گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۰

دیشب به سیلِ اشک رَهِ خواب می‌زدم
نقشی به یادِ خَطِّ تو بر آب می‌زدم
ابرویِ یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یادِ گوشهٔ محراب می‌زدم
هر مرغِ فکر کز سرِ شاخِ سخن بِجَست
بازش ز طُرِّهٔ تو به مِضراب می‌زدم
رویِ نگار در نظرم جلوه می‌نمود
وز دور بوسه بر رخِ مهتاب می‌زدم
چشمم به رویِ ساقی و گوشم به قولِ چنگ
فالی به چشم و گوش در این باب می‌زدم
نقشِ خیالِ رویِ تو تا وقتِ صبحدم
بر کارگاهِ دیدهٔ بی‌خواب می‌زدم
ساقی به صوتِ این غزلم کاسه می‌گرفت
می‌گفتم این سرود و مِیِ ناب می‌زدم
خوش بود وقتِ حافظ و فالِ مراد و کام
بر نامِ عمر و دولتِ احباب می‌زدم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۲۰ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۳۲۰ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۲۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۳۲۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۲۰ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۳۲۰ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۲۰ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۳۲۰ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۳۲۰ به خوانش شاپرک شیرازی
غزل شمارهٔ ۳۲۰ به خوانش محمدرضاکاکائی
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۳۲۰ به خوانش محمدرضا ضیاء

حاشیه ها

1387/01/05 18:04
mohammad yousefi

مرحوم بنان به بهترین وجهی که ممکنست این شعر زیبای حافظ را به شکل ترانه ای اجرا کرده اند
یاد هر دو گرامی باد

1390/11/27 21:01
کیان مهرارا

درود بر هنر دوستان ایران زمین. در این هنرنمایی حافظ به زیباترین گونه احساس را اورده است

1393/02/20 11:05
حسین بابامیر

مرحوم بنان با احساس خیلی خوبی این رو خوندن ولی حیف شعر رو کامل نخوند و چند بیت گزیده رو خوند. خیلی قشنگه آدم همین دو بیت اول رو میخونه اشک تو چشمانش جمع میشه. درود بر ایران زمین.

1393/03/01 22:06
سلحشور

نقش بر آب زدن : کنایه از کار بیهوده انجام دادن و یا محو کردن است

1393/03/01 22:06
سلحشور

راه (ره ) خواب زدن ؛ ربودن خواب از چشم . بیداری کشیدن . لغت نامه دهخدا

1393/08/15 12:11
نیما

در مصرع دوم در بعضی از تصحیح ها (( نقشی به یاد خط روی تو بر اب میزدم )) اورده شده است .

1393/12/05 10:03
داکتر ق. مصلح بدخشانی

قابل توجه جناب حسین بابامیر، آهنگ مرحوم بنان را اگر به دقت کامل بشنوید، جز بیت آخر، همه بیتهای دیگر غزل مکمل خوانده شده، از هشت بیت غزل، هفت بیت آن در این آهنگ خوانده شده، درود بر روان شاعر و خواننده هردو!

1394/05/15 02:08
س.ا.

دوستداران می توانند به اجرای مرحوم بنان، که در بالا از آن یاد رفته شده است، در صفحۀ زیر از تارنمای «گلها» گوش فرا دهند:
پیوند به وبگاه بیرونی

1394/08/28 16:10
امین افشار

درود بر گنجوران ادب پارسی
اگرچه این غزل و ترتیبش به تمامی مطابق معتبرترین نسخه دیوان خواجه: غنی- قزوینی (نظر زرین کوب (ره) نیز همین است)، آورده شده است؛ اما توالی بیت های سوم و هفتم ( بیت سوم جای بیت ششم بنشیند) به ترتیب زیر:
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب می‌زدم
و
ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت
می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم
به جهت پیوستگی معنایی و هماهنگی بیشتر، اگر نگویم درست تر که دست کم (از دیدگاه من) زیباتر می نماید.

