غزل شمارهٔ ۲۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش عبدالحمید ضیایی
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش محمدرضا کاکائی
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش هادی روحانی
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش احسان حلاج
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۲۵ به خوانش محمدرضا ضیاء
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
درود دوستان
بعد از تشکر
بلا به حکم بلیٰ بستهاند عهد ِالست
یعنی به حکم اینکه در روز الست در پاسخ الست برکم انسان گفت بلیٰ و قبول کرد که پرودگارش او باشد، هر بلایی بر او میرود بایست بر آن صبر کند و شکر گوید.
این بلاها (رنجها) را به حکم آن بلیٰ (آری) بر ما بستهاند.
درود
دیگر اینکه آن معنی که برای طرف ذکر کردهاند گمان کنم اشتباه باشد. معنی عامتر این واژه یکی طَرفه به معنای یک چشم بر هم زدن است و دیگر طُرفه به معنای شگفت و عجیب.
در اینجا هم جام شیشهای - مراد جام شراب - توبهی محکم - چون سنگ - را میشکند و ربطی به اسم خاص فردی ندارد.
شراب در رگ تو می دَوَد ، می از تو گردد مست
فروغ روی تو اندوه کهنه ام بشکست
بهارمن ! تو نبودی دلم زمستان بود
در انتظار دیدن رویت، زمانه ام یخ بست
شرابخانه شود سینهام چو می آیی
نگاه مست توأم کرده است باده پرست
تو آمدی زسفر ، مقدمت گرامی باد
سرم اگر برود، کی دهم تو را از دست
خمار چشم خرابت شدم، نگاهم کن
مکن حواله به فردا که میروم از دست
برایت آینه می آورم، بیا تماشا کن
مگو دگر که ؛ فلانی چرا به من دل بست
سخن بگو که ؛ بریزد زجام لب هایت
شراب کهنه ی دیر خراب روز الست
چو خنده های تو دیدم ، ترانه سر دادم
"شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست"*
*این مصرع را از حافظ وام گرفتهام
درود
به باور من در اینجا طرفه به معنای نیرنگ نیز می تواند به کار رفته باشد
یک بیت بسیار زیبا و پر معنا است،
نخست حافظ می خواهد بگوید که بنیاد توبه مانند سنگ سخت و ناشکتنی می نمود، یعنی این نمایش و جلوه دروغین بود، و جام می که شیشه ای است این باور دروغ را که توبه راهی است برای بازداشتن دوباره به انجام آنچه مایه ی توبه شد (از نگاه حافظ: میخوارگی) نیرنگی بیش نبود و این جام (باده و می) آن را شکست، یعنی آنچنان سست بود که با جام شیشه ای شکسته شد، و آن چه که گفته شده سخت و استوار است، نیرنگ و دروغی بیش نبود، یک شوخی بود،چون طرفه معنی شوخی هم می دهد، حقه بازی هم معنی می دهد،
پس معنا را هم باید در دل غزل دریافت، هم زیبایی تمثیل به کار رفته: توبه همچون سنگ، و جام شیشه ای که سنگ را می شکند! و هم نشان دهنده ی یک فریب و نیرنگ است، چون توبه ای که با می شکسته شود، هیچ استوار و سخت نیست، بنیادش چنان سست است که در برابر می و باده شکست می خورد
گر بکشی بندهایم ور بنوازی رواست
ما به تو مستأنسیم تو به چه مستوحشی
گفتی اگر درد عشق پای نداری گریز
چون بتوانم گریخت تا تو کمندم کشی
دیده فرودوختیم تا نه به دوزخ برد
باز نگه میکنم سخت بهشتی وشی
غایت خوبی که هست قبضه و شمشیر و دست
خلق حسد میبرند چون تو مرا میکشی
موجب فریاد ما خصم نداند که چیست
چاره مجروح عشق نیست بجز خامشی
چند توان ای سلیم آب بر آتش زدن
کآب دیانت برد رنگ رخ آتشی
آدمی هوشمند عیش ندارد ز فکر
ساقی مجلس بیار آن قدح بی هشی
مست می عشق را عیب مکن سعدیا
مست بیفتی تو نیز گر هم از این میچشی
منظور از رواق و طاق معیشت در بیت چهارم چیست...
