غزل شمارهٔ ۲۴۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۴۵ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۲۴۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۴۵ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۲۴۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۴۵ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۲۴۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۴۵ به خوانش فریبا علومی یزدی
غزل شمارهٔ ۲۴۵ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۲۴۵ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۲۴۵ به خوانش محمدرضا کاکائی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
سلام. در مورد مصراع دوم بیت اول این شعر من خیلی فکر کردم. شکر از منقار خالی بودن یعنی چی؟ مگه نباید منقار از شکر خالی باشه؟
به نظر من درستش می تونه اینجوری باشه:
الا ای طوطی گویای اسرار مبادا خالی از شکرت، منقار
البته شکرت باید به سکون حرف ر خونده بشه و ک هم با تشدید.
سلام جناب امیر شما چطور به این نتیجه رسیدین؟! یعنی شما به دهان در شکر اعتقاد دارید تا دهان شکرین!؟ منظور شاعر اینه که همیشه شیرین لب و شیرین کام و شیرین سخن باشی!
سلام آقا مرتضی
نمیدونم از کجای نوشته من اعتقاد به دهان در شکر به مشام شما میرسه. من گفتم به نظرم معنی مصرع حافظ میشه: مبادا شکر از منقارت خالی باشد. درصورتیکه ما از اصطلاح مبادا منقارت از شکر خالی باشه استفاده می کنیم که اون مصرعی که من پیشنهاد کردم همین معنی رو میده. بعدشم با استفاده از این همه علامت سوال و تعجب چی رو میخواین القا کنید؟ منم منظور شاعر رو فهمیدم که میگم به نظرم باید یه جور دیگه نوشته بشه.
درود
تفاوت شکر از منقارت خالی باشد با منقارت از شکرت خالی باشد چیست؟؟؟؟؟
اینجا نظم است و در نظم به ضرورت شعری میتوان جای صفت و موصوف را جابجا کرد و یا بعضی موارد را به قرینه لفظی حذف کرد و موارد فراوان دیگر
ارادت
صرفن به معنای کلمه، و، بی منظور طنز
افیون با می مگه در تضاد نیستن؟ نظر؟
ارسک جانم هنگامیکه ارداویراف را می خواهند بیهوش کنند که دچار وهم و پندار بشود در کتاب ارداویراف نامه به او میمنگ می دهند یعنی می را به منگ می امیزند پس میمنگ از می به معنی باده و منگ به معنی سبزک و حشیش است .اما برای لاغ( طنز) هم که شده سفارش می کنم که آزمون نفرمایید .
هیچ اهل حالی مثل حافظ اینطور شاعرانه و هوس انگیز یه " اکس پارتی" کلاسیک و حتا یجورایی مدرن رو توصیف نکرده اونم در حالی که محتسب و شحنه(آمرین به معروف و گشت ارشاد) هر آن ممکنه بوده سر برسن : از آن افیون که ساقی در می افکند .....
حریفان را نه سر ماند و نه دستار!
تانیای گلم! حکایت تو مثل همونیه که از غزل بانگ عیسوی و موسوی و...می خواست حافظ رو مسیحی یا کلیمی یا زردشتی نشون بده. برو قرص اکست روبخور عزیزم!
در ضمن یه چیز یادم رفت. این اکس پارتی که حافظ ازش حرف می زنه رو هنوز بشر کشف نکرده تانی. چون تو اکس پارتی هایی که ما رفتیم! مست و هشایر با هم نمی رقصن. این اکس پارتی حافظ هنوز ساخته نشده و شاید تا قیام قیامت هم رونمایی نشه. لابد اون ور آب. بای.
شعر های حافظ مثل آیه های قرآنه ، بعضیاش دقیقاهمونیه که میگه، محکم، برداشت دیگه ای نمیشه ازش کرد...
بعضیاش و هم شعر ها و بیتای دیگه کامل میکنه!
کمتر کسی هست که ندونه مستیه آب انگور یا سیر و سلوک با حشیش یا هر افیونی دیگه ای چیزی جز اختلالات اعصاب و واکنشای شیمیایی و در نهایت فیزیکی و خارج از بعد جسم نیست... در صورتی که تمام این بحثا بخاطر چیزی فرا تر از ماده است...
تماما نظرات شخصی هست و بی غرض
به یمن دولت منصور شاهی
علم شد حافظ اندر نظم اشعار
لطفأ یکی بالای همین مصراع روشنی اندازد و انرا معنی کند.
تشکر
علم شدن به معنی معروف شدن است با این توضیح معنی بیت خیلی ساده است:
در سایه پادشاهی منصور، حافظ شاعر معروفی شد.
سعید خان گرامی
به یمن دولت منصور شاهی
علم شد حافظ اندر نظم اشعار
علم شد به مانای قد علم کردن و همت گماشتن است
حافظ در نظم اشعار همت گماشت
مانا باشی
الاای طـوطـی گــویـای اسـرار
مـبادا خـالیـت شـکر زمـنــقار
معنای ظاهری: هان ای طوطی که رازها واسراررا بازگو می کنی ، منقارت خالی مبادازشکرتاهمچنان به افشای اسراربپردازی.