1394/08/28 16:10
امین افشار

در نتیجه پایان غزل که سرنوشت سروده شدنش نیز هست، این گونه سرانجام می یابد:
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست،
بازش، ز طره تو به مضراب می‌زدم.
ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت،
می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم.
خوش بود وقت حافظ و فالِ مراد و کام،
بر نام عمر و دولت احباب می‌زدم...

1395/09/15 09:12
افشین

در تاریخ موسیقی ایران خواننده در حد و اندازه بنان نیامده و نخواهد امد می ناب یکی از بهترین تصنیف های ایسان است همانجور که خود ایشان در مصاحبه می گوید

1401/06/31 09:08
بهزاد۱۰۰

بنان را نمیشه با بقیه مقایسه کرد چون از جنس آن ها نیست.مرغیست با صدای ملکوتی.

1395/09/15 15:12
نادر

افشین عزیز
زنده یاد بنان به راستی خواننده بزرگی بودند، ولی این که "در تاریخ موسیقی ایران خواننده ای در حد و اندازه ایشان نیامده و نخواهد آمد" مربوط به سلیقه شما (که صد البته محترم است) و بر اساس میزان شناخت شما از تاریخ موسیقی است ..
تصنیف مربوط به این غزل از جمله آثاریست که بسیار پر احساس و لطیف اجرا شده و در آن شکی نیست، ولی به نظر من بیش از حد کشدار و آرام است و این باعث شده از لطف خاص غزل تا حدی کاسته شود! مثلا توجه کنید به اجرای کلمه "می زدم" ..

1395/12/26 12:02
اشکان

نادر جان
به نظر من زیبایی و لطیف بودن این ترانه به اجرای آرام و بی شتاب آن است. میتوانید امتحان کرده و آن را با سرعت بیشتری اجرا کنید. خواهید دید که دیگر آن لطف و حس را دارا نیست.

1395/12/26 18:02
پریشان روزگار

جناب نادر
شاعر میفرماید:
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ
زنده یاد بنان نیز گوش به قول چنگ داشته است

1395/12/26 19:02
نادر..

اشکان عزیز و گرامی
حق با شماست و من آنگونه که شایسته است، به این ترانه گوش جان نسپارده ام

1395/12/26 19:02
نادر..

دوست عزیز، پریشان روزگار!
به گمانم صدای گرم و گیرای بنان و تحریرهای نرم و جادویش، هر چنگ و چنگی را به تعظیم و تسلیم وامیداشته..

1396/10/06 02:01
میم جیم

بهترین وجه ممکن رو ممرضام اجرا کرده!