سلام ....چون که منظور از رباط دو در میتونه دنیا باشه که عین کاروانی با دو در هست ورود و خروج داره.... این قسمت رواق و طاق معیشت منظورش میتونه تلاش برای جمع کردن زندگیه خوب یا ثروت باشه
سلام
حضرت حافظ در این غزلش از بیوفای دنیا وبی اعتنا بودن به آن وشاد زیستن درفرصت کوتاه حیات میگوید
تذکر اسم آصف همان وزیر مقتدر حضرت سلیمان ومراد از خواجه خود سلیمان می باشد،
یعنی سلیمان و وزیر بااقتدار او هیبت و عظمت و وزارت و تسلط برباد وفهم زبان برمرغان همه به باد فنا رفت نابود شد.
وهمگان از این رباط دو در میروند منظور از رباط دو در دنیاست دری ورودی اش حیات ودری خروجی اش مرگ میباشد
بیت هشتم :
یک نصیحت زیباست : یعنی اگر بتو بال و پر قدرت ومقام داده شد زیاد بلند پروازی مکن از حد اعتدال بیرون مشو مردم آزاری مکن آخرالامر سرنوشت تو هم سرنگون بخاک است.
@ آرش:
رباط: کاروانسرا. رباط ِ دو در دنیا را گفته که به سان ِ کاروان سرایی است که دو در دارد و از یک در داخل می شویم و از یک در خارج می شویم. می گوید که چون کسی در این کاروانسرا (دنیا) نمی ماند و ضرورتاً سفر می کند. «که این جا هم رحیل هم عزیمت و مسافران است و هم مرگ.» پس رواق (پیشگاه خانه) و طاق (سقف خانه) که برای زندگی است چه فرقی دارد که سربلند باشد یا پست باشد (مجلل باشد یا محقر)
بنظرم این دو بیت با هم قرابت معنایی دارند
از این رباط دودر چون ضرورت است رحیل
رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست
گل حمرا: گل سرخ.
صَلا: صداکردن وبا خبر کردن با بانگ وآواز، دعوت نمودن – صلا مخفّف الصّلوة و ذکر بلند این کلمه، دعوتِ مردم به نماز است. صوفیان، به ظاهر پرهیزگار وباتقوابودندوازخوردن شراب پرهیزمی کردند امّا حافظ که مدّتی باآنها نشست وبرخاست کرده بود به این رازپی بُرده بود که اغلب حُقّه باز وریاکارهستند وشراب پنهانی نیز می خورند!لیکن باتغییر اوضاع سیاسی وروی کارآمدن دولت مذهبی ، رنگ عوض کرده،توبه نموده وژستِ تقوا وپرهیزگاری به خودمی گرفتند ودوباره باتغییرحکومت، طاقت نیاورده وتوبه می شکستند.
صوفی زکنج صومعه باپای خُم نشست
تادید مُحتسب که سبو می کشد به دوش
دراینجا باطنز وطعنه ازآنها دعوت به شرابخواری می کند،تا مردم نیزبدانند که اینها دروغگویانی بیش نیستند.! دعوت کردن حافظ هم حافظانه است.صوفیان را به رسمی صَلا می زند که آنها همدیگر رابرای نمازخواندن صلا می زنند تا بدینوسیله طعنه اش غنی تر واثرگذارترگردد!
سرخوشی: سرمستی و شادی و باده نوشی.
"صوفیان ِ باده پرست" نیزخودطعنه ای دیگراست. آنها که به ظاهرخداپرستند وازشراب بیزاری می جویند باده پرست نامیده شده اند. یقیناً درآن روزگاران که بازارصوفیگری وزُهد وتقوا گرم بوده وصوفیان برای خود حُرمت واحترامی (البته کذایی وپوشالی) دست وپاکرده بودند، ازاین غزل نیش دار تودهنی ِ محکمی خورده اند. همین که حافظ از آنها با عنوان ِ" صوفیان باده پرست" یادکرده، روشن است که موضوع چگونه درمیان صاحبنظران وشاعران وبزرگان شهر پیچیده ورشته های صوفیان راپنبه کرده است!
