گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۹

اگر شراب خوری جُرعه‌ای فَشان بر خاک
از آن گناه که نَفعی رسد به غیر چه باک؟
برو به هر چه تو داری بخور، دریغ مخور
که بی‌دریغ زَنَد روزگار تیغِ هَلاک
به خاکِ پایِ تو ای سروِ نازپرورِ من
که روزِ واقعه پا وا مَگیرم از سرِ خاک
چه دوزخی، چه بهشتی، چه آدمی، چه پَری
به مذهبِ همه کفرِ طریقت است اِمساک
مهندسِ فَلَکی راهِ دِیرِ شش جهتی
چُنان بِبَست که رَه نیست زیرِ دیرِ مُغاک
فریبِ دخترِ رَز طُرفِه می‌زند رَهِ عقل
مباد تا به قیامت خراب طارَمِ تاک
به راهِ میکده حافظ خوش از جهان رفتی
دعایِ اهلِ دلت باد مونسِ دلِ پاک

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۹۹ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۲۹۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۹۹ به خوانش هامون
غزل شمارهٔ ۲۹۹ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۲۹۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۹۹ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۲۹۹ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۲۹۹ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۲۹۹ به خوانش شاپرک شیرازی
غزل شمارهٔ ۲۹۹ به خوانش محمدرضاکاکائی
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۲۹۹ به خوانش محمدرضا ضیاء

حاشیه ها

1389/10/04 12:01

دریغ مخور = افسوس مخور
بی دریغ = بی مهابا ، بی پروا
سروناز پرور = معشوق
روز واقعه = روز مرگ
به خاک پای تو = قسم به حق خاک پایت
وامگیر = دریغ مدار
خاک = قبر
چه = حرف ربط مزدوج
اِمساک = خست بخل ( باب افعال)
مَلَک = پری ، فرشته
دختر رَز = شراب
مهندس فلکی = معمار آسمانی (مهندس اسم فاعل از هندس یهندس )
مغاک = گودال
شش جهتی = شش طرفی ( ی نسبت )
طارم تاک = داربست
تاک = درخت انگور
طُرفه = عجیب
می زند ره = راهزنی می کند.
ره عقل = راه خرد و عقل را
معنی بیت 1: اگر شراب بخوری یک جرعه هم برخاک بریز زیرا از آن گناهی که به غیر فایده ای برسد ترس نداشته باش!
معنی بیت 2: برو و هرچه داری بی پروا بخور زیرا روزگار، بی پروا شمشیر هلاک می زند.
معنی بیت 7: ای حافظ در میخانه از دنیا به خوبی و خوشی رفتی. دعای اهل دل مونس دل پاکت باشد!

1392/01/27 17:03
حبیب

بی‌محابا درست است، نه بی‌مهابا

1392/09/13 16:12
ناشناس

به نظرمیرسدجزبه دیرمغاک درست باشدیعنی قبر

1393/08/05 01:11
آرش طوفانی

روحت شاد حافظ!
اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک/کز آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک!