1397/06/13 08:09

دیشب به سیل اشک رهِ خواب می‌زدم
نقشی به یاد خطّ ِ تو بر آب می‌زدم
غزلی ناب وخیال انگیز یکدست عاشقانه ورویایی که دربیان حالات عاشقانه سروده شده است.
ره خواب می زدم: برراه ورودخواب سدمی بستم تا نگذارم خواب برچشمانم راه پیداکند.
خط : موهای نرم ولطیف که درایّام نوجوانی برچهره می روید وسبب زیبایی وجاذبه می گردد.
درست است که "نقش برآب زدن" کنایه از کارعبث وبی سرانجام کردن، کارمحال وغیرممکن انجام دادن است، امّا باید درنظرداشت که بااین معنا،چنانکه بعضی ازشارحان نادیده گرفته اند لطفِ حافظانه ی کلام پایمال می شود. چراکه حافظ قصد ندارد بگوید که کارعبث وبی فایده ای انجام می دادم!
وقتی اززبان حافظ چنین عبارتی را می شنویم ضرورت دارد که بیشترتامّل ودقّت کنیم تامنظوراصلی اورادریابیم. حافظ که یک شاعر معمولی نیست تا معناهای معمولی ومتداول رامدِّ نظرداشته باشد حافظ حافظ است وهمیشه چیزی فراتر ازمعنای متداول رامی طلبد. بنابراین دراینجا نمی خواهد بگوید که کارعبث وبیهوده ای انجام می دادم بلکه بلعکس می فرماید:
"دیشب کارخارق العاده ای انجام می دادم کار غیرممکنی راممکن می کردم ! من برروی سیلآبِ اشک، نقش وتصویر خط وخال تورا می کشیدم کاری که بنظرنشدنی وناممکن می آید. کشیدن تصویرموهای نرم وریز ولطیفِ گرداگردِ صورت، حتّابرروی بوم وکاغذ نیزامری سخت است چه رسد به اینکه کسی بخواهد این نقش رابر روی آب آنهم سیلابِ جاری رقم بزند! لیکن من به مددِ شوق واشتیاق وافری که دردل دارم دیشب توانستم ازعهده ی این امرمحالِ برآیم وتصویری ازخال وخط تورا برروی آب نقش بزنم."
معنی بیت: دیشب باسیلاب اشک، راه نفوذ خواب رابرچشمانم می بستم ودرعین حالی که سیلاب اشک جاری بود به یادخط زیبای سیمای تو،نقشی رابه تصویرمی کشیدم. شگفتا که کارغیرممکن وبی نظیری انجام می دادم!
دارم عجب زنقشِ خیالش که چون نرفت
از دیده‌ام که دَم به دَمش کار شست و شوست!
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یادِ گوشه ی محراب می‌زدم
خرقه سوخته : خرقه ی زهدرابه آتش کشیده وسوزانده ،اشاره به رسمیست که درمیان صوفیان متداوال بوده به این صورت که صوفیان وقتی به مناسبت خاصی یا دست دادن حالتی به وجد وشعف می آمدند و ازخودبیخود می شدند به پاسداشتِ آن حال یاآن مناسبت، خرقه ی خودرا ازسربدرآورده وبه آتش می کشیدند. امّا حافظ که صوفی نبوده پس چراخرقه ی خود را سوزانیده است؟ می دانیم که حافظ همیشه ازصوفی وصوفیگری وخرقه ی زهدبیزاربوده واصلاً خرقه ای به تن نداشته که آن راسوزانیده باشد. خرقه سوزیِ حافظ دراینجا وسایر غزلیّاتی که به خرقه سوزانیدن اشاره کرده امری مجازی و نمادین است. خرقه سوزانیدن حافظ نشانه ی بیزاری جستن اوازخرقه وبیشتربه سببِ طنزوطعنه زدن به صوفیان بوده وبس. حافظ درهرفرصتی که پیدامی کرده نیشخندی به صوفیان وزاهدان می زده وخرقه را که درنظرگاه او نمادِ ریاکاری وخودنمائی بوده به آتش می کشیده تا قداستِ کاذبِ آن راشکسته وتحقیرکرده باشد.
"جامی به یاد گوشه ی محراب می زدم " ایهام دارد: 1- جام شرابی به یاد محرابِ ابروان یارمی زدم(تشبیه پنهانی ابروان یار به محراب) 2- جام شرابی به یادگوشه ی محراب عبادت می زدم( طعنه ایست به زاهد وعابد ازاین روی که، چون پیش ازاین مدّتی ازعمرگرانمایه را به جهالت در محراب عبادت به هدر داده ام اینک باسرکشیدن جام مِی، قضای عمربه هدررفته درگوشه ی مسجد رابه جای می آورم)
معنی بیت: ابروان یار رادرنظرم مجسّم می کردم وبه پاس این حال خوش وخیال انگیز،خرقه ی زهدرا سوزانده وجام شرابی به یاد گوشه ی محراب ابروان یارسرمی کشیدم.
بادرنظرگرفتن ایهام ِ" گوشه ی محراب" :
ابروان یاردرنظرمی آوردم خرقه رابه آتش کشیده وبه تلافیِ عمربه بادرفته درگوشه ی محراب عبادت، جامی شراب می نوشیدم.
درخرقه زن آتش که خم ِابروی ساقی
بَرمی شکند گوشه ی محرابِ عبادت
هرمرغ فکرکزسر شاخِ سخن بجَست
بازش زطُرّه ی توبه مضراب می‌زدم