معنی بیت: (ظاهراً موسم بهاربوده) گل سرخ شکفته شد وبلبل ازبوی گل وجلوه گری آن سرمست شده وشروع به آوازخواندن کرد. همه چیزبرای برگزاری عیش ونوش مهیّاست. ای صوفیان باده پرست شمارا دعوت به عشرت وعیش ونوش می کنم.
اساس ِتوبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زُجاجی چه طُرفهاش بشکست
اساس توبه: بنیان توبه
چوسنگ نمود: مثل سنگ محکم وشکست ناپذیربه نظرمی رسید.
جام زُجاجی: جام شیشه ای وبلورین
چه طُرفه اش بشکست: چه شگفت آورشکست
اشاره به همان توبه های مصلحت اندیشانه ی صوفیان است که بظاهر خوب ومحکم همچون سنگ، سفت وسخت توبه می کردند ولی بادیدن ِ پیاله ی بلورین وسوسه ی شرابخواری کرده وتوبه می شکستند. به عبارتی شیشه ی نازکِ شراب، توبه ی همانندِ سنگِ صوفیان رامی شکست.
معنی بیت: مشاهده کنید وببینید آنکه توبه اش به مثال سنگی سفت،شکست ناپذیربه نظرمی رسید چگونه درمقابل وسوسه ی شرابخواری بنیانش درهم ریخت وشکست! شیشه ی نازک جام شراب چه قدرتِ شگفت آوری دارد؟!
صوفی که بی توتوبه زمِی کرده بود دوش
بشکست عهد چون در ِ میخانه دید باز
بیار باده که در بارگاهِ استغنا
چه پاسبان وچه سلطان چه هوشیاروچه مست
بارگاه استغنا: درگاه بی نیازی، کنایه از بارگاهِ بی نیاز خداوند.
بیارباده وازگناهِ باده خواری بیمناک مباش،چراکه درحضرت پرودردگارکریم وبخشنده، همه یکسان هستند سلطان وگدا وهوشیار ومست تفاوتی ندارند.
نکته ی مهمّ این بیت یا بهتربگوئیم این فتوای حافظانه اینجاست که: همانگونه سلطان وگدا درحضورخداوند یکی هستند مست وغیرمست هم درپیشگاهِ آن کریم بزرگواریکی هستند، شرابخواری ازدیدِ اوهیچ اهمیّتی ندارد. آنچه که برای اواهمیّت دارد این است که فقط انسان باشی ومردم آزاری نکنی!
امّا آیاسایرگناهانی مثل،حق کسی راپایمال کردن، مال وقفی راتصاحب کردن وغیره، درنظرگاهِ گناه محسوب نمی شوند ؟
باید درنظرداشت که حافظ دراینجا یک شاخص ومعیارمهمّ ارایه داده تا دوستارانش با درنظرگرفتن آن شاخص رفتارکنند. اگرکسی تصمیم بگیرد که درپی آزارنباشد خودبخود ازارتکابِ سایرگناهانی مثل دل شکستن، دزدی، حق کسی راپایمال کردن وووووو نیز خودداری خواهد کرد. چراکه تمام این رفتارهای غیراخلاقی،گرچه عنوانهای متفاوت دارند لیکن درحقیقت همه آزارنده بوده و درزیرمجموعه ی این شاخص مهم (آزار واذیت) قراردارند. حافظ بادرنظرگرفتن ِ این نکاتِ کلیدیست که می فرماید:
مباش درپی آزار وهرچه خواهی کن
که درطریقتِ ما غیرازاین است گناهی نیست!
ازاین رباط دودر چون ضرورت است رَحیل
رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پَست
رِباط یا رُباط ِ دو دَر: مهمان سرا، کاروانسرا کنایه ازدنیا که دودر دارد : درورودی(حیات) درخروجی (ممات)
رحیل: کوچ کردن
رواق: آستانه
طاق: سقف
معیشیت: اسباب زندگانی
رواق وطاقِ معیشت: هرچیزی که برای زندگانی لازم است. خانه وایوان وسقف و.....
