غزل شمارهٔ ۳۲۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۲۷ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۳۲۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۲۷ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۳۲۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۲۷ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۲۷ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۳۲۷ به خوانش عرفان حیدری خسرو
غزل شمارهٔ ۳۲۷ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۳۲۷ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۳۲۷ به خوانش شاپرک شیرازی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
بی نظیره این شعر
دوستان به نظرتون منظور حافظ از هواداران کوی یار چیه ؟
یا اونجایی که به داشتن سرو بلند در خانه اش می نازه ، منظورش چیه ؟
منظور از رقیب در بیت هشتم نگهبانان حرم سرا بوده .که درواقعه اصل کلمه ی رقیب عربی است وبه معنی نگهابان می باشد وچون درواقع کار انها مواظبت بوده امروز در فارسی معنی مواظبت با مراقبت ادغام شده. پس رقیب در اینجا نه به معنی نزدیک ونه به معنی عرف امروزی بلکه منظور همان نگهبانان می باشد.
سلام دوستان حافظ این شعر رو برای همسرش سروده و منظور از مرا سروی است در خانه در حقیقت منظور همسر ایشونه.
رقیب = منِ ذهنی - نفس- منیت
درود بر شما ، و متضاد آن حریف است که اصل خدایی انسان میباشد .
منظور از رقیب همونجور که دوستمون گفتند نگهبانی است که معمولا خانواده دختر همراه دختر ها میفرستادند و از دیدار عاشق و معشوق جلوگیری میکرده است.
یکی از بهترین سروده های فارسی هست این شعر هم از لحاظ عرفانی هم عاشقانه و هم دینی, به بخش اخر شعر دقت کنید:
چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم!
این قوام الدین حسن جد اعلای شیخ صدرالدین محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی معروف به ملاصدراست. اگر درست در خاطر ضعیفم باشد در کتاب سقوط و ظهور پهلوی فروست خوانده ام که قوام السلطنه مدعی بوده از نسل همین قوام الدین حسن شیرازی است. گویا در جلدذ دومش از عبدالله شهبازی.
محدث گرامی،
این صدراعظمها و نخست وزیران: قوام السطنه و برادرش وثوق الدوله همچنین دکتر محمد مصدق، دکترعلی امینی، و مستوفی المممالکها ( میرزا یوسف و پسرش میرزا حسن) و تنی دیگر از اولاد میرزا محمد خان قوام الدوله آشتیانی می باشند.
خانواده قوام شیرازی که اولاد میرزا ابراهیم خان کلانتر ( صدر اعظم لطفعلی خان زند و آغا محمدخان و فتحعلیشاه قاجار) می باشند ریشه خود را از این وزیر شاه شجاع یعنی قوام الدین حسن می دانند.
میرزا ابراهیم کلانتر شیراز بود به روزگار کریمخان و بر آورده او، خیانت او به لطفعلی خان جوان شیراز را به آغا محمد خان تسلیم کرد. خواجه قاجار پس از ساختن کار خان زند ، جا به جایی استخوانهای کریمخان از شیراز به زیر پلکان کاخ گلستان ، به جانشین خود فتحعلی سفارش کرد نسل این خانواده خیانتکار را از میان بردارد ، می گویند وی جمله مردینه های این خاندان نمک ناشناس را از دم تیغ گذراند.
این شعر خیلی شبیه به یک غزل از مولوی است که مصراع اول ان اینجنین است:مرا عهدی است با شادی که شادی ان من باشد
منظور از رقیب در بیت هشتم نگهبان شبگرد هستش
غزل طوری ماهرانه سروده شده که با رسیدن به بیت آخر، متوجه میشیم که مخاطب غیر از معشوق میتونسته خواجه قوام هم باشه. یعنی در خوانشِ دوم، میتونه یه مدح که در مجلس وزیر خونده شده هم باشه و شاید به همین علت ، بیت اول به تکریم کوتاهی ازاطرافیان وزیر ("هواداران کویش") هم پرداخته.
در اشعار دیگه ای از حافظ هم دیدیم که تشبیه و تعریف هایی که الان مختصِ جنس مخالف هست، برای مردانی محترم هم گفته شده و در اون زمان بارِ معنایی منفیی نداشتن.
مـرا عهـدی ست با جانـان کـه تـا جـان در بـدن دارم
هـواداران کـویـش را چـو جـان خـویـشـتـن دارم
عَـهـد : پـیـمان ، قرارداد
هواداران : دوستداران ، عاشقان
معنی بیت : با معشوق ومحبوب خویش عهدوپیمانی بستهام که تا زنـده هستم دوستداران وارادتمندانِ کویش را همانند جان ِ خود عزیز ومحترم بدارم.