مرغ فکر : فکر به مرغ تشبیه شده است
شاخ سخن : سخن به شاخه ی درخت تشبیه شده است
بازش : دوباره آن را
طرّه : موهایی که به قصد دلبری به روی پیشانی ریخته می شود، اغلب به معنای کلّیِ زلف وگیسوبکارمی رود.
مِضراب : 1- وسیله ای برای تولید صدا درآلات موسیقی، زخمه 2- نوعی آلت صید مرغ وماهی و آن کیسه مانندی است از تور که انتهای آن بتدریج باریک می گردد و دهانه ی آن بر حلقه ای یا چنبره ای از چوب یا آهن بسته می شودو دسته ی درازی بر این حلقه تعبیه می گردد که به دست می گیرند و مرغ را در هوا یا بر زمین یا بر شاخ درخت و ماهی را در آب چنان به سرعت می زنند و حلقه ی مضراب را بر او می افکنند که صید در کیسه ی توری گرفتار گردد.
معنی بیت: درعالم رویا وخیال فرورفته بودم هرمرغ فکری که ازسرشاخه های سخن به چابکی به هوابرمی خاست وقابل مهارنبود (هراندیشه ی نابی که درقالب کلام و شعر فرونمی نشست) بلافاصله به مددِمضرابِ طرّه ی تو به دام می انداختم(مهارمی کردم ودرقالب کلام وشعروغزل می نشاندم.) به بیانی دیگر: طبع شعر من ازجاذبه وجادوی طرّه ی توبرمی انگیخت ، اززلف خم اندرخم توالهام می گرفتم ولطیف ترین مضمونها راخَلق می کردم.
کس چو حافظ نگشاد از رُخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
روی نگار در نظرم جلوه می‌نمود
وزدوربوسه بررخ مهتاب می‌زدم
معنی بیت: رخسارمعشوق راتجسّم می کردم که به تجلّی درآمده بود ازشوق وشعف درعالم خیال به نیّتِ رخساردوست، ازراه دور بوسه برمهتاب می زدم.
دراینجا به لطفِ ذوق سرشار ونبوغ حافظانه، چهره ی ماهِ دوست وچهره ماه آسمان چنان دریکدیگر ادغام شده که کسی نمی تواند تشخیص دهد که آیا صورت دوست به ماه تشبیه شده یابلعکس صورت ماه به دوست؟ به همین سبب چنانکه ملاحظه می گردد بوسه ای که ازاعماق دل وجان شاعر برمی خیزدهمزمان بررخسار هردو می نشیند!
زاخترم نظری سَعد درره است که دوش
میان ماه و رُخ یارمن مقابله بود
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ
فالی به چشم و گوش در این باب می‌زدم
قول: نوا وآواز
چنگ : از آلات موسیقی
معنی بیت: چشمانم رابه دستان ساقی که درحال شراب ریختن بود دوخته وگوشم رابه ناله وآوازچنگ سپرده بودم. آری با چشم و گوش خود پیرامون عشق وعیش ورویای وصال فال می زدم وخوش بودم.
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
نقش خیال روی توتاوقتِ صبحدم
برکارگاه دیده ی بی‌خواب می‌زدم
معنی بیت: درکارگاهِ چشمان بی خوابم شب تاسحر تصویررخسارتو راتجسّم می کردم.
خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
به صورت تونگاری ندیدم ونشنیدم
ساقی به صوتِ این غزلم کاسه می‌گرفت
می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم
به صوت این غزلم کاسه می گرفت: 1- با آهنگ غزلی که می خواندم باسرانگشتانش برکاسه ی شراب ضرب می نواخت 2- با ریتم وآهنگ غزلی که می خواندم کاسه ی شراب را بدست می گرفت وبه گردش درمی آورد.
معنی بیت: ساقیِ خوش ذوق،هماهنگ با ریتم وآهنگ این غزل من، به وَجد می آمد وجام شراب راباشادمانی به گردش درمی آورد وتعارف می کرد من نیز غزل می سرودم ومی ناب می نوشیدم.
ساقی اَرباده ازین دست به جام اندازد
عارفان راهمه درشرب مدام اندازد
خوش بود وقت حافظ و فال مُراد و کام
بر نام عمر و دولتِ اَحباب می‌زدم
فال زدن: پیش گویی وپیش بینی، طالع بینی کردن وانتظار وآرزوی نیک داشتن
دولت: ثروت وسعادت
احباب: یاران ودوستان
فال مراد وکام برنام عمر ودولت احباب می زدم: برای پایداری زندگانی وسعادتمندی دوستان فال می گرفتم وآرزوهای خوب درسرمی پروراندم.
معنی بیت: وقت حافظ بسیارخوش وخیال انگیزبود ومن فال مراد وکامرانی می گرفتم انتظاربهترین ها راداشتم. برای دوستان خویش، کامیابی ، پایداری عمر و سعادتمندی را دردل می پروراندم وبهترین آرزوهارا برایشان می کردم.
به ناامیدی ازاین در مرو بزن فالی
بود که قرعه ی دولت بنام ما افتد