معنی بیت: درشرایطی که همه می دانیم دراین دنیا میهمانیم ودیر یازود ازاین مهمانخانه ی دو در کوچ خواهیم کرد، چه تفاوتی می کند اسبابِ معیشتمان، کمی محقّر یا اندکی مجلّل بوده باشد. چه فرق می کند درخانه ای که مسافر ومیهمان هستم طاق ورواقش بلند باشد یاپَست؟ اگر دایمی بود اهمیّت داشت حال که می دانیم چندصباحی بیشتر نیستیم چرا اینقدر درحق همدیگرجفا کرده وبه خاطر چیزهای بی ارزش دل یکدیگر رامی آزاریم!؟
هرکه راخوابگه آخرنه که مشتی خاک است؟
گوچه حاجت که برافلاک کشی ایوان را؟
مقام عیش میسّر نمیشود بیرنج
بلی به حکم بلا بستهاند عهد الست
بلی: بله،آری
بلا: مصیبت وگرفتاری
عهدِ اَلست: زمان خلقتِ آدم، گویند خداوند ازانسان سئوال کرد آیا من پروردگارتوهستم ؟آدم پاسخ داد بله ودرهماندم بودکه بلا رابه جان خرید وباخداوندعهد وپیمان بست که تاآخرهرچه مصیبت وبلا برسرش بیاید ،بنده وفرمانبردارخدا باقی بماند وبه عهد ومیثاق خویش وفادارباشد.
معنی بیت: خوشی وراحتی زائیده ی رنج وزحمت است. هیچکس بی آنکه رنجی متحمّل شود به گنج نمی رسد. این قانون زمانی وضع شد که انسان باخداوند عهد وپبمان بندگی بست. آدم تا بله راگفت خداوندنیزبلا وگرفتاری رابه ماتحمیل کرد تاببیند آدم تاچه اندازه می تواندبه عهد وپیمان خویش پایداربماند!
دررهِ عشق که ازسیل بلا نیست گذر
کرده ام خاطرخودرا به تمنّای توخوش
به هست و نیست مَرنجان ضمیر و خوش میباش
که نیستیست سرانجام هر کمال که هست
ضمیر: روح وروان، خاطر
معنی بیت: غم وغصّه ی بود ونبودِ دارائیها وثروت وجاه وجلال دنیوی رامخور واین چندصباح زندگانی را دل خوش دار. یقین داشته باش که هیچ چیزپایدارنخواهدماند وهمه چیز به فنا ونابودی خواهدرفت.
چه جای شُکروشکایت زنقش نیک وبداست
چوبرصحیفه ی هستی رَقم نخواهدماند!
شکوهِ آصفی و اسبِ باد و منطقِ طیر
به بادرفت وازاوخواجه هیچ طَرف نبست
شکوه: هیبت، جاه و جلال. "آصف" دراصل نام پسر برخیا و وزیر سلیمان نبی بوده است که گفتهاند بر علوم غریبه دست داشت و تختِ بلقیس، ملکه ی سبا، را در یک چشم زدن در پیشگاهِ سلیمان حاضر ساخت.
اسبِ باد:اشاره به تسلطِّ سلیمان برباداست
منطقِ طیر: زبان پرندگان، اشاره به تسلّطِ حضرت سلیمان به زبان پرندگان است.
"خواجه" درقدیم به شخصیّت های محترم گفته می شد. دراینجامنظور خودِ حضرت سلیمان است.
طَرف بستن: سودجُستن وبهره مند شدن.
معنی بیت: درادامه ی سخن پیرامون ناپایداری دنیا وجاه وجلال ومال ومنال می فرماید:
آن همه شکوه وجاه جلالِ آصفی وقدرتِ تسلطّ برباد وزبان ِ حیوانات وشوکت وجلالی که نصیبِ حضرتِ سلیمان شده بود همه بربادِ فنا رفت ونابودشد وسلیمان درنهایت بادستان خالی به زیرخاک رفت وازآن همه قدرت نتوانست برای ماندگاری سودجوید.
حافظ دربسیاری ازغزلیّات، به وزیران باکفایت وباتدبیرلقبِ آصفِ ثانی داده است.
وفاداریّ وحق گویی نه کارهرکسی باشد
غلام آصف ثانی جلال الحق والدّینم
حافظ درتمام مَدح هایی که درحق پادشاهان ووزیران سروده، سعی کرده صفاتِ حَسنه وفضایل اخلاقی را رندانه به آنها تلقین نماید تا شاید موثّرافتاد وبه خاطر برآوردن انتظاراتِ دیگران هم که شده، ناگزیر به حق گویی وعدالت گستری گردند.
به بال و پَر مرو از رَه که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست
بال وپَر: کنایه ازمال ومَنال وجاه ومقام
مروازره: غافل مشو، مغرورنباش، ازراهِ راست خارج نشو.بلندپروازمباش.
هواگرفت: اوج گرفت
ضمن آنکه تیر وپیکانی که ازکمان پرتاب می شود به کمک بال وپری که درانتها داردبه جلومی رود. دربرداشتِ معنای سطحی ازواژه ها، چنین می شود که : تومثل تیروپیکان مباش وبه کمکِ این بال وپری که داری(مال ومنالی که داری) به پیش مَرو، این بال وپرچندان اعتباری ندارد همانگونه که تیرهم پس ازطی مسافتی سرنگون می گردد تونیز سرنگون می شوی.
معنی بیت: ای کسی که صاحبِ دولت وشوکت وجاه وجلال هستی، تکیه براینها مکن که هیچ اعتباری بدانها نیست .دیدی که سلیمان با آن همه حشمت وجلال دست خالی رفت. شاید به کمکِ مال ومنال، مثل تیرپرتاب شده ازکمان برای مدّتِ کوتاهی اوج بگیری، امّا دروَرایِ این اوج گرفتن، سرنگون شدن وسقوط درورطه ی نابودی هست هشدارغفلت مکن.
به جای بلند پروازی ،سعی کن ازمال ومنال خویش درجهتِ کسبِ فضایل اخلاقی وهنربکوشی ویا دلهایی بدست بیاوری که درآن سوی هستی به دادت برسند.
توانگرا دل ِ درویش خود بدست آور
که مخزنِ زَر وگنج ِ درم نخواهدماند
زبانِ کلکِ تو حافظ چه شُکر آن گوید
که گفته ی سخنت میبرند دست به دست
کلِک: قلم، خامه.
تُحفه: هدیه و ارمغان.
چه شُکرآن گوید: چگونه تواندازعهده ی شکرآن برآید.
درمصرع دوّم (گفته ی سخنت) هردو واژه یک معنی دارد وبکارگیری هردو برای یک منظورحافظانه نیست.احتمالاً به جای گفته "تُحفه" بوده است وخطّاطان که درآن روزگاران معمولاً یکی شعر رامی خوانده ودیگری می نوشته،به خاطرهم آوایی ، دچاراشتباه شده اند. درهر صورت چندان درمعنی تفاوت وتغییری ایجاد نمی شود.واگرهم گفته ی سخنت مدِّ نظرخواجه بوده، قطعاً منظورخاصی داشته ونگارنده ازدرک آن ناتوان است.
معنی بیت:
ای حافظ ،زبان ِ قلم ِ شیوای توچگونه می تواند ازعهده ی شُکراین برآید که اشعار تواینچنین دست به دست می چرخد ومرزها را درنوردیده وبه عنوان هدیه وارمغان تقدیم جویندگانِ حقیقت می گردد.
شعرحافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین برنفس دلکش ولطفِ سخن اَش
گنجور شما را از چون منی نگیراد.
بسیار بسیار سپاسگزارم.
در بیت آخر گفته سخن ، درست است و تغییر آن به تحفه دلیلی ندارد. گفته اصطلاحی موسیقیایی است. بنگرید به مقاله شفیعی کدکنی در ماهنامه سخن (یک اصطلاح موسیقایی در شعر حافظ)
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست
بلبل عاشق از شکوفایی گل سرخ مست شده.به شادابی لحظه دعوت هستید ای صوفیان باده پرست( وقت پرست/ نسخه خانلری. پرستش وقت یا باده؛ تمرکز جان بر لحظه حال است و شکوفایی گل سرخ آماده شدن برای استفاده از حال خوش)
بیت2:گرچه توبه زاهدانه مانند سنگ محکم است اما عجیب این است که جام شیشه ای آن را می شکند(جام شروع دریافت حال لحظه)
بیت3: شراب حال خوش بیاور که صاحب لحظه بی نیاز مطلق است و در برابرش همگان یکسان.