طوطی ایهام دارد: ( قلم، نفس ناطقه، و طبع شاعر)
منقارت: (نوک قلم ، زبان شاعر)
شکر: (مرکب ؛ سخن وگفتار) اغلب اشعارحافظ ایهامی وچندپهلوست وبایدبه همه ی موارد ایهامی توجه شودتامفهوم ومعنای صحیح بیت و سرانجام منظورشاعردرکل غزل استخراج گردد.
معنای باطنی وایهامی: انتخاب واژه ی طوطی بجای طبع ازآن روست که هردو انعکاس دهنده ی مطلبی هستندکه می شنوند.طوطی تاطمانی که کلمه ای نشنیده نمی تواند ادا کند.تنهاکلماتی راکه می شنودقادربه بیان آنهاست.طبع آدمی نیز چنین است چنانچه شاعری مثل حافظ به درجات والای روحانی نایل می گرددوبه منبع لایزال هستی متصل می شود،مطالبی رابصورت الهام دریافت کرده ودرقالب شعربیان میکند. حافظ که دریافته است به چنین منبعی اتصال داردطبع خودرا مانندطوطی فرض کرده که شنیده هارابازگو می کند.بنابراین طبع خودرا خطاب قرارداده ومیگوید: ای طوطی گویای اسرار ،شکر(سخنان شیرین)ازمنقار (زبان ،قلمت) خالی مباشدتاهمچنان اسرار را بازگوکنی.
سـرت سـبزو دلت خوش باد جاوید
که خوش نقشی نمودی از خط یار از زاویه ی معنای ظاهری ،شاعرآرزوی سلامتی وخوشحالی طوطی راداردکه دربیت بالا مورد خطاب قرارگرفته، سرت سبز باد یعنی سرت سلامت.امابه زیبایی به رنگ سرطوطی نیزاشاره شده وتصویرسایه روشنی ازسبزی سرطوطی درپس زمینه ی بیت نمایان شده است.
حافظ خدارابه شکل نقاش بی نظیری می بیند و همه ی زیباییهای پیرامون خویش را اثری ازآن نقاش لطیف بی مثال می پندارد. خیزتابرکلک آن نقاش جان افشان کنیم
کین همه نقش عجب درگردش پرگارداشت.
طوطی خوش نقش ونگار است وبه همین سبب حافظ اعتقادداردکه طوطی توانسته است اندکی اززیباییهای صورت یار را نمودارسازد. ازنظرگاه عارفان روشندل بویژه حافظ شیرین سخن،هر پدیده ی زیبا مانند گل وگیاه وپرنده و....بمانند امضا ونمونه ای ازخط زیبای آفریدگار تواناست که مارا به آن منبع لایزال رهنمون می سازند.واژه ی خط که درحقیت سبزی موهای نرم ولطیف گرداگرد صورت یار رابه ذهن متبادرمی نماید،همزمان سبزی رنگ سرطوطی وظرافت ولطافت خطوط خوش نقش آن رانیز تداعی وبه تصویرمی کشد.
از زاویه ای دیگرشاعرطبع روان ولطیف ونفس ناطقه ی خودراستوده وآرزوی سلامتی ، دلخوشی واستمرارآن را دارد تا پیوسته باسخنان شیرین ،شکرافشانی کرده واسرار زندگانی رابازگونماید.
سخـن سـربـستـه گفتی با حریفان
خـدارا زیـن معـما پـرده بردار
حافظ ازطبع خودانتظاربیشتری دارد تاهمه ی شنیده ها رابه مخاطبین وتشنگان سخنان یار بازگونماید و مانند طوطی به اختصار و ایهام واشاره ودرپرده سخن نگوید.درجای دیگر می فرماید:وصف رخ چوماهش درپرده راست ناید.یعنی با "درپرده سخن گفتن " نمی توان صورت یار را توصیف کرد. پس ای طبع من بخاطر خدا ازاین معما پرده بردار وواضح تر سخن بگو تااندکی ازعطش درونیمان فرو نشیندوهم اینکه ممکن است همگان توانایی درک و فهم معناهاومفاهیم لایه های زیرین رانداشته باشند.
بـه روی مـازن از سـاغر گـلابی
کـه خواب آلوده ایم ای بخت بیدار
بخت بیدارهمان طبع شعری وزبان ناطقه ی شاعراست که همچنان موردخطاب اوست.دربیت بالا ازطبع خود درخواست داشت که واضح تر سخن بگوید .حالا درادامه ی همان درخواست می گوید: ما به سبب خماری جهالت ونادانی ،خواب آلوده ایم. پس ازساغر(پیمانه)مقداری گلاب(شراب) به روی مابپاش تابیدارشویم وبه آگاهی وهوشیاری برسیم.یعنی ای طبع من ازآن منبع لایزال که شنیده ها را به قالب وپیمانه ی غزل ریخته وبه تشنگان می نوشانی وسرمستشان می کنی، اندکی نیز بردار وبه روی مابپاش که خماروخراب وخواب آلوده ایم.
چه ره بود اینکه ز درپرده مطرب
کـه میرقصندباهم مست و هشیار
شاعردر حیرت فرورفته که این چه آهنگی بود که مطرب در پرده (درایهام وپوشیده) اجرا ساخت؟چراکه برخلاف معمول مست و هشیار با همدیگرمی رقصندو به پایکوبی برخاسته اند .