بعضی ازشارحان دوست داشتن ِ هواداران ِ کوی معشوق ازطرفِ عاشق را قابل قبول نمی دانند وبراین باورند که شاید این عهد وپیمان ازسوی معشوق وبرای آزمودنِ عاشق به اوتحمیل شده باشد! همانگونه که معشوقه ی شیخ صنعان کارهایی مثل خروج ازشریعت، خوک چرانی ،زُنّاربستن وووووبه عنوان ِ شرطِ پذیرش ِ عشق ِاومطرح کردوشیخ نیزبی هیچ چون وچرایی همه ی آنها راپذیرفت وانجام داد!
امّا هرگزچنین نیست وباید دانست که حافظ درعاشقی نیزهمانند سایر خصوصیّاتش بادیگران متفاوت است. درست است که عاشق دوست ندارد که جز خودش، کس ِدیگری گِرداگردِ معشوقش حضورداشته باشد، امّامی توان گفت که دراینجا نیزحافظ دست به ساختارشکنی زده وپیمانی بسته که دوستداران معشوق را نیز دوست داشته باشد. ضمنِ آنکه شاید منظورحافظ از"هواداران" بادصبا وامثالهم بوده باشد، چراکه درغزلی دیگربه روشنی این منظور رابیان کرده است:
ازصباهردَم مشام جان ماخوش می شود
آری آری طیبِ انفاس ِ هواداران خوشست
صـفـای خـلـوت خـاطـر از آن شـمـع چـَگِل جـویـم
فـروغ چـشـم و نـور دل از آن مـــاه خُـتــن دارم
چین و چگل : چین ُ چ َ گ ِ ل ، سرزمین چین (ترکستان شرقی ) و ناحیه ٔ چگل (در ماوراءالنهر) و درشعر شاعران قدیم این دو نام پیاپی آمده اند. حافظ شمع چگل رابکاربرده ومنظورش تاکیدی برزیبابودنِ معشوق است.
فروغ : پـرتـو ، روشنایی
خـُتـَن : ختن در جنوب غربی استان سین جیانگ(سنجان )واقع است و از دیرباز به صدوریَشم و تولیدات ابریشمی معروف بوده است با آنکه در منابع ایرانی امتیاز ختن در داشتن آهوان مشکین و نافه ی ختن و صدور مشک از آنجاست و همین ارتباط مشک باختن موجب شهرت آن در دنیای قدیم شده است. "شمع چگل" و "ماه ختـن" هردو استعاره از محبوب و معشوق زیبـارویست.
معنی بیت :
صفای خاطر وآرامش ِ درونی ام را مدیون ِ آن محبوب زیـبـا رو هستم وهمینطور روشناییِ چشم و صفا ونور دل هم ازهمین معشوق ِ ماهرو دارم .
بادلآرامی مرا خاطرخوشست
کزدلم یکباره بُردآرام را
به کام و آرزوی دل چـو دارم خـلـوتـی حـاصـل
چه فـکـر از خُبـث بـدگـویـان مـیـان انـجـمـن دارم
کام : مُراد وخواسته
خـُبـث : پـستی ، پـلـیـدی
"خـلـوتی حاصل داشتن" یعنی به خلوتـسرای معشوق دسترسی داشتن وبرقراری وصال با معشوق
معنی بیت : وقتی که وصال برقراراست ومن مطابقِ خواسته و آرزوهایم به خلوتگاهِ معشوق دسترسی دارم دیگر از بـَدگویان درمحافل وانجمنها که پشتِ سرم حرف می زنند باکی نـدارم. اصل خیال واندیشه ی من وصلت بامعشوق بود که اکنون اتّفاق افتاده باقی دیگرسهل است.
دلت به وصل گل ای بلبل چمن خوش باد
که درچمن همه گلبانگِ عاشقانه ی توست
مـرادرخانـه سـروی هست کـانـدر سایـهی قـدّش
فـراغ از سـرو بـُسـتـانیّ و شـمـشـاد چـمـن دارم
سرو : استعاره از معشوق بلند قد است
"فـراغ" به معنی آسودگی خاطر است معنی بیت : در خانه محبوب بـلـنـدبالایی دارم (احتمالاً همسرش می باشد)که در زیر سایـهی لطف و محبّتِ اوآسودگی خاطردارم وهیچ نیـازی به سایهی سرو باغ و شمشادِ چمنزاران نـدارم .
حافظ ِعاشق پیشه اینبار معشوقی به دست آورده که اورا ازهرنظر ارضا نموده وبه آسایش خاطررسانده است. اودیگر به هیچ زیباروی دلستان،توجّهی ندارد.
