تا درخت دوستی بر کی دهد)، یا کار هایی که کرده و نتایجی که دیده. در این روایت هر فعلی می تواند بنشیند و هیچ ایرادی به بودن فعل ماضی استمراری وارد نیست. ضمن این که فعل بر کی دهد مثال نقضی است برای ادعای شما.

1396/01/17 00:04
هیچ

به نظر بنده تنها جایی که بر اندیشه حافظ خرده وارد است در همین غزل نهفته، چنان که خود معترف می شود که تا قبل از سرایش این غزل عالم را در صلح و اینک در جنگ می بیند و این در حالی است که بنیان هستی بر پایه تضاد میان جنگ و صلح است و عالمی را بدون وجود هر یک هرگز نمی توان متصور شد!
گر طالب صلحی و گر طالب جنگ
گویمت هم دنگی و هم مایه ی ننگ
دانی که کیست آن یکی رنــد زرنگ
آنکه می نوشد و رقص کند به چنگ
#نیستی_در_هستی

1396/02/22 08:04
M.Ali AUB

این مصرع بیت را زمانی به عنوان سرمشق خوشنویسی این گونه تعلیم می دادند که البته من سند و منبع آن را نمی دانم
ما نفهمیدیم و صلح انگاشتیم

1396/04/01 22:07
بهروز قاسمی

با درود وسپاس از همه صاحب نظران و نظر صائب جناب قلاوند در ارتباط با واژه کمینه:
«بعضی به‌غلط پنداشته‌اند که «های بیان حرکت» در این کلمه علامت تٲنیث است و به‌همین‌جهت آن ‌را دربارۀ زنان به کار می‌برند.»
زنده‌یاد علامه ده‌خدا