وامادقیقاً منظورحافظ کدام آهنگ است که وی رابه حیرت واداشته است؟ برای پیداکردن این آهنگ چنانچه به سراغ مطرب وآهنگ و موسیقی ساخت بشری برویم قطع یقین به بیراهه رفته وازهدف خود دورخواهیم شد.زیراکه دروادی میگساری ونواخت موسیقی، هیچکس آهنگی سراغ ندارد که عقل وهوش ازسرمست وهشیار برباید وآنهارا یکجابه چنان رقص وپایکوبی وادارد که حضرت حافظ به حیرت افتد. حافظی که خوداهل موسیقی است وبه این راحتی انگشت حیرت به دهان نمی گیرد! وانگهی آهنگی که حافظ را به حیرت فروبرده ، آهنگیست که مطرب آشکارا نزده ودرپرده ی ایهام زده است.پس به همین دلیل می بایست این آهنگ،آهنگی غیر از آهنگهای معمول موسیقی باشد.
طبع امثال حافظ که به منبع لایزال متصل اند، بعضی اوقات آهنگ ها یی می شنوندکه انسانهای عادی قادربه شنیدن ویاحداقل قادربه درک صحیح آنها نیستند. درهمین پیرامون مانیز آهنگهای زیادی نواخته می شود اماکمترکسی توانایی درک لطایف وظرافت این آهنگها را دارند. موسیقی رودخانه ها ،آوازپرندگان،ترنم باران ،نوازش شاخ وبرگ درختان بوسیله ی نسیم وسایرآهنگهایی که درمجموع سمفونی زندگانی رامی سازند،وهمه ی موجودات زنده وحتی نباتات راسرمست وشکوفامی نمایند، از نظرگاه عرفا وانسانهای وارسته آهنگهایی هستند که توسط مطرب هستی نواخته می شوندو بالندگی وشکوفندگی راارمغان می آورند. بنابراین به یقین آهنگی که شاعرشنیده آهنگی جانبخش و آسمانی بوده که درعالم مکاشفه درک کرده است.
از این افیون که ساقی درمی افکند
حـریفـان را نـه سر مـاند ودستار
جهان هستی درنظرحافظ میکده ایست که خداوندگار درنقش "ساقی " شراب ها وباده های گوناگونی باطعم های گوارا تهیه نموده تا مخلوقات خویش را به میزان ظرفیتشان بهره مند وسرمست سازد.دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتندوبه پیمانه زدند ویاعشق دردانه ست ومن غواص ودریا میکده....
ساقی ِهستی می ِبندگان ِخاصی مانند حافظ را که دارای جنبه های والا وعظیمی هستند بالطف وعنایات ذات خدا وندی غنی ترساخته و معجونی ویژه می نوشاند.ازهمین روست که شاعر بانوشیدن چنین میِ گوارایی دادسخن سر داده ومی گوید:از این افیون که ساقی در می افکند حـریفـان را نـه سر مـاند ودستار
ناگفته نماند که صوفیان درقدیم شراب را به بنگ آلوده کرده ومصرف می نمودندو توهماتی که پس ازمصرف این شراب حاصل می شد، گمان می کردند که به کشف وشهودنایل شده وبه بارگاه حق راه یافته اند.
حافظ دردوران جوانی درجریان سیرو سلوک و جستجوی حقیقت ، به صوفیان پیوسته وپس ازمدتی به پوچ بودن افکارآنها پی برده وراه دیگری "طریقت وعشق بازی باحق" رابرگزیده ودرنهایت خودبنیان گذار مکتبی می گرددکه باتمام مکاتب ومذاهب متفاوت بوده وجهان بینی نوینی رافرا راه بشریت می گشاید.حافظ همواربا ایهام واشاره صوفیان ریاکاررا مورد سرزنش قرارداده است. دراینجا نیزحافظ،بابیان ویژگی های آهنگ مطرب هستی واثرات میِ ِ غنی شده توسط ساقی ِ هستی، به صوفیان ریاکار طعنه می زند وبه جایگاه خویش می بالدومی گوید
سـکـنـدر را نـمی بـخشندآبی
بـه زور و زر میـسر نیست این کار
آری اسکندر که دارای زرو زور بسیاراست به دنبال آب حیات تمام عمردر جهان به جستجو می پردازدوبی نصیب می ماند.اماحافظ شایستگی نوشیدن باده ی ویژه ازدست ساقیِ هستی را بدست آورده وبهرمندمی گردد. زیراکه بعضی ازامورات به زرو زور قابل حصول نبوده وشایستگیها وتوفیقات دیگری لازم دارد که بایداول آنهافراهم گردند.
حافظ همواره دراغلب غزلها متناسب باوزن وقافیه وردیف غزل؛ مطالب ، مفاهیم ونکات فلسفی، روانشناسانه وحکمت آمیزی بیان می کند و این یکی رازهای ماندگاری اشعارآنحضرت است.
