غزل شمارهٔ ۳۳۱
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۳۱ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۳۳۱ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۳۱ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۳۳۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۳۱ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۳۳۱ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۳۱ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۳۳۱ به خوانش محمدرضا کاکائی
غزل شمارهٔ ۳۳۱ به خوانش افسر آریا
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
منت پذیرم = سپاسگزارم
آفتاب صبح امید = چهره محبوب یار
معنی بیت 2: دستور بده تا کمان ابروی تو به من تیر بزند. سپاسگزار می شوم که پیش مرگ و فدای دست و بازوی تو گردم.
معنی بیت 4: ای خورشید صبح امیدواری طلوع کن زیرا در دست شب هجران و دوری اسیرم.
معنی بیت 5: ای مرشد و پیر میخانه به فریادم برس و مرا با یک جرعه جوان کن که پیر شدم.
معنی بیت 6: دیشب به گیسوی تو قسم خوردم که سر از پایت برنگیرم همانطوری که گیسوی تو سر بر پای تو دارد من نیز سر بر قدمت نهم.
معنی بیت 7: ای حافظ این لباس ریاکارانه تقوا را به آتش بینداز و بسوزان زیرا اگر من همانند آتش شوم در این خرقه تاثیری نتوانم کرد و ضررش به تو نمی رسد. (صنعت التفات مخاطب به متکلم)
اصلاح ابیات یک و دو
به تیغم گر کشد دستش نگیرم
وگر تیرم زنی منت پذیرم
کمان ابرویت را گو مزن تیر
که پیش چشم بیمارت بمیرم
در بیت اول، به لحاظ معنایی "به تیغم گر کشد" و در مصرع بعد "و گر تیرم زنی" به ذهن درست تر میآید. چون کماندار مخاطب حافظ است و نه شمشیرزن یا تیغ زن. در اشعار حافظ میان این دو تفاوت چشمگیری وجود دارد. بیت دوم را که در پیاش آمده ملاحظه کنید.
اصلاح ابیات یک و دو
به تیغم گر کشی دستت نگیرم
وگر تیرم زنی منت پذیرم
کمان ابرویت را گو مزن تیر
که پیش چشم بیمارت بمیرم
خرقه و پلاس ریاکاری خشک مغزان را قابل اتش هم نمی داند و نیک از روی و ریا بیزار است
این شعر زیبا رو با صدای سینا سرلک بشنوید واقعآ عالیه در ضمن شعر درست نوشته شده و متن اصلاحی دوستان اشتباهه
لینک دانلود
پیوند به وبگاه بیرونی
حافظ می گوید : چون معشوق حقیقی همیشه بندگانش را دوست دارد و در هر حال خیر و صلاح آنان را می خواهد پس هر چیزی از جانب او باشد را باید با دیده منت پذیرفت گرچه به نظر ما ظاهرا آن چیز خوبی نداشته باشد ولی چون به مهربانی و دانایی معشوق اطمینان داریم آنرا عین خوبی فرض می کنیم . و در ابیات بعدی هم از راهنمایش می خواهد تا دل او را با معرفت معشوق شستشو دهد تا هیچگاه کوچکترین شکی نسبت به معشوق در دلش خطور نکند .
سلام دوستان، ممکنه درمورد نحوه خواندن مصرع دوم بیت اول کمکم کنید؟ کدوم شکل خوندن درسته؟
منت پذیرم = منت پذیر هستم
منت پذیرم = منت را می پذیرم
به عقل ناقص این بنده، دو گونه:
1- مَنَت (مَن+ اَت)= من آنرا پذیرم
2- مِنّت ( مِن+نَت)=شامل لطف گردم، لطف او بر گردن پذیرم
هر یک صدق میکند
عذر می خواهم،
مَنَت به معنای من از توست نه من از آن، که در اینجا کار آیی ندارد مگر باشد "و گر تیرم زنی ...." و نه " تیرم زند....".
در نوشته بالا گزینه دوم صدق می کند.
جناب معین،
با بازخوانی سوال شما با کمی دقت بیشتر متوجه منظورتان شدم، نحوه خواندن مصراع:
و گر تیرم زند(توقف) منّت(توقف کوتاه) پذیرم
که معنی آن چنانکه در بالا آمد یعنی شامل لطف گردم، او بر من لطف می کند (و نه آنکه این من هستم که لطف او را قبول می کنم)، لطف او را بر گردن می پذیرم
در این نحوه خوانش "او" ارجح بر "من" است و مقام بالا را دارد
و نه این گونه خوانش،
اگر منّت پذیرم سرهم و بدون توقف خوانده شود معنایش آن می شود که من قابلیت قبول لطف را دارم
که در این نحوه خوانش"من" برتر از " او" قرار میگیرد
امیدوارم که گیجت نکرده باشم
با سپاس از آقای بابک پاسخ سوالم را گرفتم اما سوال دیگری درمورد این غزل دارم و آن اینکه در بعضی از نسخه ها به جای واژه "دست" از واژه "دام" استفاده شده است. به نظر بنده حقیر به کارگیری واژه دوم نه تنها آهنگ شعر را زیباتر می کند، از لحاظ معنایی نیز معقول تر به نظر می رسد. ممنون می شوم اگر راهنمایی ام کنید.
معین عزیز،
من متخصص و تصحیحگر نیستم و دانش آنرا نیز ندارم که نظری دهم، فقط به این اشاره کنم که اشخاصی چون شادروانان علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی با رجوع به بیش از بیست یا سی نسخه قدیمی آنها را مطابقت کرده و در آخر یک نتیجه گیری که ما آنرا میبینیم. دیگران نیز کمابیش همانگونه، و اینان همگی در آخر به نتیجه ای رسیده اند که سلیقه شخصی نیز درآن تصمیم گیری دخالتی، حال یا جزئی و یا کلّی، داشته. چنانچه مصححی هم دوره ما سلیقه دیگری نیز به کار آورده و چیزی را کم و زیاد کرده را دیگر نمی دانم، ولی اینرا می دانم که کاتبانی (نویسندگان) که این نسخ را قرنها پیش از روی نسخ دیگر کتابت (می نوشتند) می کردند گاه سهواً و گاه عمداً واژگان را عوض می کردند، چه زمانی در تند خوانی و یا ناخوان بودن واژه آنرا به اشتباه منتقل می کردند، و چه زمانی دیگر واژه ای را بر مبنای سلیقه شخصی مناسبتر پنداشته و آنرا می نوشتند.
تصحیح غنی و قزوینی پراعتبارترین آنهاست ولی آن نیز نمی تواند به ضرس قاطع و صد در صد بی اشتباه باشد، تنها راه ما این است که یا نسخه اصلی را پیدا کنیم و یا اگر چندین و چند نسخه از نزدیکترین زمان به خود خواجه را از کاتبان مختلف داشته باشیم که همگی یکسان نوشته شده باشند بیابیم تا اطمینان صد در صدی داشته باشیم که خود خواجه دقیقاً چه نوشته، ولی چنین چیزی مقدور نیست چه نسخه خود خواجه مفقود گشته و این نسخ دیگر نیز همگی یکسان نیستند و تفاوتهایی دارند.
بهترین شیوه آن است که به تصحیحات معتبر از کارشناسانی که نحوه کارشان مشخص و قابل قبول است سر زد تا احتمالات اشتباه را کم کند ، اگر در یکی از اینها آنچنانی را که نوشتی پیدا کردی می توان اطمینانی داشت که گزینهء صحیح باشد، ولی باز هم نه صد در صد!.
پیروز و کامروا باشی
بـه تـیـغـم گـر کـُشَـد ، دسـتـش نـگـیـرم
و گــر تـیــرم زنـــــد ، مـنـّت پــذیــــــــرم
بعضی ها بـه "بـه تـیـغـم گـر کَـشـد"می خوانند که هردو درست است.به تیـغ کشیدن" به همان معنای کـُشتن است ، مثل : "به میخ کشیدن" ، "به صـُلاّبه کشیدن" .
اگر معشوق با شمشیر قصدِکشتنِ مرا بکـُند مانعش نمیشوم و چنانچه بخواهد با تیر مرا بـزند بادل وجان وباکمالِ منّت درخواستِ اورامی پذیرم.هرضربه ای که ازجانبِ دوست برمن واردشود،کرم واحسانِ دوست هست ومن بارغبت پذیرایِ آن خواهم بود.چراکه کشتهیِ معشوق ، زنده وجاوید است وهرعاشقی آرزو دارد به این مقامِ والا نایل گردد..... بقیه ادامه مطلب
زیـرِ شمشیـرِ غمش رقص کنان بـایـد رفت
آن که شـد کـُشتهی او نیک سر انجام افتاد
کـمــــــــانِ ابـرویـت را ، گــــــو ؛ بـزن تـیـر
کــه پـیـشِ دسـت و بـازویـت بـمــیـــــــرم
دراینجاشاعربارندی ازمعشوق می خواهدبا"ابروانی" که به کمان تشبیه شده،تیربزندتابه ظاهرشاعرپیشِ معشوق جان به جان آفرین تسلیم کند.لیکن روشن است که "تـیـر زدن" کنایه از "غمزه" و "غمزه" کنایه از تـوجّه و عنایتِ معشوق است وعاشق قصد دارد بااین ترفند ازتوّجهِ معشوق بهره مندگردد.عاشق همیشه تشنه ومشتاقِ نگاهِ یاراست، حتّااگر ازابرویِ کمانِ یار تیرببارد،ازاشتیاق پِلک نمی زند تاتیرها برچشمانش نشیند وبه خطا نرود.
دل که از نـاوکِ مژگانِ تـو در خون میگشت
بـاز مشتـاقِ کمـانـخـانــــــهیِ ابـرویِ تـو بـود
غـــــــمِ گـیـتـی ، گــــر از پـایـــــــم در آرد
بـجـز سـاغـر ، کـه بـاشـد دسـتـگـیـرم ؟!
اگر غم واندوهِ دنیا مرا از پا بیاندازد و ناتوانم کند،به غیراز جامِ شراب چه چیز وچه کسی میتواند کمکم کند و دستِ مرابگیرد؟ .
معمولن "سـاغـر" را به دست میگیرند،امّاشاعردر اینجا سخنِ حافظانه ای گفته و این بار : "ساغر" خود دست گیرنده و یـاور شده است !. واز طرفی دیگر "شراب" که انسان را از پـا میاندازد، دراینجا از "پای افتاده" را از زمین بـلند می کند.!
چون نقشِ غم زدورببینی شراب خواه
تشخیص کرده ایم ومداوا مقّرر است
بـر آی ای آفـتـــــــابِ صــبــح امـّیـــــد !
کــه در دســتِ شـبِ هـجـــــران اسـیـرم
برآی : نمایان شو ، طلوع کن
"آفتاب" استعاره از چهرهیِ دوست است
ای چهرهیِ درخشنده یِ معشوق بتاب ،نمایان شو که من در سیاهی وظلمتِ هجرانِ تـو گرفتارشده ام، روزگارِ سیاهِ مرا به انوارِ رخسارت روشن کن .
دراین شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود
ازگوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
بـه فـریـــــــــــادم رس ای پـیــر خـرابـات !
بـه یـک جـُرعـه جـوانــــم کن ، کـه پـیــرم
"پـیـرِخرابات" استعاره ازمرشدو راهنماو عـارفِ روشن ضمیر است .
عاشق در روزگارِ سیاهِ هجران،دروضعیّتِ ضعف و ناتوانی ونابسامانی بسرمی برد واز پـیـرِخرابات استمداد می طلبد."پـیـر" به معنایِ پـیـر سال و ماه نیست ، "پـیـر" کنایه از ، فروماندگی،بیچارگی وناتوانیست.جرعه ای شراب می خواهد تا بیاساید وطراوت وشادابی به دست آرد.
هرچند پـیـر و خسته دل و ناتـوان شـدم
هر گه که یـاد روی تـو کردم جـوان شدم
من پیرِ سال وماه نیم یاربی وفاست
برمن چوعمرمی گذرد پیر ازآن شدم
بـه گـیـسـوی تــــو خـوردم دوش سـوگـنـد
کــه مــن از پــای تـــــو ســر بــر نـگـیــرم
دیشب به گیسویِ تـو سوگند خوردم (عهدوپیمان بستم)که پیوسته پیرو و تابعِ تـو باشم وهرگز سرِ تسلیم از پایِ تو برندارم. الحق معماریِ حافظ درچینشِ کلمات وایجادِ هماهنگی وهمخوانیِ بینِ آنها وسازگاریِ معانیِ عبارات درحدِّ اعجاز است.بااندکی دقّت درپس زمینه یِ این عبارتِ ساده ،ملاحظه می شودکه چه تصویرِ زیبا وخیال انگیزی نقش بسته است. تصویری که درآن گیسویِ بـلـندِیارآنقدربلنداست که سر بر پشتِ پایِ او نهاده ،وعاشقِ دلداده نیز به همین صورت سرِتسلیم برپایِ معشوق گذاشته وعهدبرمی بنددکه همواره مطیع وفرمانبردارِ اوخواهد بود .