1396/06/13 18:09

ما زیاران چـشــم یاری داشـتـیـم
خـود غلط بود آنچه ما پنداشتـیـم
"چشم یاری داشتیم" : امید کمک داشتیم،تـوقـّع و انتـظارمساعدت داشتیم.
"غـلـط" = نا درست ، اشتـبـاه
"پـنـداشتـن" = گـمـان کردن ، فـکـر کـردن
مـعـنـی بـیـت : مـا از دوستان ِ خویش توقّع کمک ومساعدت داشتـیـم ، امـّا دریغا که توقّع ِ ما نابجابوده و آنگونه که می پنداشتیم رشته ی دوستی واُلفتِ ما محکم نبوده است. مااشتباه می کردیم وظاهراّ دوستی بین ما جاری نبوده است واینک انتظارمان نیزبیهوده وبیجاست.
چنین گویندکه حافظ این غزل رادرزمان ِتبعید به یزد وهنگام خروج ازشیراز خطاب به شاه شجاع گفته وازاوگله وشکایت کرده است. باتوجّه به فَحوای کلام بعیدنیست که چنین بوده باشد. دریغا که متن وحاشیه های زندگانیِ خواجه ی شیرازدرهاله ای ازابهام فرورفته ومستنداتِ تاریخیِ معتبری دراین خصوص وجود ندارد وهرچه هست فراترازحدس وگمان نیست.
یاری اَندرکس نمی بینیم یاران راچه شد؟
دوستی کی آخرآمد دوستداران راچه شد؟
تــا درخــت دوسـتـی کــی بــر دهــــــد
حـالـیــا رفـــتــیــم و تـخـمـی کاشتـیـم
"تـا" : منتظرمی مانیم تا ببینیم این اتّفاق کی رُخ می دهد.
"درخت دوستـی": دوستی به درخت تشبیه شده است.
"بَر" : مـیـوه ، ثـمـر ، نتیجه
"حـالـیـا" : هم اکنون
"تخم" : بذر ، دانه .
مـعـنـی بـیـت : ما یک بذردوستی درمزرعه ی دلمان کاشته ایم تا بـبـیـنـیـم چه زمانی این بذرشکوفا خواهدشدوچه زمانی این درخت میوه وثمر خواهد داشت.
دراین بیت امید ونامیدی هردو موج می زند. ازیکسوباتوجّه به بیتِ قبلی، انتظاربیجایی از دوست داشته وازسوی دیگرهنوزامیدواراست که درختِ دوستی روزی میوه خواهد داد.
کس نمی گوید که یاری داشت حقِّ دوستی
حق شناسان راچه حال افتاد یاران راچه شد؟
گـفــت ‌و گـو آیـیـن درویـشـی نـبــود
ور نـه بـا تـو مــاجـــراها داشتـیـم
"گـفـت‌وگـو" :مجادله: بحث و جدال
"درویـشی" : خاکساربودن، بی تکلّف بودن،جوانمردو باگذشت بودن وکش ندادن ِ موضوعاتِ اختلاف انگیزدررفاقت.
"مـاجـرا" : اتّفاق ،سرگذشت ، واقعه
"ماجرا" دربحثِ عرفان وآیین صـوفیـان،معنای خاصّی داشته ،بدین صورت که اگرمابین ِ سالکان وصوفیان اتّفاقی ملال انگیز وناراحت کننده رُخ می داده، یایکی ازآنان مرتکبِ خطا واشتباه می شدندموظّف بودند آن را به درمحضرپیر وراهنما مطرح کرده وپوزش طلبند. راهنما نیز متناسب با کرده ی ِ خطاکارتنبیهی درنظرمی گرفت تابه اصطلاح روح وروانِ خطاکارا پالایش شده وکدورت های پیش آمده مرتفع گردد.
مـعـنـی بـیـت : مجادله وبحث برسراینکه چرا تو رسم ِ رفاقت رابه جانیاوردی ومرتکبِ خطاشدی درآئین درویشی وجوانمردی درست نیست ومن هم قصدمجادله ندارم وگرنه من اگرهمچنان مثلِ سابق صوفی بودم می بایست این نامهربانی وزیرپاگذاشتن ِ رسم رفاقت ازجانبِ تودرمحضرپیرخانقاه مطرح می شد وتونیزمجازات می شدی.
دراینجا حافظ بازبان وبیانِ رندانه ای که دارد هم گلایه ی خودرا مطرح کرده، هم اصرار وپافشاری به عقایدِ خودنموده وهم جدایی ازصوفیگری راعملی درست وبرحق قلمدادکرده است. به اینصورت که به مخاطب می گوید من درحالِ حاضر به افکارنو وجدیدی رسیده ام افکاری که اساس وپایه ی آن جوانمردی وگذشت است ومن نیزبراساس این افکارباتورفتارمی کنم نه براساس آئین صوفیان.
ماجراکم کن وبازآ که مرامردم ِچشم
خرقه ازسربدرآورد وبه شکرانه بسوخت
شیـوه‌ی چـشـمـت فریـب جنگ داشت
مـا غـلـط کـــردیم و صـلــح انـگاشتـیــم
"شیـوه" :طرز، روش ، "شیـوه‌ی چشم" همان غـمزه است.
"فریب" : قصد،غمزه و عشوه های دلبرانه است.
"انـگـاشتـن" : باور داشتـن ، گـمـان کردن
مـعـنـی بـیـت : غمزه ها وطرزنگاه کردن توراازسادگی،به ناز وعشوه تعبیرکردیم! درحالی که ماعاشق بودیم ونمی دانستیم که این طرزنگاهِ تو قصد وغرضی درپی دارد وآن اعلانِ جنگ ونبرداست‌. مااشتباه کردیم وصلح وآشتی تعبیرنمودیم.
گفتم دل رحیم اَت کی عزم ِ صلح دارد
گفتامگوی باکس تاوقتِ آن درآید
گلبُن حُسن اَت نه خود شد دلـفـروز
مـا دَم همّت بـر او بـگـمـــاشـتـیـم
"گلبُن" : بیخ بوته‌ی گل ، درختچه‌ی گل ، به شاخه‌ی گل هم گفته می‌شود بیشتر منظور "نهال گل سرخ" (گل رُز سرخ) اسـت.
"گلبن حـُسن" : حـُسن وزیـبـایی به بوته‌ی گل سرخ تشبـیـه شده است.
"دلـفـروز" : مایه شادی و روشنی دل ، رعناوزیـبـا، چیزی که مـوجب انبساط خاطرشود.
"دَم" : نـفـس
"دَمیدن" اشاره به دعاخواندن وفوت کردن به اطراف دارد. هنوزهم این رسم وجودارد.
"هـمـّت" : اراده، اشتیاق، دعـا و تـوجـّه قلبی، با تمام قوای روحانی برای درخواست چیزی ازدرگاهِ خداوند برای خـود یـا در دیـگـری.
"دم ِهمّت" : دعایی ازصمیم جان خواندیم ونفسی ازروی اشتیاق واراده برای زیبایی ودلفروزی تودمیدیم.
"گـمـاشتـن" : مـأمـور کـردن
مـعـنـی بـیـت : خطاب به معشوق است. یادت باشد که این بوته ی زیباییِ توخودبخود به این حد ازکمال نرسیده است! این ما بودیم که شبانه روزبی وقفه مشتاقانه دعاکردیم وانرژی های مثبت را ازصمیم ِ جان ودل مامورحفاظت وسلامتی وسرافرازی تونمودیم. به بیانی دیگر بازار جلوه گری ِ تورا ماگرم کردیم پس توهم باید بازبینی کنی و نسبت به عاشقان ِ خود ازروی حق شناسی عنایت وتوجّه داشته وهوای آنهاراداشته باشی.
مارابرآستان ِ توبس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحّم غلام را
نکته‌ها رفـت و شکـایـت کس نـکـرد
جانـب حـُرمـت فـرو نـگــذاشـتـیــم
منظوراز"نکـته ها"دراینجااتّفاقاتِ ناگوار مثل ِ مضمون بیت اوّل(بی توجّهی وعدم مساعدتِ یاران) است.
مـعـنـی بـیـت :بی توجّی های تو ماراآزرده خاطرساخت،نامهربانی های بسیـاردیدیم ، امّا بـه حُرمتِ تـو کسی گـله وشکایت نـکـرد.!
لافِ عشق وگِله ازیارزهی لافِ دروغ
عشقبازانِ چنین مُستحق ِ هجرانند.

