غزل شمارهٔ ۲۴۴
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش ارژنگ آقاجری
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش زهرا بهمنی
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش فریبا علومی یزدی
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش محمدرضاکاکائی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
بیت اول ،مصرع دوم "شبی خوش است بدین "وُصله اش" دراز کنید" آورده شده در چندین نسخه ی معتبر من جمله علامه قزوینی و قاسم غنی.
- از لحاظ معنایی هم به نظر صحیحتر میرسه از آنجا که "وصله" با "گره" در مصرع اول تناسب معنایی داره.
- از لحاظ وزن شعر هم به نظر صحیحتره: "وُصله" با ضمه روی "و".
متن این شعر توسط خواننده شناخته شده سیامک عباسی خوانده شده اما بیت اول اینطور خوانده میشود
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین حیله اش دراز کنید
بیت دوم از مصراع هفتم بدین گونه هم نوشته شده :
نمرده به فتوای من بر او نماز کنید
در جواب ساغر باید بگویم که ارتباط معنایی زیبایی بین شب و قصه وجود دارد زیرا قصه شبانه در قدما بسیار مشهور بوده است. من به نظرم این ترکیب زیباتر از وصله است.
سلام
توجه داشته باشید که در اینجا قصه ایهام داره. یکی از معانی قصه موی بلند هست و به این اعتبار قصه صحیح هست نه وصله یا هر کلمه دیگری.
این غزل جزو محبوب ترین غزلهای حضرت حافظ پیش منه..
ضمنا بنده هم با خود کلمه قصه موافق هستم
زیبایی قصه در اینه که قدیم ها شب ها قصه می گفتند که شب کوتاه به نظر بیاد . حافظ میگه با قصه عشق شب طولانی میشه
یا لطیف،
هر چند از ویژگی های مهم غزل یکی آن است که جز بیت مطلع و بیت تخلص سایر ابیات را می توان جا بجا کرد بدون آنکه خللی در مفاهیم و پیام اصلی وارد شود، ولی در این غزل اگر ابیات را به ترتیب زیر بخوانیم پیوستگی مفاهیم بهتر و قدری دلنشین تر می نماید:
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
نخست موعظه پیر صحبت این حرف است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
رباب و چنگ به بانگ بلند میگویند
که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید
به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد
گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید
بیت :
به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد
گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید
حیرت انگیزه .
از اعتمادی میگه که در بحرانی ترین لحظات زندگی به کمکمون می یاد .
اصلا اگر خدا قابل اعتماد نباشه چه مشکلی از ما حل میشه ؟
اگه عدالت گاهی وقتا اجرا بشه و گاهی وقتا نشه ,
اگه بار کج گاهی به منزل نرسه و گاهی برسه ـ
اگه خدا گاهی با حق باشه و گاهی نباشه ـ
ما رو چی میتونیم حساب و برنامه ریزی کنیم .
مثل اینه که دو دو تا گاهی چهارتا بشه و گاهی پنج تا ـ
دیگه نه علمی قابل دستیابیه نه عدلی ـ
دنیای ترسناکی میشه ـ
فقط در اینصورت که ما اعتماد به یک حقیقت خطا ناپذیر بکنیم روی خوشی و شادی رو میبینیم .
بنده بیت ششم را به این صورت شنیده بودم:
نخست موعظه پیر می فروش این است که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
دوستان نظر مرحوم مجتبی مینوی،وصله است با ضم واو به معنی موی بلند،ایشان میفرمایند قصه برای کوتاه کردن شب است نه دراز کردن آن.
من یه دیوان قدیمی دارم مصراع دوم بیت اول رو اینجوری نوشته که به نظرم زیبا تره:
شبی خوش است بدین *وصلتش* دراز کنید
نخست موعظه پیر می فروش این بود (است)
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
و خداوند آگاه تر است.
سلام به همه دوستان فرهیخته
لطف کنید و بفرماییدکحا میتوان معنی واژه وصله (با واو مضموم)را یافت . سپاسگزارم
وُصله: بر موی افزودن
اکستنشن کردن!
@ساغر عزیز، اتفاقا در نسخه غنی-قزوینی، "قصه" اومده و خبری از "وصله" اونهم با ضمّ واو نیست. لطفا مراجعه دقیقتری کنید.
@ناشناس عزیز، من چنین معنایی رو که برای وصله با ضمّ واو برشمردید مرددّم. لطفا منبعی رو برای چیزی که گفتید معرفی کنید. معهذا اگه حتی معنائی رو هم که گفتید صحیح باشه، ابدا درخور شان ادبیات پارسی نیست که برای معنی واژگان از کلمات غربی وام بگیریم.
عیسی جان، عزیزجان، وصله صحیح است و جسارتا محل بحث وجود ندارد.
ناشناسجان، عزیزجان، برادرجان، گرامیجان: مسلما هیچیک از من و شما درحدی نیستیم که بخوایم چنین حکم قطعیای رو صادر کنیم و هرگونه ادامهای رو ببرّیم. به نظرم با این مقدار اعتمادی که در سخنانتون القا می کنید، مشخصه که مقالاتی همچون "این کیمیای هستی دکتر کدکنی" رو مطالعه نکردید و یا بصورت سطحی از کنار اون گذشتید. صراحتی راجع به اینکه وصله با ضم واو دقیقا بمعنی "اکستنشن کردن" موی هست، متاسفانه وجود نداره. بلکه معانی مرتبط با موی رو در این باره میتونیم بپذیریم. همچنین درباره این بیت تمایل آرای بزرگان، به سمت قصه سنگینی میکنه. بنابراین، علیرغم این جریان با این شدت و حدت اطمینان،رای شما مبنی بر صحت بیت با وصله به ضم واو باید حاوی گزاره های بسیار مستدلی باشه. اما در پاسخ شما خبری از هیچیک از آنها نبود و احتمالا هم نیست.
فرزندم، شما از کجا می دانی که بنده در حد آن چه که شما تصور کرده ای نیستمیا هستم
شفیعی هم یکی از کارشناسان ادبیات است
دقیقا. شفیعی یک کارشناس ادبیاته. اما به لحاظ عمق دانش شناخته شده هست. این رو نمیشه کتمان یا در لفافه کمرنگ کرد. تازه موضوع این نیست. بلکه منظور من اشاره به یک مقاله تفصیلی توام با استدلال بود و نه "دیکته نظر شخصی" که این است و جز این نیست. قطعیت در ورای استدلال و اندیشه قرار نداره. بنابراین رد یک نظر اشتباه بهیچ وجه تعارف بردار نیست. حتی اگر این نظر اشتباه از جانب شخصی باشه که 100 سال ادبیات خونده.