1395/08/15 15:11

اگـر شـراب خوری جرعـه‌ای فـشـان بـر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک ؟!
این غزل یکی ازبحث انگیزترین غزلهای حضرت حافظ است.چراکه شاه بیت این غزل وبیت های پایانی،اشاره یِ مستقیم به شراب انگوری داشته وازآن به نیکی یادشده است.برای درک ِ بهتر منظور آنحضرت باید دانست که درمکتب حضرت حافظ ،آدمی همواره درجریان یک رفت وبرگشت وسیروسفر دنیوی_معنوی قرارمی گیرد ودراین فرازوفروداست که به تکامل جسمی وروحی نایل میگردد.دراین مسلک عشق های مجازی و دنیوی سکویی جهت پرتاب شدن به عشق حقیقی ومستی ومیگساری اشاره ای به ازخودبیخودشدن های روحانیست.
ازسوی دیگرگرچه خواست ومنظور حافظ ازمستی، میگساری با می ِ انگوری نیست ومست شدن با باده ی ناب عشق ومعرفت، منتهای هدف وآرزوی ِ اوست.اما ازآنجاکه باشرابخواری ،تجسّم، فهم ودرک حالتِ مستی، بویژه برای عوام سهل تر است وبامیگساری نیز به درجه ای هرچند ناچیزو سطحی ازمستی حاصل میگردد،حافظ به همین منظور آن راستوده است.
معنی بیت :اگر شراب می‌نوشی وکارگناه (ازمنظرشریعت) انجام می دهی بهتراست که جرعه‌ای هم به یاد یاران و عزیزان سفر کرده برخاک بریزی..............
نکته ی مهم این بیت دراین است که حافظ درحقیقت همانگونه که خودفرموده:"مباش درپی آزار و هـرچه خواهـی کـن /که درطریقت ما غیرازاین گناهی نیست"،اعتقادی به گناه ندارد. خاصه آن که وقتی گناهی باعث شود که نفعی برای دیگران داشته باشدازنظرگاه او جای نگرانی نـدارد.
"جرعه برخاک افشاندن ":از زمانهای بسیارقدیم رسم براین بوده که درمراسمات مختلف مذهبی ،هنگام قربانی کردن ، عبادت کردن ، یا به یاد عزیزان سفرکرده و یا به احترام خدایان ، شراب ، شیر ، روغن ، عسل ، آب و . . . روی معبد ها و مجسمه های مورد پرستش می‌ریختند . قرنها پیش از میلاد مسیح "قوم یهود" هنگام عبادت "یهوه" این کار را انجام می دادند و برمقبره های مردگان "جرعه افشانی" می نمودند . عاشوری ها،هندوهاو فینیقی‌ها نیز بر مقابر پـدران و اجداد خود "جرعه افشانی" می کردند . "اعراب"نیز خون قربانی را بر بت‌ها و مقابر اجداد خود می‌ریختند .
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی
بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریـز
"سقراط" هم هنگامی که در زندان جام شوکران رابه دستش ‌دادند از زندان‌بان اجازه ‌گرفت تا قبل از نوشیدن برای یکی از خدایان از آن جام جرعه‌ افشانی کند و وقتی به او اجازه‌ی این کار را دادند ، جام را کج کرده و چند قطره از آن را بر خاک ریخت . بعضی ها معتقدند:(جرعه افشانی) از فرهنگ یونانیان بوده و از آنجا به فرهنگ فارسی و ایران وارد شده است . یـونـانـیـان درخت انگور ( رز ، تاک یا مـو ) را درختی آسمانی می‌دانستند که به زمین آمده و در زمین ریشه دوانده و مـیـوه‌دار شده تا لطیف ترین شیره‌ی جان خود (شـراب) را به خاک‌نشینان بـدهد ، از این رو خاکیان نیز باید به هنگام نوشیدن شراب جرعه‌ای بر خاک بریزند تـا این هدیه نصیب خاک هم بشود. جرعه افشانی از آغاز جنبه‌ی مذهبی داشته و جزو عقاید اقوام و ملل مختلف بوده است و اگر چه در آغاز از مشروبات و مایعات مختلف استفاده می‌شده ، به تـدریج منحصر به "شراب" شده و آنان که شراب را حرام می‌دانند از "گلاب" استفاده می‌کنند .
از جرعه‌ی تـو خاک زمین درّ و لعل یافت
بیچاره ما که پیش تـو از خاک کمتریم
بـرو بـه هر چه تـو داری بـخـور ، دریـغ مـخــور
کـه بـی دریــــــغ زنــــــد روزگـار تـیــغ هـلاک