گفت : خـود دادی به مـا دل حـافـظـا
مـا مـحـصـّـل بـر کـسی نـگـمـاشـتـیــم
"مـُحـصـِّل" :کسی که تحصیل می کند.مالی یادانشی یاهرچیزی دیگر ازکسی می گیرد،مثل ِ مأمور گـرفتن مالیـات یامامورگرفتن ِچیزی دیگر
دراین بیتِ آخر این معشوق است که به حافظ پاسخی رندانه وحافظانه می دهد:
مـعـنـی بـیـت : معشوق درقبال سخنانِ گله آمیز حافظ گفت:
ای حافظ که اینقدرگله وشکایت می کنی،تـوخودت دل به مـا سپردی و عاشق ما شدی ، کسی برای تودعوت نامه نفرستاده وتوخودپیشقدم شده وعشق مارا دردل نشاندی! ماکه کسی را مـأمـور نـکـردیـم که دل تـو را بـگـیـرد و به مـا بـدهـد.!
حافظ دراین غزل نیز همانندِ سایرغزلها خودراقربانی می کند تا حق بامعشوق باشد. اوبااین مناظره های خیالی، مارا ازنکاتِ ظریفِ عاشقی آگاه می سازد. اواشتباه می کند وازمعشوق پاسخی دندان شکن می گیرد تا مایه ی عبرتِ ماشود، تامااشتباهی راکه حافظ دراین غزل مرتکب شده وزبان به شکوه وگلایه گشوده،مامرتکب نشویم. حافظ همیشه آماده ی فداشدن است. اوآگاهسازی وروشنگری را آنقدرمهم واثربخش می داند که حاضراست هزاران بارپاسخهای دندان شکن بگیرد واتّهاماتِ گوناگون به خود روادارد تا نکاتی رابه مخاطبین گوشزدکند.
زدستِ جورتوگفتم زشهرخواهم رفت
به خنده گفت که حافظ بروکه پای توبست؟