ننگرد دیگربه سرواندرچمن
هرکه دیدآن سرو سیم اندام را
گـرم صدلـشـکـرازخـوبـان بـه قـصـد دل کمـیـن سازنـد
بـحـمـــداللهِ وَ الـْمـنـّة بـُـتـی لـشـکـر شـکـن دارم
معنی بیت :درادامه ی بیت قبلی، اگرصدلشکراززیبارویان با هدفِ ربودن دل وجلبِ توجّهِ من،درپیرامونم کمین کنند، خدا را شکر و سپاس که دلـبـر زیبایی دارم وجَذَبه وزیبایی ِ او لشکرشکن است وهمه ی زیبارویان را شکست می دهد.
به تنگ چشمی ِ آن ترک لشکری نازم
که حمله برمنِ درویشِ یک قبا آورد.
سـزد کـز خـاتـم لـَعـلـش زنـم لاف سـُلـیـمـانـی
چـو اسـم اعـظـمـم بـاشـد ، چـه بـاک از اهـرمـن دارم
خاتـم : انگشتری
لَعل : یاقوت، استعاره از لبِ معشوقست "خاتم لَعلش" انگشتری که نگین آن یاقوت باشد. دراینجا لب یاربه اینچنین انگشتری تشبیه شده ودرنظرگاهِ شاعردرنگین ِ(یاقوت) این انگشترهمانند انگشترسلیمان اسم اعظم حک شده است.
سلیمان به مَددِ اسم اعظم، حکومتی مجلل داشته و همه چیز تحت فرمان او بـوده و زبان جانوران رانیز میدانسته است .گویند تمام قدرت و حکومت وی به خاطر"اسم اعظم" بوده که بر نگین انگشتری او حک شده بـود.
معنی بیت : بااین گنج باارزشی که دراختیاردارم(لبِ سرخ معشوقم) شایسته است که ادّعای سلیمان بودن بکنم ! وقتی که چننین خاتمی دردسترس من است که بر آن اسم اعظم حک است دیگر هیچ باکی از شیطان نیز نـدارم .!
دهان تنگِ شیرین اش مگرملکِ سلیمانست
که نقش خاتم لَعلش جهان زیرنگین دارد!
الا ای پـیـر فـرزانـه مـکـن عـیـبــم ز مـیــخـانــه
کـه مـن در تـرک پـیـمـانـه دلـی پـیـمـان شـکـن دارم
الا ای پیرفـرزانه : دراینجا به طنز وطعنه آورده شده زیرا روشن است که خطاب به زاهد وصوفی وامثالهم که باشراب مخالفند می باشد.
این پـیـر"پیرمغان"نیست بلکه پیـر متشرّعین است که حافظ را ازمیخوارگی منع می کند.
معنی بیت : ای پـیـرعاقل وفرزانه! برمن به سببِ رفتن به میخانه خُرده مگیروبیهوده ممانعت مکـن! زیـرا که من دلِ پیمان شکنی دارم اگرهم برفرض محال از شراب تـوبه کـنم،اطمینان داشته باش که طولی نخواهدکشیدوتـوبهی خود را خواهم شکست.
توبه کردم که نبوسم لبِ ساقیُّ وکنون
می گزم لب که چرا گوش به نادان کردم!
خـدا را ای رقیـب امـشـب زمـانـی دیـده بـر هـم نـِـه
کـه مـن بـا لـعـل خـامـوشـش نـهـانی صـد سخـن دارم
رقیب : مراقب ، نگهبان درگاهِ معشوق لـعـل : استعاره از لب معشوق
معنی بیت : ای نگهبان محض ِ رضای خدا چندلحظه چشمانت را بربند ومن ومعشوق را راحت بگذار. من با آن لبهاکه درعین ِسکوت وخاموشی، اشارات وحرکاتِ دلبرانه ی زیادی دارند کاردارم! می خواهم از لبانش کام بگیرم.
"صدسخن دارم" کنایه ازمی خواهم آن لبها راببوسم وکام بگیرم است.
بدان هوس که به مستی ببوسم آن لبِ لعل
چه خون که دردلم افتادچوجام ونشد!
چـو در گلـزار اقـبـالـش خـرامـانـم بـحـمـد الله
نـه مـیـل لالـه و نـسـریـن نـه بـرگ نـسـتـرن دارم
گلزاراقبالش خرامانم : سرنوشت، بخت وشانس به گلزار تشبیه شده است. یعنی درسرنوشت اوهستم،اومراپذیرفته و بختمان به هم گره خورده است.