1398/12/01 00:03
مینا

درود به همه دوستان گرامی
از محضر ادیبان چند سوال داشتم:
1- فال زدن یعنی چه؟ به چشم و گوش فال زدن یعنی چه؟ آیا همیشه به معنای نیک و مثبت می آید؟
2- چرا در بسیاری از ابیات در کنار « دیدن»، از اصطلاح «کارگاه» استفاده شده؟ کارگاه بینایی را کمی بیشتر وصف کنید
ممنونم

1398/12/01 23:03
nabavar

گرامی مینا
فال به مانای تماشا ، نگریستن با لذت نیز آمده
می گوید: با چشم محو تماشای روی ساقی بودم و با گوش
مست نوای چنگ.
دیده اسم مفعول فعل دیدن است، ولی در اصطلاح به جای چشم به کار می رود، آری چشم با آن ارتباط پیچیده و ظریفش با مغز کارگاهی ست بس کامل، گمانم می توان دیده را با کامپیوتری درین زمان مقایسه کرد که طبیعت هنری زیبا در آن به کار برده

1398/12/11 06:03
تنها خراسانی

جامی به یاد گوشه محراب می‌زدم
به به!

1399/04/22 10:06
شهدل

مصرع دوم در اولین بیت، یک پیچ و گره خاص دارد و ان در کلمه «آب» نهفته شده است.
اب در مصرع دوم به معنای خود آب جویباری که می شناسیم نیست، بلکه مراد از اب اشک است.
معنای ساده شده بیت اول: دیشب از سوز اشک روان خواب به چشمم نمی آمد و تصویر گردی روی زیبا تو را در هر قطره اب چشمم می دیدم.

1399/08/18 10:11
الناز

ابروی یار در نظر و خرقه سوخته، در واقع قیدِ وصفِ حالته؟ خرقه سوخته یعنی از سلکِ ظاهرپرستان بیرون آمده ام؟