1397/10/28 13:12
مهدی ابراهیمی

(تا) درختِ دوستی (کی) (بَر) دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
"حافظ"
ابیاتی رَخْشان و تابان و بَرومَند که بَرش به تر و تازگی تنه و طعنه زده و به درنگ وا می‌داردمان تا در توانایی سراینده‌اش سر فرود آوریم.
به‌ حیرانی و نظّاره در کمینِ رنگین‌کمانِ بَر و بازوش بنشینیم.
______
پیچیده و پیچنده چون رَز و تاک در فکرتِ سودایی.
______
1): در اپتدا آن‌قَدَر این " کی" حواس پرت‌کُن است که آنِ آن (بَر و تا) دیده نمی گردد.
بَر ی که به بَرومَندی ز دانه ی تخمی جوانه می‌زند و سر می‌کشد و می‌بالد و آن گاه در سرو ی و رعنایی به بار نشسته و حامل گشته و در تواضع به میوه‌اش، این بار، وارونه به بَر و رو در بَرومندی خم گشته و در" تا" می‌شود.
______
2): این زمان همت کردیم و تخم دوستی افشاندیم، تا ببینیم که این درخت دوستی چه وقت به بار خواهد نشست؟(دکتر جلالیان)
______
به‌ مُخلص‌ی وچاکری و دوستی نیز
در تایِ هم‌ایم.
به همین سادگی.
کدام سرو به بالایِ دوست مانند است
"سعدی"
در قدیم که بیجک و اعتباری در کار بود، به وقتِ سر رسیدِ بدهی، شخصی را به عنوانِ تحصیل‌دار نزدِ بدهکار جهتِ وصولِ طلب می‌فرستادند.
و امّا آن نازنین قلبَ ش را دودستی بی فرستادنِ بیجک و تحصیل‌دار به یار داد.
البته که آن قلب، اصلِ اصل بود.
گفت خود دادی به ما دل (حافظا)
ما محصّل بر کسی نگماشتیم"
به‌به به آن طعنه ی "حافظا" یار به جنابِ حافظِ پاسبان و نگه‌دار و دل‌دار
(آفرین)

1397/11/31 10:01
یکی (ودیگر هیچ)

به نام او
نکتهء بسیار عمیق و پنهان در این غزل موجود است که در حیطهء وهم و گمان و پندار نیست بلکه سرچشمهء آن روح است که متصل به ذات لایتناهی می باشد.
نکته ای که در بیت آخر اشاره ای بدان گشته و ختم کلام است.
ما به دلیل موجودیتی که در ذهن خویش از بودن خویش داریم چنین می پنداریم که اساس هستی اگر با پنداره های ما همسان نباشد حداقل رنگ و بویی از حقیقت را می توان در آن مشاهده کرد ولی این پندار بطور کامل غلط و وهم آلود است.
هنگامی که می گوییم خداوند وجودی کامل است پس در هیچ جهار چوب فکری و منطقی و درکی و حتی شهودی نمی گنجد.
سالک در مسیر سلوک خود به سمت کمال خداوندی هرچقدر هم که به هیچ نزدیک گردد ولی هنوز موجودیتی در او هست بنابراین به هیچ مطلق نخواهد رسید و کمال هیچ مطلق را درک نخواهد کرد.

1398/08/07 12:11
علی

فکر کنم در بیت اول مصراع دوم (خود غلط بود ان چه می پنداشتیم)باشد

1398/10/31 12:12
علی قربان نژد

سلام
جناب آقای قلاوند این بیت
«شیوه چشمت فریب جنگ داشت - ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم» را
به این صورت در مصرع دوم پیشنهاد داده اند:
«ما ندانستیم و صلح انگاشتیم»
پیرامون این موضوع چند نکته عرض کنم:
نخست آنکه تلاش مصحح باید این باشد که در تلاش خود اشعار را آن گونه که نوشته خود شاعر مانندتر است بیابد.
کسانی چند هم بوده اند که تلاشی کرده اند برای هر چه بیشتر فارسی کردن غزل های حافظ. این چه سعی باطلی است؟
شاعر در بافت زبانی خود این کلمات را برگزیده است و آن وقت ما بیاییم و کوشش کنیم که بنا به سلیقه خود آنها را تغییر دهیم!! خاصه حافظ که دقت فراوانی در انتخاب کلمات دارد،
من در ادامه عرض می کنم که چه اندازه فرق میان «غلط کردیم» و «ندانستیم» وجود دارد.
دو دیگر آنکه جناب آقای قلاوند عزیز باید در نظر داشته باشند کسانی که آواز سنتی می خوانند مرجع نیستند! من برای نخستین بار بود که دیدم کسی به آنچه خواننده ای بر زبان آورده ارجاع می دهد. حال آن خواننده هر چقدر که در کارش متبحر باشد دلیل نمی شود که مرجع شعر باشد.
سومین فراز در بیان تفاوت «غلط کردیم» و «ندانستیم»:
بیت با آمدن «غلط کردیم» جانی دارد بی مانند و تغییر آن به «ندانستیم» جفا و ستم در حق آن است. «ندانستیم» نهایت انفعال است و «غلط کردیم» اوج ندامت را نشان می دهد. بیایید با نمونه ای این نکته را بیشتر بگشاییم. در نظر بیاورید کسی به یک فرد دیگر اعتماد می کند و آن فرد از آن اعتماد سوءاستفاده می کند. حال دو جمله زیر از زبان او می آید. آنها را با هم مقایسه کنید:
الف) «من نمی دانستم که او قابل اعتماد نیست»
ب) «من غلط کردم که به او اعتماد کردم.»
بله البته من می دانم جمله ای بیرون شعر با آنچه در شعر می آید متفاوت است و من فقط به جهت درک بهتر تفاوت این دو گزاره نمونه ای عرض کردم.
سپاسگزارم از عزیزان سایت گنجور
در پناه خداوند حکیم باشید و تنتان به ناز طبیبان نیازمند مباد