جسارتا محل بحث وجود ندارد.
یعنی چه؟
آیه ی منزل هم که باشه جای بحث داره
زهی خود بزرگ بینی
جسارتن بندە هم چندبار "وصله" را به جای " قصه " قراردادم و بیت رو ازنو خوندم اما نتونستم زیبایی و اعجاز کلام حافظ رو کماکان ببینم ، درسته که شب خودش درازه و تاریک و ناخوش و بیمناک و کاربرد قصه در آن زمان برای کوتاه کردن و تلطیف و تخفیف این کیفیات از شب بوده ، اما حافظ در ابتدای مصرع دوم کدگذاری مهمی میکنه و میگه شبی"خوش" است!
به عبارتی شبی که در اون گره از زلف یار بازبشه دیگه ضرورتی برای کوتاه کردنش نیست و در اینجا "قصه" معنای دیگه ای داره و دقیقن کاربریش معکوس شده و معجزه حافظ هم همینجاست ، انگار بگوییم آب در ظرف بریزید تا خالی شود (به جای پر شدن ) و واقعن هم بشه !
با سلام
وزن شعر مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان می باشد و بحر آن مجتث مثمن مخبون مقصور است .
لطفا اصلاح شود .
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
وه که چقدر این بیت زیبا و پر معنیه...حقیقتی محض که حافظ به زیبایی هرچه تمامتر کلمات را چون جامه ای بر تن مفهوم آن پوشانده
با سلام خدمت بزرگان شعر و ادب
لطفا در مورد این دو مصراع بنده را راهنمایی فرمایید که چرا حافظ در یک مصراع می فرماید: میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
و در مصراع دیگر در غزلی دیگر میفرماید: میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
اگر به گفته حضرت حافظ عاشق و معشوق یکیست پس چرا فرق بسیار است؟
پیشاپیش کم خردی بنده را به بزرگواری خودتان ببخشید.
@مهربان
در این بیت این غزل، می گوید وقتی یار ناز می کند، شما هم ناز نکنید. شما نیاز کنید. بالاخره فرقی میان عاشق و معشوق باید باشد دیگر! اگر او هم ناز کند و شما هم ناز کنید، پس چه فرقی بین عاشق و معشوق هست؟ به عبارتی اگر معشوق کارش ناز کردن است، عاشق هم کارش ناز کشیدن و نیاز کردن است.
اما بیتی که می گوید میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست، مخلّ این معنی نیست. نمی گوید میان عاشق معشوق هیچ فرقی نیست! می گوید حائل (جدا کننده) ای میان عاشق و معشوق وجود ندارد. {و تو خودت حجاب خودت هستی حافظ! از میان برخیز و حائل میان عاشق و معشوق نشو!}
عاشق و معشوق می توانند با هم فرق داشته باشند (و البته که فرق دارند و فرق بسیار است!) اما می تواند حائل و حجابی بین آن ها وجود نداشته باشد (و می گوید که هیچ حائلی هم بین آن ها نیست). توانستم منظورم را بیان کنم؟
@سهیل قاسمی
با درود و عرض ادب، از پاسختان بسیار سپاسگزارم
#ﻣﻌﺎﺷﺮﺍﻥ ! ﮔﺮﻩِ ﺯﻟﻒ ﯾﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﯿﺪ
ﺷﺒﯽ ﺧﻮﺵﺳﺖ ﺑﺪﯾﻦ ﻭُﺻﻠﺘﺶ ﺩﺭﺍﺯ ﻛﻨﯿﺪ
ﻭُﺻﻠﻪﺍﺵ (ﯾﺎ ﻭَﺻﻠﻪﺍﺵ ) : 31 ﻧﺴﺨﻪ ( 801 ، 803 ، -814 813 ،
819 ، 821 ، 822 ، 823 ، 824 ، 825 ﻭ 22 ﻧﺴﺨﮥ ﺩﯾﮕﺮ ) ﺧﺎﻧﻠﺮﯼ،
ﺟﻼﻟﯽ ﻧﺎﺋﯿﻨﯽ - ﻧﻮﺭﺍﻧﯽ ﻭﺻﺎﻝ، ﺛﺮﻭﺗﯿﺎﻥ
ﻭُﺻﻠﺘﺶ : ﺩﻭ ﻧﺴﺨﻪ ( 813 ، 862 ) ﻋﯿﻮﺿﯽ، ﺳﺎﯾﻪ
ﻓﻀﻠﻪﺍﺵ : 2 ﻧﺴﺨﻪ (816 ، 818 )
ﻗﺼّﻪﺍﺵ : 4 ﻧﺴﺨﻪ « 827 ، 893 ، 894 ﻭ ﺑﯽﺗﺎﺭﯾﺦ ( ﻣﺢ«(
ﻗﺰﻭﯾﻨﯽ - ﻏﻨﯽ، ﻧﯿﺴﺎﺭﯼ، ﺧﺮﻣﺸﺎﻫﯽ- ﺟﺎﻭﯾﺪ
ﺣﯿﻠﻪﺍﺵ : 2 ﻧﺴﺨﻪ ( 854 ﻭ ﺑﯽﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﮥ ﻣﺠﻠﺲ )
41 ﻧﺴﺨﻪ ﻏﺰﻝ 239 ﻭ ﻣﻄﻠﻊ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
ﻗﺼﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺳﻪ
ﺧﻮﺍﻧﺶ ﺑﻪ ﻓﺘﺢ ﻭ ﮐﺴﺮ ﻭ ﺿﻢ ﺍﯾﻬﺎﻡ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﻘﺒﻮﻝﺗﺮ ﻣﯽﻧﻤﺎﯾﺪ ﺍﻣﺎ
« ﻭُﺻﻠﺖ » ﺑﺎ ﺗﻘﺎﺑﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ «ﻓُﺮﻗﺖ » ﻭ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﺑﯿﺖ ﻭ ﻏﺰﻝ
ﺩﺍﺭﺩ ﻧﯿﺰ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻪ ﺍﺳﺖ ﺿﻤﻦ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺿﺒﻂ ﺍﮐﺜﺮﯾﺖ
ﻧﺴﺦ ﻧﯿﺰ « ﻭُﺻﻠﻪ» ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﻣﻼﯾﯽ ﺩﯾﮕﺮ. ﻫﺮﭼﻨﺪ
ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺑﻮﺍﻟﺤﺴﻦ ﻧﺠﻔﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺼﺮﻉ ﺩﻭﻡ ﭘﺲ ﺍﺯ
«ﺑﺪﯾﻦ» ﺑﺎﯾﺪ ﻣﮑﺚ ﮐﺮﺩ : ( ... / ﺷﺒﯽ ﺧﻮﺵ ﺍﺳﺖ ﺑﺪﯾﻦ، ﻗﺼﻪﺍﺵ
ﺩﺭﺍﺯ ﮐﻨﯿﺪ ) ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﻘﻄﯿﻊ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﻭ ﺳﻼﺳﺖ ﺑﯿﺖ ﺑﻪ
ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﮐﺎﺳﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .
ﻧﮏ : ﺍﺑﻮﺍﻟﺤﺴﻦ ﻧﺠﻔﯽ، « ﻣﻌﺎﺷﺮﺍﻥ ﮔﺮﻩ ﺍﺯ ﺯﻟﻒ ﯾﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﯿﺪ» ،
ﻣﺠﻠﮥ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﺎﻩ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﻭ ﻓﻠﺴﻔﻪ ، ﺱ 7 ، ﺵ 82 ( ﻣﺮﺩﺍﺩ 1383 )
ﺻﺺ -41 .38
@hafezsharafi
خواجه خود در جایی دیگر می گوید:
گفتمش زلف به خون که شکستی ؟ گفتا
حافظ ! این قصه دراز است به قرآن که مپرس
زلف و شب و قصه و.... چنین روشن دوستان به کار وصله پینه و اکستنشن!! سر گرم کرده اید؟؟
دوستان به طور قطع میگن که این غزل اینجوره و جور دیگه ای نمیشه خونده بشه در حالیکه زیبایی غزل های حافظ به همینه که معانی مختلفی میشه ازش برداشت کرد. اگه بخونیم «بدین وصله اش دراز کنید» بین زلف و گره و شب(در اینجا معنی موی مشکی یار رو پیدا میکنه) و وصله و دراز(بازهم در اینجا منظور، موی یار خواهد شد)، مراعات نظیر داره و بسیار زیباست. اگه هم بدین قصه اش بخونیم بازهم زیبایی خودشو داره.
مهربان مهربانم،حافظ عزیز،راههای رسیدن به حق راهم خوب می دانست هم تجربه کرده بود درمصرع میان عاشق ومعشوق فرق بسیاراست اشاره به طلب سالک دارداما درمصرع میان عاشق ومعشوقحایل نیست مرحله فنا رابیان می دارد.کامل ترازاین تفسیرراکامل تران دانند.
در بیت اول: شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید. یک پرسش جدی مطرح می شود، شب با قصه کوتاه می شود و نه دراز
به نظر می رسد کسانی که به جای قصه، وصله خوانده و یا ضبط کرده اند، از حیث مفهوم دقیق تر و البته قصه از لحاظ موسیقی گوش نواز تر است.
شکل دیگری هم خوانده شده است. بدین فضله اش دراز کنید. فضله به معنای سر گیس است که دختران آن سرگیس ها را به موی طبیعی خود پیوند می زدند و مویشان تا کمرگاه آویخته می شد. این رسم همچنان در بین زنان عشایر دیده می شود. شب با پیوند سرگیسوان سیاه دراز تر می شود.
من فکر میکنم معنی ظاهری بیت معاشران گره از زلف یار بازکنید شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید ایگونه باشه.وقتی گره از زلف یار باز میشه زلف درازتر میشه و زلف یار هم مثل شب سیاهه حافظ میگه معاشران گره از زلف یار باز کنید و این موی یا شب خوش رو با باز کردن گره قصه اش رو دراز کنید چنانکه سعدی فرمود عمر من است زلف تو بو که دراز بینمش
فکر کنید دل شکسته و غمگین و مغموم کتاب حافظ رو برمیداری و اشک ریزان بعد از خوندن فاتحه ای کتاب رو باز میکنی و این شعر زیبا میاد:
به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد/ گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید...... خودتو به خدا میسپاری و ازش میخوای کمکت کنه.
چند روز بعد وقتی اوضاع کمی رو به راه میشه دوباره میری سراغ حافظ و یک بار دیگه کتاب رو باز میکنی و دقیقا همین صفحه میاد و تازه متوجه صفحه رو به روش هم میشی که میگه:
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن/وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
خدایا ممنونم ازت به خاطر بودنت و امیدم فقط به توست. خدایا کمکم کن
التماس دعا دوستان
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصّهاش دراز کنید
معاشران: یاران و رفیقان ، همدمان و دوستان
"گره اززلف یاربازکردن" کنایه ازبرطرف کردن مانع ودعوت یاربه راحت تروصمیمانه تربودن است. به موازات گشوده شدن گره زلف وگره بندقبای یار،دردلهای عاشقان نیزگشایش ایجادمی شود،تعارف ها رنگ می بازد وفضا برای صمیمیّت ونزدیکترشدن به یارمهیّا می گردد.
"شبی خوش است" ایهام دارد: 1- گیسوان سیاه یاربه سیاهی شب تشبیه شده است.2- شبی دلپذیروخوش است.
"قِصّه" نیزایهام دارد: 1- داستان،ماجرا 2- شرح حال 3- خبر،حدیث 4- کار 5- خلاصه، مختصرضمن آنکه با خوانش ِقَصَّه معنای "موی پیشانی" حاصل می شود
بدین قصّه اش درازکنید: بااین "کار-بابازکردن گره ازگیسوان یار" این شبِ خوش را(زلف یاررا)بلندترکنید. ضمن آنکه بادیگرمعناهای یادشده ی "قصّه" نیزدامنه ی معنای بیت توسعه پیداکرده وژرف ترمی شود.
معنی بیت:ای همدمان وای دوستان، گره گیسوان یاررابگشاید) مانع دسترسی به یارراازمیان بردارید تا فضای محفل صمیمانه تروبی تعارف ترگردد) امشب شبی خوش وخاطره انگیزاست یا گیسوان سیاه یاربسان شب تاریک وسیاه است بابازکردن گره، این شب خیال انگیزرا درازتر کنید این قصّه( بادرنظرگرفتن همه ی معناها) هرچه درازترباشد خیالپرورتر،خیال انگیزتر وخوشتر خواهدبود.
