گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹

ما را زِ خیالِ تو چه پروایِ شراب است؟
خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است
گر خَمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شَربَتِ عَذبَم که دهی، عینِ عذاب است
افسوس که شُد دلبر و در دیدهٔ گریان
تحریرِ خیالِ خطِ او نقشِ بر آب است
بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود
زین سیلِ دمادم که در این منزلِ خواب است
معشوق عیان می‌گذرد بر تو، ولیکن
اغیار همی‌بیند از آن بسته نقاب است
گل بر رخِ رنگین تو تا لطفِ عرق دید
در آتشِ شوق از غمِ دل، غرقِ گلاب است
سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم
دست از سرِ آبی که جهان جمله سراب است
در کُنجِ دِماغم مطلب جای نصیحت
کـ‌این گوشه پر از زمزمهٔ چنگ و رَباب است
حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز
بس طُورِ عجب لازمِ ایامِ شباب است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۹ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۲۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۹ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۲۹ به خوانش عبدالحمید ضیایی
غزل شمارهٔ ۲۹ به خوانش هادی روحانی
غزل شمارهٔ ۲۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۹ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۲۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۹ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۲۹ به خوانش احسان حلاج
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۲۹ به خوانش محمدرضا ضیاء

حاشیه ها

1389/11/26 04:01
شادان کیوان

در بیت اول شاعر "خیال "معشوق را مست کننده تر و سکر آور تر از شراب میداند و با داشتن آن، نیازی به این نمیبیند. همچنانکه در خمخانه (میکده) ای که خود مست و خراب باشد کسی را پروای خم نخواهد بود.
در بیت دوم این غزل کلمهُ عذب ( با عین مضموم و ذال ساکن) بمعنای شیرین است و با عذاب جناس خطی دارد اما در دو معنای متضاد ، که با استادی در کنار هم آورده شده اند .
"نقش بر آب " در بیت سوم دو معنا را بذهن متبادر میسازد هم معنایی که امروزه هم بکار میبریم و هم اینکه نقش معشوق که قاعدتا باید بر دیده بنشیند بواسطهُ جوشش و غلیان اشک، لاجرم بر آب دیده مینشیند که کنایه از شدت اشک است. اشاره به شدت ریزش اشک در بیت چهارم هم تکرار شده و چشم شاعربواسطهُ سیلاب اشک مکان امنی برای خواب دانسته نشده است. البته این بیت اشارهُ عرفانی هم دارد باینکه این جهان هستی جای امن خواب نیست و باید هشیار بود.
بیت پنجم عرفان زیبایی در خود دارد و میفرماید خداوند از دیده ها پنهان نیست و عیان و دیدنی بر تو میگذرد اما چون تو اهل دل نیستی و با او غریبه ای پس در نقاب میرود و تو متوجه او نمیشوی.
سر آب (با کسرهُ بین) با سراب در بیت هفتم ضمن داشتن جناس خطی، در دو معنای متفاوت بکار رفته اند.
طور (در بیت تخلص) مفرد اطوار است که امروزه هنوز کم و بیش مصطلح است.

1391/09/28 22:11
علی هاشمی زنوز

دوست گرامی شادان کیوان در بیت دوم کلمه عذب ؛ ع مفتوح است نه مضموم.
پیوند به وبگاه بیرونی/ یا لغت نامه دهخدا
ضمنا از توضیحات زیبای شما در حاشیه غزلها نهایت لذت و استفاده را برده ام. از شما سپاسگزارم

1392/01/08 01:04
امین کیخا

نامیدن گیتی به عالم خواب انگارش صوفیانه و رندانه حافظ و دیگر هماندیشانش می باشد و ان سرای را هر چند نازک تر اما واقعی تر می گیرند ، گویی عوالم پیوستار و طیفی هستند از عوالم جسمانی و کثیف و عوالم میانگیر تا جهان مینو و خواب در این میان نقش برجسته ای در امیختن جهانها وجانها با هم دارد ، دمادم هم نوعی باده پیمودن است که اشام اشام می نوشیده اند و در پیوند با خم خم خانه و شراب امده است

1392/03/04 02:06
امین کیخا

عرق کردن می شود زوهیدن به فارسی

1392/05/24 23:07
رهگذر

ببخشید آقا امین زوهیدن یعنی چه

1392/05/24 23:07
امین کیخا

رهگذر نیکرای اشکار نوشتم ، یعنی تراویدن بویژه تراویدن اب و عرق کردن هم می شود .