1399/02/12 19:05
ایلین

به نظر من همتون ول معطلید!!!اییییی این همه حرف زدید که چی بشه؟!!همتون چت هستید.بابا متن رو هرجور دوست دارید یا برداشتتونه بخونید ولی بخونید و لذت ببریدو عمل کنید اما اصراف نکنید...

1399/08/05 13:11

در جواب علی که میگه "ه آهنگ خوانندگان زن را قرار ندهید " ، باید گفت علی ، خیلی خری

1399/08/06 06:11
احسان

سلام.. به نظرم این درست تر باشد :
گفتگو آیین درویشی نبود ورنه با تو گفتگوها داشتیم..

1399/08/08 18:11
آرین

بسیار زیبا بود

1400/01/31 09:03
برافروخته

درود
در بیت اول و مصراع : (خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم) بیشتر این درست می نماید که اینگونه باشد «خود غلط بود آنچه می پنداشتیم» زیرا هم قافیه درست تر خواهد بود ، هم در فعل این مصراع آمده که می پنداشتیم و چون در آخر فعل پسوند ـیم آمده دیگر نیازی به عبارت جمع (ما)نیست.
در پناه ایزد ارجمند باشید!

1400/04/18 19:07
برگ بی برگی

بنظر میرسد غزل مکالمه‌ای ست مابین حافظ و حضرتِ معشوق که حافظ با بی پرواییِ تمام که تا پیش از او از کمتر شاعر و یا عارفی سراغ داریم نکاتی را در بارهٔ پیمانِ الست و سپس هبوطِ انسان بر روی زمین مطرح می کند و به بیانی قصدِ آن دارد که بگوید چه فکر می کردیم و چه شد، و در  بیتِ پایانی ، هستی مطلق یا خداوند به سخنان حافظ تنها یک پاسخ میدهد.

ما ز یاران  چشم یاری داشتیم 

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم 

پس از آنکه همهٔ باشندگانِ عالم از فرشتگان و ملائک در عالمِ معنا تا کوهها و دریاها در عالمِ ماده از پذیرفتنِ بارِ امانتِ خداوند در جهانِ فُرم سر باز زدند، انسانِ بنا به روایتِ قرآن " جهول" قد علم کرد و با تصورِ یاریِ یاران، امانتی اینچنین سنگین و دشوار را بر دوش گرفت تا از بهشت و عالمِ معنا به این جهان بیاید تا بنا بر حدیثی موجبِ آشکار شدنِ گنجِ پنهانِ خداوند در این جهان گردد، یکی از یارانی که انسان به پشتوانه‌ی او چنین امانتی را پذیرفت عقل است، دیگری همراهیِ چرخ هستی یا روزگار بود، و سرانجام همراهی و حمایتِ کائنات و البته که یاریِ خداوند، تا به این ترتیب بر مبنایِ همراهی و یاریِ همگان بتواند ادایِ دِینِ امانت نموده و وظیفهٔ خود را به انجام رساند، حافظ که پیش از این در بیتی آورده است؛ " یاری اندر کَس نمی بینیم، یاران را چه شد؟    دوستی کِی آخر آمد دوستداران را چه شد؟"در اینجا نیز می فرماید چشمداشتِ او به یاریِ یارانِ ذکر شده همگی پندارِ غلط و سرابی بیش نبودند و او بناگهان خود را در این برهوتِ دنیا تنها و بدونِ یاری کننده ای می بیند درحالیکه موظف به وفایِ به عهدِ موسوم به الست است و باید امانت را واگذارد.