1399/10/28 23:12
برگ بی برگی

دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم
نقشی به یاد خط تو بر آب می زدم
سیل اشک انسان عاشق ناشی از غمی بسیار بزرگ است
و سالک عاشق هیچگونه غمی ندارد بجز غم جدایی و فراق
یار .عرفا و سالکان کوی عشق هستند که لحظه و آنی (شبی) از این غم رها نمی شوند و حافظ میفرماید هر لحظه بوسیله این غم و سیل اشک خود راه ورود خود به خواب ذهنی را میزند یعنی اگر انسان لحظه ای خود و جایگاه اصلی خود را فراموش کند به خواب ذهن رفته و از اصل خدایی خود جدا میگردد . حافظ در مصرع دوم به چند نکته دیگر اشاره میکند ، خط به معنی صورت زیبای حضرت معشوق است و انسان این صورت زیبا را به یاد دارد ، پس انسان ذاتاً میداند که از جنس و ادامه خداوند است اما اگر صرفاً غم فراق یار را داشته باشد و هرلحظه از این غم سیل اشک او روان باشد و اینکه صرفاً بداند که از جنس خداست ، کافی نبوده و دانستن این نکته ها کمکی برای رسیدن به اصل او نخواهند نمود و همه اینها نقش بر آب زدن و کار بیهوده است . پس برای رسیدن به خضور حضرت معشوق کارهایی نیز باید انجام داد و حافظ در ابیات بعد به آنها می پردازد .
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه محراب می‌زدم
آبروی یار کنایه از جهان ماده و هستی میباشد که شامل همه زیبایی ها و نعمتهایی دنیوی از هر نوع آن است ، زیبایی چهره و اندام ، مقام و منزلت اجتماعی ، دانش و استعداد ، سلامتی بدن ، پول و ثروت و بطور خلاصه بهرمندی از یک زندگی خوب حق و شایسته انسان بر روی زمین است اما وابستگی و دلبستگی به این چیزهای خوب و ارزشمند و قرار دادن آن در مرکز و قلب انسان به صورتی که این چیزها اصل زندگی تلقی شود غیر مجاز است
خرقه که با وصله تکه پارچه های کهنه و مندرس تهیه میگردید نماد و نشانه چیزهای ذکر شده در این جهان است که با وصله زدن چیزهای خوب مادی ذکر شده در بالا ، همه ما انسانها برای خود خرقه ای از دلبستگی های این جهانی تهیه نموده و آنها را جزیی از وجود و هویت خود میدانیم به نحوی که با کمترین تغییر و جابجایی در وصله های خرقه تعلقات خود ،برآشفته ، نگران و افسرده میشویم . حافظ میفرماید سیل اشک برای ابراز غم فراق به حضرت معشوق کاری پسندیده اما ناکافی بوده و برای دیدار روی و زنده شدن به او باید این خرقه تعلقات دنیوی و دلبستگی های مادی را به آتش کشید و البته که این به معنی از بین بردن موضوع دلبستگی ها نبوده و باید وابستگی و تعلق خاطر نسبت به این چیزها را از دل زدود . در مصرع دوم کار بسیار مهم دیگری برای رسیدن به حضرت معشوق ضروری ست و آن رها کردن عبادت های ذهنی در گوشه محراب و ستایش خدای ساخته ذهن است زیرا با پرستش خدای ساخته ذهن خود بر اساس باورهای تقلیدی ، در حالیکه جزء یکی از وصله های خرقه قرار دارد ، راهی به کوی حضرت معشوق برای چنین انسانی قابل تصور نیست . پس حافظ میفرماید که این گوشه نشینی ها و دوری گزیدن از مردم و اصطلاحاً رهبانیت را رها کرده و بجای آن
از می خرد ایزدی برخوردار میشود که این تنها راه رسیدن به خدا و حضرت معشوق میباشد .
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب می‌زدم
نکته ضروری دیگر برای سالک کوی عشق، خالی کردن ذهن از افکار دم بدم است زیراب رفتن انسان به ذهن و آزاد گذاشتن مرغ فکر برای پریدن از شاخه ای به شاخه دیگر موجب دوری انسان از دیدار و وصال یا یکی شدن با حضرت معشوق میگردد .
پس به مجرد اینکه مرغ فکر های برآمده از ذهن انسان از شاخه و موضوعی به موضوع دیگر پرید ، سالک باید ناظر او بوده و او را با مضراب در کنترل خود در آورد . این مرغ فکر غالباً به طره حضرت معشوق توجه دارد . طره نیز نماد چیزهای خوب و دوست داشتنی این جهان است و این مرغ فکر هر لحظه بر یکی از این شاخه ها نشسته و توجه انسان را معطوف به آنها میکند . گاهی به مقام و منزلتی توجه کرده و گاه به ساختمان و منزلی ، گاه به آقا و یا حانمی زیبا نظر میکند و گاه به اتومبیلی گرانقیمت در خیابان و شاخه های فراوان دیگر که مرغ فکرت ما قصد برداشتن این دانه ها و قرار دادن در مرکز مان را دارد . حافظ میفرماید برای کنترل این مرغ فکر باید او را از طره حضرت معشوق بپرانیم .
روی نگار در نظرم جلوه می‌نمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب می‌زدم
حافظ میفرماید با انجام آن چند کار در ابیات قبل است که حضرت معشوق روی خود را به انسان سالک عاشق می نماید و جلوه گری میکند و انسان میتواند از دور بوسه ای بر روی ماه حضرتش بزند . یعنی که حتی با این کارهای عرفانی ذکر شده وصل او میسر نخواهد شد و رسیدن به وصل او نیازمند کارهای بسیار دیگری میباشد . همین چند کار ذکر شده برای دیدار روی حضرت معشوق و آنهم از راه دور کارهای بسیار دشواری هستند که تنها با نیروی عشق و سعی فراوان میتوان به آنها جامه عمل پوشاند
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ
فالی به چشم و گوش در این باب می‌زدم
از ضروریات دیگر برای کار معنوی به منظور دیدار رو و وصال حضرت معشوق ، ساقی و راهنمای معنوی ست تا می ناب ایزدی را به عاشق سالک بنوشاند . حافظ ، مولانا ، عطار و سایر بزرگان دلیل و راهنمای کار معنوی هستند که با آثار بی نظیر خود همه نسلهای بشریت را سیراب میکنند . فول چنگ قانون زندگی و کن فکان یا قضای الهی ست که سالک عاشق باید به گوش جان و با رضایت کامل بپذیرد .
نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه دیده بی‌خواب می‌زدم
حافظ در این بیت به یکی از موارد مهم دیگر کار معنوی به منظور دیدار حضرت معشوق می پردازد و آن ابراز نیاز و آرزوی مداوم برای این دیدار میباشد . تا وقت صبحدم یعنی تا زمانی که آسمان سینه انسان گشاده و روشن شود و انسان به اصل خدایی خود زنده شود ، سالک عاشق بایستی تا سپیده دم و روز شدن شب تارش بطور پیوسته نقش حضرت معشوق را در خیال خود بپردازد نقشی که برآمده از ذهن نبوده و بلکه از کارگاه نظرگاه و جهان بینی خالص خدایی سرچشمه میگیرد . کارگاهی که عاشق در آن به خواب ذهن نرفته و بی خواب است یعنی در هشیاری کامل خداییست و نه هشیاری جسمی و ذهنی .
ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت
می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم
کاسه می گرفت یعنی همراهی و تایید میکرد . ساقی با این غزل و معانی برآمده از آن همراهی کرده و کاسه لبالب از شراب عشق را به انسان عاشقی که یارای کارهای معنوی ذکر شده در این غزل را داشته باشد ارائه میکند . حافظ که خود ساقی این سرودهاست ، می ناب را هم به دیگران می نوشاند و هم خود از آن بهره میبرد .
خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام
بر نام عمر و دولت احباب می‌زدم