بـرگ : معانی مختلفی دارد:1- برگ ، گلبرگ 2- میل و آرزو
"لاله" ، "نسرین" و "نستـرن" هم میتواند نام گل هستند
معنی بیت : خدا راشکر اکنون که در گلزار سرنوشتِ معشوق باخوشی وناز قدم میزنم، اکنون که معشوق مراپذیرفته واقبالمان به هم گره خورده است، دیگر نه میل دیدن لاله و نسرین دارم و نه آرزوی دیـدن نـسـتـرن!.آغوش یار گلستانی بی نظیراست که مرا ازداشتن باغ وچمن وگلشن بی نیاز می کند.
زین خوش رقم که برگلِ رخسارمی کشی
خط برصحیفه ی گل وگلزارمی کشی
به رنـدی شـُهـره شد حـافـــظ میـان همدمان لیکن
چـه غـم دارم که در عـالـم قـوام الـدّیـن حـسـن دارم
شـُهـره : مشهور ، زبـانـزد
رنـدی : آزادگی ووارستگی ازقید بند،آزاداندیشی دراینجا بی بندوبار
"قوام الدین حاجی حسن "ازوزرا ودولتیان ِ عصرحافظ بوده وباحافظ روابطِ دوستی ِ صمیمانه ای داشت. "حاجی قوام" به کرم و بخشش ، ادب پروری و برپایی مجالس شعر و شادی و شرابخواری مشهور بوده است . حافظ همواره از او به نیکی یـاد کرده است.
معنی بیت : گرچه حافظ در میان دوستان به بی بنـد و بـاری و میخوارگی مشهور شده است، با این وجـود هیچ باکی ازاین موضوع ندارم چرا که دراین دنـیـا دوستی باوفا وجوانمرد همچون "قوام الدین حسن" حامی و پـشتـیـبـان من است. .
نـکتـهدانی بـذلـهگو چون حـافــظ شیـریـن سخـن
بـخـشـش آمـوزی جـهـان افـروز چون حـاجی قـوام
چنانکه بیت مقطع غزل حاکی است حافظ آن را در ستایش خواجه امین الدین حسن جهرمی سروده است. بنابراین در بیت اول و دوم میگوید: من با جانان (بالاتر و برتر از جانم) آن کسی که چون جان عزیزش میدارم عهد و پیمانی بسته ام که تا زنده ام بر این عهد و میثاق پا بر جا خواهم بود ( منظور شاه شیخ ابواسحاق) و بر اثر این پیمان کسانی را هم که هوادار و دوستدار او هستند چون جان خود گرامی میدارم.
بیت 3: میگوید مطابق خواسته هایم چون از پرتو وجود آن شخصیت ممتاز آسایشی دارم و میتوانم برای خودم خلوتی و آرامشی داشته باشم بنابر این از بدگویی نمی هراسم
ظاهرا بیت شراب خوشگوارم هست و یاری چون نگارم هست...ندارد هیچکس باری چنین یاری که من دارم).
بیت 7:خطابش به کسانی است که مسلک عشق و رندی او را دست آویز تهمت و افترا ساخته و ازین طریق باو بد میگویند (خبث بدگویان).
بیت 4: این بیت را بعضی از مفسران به اشتباه توجیه کرده اند و چنان پنداشته اند که منظور حافظ اشاره به همسر نیکوی اوست که در ظل عواطف و تیمار داری او آسایش زندگی و خاطر داشته است و به استناد به همین بیت برای حافظ زن و فرزند شناخته اند لیکن حافظ میگوید: در زندگی کسی را دارم که در سایه حمایت و عنایت او چنان آسایش خاطر یافته ام که مرا بی نیاز از تلاش برای تامین معاش کرده است.در این بیت بسیار مستبعد است که حافظ در غزلی آن هم خطاب به وزیری از همسر و محبوب خود یاد کند و زیبایی اندام او را بستاید.
بیت 5:اگر همه ی خوبان لشکری بیارایند و برای صید دلم کمین کنم باکی ندارم چون دلبری صف شکن دارم.
بیت 6:سزاوار و شایسته است که لب لعل گونش را که در زیبایی همچون نگین لعلی است از راه مبالغه آن را به نگین انگشتری حضرت سلیمان تشبیه کنم زیرا خاصیت آن نگین در آنست که چون اسم اعظم بر آن منقور گردیده دارنده آن هرچه آرزو کند برآورده خواهد شد.
بیت 8: خطاب به رقیب کج اندیش میگوید:ای رقیب از فتنه انگیزی دست بردار و بگزار با دهان و لبان زیبای محبوبم(شاه یا وزیر) که بمانسبت شب در خواب است فرصت رازگویی داشته باشم چون هر آینه که او لب به سخن بگشاید قدرت سخن گفتن را از من میگیرد.
بیت9:خدا را شاکرم از اینکه اجازه دارم در سایه ی بخت او چون آهوان و کبکان به چمم یعنی آسایش داشته باشم و از آن بهرمند شوم.