تا درختِ دوستی بَر کِی دهد

حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

حافظ ادامه می دهد با این احوال و عدمِ یاریِ یارانی که انتظار می رفت بیش از این به یاریِ انسان بشتابند او به تعهدِ خود جامه عمل پوشانید و پس از فرود آمدن در این جهانِ مادی تُخمِ دوستی و عشق را در زمینِ فُرم کاشت،‌ باشد که تبدیل به درختی تنومند گردد و بَر و میوه هایی بدهد که نه تنها انسان در نسلهایِ آینده بتوانند از  آن بهرمند شوند، بلکه موجبِ رُشدِ سایرِ مخلوقات هم بشود.

گفت و گو آیین درویشی نبود 

ور نه با  تو  ماجراها داشتیم 

پس حافظ خطاب به حضرت دوست ادامه میدهد که در آیین و مرام درویشی سخن گفتن و گفتگوی بیش از حد مجاز نیست، که اگر محدودیتی نبود حافظ بیشتر از اینکه بیان کرده است بدون پرده سخن می‌گفت، منظور از آیین درویشی این نیست که حافظ وابسته فرقه دراویش باشد بلکه انسانهای معنوی و اهل معرفت سعی میکنند به اندازه و بقدر نیاز سخن بگویند، ماجرا در آیینِ صوفیان و دراویش مجادله هایی در مبانیِ اعتقادی را گویند که گاه از اعتدال خارج و به برخوردهایِ تُند وحتی پرده دری مابینِ آنان منجر می شد، پس‌ حافظ خطاب به حضرتِ معشوق ادامه می دهد پرهیزِ او برای بیانِ عیان در این رابطه به جهتِ همان آیینِ درویشی ست که کم و گزیده سخن گفتن است تا موجبِ هتکِ حرمت و پرده دری نشود. در واقع حافظ با بیانی انتقادی از اینکه خداوندِ قادر می تواند یاران را مکلف به یاری با انسان کند تا او نیز بتواند به رسالتش که آشکار نمودنِ آن کَنزِ مخفی در جهانِ مادی ست جامه‌ عمل بپوشاند.

شیوه چشمت فریب جنگ داشت 

ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم 

شیوه در اینجا یعنی طریق و اُسلوب، و شیوه‌ی  چشم یعنی نوعِ نگاه و نیتی که خداوند در ورایِ طرحِ خود مبنی بر هبوطِ انسان در زمین داشت، پس‌ حافظ ادامه می دهد اینکه در الست و عهدی که با انسان بستی بنظر می رسید صلح و دوستی و در نظر گرفتنِ مصلحتِ انسان را در نظر و چشمِ خود داشتی، اما اکنون که خوب می نگریم بنظر می رسد او را با وعده‌های رسیدن و وصالت پس از حضور و گذار از  این جهانِ ماده فریفتی و درواقع قصدت نه صلح، بلکه به چالش کشیدن و جنگ بوده است. (انسان اگر می دانست چنین است و قصد جنگ است و نه صلح که چه بسا بلایِ الست را بر زبان نمی آورد و به همان مرتبه‌ی زیستن در بهشتِ امنیت و رفاه اکتفا می نمود.)

گلبن حسنت نه خود شد دلفروز 

ما دم همت  بر او  بگماشتیم 

گلبن یعنی ریشهٔ گُل یا در اینجا اصلِ وجود و هستی،‌ پس‌حافظ ادامه می دهد تا همین جا با همهٔ بی وفایی ها و عدمِ یاریِ یارانی که ذکر شد همین مقدار هم که حُسنِ بی پایانِت دلفروز شده است و در جهانِ ماده دلهای عاشقان و مشتاقان را می افروزد و روشن می کند از دَمِ همتِ حافظ و امثالِ اوست که با همتِ بسیار (و دریافتِ کمترین یاری از یاران) ریشه هایِ این حُسن و زیباییِ بینهایتِ تو را در جهان آشکار نموده اند، یعنی اگر انسان در این جهان حضور نمی یافت گُلبُنِ حُسن و زیباییِ خداوند همچنان مخفی بود، پس خلقِ انسان و سپس هبوط او بر رویِ زمین بوده است که زیبایی و حُسن را به جهان آورد،‌ کاری که از جماد و نبات و حیوان و همچنین فرشتگان که عقل را نمایندگی می کنند ساخته نبود. 