1393/03/17 07:06
سعید

با سلام..
وزن شعر مستفعل مستفعل مستفعل فعلن است...اگر چیزی هست که من نمیدانم لطفا راهنمایی کنید

1393/09/11 13:12
جسین شطی

درود بر شما
وزن درست همینی است که گنجور نوشته (با توجه به هجا بندی)
اگر بنا هم بود وزن با مستفعل شروع گردد اینگونه میشد
مستفعل مستفعل مستفعل مستف

1393/10/07 20:01
حمید م

سلام
شعر بسیار زیبایی است .
توصیه می کنم با صدای فراز کاویانی (آلبوم نقش نگار)گوش کنید.

در گوش دمـاغم مطلب جــای نصیــحت
کاین گوش پر از زمزمۀ چنگ و رباب است

1395/02/11 09:05
میر ذبیح الله تاتار

سلام
گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است
حضرت لسان الغیب در ارزش ومقام دوستی می گوید :
اگرمرا به بهشت ببرند، وآنجاازشرابهای بهشتی به من بدهند،اگرتنهاباشم ارزشی ندارد باید بادوستان به بهشت بروم وباده بهشتی بنوشم.

1395/02/11 10:05
میر ذبیح الله تاتار

فیضی نیزچنین گفته است:
بر بحرو بر و خشک و تر دهر گذشتیم
جز آب رخ دوست جهان جمله سرابست

1395/10/06 02:01

اگر بنا بر این باشد که قافیه (حباب) هم در این شعر وجود داشته باشد و برای پرهیز از تکرار ِ قافیه (سراب) در هر دو بیت:

سبز است در و دشت، بیا تا نَگُذاریم
دست از سر آبی که جهان جُمله سراب است!
و
راه ِ تو چه راهی‌ست، که از غایت ِ تَعظیم
دریا یِ محیط ِ فلک‌اش عین ِ سراب است!

که در تصحیح قزوینی غنی بیت اول و در تصحیح ناتل خانلری بیت دوم آمده است و سایه هر دو را آورده است؛

من برخلاف ِ نظر ِ شاملو (که برای یکی از این دو بیت قافیه ی «حباب» را درج کرده)، حُباب را به بیتی می دهم که در آن «دریا» و «محیط» (چه اقیانوس و چه احاطه کننده) در آن باشد. حباب و آب و موج و کف ِ حاصل از امواج ِ دریا تناسبی دارند. و سراب را به بیتی می دهم که «سر ِ آب» در آن آمده است و جهان را هم چیزی مانند سراب (چیزی که مانند ِ جهان فریبنده است) دانسته.
یعنی به این شکل:

سبز است در و دشت، بیا تا نَگُذاریم
دست از سر آبی که جهان جُمله سراب است!
و
راه ِ تو چه راهی‌ست، که از غایت ِ تَعظیم
دریا یِ محیط ِ فلک‌اش عین ِ حباب است!

شاملو حباب را به بیت نخست داده و سراب را به بیت دوم.

1396/04/17 16:07
علی۹۹

گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است
یک اموزهٔ دیگر از حضرت حافظ در نکوهش
تک خوری