بیت 10:از اینکه پس از سالها پرهیزگاری و سست رائی در ایمان و عقیده و بد دلی و بی خبری و بی فایده بودن در کارهای معنوی (ورع) ( بطور استعاره و اشاره میگوید: پس از اینکه سالها بزهد خشک و سپس به خانقاه صوفیه رو نهادم دریافتم که عمرم را عبث و بیهوده گذرانیده ام) اکنون که به ملامی بودن بلند آوازه شده ام ازین نام اندوهگین نیستم زیرا آن را پسندیده امو به مساعدت و حمایت خواجه امین الدین حسن وزیر مسحضرم.
متن از کتاب حافظ خراباتی نوشته دکتر رکن الدین همایون فرخ
یادم رفت بگویم ظاهرا بیت شراب خوشگوارم هست و یاری چون نگارم هست…ندارد هیچکس باری چنین یاری که من دارم. در نسخه ی قزوینی آورده نشده است
بیت هفتم :الا ای پیر فرزانه مکن منعم ز میخانه
لطفا اصلاح بفرمایید
نظر من بیسوات اینه که این غزل دیوانه کننده است تا اینکه به مصرع آخر می رسد. کاش از شخص خاصی سخن به میان نمی آمد.بازم من هنوز نیت حافظ را نمیدونم شاید اینجور که فکر میکنم هم نباشه .
بی شک اجرای خانم پریسا در حافظیه، تعبیرشان از دستگاه و بیانشان از شعر شایسته ی ذکر در سیاهه ی خوانندگان این شعر می باشد.
رقیب در آنزمان برابر نگهبان بوده و توانگران و بزرگان، پسران خردسال و زیبای خود را بهمراه نگهبانان نگه می داشته اند.
خاتم لعل = لبان بسته ی معشوق
اشاره ای به انگشتر افسانه ای شـْـلوموه ( سلیمان بن داوود ، مـَـلـِک اسرائیل ) دارد.
مرا در خانه سروی هست ...
منظور از خانه خانه دل هست و مقصود این هست که در خانه دلم عشق آن بت عیارعرفانی هست
خدا را ای رقیب امشب ...
منظور از رقیب همون من و خود هست که یکی از موانع کماله و تا این پوسته ای که با عنوان من و هویت دور خودمون ساختیم رو نشکنیم یک عوالم و تجربه های وحدانی رو نمیتونیم داشته باشیم
به رندی شهره شد حافظ ...
هیچ عیبی نداره که حافظ اسم یک نفر خاص رو بیاره. در واقع داره میگه هرچند که همه ملامت میکنن و درک نمی کنن و نمیفهمن اما برای همون یه رفیق و همون یک نفر که درکن میکنه کافیه
غزل خیلی زیباست و زیباتر از آن اجرای خنم پریسا هست
هرچه در این شعر نظر میکنم معشوق را جز خداوند باری تعالی نمی بینم.
گرچه ظاهر شعر عشق دنیوی باشد.لکن تماما تجلی گه ایزدمنان است.
چه اوست که در شرق و غرب عالم است(چگل و ختن)
چه اوست که سایه اش بر سر تمام موجودات موجب اطمینان خاطر است
چه اوست که عشقش موجب انگشتری سلیمانی بر دست و دولت است
ااوست که همه ی عالم را مسخر انسان ساخت...
چه اوست که هرچه هوادار داشته باشد تولیش موجب تقرب بیشتر و تبری از دشمنانش نیز...
اگر از دلی پیمان شکن سخن میگوید مقصود توبه است که برای عاشق الهی شیرین ترین لحظه مناجات است
در بیت آخر نامی که برده شده میتواند معرف دوستی با دوستان اهل معرفت باشد.که خود مقدمه ایی برای عشق بازی با پروردگار عالم است.
درود
حقیر انتقادی بر نحوه اجرای غزل توسط جناب فریدون فرح اندوز دارم چرا که این شیوه خوانش برای اشعار حماسی به کار میرود نه غزل لطیف حافظ
سپاس
بانو پریسا به زیبایی این غزل را خوانده که مرحوم علی حاتمی در سوته دلان از بهره برده است
این فال حافظ زمانی برای من اومد که من همیشه به فکر دیگران بودم. اولین عشق زندگیم روبروم بود. مادرم هنوز زنده بود و مثل همیشه توی خونه منتظرم بود. هیچ وقت زیبایی اون لحظه ای رو که این فال برام اومد و آدم هایی رو که توی اون جمع در کنارم حضور داشتن از یادم نمیره. عاشق این شعر حافظم.
سلام دوستان.
قبل ازهرچیزباید(عهدوجانان)راازدیدگاه حافظ معنا کردتابتوانیم درمصرع دوم تعهدوپایداری به عهدرادرک کنیم.