نکته ها رفت و شکایت کس نکرد 

جانب حرمت فرو نگذاشتیم 

فرو گذاشتنِ حُرمت یعنی نگاه داشتنِ احترام و رعایتِ حریم، پس حافظ ادامه می دهد در این راهِ آشکار کردنِ حُسن نکته ها یا وقایعِ  بسیاری اتفاق افتاد و رنجها و مشقاتِ بسیاری بر انسان وارد شد و هیچکس شکایتی نکرد تا حَرمتِ تو محفوظ بماند، البته که حافظ وارثِ اندیشه و آگاهیِ گذشتگان از هزاران سالِ پیش است که بطورِ تدریجی بر آن افزوده شد تا نوبت به حافظ رسید،‌پس منظورِ حافظ از نکته ها، رنجها و وقایعی هستند که در طولِ هزاران سال بر بشر وارد شد و با یاری و لطفِ خداوند  بطورِ تدریجی توسطِ پیامبران و اولیا و با همتِ بزرگان انسان نسبت به خود و جهان معرفت و شناختی نسبی یافت و کسی از آنان نیز شکایتی از آن رنجها نکرد. 

گفت خود دادی به ما دل حافظا 

ما محصل بر کسی نگماشتیم 

در اینجا خداوند که با صبوری به شکوه هایِ حافظ به عنوانِ نمایندهٔ بشریت گوش فرا داده است پاسخ می دهد مگر نه اینکه در الست به واسطهٔ عشقی که نسبت به "ما" داشتید بلی گفتی؟ در آن روز تو یا انسان خود دل به "ما" دادی، پس اکنون اینهمه گله و شکایت از یاران و این منت گذاشتن ها بی معنی ست، در مصرع دوم محصل کسی را گویند که به تحصیلِ چیزی می پردازد به منظوری خاص، پس  ادامه می دهد او بر احدی از انسانها محصل نگماشته است تا چیزی از آنها بنفعِ خود بگیرد، یعنی در اینکه انسان در این جهان ذاتِ احدیت را به منصه ی ظهور برساند خداوند نفعی حاصل نمی کند و بلکه حاصلش برای شخصِ انسان است که می تواند از مرتبه‌ی زیست در بهشت بالاتر رفته و از فرشتگان نیز نیز سبقت بگیرد، پس ناسپاسی نکنید و منت هم نگذارید، بلکه این خداوند است که بر انسان منت گذاشت و امکانِ چنین موهبتی را برای شما تدارک دیده و فرمان به هبوط داد. به بیانِ دیگر؛

ز عشقِ ناتمامِ ما جمالِ یار مستغنی ست

به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت رویِ زیبا را؟

 

1401/05/24 15:07
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

1402/10/26 07:12
جاوید مدرس اول رافض

محتوای فرم چشمان تو دارد تیر بار
قلب ها سیبل مقابل تیر رس را بر قرار
مردمت بس گفتگو ها غرق غمز وعشوه کرد
تک بزن خواهی ویا رگبار کی ،خواهم فرار
وحدت فرم دو چشمت محتوا را می ستود
ساختار ذات آنرا نیک میگیری بکار
فیلسوفان و مکاتب غرق در این حکمتند
اینکه فرم چشم تو غالب بود یا آن شرار
خود هماهنگ است آندو در نظام چشم تو
سازمانش در کنش ،زیبا و مستست و خمار
نیک خلقش کرد خالق نقش چشم مست تو
این اثر در نقش خلقت شد هنر را استوار
چشم "رافض" از حدیث چشم دلبر گشت خون
در ازل افتاد این میثاق و دلها شد دچار

1402/10/05 12:01
امیر حوسَین

ما ز یاران چشم یاری داشتیم، code غلط بود آنچه pin code داشتیم

1403/03/29 20:05
عبدالرضا ناظمی

درود    بنظر من طنز شعر اینست که شاعر  دارد داستان  عشق خود را روایت می کند و گاهی  وفاداری و درجه خلوص و امید خود را بیاد  معشوق می آورد و گاهی  تاثیر خود در  افزون شدن زیبایی اورا بر میشمرد و گله می کند  و همه را  از خود می داند  بدین صورتکه  ما ندانستیم   ... ما غلط کردیم ..  ما دم همت  بر او ...  در آخر معشوق به او می گوید اینهمه کار را تو کردی  درست اما   این اشتباه  عاشقیت رو هم خودت کردی .       ضمنا   تمام ضمیرهای ما به حضرت حافظ بر می گردد بجز بیت آخر که اتفاقا نام حافظ را هم در خود دارد اما ضمیر ما به معشوق بر می گردد .