1396/09/09 23:12

ما را ز خیال تو چه پَروای شراب است
خم گوسرخودگیرکه خُمخانه خراب است
غزلیست پخته،نغز و سراپا عرفانی. حافظ دراین غزل زیبا، ضمن اشاره به جایگاهِ والای دوست، ازناپایداری وفریبندگی ِ جهان سخن گفته و اندرزهای گرانبهایی به جویندگان حقیقت ارایه نموده است.
پَروا: 1-بیم ، هراس . 2 - تاب ، توان . 3 - آهنگ ، عزم . 4 - میل ، رغبت . 5 - توجه ، التفات .
"سرخودگیر"به این معنی که : سر خُم را تا رسیدن ِ شراب با خمیر ویا گِل می پوشانند، اشاره دارد. به خُم بگویید که سرخودرابازنکند، چراکه طالبی ندارد. همانگونه که سرخودرا باگِل گرفته، ساکت وسردرگِل فروبماند.
خُمخانه: جایی که خُم هارا نگاهداری می کنند. میخانه
خراب است: کارنمی کند،مشتری ندارد وازرونق افتاده است. "خراب است" به معنی مست است نیزهست. درهردومعنی بکاررفته وشاعریقیناً هردورا مدِّ نظرداشته است.
ای دل آندم که خراب ازمی گلگون باشی
بی زروگنج به صدحشمت قارون باشی
معنی بیت: فکروخیال توآنقدرمستی بخش وشادی آورست که ما اصلاً میل ورغبتی به شراب پیدانمی کنیم. بگو خُم سرخودرا بازنکند نیازی به شراب نیست،باهمان گِلی که سرخودراگرفته، درکارخودش باشد،خُمخانه ازکارافتاده ومیکده بی مشتریست. ویا خُمخانه( میکده) ازخیالاتِ خوش ما مستِ مست است.
حافظ هرچند که درسراسر دیوان ِ خویش ازشراب وساغروعیش وعشرت سخن گفته، لیکن آنجاکه پای شرابِ خیال معشوق ومی ِ چشم ساقی درمیان باشد هیچ رغبتی به میخواری وشراب ندارد.
مِی ای درکاسه ی چشم است ساقی رابنامیزد
که مستی می کند باعقل ومی بخشدخماری خوش
گر خَمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شربت عَذبم که دهی عینِ عذاب است
خَمر: باده
بریزید: دوربریزید
دوست: معشوق. بعضی ازشارحان دوست رابه معنای رفیقِ گرمابه وگلستان گرفته اند که غیرحافظانه است. منظورحافظ ازدوست همان معشوق اَزلیست.
عَذب: خوشگوار
عذاب: درد ورنج
اگرشرابی که می خواهید برای من بدهید حتّا اگرشرابِ بهشتی بوده باشد، آن را دوربریزید، من میل ورغبتی برای نوشیدن شراب ندارم. بدون حضور دوست(معشوق) خوشگوارترین شربت نیز برای من عذابِ واقعی است!
حافظ بدون دوست، نه تنها ازشرابِ بهشتی حتّا ازکلِّ بهشت نیزچشم پوشی کرده وباخاکِ کوی دوست برابرنمی کند.
باغ بهشت وسایه ی طوبا وقصرحور
باخاکِ کوی دوست برابرنمی کنم
افسوس که شد دلبرودردیده ی گریان
تحریر ِ خیال ِ خطِ او نقش برآب است
شد دلبر: دلبر برفت
تحریر: نوشتن وترسیم کردن
نقش برآب است: چشمانم پرآب است وهرتصویری که ازخط وخال دوست مجسمّ می کنم دراشک چشمم می نشیند وازبین می رود. افسوس خوردن شاعر به همین سبب است. فَوران ِاشک چشم اَمان نمی دهد که شاعر تصویرسازی کند تا دلش اندکی آرام گردد.
معنی بیت: دریغا که دلبر رفت وچشمان مراگریان گذاشت. آنقدراشک می ریزم که قادرنیستم تصویری درست ازشمایل وخط وخال معشوق مجسّم کنم.تلاشهایم نقش برآب است. سیلاب اشک، تصاویر ذهنی ام را تخریب می کنند.
دوراز رُخ تودَم به دَم ازگوشه ی چشمم
سیلاب سرشک آمد وطوفان بلا رفت
بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود
زین سیلِ دَمادَم که دراین منزل خواب است.
دمادم را دُمادُم نیز می توان خواند،به معنای پیوسته و به دنبال ِ هم. تفاوتی درمعنا ایجادنمی کند ولی دَمادَم خوش آهنگ تراست وبا دَراین منزل هماهنگ.
این بیت هم درادامه ی بیتِ قبلیست هم معنای عرفانی عمیقی دردل خود دارد.
برداشتِ اوّل:
خطاب به دیدگان خویش می فرماید:
ای دیده به خودت بیا، ازاین همه سیلاب سرشکی که ازاندوهِ فراق دلبرجاریست، امنیّتِ جانمان به خطرافتاده و درمعرض نابودیست،اینقدراشک مریزوآرام باش.
برداشت دوّم:
دنیا باهمه ی زیبائیها ومظاهرفریبندگی هایش، ناپایداراست ودرهرلحظه اززندگانی، صدهاخطر درکمین است. تاکی درخواب غفلت توان بود؟ باید بیدارباشی(آگاهی بدست آوری وبا چشمان باز گام برداری) تا لغزش پیدا نکنی. فقط بادانایی ،معرفت ومهارت است که می توان ازمیان این همه آشوب وسیلاب وطوفان گذرکرد وراهی به سوی سعادت وسرمنزل مقصود پیداکرد.
نقدِعمرت ببردغصّه ی دنیا به گزاف
گرشب وروز دراین قصّه ی مشکل باشی
معشوق عیان می‌گذرد بر تو ولیکن
اغیار همی‌بیند از آن بسته نقاب است
حافظ دراینجا یکی دیگرازنکاتِ کلیدی جهان بینی ِ خاص خودرا مطرح نموده است.
درنگرش حافظانه،معشوق(خدا) درهمه جاآشکاراقابل رویت ودردسترس همگان است. بااین شرط که باید دیده را قابل سازی تا نظربرآن منظربی بدیل اندازی.