بیت4: ازین کاروانسرای دو در(تولد و مرگ) سرانجام باید رفت پس تفاوتی نمی کند بهره مندی جسمت عالی باشد یا نه.
بیت5: سرخوشی " وقت" بدون تلاش و تمرکز به دست نمی آید.پیمان با خداوند با سختی به دست می آید( یا به فرموده حلاج خداوند خود بلاست که معشوق کل است و بلاهای دنیا برای رسیدن به عشق کل)
بیت6:با این فکر زیبا نگران هست و نیست نباش و به سرخوشی"وقت" ادامه بده که به هر کمالی برسی سرانجامش نیستی است( جز کمال حال خوش که بهشت جاودان است)
بیت7: حتی چیرگی سلیمان بر باد و سخن گفتن با پرندگان و شکوه وزیرش، آصف برخیا از بین رفت و از آن بهره ای نبرد.
بیت 8: با توانایی خود به دنبال درک سرخوشی "وقت" مباش که تیر گرچه اوج می گیرد اما سرانجام به خاک پستی می نشیند.
بیت9: زبان قلمت ای حافظ چگونه سپاسگزار آن( سرخوشی وقت) باشد؟که گفتارهای برآمده از درونت(سخن:دریافت خردآمیز)را روی دست می برند.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
اینستاگرام:drsahafian
در بیت آخر:
زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید
که گفته سخنت میبرند دست به دست
به جای عبارت " گفته سخنت" که هر دو کلمه به یک مفهوم است عبارت " نسخه ی سخنت " مناسب تر بنظر می رسد.
البته نقل از منبع خاصی نیست بلکه احتمال می رود در کتابت عبارت فوق اشتباهی رخ داده باشد.
بیت پنجم
«مقام عیش میسر نمیشود بی رنج •بلی به حکم بلا بستهاند عهد الست»
به آیه ۱۷۲ سوره اعراف قرآن اشاره دارد که:
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ «172»
و (به یاد آور) زمانی که پروردگارت، از پشت بنیآدم، فرزندان وذرّیّه آنان را بر گرفت و آنان را گواه بر خودشان ساخت (و فرمود:) آیا من پروردگار شما نیستم؟
گفتند: بلی، ما گواهی دادیم (که تو پروردگارمایی، این اقرار گرفتن از ذریّهی آدم برای آن بود) تا در روز قیامت نگویید: ما از این، غافل بودیم.
سلام و درود.
در بیت اول صلای سرخوشی...
تقش دستوری سر خوشی قید است یا صفت؟
درود بر شما دوست گرامی و گرانمایه.
واژهٔ «سرخوشی» اسمِ مصدرِ مرکب است؛ بنابراین صفت نمیتواند باشد. قید هم نیست چرا که با نشانهٔ «ـِ» به واژهٔ «صلا» اضافه شده؛ بنابراین واژهٔ «سرخوشی» مضافالیه و وابستهٔ پسین است.
چنانچه با ترکیب «صلای سرخوش» روبهرو بودیم آنگاه واژهٔ «سرخوش» نقش صفت را ایفا میکرد.
این غزل را "در سکوت" بشنوید
خیلی از غزلیات حافظ رو حفظم حس خاصی توی غزلیات استاد هست
با سلام...این قطعه را استاد میروحید رادفر با تنبور و دف خوانده که بسیار لطیف و زیباست...حتما پیشنهاد میکنم
معنی ابیات
۱- گل سرخ شکفته شدو بلبل هم مست است،( وقت بهار و زنده شدن طبیعت است)
- ای صوفیان باده پرست، وقت صلا( ندا دادن با صدای بلند جهت ادای نماز/ کنایه از دعوت کردن) به سرخوشی است نه وقت خمودی و گوشه نشینی و فراموش کردن عشق)
۲- توبه که در اصل مثل سنگ( در شریعت) آنچنان محکم می نمود،
ببین که جام شیشه ای شراب عشق( انس با حق) چگونه آنرا شکست.
۳- باده را بیاور که تنها در مقام بی نیازی است،
-که پاسبان و سلطان، هوشیار و مست یکسان هستند.