اگرهرکس توانست ازاین نکات پندآموز وزندگی ساز درس گرفته وآنهارا درزندگی بکارگیردبی شک به رستگاری رهنمون خواهدشد.حافظ دربیت بعدی همین مطلب رابیان می کند:
بـیـا وحـال اهـل درد بـشنـو
بـه لـفـظ انــدک و معنی بسیار اوخود اهل درداست وتنها شاعریست که اسرار زندگانی ورازآفرینش با ایهام واشاره وبه لفظ اندک ومعناهاومفاهیم فراوان بیان می دارد. دراینجا به استناد ابیات پایانی، روی سخن با شاه منصور است که به سبب فتوحات بزرگی که داشته ، اطرافیان اورابا عنوان خداوندگار خطاب قرارمی دادند. چون هنوز شیراز درزمان سرایش غزل تحت سلطه ی تیمور بوده،حافظ با ایهام واشاره از شاه منصوردرخواست دارد که احوالات دردمندان را ازلابلای این الفاظ اندک درک کند.
بُـت چـینی عدوی دین و دلهاست خـداونـدا دل و دیـنـم نـگه دار
بت چینی (عشوه های فریبنده ی اوکه درقدیم زبانزدعام وخاص بوده )دشمن دین و دلهای ماست . ای خدا دل و دین ما ار از شر او محافظت فرما.
ازمنظرایهام بت چینی همان تیموراست که باجنایات خود دل ودین مردم رابه باد داده است وحافظ این نکته را بارمزواشاره بگوش شاه منصور می رساند.
بـه مـستوران مگو اسرار مستی
حـدیـث جان مگو ، با نقش دیوار
حافظ به شاه منصور توصیه می کند که این اسراررابرملانکن واسرار مستی را با آنها که دلهایشان در پرده ی غفلت پوشیده شده است در میان مگذار و وصف وتعریف جان را با نقش بر دیوار بازگو مکن که هیچ حاصلی نخواهد داشت.
بـه یـمـن دولت منصور شاهی
عَـلَـم شـد حـافظ اندر نظم اشعار
حافظ به برکت دولت منصور شاه وحمایت های بیدریغ او ازفرهنگ وهنرپارسی در سرودن اشعار به شهرت رسید . باید دانست که درقدیم مدح پادشاهان جزو رسوم بوده وتمام شاعران به مداحی پادشاهان مبادرت می نمودند. اماآنچه که حافظ رادرمبحث مداحی پادشاهان متمایز می سازداین است که حافظ هرگز به مدح پادشاهان ظالم و ستمگر لب نگشوده وچنانچه درمدح شاعرانی همچون شاه شجاع وشاه منصور و....شعرسروده است، اول اینکه با آنها روابط نزدیک دوستی داشته ومدتی انیس ومونس همدیگربوده اند.دوم اینکه کسانی که حافظ ازآنها یادکرده،پادشاهانی ادب دوست وحامی فرهنگ وادب پارسی بودند
وبعضاٌ شعرنیزمی سروده اند.سوم اینکه حافظ درلابلای مداحی وتعریف وتمجیدازآنها،با رندی وزیرکی،مفاهیم ارزشمنداخلاقی همچون عدالت ودادگستری ودستگیری ازمحرومان وتهیدستان را با مهارت خاصی درلفافه ی ایهام واشاره پیچیده وآنهارا به انجام کارهای خداپسندانه تشویق وترغیب می نمود. چهارم اینکه بسیاری اوقات حافظ مدح خودرامانندبیت زیرچنان به مبالغه آغشته می نماید که در حقیقت مدح اوجزتمسخر مخاطب معنا ومفهومی ندارد: دریای اخضرفلک وکشتی هلال
هستندغرق نعمت حاجی قوام ما
پنجم اینکه: بسیاری ازغزلها که یکی ازبیتهای پایانی آنهاخطاب به یکی ازپادشهان می باشد، درحقیقت اصل موضوع غزل هیچ ارتباطی به مخاطب بیت پایانی ندارد وروشن است که شاعربه سبب درخواست مخاطب ویا علل دیگر،ازروی اجبارواکراه، بیت مدح آمیزی رامتناسب باردیف وقافیه ی غزل سروده وآن را به مخاطب هدیه نموده است تابظاهر دل مخاطب راشادکرده وبدینوسیله شر اورا دفع نموده باشد.
ششم اینکه: بقول استادشهریار: طبع کودکان وپادشهان مثل هم هستند چنانچه کسی قصد داشته باشد به کودک یاپادشاهی موضوعی رابقبولاند والقا نماید بایدآن موضوع راباظرافت ومهارت درلفافه ی تمجیدوتشویق بپیچاند تامؤثر واقع گردد وگرنه هرگزتوفیقی حاصل نخواهدنشد.
خـداونـدی به جای بند گان کرد
خـداونـد از آفـاتـش نـگـهـدار
منصورشاه درحق مردم بزرگواری کرد،خداوندی کرد. خدایا اورا از بلاها محافظت فرما.
با درود و عرض ادب.