عیان :آشکار
اَغیار: نامحرمان، بیگانگان
نقاب: حجاب
معنی بیت: خداوند(معشوق) درجای جای این جهان درهمه حال مشغول جلوه گری هست. ولی باید مَحرم باشی (آئینه ی چشم ودل را اززنگارهای هواوهوس وکینه وبددلی پاک کنی) تا بتوانی مشاهده کنی. به همین سبب است که درحجاب فرورفته تاازدیدِ نامحرمان ونااهلان پوشیده بماند.
چشم آلوده نظرازرُخ جانان دوراست
بر رُخ اونظرازآینه ی پاک انداز
شاید روانشادسهراب سپهری تحتِ تاثیر همین مضمون ناب وزیبای حافظ، این شعرزیبا وبیادماندنی راسروده بود.
اهل کاشانم
روزگارم بد نیست
تکّه نانی دارم ، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی.
مادری دارم ، بهتر از برگ درخت.
دوستانی ، بهتر از آب روان.
و خدایی که در این نزدیکی است:
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند،
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه.
من مسلمانم،
قبله ام یک گل سرخ،
جانمازم چشمه، مُهرم نور،
دشت، سجّاده ی من.
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.
در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف.
سنگ از پشت نمازم پیداست:
همه ذرّاتِ نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد ، گفته باشد سرِ گلدسته یِ سَرو.
من نمازم را پی ِ "تکبیره الاحرام"ِ علف می خوانم،
پی ِ "قد قامتِ" موج.
کعبه ام بر لب ِآب ،
کعبه ام زیر اقاقی هاست.
کعبه ام مثل نسیم ، می رود باغ به باغ ، می رود شهر به شهر.
"حَجر الاسود" من روشنی ِ باغچه است.......
گل بررُخ ِ رنگین تو تا لطفِ عَرق دید
در آتش شوق ازغم دل غرق گلابست
معنی بیت،خطاب به معشوق است:وقتی که رخسارتوبرافروخته می شود و دانه های عَرق بررُخ زیبای تومی نشیند زیبایی ولطافتِ مضاعفی به سیمای تومی بخشد. گل به این نکته پی برد وآتش اشتیاق به جانش افتاد، خواست اونیزمثل توباشد وازلطفِ عرق بررخسارخویش بهره مندگردد. ازاین حسرت ورَشک وحَسد است که همیشه غرق درگلاب است.
حافظ دراینجا به زیبایی به گلابگیری نیز اشاره کرده است. گل درآتش ِ رَشک وحَسد می سوزد وازحرارتِ این آتش عرقش درمی آید(گلابگیری) این جزای حسادت وحسدِ گل است که تاجهان باقیست درآتش خواهدجوشید.
درجایی دیگر"خورشید" ازرشک وحسدِ عرق ِ معشوق ،هر روزش درتب است!
عکس خوی برعارضش بین کآفتابِ گرم رو
درهوای آن عرق تاهست هرروزش تَب است
سبز است در و دَشت بیا تا نگذاریم
دست از سر ِآبی که جهان جمله سراب است
"سر ِ آب" با سراب گرچه به ظاهرشبیه هم هستند لیکن معنای متضاد دارند.حافظ به مددِ نبوغ خویش باچیدنِ آنها درکنارهم مضمونی زیباخَلق کرده است.
منظور از"سر ِآب" همان سر ِچشمه ساران است. ضمن آنکه دراینجا اشاره ای نیز به باده وشراب می تواندباشد.
معنی بیت: جهان سرسبز وباصفا شده (بهاراست) بیاتافرصت راغنیمت شمرده وقدرسرسبزی باغ وصفای بُستان را بدانیم ودرکنارچشمه ساران به عیش وعشرت بپردازیم. جهان همچون سرابی فریبنده است،قدرفرصت ها رابدانیم.
درجایی دیگر ازاین دو واژه مضمونی دیگرخلق کرده است.
دوراست سر ِ آب ازاین بادیه هشدار
تاغول بیابان نفریبد به سرابت
در کُنج ِ دماغم مَطلب جای نصیحت
کاین گوشه پر از زمزمه ی چنگ و رباب است
معنی بیت: ای ناصح، ذهن من سرشارازترانه وموسیقیست، من جزبه شادیخواری وعیش وعشرت به هیچ چیزدیگرنمی اندیشم.ذهن من اینگونه آفریده شده ونصیحت پذیرنیست،برمن خُرده مگیر وخودت راخسته نکن!
بروای ناصح وبردُردکشان خُرده مگیر
کارفرمای قَدَرمی کند این من چه کنم؟
حافظ چه شد اَر عاشق و رند است و نظرباز
بس طور ِ عجب لازم ِایّام شباب است
چه شد؟: چه اهمیّتی دارد
طور: روش
شباب: جوانی
"رند" ازنظرگاهِ واعظ وعابد وزاهد یعنی لااُبالی وبی قید وبند. امّا ازنظرگاهِ حافظ انسانی آزاداندیش، وارسته ورهاشده ازبندِ تعلّقاتِ دنیویست، ظاهری گناهکار دارد اما نیک پندار ونیک رفتاراست.
معنی بیت: حافظ اگر عاشق پیشه هست وبه خوبرویان نظر دارد،حافظ اگربه نظرشما گناهکاراست وبی قید وبند،چه اهمیّتی دارد؟ ازویژگیهای جوانی، پرداختن به عیش ونوش،کنجکاوی وارتکاب ِخطا وگناه است. خداوند اینگونه رقم زده تا ما با خطا وآزمون به نتایج جدیدی برسیم. باخطا وگناه یکی هیچ اتّفاق ِ ناگواری نمی افتد، ای واعظ و ای مُحتسب اینها طبیعیست زیادنگران مباشید!
خدا رامُحتسب مارا به فریادِ دَف ونی بخش
که سازشرع ازاین افسانه بی قانون نخواهدشد