۴- از این رباط دور( کاروانسرا/ کنایه از دنیا و عالم فانی) که وارد شدن از یک درب و خارج شدن از درب دیگر ضرورت رحیل( کوچ اجباری/ کنایه از مرگ) حتمی است،
- در این صورت خانه ای که در آن زندگی می کنیم، چه مجلل و باشکوه باشد و چه ساده و بی رونق فرقی ندارد.
۵- مراتب و درجات زندگی بدون تحمل رنج میسر نیست،
زیرا از همان روزی که با خداوند عهد و پیمان الست را بستیم ، بلای آنرا بجان خریدیم.
(اشاره به آیه ۱۷۲ سوره اعراف: خداوند ذریه انسان را گواه گرفت و گفت: آیا من پروردگار شما نیستم ؟ گفتند: بلی گواهی می دهیم.)
(یعنی انسان با خداوند پیمان بست که هیچ چیز را به غیر از خدا در دل خود قرار ندهد.لازمه این پیمان، گذاشتن خدا در دل و خارج کردن هر چیزی غیر او در دل میباشد.اینکار بدون رنج و سختی میسر نمی شود. و موفقیت در اینکار سبب شادی و آرامش خواهد شد.)
۶- دل خود را بخاطر داشتن یا نداشتن دنیا آزرده نکن و خوش باش،
- زیرا سر انجام هر کمالی فنا و نابودی است.
۷- دستگاه با شکوه آصف( وزیر مقتدر حضرت سلیمان) و خواجه( حضرت سلیمان) با آن قدرت اسب باد( تسلط بر باد) و منطق الطیر( تسلط سلیمان بر زبان حیوانات و پرندگان) همه بر باد فنا رفت و خواجه( سلیمان) نتوانست از آن سودی ببرد.( در نهایت با دست خالی به زیر خاک رفت و از آن همه قدرت نتوانست برای ماندگاری سودی ببرد).
۸- تو ( ای انسان) مثل تیر پرتاب شده از کمان نباش( مغرور نشو/ بلند پرواز نباش)،
- که با بال و پر ( کنایه از مال و منال)، زمانی در هوا اوج گرفت و پیش رفت ولی در نهایت سرنگون شد و به خاک افتاد.
۹- ای حافظ ، قلم شیوای تو چگونه می تواند از عهده این شکر بر آید،
- که اشعار تو اینچنین دست بدست می چرخد( مرزها را در نوردیده و به عنوان هدیه تقدیم به جویندگان حقیقت می شود.)
چقدر زیبا
در اغلب نسخه های دیوان حافظ آورده اند .... که گفته سخنت میبرند دست به دست
کاتبان دوره های بعد معنی گفته سخن را نمی دانسته اند و آن را به تحفه سخن» و «شکر سخن» و.... تغییر داده اند. در کتابخانه دانشگاه هاروارد کتابی دیدم با عنوان: مجموعة الأغانی الشرقیة القدیمة و الجدیدة در مورد گفته میگوید: «گفته کلمه ای ترکی است... و معنای آن ابیات شعر یعنی نظم و قصیده است». «گفته» در معنی شعری که به آواز خوانده شود از قرنها قبل از حافظ در فارسی رواج داشته است. وقتی به پیشینه این اصطلاح موسیقایی بازگردیم رابطه «گفتن» و «گوینده» و «گفته» را بهتر میتوانیم بشناسیم وقتی مولانا می گوید گرز آن که نه ای مطرب گوینده شوی با ما....
در بیت معروف حافظ ترکان پارسی گو بخشندگان یا گر مطرب حریفان این پارسی بگوید....
پارسی دقیقاً به معنی «غزل» است و «بگوید» به معنی به آواز ادا کند و «پارسی گو» به معنی غزل خوان به آواز
فارسی زبانان معنی اصطلاحی گفته را از یاد برده اند و از رابطه آن با موسیقی غافل شده اند؛ ولی در عربی و ترکی معنی خود را حفظ کرده و امروز در ترکیه به هر نوع تصنیف و آوازی گوفته گفته» (gufte) اطلاق میشود.
برگرفته از محمدرضا شفیعی کدکنی مقاله یک اصطلاح موسیقایی در شعر حافظ در نشریه حافظ خرداد ۱۳۸۳، شماره ۳، ص ۱۰۸