1400/10/20 13:01
حمید هاشمی کهندانی

یه عده دست ور نمی دارن از این که مسایل جنسی و عاطفی شاعران بدبخت مظلوم رو به خدا نچسبونن. هی.

1402/12/20 16:02
حسن یونسی

ابروی یار یعنی " ابروی یار"

تاویل و تفسیر ابروی یار به "جهان مادی" از آن عجائب و غرائب نامانوس که با هیچ سریشم‌ی نمی‌چسبد. 

عاشق شو ورنه روزی کار جهان سرآید...برادر عزیز

1403/01/26 04:03
برگ بی برگی

درود، ابرو را تجلیِ صفاتِ جمالیه حضرتِ حق دانسته اند و منظور از تجلی جز جلوه در جهانِ مادی نیست اما اگر چشم و ابرو با هم بیاید به معنیِ اشارات و کنایاتِ معشوق است، و تشبیهِ خمِ ابرو به محراب نیز اشاره ای به توجه دادنِ عاشق از وجهِ جمالیِ معشوق به اصل و ذاتِ اوست، البته که باید در نظر داشت کنایات و تمثیل ها در فرهنگِ عارفانه قراردادی و قطعی نیستند پس بنا بر ضرورت شعر و نحوهٔ بیانِ شاعر و همچنین توجه به معنایِ کلیِ غزل متغیر می باشند.‌ با سپاس از شما

1403/05/09 16:08
.فصیحی

بسیار عالی تشکر از زحمات شما 💐

1399/10/16 02:01
پیمان

برای من، مصرع (نقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدم) به کمال زیبایی حالت تصور کردن شمایل محبوب در ذهن عاشق را تداعی می‌کند:‌ تصویر روی آب بسیار ناپایدار است، ولی برای لحظه‌ای قابل مشاهده. همینطور ذهن مشوش با تلاش میتواند تصویر یار رو فقط برای لحظه‌ای در خود تجسم کند.
زیبایی صتعت این بیت در تظابق جنسی (سیل اش) با (تصویر بر آب) است و تصویر دقیق تلاش ذهن مشتاق.
همین معتی به نحوی دیگر در بیت ششم تکرار می‌شود.

1403/04/08 19:07
پوریا سجادی

بسیار زیبا.

1400/09/28 12:11
بلبل صبور

سلام گرامیان

علاقه مندان حافظ معمولا در برخی امور از فال حافظ استفاده می کنند و با جور درآمدن برخی ابیات غزل با نیت متقاضی شگفت زده شده اند. در حداقل  سه بیت زیر از این غزل زیبا راز فال حافظ آشکار می شود و آن چنان است که  لسان الغبب جواب فال متقاضی را از ساقی ( مقام ولایت)  در قالب غزل اخذ میکند و به دوستانش عرضه می کند.

چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ

فالی به چشم و گوش در این باب می‌زدم 

ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت

می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم

خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام

بر نام عمر و دولت احباب می‌زدم

 

 

1401/01/15 21:04
رضا س

بیت سوم رو حداقل دو جور میشه معنی کرد:

هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست/ 

بازش ز طره تو به مضراب می‌زدم

معنی اول (اگر باز را به معنی دوباره بگیریم):

هر فکر که در ذهنم قابل مهار نبود(به اصطلاح عامیانه از ذهنم می‌پرید) با کمک زلف تو دوباره به دام من می‌افتاد و در ذهنم می‌نشست.

معنی دوم (اگر باز را به معنی پرنده‌ی شکاری بگیریم و در مقابل مرغ قرار دهیم که با توجه به کلمات مرغ، سرشاخ، بجست، و مضراب که نوعی تله‌ست درست‌تر هم به نظر می‌رسد):

هر فکر معمولی و ساده(در اینجا تشبیه به مرغ یا کبوتر) که در ذهنم نقش می‌بست و به طور خام بر زبانم می‌آمد با یادآوری زلف تو به فکری بلند(در اینجا بازِ شکاری) تبدیل می‌شد و بعد رام و تابع من می‌شد و آن را در قالب شعر می‌سرودم.

در ضمن، مضراب ابزار شکار کبوتر و پرندگان کوچکتر بوده که در اینجا خرق عادت شده و بازِ شکاری با مضراب زلف یار شکار شده است.

یک معنای دیگر هم برای من قابل برداشت هست که شاید کمی دور از ذهن باشه و حافظ هم چنین معنایی را در نظر نداشته. اگر مضراب را به معنی وسیله‌ی نواختن موسیقی و سازهایی مثل بربط و قانون در نظر بگیریم اینطور معنی میشه که هر فکری را که در قالب شعر می‌سرودم و می‌خواندم به یاد زلف تو سازی هم می‌زدم و درواقع آهنگی هم روی اشعارم می‌ساختم. (و یا به یاد نوازش زلف تو ساز می‌نواختم)

 

 

1401/03/18 18:06
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

1402/12/20 16:02
حسن یونسی

اساتید عزیز و گرامی به خصوص نسخه‌شناسها نظر بدهند

مصرع آخر غزل را می‌شود اینگونه هم خواند؟

بر نام و عمر و دولت احباب می‌زدم 

چون بر نام عمر، قدری نامانوس و غامض است