منظور بیت اول رو میشه به صورت عامیانه وار به اصطلاح (شکر میون کلامت ... یا لا کلامت شکر) تعریف کرد. گفته ای طوطی(مقلد) گویای اسرار گفته شده از قبل. یعنی حقایقی که قبلا گفته شده رو چشم بسته غیب گفتی تو ؟!تنهایی فک کردی عایا؟!آیا
که خوش نقشی نمودی ... خوش نقشی نمودی یعنی سعی داری خوش نقش جلوه بدی خودتو و چاپلوسی و تملق کنی از خط یار یعنی مشیت ایزد و خداوندگار..
یعنی کار کاره کس دیگست تو میخوای پوزشو بدی عایا؟!
سخن سربسته گفتی با حریفان ... اشاره به مجهول نمایی خداوند بصورت چیزی که ما تابحال نمیدونستیم و ورای تصورات ماست ... توی یه هفت طبقه توی پنت هاوسش نشسته ولی ما اینجا یه چاردیواریه سیاهپوش درست کردیم گاهی ییلاق قشلاق میکنه بالا پایین بالا پایین.عایا
این معمایی که طرح کردی رو واسمون روشنش کن اشاره به تفسیر خدا توسط طوطیه
به روی ما زن از ساغر گلابی که خواب آلوده ایم ای بخت بیدا
با درود و عرض ادب.
منظور بیت اول رو میشه به صورت عامیانه وار به اصطلاح (شکر میون کلامت ... یا لا کلامت شکر) تعریف کرد. گفته ای طوطی(مقلد) گویای اسرار گفته شده از قبل. یعنی حقایقی که قبلا گفته شده رو چشم بسته غیب گفتی تو ؟!تنهایی فک کردی عایا؟!آیا
که خوش نقشی نمودی ... خوش نقشی نمودی یعنی سعی داری خوش نقش جلوه بدی خودتو و چاپلوسی و تملق کنی از خط یار یعنی مشیت ایزد و خداوندگار..
یعنی کار کاره کس دیگست تو میخوای پوزشو بدی عایا؟!
سخن سربسته گفتی با حریفان ... اشاره به مجهول نمایی خداوند بصورت چیزی که ما تابحال نمیدونستیم و ورای تصورات ماست ... توی یه هفت طبقه توی پنت هاوسش نشسته ولی ما اینجا یه چاردیواریه سیاهپوش درست کردیم گاهی ییلاق قشلاق میکنه بالا پایین بالا پایین.عایا
این معمایی که طرح کردی رو واسمون روشنش کن اشاره به تفسیر خدا توسط طوطیه
به روی ما زن از ساغر گلابی که خواب آلوده ایم ای بخت بیدا
نصف کامنت من نیست شد خود به خو؟!
ادامه از ای بخت بیدار... حافظ به رفیق همپیاله ی خودش میگه ... پاشو بابا یه آبی بزنیم به صورتمون که شانس آوردیم مست بودیم و کنج میخانه خوابمون برده و از این بلا به دور موندیم... بخت بیدار اشاره به شخص خوش شانس داره..
این چه عذابی از جانب خداوند بوده که هم قورباغه ابوعطا بخونه هم من بخونم..
از آن عفیون که.....
عفیون و می دو چیز متضاد هستن و با هم بزنی فاتحه...
میگه ای معجونی که خدای تو(به طوطی میگه) میکس کرده همه رو به فنا میده
این بیت باید اصلاح بشه... سکندر را نمیبخشند آنی..
یعنی اسکندر به خاطر حمله و خونریزی ایرانیان لحظه ای از طرف مردم ایران بخشیده نشده هیچوقت هم نمیشه...
حا
بازم نصف کامنتم نیست که ..
با سلام. توضیح کوتاهی لازمه که گاهی در فارسی ضمیر ملکی می تونه جا به جا بشه. مبادا خالیت شکر ز منقار یعنی منقارت خالی از شکر مبادا.
مثل : سحرم دولت بیدار به بالین آمد یعنی سحر دولت بیدار به بالینم آمد.
بسمه تعالی
به گمان من حفظ اینجا با انسانی رو برو ست که طوطی وار است چیزهایی شنیده و همان ها را نقل می کند این حکایت ها به خودی خود شیرینند و جناب حافظ برا آن انسان طوطی صفت آرزو می کنند که لبشان از این سخن ها خالی نباشد سپس در بیت های بعدی او را به. درک عمیق تر دعوت کرده و می فرماید بیا و حال اهل درد بشنو به لفظ اندک و معنی بسیار
این از نشان اهل درد است که کم گوی هستند و در نهایت پس از اینکه ابتدا او را مورد تکریم و لطف قرار داده و به او مهربانی کرده نکته ای به او می فرماید که با مستوران مگو اسرار مستی ...
ای یار طوطی صفت من بیا از اهل درد بشنو کم بگو و با نقش دیوار راز و رمز مستی را مگو
باقی بقایتان
مبادا خالیت شکر زمنقار یعنی منقارت (منقار تو) از شکر خالی نباشد. طوطی عاشق شکر (خوردن) است. البته این جا منظور خافظ از طوطیT "قلم" خودش است.