1402/07/03 13:10
Mahmood Shams

با سلام و احترام 

معشوق عیان می گذرد بر تو ولیکن

اغیار همی بیند از آن بسته نقابست

بنظرم در مصرع دوم اشتباه برداشت کردید 

خداوند و خالق هستی یا همان معشوق ازلی در حجاب فرو نرفته و نیست 

بلکه در همه جا عیان حضور دارد ولیکن  مخلوق و عاشق نمی بیند 

یا نمی تواند ببیند و حضور معشوق را درک کند چون درگیر غیر است از هوا و نفس تا مشغله های ذهنی و یا سرگرم امورات زندگی و روزمرگی که حجاب و مانعی می شود تا نبیند ، 

میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز

حجابِ راه تویی حافظ از میان برخیز

خوشا کسی که در این راه بی‌حجاب رود

 

سپاس بیکران از زحمات شما که لذت حافظ خوانی با معنی و تفسیر دو چندان می کنید 

 

1397/01/18 19:04
نادر..

معشوق عیان می‌گذرد بر تو، ولیکن ...

در دیوان خواجه حافظ شیرازی به اهتمام مرحوم سید ابوالقاسم انجوی شیرازی بعد از بیت ششم غزل فوق الذکر، این بیت نیز آمده است؛،
در بزم دل از روی تو صد شمع برافروخت
وین طرفه که بر روی تو صد گونه حجابست
و در دیوان شاه نعمت الله ولی غزلی با این مطلع آمده است:
خوش آب حیاتی است که گویند شراب است
حالی و چه خوش حالی که دل مست و خرابست
و در دیوان خواجوی کرمانی نیز مطلع غزلی شبیه به آنچه که دیوان لسان الغیب شیراز است چنین آمده است :
یاران همه مخمور و قدح پر می نابست
ما جمله جگر تشنه و عالم همه آیست