شرح شکن زلف خم اندر خم جانان
کوته نتوان کرد که این قصّه دراز است
حضورخلوت اُنس است و دوستان جمعند
و اِن یکاد بخوانید و در فراز کنید
اُنس :آرام یافتن به چیزی، الفت،همدمی ومصاحبت
واِن یکاد: آیه ی 51 سوره ی قلم که درمیان مردم به آیه ی دفع چشم زخم معروف است. همه ی ما این آیات را بارها شنیده ایم، خیلی ها قاب عکسی از این آیات را بر در و دیوار خانه زده و بعضی نیز این آیه را بر کاغذی نوشته وهمیشه همراه خود دارند تااز چشم زخم دیگران درامان باشند. حافظ به همدمان خویش توصیه می کند که این آیه راقرائت کنندتا مباد ازاینکه امشب به یار دسترسی دارند مورد حسادت دیگران قرارگرفته واحیاناً زخم چشم بخورند.
فراز کنید : هم به معنای بازکنید هست هم به معنای ببندید لیکن باتوجّه به اینکه خلوت اُنس است احتمالاً "درببندید" که تضمین کننده ی خلوت است مدّنظرخواجه بوده است.
معنی بیت: حال که همدلان ومَحرمان دراین خلوتِ روحانی گردهم آمده و حضورپیداکرده اندواِن یکادبخوانید و دررابربندیدتاباآرامش خاطر در کنار یارفیض ببریم وهیچ چیزی نتواند خلوت مارابرهم زند.
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است
رُباب و چنگ به بانگ بلند میگویند
که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید
رُباب : از آلات موسیقی شبیه تار که کاسه ی آن کوچکتر و در قدیم دارای دو سیم بوده و آن را با کشیدن کمانه یا آرشه مینواختهاند؛ رواوه.
چنگ : یکی از سازهای سیمی که به وسیله ی انگشتان دست نواخته می شود.
گوش هوش : گوش دل وجان، گوشی که باآگاهی وهوشیاری سپرده شود.
اهل راز: آنانکه دارای معرفت وآگاهی وهستند آنهاکه رازموسیقی وعشرت وخوشباشی رامی دانند.
معنی بیت: رباب وچنگ باصدای بلند می گویند به سخنان کسانی که صاحب معرفت وآگاهی هستند با اشتیاق وهوشیاری گوش دل بسپارید.
چنگ خمیده قامت می خوانندبه عشرت
بشنوکه پندپیران هیچ اَت زیان ندارد
به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد
گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید
غم پرده برشما ندرد : پرده دری به معنای رسواسازیست امّا دراینجا به معنای این است که غم نتواندوارد دل وجان شما گردد وشما رامبتلا کرده وبه زحمت اندازد.
اعتماد :اطمینان و تکیه کردن بر کسی ، توکّل وسپردن امورات به کسی
کارساز : کنایه از خداوند
معنی بیت: به جان عزیز دوست که اگردرکارهایتان به خداوند توکّل کنید وامورات خود رابه اوبسپارید هرگز غم واندوه نمی تواندوارد حریم دل وجان شما شده وشما رامبتلا کرده وبه زحمت اندازد.
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست
آن بِه که کارخود به عنایت رها کنند
میان عاشق ومعشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
نیاز:درخواست و تمنّا ،اشتیاق و آرزومندی
معنی بیت: عاشق باید به تفاوتهایی که بامعشوق دارد آگاهی داشته باشد وگرنه دچارانحراف ولغزش خواهد شد ازعاشق اشتیاق واظهار نیاز خوشست وازمعشوق عشوه واِفاده وناز.
این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
نخست موعظه ی پیر صحبت این حرف است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
موعظه : اپندوندرز
پیر صحبت : کنایه ازمرشد و پیر،کسی که کارآزموده ی سخنرانی واندرزگوئیست.
مصاحب :هم صحبت وهم نشین
ناجنس : بدکردار، فرومایه
معنی بیت: هم اوکه درسخنوری واندرزگویی پیروباتجربه هست مارا به پرهیزازهم نشینی بافرومایگان توصیه کرده است.( ازبدجنسان دوری کنید که هم صحبتی باآنها عذابی دردناک است)
چاک خواهم زدن این دَلق ریایی چکنم
روح راصحبت ناجنس عذابیست الیم
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
معنی بیت: هرکسی که درطریق عشق گام برندارد ودرحوالی عشق تنفّس نکند ودلش به عشقورزی نطپد پس به رای ونظرمن برچنین کسی می توان نمازمیّت خواندچراکه اومرده ای متحرّک بیش نیست وبه ظاهرزنده هست( امّا برعکس اگرکسی درطریق عشق گام بردارد حتّا اگرکشته شده ومرده باشد اوزنده ی جاوید است وبه ظاهرمرده است)
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
وگرطلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید
معنی بیت: واگرحافظ ازشما طلب پاداش وانعام بکند اورابه لب نوشین یارحواله دهید که هیچ پاداشی حافظ راراضی وخشنودنمی کند الّا بوسه ی شکریت و جانبخش ازلب یار.
طمع به قند وصال تو حد ما نبود
حوالتم به لب لعل همچوشکرکن
از جناب رضا ساقی بابت شرح های کامل و زیبایشان تشکر می کنم.
این همه بحث که قصه بوده یا وصله
خب که چه؟
تا سالیان نیز بر این بحث بمانید ،همینجایید
مضافا" اینکه این علمی است لا ینفع و ترجیح هر یک از این دچ واژه نه درد این دنیایتان را دوا میکند و نه آخرتتان را آباد
خود خواجه نیز بی گمان نمیدانست روزی اینسان مردمان بر. سر. واژه ای به هم میپیچند
م
با سلام باید به آن عده کسانی که پافشاری دارند که (وصله ) بجای
(قصه) درسته بگم وصله حتی اگر معنی موی هم باشه که نیست باز هم نمی تواند مثل ( قصه) معنی شعر را زیبا کند چون قدیما شب های خوش را تا دیروقت با قصه گفتن بیدار میموندن آن شبها را شبهای دراز و خوش میگفتند و از آنجایی که زمان طول شب را تا وقتی که بیدار بودن جزو درازی شب میگفتن و باقی زمان شب را که به خواب سپری میکردن جزع کوتاهی یا نبود شب حساب میکردن به همین خاطر حافظ هم گفته شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید یعنی با ادامه دادن قصه دراز قسمت بیشتری از شب را به بیداری و شب زنده داری بگذرانید
ازبرای دوستانی که در کار وصله پینه کردن قند پارسی اند ، گواهی از خود خواجه می اورم:
شرح شکن زلف خم اندر خم جانان
کوته نتوان کرد، که این قصه دراز است.
با سلام و عرض ادب خدمت دوستان گرامی
من در چندین محفل شنیدم که جناب خواجه عظیم الشان این غزل را در وصف حال شب عاشورا و یاران سیدالشهدا ع سروده اند که با تفاسیری که شنیدم بسیار لذت بردم از سرودهی خواجهی شیرازی
تشکر از اقای رضا ساقی
هرچند خودم موافق « قصه» هستم. اما در مکاسب محرمه شیخ انصاری رحمت الله علیه بابی هست با عنوان تدلیس ماشطه( فریبکاری آرایشگر)که بخشی از این باب مربوط به وصل کردن موی انسان به انسان دیگه یا وصل کردن هر مویی به انسان هست که وصل الشَعر ( وصل کردن مو) نام داره.پس وصله به معنای مویی که وصل میشود هست و جایگذاری وصله به جای قصه بیراه هم نیست.بحث علمی همیشه خوبه اما لجاجت در معنای غلط خوب نیست.
نخست موعظه ی پیر می فروش این است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید (حافظ)
نام کتاب : اخلاق ناصری نویسنده : الطوسی، الخواجة نصیر الدین جلد : 1 صفحه : 195
آداب شراب خوردن
چون در مجلس شراب حاضر شود نزدیک افضل ابنای جنس خود نشیند و از آنکه در پهلوی کسی نشیند که بسفاهت موسوم بود احتراز کند.
آقارضاساقی برادرگل بازهم ممنون ومتشکربابت توضیحات خوبتون
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید
گره از زلف باز کردن کنایه از برملا کردن راز کسی میباشد و در اینجا مراد گشودن راز وصل معشوق است و منظور از معاشران ، شخص عارف و حضور اصیل خدایی اوست که در شبی خوش و در حالی نیکو حافظ قصد آن دارد تا با بیان این قصه و راز ، شیرینی این خلوت را طولانی تر نموده ، از فیض حضور حضرت معشوق بهره بیشتری ببرد .
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
در ظاهر تضادی بین خلوت انس و جمع دوستان دیده میشود ولی درواقع عارف پس از عدم نمودن مرکز خود و زدودن همه آلاینده های ذهنی و روحی ست که با حضور خود یا حضرت معشوق یکی شده و جمع دوستان یا همان معاشران شکل میگیرد و در این خلوت انس عارف پیوسته وان یکاد خوانده و به فراز یا بالا فوت میکند . در آیه ذکر شده که برای رفع چشم زخم حاسدان آمده ،، واژه لیزلقونک نیز به معنی لغزیدن آمده است و بنظر میرسد حافظ از خدا میخواهد تا دگربار به ذهن نلغزد ، باشد که این خلوت انس تداوم بیشتری داشته و طولانی تر شود .
رباب و چنگ به بانگ بلند میگویند
که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید
اما حافظ که در مطلع غزل قول گشوده شدن راز وصل به معشوق را داده است استدلال میکند که رباب و چنگ که ریتم زنده زندگی بر مدار نظم هستی میباشند به بانگ بلند ندا میدهند که ای اهل عالم ، با گوش هشیاری و خرد خود به این پیغام اهل راز گوش کنید که بر آنند تا راز حضرت معشوق و یا هستی مطلق را برای شما بیان کنند . اهل راز عرفایی مانند مولانا و حافظ و عطار هستند که به این راز مهم دست یافته و بنا دارند ما را نیز از آن آگاه کنند و حافظ در ابیات بعد به این رازها میپردازد .
به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد
گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید
اولین راز :
در اینجا حافظ به جان حضرت دوست که جان همه باشندگان عالم نیز میباشد سوگند میخورد که اگر انسان به الطاف حضرت دوست اعتماد کند هیچ غم و اندوهی به دل او راه نخواهد یافت .غم و اندوه گاهی برای از دست دادن دلبستگی ها بوجود می آیند و گاه برای بدست نیامدن آنها .برای مثال شخصی به معشوق زمینی خود نمی رسد و گاه این غم را تا پایان عمر با خود حمل و با آن زندگی میکند و یا عزیزی را از دست میدهد و غم فقدان او هرگز رهایش نمی کند . همچنین ما برای بدست نیاوردن و یا از دست دادن اموالی در حزن و اندوه میشویم ، برای عارف همه این چیزها حزء آفلین و غروب کنندگان هستند و به همین دلیل مانند ابراهیم خلیل غروب کنندگان را دوست ندارند و با غروب آنها غم و اندوهی به دل راه نخواهند داد . عرفا تنها یک غم را جایز میدانند و آن غم فراق از حضرت معشوق است که آن غم را نیز بسیار شیرین و لذت بخش در می یابند .
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
راز دیگر حضرت معشوق ناز اوست و اینکه هرچقدر او ناز میکند انسان باید بر نیاز و فقر خود نسبت به او پافشاری کند تا به وصل او برسد زیرا معشوق برای آزمودن صحت ادعای عاشق پیوسته ناز کرده و او را از خود می راند و حضرت معشوق با آزمودن انسان در پی راستی آزمایی عشق او به خود میباشد تا ثابت شود در بین دو انتخاب مادی و الهی ، میل او به کدام جهت است
و این ناز فراق و دوری انسان از خدا یا هستی مطلق را رقم میزند وگرنه خدا که بالفطره از رگ گردن و یا رگ قلب به انسان نزدیکتر است و بلافاصله پس از آنکه انسان آسمان درون خود را باز کند حضرت معشوق را در آغوش خواهد کشید و خلوت انس او با حضرتش به جمع دوستان بدل خواهد شد .
نخست موعظه پیر صحبت این حرف است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
راز سوم برگزیدن پیر یا انسان به حضور رسیده ای مانند حافظ و مولانا میباشد و البته اولین موعظه پیر این کلام است که انسان سالک از مجالست و مصاحبت با انسان هایی که از جنس عشق نیستند و هنوز در بند این جهان فرم و در ذهن گرفتار هستند پرهیز کند و دلیل این امر تاثیر منفی اینگونه اشخاص بر روی شخص سالک طریق عشق است که خطر بازگشت از این راه دشوار را به همراه دارد . پس شایسته است سالک هم جنس خود را برای دوستی و مصاحبت انتخاب کند .
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
در ادامه بیت قبل میفرماید چنین انسان هایی که دل در گرو چیزهای آفل این جهانی داشته و همه تمرکز و افکار و ذهنیت آنها بر حول محور این چیزها از قبیل پول و مقام و منزلت اجتماعی و باورهای سیاسی و مذهبی و حتی همسر و فرزندان خود
و زیبایی چهره و اندام ، جوانی و سلامتی جسمانی و .....
میگردد و بجز این چیزها حرفی دیگر برای گفتن ندارند ،پس آنها در حلقه عشق نبوده و دلها شان به عشق زنده نیست و طبعاً مصاحب خوبی برای انسان عاشق نیستند ، بلکه مردگانی هستند که باید بر آنان نماز میت خواند هرچند به ظاهر زنده و در قید حیات هستند .
وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید
حافظ در انتها میفرماید اگر بخواهد در ازای گشودن این رازها برای زنده شدن به حضرت معشوق انعام و یا دستمزدی طلب کند او را حواله به لب آن یار دلنواز دهید یعنی که او با وصال به حضرت معشوق جزای این آگاهی بخشی و راهنمایی انسانها را خواهد گرفت و چه انعامی ارزشمند تر از آن وجود دارد ؟
بسیار ممنون از اقای رضا ساقی،و اقای ناصر از نظریه های بسیار عالی که نوشتن
بسیار ممنون از اقای رضا ساقی و اقای ناصر بخاطر ارایه نظرات بسار جالب و به نظر من درست
سلام
اولا که من از ادبیات واقعا چیزی نمیدونم و اگر اینجام ، دلیلش ، ... . این ۳ نقطه، به دلیل توقف طولانیه خودم بود که بخوام چیزی برای بیان دلیلش پیدا کنم، که نکردم. دلیل هست، چیزی برای توصیف و تشریحش نیست.
بگذریم...
خلاصه یکی دو سالی هست که میام اینجا برای معانی، تفسیر و تلفظ برخی کلمات و نحوه صحیح خواندن شهری که به نوعی بهش رسیدم.
و اصلی ترین دلیل، فهمیدنِ دقیقِ جوابِ پرسشها ، از معانی اشعار.
ممکنه صحبت هام طولانی بشه، ولی همیشه ، همه چیز رو توضیح میدم ولی سعی میکنم کوتاه باشه.
تو این مدت ، گاهی نظرها رومیخوندم، ولی این بار ناخودآگاه، همه ی نظرها رو خیلی با دقت و تا انتها خوندم.نمیدونم چرا.
چیزایی که *"فقط "* نظر من هست:
ا.به نظرم ، اینکه "وصله" درسته یا ، "قصه" یا " غصه" ... واقعا فرقی نمیکنه. چرا؟ جوابش میشه ، موارد بعدی.
۲. فکر نمیکنم که حافظ ، تا این حد پیچیده بوده باشه. و پیچیده ، اشعارش رو سروده باشه.
جسارت و بی ادبی من رو ببخشید ولی خودمون (اول خودم)، رو از روی اون صندلی استادی بلند کنیم و بسینیم زمین . خیلی باید ساده تر از اینها به این اشعار نگاه کرد. به سادگی و صداقتِ یه دختر بچه ۷،۸ ساله و اابته علم و سواد یه نوجوان بیست، بیست و چند ساله.
۳. تا جایی که من میدونم، به اینها شعر (حالا غزل یا در جایِ دیگه ، چیزهِ دیگه)میگن، و نه معما.
۴.اینکه چی صحیح هست، بستگی به خود خواننده داره که در چه شرایطی باشه (منظورم معنیه شعر هست و نه خود شعر) . هر کس بسته به شرایطِ خودش ، برداشت متفاوتی از معانی میتونه داشته باشه.
۵.
"جای بحث نداره" ، اشتباهه؛
"باید بحث کرد" ، اشتباهه؛
"قاطع بودن"، اشتباهه؛ نبودنش هم اشتباهه.
حالا همه ی ِ اینها ، چرا؟ چون هر کدوم باید به جای خودش ، به وقت خودش، و به شکل خودش وجود داشته باشه. اینجا جای بحث هست، اما بحث و نه، به جون هم افتادن.
به خدا اگر ^حافظ میدونست که قراره دوستان ، سر معانی یا نگارش صحیح اشعارش، بحثشون بالا بگیره، شاید هیچ وقت شعری از او ، سروده نمیشد.
۶.حالا در شرایطی که من بودم، برداشت من این بود:
شبی خوش است، بدین قصه اش دراز کنید.
معنی و تفسیری که ازش داشتم خیلی جالبه . چون اصلا تفسیرش این نیست و منم این رو میدونم، اما در شرایطی که قرار داشتم، درست ترین بود.
شده بعضی وقتها، بعضی شبها، دوست نداشته باشید ، صبح شه. یا دوست دارید، اون شب، حالا حالاها ، شب باقی بمونه و هوا روشن نشه.
به دلیل حال خوبتون یا حال بدتون.
من تو این شرایط بودم و چون حالم خیلی بد بود، میخواستم شب باقی بمونه . از ترس واقعی بودن اتفاقی که برام افتاده بود. نمی خواستم باهاش روبرو شم.
یا یه شبهایی، زیباییش و و شیرینیش به طولانی بودنشونه. مثل شب یلدا.
حالا برداشت من:
شبی خوش است، بدین قصه اش دراز کنید.
چه شب خوبیه، به همین شکل(طریق ، منوال)ادامه بدید که طولانی بشه و اجازه ندید، تمام شه.
میدونم ( دور از جون همه)، برداشت احمقانه ای بود. ولی در شرایط من، درست ترین بود.
۷. در جواب فرق بین " میان عاشق و معشوق فرق بسیار است" و " ... حائل نیست"، اساتید بسیار کامل و خوب و تمیز ، توضیح دادند.
منم جسارت میکنم و برداشت خودم رو ، مختصر میگم. بزرگواران، بزرگواری کنند و اساتید به رسم استاد و شاگردی، این جسارت من رو ندید بگیرند ، لطفا.
فرق بسیار است : ساده اش اینه که در روابط عاشقانه، زن یک وظیفه داره، مرد یک وظیفه دیگه.
زن ناز کرد، قهر کرد، لوس شد، مرد باید نازش رو بکشه، آشتی کنه، پیش قدم شه . و ، و ، و
حائل نیست: هیچ چیزی، مخفی و پوشیده از هم ندارند. رازی ندارند که طرف مقابل ، ندونه
این عشقِ میان زن و مرد بود.
خالق و مخلوق ، یک شکل دیگه . که معلومه و گفتن نداره.
شخص به مادر ، یک شکلِ دیگه، به خانواده یک شکل دیگه، به اموالش هم یه شکل دیگه.
پر حرفی کردم
واقعا من رو ببخشید
همه اینها نظرات شخصی من بود.
به هیج وجه هم، جسارت و بی ادبی ، به هیچ شخص، فرد، جمع یا قشری نکردم.
باز هم من رو ببخشید.
موفق باشید.
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین »وصله« اش دراز کنید
- گلوله ی پشم به گیسو می آویختند و روغن می زدند تا از دور زیبا بنماید.
آن تکه را وصله می نامیدند.
لطایفی از الاغانی، ترجمه ذکاوتی قراگزلو، آینه پژوهش، سال بیست و نهم، شماره دوم، خرداد و تیر ۱۳۹۷
این غزل را "در سکوت" بشنوید
مجتبی مینوی در لینک زیر، طی مصاحبهای با نجف دریابندری و شفیعی کدگنی میگوید، «شبی خوش است وُصلهاش دراز کنید» درست است. وُصله به معنی «گیسوی اضافی» و مسعود فرزاد به اشتباه «قصه» گذاشته است:
تفسیر بیت ۵:
انسانهای بینیاز از الطاف الهی دچار کبر و خود پسندی بوده و هیچگاه طعم عاشقی را نخواهند چشید و در گمراهی بسر خواهند برد.
حافظ علیه الرحمه نیز در این بیت به همین نکته اشاره میفرماید؛ که آنچه میان عاشق و معشوق فرق میگذارد همانا ناز معشوق و نیاز عاشق است.
ما آدمیان بجز طلب و اظهار نیازمندی به آن قادر متعال راهی نداریم. و این راه نیکبختی و عاقبت بخیر شدن است.
شعری بس جانفزاست که انسان رو چندی به تفکر توجه به حالت دل وامیداره
مخصوصا این بیتی که میفرماید حضرت لسان الغیب که:
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چون یار ناز نماید شما نیاز کنید
در مقابلش بیتی از خود حضرت قرار میگیره که میفرماید
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
مرتبه عشق در کالبد معشوق بیشتر تجلی بیشتری دارد...
به نظر "براو چومرده به فتوای من نماز کنید" تجملی مضاف بر زیباییه
چون مقایسه کردن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق با یک مرده،مرتبه شخصیت این فرد را یا"هرآنکسی"را بهتر پایین میاره
و خب بر مصرع قبل هم مرتبطه که هرکسی که به عشق زنده نیست همچون مرده است که زندگیش بدرد نمیخوره پس به فتوای منی(که چیزی از شرع نمیدانم و اسباب سنجشم فقط عشق است)برا تثبیت مرگ او یا بهتر زنده نبودن او نمازموت بخوانید
هرچند که تفهیم ابیات است که حافظ را منحصرکرده نه تعلیمِ لغات... :)
رباب و چنگ به بانگ بلند میگویند
در مصرع بالا واژه "رباب" تلفظ درستش "رُباب" است. رُباب آله موسیقی است و چنگ نیز آله موسیقی و در اینجا معنی میدهد. ولی اگر رَباب تلفظ شود، آن زمان معنی واژه تغیر میکند و رَباب به معنی ابر، ابر سفید است که هیچ معنی نمی دهد. به هر حال این تلفظ رَباب به معنی واقعی اشتباه است.
با سپاس، خواهشمند است عنوان بفرمایید این موارد مستند به متن خاصی است یا بر اساس نحوهٔ خوانش «رباب» در منطقهٔ خاصی صحبت میفرمایید. من در فرهنگهای لغت به تعدد و تکرار «رباب» را در معنای «ساز موسیقی» به فتح «را» حرکتگذاریشده دیدهام. نمونه:
همچنان که استاد فرحاندوز نیز در خوانش این شعر (در دسترس زیر متن شعر) همین نحوهٔ خوانش را انتخاب کردهاند.
سلام خدمت همه دوستان گرامی
به نظر بنده تمامی کلمه هایی که در نسخ مختلف اومده (قصه، وصله، حیله) در این مصرع «شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید» دارای وجاهت و کاربرد هست. پیش از هر چیز باید توجه کنیم که شب در این بیت معنی استعاری زلف یار رو داره و به این ترتیب در بیت ایهام تناسب ایجاد می کنه. خود کلمه قصه هم ایهام دارد و علاوه بر معنی داستان که میتواند با شب ایهام تناسب داشته باشد به معنی بخشی از مو است بنا بر این می توان معنی بیت را به این چند صورت برداشت کرد
شب زلف یار را با باز کردن گره از آن مانند قصه ای بلندتر کنید
و اگر کلمه مورد نظر حیله باشد
شب زلف یار را با حیله باز کردن گره از زلف بلندتر کنید
همچنین اگر بنا به نظر برخی دوستان و مطابق برخی نسخ وصله هم صحیح باشد باز شب استعاره از زلف یار است و نه شبانگاه
پس به نظر بنده مناسب تراست که کلمه شب و قصه را با هم دارای ایهام تناسب بدانیم و نه تناسب. ضمنا دوست ناشناسی که اصرار داشتند این کلمه وصله به ضم واو است بهتر بود میفرمودند این واژه تلفظ عربی وصله فارسی به فتح واو هست که به معنی افزودن و اضافه کردنه و در فرهنگ المعانی قابل مشاهده است
شب زلف یار خوش است و با این وصله (افزودن بر طول زلف) آن را بلندتر کنید
نکته ی دیگه ای که در این شعر نظر من رو جلب کرد عبارت «در فراز کنید» هست، به نظر دوستان ایا فراز کردن کردن در این جا به معنی بستن هست یا گشودن؟! چون در فرهنگ ها در هر دو معنی اومده، آیا منظور این است که در را روی بیگانه ها ببندید یا با خواندن وان یکاد به خدا توکل کنید و در را روی همه باز کنید. راستش به نظر خودم و با توجه به همه بحث و نظرهایی که پیرامون همه شعرها می خونم انگار حافظ داره این حرف رو به مخاطباش میزنه و هر دو معنی هم می تونه درست باشه در رو روی کسانی که با حال و هوای ما بیگانه هستند ببندیم یا خودمون رو به خدا بسپریم و همه رو به جمع خودمون راه بدیم این البته ظن من هست که به قول مولوی با اون یار حافظ شدم اگر کسی نظر دیگه ای داره خوشحال میشم بنده رو هم در اون شریک و سهیم کنه
سلام
زینب خانم گرامی فراز به معنی بالا میباشد وربطی به باز وبسته بودن درب ندارد.
آقای رضا حتا اگر من ادبیات فارسی نخونده بودم کافی بود در لغتنامه دهخدا واژه فراز و عبارت فراز کردن رو جستجو می کردم تا مطمئن باشم علاوه بر معنی (بالا) فراز به معنی بسته و فراز کردن به معنی بستن (هم) هست شما هم به لغتنامه دهخدا مراجعه کنید. نکته ای که من پرسیدم کابرد این اصطلاح در این جا بود که آیا به همون معنی بستن هست یا منظور دیگه ای در میان بوده
سلام مجدد
من جسارت نکرده باشم بنده هم متوجه سوال شما شدم ولی بنظر حقیر از میان کاربرد معانی مختلف کلمه فراز که فرمودید همان بالا از همه صحیح تر است گرچه مثلا در حاشیه های بالا جناب رضا ساقی معنای بستن درب را برداشت کردهاند مثل حضرتعالی، ولی معمولا برای جلوگیری از چشم زخم وان یکاد میخوانند وبه بالا واطراف خود فوت میکنند واگر مقصود فقط بر هم نخوردن خلوت انس با بستن درب بود نیاز به وان یکاد خواندن نبود درب را میبستن یا بگفتهای فراز میکردن وخلاص، نقش وان یکاد چی بود این وسط
رضا جان
به شما که اهل ادبی توصیه می کنم این " درب" را از زبان و قلم بیاندازی که همانقدر بی سر و پا و غلط اندر غلط است که "جوب" در جای "جوی"...
در فارسی "در" درست است و از ریشه دوروا (durva) در پارسی کهن میاید.
این درب کذایی از هچل هفت نویسیهایی است که گویا از زمان قاجار به راه افتاد و درِ فارسی و بابِ عربی را سرهم کرده و این معجون را ابداع کردند، مثلاً در نوشته های عزیز السلطان (ملیجک) به وفور بر میخوریم به " امروز رفتم درب خانه/درب منزل " که منظورش کاخ ناصرالدین شاه است...
باری
لغت ساختگی دیگری که آنهم همه گیر شده و همگان به اشتباه فکر می کنند که اصالت و پیشینه کهن دارد "واژه" است که قدمت استعمال و معنی کنونیش به یک قرن هم نمی رسد! و برای احتراز از خدای ناکرده استفاده از لغت (از ریشه یونانی لوگوس/لوغوس) و کلمهٔ عربی وارد معرکه شد...
در زبانهای کهن:
اوستایی "واچاه vacah" برابر بوده با بیان/سخن و لغت
در پارسی میانه (ساسانی) واز (wāz) برابر با لغت/کلمه و بیان، ولی هیچ نشانی از واژه نیست که نیست...
واژ waž در زبان پارتها/اشکانیان (پهلوی) موجود بوده برابر با "گو/بگو say" و "بیان (کن/کردن) و سخن (گو/گفتن) speak"...
در ادبیات کلاسیک فارسی نیز هیچگاه واژه را نیافتم خلاصه که " یا من ندیدم یا اونشان ندارد"...
فقط جهت اطلاع
سرت شاد
درود خدا بر شما
از توصیه وآموزش شما دوست گرامی ممنونم در پاسداشت زبان وادب پارسی برایتان آرزوی توفیق دارم شاد باشی عزیز
بنام او آنچه در این غزل بلکه چکیده کل دیوان خواجه بلکه هدف آفرینش منظور نظر عشق است و دیگر هیچ که به زیبایی می فرمایند
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نَمُرده به فتوایِ من نماز کنید
رفقا تا دیر نشده برویم و عاشق شویم که باقی اضافات است چرا که در جای دیگر می فرمایند
عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود در کارگاه هستی
در پناه خدا
هرآنکه دلش زنده شد به عشق
شب و روز به سیرتش سجده کنید
احساس شاگرد حافظ اینه : هرآنکه دلش زنده شد به عشق ، شب و روز به سیرتش سجده کنید
سرود عشق بخوانید و در فراز کنید
در باره بیت ۱ : گره از زلف باز کردن و شانه کردن مو و مشاطه پرستی که معمولا موی آشفته و مجعد رو صاف میکنه یعنی تبدیل کردن کثرت به وحدت یا کاری کنیم که در عین شلوغی نظم رو هم ببینیم ، شلوغی های عالم گیجمون نکنه ، اگر چه احاطه جزء بر کل محاله ولی کمی تلاش کنیم موجودات رو از افق وسیعتری نگاه کنیم ، مثلاً من به این نتیجه رسیدم که افکارم و احساسم با « پهن صورتان» مثل گربه و میمون اشتراکات زیادی و ...
بعضی ها میگن خود انسان کله و جهان جزء هستش و دیدن شکل کلی جهان برای انسان ممکنه
درک وحدت وجود با زیر سوال بردن کثرات عالم ممکن نیست ، افراد تعصبی و جزم اندیش و خود خواه ره به جائی ببرند ، دراین زمانه هویت جنسی انسان نه ۲ تا ( آقا و خانم) بلکه بین ۱۰ تا ۵۰ تا دیده میشه و... .
ما باید به این نکته برسیم که کره زمین فقط متعلق به انسانها نیست اتفاقا خیلی از حیوانات از قبل بودن و این مائیم که اومدیم و جای اونها رو تنگ کردیم . منظورم اینه که همه موجودات رو ( کثرت ها رو) به رسمیت بشناسیم تا درک درستی از وحدت وجود داشته باشیم
در بیت اول مصرع دوم وصله مناسب نمینماید زیرا خواجه همواره به حسن خداد معشوق معتقد و معترف است وصله که وسیله ای آرایشی برای درازتر و بیشتر جلوه دادن موی می باشد بعید مینماید که منظور نظر شاعر باشد زیرا ایشان جمال یار را مستغنی از آب و رنگ و خال وخط می دانستند و کاستی ها و نقایص را به خود منتسب دانسته و جمال یار بری از هر عیب و ایراد بوده
زعشق ناتمام ما جمال یار مستغنیست. به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
وصله به ضمه واو اضافه نمودن مو یا همان اکستن شن امروزی می باشد
در گلستان سعدی در سیرت پادشاهان حکایت ۱۳ در فراز کردن به معنی بستن آمده و در لغت نامه های معتبر نیز ابتدا به بستن اشاره شده است حال هوای شعر نیز موید محکم کاری است تاکید بر خلوت انس نیز جلو گیری از ورود اغیار و پریشان نشدن جمع را تداعی میسازد ولی با این همه حافظ بعلت منشوری بودن اشعارش و رندی خاص وی شاید هر دو را ملحوظ داشته و این بیت هم جز ابیات مناقشه بر انگیز است.
به روی خود در طماع باز نتوان کرد
چو باز شد به درشتی فراز نتوان کرد. سعدی گلستان
درود. مصرع دوم از بیت نخست همان (قصّه) صحیح است. لیکن نه به معنای (داستان) بلکه بمعنی گیسوی گره زده شده است. و ظاهرا به ضمّ حرف اول باشد. و این کلمه در زبان شیرازیها در زمان حضرت حافظ متداول بوده است.
جناب حاج محمدی سلام
بنده در هیچ فرهنگ لغتی این معنی که شما فرمودید یعنی گیسوی گره زده ندیدم امکان داره راهنمایی بفرمایید .