استفاده کن از هرچه که در اختیار داری ،ازداشته های خویش بهره‌مند شـو و هرگز حسرت نـخور ، چرا که روزگار بی‌مضایقه وبدون ملاحظه، شمشیر هلاکت راکشیده وهمه چیز را نابود می‌کند . پس هیچ چیز باقی نخواهدماند تافرصت داری ازامکانات ونعمت هایی که دراختیارداری بهره ی کافی ببر.
توانگرادل درویش خودبدست آور
که مخزن زروگنج درم نخواهدماند
بـه خـاک پـای تـــو ـ ای سـرو نـاز پــــرور مـن
کـــه روز واقـعـــه پــــا وا مـگـیـرم از سـر خـاک
ای یار بلند قامت و نـاز پـرورده ،تـو را به خاک پـایت سوگند می‌دهم که روز واقعه(مرگم) از آمدن بر سر قبرم مضایقه نکن .
روزمرگم نفسی مهلت دیداربده
وآنگهم تا به لحد فارغ وآزادببر
چـه دوزخی ، چـه بـهشـتی ، چه آدمی ، چه پـری
بـه مـذهـب همه ، کـُفـر طـریـقـت ست امـسـاک
ازنظرگاه حضرت حافظ در همه ی مرام ومسلک ها ، خواه بهشتی باشند یا جهنّمی ، آدمی باشند یا پری ،خودداری ازمحبت به دیگران وبخل ورزی،کاری ناخوشایند وناسپاسیست و خسیس بودن ونبخشیدن کفرمحسوب میگردد. یعنی همه‌ی مذاهب خودداری از بخشش را بـد می‌دانند.
خزینــــــه داری میراث خوارگان کفراست
به قول مطرب وساقی به فتوی دف ونی
مــهــنـدس فـلـــکی راه دیـــر شــش جـهـتـی
چـنـــان بـبـسـت کـه ره نـیـست زیـر دیـر مغاک
معمار و خالق این جهان چنان طرّاحی نموده و راههای شش سویه را بسته است که هیچ راهی برای فراروبیرون رفتن از این دنیای واژگون نمانده است.
دیـر استعاره از جهان مادی ودنیویست.شش جهت عبارتند از : "شمال ، جنوب ، مشرق ، مغرب ، بالا ، پایین" ، منظورازدیر مغاک دنیای وارونه وآسمان واژگون است .برای اینکه دنیا را بی ارزش نشان دهد آن را به گودال تشبیه کرده است. جهان به آسمان واژگون و گودال مانند تشبیه شده که ما در آن گیر افتاده‌ایم وراه خروج ندارد.
گره ز ِدل بگشا و زسپـــــــــهر یادمکن
که فکرهیچ مهندس چنین گره نگشاد
فــــــریـب دختــر رز طـُرفــــه می‌زنـد ره عـقـل
مــــبـــــــاد تـا بـه قـیـــامـت خـراب طـارم تــاک
منظور از دختر رز شراب است. طـُرفه: عجب ، شگفت آور. طارُم : نرده‌ های چوبی جلو ایوان‌ها، داربستی که زیر درخت مو می‌زنند، دیوار چوبی یا سنگی اطراف باغ.
تاک : درخت انگور ، مـو
خرد و عقل را عشوه‌ی شراب انگوری عجیب به وسوسه می اندازدواغفال می سازد،آدمی درحالت مستی ازمنیّت خارج می گردد ومیزان خلوص او افزایش می یابدوتوانایی عشق ورزی پیدامی کند. امیدوارم که تا قیامت درخت انگور پابرجا بماند. حافظ آرزوی بقای بنای طارم تاک را کرده است.
بـه راه مـیـکـده حـافــظ ! خوش از جهـان رفتی
دعـــــای اهــــل دلـــت بـــاد مـونـس دل پــــاک
ای حافظ چه نیکو در راهِ تبلیغ وترویج میکده‌ی معرفت جانت را فدا کردی ویا "به راه وسوی ِمیکده رفتی" ، پس دعای خیر صاحب‌دلان و رندان ِعارف و عاشقان ِبامعرفت عشق حقیقی ومجازی همدم دل پاکت باشد .

1396/02/30 03:04
نادر..

به راه میکده حافظ خوش از جهان رفتی
دعای اهل دلت باد مونس دل پاک ..

1396/06/26 09:08
فرخ مردان

به راه میکده حافظ خوش از جهان رفتی
دعای اهل دلت باد مونس دل پاک ..

1397/08/27 11:10
جلیل Jalilomidi@yahoo.com

به راه میکده حافظ خوش از جهان رفتی
دعای اهل دلت باد مونس دل پاک!
نظیر خویش بنگذاشتی و بگذشتی
خدای عز و جل خود ترا بیامرزاد!

1397/08/08 06:11
رضا ثانی

برو، به هر چه تو داری، بخور دریغ مخور
در اینجا حافظ سوگند می دهد مخاطب را که هرگز افسوس دنیا نخورد.

1397/12/24 23:02
مهشید

مهشید خییییلی عامیانه معنی کردم امیدوارم بکارتون بیاد : اگر شراب خوری ... (استعاره از ضرب المثل: برو یه نون بخور یکی هم بده در راه خدا که که از راهی که فکر میکنی اشتباه رفتی ولی در واقع نفعش به دیگران میرسد نباید بترسی(سود در زیان دیدن )).
برو به هر چه .... (از اونجایی که نمیشه تو این دنیا هیچ چیز ثبات ندارد و لحظه ای بعد ممکنه حتی تو این دنیا نباشی پس افسوس نخور و از لحظه های زندگیت لذت ببر )
به خاک پای تو ... (ای کسی که برام عزیز هستی قسم به خاکی که از قدم زدن های تو بلند میشه در لحظه ای که بخواد دوری بین من و تو صورت بگیره از تو نمیتونم بگذرم و نمیتونم یاده تورو فراموش کنم )
چه دوزخی ...(در مذهب تمام موجودات زمینی و آسمانی خودداری کردن از دوست داشتن کفر دین محسوب میشه)
مهندس فلکی ... (خداوند چنان دقیق و مهندسی وار برای این دنیا برنامه ریزی کرده که راه گریزی از اونچه که قراره در آینده اتفاق بیوفته وجود نداره )
فریب دختر ...( در واقع سرخوشی و سرمستی از اونچه که ایجاد شده چنان عجیب راه عقل و مینده که قطعا تا همیشه اوضاع بدین گونه مثل داربستی که درخت انگور و مهار کرده باقی نمیمونه و هر چیزی بجاش اتفاق میوفته )
به راه میکده ...( حافظ با خوش نیتی که داری و تو این راه خوشی که قدم گذاشتی دعای دوستداران و کسانی که قبولت دارن همراه دل پاکت باشه )

1398/11/31 12:01

دختر رز. [ دُ ت َ رِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب لعلی باشد. (برهان ). شراب انگوری . (شرفنامه منیری ) (آنندراج ). مجازاً باده . شراب . می . باده ٔ گلرنگ . خمر. بنت العنب

1399/08/04 18:11
برگ بی برگی

اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک
حافظ شراب را در این بیت به هر دو معنای شراب معرفت و شراب چیزهای این جهانی گرفته است و میفرماید انسان اگر به می معرفت و خرد ایزدی دست یافت باید جرعه ای از آن دریافت های خود را به خاک (کنایه از اهل زمین ) و سایر انسانها داده و با گفتار یا کردار خود انسانهای دیگر را از این می بهره ای برساند . از بیت دوم و چهارم نیز چنین بر می آید که حافظ میفرماید اگر انسانی از شراب چیزهای این جهانی بهره میبرد و با این شراب مست و از خود بیخود میگردد نیز بهتر است به شکرانه این توانگری خود قدری نیز به انسانهای نیازمند کمک کند و خساست به خرج ندهد . مراد از گناه در مصرع دوم غیر مجاز بودن مست و سرخوش و دلبسته چیزهای این جهانی شدن میباشد و اگر چنین انسانی ، از بخشی از مال خود دل بریده و به مستمندان کمک کرده و نفعی از انباشته های خود به آنان برساند نباید باکی داشته باشد. یعنی نترسد از مال او کم نخواهد شد . به عبارتی دیگر آنرا قرض دادن به خدا فرض کند که خدا قول داده بر آنچه انفاق میکنند او بیفزاید .
برو به هر چه تو داری بخور دریغ مخور
که بی‌دریغ زند روزگار تیغ هلاک
در این بیت نیز هر دو شراب را مد نظر داشته و میفرماید اگر شخصی شراب معرفت را دریافت کرده باید آنرا بطور کامل بنوشد ، یعنی اینگونه نباشد که حقیقت معنا بر او آشکار شده باشد ولی به آن کمتر عمل کند که اگر چنین کند پس از آن دریغ و افسوس نصیب او خواهد شد . در مورد شراب چیزهای این جهانی نیز اگر انسان فقط اندوخته های مادی خود را زیاد کرده ولی به هنگام از آنها استفاده نکند آخرالامر افسوس خواهد خورد . در مصرع دوم به هر دو گروه میفرماید اگر چنین نکنید روزگار یا زندگی و خدا بدون افسوس و دریغ تیغ هلاک بر شما خواهد کشید و شما را هلاک خواهد کرد و پس از آنکه دست انسان از دنیا کوتاه شد نه جام شراب ایزدی ننوشیده و نه اموال گروه
دوم بکار نیامده و سودی بر آنها نخواهند داشت.
به خاک پای تو ای سرو نازپرور من
که روز واقعه پا وا مگیرم از سر خاک
سرو ناز پرور تمثیلی از خدا یا روزگار است . روز واقعه لحظه قیامت فردی انسان است که از خواب ذهن بیدار شده و درمی یابد شرابی که از چیزهای این جهانی می نوشیده همراه با درد سر و خون دل بوده است . پس قسم به خاک درگاه کبریایی تو که در آن روز (لحظه) سر و پا از آستانت بر نمی گیرم . یعنی تسلیم محض اراده تو ناز پرور یگانه هستم .
چه دوزخی چه بهشتی چه آدمی چه پری
به مذهب همه کفر طریقت است امساک
این بیت در ادامه بیت دوم بوده و میفرماید اگر دوزخی هستی یعنی از شراب چیزهای این جهانی طلب سعادتمندی میکردی ولی الان دوزخ یا درد نصیبت شده است ، یا اگر از شراب روحانی و معنوی بهره بردی و اکنون به آرامش و سعادت (بهشت) رسیدی و اگر مرد یا زن هستی درهمه این حالتها (مذاهب) امساک (درآنجا خست) کفر و پنهان نمودن راه است . یعنی همانگونه که در دو بیت نخست گفته شد از شراب خود دیگران را بهرمند ساز و راه حقیقت را به سایرین بنما . کاری که حافظ و بزرگان دیگر انجام داده و سبو سبو شراب معنوی را با غزلهای ناب خود در بین عاشقان توزیع میکنند .
مهندس فلکی راه دیر شش جهتی
چنان ببست که ره نیست زیر دیر مغاک
مهندس فلک یا یگانه مدیر و مدبر جهان میباشد ، شش جهت معروف یعنی بالا ، پایین ، شرق ، غرب ، شمال و جنوب که همگی نماد جهان فرم و ماده هستند ، (جهان معنا جهان بی جهتی ست). دیر مغاک تمثیلی از جهان معنا ست .پس حافظ میفرماید برپا کننده و مدبر این جهان و هستی به گونه ای جهان را طراحی نموده است که همه راههای مادی را برای رسیدن
به جهان معنا بسته است . در قدیم برای ورود غیرقانونی به قلعه ها نقب زده و از زیر زمین راه خود را به درون قلعه یا دیر باز می کردند . خدا یا معمار این جهان چنین راه هایی را که از طریق چیزهای مادی و برآمده از ذهن مانند ثروت ، شهرت و مقام، اعتبار ، باورهای تقلیدی مذهبی ، عبادت های ذهنی و هر چیز مادی دیگر بوده و انسان گمان میبرد از طریق این چیزها خوشبخت شده و به دیر مغاک راه خواهد یافت ، همه این راهها را بسته است و تنها یک راه وجود دارد که در بیت بعد آورده است
انسانی که برای رسیدن به نیک بختی شش جهت را بیازماید در انتها بهره ای جز درد و غم نخواهد برد .
فریب دختر رز طرفه می‌زند ره عقل
مباد تا به قیامت خراب طارم تاک
فریب دختر رز کنایه از شراب معرفت و خرد ایزدی ست که بسیار شگفت انگیز ره عقل را زده و انسان را از عقل جسمانی خود آزاد و رها میکند .عقلی که تنها افزودن به تعلقات دنیوی را خوب میداند و تا این عقل معاش و مصلحت اندیش که همواره نگران کم شدن چیزها ست ، از انسان زایل نشود انسان به دیر مغاک راه نخواهد یافت، پس حافظ میفرماید چنین شرابی که اینگونه شگفتی ساز بوده که عقل دنیوی انسان را محو و عقل خدا و زندگی را جایگزین آن میکند ، سزاوار جاودانگی و ابدیت است . طارم اعلی تمثیل ملکوت خدا یا فضای بینهایت یکتایی ست .
به راه میکده حافظ خوش از جهان رفتی
دعای اهل دلت باد مونس دل پاک
حافظ خود را مثال میزند که چه خوش و با نیک بختی و از راه میکده یا راه عشق (و نه راه شش جهت ) دل از جهان فرم و ماوه بریده و به دیر مغاک یا بینهایت خدا وارد شد ، پس دعای اهل دل که خواستار پیمودن راه حافظ هستند مونس و همراه دل پاک و زلال حافظ باد . اهل دل ،عاشقان راه میکده حافظ هستند که با بهره بردن از این شراب ناب و غزلیات زیبا به واقع و نه با لفاظی در راه او قدم میگذارند.

1399/08/05 18:11
برگ بی برگی

چه دوزخی چه بهشتی چه آدمی چه پری
به مذهب همه کفر طریقت است امساک
در مصر اول دوزخی مترادف آدمی یعنی انسان گرفتار درمادیات است که دلبسته چیزهای این جهان شده است و همواره خواستار افزودن بر آنها میباشد . و بهشتی مترادف پری ، یعنی انسانی که به معنویت و کمال رسیده و نیک بختی و آرامش نصیب او گردیده است . معنی مصراع دوم مذمت امساک و تشویق به سخاوتمندی ست . انسان دلبسته به ثروت های مادی با بخشش قسمتی از اموال خود به فقرا و انسان برخوردار از شراب ایزدی با گفتار و کردار خود دیگران را از این می معرفت برخوردار کنند . عدم این بخششها در هر مذهب و مرامی (کفر ) پوشاندن راه معرفت و در بعد مادی مسدود کردن برکت اموال انسان خواهد شد .

1399/08/20 19:11
جمشید پیمان

اگر شراب خوری،جرعه ای فشان بر خاک!
از آن گناه که نفعی رسد به غیر،چه باک! (حافظ)
جمشید پیمان، 19 ـ 11 ـ 2020
آیا می شود مشخص کرد که روی سخن حافظ در این بیت با کیست؟ مخاطبش خاص است یا عام؟ اگر خاص است، چه کسی می تواند باشد؟
به نظر من و با توجه به اشاره های پیدا و پنهان، مخاطب حافظ در این غزل و غزل پس از آن؛
هزار دشمنم ار می کنند قصدِ هلاک
کَرَم تو دوستی ، از دشمنان ندارم باک،
شاه شجاع است. معتقدم حافظ این دو غزل را یک‌جا به صورت پیام برای شاه شجاع فرستاده و کوشیده است کدورت میان او و خودش را با این ابراز اردات و وفاداری بر طرف کند و به هم‌پیاله ی روز های آشتی اش بگوید؛ بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت
( سعدی)
جستن مخاطب حافظ را وا نهیم و برویم در پی معنی بیت:
در اینجا بر مبنای نوع خوانش ، معنی های گوناگونی از شعرمی یابیم:
"اگر شراب خوری" ، به این معنی که اگر قصد نوشیدن شراب داری، یا هر وقت شراب می نوشی،یا اینکه بحث اصلا بر سر خوردن شراب نیست، اشاره اش به کیفیت خورنده ی شراب است: اگر اهل شرابخواری هستی، خبره ای و با آداب و رسوم آن آشنایی!
با توجه به باورم به اینکه مخاطب حافظ شاه شجاع مظفری است، او در این کوتاه سخن، همه ی این صورت ها را یک‌جا در نظر داشته است: زیرا شاه شجاع هم شراب‌خوار قهّاری بوده، هم اغلب شراب می خورده و هم وقتی حافظ به او می رسیده ، هوس شعر و شراب و موسیقی می کرده است: پس به شیوه ی تجاهل العارف به او می گوید :
ای شراب خوار آداب دان، اگر قصد شراب خوردن کرده ای، یکی از آداب آن را به یادت می آورم: جرعه ای از شرابت را هم بر خاک بیفشان!
چرا جرعه برخاک افشاندن در اینجا اهمیت می یابد؟
آیا حافظ به مخاطب شراب خواره ی آداب دانش یاد می دهد که ای عزیز بزرگوار فراموش نکن یک جرعه هم بر خاک بریز زیرا که از روزگاران کهن در سرزمین های گوناگون به عللی آب ، خون قربانی و یا شراب بر جایگاه مقدس و... می پاشیده اند و گونه ای از آیین پرستش بوده است؟
حال اگر مخاطب بگوید : من چرا باید این کار بیهوده را بکنم؟ حافظ چه پاسخی به او می دهد؟ بطور منطقی حافظ در پاسخ به این پرسش مخاطبش، او را سراغ مصراع دوم می فرستد و می گوید:
" از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک"!
من خواننده( شاید هم مخاطب خاص حافظ) می پرسد ؛ کدام گناه؟
به احتمال زیاد حافظ در اینجا به این آیه توجه داشته: " یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا"( از تو درباره ی باده و میسر «قمار» می پرسند! بگو در آنها گناهِ بسیار بزرگ و سودهایی برای مردم است، امّا گناه آنها بزر‌گ تر از سود آنها است)! « آیه 218 از سوره بقره ــ قرآن»
امّا آیا حافظ به رغم دستور خدا،ترغیب به ارتکابِ گناهِ شراب‌خواری می کند ، آنهم به طمع سودی که ممکن است در آن باشد؟ آنهم سودی که بهره ی شرابخوار و قمارباز می شود.
اگر بپذیریم چنین قصدی داشته است ، بی درنگ این سوال پیش می آید که پاشیدن جرعه ای شراب بر خاک چه سودی به مخاطب حافظ می رساند؟
برای اینکه معنایی باورپذیر بیابم ناگزیر باید برای خودم روشن کنم منظور حافظ از " خاک " در اینجا چیست؟ و هنگامی که می گوید " از آن گناه که..." به چه گناهی اشاره دارد؟
غرق در این فکر و خیال ها بودم که دو بیت دیگر از دو غزل دیگر حافظ به یادم آمد ؛
یکی این بیت:
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست "خاک"ی که به آبی نخرد طوفان را
و دیگری این بیت:
آنان که "خاک" را به نظر کیمیا کنند
آیا بُوَد که گوشه ی چشمی به " ما" کنند؟
در بیت نخست مقصود حافظ از " خاک"، انسانی است به اسم نوح! و در مصرع دوم از بیت بعدی منظورش از " ما"،خودش است که هم‌ردیف و هم‌ارز " خاک" در مصراع نخست کرده است!
باز می گردم به مصراع مورد نظرمان:
با توجه به تعبیر حافظ از "حاک" در این دو بیت به دو انسان( نوح و خودش)، نتیجه می گیرم که در اینجا هم وقتی به مخاطبش می گوید ؛" اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر "خاک"، اشاره به خودش دارد. حافظ به شیوه و روش رندانه ی خودش به مخاطبش می گوید بساط باده نوشی بگستراند و او را هم که خاک درگاهش است بی نصیب نگذارد!
کسی چه می داند، شاید سال های دراز پس از مرگ حافظ وقتی عبد الرحمان جامی این بیت را می سرود ؛
برخیز ساقیا به کرم جرعه‌ای بریز
بر عاشقان غم‌زده زآن جام غم‌زدا ، از همین بیت حافظ تاثیر گرفته بوده!
امّا هنوز " آن گناه" مشخص نشده است:
به نظر من حافظِ رند و قلندرِ و لا ابالی، بیمی از باده نوشی ندارد و کیفرش را هم به مِهر و کَرَم پروردگارش واگذاشته است.اما در اینجا " آن گناه" ایهام معنایی دارد: شاید به مخاطبش می گوید ؛ تو که گناه باده نوشی به گردنت است دست کم بگذار از آن به من هم سودی برسد! و یا شاید هم حافظ نه باده خواری ،که تبذیر در افشاند ن جرعه ای از باده برخاک را گناه دانسته و به مخاطبش گفته است هرچند شراب به من دادن( جرعه بر خاک افشاندن) نوعی تبذیر و است و گناه، اما چون نفعی از این کار به من می رسانی ، از این ریخت و پاش دست نکش! او همین مفهوم را درچند بیت بعد با زبانی دیگر و تاکید بر ناپسند بودن امساک( در مقابل تبذیر)، یادآور می شود:
چه دوزخی چه بهشتی چه آدمی چه پری
به مذهب همه، کفرِ طریقت است امساک
به هر روی، یک بار دیگر: چون نیست خواجه حافظ، معذور دار ما را !

1399/11/22 15:01
محمد

من اهل شیراز و بزرگ شده ی این شهر هستم ، توی این شهر کسی به درخت انگور نمیگه درخت رز (raz) , توی لهجه ی شیرازی گفته میشه درخت رز (rez) , با توجه به اینکه حدود 12 نسل از حافظ تا به امروز فاصله داریم با حدود 50 سال به ازاء هر نسل و اینکه هر نسلی نحوه ی تلفظ هر کلمه ای رو از پدران و نسل قبلش یاد میگیره ، به نظر بنده کلمه rez صحیح است .

1399/12/23 12:02
غلام اسدی

آقا سید علی ساقی متن کامل و عالی بود . سپاس
جرعه ای فشان بر خاک تمثیلی است همچون تو نیکی میکن و در دجله انداز

1399/12/09 04:03
Asm

حاشیه نوشتنهای دوستان خیلی جالبه
یکی آسمان و ریسمان بهم می بافه که به شاعر یاد بده منظورش از شعر خودش چی بوده و اشاره به فلان آیه قرآن کرده !
اون یکی بیان صریح رو ترجمه میکنه به می حق و می وحدت و چه و چه
دیگری میاد توضیح بیت بگذاره بدتر خواننده را گیج میکند
و تمام این موارد ماحصل عدم شناخت کلیه عزیزان با تاریخ و علوم و اصطلاحات رایج و رسوم دوران قدیم همین مملکت خودمان است .
الحدلله اینقدر فاضل و عالم داریم حال و روزمان در تفسیر 4 بیت شعر این است ، نداشتیم چه می شد ؟
بیت اول اشاره به رسم قدما ( و صد البته تا امروز هم همچنان کسانی که در کار عرق گیری هستن معتبره ) در دور ریختن پیمانه اول داره
قدما به تجربه دریافته بودن اگر پیمانه اول حاصل از تقطیر را دور بریزند سردرد و حالات بد دماغی شرب خمر از بین میره
دلیلش رو نمیدونستن ولی رسم شده بود که پیمانه بر خاک میریختن و این اصطلاح رایج در ادبیات فارسیه
امروز میدونیم نقطه جوش متانول ( الکل چوب ) چند درجه از اتانول پایینتره و حین تقطیر اگر ناخواسته متانول حاصل از شاخه و هسته انگور داشته باشیم ( که معمولا هم مقدارش نسبت به اتانول خیلی کمتره ) اولین خروجی حاصل از تقطیر متانوله .
این رسم بوده و هنوزم هست که پیمانه اول یا به قول خودشون سربار رو دور میریزن که دوار سردرد و تهوع نشن
و مثل همیشه استعاره در شعر فارسی که این رسم رو به رساندن خیر به دیگران تشبیه کردن ...
مهندس فلکی راه شش جهتی
تا قبل از هندسه جدید دکارتی سیستم اقلیدسی همه جا منجمله ایران حاکم بود و فضای سه بعدی رو به فرم شش جهتی ( بالا پایین - چپ راست - جلو عقب ) منظور میکردن
شاعر داره اشاره میکنه طراح فلک یا همون دنیا شش جهت در ازل قرار داده
حالا میدونیم شش جهتی نداریم 3 جهته ایکس و ایگرگ و زد هست با دو علامت مثبت و منفی برای هرجهت که میشه شش جهت حافظ
از این مدل انعکاس دیدگاههای علمی اونزمان ( عموما غلط ) در تالیفات تمام علما و فضلا و دانشمندان و فلاسفه قدیم زیاد داریم (دوستان در قرون 20 و 21 چه بحر طویلها در باب شش جهت و توجیه و تفسیرش نوشتن بماند )
خود حافظ مجددا : لعلی از کان مروت بر نیامد سالهاست / تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد ؟
اشاره به اعتقاد علمای قدیم در باب احجار کریمه است که فکر میکردن سنگهای قیمتی در اثر برخورد رعد و برق به زمین تولید میشن و در باب استعاره شاعر داره میگه روزگار بی وفا و بی برکت شده و حاصل فرایندهای طبیعی دیگر سنگ قیمتی تولید نمیکنه ( تشبیه برای وضعیت کشور بعد از حمله مغول )

و و و ...

دوستان باور کنید یا نکنید به صرف حفظ کردن چند واژه فارسی میانه نمیتونید هیچ اثر مکتوبی از اون دوره رو کامل درک کنید و وقتی در ذهنتون رابطه منطقی بین موضوع و طرز بیان پیدا نمیکنید به صحرای کربلا میزنید
علما و فضلای ما در قدیم جامع الاطراف بودن ( تا بعد از مشروطیت هم وضع به همین منوال بود ) یعنی آشنایی عمومی در حد بضاعت با اکثر علوم زمان خودشون داشتن ...
آموزش مدرن باعث شد روشها تخصصی بشه منتهی در ترجمه اصطلاحات قدیم همینطوری گیر میکنیم چون مثلا فیزیک زمان حافظ رو بلد نیستیم اما قبل از آموزش کلاسیک و دانشگاهی مثلا علامه قزوینی کامل متوجه متون قدیم می شد و میتونست توضیح بده و تصحیح کنه
بهترین و قویترین کسانی که در زمینه زبان و ادبیات ما کار کردن مستشرقین و محققین خارجی بودن ، همینایی هم که تا الان از گذشته خودمون بدست آوردیم کار اونا بوده .
نمیتونید ارتقای سطح بدید بیشتر خراب و مغلوطش نفرمایید

1403/01/09 07:04
حمید

ASM عالی و مناسب و به جا و درست فرمودید

1399/12/15 13:03
حُجر سوری

درود بر دوستان گرامی و سپاس از asm, حقا که درک کردی و آموختی. ای کاش در مورد هرچیزی،تا سواد کافی نداریم، نظر ندهیم. به قول شما خدمتی که نداریم حداقل هنر بزرگان را خراب نکنیم. دم شما گرم

1400/03/04 16:06
برگ بی برگی

دوست دارد یار  این آشفتگی

کوشش بیهوده به  از خفتگی

بزرگواری می گفت بدترین فیلمهای سینمایی نیز حداقل از یک سکانس یا دیالوگ خوب بی بهره نیستند، نگارنده به نوبه خود از بیشترِ شرح ها و نظراتِ دوستان بهترین بهره ها را برده و سپاسگزاری میکنم حتی نظراتِ مخالف نیز حاوی نکات آموزنده میباشند  اما  هیچ دلیلی  نمیتواند مانعی برای دریافت معنوی این آثار فاخر و بی نظیر  در جهان  باشد که تعالی دهنده  روح  و ارتقای نگرشِ انسان به هستی هستند. تمثیل های عرفا وبزرگان برای انتقالِ مفاهیمی هستند که  با بیان ساده حق مطلب ادا نمی شود لذا اگر علمِ امروز خلافِ باورهای علمی گذشتگان را ثابت نموده، آن بزرگان در آثار خود بهره‌برداریِ لازم را برده و مفهوم مورد نظر را انتقال داده اند و پس از این مباحثه بر سرِ ابزارِ انتقالِ پیام  بیهوده است، مولانا میفرماید :