شرح ابیات غزل(245)
وزن غزل: مفاعیلن فعیلن مفاعیل
بحر غزل: هزج مسدس مقصور
*
شیخ فریدالدین عطار :در آمد و دوش ترکم مست و هشیارزسر تا پای او اقرار و انکار
عماد فقیه :صبا بشکن دَرِ دکّان عطّار عبیری چون سر زلفش بدست ار
خواجو کرمانی:زهی تاری ز زلف مشک تاتار گل روی توبوده آب گلنار
این غزل در سالهای آخر زندگانی حافظ حافظ و در سالهای اول سلطنت شاه منصور سروده شده است.
شاید ایهامات این غزل سبب شگفتی خوانندگانی شود که هر گز منتظر چنین توجیهاتی نبوده اند لیکن با دقت به ریزه کاری ایهامی ابیات این غزل معلوم می شود که این غزل پس از صرف شرابی ممزوج با حشیش سروده شده و چنان ماهرانه این موضوع در لفافه ایهام پوشیده شده که در نگاه اول به نظر خواننده نمی رسد.
باید دانست که منظور از طوطی گویای اسرار در بیت اول همان حشیش یا سبزک است که صوفیان سطحی آن را در باده ریخته و توهمات ناشی از مستی وبیخودی پس از صرف آن را به حساب کشف اسرار لدّنی می گذاشتند . شاعر چنان در مطلع غزل ماهرانه به این برگ سبز حشیش اشاره کرده که همگان آن را به حساب طوطی شیرین گفتار نفس ناطقه می گذراند. دلیل اینکه منظور شاعر حشیش است که اولاً صفت گویای اسرار را به آن نسبت می دهد که همان است که در بالااشاره شد و اشاره به پندارهای شخص حشیش خورده است. ثانیاً در بیت دوم شاعر به این حشیش سبز خوش آمد گفته بدین دلیل که سبزی آن کاملاً شبیه سبزی خط عارض و موهای تازه رو ئیده چهره یار می ماند و گرنه اگر شاعر منظورش نفس ناطقه یا قلم بود این تشبیه را به کار نمی برد زیرا وافی به مقصود او نمی باشد.
باید گفت اینکه بعضی از حافظ شناسان محترم به این نکته اشاره نکرده اند این است که آنها در عالم قیاس بر آمده و ابیاتی مانند.
آب حـیوانـش ز مـنقـار بلاغت می چکد طوطی خوش لهجه یعنی کلک شکر خای تو
کنون که چشمه قند است لعل نوشینت سـخـن بـگوی و ز طـوطـی شـکر دریغ مدار
را گواه آورده و چنین پنداشتنه اند که هر کجا حافظ از طوطی سخن به مین آورد الزاماً مقصودش قلم یا نفس ناطقه است.
شاعر خود متوجه این ابهام در ایهام شعر خود شده و لذا در بیت سوم توضیح می دهد که سخن سربسته گفتی و مقصودت را خوب توضیح ندادی و اگر بشود کمی واضح تر مطلب را بیان کن . آنگاه برای اینکه از مستی به در آمده و قادر بر این باشد که اصل مطلبی را که می خواهد بگوید به صورت واضح بیان دارد در بیت چهارم می فرماید که من در حالت خواب آلودگی و بی خبری ناشی از خوردن شراب بنگ هستم چه بهتر که گلابی بر چهره ما بپاشید تا از این دردسر به آمده هشیار شوم وبه سخن گفتن بپردازم .
شاعر در بیت پنجم پس از اینکه می نمایاند که اکنون از مستی شراب بنگ به در آمده در عالم شگفتی می گوید این چه سازی بود که مطرب نواخت و مست وهشیار را باهم به پایکوبی واداشت ؟ و خود در بیت ششم توضیح می دهد همه اینها به سبب این بود که ساقی شراب را بنگ ممزوج کردبود و همه حریفان را به عالم بیخودی کشانید چنانکه سر از دستار نمی شناختند . تا اینجا شاعر در کمال هشیاری و در کمال مهارت از ویژگیهای حشیش و بنگ و اثرات ناشی از آن سخن می گوید و از بیت هفتم به بعد روی سخنش با شاه منصور است و موفقیت اورا مو هبتی الهی می داند و به او می گوید از دهن اهل درد و عارفی چون من این سخن سربسته و موجز را بشنو: تیمور دشمن بزرگ دیدن ودنیای ماست و ای صاحب اختیار ، دین ودنیای ما ار از شر این دشمن حفظ کن. باید دانست کلمه خداوندا در مصراع دوم بیت نهم مقصود عنوان خداوندگار شاه منصور است و شاعر به او در لفظ اندک ومعنی بسیار می فهماند که دین ودنیای ما ایرانیان را از شر او محفوظ بدارو در بیت دهم سفارش می کند که این موضوع را بر ملا مکن ، بلکه کاملاً محرمانه و بخردانه برای آن بیندیش و عمل کن . وبالاخره در ابیات یازدهم و دوازدهم در تعریف شاه منصور سخن گفته و به دعا گویی در حق آن مرد دلیر وطن پرست می پردازد.
آنچه گفتن آن ضرورت دارد اینکه بعضی از شارحین و حافظ شناسان محترم به سبب اینکه توجه چندانی به ایهامات اشعار حافظ نکرده استو اشعار اورا صرفاً از لحاظ عشقی و عرفانی وادبی بررسی می کنند مفاد پاره یی از ابیات بر ایشان ثقیل آمده و یاد در ارتباط آن با سیار ابیات دچار درماندگی شده و بهتر می داند آن ابیات را حذف کنند و این کاری است که لطمه جبران ناپذیری به امر تحقیق در آینده خواهد زد زیرا قراین و شواهدی از غزل دست رفته و آنچه مانده گفته ناقصی پیش نخواهد بود.
در پایان مضمون بیت هشتم این غزل را نظامی گنجوی در خسرو و شیرین چنین سروده است.
ذرسخن بسیار دانی اندکی گو یکی را صد مگو صد ی
شرح ابیات غزل(245)
وزن غزل: مفاعیلن فعیلن مفاعیل
بحر غزل: هزج مسدس مقصور
*
شیخ فریدالدین عطار :در آمد و دوش ترکم مست و هشیارزسر تا پای او اقرار و انکار
عماد فقیه :صبا بشکن دَرِ دکّان عطّار عبیری چون سر زلفش بدست ار
خواجو کرمانی:زهی تاری ز زلف مشک تاتار گل روی توبوده آب گلنار
این غزل در سالهای آخر زندگانی حافظ حافظ و در سالهای اول سلطنت شاه منصور سروده شده است.
شاید ایهامات این غزل سبب شگفتی خوانندگانی شود که هر گز منتظر چنین توجیهاتی نبوده اند لیکن با دقت به ریزه کاری ایهامی ابیات این غزل معلوم می شود که این غزل پس از صرف شرابی ممزوج با حشیش سروده شده و چنان ماهرانه این موضوع در لفافه ایهام پوشیده شده که در نگاه اول به نظر خواننده نمی رسد.
باید دانست که منظور از طوطی گویای اسرار در بیت اول همان حشیش یا سبزک است که صوفیان سطحی آن را در باده ریخته و توهمات ناشی از مستی وبیخودی پس از صرف آن را به حساب کشف اسرار لدّنی می گذاشتند . شاعر چنان در مطلع غزل ماهرانه به این برگ سبز حشیش اشاره کرده که همگان آن را به حساب طوطی شیرین گفتار نفس ناطقه می گذراند. دلیل اینکه منظور شاعر حشیش است که اولاً صفت گویای اسرار را به آن نسبت می دهد که همان است که در بالااشاره شد و اشاره به پندارهای شخص حشیش خورده است. ثانیاً در بیت دوم شاعر به این حشیش سبز خوش آمد گفته بدین دلیل که سبزی آن کاملاً شبیه سبزی خط عارض و موهای تازه رو ئیده چهره یار می ماند و گرنه اگر شاعر منظورش نفس ناطقه یا قلم بود این تشبیه را به کار نمی برد زیرا وافی به مقصود او نمی باشد.
باید گفت اینکه بعضی از حافظ شناسان محترم به این نکته اشاره نکرده اند این است که آنها در عالم قیاس بر آمده و ابیاتی مانند.
آب حـیوانـش ز مـنقـار بلاغت می چکد طوطی خوش لهجه یعنی کلک شکر خای تو
کنون که چشمه قند است لعل نوشینت سـخـن بـگوی و ز طـوطـی شـکر دریغ مدار
را گواه آورده و چنین پنداشتنه اند که هر کجا حافظ از طوطی سخن به مین آورد الزاماً مقصودش قلم یا نفس ناطقه است.
شاعر خود متوجه این ابهام در ایهام شعر خود شده و لذا در بیت سوم توضیح می دهد که سخن سربسته گفتی و مقصودت را خوب توضیح ندادی و اگر بشود کمی واضح تر مطلب را بیان کن . آنگاه برای اینکه از مستی به در آمده و قادر بر این باشد که اصل مطلبی را که می خواهد بگوید به صورت واضح بیان دارد در بیت چهارم می فرماید که من در حالت خواب آلودگی و بی خبری ناشی از خوردن شراب بنگ هستم چه بهتر که گلابی بر چهره ما بپاشید تا از این دردسر به آمده هشیار شوم وبه سخن گفتن بپردازم .
شاعر در بیت پنجم پس از اینکه می نمایاند که اکنون از مستی شراب بنگ به در آمده در عالم شگفتی می گوید این چه سازی بود که مطرب نواخت و مست وهشیار را باهم به پایکوبی واداشت ؟ و خود در بیت ششم توضیح می دهد همه اینها به سبب این بود که ساقی شراب را بنگ ممزوج کردبود و همه حریفان را به عالم بیخودی کشانید چنانکه سر از دستار نمی شناختند . تا اینجا شاعر در کمال هشیاری و در کمال مهارت از ویژگیهای حشیش و بنگ و اثرات ناشی از آن سخن می گوید و از بیت هفتم به بعد روی سخنش با شاه منصور است و موفقیت اورا مو هبتی الهی می داند و به او می گوید از دهن اهل درد و عارفی چون من این سخن سربسته و موجز را بشنو: تیمور دشمن بزرگ دیدن ودنیای ماست و ای صاحب اختیار ، دین ودنیای ما ار از شر این دشمن حفظ کن. باید دانست کلمه خداوندا در مصراع دوم بیت نهم مقصود عنوان خداوندگار شاه منصور است و شاعر به او در لفظ اندک ومعنی بسیار می فهماند که دین ودنیای ما ایرانیان را از شر او محفوظ بدارو در بیت دهم سفارش می کند که این موضوع را بر ملا مکن ، بلکه کاملاً محرمانه و بخردانه برای آن بیندیش و عمل کن . وبالاخره در ابیات یازدهم و دوازدهم در تعریف شاه منصور سخن گفته و به دعا گویی در حق آن مرد دلیر وطن پرست می پردازد.
آنچه گفتن آن ضرورت دارد اینکه بعضی از شارحین و حافظ شناسان محترم به سبب اینکه توجه چندانی به ایهامات اشعار حافظ نکرده استو اشعار اورا صرفاً از لحاظ عشقی و عرفانی وادبی بررسی می کنند مفاد پاره یی از ابیات بر ایشان ثقیل آمده و یاد در ارتباط آن با سیار ابیات دچار درماندگی شده و بهتر می داند آن ابیات را حذف کنند و این کاری است که لطمه جبران ناپذیری به امر تحقیق در آینده خواهد زد زیرا قراین و شواهدی از غزل دست رفته و آنچه مانده گفته ناقصی پیش نخواهد بود.
در پایان مضمون بیت هشتم این غزل را نظامی گنجوی در خسرو و شیرین چنین سروده است.
ذرسخن بسیار دانی اندکی گو یکی را صد مگو صد یکی را گو
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
درود بر شما
عمرتان دراز و سرتان سبز باد که با اندیشه و استدلال به شرح این غزل پرداختهاید
سلام خدمت دوستان گرامی
اول خواهشی دارم و آن اینکه اینجا که محضر ادب پارسی و از نظر من ادب پارسی با عرفان الهی پیوند جدا ناپذیری دارد ، ادب بیشتری می طلبد ، از دوستان درخواست میکنم که هنگام ارائه مطالبشان ادب یکدیگر و محضر را نگاه دارند و با پرخاش و گاهآ با بی ادبی جواب یکدیگر را ندهند ، مطلب خود را بگویند ،لازم نیست که خود را اثبات کنند ، خواننده خود قضاوت خواهد کرد . خیلی از افراد به این سایت رجوع میکنند تا با ادب پارسی آشنا شوند و معنی ابیات را بدانند وای گاهی بی ادبی بد جور تو ذوق میزند . عرفان الهی راه از بین بردن « منیت» و اثبات خود است .
و اما نکته ای که راجع به این غزل برای من اتفاق افتاد را خدمتتان عرض میکنم.
خانم Lezlie Hazelton , نویسنده کتاب اولین مسلمان و کتاب بعد از پیامبر ( اختلاف بین شیعه و سنی) که خود یک یهودی و بقول خودشان یک اگناست هست ( و خود می گوید اگناست نه از این بابت که خدا را قبول ندارد ، بلکه از باب اینکه در خدا حیران هستم ) . مشغول خواندن کتاب و بخصوص مطلب تشریح واقعه کربلا بودیم که خواهرم هم داشت شعر حافظ می خواند ، با هم گفتیم ببینیم حضرت حافظ در مورد این کتاب چه نظری دارند و تفآلی زدیم که همین غزل الا ای طوطی گویای اسرار مبادا خالیت شکر ز منقار ..... آمد . و چه بجا و در حق این خانم محقق که صرف وقت بسیاری در خواندن 29 جلد کتاب تاریخ طبری و قرآن و سایر منابع طرفین کرده تا منصفانه و بی غرض شخصیت حضرت محمد ص و اسلام را بررسی کند و نتیجه اش این کتاب زیبا شده . هر چند خالی از عیب نیست ولی واقعا باید احسنت گفت به این خانم هفتاد و پنج ساله یهودی . توصیه میکنم حتما کتاب را بخوانید. و حافظ عزیز هم خوب هدیه ای به ایشان داد .در یوتیوب هم می تواند سخنرانی های این خانم را دنبال کنید . متشکرم
در نسخهی مورد استفادهی من بیت هفتم ازین قرار است:
خرد هرچند نقد کاینات است
چه سنجد پیش عشق کیمیاکار
چرا این بیت اینجا افتاده؟ منسوب به حافظ نیست؟
این غزل را "در سکوت" بشنوید
اجرای خسروخوبان دوعالم استاد شجریان طریق عشق گویی که حضرت حافظ سالها پیش این شعر وغزل را دروصف خود استاد شجریان به یادگار گذاشته اند...
الا ای طوطیِ گویایِ اسرار
مبادا خالیات شِکَّر ز مِنقار
سَرَت سبز و دلت خوش باد جاوید
که خوش نقشی نمودی از خطِ یار
سخن سربسته گفتی با حریفان
خدا را زین معما پرده بردار
به رویِ ما زن از ساغر گلابی
که خواب آلودهایم ای بختِ بیدار.... خدایا سپاسمندیم که همچو حافظان وسعدی ها و مولانا وهزاران شاعران شهیر ونام آور داریم وصدای رسا و گیرا و رسول راستین شعر وغزل وادبیات وموسیقی ناب ایران و جهان استاد شجریان 💯💯💛💛💗💚🖐️💞💯💯