با عرض پوزش متن فوق اصلاح می شود:
در دیوان خواجه حافظ شیرازی به اهتمام مرحوم سید ابوالقاسم انجوی شیرازی بعد از بیت ششم غزل فوق الذکر، این بیت نیز آمده است؛،
در بزم دل از روی تو صد شمع برافروخت
وین طرفه که بر روی تو صد گونه حجابست
و در دیوان شاه نعمت الله ولی غزلی با این مطلع آمده است:
خوش آب حیاتی است که گویند شراب است
حالی و چه خوش حالی که دل مست و خرابست
(دیوان شاه نعمت الله ولی، ص 82)
و در دیوان خواجوی کرمانی نیز مطلع غزلی شبیه به آنچه که در دیوان لسان الغیب شیراز است چنین آمده است :
یاران همه مخمور و قدح پر می نابست
ما جمله جگر تشنه و عالم همه آبست
(دیوان خواجو ی کرمانی، ص637)

1398/06/21 07:09

حال خوش عشق و خیال یار حافظ را به وجد آورده است به گونه ای که اعتنایی به حال خوش شراب ندارد.و خمخانه را بی رونق می بیند.
بیت2: اگر شراب بهشتی هم باشد بر خاک بریزید که گواراترین شربت بدون دوست چشمه جوشان عذاب است.( همه چیز در عشق با حضور دوست معنا و محقق می شود( مثل بهشت و گوارا بودن شربت و ... ). با عشق خودخواهی ذهنی و فکری سوخته است و تعریفی از بهشت و ... نیست. عشق کیمیایی است که در امور محال را ممکن می کند.
بیت3: وقتی او نیست چشمانم از اشک پر آب است افسوس که نمی توان بر آب خیال او را نقاشی کرد.( تمام تمرکز بر حضور دوست یا خیال اوست)
بیت4:اشکهای تو سیل خواهد شد پس هوشیار باش که سیل غم تو را نبرد و به حضور برسی.
بیت5: معشوق آشکارا عبور می کند اما در اطراف جان و علایق تو نامحرمان هستند(خواسته های تاریکت) و به این جهت نقاب از چهره اش برنمی دارد ( مژده برای رهایی از اشک و رسیدن به یار)
بیت 6: وقتی گل، زیبایی عرق را روی صورتت دید از آتش شوق و غم غرق گلاب شده است.
بیت7:-برای رهایی از غم- بیا تا کنار چشمه روشنی برویم که همه جهان سراب ( غیر حقیقی - نسبی) است.
بیت8:خاطرم پر از نوای خوش موسیقی است و جایی برای نصیحت نمانده است.
بیت9:عشق، رندی و نظربازی( دیدن زیبایی خداوند در شاهد که بیشتر پسر بچه ای بوده است، بدون شهوت حیوانی شیوه صوفیانی چون احمد غزالی، شمس تبریزی و ...بوده است-داستانهایی از شاهد بازی احمد غزالی، نصراله پورجوادی) شیوه های شگفت جوانی است که حافظ دارد( عشق همیشه آدمی را جوان می دارد)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

1399/07/27 09:09
RAHA

ببخشید نمیتونیم ک وزن شعر رو مستفعلن مستفعلن مستفعلن مفعولن بگیریم؟؟

1399/11/20 05:01
ایرج

جناب دکتر کیخا_ی بزرگوار؛ تلاشتان برای آموزش واژگان پارسی ستودنی است. دست مریزاد.

1400/11/23 23:01
رضا تبار

حافظ ظاهرا زمانی در عالم ربانی  به مرتبه وصل رسیده است و حالات خود  را چنین بیان می کند:

1-آنچنان از فکر و تصور و انس با تو(خداوند) مست(بیخود از عشق) هستم که میل و رغبتی به شراب زمینی ندارم.

به خم(کوزه سفالی بزرگ شراب)بگو با با همان گل یا خمیری که سر آن را بسته اند  به حال خود بماند

(نیازی به شرابهای زمینی ندارم)و میخانه(محل عرضه می/میکده) بی مشتری است.

2-حتی اگر بخواهید شراب بهشتی(شراب طهور)به من بدهید,آن را دور بریزید که بدون حضور دوست

حتی شراب عذبم( خوشگوار) هم برای من عذاب واقعی است.