ای برادر قصه چون پیمانه ایست     معنی اندر وی مثال دانه ایست

دانه معنی بگیرد مرد عقل      ننگرد پیمانه را گر گشت نقل

مواردی مانند اینکه سنگ در اثر تابش خورشید تبدیل به لعل شود و یا قطره‌ی باران در صدف تبدیل به مروارید میشود و مواردِ دیگر همگی تمثیل بوده و آنچه اهمیت دارد دریافتِ منظورِ سراینده اثر است، در تورات و قرآن نیز داستان های بسیاری هستند که هیچگونه مبنای علمی نداشته وصرفاً برای انتقال مفاهیم بیان شده اند، برای نمونه کشتی نوح و جمع آوری کلیه حیوانات و بقیه ماجرا و یا عصای موسی و تبدیل آن به اژدها، زنده کردنِ مرده ها توسط عیسی مسیح، تبدیل آبِ رودِ نیل به خون ، شکافتن دریا برای موسی ، متلاشی شدن کوه طور در برابر  موسی ، دونیم شدن ماه توسط پیامبر اسلام، درافکندن ابراهیم درآتش و تبدیل شدنش به گلستان، در چاه افکندنِ یوسف و بسیاری دیگر از تمثیلات قرآنی که از آنها به معجزات یاد شده است همگی در راستای انتقالِ پیام های عالم معنا درقالب کلمات  و داستان می باشند و عارفان یا  بزرگان ادب پارسی مانند عطار، مولانا ، فردوسی ، حافظ، سعدی و بزرگان دیگر نیز چنین کردند یعنی علاوه بر پرداختن به داستانهای قرآن، خود نیز تمثیل هایی بسیار عالی و اثربخش بیان کرده اند که توسط اندیشمندان گذشته و معاصر رمز  گشایی شده اند  اما هنوز جای کار بسیار دارند و چه بسا آیندگان به لطف اینترنت و دسترسیِ آسان به آثار بزرگان و اندیشمندانِ  گذشته، کاملتر از گذشتگان و معاصران در شرح آنها اهتمام ورزند. اما آنچه مهمتر مینماید تاثیر  آنهمه  همت و کوشش آن بزرگان است که عمر خود را به منظور تبدیل جهان به جای بهتری برای زیست انسان و سایر باشندگان صرف کرده اند، کاری که تا کنون علم و تکنولوژی موفق به انجام آن نشده است، انسان علاوه بر تخریب محیط زیست و امکانات آن مانند آب و هوا، معادن، کوه ها، جنگلها، دریاها و حیوانات و گیاهان را به نابودی کشیده و با جنگهای ویرانگر شهر های انسانهای دیگر را بر سرشان خراب و آنان را آواره میکنند و هر روز با اتلافِ وقت و انرژی و منابعِ مالی و کانیِ جهان در پی تولید سلاح های مخوف تر هستند تا وسیعتر تخریب و کشتار کنند و هرچه بیشتر غم و درد و ماتم را در جهان منتشر کنند، بهره کشی از انسانها و بی عدالتی که دیگر جای خود را دارد، پس بنظر میرسد تنها راه نجات بازگشت به سخنان این بزرگان باشد که همگی زبانِ خداوند بوده و خواستارِ تغییر و تبدیلِ هر انسانی با کار بر روی خود میباشند چنانچه در کلام ِ مستقیمِ حق نیز آمده است که او هیچ قومی را تغییر نخواهد داد مگر آنکه هر نفسی خود را تغییر دهد و با این تغییر است که انسانها عاشقانه به کُلِ هستی و به هم نوعانِ خود نگریسته و شادتر زندگی خواهند کرد و خبرِ خوب اینکه بر مبنای تئوری دیالکتیکِ هگل اوضاع در این راستا پیش می رود، یعنی علاوه بر پیشرفت هایِ شگفت انگیزِ علمِ حصولی و مادی، علومِ حضوری نیز در حالِ رشدِ نسبی هستند چنانچه نسبت به یکصد سالِ پیش از این به حقوقِ طبیعت و حیوانات و البته تا حدودی هم به حقوقِ انسانها بهایِ بیشتری داده می شود و حداقل در لفظ و بیان از تبعیض نژادی برائت می‌جوییم و انسانها را برابر می خوانیم. نتیجه اینکه؛

فریادِ حافظ اینهمه آخر به هرزه نیست 

هم قصه‌ای غریب و حدیثی عجیب هست 

1400/03/07 05:06
حمید رضا۴

خانم/آقای برگ بی برگی،

براستی نیازی نیست بخواهم دستاوردهای بی شمارِ دانشمندان و تأثیرشان در بهبودی و بهزیستی جامعه انسانی که تنها در کمتر از یک سده و نیم گذشته شکوفا شده را یاد آوری کنم.

آنچه شما تخریب میخوانید، از سوی کسانی بوده که این دستاوردها را در راه پیشبردِ باورهای گوناگون شان و دستیابی به زور و سرمایه “به نادرستی” بکار برده اند. کسانی که حتی اندکی حس انساندوستی، درک از متفاوت بودن انسانها، مهربانی با آنان، و احترام به طبیعت و به هستی در وجودشان نبوده و نیست.

بزرگانی که ذکر کردید و طرفدارانشان، قرن ها فرصت داشته اند که در زمان و هنگام شکوفاییِ علوم تجربی، جامعه انسانی را به رشد بالایی از اخلاق و رفتار و کردار رسانده باشند. اما شکست خوردند. چرا که همه آن روابط انسانی و زمینی که ذکر کردم را فنای یک چیز و فقط یک چیز کردند… غرق شدن در عشق به خدا.

اگر جایی می خوانیم “بنی آدم اعضای یکدیگرند”، در برابرش ده جای دیگر زن ستیزی، مسیحی و زرتشتی و یهودی و ناباور ستیزی، تحقیر انسان نادان، تحقیر حیوان، نامهربانی با خطاکار، و توجیه بیگناه کشی می بینیم.

شما دوست گرامی، روزانه از این پیچیده ترین سخت افزار و نرم افزار و نیز اینترنت برای ابراز عقیده و پیشبرد باورهایتان استفاده می کنید. پس با چه منطق، انصاف و وجدانی،  دستاوردهای دانشمندان را که در اختیارتان نهاده اند را بی اعتبار و یا در واقع “تخریب” میکنید؟

خوشبختانه نسل های جوان که در کنار ادبیات، نیز علوم تجربی، اجتماعی، روانشناسی و تاریخ را در دانشگاه ها فرا می گیرند، در می یابند که آثار بزرگانمان هنریست بی مانند. آنجا که گفته ها، پندها و باورهاشان کاربرد دارد، از آن بهره ببرند و آنجا که خطا گفته اند را با درک زمان و مکان و بدور از خشم چشم پوشی کنند.

و نه اینکه آنان را انسان کامل و گفته هایشان را حقیقت و راه زندگی بدانند و سپس فقط با هم باورانشان مهربانی کنند.

با سپاس و احترام و آرزوی شادی و تندرستی

1402/12/28 05:02
برگ بی برگی

درود بر حمید رضای گرامی، پس از مدتها بارِ دیگر به این غزلِ زیبا رسیدم و با مشاهده‌ی پیامِ جنابعالی که می تواند نظر و دیدگاهِ منتقدانِ بسیاری باشد ضروری دیدم در اندازه درکِ خود از مواردِ ذکر شده به آنها بپردازم. نکته اول اینکه بر هیچ کسی پوشیده نیست که دستاوردهای علمیِ دانشمندان در راستایِ رفاه و آسایشِ مردم بوده است و عارفان نیز بر سرِ این موضوع با عالمان بحثی ندارند کما اینکه مولانا در بیانِ اندیشه هایِ خود بارها به آن پرداخته است ضمنِ اینکه اینگونه علوم برای مثال علمِ پزشگی و نجوم را نیز برایندِ علمی می داند که با وحی از عالمِ غیب و بواسطۀ پیامبران به دانشمندان رسیده است، شاید با ابیاتِ زیر موضوع کمی روشن تر شود؛

پس‌ طبیبان از سلیمان زان گیا      عالم و دانا شدندی مقتدی

تا کتبهایِ طبیبی ساختند      جسم را از رنج می پرداختند

این نجوم و طب وحیِ انبیاست    عقل و حس را سویِ بی رَه  رَه کجاست؟

سپس ادامه می دهد انسان از قابلیتِ تعلیم و پرداخت و توسعه چنین علومی برخوردار است که منتج به توسعه و بقولِ شما تخصصی شدنِ آنها تا به امروز شده است که شگفت انگیز است،

عقلِ جزوی عقلِ استخراج نیست     جز پذیرای فن و محتاج نیست 

قابلِ تعلیم و فهم است این خرد       لیک صاحب وحی تعلیمش دهد

موردِ دیگر اینکه بزرگان طبیب یا دانشمندانی نبوده اند که وظیفهٔ آنها توسعهٔ علومِ حصولی باشد و هدفشان بفرموده شما "شکوفایی علومِ تجربی"، آن بزرگان طبیبان الهی هستند که رسالتشان شکوفایی و تعالیِ انسان بصورتِ فردی بوده است که اگر تحقق پذیرد می تواند منجر به تعالیِ نوعِ بشر بصورتِ جمعی گردد، و در اینصورت است که تخریب هایی که بدرستی به آنها پرداختید متوقف خواهد شد و جامعه به "رشدِ بالایی از اخلاق و رفتار و کردار" خواهد رسید. اما این مطلب که آن بزرگان بقولِ شما غرقِ عشقِ خدا بودند منافاتی با اهدافِ آنان که انتقالِ مفاهیمِ عالیِ معرفتی به سایرین است ندارد، همانطور که می دانیم فیلسوف و عارفی چون ابن سینا سرآمدِ دانشمندانِ دوران در شرق و غرب بوده است و کتابهای قانون و شفای او تا سده ها در دانشگاه هایِ جهان تدریس می شد و البته کم نبودند دانشمندانی دیگر که از ایران و مشرق زمین علومِ مورد نظر را در جهان توسعه دادند و از نگاهِ جهانیان نه تنها شکست نخوردند بلکه زیربنایِ علومِ امروزی را بنیاد نهادند و البته این منحصر به ایران و کشورهای اسلامی نبود بلکه نوابغِ بسیاری نیز از دلِ کلیساهای غرب ظهور کردند که موجبِ شکوفایی علم و هنر در جهان گردیدند اگرچه برخی از آنان در زمانِ خود توسطِ سطحی نگرانِ متعصب در همان کلیساها تکفیر و به گناهِ ناکرده مجازات شدند.

اما در باره‌ی اینکه برخی از گفته ها و پندهای بزرگان درست است و می تواند موردِ پذیرشِ جوانان باشد و آنجایی که خطا گفته اند را "با درکِ زمان و مکانِ و بدور از خشم باید چشم پوشی کنند" بنظر میرسد شخصاََ عنایت نکرده و با خشم آن بزرگان را متهم به انواعِ خطاها می کنید که البته حافظ برای چنین دیدگاهی در چند قرن پیش از این پاسخ داده است آنجا که فرموده؛ "چو بشنوی سخنِ اهلِ دل مگو که خطاست  /  سخن شناس نِه ای جانِ من خطا اینجاست" و ایکاش برای آن بزرگانی که بنی آدم را اعضایِ یکدیگر می دانند و مفاخرِ جهان هستند مثالی می آوردید که زن ستیزی کرده باشند و یا به تحقیرِ انسانهای نادان و یا نامهربانی با خطا کاران و موارد دیگری که ذکر نمودید پرداخته باشند، بلکه بر عکس بارها خطایِ انسان را توجیه پذیر و طبیعی ذکر می کنند که می تواند با مراجعه به چنین طبیبانِ الهی به درمانِ خود پرداخته و درصدِ خطاهایِ خود را کمتر کند تا به شادیِ حقیقی که حقِ هر انسانی در این جهان است دست یابد. براستی آیا انسانِ مدرنِ امروز علیرغمِ رفاه و آسایشی که به لطفِ علومِ حصولی به آن دست یافته است شادتر از گذشتگان زندگی می کند؟ اگر‌چنین است پس چرا باید با قرص های آرامبخش بخوابد و چرا باید هر روزه هزاران تُن موادِ مخدر تولید شود و میلیونها لیتر مشروبات الکلی؟

 

1401/03/05 20:06
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

1401/04/08 10:07
محسن

استاد مهدی نوریان این غزل را خوب شرح کرده‌اند:

پیوند به وبگاه بیرونی

1401/06/13 15:09
Milad Mohamadi

بیت اول به نظرم اشاره به تفکر خیام داره

این کوزه چو من عاشق زاری بودست...

خاک استعاره از انسان هست

 

1402/12/23 02:02
دکتر حافظ رهنورد

آن دوستی که در مورد پیک اول عرق نوشتی

حافظ از مشروب حرف نزده که ما بچسبانیمش به اتانول و متانول. حرف از شراب است و شراب اسم خاص است؛ نه مثل مشروب اسم عام. بعد هم که از دختر رِز سخن گفته و این تایید همان شراب است و نه مشروب. البته نباید به تفسیرهای عجیب‌وغریب برخی دوستان از شراب به‌عنوان می الاهی و چنین موهومات هم توجه داشت.