برای درک مطالب حافظ تقاضامیکنم به خلقت انسان وهدف ازخلقت واینکه پیروی ازپیام اوران ازطرف خداوند.فکرکنید.خواهیددیدقلبتان نورانی خواهدشد.
مرا عهدی ست با جانان، که تا جان در بدن دارم
هوادارانِ کویش را چو جان خویشتن دانم
جانان در فرهنگِ عارفانه به جانی اطلاق می گردد که همهٔ جانها برگرفته از اوست و قائم به ذاتِ آن جان، یعنی حضرت دوست یا معشوق ازل، و چنانچه در متونِ الهی آمده است از جانِ خود در انسان دمید و سپس انسان در پیمانِ موسوم به الست بر این هم جنس بودن و یگانگی صحه گذاشت، مولانا نیز در آن غزلِ معروف می فرماید " مرا عهدی ست با جانان که جانان جانِ من باشد" در مصراع دومِ این غزل هواداران در متونِ قدیم به معنایِ عاشقان آمده است، پس حافظ میفرماید او نیز مادامی که از نعمتِ جانِ جسمانی برخوردار بوده و در قیدِ حیات باشد جانِ همهٔ عاشقان را که امتدادِ آن جانِ عِلوی هستند همچون جانِ خویش یکی می داند. درواقع اشاره دارد به اینکه اگر انسان در زمرهی هواداران و عاشقانِ کویش بوده و در صددِ طیِ طریق برای رسیدن و پیوستن به جانان یا اصلِ خود باشد پس حافظ جانِ او را که امتدادِ جانان است با جانِ خویش و جانِ همهٔ هواداران یکی می داند، و البته تکلیفِ جانِ آن کسی که در زمرهِ هواداران و عاشقانِ کویش نیست را پیش از این و در غزلِ ۲۴۴ روشن کرده است که می فرماید به فتوایِ حافظ، نمرده بر او نماز کنید.
صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم
فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم
خلوتِ خاطر، آن آرامشِ درونی را گویند که هوادار و عاشق ذهن خود را از آلاینده های بیرونی پاک کرده و صفا داده است، یعنی درواقع به چیزی جز معشوق فکر نمیکند، شمعِ چگل استعاره از زیباییِ آن جانِ اصلی و برگرفته از جانان است که زیبایی او مانند زیبارویانِ چگل مثال زدنی بوده و حافظ یا هوادارِ کویش این صفای خاطر را از لطف و عنایت حضرتش میداند و طلب میکند. ماه ختن نمادِ زیباییِ باطنیِ عارف یا مرشد و راهنمای انسان عاشق است ، ماهی که نور خود را از خورشید گرفته و این نور را سخاوتمندانه به انسانهای عاشق و طالبان حضرتش بازتاب می دهد، حافظ دید و جهان بینی (فروغ چشم ) و نور دل خود را از تابش سخاوتمندانه ماه که درواقع برگرفته از نور خداوند است میداند و تاکیدی دگرباره به نیاز سالک به مرشد و راهنما برای پیمودن این راه دشوار است و حافظ می فرماید همهٔ آن صفایِ خاطر و فروغ و بینشی که به آن دست یافته است را مرهونِ آن ماهِ زیبا روی می داند.، در روزگارِ قدیم چینِ خُتَن علاوه بر شهرت در مُشک، زیبا رویانی مثال زدنی داشته که دستمایه مضمون سازی هایِ شاعران شده است.
به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل
چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم
میفرماید او که در آرزوی این طیب خاطر و آرامش درونی بوده است و اکنون به این کامیابی و خوشبختی و فضای منبسط درونی رسیده است، پس چه جای نگرانی ست از خباثت بدگویانی که در انجمن یا پیرامونِ او بسر میبرند، پیامی مبنی بر بی توجهی به انسانهایی با دیو درونی قدرتمند که پیرامونِ سالک طریقت سعی در بازداشتن او از راه معنویت دارند و در انجمن و شب نشینی ها به بدگوییِ او می پردازند .مولانا در این رابطه دارد که؛
دیو چون عاجز شود در افتنان ، استعانت جوید او زین انسیان
که شما یارید با ما ، یاریی ، جانب مایید ، جانب داریی
دیوِ خبیث به هر نحو که شده قصدِ آن دارد مانع زنده شدن حتی یک انسان به جانان شود و پس از ناکامی دست به دامنِ بدگویانِ خبیث میشود که آنان را یار خود دانسته و توقع یاری از آنها را دارد. مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
اما ترفندها و خباثت هایِ دیو بر حافظ یا عارف کارگر نیستند زیرا او در خانهٔ دلِ خود سروی بلند قامت دارد، این سرو چیزی نیست جز هشیاریِ حضور و جانِ اصلی و خداییِ انسان که حافظ یا عارف زیر سایه این سرو بلند قامت بسر میبرد، پس از سروهای بستان و باغ زندگی مادی فراغت داشته و آسوده است، یعنی معشوق های جسمی از هر نوع آن کششی در او ایجاد نخواهند کرد، سرو بستان و شمشاد چمن نمادهایی از کشش های جذابِ این جهانی همچون زیبا رویان میباشد .
گرم صد لشگر از خوبان به قصد دل کمین سازند
بحمد الله و المنه ، بتی لشگر شکن دارم
صد نشانه کثرت بوده و میفرماید اگر دیو یا انسانهای کارگزار دیو، هزاران معشوق خوب روی جسمانی ، کنایه از چیزهای جذاب مادی را در کمین دل عارف قرار دهند تا در دل او رخنه کنند ، خدا را شکر او بتی در خانه دل دارد که آن لشگر دیو یا کارگزاران دیو را شکست میدهد ، یعنی سرانجام آن خوبانِ دنیوی و جسمانی را راهی به دلِ عاشق نخواهد بود .
سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی
چو اسم اعظمم باشد ، چه باک از اهرمن دارم
ماجرای انگشتری حضرت سلیمان و خدعه دیو یا شیطان برای ربودن این انگشتری که اسم اعظم بر روی نگین آن حک شده بود بر همگان روشن است و حافظ با ذوقِ خود از آن برای توصیفِ عارف بهره برده میفرماید ؛ او یا انسانِ عاشق با قرار دادنِ خداوند در دل و مرکزِ خود اگر لاف سلیمانی و پادشاهی زند نیز سخنی به گزاف بر زبان نرانده و سزاوارِ این لقب میباشد، وقتی که اسم اعظم بواسطه یکی شدن او با خدا بر روی خاتم انگشتر پادشاهی اش حک شده است پس او باکی از شیطان ندارد ، زیرا اگر شیطان حتی بتواند انگشتری و اسم اعظم را با نیرنگ برباید و برای چند صباحی بر جایگاهِ او تکیه زند سرانجام رسوا شده و با انداختن انگشتری به دریا ، باز دوباره بنا به خواست خدا این اسم اعظم به او باز خواهد گشت و او دگر باره پادشاهی و سلیمانی خود را بدست خواهد آورد. همینطور که میدانیم پس از ربودن انگشتری حضرت سلیمان و دعوی پادشاهی توسط شیطان ، مردم به جعلی و کاذب بودن پادشاهی شیطان پی برده و او انگشتری را برای دور ماندن از دسترسی سلیمان به دریا افکند ، اما حضرت سلیمان با صید ماهی بار دیگر به انگشتری و خاتمِ اسم اعظم رسیده و سلطنت خود را بدست آورد ، کل داستان نمادین بوده و حافظ به بهترین شکل از آن برای رسانیدن پیغامهای معنوی مورد نظر استفاده برده است .
الا ای پیر فرزانه ، مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه ، دلی پیمان شکن دارم
اکنون که حافظ خود یا عارف را با وجود آن بت کشور شکن مصون از دیو و لشکریانش میداند ، پس پیر فرزانه و یا پیر مغان و مرشد از برای آزمودن حافظ ، دلیل حضور حافظ را با وجود چنان بتی در خانه دل به میخانه و برای دریافت بیشتر باده معرفت جویا میشود ، حافظ پاسخ میدهد این درست است که در دلِ او بجز جانان یا حضور غیری وجود نداشته و دیو امکانِ رخنه در آن را ندارد ، اما او یا هوادارِ کوی حضرتش سابقه و ید طولایی در پیمان شکنی و ترک دریافت شراب ایزدی دارد، شاید اشاره او به پیمان شکنی آدم ابوالبشر باشد و حافظ قصد دارد یادآوری کند که فرزندان آدم نیز نمیتوانند بدون خطا باشند و این پیمان شکنی نیز از خصلتهای انسان است، به همین دلیل باید پیوسته با دریافت می ایزدی بُت و سرو درون خود را حافظ و مراقب باشد تا مبادا او را رها و ترک کند که در اینصورت رخنه دیو قطعی خواهد بود .
خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
رقیب همان خود کاذب ذهنی یا دیو درون است که خود را رقیبِ آن بت لشگر شکن یا سرو بلند قامت میداند، یعنی مراقب است تا هواداری به آن جانِ زیبا روی نزدیک نشود، اما بوسیله سعی و کوشش سالک و با لطف و عنایت خداوند او اکنون بیکاره ای بیش نیست و بی حس در کنجی خزیده ، و در انتظارِ قطع شدنِ جریانِ شراب خردِ ایزدی بر سالکِ هوادار نشسته است، پس حافظ او را قسم میدهد تا امشب، یعنی هر لحظه چشمان خود را بر هم گذاشته و بخواب رود، چرا که او با لعلِ خاموشِ معشوقش سخنهای پنهانی بیشماری دارد. حافظ که در جایی دیگر گفته بود ؛
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
و اکنون میخواهد که حضرت معشوق لب گشوده و این بار او سخن بگوید زیرا که هرگز هیچ چیزی نزد عاشق خوشتر از صدای سخن عشق نمیباشد . شاید مدعی و رقیب تمرکز عارف را برای نجواهای عاشقانه بر هم میزند پس او باید به خواب رود تا فضا برای سخنهای نهانی که گوش نامحرم نباید بشنود مهیا شود .
چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله
نه میل لاله و نسرین ، نه برگ نسترن دارم
میفرماید وقتی سالک طریقت اقبال خرامیدن در مسیری را دارد که گلزار است و همه لطافت و زیبایی ،(گلزار در ادبیات عارفانه نماد فضای یکتایی و کشف حقایق بر عارف است) پس عارف در سیر الهی به گلهای بیرونی توجهی ندارد ، لاله به لحاظ چیدمان گلبرگهای منظمش نماد چیدمان چیزهای بیرونی و جسمی ست که انسان هویت خود را از آنها میگیرد درواقع لاله در اینجا در معنای منفی خود بکار رفته است، در جای دیگری نیز میفرماید؛
می کشیم از قدح لاله شرابی موهوم ،،، چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم
این شراب موهوم همان دلبستگی های دنیوی ست که توهم آرامش و خوشبختی به انسان میدهد.
گل نسرین که زودتر از برگهایش باز میشود نماد خود نمایی و انسان نیازمند تایید و توجه دیگران میباشد .نسترن به دلیل اینکه در هر شاخه چند گل باهم می رویند نماد تفرقه و چندگانه دیدن هستی بوده و متضاد وحدت میباشد، با خرامیدنِ انسانِ عاشق در گلزار حقیقتِ حضرتش، سالک به همه این گلها بی اعتنا بود و از آنها تبری می جوید .
به رندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکن
چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم
همدمان همان یاران هستند، یعنی همه انسانها و کسانی که حافظ را از نزدیک می شناسند ولی برخی مفهوم رندی مورد نظر و ابیات او را به درستی در نمی یابند و وارد موهومات میشوند ، اما او به قوام الدین حسن دلخوش است زیرا لااقل او درک درست و کاملی از مفاهیم مورد نظر حافظ دارد ، اغلب شخصیتهای مثبت در انتهای غزلیات حافظ حکم شمس تبریزی برای مولانا را دارد .
سلام بر شما دوستداران اهل شعر و ادب.اینطور که در روایات نقل شده خواجه حافظ شیرازی با یکی از دختر اربابان آن روزگار ازدواج میکند.در برخی منابع نام او شاخه نبات بوده،اما این نام غیر مرسوم بوده احتمالا حافظ این نام را به خاطر شیرین زبانی معشوقه اش نسبت داده.در چندین غزل او نام نسرین را آورده که اشاره به همسرش دارد اما به صراحت و روشنی نام وی را نبرده.اما چیزی که مهم است حافظ عشق زمینی را دریچه ای برای رسیدن به عشق آسمانی میداند به عبارتی یار زمینی اش همان همسرش را راهی برای نزدیک تر شدن به حق تعالی میداند.علاقه او به همسرش چنان زیاد بوده که بعد از مرگ او هرگز تجدید فراش نکرد و این نشان استقامت و پایداری حافظ در عشق به یارش بوده. یا رب به خدایی خداییت. وانگه به کمال پادشاییت. کز عشق به غایتی رسانم. کو ماند اگر چه من نمانم.
این غزل را "در سکوت" بشنوید
سلام علیکم
بیت هفتم دارایه مشکل است.
الا ای پیر فرزانه مکن 《منعم》 ز میخانه
تقریبا در همه ابیات اوضاع به کام شاعره، اما چیزی که در بیت هشتم جلب توجه میکنه اینه که شاعر در اینجا از رقیب (نگهبان) گله میکنه و ظاهراً در میان همه ابیات که شاعر حال خوشی داره در این بیت شاعر ناراحته. این تضاد کمی برای من جالبه. چطور شاعر در بیتی به «خلوت حاصل» اشاره میکنه و در بیت دیگه از رقیب گله میکنه؟ رقیبی که قاعدتاً در این خلوت راهی نداره تا بخواد دیده بر هم بگذاره