چونافه بردلِ مسکینِ من گره مفکن
که عهدباسرِزلفِ گره گشای توبست
بـسـوز ایـن خـرقـهیِ تـقـوا ، تـو حـافــظ !
کــه گــر آتـش شـــــوم ، در وی نـگــیـــرم
خرقهیِ تقوا سوزاندن یعنی ترکِ ریـاکاری کردن
درنظرگاهِ حافظ "تظاهر به دینداری وریاکاری" از زشت ترین ومنفورترین رفتارهاست.اوتمامِ عمرخودراصرفِ مبارزه بااین پدیده یِ منحوس کرده ودراغلبِ غزلیّاتش به عاملینِ آن تاخته است.
ای حافظ : این دَلـقِ پـرهیزکاری ونشانه یِ ریـا کاری را بـسوزان و ازخود دورکن، این خرقه آنقدر کثیف وشوم است که اگر من یک پارچه آتش هم بشـوم رغبت نمی کنم آن رادربگیرم!
من این دلقِ مرقّع رابخواهم سوختن روزی
که پیرِ می فروشانش به جامی برنمی گیرد.
جناب سیدرضا موسوی
شعر صحیح است، قاعدتا نمیشود در یک مصرع معشوق شخص غایب باشد و در مصرع بعدی مخاطب.
سلام
ببخشید تو کتاب حافظ در بیت دوم نوشته کمان ابروی ما را گو بزن تیر
ولی اینجا کمان ابرویت را گو بزن تیر
حالا من موندم کدوم درسته هرچی تو اینترنت سرچ میکنم نوشته کمان ابرویت
معنیش با هم تفاوت دارن
لطفا راهنمایی کنید
با تشکر
درود
محمد جان شما از من مجنونترین و الحق استاد بنده من اون روشنفکر اینترنتی رو با استاد نادری بودم و اجازه میخوام از مدیر محترم و گرانقر گنجور که این شعرو تقدیم کنم به ساحت مقدس تمام فارسی زبانان و فارسی دوستان
ساقی اندر قدحم باز میَ گلگون کرد
در مَی کهنه دیرینهء ما افیون کرد
دیگران را َمی دیرینه برابر می داد
چون به این دلشده خسته رسید افزون کرد
این قدح هوش مراجمله به یکبار ببُرد
این مَی این بار مرا پاک زخود بیرون کرد
تو مپندار که در ساغر وپیمانه ما
بت سنگین دل من خون جگر اکنون کرد
انچه در سینه مجروح من َاش دل خوانی
خاک عشق است که با خون جگر معجون کرد
روز اول که به استاد سپردند مرا
دیگران راخِرد آموخت مرا مجنون کرد
دل حافظ که ز افسون لبت بی خود بود
به تیغم گر کشد دستش نگیرم
وگر تیرم زند منت پذیرم
تسلیم استقبال قضاست که بالاتر از مقام توکل و رضاست!
مولانا نیز در مثنوی شریف اشاره ای دارد از زبان انبیا که ما در درگاه الهی هیچ ملول و دلتنگ نباشیم، از سختی و دوری نامید نیستیم وقتی معشوق با ماست!
دلیل بر شکر گزاری و سپاس ما از معشوق "نثار جان "باشد.
پنج مقام عبارتند از طلب،جمع و تفرقه،توکل،تسلیم خلت.
انقطاع حضرت ابراهیم از همه علایق باعث اتصال او به پروردگارگردید واز آنجا بود که خلیل نام گرفت.
«یعنی اگر تسلیم درست نبودی دوستی ما را نشایستی.» (مسـتملی بخـاری)
ا آیه 125 سوره نساء است که خداوند میفرماید: «و دین چه کسـی بهتـر اسـت از
آن کس که خود را تسلیم خدا کرده و نیکوکار است ...
شهرام ناظری در آلبوم بی قرار بی نهایت زیبا خونده
شعر بسیار زیبا و عمیقی هست
امروز یک آهنگ با این شعر منتشر شده که خواننده آن هژیر مهر افروز است، شنیدنش خالی از لطف نیست:
این غزل را "در سکوت" بشنوید