3-دریغا که روزگار وصل پایان یافت و سیل اشک از چشمانم جاری است.

انچنان که نقش تصویر محبوب ازلی در چشمان اشکبار من مثل نقش کردن بر آب است(تلاشم برای نقش کردن تصویر او نقش بر آب است و سودی ندارد)

4- ای چشم خواب آلود بیدار شو!(تا کی در خواب غفلت بودن؟)که اینجا(دنیا)محل امنی نیست.

زیرا این منزل (دنیا ) با این سیل دمادم ( هجوم وسوسه زیبایی ها و مظاهر  فریبنده دنیا) محل امن و آسایشی نیست.

(دنیا  ناپایدار است و هر لحظه خطر در کمین  انسانها است تنها با دانایی - معرفت و مهارت میتوان از سیل و طوفان دنیا عبور کرد .)

5-خداوند در همه جای این جهان مشغول جلوه گری است و از مقابل تو می گذرد.(برای دیدن او باید زنگار های دل /

  هوی و هوس/کینه/بد دلی/خشم/حسادت و .... را از دل زدود و آنراهمچون  آینهصیقل داد  تا خداوند در دل انسان

منعکس گردد)

اما اغیار (کسانی که محرم نیستند) او را در پرده حجاب می بینند.

6- وقتی گل رخسار مشتاق و عرق کرده محبوب را مشاهده کرد( که به آن زیبایی مظاغف به چهره تو  داده)

از آتش شوق (بر جانش افتاد و خواست مثل تو باشد) و از این آتش حسرت  همیشه غرق گلاب شد.

(گل در آتش حسرت می سوزد و از اتش حسرت عرقش در می آید .برای همین است که همیشه غرق گلاب است)

7-جهان سرسبز شده است. بیا تا قدر آن را بدانیم

و از سرچشمه حیات (فیض  حیات /زندگی/فیض الهی)دست بر نداریم که غیر از او همه جهان سراب است.

8-در سر (فکر)من جایی برای پند و اندرز نیست.

زیرا پر از زمزمه های چنگ و رباب (شوق و ذوق زندگی ) است.

9-روحیه عشق و رندی(وارستگی/ازاد اندیشی) و نظر بازی(صاحبدلی/زیباشناسی)که حافظ دارد

اینچین روح او را چون ایام جوانی شاداب کرده است.

 

 

1400/12/17 23:03
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

1401/11/19 20:02
فاطمه یاوری

بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود

زین سیل دمادم که در این منزل خواب است.....

1402/03/03 07:06
آینهٔ صفا

As the Vision of You we hold
no thirst for Wine, will ever be
Leave the cask sealed shut
for, the tavern smashed, will ever be

 

Be it Paradise Wine, pour out
for, without the Friend
Any delightful Nectar
nothing but torture, will ever be

 

Alas, the Beloved's gone and
within these weeping eyes
Any vision of her form I draw
mere pictures on a stream, will ever be

 

Awake, O’ eyes
for, none are secure
From this endless flood
which in this dream abode, will ever be

 

Before thee, the Beloved
strolls unveiled, yet
She finds strangers, thus
under Hijab, she will ever be

 

Should the Rose behold your colourful cheeks
dripping with the Sweat of Mercy
Aflame in Passion, from the Heart's sorrow
distilled with Rosewater, it will ever be

 

Green is the valley and the land
let us now, not forsake
 Relish of a Waterside
for, a mirage the entire world, will ever be

 

Within my mind's den, seek not
room for advice and decree
For, this corner, filled with
whispers of Harp and Lute, will ever be

 

What matter, if Hafez is
in Love, a Rend and an Ogler
Many a peculiar act
integral to youthful years, will ever be

1402/10/13 03:01
nabavar

یاور

امروز که اقبال ترا یاور و یارست
گویی که همه چرخ و فلک دست بکارست
از سوی بهار آمده پیغام چه خوش بوی 
این رایحه صد بار به از مشکِ تتارست
تا کام دل از گنبد مینا بِسِتانی    
امسال در و دشت و هوا غالیه بارست
فردا که دم صبح به گلزار برقصد
 رقصان شود هرغنچه که برشاخه و دارست
بخت ات چه بلنداست ” نیا “ جان ز سر عشق 
بینی چو یکی گوهر شهوار  کنارست

1403/07/22 22:09
جلال ارغوانی

وزن شعر 

مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن