غزل شمارهٔ ۲۲۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۲۵ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۲۲۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۲۵ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۲۲۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۲۵ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۲۲۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۲۵ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۲۲۵ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۲۲۵ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۲۲۵ به خوانش محمدرضاکاکائی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
در بیت 4 ، مصرع دوم نوشته شده :
کاین طفل یک شبه ره یک ساله میرود
که تصور می کنم باید اینگونه باشد :
کاین طفل یک شبه ره صد ساله میرود .
منظور از ثلاثه غساله در بیت اول :
سه پیاله ٔ شراب که بوقت صبح نوشند و آن شوینده ٔ غمها و شوینده ٔ فضول تن و مزیل کدورت بشریات باشد.
حالا یکی باید نوشتار عربی شما رو به فارسی برگردان کنه
آقا جواد دقت کنید که (یک شبه) صفت برای کودک است نه قید.در ضمن (یک ساله) هم صفت است که جانشین اسم خود شده.
معنی:
.... این نوزاد مانند کودک یک ساله راه میرود
سفرنامه پایانی
شکرشکن شوند همه مفتیان مصر
قندرژیمی است و به بنگاله می رود!
اینک زعیم جنبش "نم" درهوای خشک
اطراف کوه طور با سرپرهاله می رود!
بحرخزرشکافت چو موسی که رودنیل
آب کویر لوت ز "چمخاله" می رود !
علم اداره دنیا به دست اوست
دنیا خلاص ز دنباله می رود!
بی دوست میهن و از"نیمروز"و "شام"
تا "سامرا" و "کوفه "و "دیاله "می رود!
یک نسل نیمسوزگشته و یک نسل سوخته
رحمت به نسل بعد که جزغاله می رود!
بنگر به خط فقرکه از ابتدای "شوش"
تا انتهای "فوزیه" و "ژاله" می رود!
جنگل کچل شده دریاچه شوره زار
ازخار مهرتوز خون به دل لاله می رود!
خوش باد تور سیاست که باجناق
با مادرعروس و پسرخاله می رود!
آن قدر گوشت گران شد که دامدار
بااحترام خدمت گوساله می رود!
کوروش نخواب که نسل ندیده ات
درصدر نشئه گان جهان باله می رود!
بر روی چاه نفت جوانت چه پرنشاط
باکلیه خدمت دلاله می رود !
یا کله پاچه و یا دسته بیل و کوفت
یا مافیا سراغ ارزن و کنجاله می رود!
درجنگ غول تورم روانپزشک
سرخوش سراغ آلت قتاله می رود!
تومان پشیز گشته وکشورکشان کشان
درکهکشان به سمت سیه چاله می رود!
دشمن به قصد سرقت اسرار این نبوغ
حیران سراغ خط کش و نقاله می رود!
آخرزمان شده شاید که دادخواه
سفیانی است وبا خردجاله می رود!
ف.ر چه خوب گفت که درعرض 8 سال
این معجز هزاره راه دوصدساله می رود!
"کیشو" اسفند91
"پانویس"
tpp://www.khabaronline.ir/detail/221362/society/environmentآب دریای خزر به درد کویر هم نمیخورد
پیوند به وبگاه بیرونی/
ایران-رتبه-اول-مصرف -تریاک-در-دنیا
پیوند به وبگاه بیرونی
وجود مافیای کله و پاچه هم تایید شد
پیوند به وبگاه بیرونی
پیوند به وبگاه بیرونی خونین دندانپزشک به خاطر سبقت
پیوند به وبگاه بیرونی نژاد در جمع علما افشا کرد؛آمریکایی ها در عراق می خواستند من را بربایند
احمدی نژاد معجزه هزاره سوم by فاطمه رجبی - Reviews, Discussion ...
ظاهرآ این پا نویس ها باز بینی نمیشوند برای همین جفنگیاتی که از دو سه سال پیش نوشته شده همچنان روی این صفحه وجود دارند
(صد ساله) درست است نه ( یک ساله) همانطور که ضرب المثل معروف یک شبه ره صد ساله رفتن رایج است.
بنده کوچک نیز با آقا جواد هم آوا و هم دیدگاه هستیم. در بیت 4، به گواه عقلی و نقلی، دو اشتباه در خور سنجش و بررسی است:
1) "طی زمان ببین و مکان...." بجای "طی مکان ببین و زمان" - به این معنا که در اندک زمانی که طی میشود، مکان (سطح و جایگاه و رتبه) در سلوک فزونی میگرد. "مکان"، "طی" نمیشود. بلکه این "زمان" است که "طی" میشود. "مسافت" طی میشود نه "مکان". "مکان" رابطه متناسبتری با سلوک دارد تا با "طی" شد.
2) کاین طفل یک شبه ره یک ساله میرود" به قرینه عروض مشمول "سکته" است و "واج آرایی" را مخدوش می نماید. "سلوک" و "صد ساله" دارای صنعت واج آرایی هستند.
سلام
آنچه در غزل :
ساقی حدیث شمع و گل و لإله میرود ...
وین کار با ثالثه غسال میرود
سالهاست بخاطر یک تفسیر بی پایه و مشکوک به غلط تفسیر شده و عبارت "ثلاثه غسأله" را به تعبیر صاحب فرهنگ لغتی (بدون أوردن نمونه ای مشابه و فقط به استناد همین غزل ) "سه جام شراب در سحرگاه برای شستشوی میگساری شب قبل " معنی کرده اند. به دلائل زیر این تفسیر نادرست است در هیچ حدیثی ( سخنی از پیامبر) به شمع و گل و لإله و ... اشاره نشده که خواجه شیراز حافظ قران بدان رجوع کند و ثالثه غسأله نیز همینطور
علاقمندم اگر مرجعی برای این تفسیر یا معنی " ثالثه غساله" دارید اعلام کنید وگرنه این اصطلاح مربوط میشود به سه کأسه یا سطل أب که در گذشته برای تطهیر تن بعد از نزدیکی جنسی ( غسل ترتیبی ) و قبل از اقامه نماز بکار میرفته منظور در شعر، شب زفاف و عشق ورزی است و اینکه نهایتابعد از مقاربت با نو عروس چمن که حد حسن یافته (به صنعت و وأسطه گری دلاله)، با سه سلطل أب پاک میتوان خود را شست و پاک شد و در مورد استفاده از ثالثه= سه و غسأله = شوینده و نحوه انجام این عمل حدیث هست
آقای فرامرز غفاری
درود بر شما
به نظر من بی پایه و مشکوک خواندن نظرات دیگران را یک کمی تقلیل بدهید به شاید صحیح باشد ولی جنابعالی نظر دیگری دارید
ابتدا عرص کنم که حدیث به معنای تنها نقل از پیامبر نیست که هر نقلی را حدیث گفتن خطا نیست
شیعیان نیز حدیث کسا دارند
و اما اینکه مرجعی یا تفسیری یا نمونه ای بر عبارت “ثلاثه غسأله” خواسته
بودید چشم میآورم ضمن اینکه این مثال شما در مورد آمیزش جنسی درین غزل معنا پیدا نمیکند
معنای این عبارت را اعراب ازیونانیان گرفته اندکه عقیده داشتندشراب انگوری پس از صرف غذا باعث بهتر شدن گوارش میشود و همچنین موجب شادابی
حافظ این معنا را از اعراب گرفته
شرب النبیذ علی الطعام ثلاثهٌ فیـها الشّـفـاء و صِـحَّه الابدان
بسیاری از شعرای ما نیز چنین معنایی را بکار برده اند
سنایی: ساقیا دل شد پر از تیمار ، پر کن جام را
بر کف مانه سه باده گردش اجرام را
اسدی : زگیـتی بدین در پناهد همی
سـه جـام مـی لـعل خـواهـد همی
جم اندیشه از دل فراموش کرد
سه جام می از پیش نان نوش کرد
امیر معزی : می سه گانه باید اندر دست ما
کز سه گانی سکر ما گردد تمام
خاقانی : یک دکانی فقاع اگر یابم بـدل
شـرب سـه گـانه یـی بخورم
معتقد بودند این سه باده در صبحگاهان ششتشو میدهد
اولین جام شراب تشنگی و خماری را زایل میکرده دومی در هضم مؤثر بوده و سومی شادی اوربوده است
بادرودی دوباره
مهری
گویند بازرگانی برای سه دخترش یا سه دختر پادشاهی شعری از خاجه طلب کرده تا به هن ببرد
با سلام
در خصوص ثلاثه ی غسّاله در بیت اول استاد خرمشاهی مرقوم داشته اند:
دکتر محمد معین نوشته اند: ... بدان که حکمای یونان در ترتیب تشرب، اصطلاحی دارند که علی الصباح سه کاسه «می» خورند و آن را ثلاثه ی غساله گویند که غسل معده کند و بعد از آن هفت کاسه ی دیگر می خورند برای هضم طعام و آن را خمسه ی هاضمه گویند و بعد از آن هفت کاسه ی دیگر می خورند و آن را سبعه ی نائمه می گویند و خواب می کنند.
شادروان غنی تعبیر زیبا تری به که برده با توجه به بیت:
شربُ النبیذ علی الطعام ئ ثلاثه/
فیها الشفاء و صحه الابدان
معنی:
نوشیدن شراب باید بعد از غذا یا همراه آن و سه گانه باشد و در آن شفا و تنئدرستی است
و نوشته اند: بلاشک مضمون این شعر است.
محمد دارابی قرن 11 آن را حالتی در فنای سالک می داند:فنای آثاری و افعالی و فنای صفاتی و در پایان فنای ذاتی...
مطالب فوق به نقل از کتاب ارزشمند حافظ نامه اثر استاد بهاءالدین خرمشاهی می باشد.
در خصوص بیت چهارم اگر چه قرائت مشهور اساس گفته ی آقا جواد می باشد اما اگر قید باشد شاعرانه تر و زیباتر می نماید چرا که حافظ پژوهانی چون آقای خرمشاهی آن قید دانسته اند و دلایلی هم بر رد صفت بودن آن آورده اند که از علاقه مندان می خواهم خودشان به مطالعه ی آن بپردازند.
[حافظ نامه - خرمشاهی - انتشارات سروش - سال چاپ 1372- ص 776 ]
آقا رضا دشتی
همان صفت باید درست باشد ، چون طفل اسم است و “ یکشبه “صفت ، که بعداز اسم آمده ولی قید بعد از فعل میآید
یکشبه به معنای کوچک و خردسال است
آقای خرمشاهی یکشبه را به مانای زمان گرفته اند ، ولی توجه نفرموده اند که طفل اسم است ، به فعل .
تا نظر صاحب نظران چه باشد.
اشتباه قلمی
طفل اسم است ، نه فعل
آقای صفا سراج
مکان راهم طی میکنند ، طی الارض نشنیده اید
آسید محمد گرامی،
همین گونه است که فرمودید ، گر چه طی مکان و زمان در مصرع نخست این بیت ایجاب میکند در دومین ره صدساله و نه یک ساله باشد.
یک شبه و یک ساله باجی به هم نمی دهند!!
توضیحی از مرحوم نجابت شیرازی در مورد بیت ثلاثۀ غسالۀ حافظ:
پیوند به وبگاه بیرونی
ز باد نام نهادند " باده " را یعنی
چو باد صبح وزیدن گرفت، باد بنوش
" ازآن خون با خوشه آمیخته
که هست از رگ تاک رز ریخته
سه جام از خداونداین رز بخواه
به من ده، رهان جانم از درد راه
.........
جم اندیشه از دل فراموش کرد
سه جام می، از پیش نان نوش کرد
دل تیره را روشنایی ، می است
که را کوفت غم، مومیایی می است "
پی نوشت حاشیه پیشین،
امید که بد آموزی نبوده باشد ، دودیگر بیت نخستین به یاد ندارم از کیست و کجا خوانده به یاد سپرده ام.
دیگر ابیات ازسرگذشت کاشف می است ، در گرشاسب نامه اسدی توسی
جناب آیت اله نجابت دنبال بهانه ای بوده تاساعتی حرف بزند شما زیادجدی نگیرید. متن یک خطبه ی نمازجمعه را از دو واژه "ثلاثه غساله" درآورده اند؟ عجب کاشفی !!!!!! درخت گردکان به این بزرگی!! درخت خربزه الله اکبر!!! ایشان اگر قصد تشریح همه غزلیّات حضرت حافظ را داشته باشند، قطعن تا آخر عمر باید پای سخنان گهربار ایشان نشست شاید عمر کفاف ندهد همه رابتوان شنیدن!!!
شگفتا !
برخی ایرانیان چنان فریفته "ابزاربندی "اروپاییان اند
که سه پیاله می جمشید ، کاشف شراب را نیز به
یونانیان نسبت می دهند. !!
خوف دارم! اینان مهر و زردشت، نوروز ، اسلام و تشیع ، فروسی و خیام و...،.را نیز دارای ریشه ها و اصل و نسب یونانی بدانند.
جناب گمنام گرامی
شما از جایی خوانده اید و ایشان در جای دیگر . این عیب نیست که با طعنه می فرمایید و عیب می جوئید.
اگر اطلاع موثق تری دارید بفرمایید تا ماهم روشن شویم
اینجا دوستان جمعند اجازه دهید جز سخن مهر نباشد.
زنده باشید
از نزاع روم و یونان و عرب
حل نشد اشکال انگور و عنب
تا سلیمان لسین معنوی
در نیاید بر نخیزد این
دوی
آ حسین -1 گرامی
روی سخن این کمترین نه با آ رضا دشتی که گفته
دیگران آورده اند که با همان دیگران است
عیب نمی جویم و طعنه نمی زنم .
کم نیستند آنان که نه تنها فریفته که شیفته اروپاییان اند باور بفرمایید.و
مباد که جز سخن مهر بگویم ور کس یا کسانی رنجیده اند بر من خواهند بخشود.
دوستان مطلبی در مورد این شعر خوانده ام اما از درستی آن مطمئن نیستم لذا جسارت کرده و درین جمع مطرح می کنم تا صواب و نا صواب مشخص شود.
غیاثالدین اعظمشاه سومین پادشاه این سلسله مردی بود فاضل و دوستدار ادب فارسی، وی همعصر خواجه حافظ شیرازی بود و با این شاعر بزرگ فارسیگوی مکاتبه داشت. درباره چگونگی آغاز این مکاتبه روایتی در آیین اکبری اثر ابوالفضل علامی و ریاضالسلاطین آمده که روزی سلطان به بیماری مهلکی دچار شده بود و به سه تن از زنان حرم به نامهای سرو و گل و لاله دستور داد که پس از مرگ بدنش را بشویند. چون سلطان از بیماری نجات پیدا کرد به این سه زن محبت بسیار میکرد و این محبت دیگر زنان حرم را به حسادت واداشت چنانکه به ایشان به استهزاء غساله میگفتند. سلطان که از این امر آگاهی یافت بر آن برآمد که با قصیدهای دل ایشان را به دست آورد. پس مصرع «ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود» را سرود، اما در مصرع بعداش ماند. چون هیچ یک از شاعران دربار نتوانستند وی را یاری نمایند، سلطان شعر ناتمام را به همراه دعوت حافظ به بنگال برای وی فرستاد. حافظ مصرع ناتمام سلطان را به مصرع «وین بحث با سلاثه غساله میرود» کامل کرد، اما به خاطر کهولت سن از سفر به بنگال خودداری کرد و در عوض غزلی را که در زیر آمده به سلطان هدیه کرد. آمدن نام سلطان غیاثالدین و اشاره به دیدار از بنگال از لحاظ تاریخی این روایت را تایید میکنند.
یکی از بازرگانان شیراز در سفری که به کشور بنگاله کرده بود تحف و هدایای گرانقیمتی به حضور سلطان غیاث الدین بن اسکندر بنگالی معروف به اعظم شاه پادشاه بنگاله تقدیم داشت و بدین وسیله مورد توجه واقع شد . شبی از شبهای بهاری که اعظم شاه محفل انسی ترتیب داده بود بازرگان موصوف را نیز به آن مجلس خواند . مهتاب شبی بود قرص و قمر دامن کشان انوار سیمین خود را بر روی باغ و چمن و کاخ سلطانی می گسترانید. به قول مؤلف الفهرست در دستگاه طرب سلطان سه دختر طناز به اسامی مستعار سرو وگل و لاله خدمت می کردند که یکی می نواخت ، دیگری می خواند و سومی با رقص شور انگیزش دلهای جمع را مسخر می کرد . مادر این سه دختر مرده شوی بود که او را به اصطلاح عربی متعارف غساله و دخترانش را هم قهرا دختران غساله و یا به قول ظرفا و شوخ طبعان هند ثلاثه غساله می گفته اند.
باری چون بزم دیجور کاملا گرم شد وسرو گل و لاله به نغمه سرایی و دلربایی پرداختند سلطان غیاث الدین را وجد و نشاطی زاید الوصف دست داد و ساقی گلفام مجلس را مخاطب قرار داده در حال نشاط و سرمستی مرتجا چنین گفت: ساقی حدیث سرو و گل و لاله می رود و با سرودن این مصراع که در آن صنعت ایهام به کار رفته و مرادش سه دختر غساله- ثلاثه غساله- بوده است که در آن مجلس بزم و طرب طنازی و هنر نمایی می کردند از ساقی جام شراب خواست . آن گاه هر چه تلاش کرد که با این مصراع و مطلع زیبا غزلی بسازد توفیق نیافت . بنا به استدعا و پیشنهاد حاضران مجلس مصراع مزبور را به مسابقه گذاشت و به شاعران پارسی گوی مقیم بنگاله مدت یکماه مهلت داد که با این مطلع به مناسبت آن مجلس غزل بسازد و سروده هر کس برنده شناخته شود به قول صاحب تاریخ بحیره پنجاه خروار قماش به او داده خواهد شد.
بازرگان ایرانی مورد بحث که در آن مجلس حضور داشت از پادشاه بنگاله خواهش کرد که مدت ضرب الاجل را تمدید نماید تا خواجه شیراز هم در این مسابقه ادبی شرکت کند . سلطان غیاث الدین رای بازرگان را پسندید ومدت مسابقه را تا مراجعت مجدد بازرگان از ایران تمدید کرد.
بازرگان موصوف به سرعت امور تجاری خود را در بنگاله سرو صورت داده به جانب شیراز روان گردید و ماوقع را به اطلاع حافظ رسانید.
غزل سرای نامی شیراز پس از اطلاع و آگاهی از جریان مجلس و عشوه گریهای سرو وگل و لاله که موجب نشاط خاطر سلطان غیاث الدین شده بودند غزل مشهور زیر را ساخت و به همان بازرگان شیرازی داد تا طوطیان هنر را شکر کن سازد:
ساقی حدیث سرو وگل و لاله می رود
وین بحث با ثلاثه غساله می رود
می ده که نو عروس چمن حد حسن یافت
کار این زمان زصنعت دلاله می رود
شکر شکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله می رود
طی زمان ببین و مکان در سلوک شعر
کاین طفل یکشبه ره یکساله می رود
باد بهار می وزد ازبوستان شاه
وزژاله باده در قدح لاله می رود
آن چشم جاودانه عابد فریب بین
کش کاروان سحر بدنباله می رود
خوی کرده می خرامد و بر عارض سمن
از شرم روی او عرق از ژاله می رود
ایمن مشو زعشوه دنیا که این عجوز
مکاره می نشیند و محتاله می رود
چون سامری مباش که زر دید و از خری
موسی بهشت و از پی گوساله می رود
حافظ زشوق مجلس سلطان غیاث الدین
خامش مشو که کار تو از ناله می رود
یک نکته ای در مورد این شعر متوجه شدم که جایی تا حالا نخوندم. این میتونه آخرین شعر و یا یکی از آخرین سروده های حافظ باشه. سلطان غیاث الدین بر پایه این منبع در سال 1390 میلادی به پادشاهی بنگال میرسه:
پیوند به وبگاه بیرونی
با تبدیل این تاریخ به قمری سال 792 قمری به دست میاد. حالا اینکه سلطان غیاث الدین در چه ماهی به سلطنت رسیده معلوم نیست و با توجه به دوری مسافت احتمالا چندماه هم طول میکشیده تا خبر به سلطنت رسیدن از بنگال به شیراز برسه. به هرحال به نظر میرسه با آخرین غزل حافظ روبه روییم مگر اینکه در ثبت تاریخ فوت حافظ یا سلطنت غیاث الدین، اشتباهی صورت گرفته باشه.
طی زمان ببین و مکان در سلوک شعر
کاین طفل،یک شبه ره یک ساله میرود
کین/ طف/ل /یک/ش/به/ ر /ه /یک/ سا/ل /می/ر/ود
--U -U-U U--U -U-
طفل با لام ساکن در اینجا صفت است یعنی خرد و کوچک
یک شبه قید زمان است به معنی در کوتاه زمان
کین طفل یک شبه،ره یک ساله میرود یعنی بچه ای که خیلی زودتر از اینکه یک ساله بشود راه رفتن را آموخته/زرنگ،چابک و باهوش
اگر بخواهیم درست تر بگوییم "این طفل خورد" بوده که "خورد" آن حذف شده است
طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر
در فیزیک به مسافت طی شده در واحد زمان سرعت میگویند: V=x.t
اینجا هم دقیقا به همین معنی است یعنی به سرعت پیشرفت نگاه کن البته در جاده شعر
گویی دو چشم جادوی عابدفریب او
بر چشم من به سحر ببستند خواب را..
"سعدی"
غزل(225)
ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
ویـن بحث با ثلاثهی غسّاله میرود
دربارهی شأن نزول این غزل روایات مختلفی گفتهشده است.بیان همه ی آنها سببِ اطاله ی کلام می شود.بنابراین به یکی ازاین داستانها فارغ ازصحت وسُقم ِ آن، نگاهی کرده وبه شرح غزل می پردازیم.
جناب آقای " مهدی پرتوی آملی" در کتاب "ریشه تاریخی امثال و حکم" در ذیلِ این ضرب المثل:
" این طفل یکشبه ره صد ساله میرود" مینویسد :
« در دربار "سلطان غیاث الدین" پادشاه هند (بنگال) سه دختر بودند به نام های (سرو ، گل ، لاله) که یکی آوازخوان و دیگری نوازنده و سومی رقاصه بود. مادر این سه دختر غسَال بوده ، شبی سلطان که طبع شاعری نیز داشته از رقص و آواز آنان به وجد آمده این مصرع " ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود" را فیالبداهه میگوید اما از ادامهی آن باز میماند و از شاعران میخواهد که آن را ادامه دهند ، آنان نیز نمیتوانند ، چند بارزگان ایرانی که در مجلس حضور داشتهاند میگویند که در شیراز شاعری است به نام خواجه حافظ ،این کار حتماً از او برمیآید ، بازرگانان آن مصرع را به شیراز نزد خواجه آورده و او یکشبه این غزل را سروده و نزد سلطان میفرستد »
حدیث : روایت ،قصّه، صحبت
بحث : گفتگوکردن ، صحبت کردن
ثلاثه غسّاله : صبوحی، معروف است که شراب صبحگاهی سه جام بوده که اوّل صبح می نوشیدند. جام اوّل برای رفع خماری ،جام دوّم برای هضم بهترغذا،جام سوّم برای نشئگی وسرخوش بودن درطول روز.
برخی معتقدند ریشه ی فلسفه ی این "سه جام خوردن" ازفرهنگ یونانیان به اعراب رفته وازاعراب به ایران آمده است. لیکن بنظرنگارنده این باور نادرست می نماید چراکه اگر جمشید کاشف شراب بوده طبیعتاً طرزنوشیدن وآداب آن نیزازایران به یونان رفته نه بلعکس.
اغلب شاعران بنام ایران، دراشعار خود به این موضوع ِ جام سه گانه اشاره کرده اند.
درشاهنامه هم گاهی شراب برای سرمستی ، گاه برای گرفتن نیرو ، گاه برای بیهوشی یا معالجه و . . . نوشیده می شود.
معنی بیت:
ای ساقی صحبت پیرامون سرو وگل ولاله هست(کنایه ازاین است که موسم بهارآمده است) ساکت منشین، وشراب جام سه گانه بیاور که مکمّل ِ این قصّه همان ثلاثه ی غسّاله هست. زیباییِ این بحث ولطفِ بهار درنوشیدنِ آن سه جام معروف صبوحییست. برخیزوسه کاسه به میمنت مقدم سرو وگل ولاله بگردان تا ازبحثمان نتیجه گیری کنیم.
بنوش جام صبوحی به ناله ی دف وچنگ
ببوس غبغب ساقی به نغمه ی نی وعود
می ده که نوعروس چمن حدّ حُسن یافت
کار این زمان به صنعت دلاّله میرود
نوعروس چمن : استعاره از گلِ تازه شکفته هست.
حُسن :زیبایی وجذابیت
صنعت :چاره جویی،مهارت وفوت وفن به معنی حیله و چاره جویی نیزاست.
دلاّله : دلّال برای مردان ِواسطه گر ودلّاله برای زن ِ واسطه گر بکارمی رود. زنی که برای دختران و پسران ، همسر مناسب ومورد نظرشان را پیدا کرده و واسطهی پیوندشان می شود.
از"میرود" دو معنای متضاد میشود برداشت کرد: 1- کاری از دست برآمدن 2- سررشتهی کار از دست رفتن
معنی بیت : درادامه ی بیت پیشین،ساقیا جام های شراب را پر کن وبگردان که دراین ایّام(بهار) گل شکفته شده وبه کمال زیبایی رسیده است.(همانندِ دختری که به سن بلوغ رسیده وبه اصطلاح دَم بخت است) بشتاب ساقی، مباداتعلّل کنی و سررشته ی کار ازدست دلاّله خارج گردد. یا وقتِ آن رسیده که دلاّله کار خودرا آغازکرده ومقدّماتِ وصالِ عاشق ومعشوق (گل وبلبل) را فراهم سازد.
مِی بی غَشست دَریاب وقتی خوشست بشتاب
سال ِ دگر که دارد امید نوبهاری ؟
شکّرشکن شونـد همه طوطیان هـنـد
زین قند پارسی که به بنگاله میرود
این بیت ازغزل، صحتِ داستانی را که جناب پرتوی نقل کرده اند تاحدودی تأیید میکند. یاشاید احتمالاً پایه ی شکل گیری آن داستان، همین بیت بوده واصل ِ داستان کلاًساختگی بوده باشد.
شکّرشکن :کسی یا حیوانی که شکر می خورد. واژه ی شکّرسخن خوش آهنگ ودلنشین است. وبا سایر واژه ها خویشاوندی نزدیکی داردکه باقرارگرفتن درکناریکدیگر ،مضمون شیرینی خَلق کرده اند.
شکّرشکن به ِمعنی شیرین سخن و خوش بیان نیزهست.
طوطی :کنایه ازشاعر وهم پرنده ی طوطی که بامزه وشیرین صحبت می کند،
بنگاله : ناحیهای در هند
قند پارسی : استعاره ازهمین غزل شیرین است که به روایتِ داستانی که نقل شدعازم ناحیه ی بنگاله درهنداست.
درقدیم یک نوع قند در مصر تولید میشده که شیرینی وکیفیّت ِ آن معروف بوده است. یک نوع قند هم در دیار فارس تولید میشده که به آن "قند پارسی" میگفتهاند. حافظ شیرینی زبان فارسی را باشیرینی قندپارسی درهم آمیخته است.
معنی بیت :
شاعران هند از این غزلِ که عصاره ی شیرینیِ زبان فارسیست و راهی ِ بنگاله میشود ،فیض هاخواهندبرد خوش سخن و شیرین زبانتر خواهندشد وطبعشان گویاتر وروان ترخواهدگردید.
دهان ِ شَهد تو داده رواج آبِ خِضِر
لبِ چوقندِ توبُردازنباتِ مصررواج
طـیّ مکان بـبـیـن و زمـان در سلوک شعر
کایـن طفل ِ یک شبـه، رهِ یکساله میرود
طی : پیمودن ِمسیر ،راه سپردن ، پشت سرگذاشتن
سلوک : راههای کمال و خودسازی . امّا دراینجا منظورشاعر "سلوکِ شعر" است نه سلوک عارفانه. بسیاری ازشارحان به این نکته توجّه نکرده وبرداشتِ درستی ازاین بیت نکرده اند وبعضی نیز دست درازی کرده وخودسرانه "ره ِصدساله " راکه خوش آهنگ تراست جایگزین رهِ یکساله کرده اند! درحالی که برای حافظِ شیرین سخن، معنا ومنظور دراولویّتِ اصلیست وتنها خوش آهنگ تربودنِ واژه چیزی نیست که رضایتِ طبع حافظ رابرآورده سازد. حافظ تعمّداً وبه منظورخاصی "رهِ یکساله" فرموده است وخود سرنخ رمزگشایی را باآوردن ِ "سلوکِ شعر" دردسترس مخاطبین قرارداده است.!
طیّ مکان همان طیّ الارض کردن است.گویند بعضی ازانسانها که مورد لطف حق قرارمی گیرند، قادرند در یک لحظه خودشان را ازیک مکان به مکانی دوردست که ممکن است درحالت عادی پیمودن آن چندروزیاچندماه طول بکشد منتقل کنند.! لیکن دراینجا قرارنیست کسی،بدان روش طی الارض کند.بلکه قرار است همین غزلی که ازلحاظِ سِنّی یک شبه (یکروزه) هست،راه یکساله ی ایران تاهند را باهمان امکاناتِ آن دوره طی کند. حال این سئوال پیش می آید که چرا حافظ با این آب وتاب، ازشیراز تاهند رفتن را با"طیّ ِ مکان وزمان ببین" بازگومی کند ومفهوم طیّ الارضی را به ذهن متبادر می نماید؟
پاسخ روشن است: درآن دوره ای که اتّفاقاً بازارشاعری گرم هم بوده،بنُدرت اتّفاق می افتاد که اشعارشاعران بنام ، مرزهای کشور را درنوَردیده وسر ازسایرکشورها دربیاورند. درچنین شرایطی، وقتی عده ای ازهند آمده وبا اشتیاق منتظرند تا شعر تازه تولّدیافته را بدون ِفوتِ وقت به هند ببرند، درسلوکِ شعر یک اتّفاق ِ عجیب، درسطح ِ طیّ الارض کردن رخ داده است چیزی که قبل ازاین سابقه نداشت. ازطرف دیگر ،وقتی حافظ کلّ غزل را بصورت طفلی نورس می بیندو ازغزل به عنوان " طفل ِ یک شبه" یاد می کند،قطعاًشاعر بااین نگرش، سفر کردنِ مسیردور ودراز و دشوارِیکساله ی هند را برایش سخت و ناممکن می بیند! حال که این اتّفاق درحال رقم خوردن است، "طیِّ مکان ببین وزمان" بهترین عبارت برای بیان ِ این اتّفاقِ نادراست که درعرصه ی شعر وشاعری(سلوکِ شر) رُخ می دهد!
بنابراین منظور از"طفل "، همین غزل ِ تازه توّلد یافته یِ یک شبه هست که راه دشوار ودرازهند را درپیش رو داردتا هرچه زودتربه استنادِ داستان ذکرشده، به دستِ "سلطان غیاث الدین" پادشاهِ وقتِ هند (بنگال) برسد.
معنی بیت:
شاعر به طبع ِ خویش می بالد ومی فرماید: پشت سر گذاشتن راه کمال وجهش شعر را تماشا کن ، که این غزل نورس ِ یکروزه،عازم سفریست که یکسال طول خواهدکشید.
اگردرخوانش ِ شعر بعداز طفل مکث کنیم و بخوانیم:
"کاین طفل ، یکشبه رهِ یکساله می رود"
وچنین برداشت کنیم که: (این غزل، یکشبه راهِ یکساله را می رود)
این سئوال پیش می آید که چگونه می خواهد این اتفاق بیافتد؟ آیا درآن زمان که تلفن وتلگرام واینترنت نبوده، این غزل چگونه وبه چه وسیله ای قصد داشته یک شبه راه یکساله راطی کند؟! آیا یک نفر که توانِ طیّ الارض کردن راداشته می خواسته این غزل را تاهند ببرد؟ آن شخص کیست؟
باچنین خوانش وچنین معنایی که چندین سئوال بی پاسخ دردل دارد،هرگز معنیِ حافظانه بدست نمی آید. بنظرمی رسد طرزخوانش صحیح شعر چنین بوده باشد:
"این طفل ِ یکشبه، رهِ یکساله می رود"
غزلی که هنوز یک شب اززمانِ تولّدش سپری نشده ، عازم سفری می شود که یکسال طول خواهدکشید. قدرت غزلسرایی مراببینید که چگونه شعریکروزه باچه سرعتی وبه کجا روانه می شود! درشرایطی که چه بسیارشعرهایی که سالهاست سروده شده اند امّا درپشت مرزمحل تولد خودمتوقف مانده ونتوانسته اندبه جاهای دوردست سفرکنند.
عراق وفارس گرفتی به شعرخوش حافظ
بیاکه نوبت بغداد ووقت تبریزاست.
آن چشم جادوانهی عابد فـریب بین
کِـش کاروان سـِحر زدنباله میرود
جادوانه : جادوکننده ،چشمانی که هر بیننده به ویژه عابدان رانیزراتسخیرمی کند ومی فریبد.
کش : که +ش ، در اینجا پرش ضمیر رخ داده ، "ش" از آخر "دنبالهاش" پریده و به "که" چسبیده است.
سِحر : جادو، دراینجا استعاره از شعر است! بدان سبب که درآن روزگاران که متشرّعین ِ متعصّب،درمقابل طعنه ها وطنزهای شاعرانه عاجزمی ماندند ازآنجا که توانِ مقابله باشاعران را درخود نمی دیدند، سعی می کردند به هروسیله ای که شده شخصیّت های محبوب ودوست داشتنی رابه بهانه های مختلف تخریب وازمحبوبیّت آنها بکاهند بنابراین درراستای این حرکت، باتبلیغات مسموم کننده "شعر" رانوعی سِحر معرفی نموده وشاعر راساحر نامیدند تا شاید ازاینطریق توانسته باشند سخنان زهرآگین وویران کننده ی شاعران رابی اعتبارسازند. حافظ همین مطلب رادستمایه ی خویش قرارداده است.
معنی بیت:
حافظ پس ازآنکه دربیت ِ پیشین ، جهش وتکامل ِ حیرت انگیزطبع شاعری ِ خودرا به نمایش گذاشته وبدان می بالَد درادامه ی سخن می فرماید:
ببین آن چشمان ِ خوبروی زیبارا که چگونه هرتماشاگری را تسخیر می کند! ببین که عابد ان وزاهدان نیز نمی توانند درمقابل این فریبندگی وجادوگری، مقاومت کنند! ببین که چگونه کاروان سِحر( غزلیّات واشعار شاعرانه) به دنبال ِ آن چشمانِ جادوگر وسِحرکننده روانند.
حال که "شعر"راعابدانِ بی ذوق ومشرّعین ِ بی دل، سِحرنامیده، وقصد دارند به مقام والایِ شعر ضربه زده وبه خیال باطل خویش،ازعلاقمندی مردم بکاهند! حافظ باهوشمندی واردعمل شده، سلاح ازدست آنان ستانده، وبرعلیه ِ خودشان استفاده می نماید.
حافظ به زبان ِ خودآنها(عابدان)امّا به نفع شعر وشاعری وعشق وزیبایی، غزل را به کاروان سِحری تشبیه کرده که به دنبالِ چشم جادوانه ای معشوق روان است. تشبیهِ شعر به کاروان بسیارحافظانه هست. بااین تشبیه، مَطلع ِ شعر به عنوان قافله سالار و بقیّه یِ ابیات ، بسان ِ کاروانیان هسنتد. یعنی اشعاری که ازنظرگاه زاهدان سحر وجادو شمرده شدند تحتِ تاثیر آن چشم جادویی خَلق شده اند جادویی که عابدان رانیزبه تسخیرخویش درمی آورد.
بعضی ازبدبینان براین باورند که چرخ غزلیّات حافظ، برمحور موضوع غزل نمی چرخد! یک بیت ازبهار می گوید، دربیت دیگر ازمحراب ومنبر سخن می راند ودربیت بعدی ازشراب والی آخر .....
باید دانست که سبک وسیاق ِ حافظ درغزلسرایی ازهمه ی شاعران متفاوت تر ومتمایزتر است. اوبراین باوراست که هر بیت ازیک غزل، فرصتی گرانقدراست واومسئولیت دارد که ازاین فرصتی که دست داده بهره برده وحقیقتی رابازگو کند حقیقتی ازخدا،رازعشق وعشقبازی، انسانیّت ومحبّت که برای دریافت هرکدام ازآنها خون دلها خورده وبارنج ومشقّت درگُذرِزمان به دست آورده است.
برای او بیان حقیقت وآگاهسازی مهمّتر ازهرچیزیست. غزل درپیرامون هرچه آغاز شده باشد، او درهربیت به موضوعی که به جهان بینی اش مربوط بوده باشد خواهدپرداخت. ضمن آنکه اودرسخنوری وبیان ِ موضوع، مهارتی بی بدیل دارد وهرچقدرهم به ظاهر از اصل موضوع دورشده باشد، چنان باهنرمندی به موضوع برمی گردد که هیچ خدشه ای به کلیّتِ مطلب واردنشود.
درحقیقت هربیت ازاشعار حافظ، مُرواریدی ارزشمند است وبه تنهایی به اندازه ی یک غزل وشاید بیشترازیک غزل وقصیده معنا ومفهوم در بطنِ خود دارد. وقتی به پایان یک غزل می رسیم می بینیم که این دانه های مُروارید چنان با رشته ی نامرئی ِمعنا، به یکدیگر پیوندخورده اند که گویی گردنبند یاسینه ریزی واحد، بی نظیر وقیمتی هستند گردنبندی که یکایک مرواریدها حتّابا پاره شدن ِ رشته ی معنا،به تنهایی نیزارزشمند وپُربها هستند.
گردون چوکرد نظم ثریّا بنام شاه
من نظم دُرچرانکنم ازکه کمترم؟
از رَه مـروبه عشوهی دینا که این عجوز
مَـکّاره مینـشیـنـد و مُـحتـالـه میرود
ازراه رفتن : گول خوردن ، گمراه شدن عشوه : ناز و کرشمه
عجوز : پیرزن
مَکّاره : فریبکار
مُحتاله : حیله گر
حافظ درچند غزل "دنیا" را ازبی وفایی به پیرزنی عشوه گر،فریبکار و بَد قول، تشبیه کرده است:
معنی بیت : فریب عشوه و ناز وزیبائیهای این دنیا را مَخور،زیرا که دیری نخواهدکشید که این پیرزن عجوزه ی بدقول با نیرنگ وحیله گری دل تورا تسخیرکند. آنگاه که تو راکاملاً به مظاهرفریبنده ی خویش وابسته کرد تورا ترک خواهد نمود.
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این "عجوزه"عروسِ هزارداماد است
باد بهار میوزد ازگلسـتان شاه
وزژاله باده درقدح لاله میرود.
اگر داستانی که درابتدای غزل نقل شد صحت داشته باشد. حافظ دراین دو بیت پایانی تمجیدی از بارگاه " سلطان غیاث الدین" پادشاه بنگاله نموده ونسبت به وی ادای احترام وابد کرده است.
معنی بیت :
نسیم نوبهار ازگلستان( بارگاه ) پادشاه برمی خیزد،گلها وچمن ها رانوازش می کند قطَراتِ ژاله بر روی گل وگیاه می نشاند وبرپیاله ی لاله،شراب سرخ می ریزد.
حافظ زشوق مجلس سلطان غیاث دین
غافل مـشـو که کار تو از نـاله میرود
ای حافظ از اشتیاقِ رسیدن به مجلس ِ سلطان غیاث الدین غافل مشو که کا اگرغفلت کنی کار وبارت از ناله هم فراتر می رود.
واژه ی "شکرشکن" علاوه بر شیرین سخن گفتن میتونه به شکستن نرخ شکر هم اشاره داشته باشه. این بیت از خواجو رو ببینید:
آن نقش بین که فتنه کند نقشبند را/ و آن لعل لب که که نرخ شکستست قند را
پس اینطور هم میشه معنی کرد: طوطیان هند (کنایه از شاعران پارسی گوی هند) وقتی این غزلِ مثل قند پارسی رو بخونن دیگه نیازی به خوردن شکر ندارن و همین باعث بی ارزش شدن و سقوط قیمت شکر در هند خواهد شد!
در این غزل شیوا حضرت حافظ دربیت چهارم منظور از طفل همان شعر وی میباشد که دست به دست شده و مورد تمجید عام و خاص قرار میگرفته در بیت مذکور طفل(همان شعر تازه سروده شده ) که با اینکه تازه متولد شده علاوه براینکه راه میرود(که این خود عجیب ومتحیر کننده است )طرفه این که راه راهم بسیار سریع واعجاب انگیز در دوقید زمانی ذکر شده طی میکند که مراد خواجه سرعت اشتهار شعر خود را خاطر نشان میسازد بنابراین باید بعد از قرائت کلمه طفل کمی توقف کرد وآن را خواند وگرنه یکشبه حالت صفت پیدا کرده و مراد شاعر را تامین نمینماید واگر بدان صورت خوانده شود باید دید که این طفل یکشبه این راه یک یا صد ساله را درچه مدت طی میکند با این اوصاف آن را بصورت قیدی باید خواند نه بصورت صفت و موصوف
معانی لغات غزل (225)
حدیث:سخن نو، مطلب، قضیه، حادثه، ماجرا.
بحث:گفتگو.
ثلاثهِ غساله: سه تای شوینده و این اصطلاحی است که به سه قدح شراب گفته می شودکه علی الصباح می نوشیده و معتقد بر این بوده اند که قدح اول تشنگی را زایل وقدح دوم طعام را هضم وقدح سوم انبساط خاطر می آورد.
نوعروس چمن: کنایه از گل سرخ است.
حد:حدِّ اَعلی ، درجه کامل.
حد حسن یافت: به حد اکثر زیبایی دست یافت ، به کمال زیبایی رسید.
صنعت:سازندگی، هنرنمایی و کار سازی.
دلاّله:زن دَلال که واسطه آشنایی زنی با مردی می شود، زنی که مرد زن خواه جوانی وزن شوی جو را به هم رساند.
شکّرشِکَن: خورنده شکر، وکنایه از شیرین سخن است.
شکّر شِکَن شوند: شیرین گفتارشوند.
بنگاله:ناحیه یی در شبه قاره هند که امروز بین هند و بنگلادش تقسیم شده و بنگال شرقی به بنگلادش و بنگال غربی به هندتعلق دارد وعمده محصول آن نیشکر است.
سلوک: مسیر ومدارج،راهپیمایی،رفتار.
طی زمان ببین و مکان در سلوک شعر: در نوردیدن زمان ومکان را در پیشرفت شعر بنگر.
طفل:نوزاد جدید الولاده ، کنایه از شعر وشاعر وهمین غزل است.
یک شبه ره یکساله می رود:در طول یک شب راهی را می پیماید که در یک سال باید بپیماید ( راه یکساله تا بنگاله را می پیماید).
جاودانه: جادو وَش. جادو صفت ، سحر انگیز. کاروان سحر: کاروان جادو.
خوی:عَرق.
می خرامد:از روی ناز ووقار راه می رود.
عارِضِ: چهره.
ژاله:تگرگ ، شبنم ، قطره آب روان وسیال که صبح بر برگ گلها نشیند ، سرشک هوا در بامدادان.
از ره مرو: گمراه مشو ، از راه بیرون مرو ، از بیراهه مرو ، در اینجا کنایه از این است که گول مخور وغافل مشو.
عشوه:کرشمه و ناز وحرکات دلبرانه.
عجوز: پیر فرتوت.
مُکاره: زن فریبنده و پر مکر.
مُحتاله:زن حیله گرو مُزَور.
قدح لاله: پیاله لاله، حالت قدح مانند گل لاله.
سلطان غیاث دین: سلطان غیاث الدین ، منظور غیاث الدینبن سلطان سکندر فرمانروای بنگال است که در 768 هجری به سلطنت بنگال رسیدو مصراع( ساقی حدیث سرو گل ولاله می رود) . را به اقتراح نهاده وحافظ این غزل را در پاسخ می سراید. کار تو از ناله می رود: کار تو از ناله پیش می رود، کنایه از این که اشعار غنایی و متناسب با دستگاه آواز توسبب پیشرفت کار تو می شود.
معانی ابیات غزل( 225)
(1) ساقی! ( آگاه باش که) سخن از سرو و گل و لاله در میان است و به دنبال آن گفتگو در باره سه جام باده شوینده صبحگاهی است. (2) (بنابراین) شراب بیاور به ما بپیما که گل سرخ ، این نوعروس چمن به حدّ اعلای زیبایی و شگوفایی رسیده در حال حاضر کار به دست کار سازی و دلاّلگی باده است( تا مرا آماده رسیدن به وصال او کند ). (3) با این قند پارسی که به بنگاله می رود ، همه طوطیان سخنگوی هند شکر شکن و شیرین سخن خواهند شد. (4) بنگر که شعر چگونه مدارج پیشرفت را در زمان و مکان می پیماید که این نوزاد ، راهی را که در یکسال باید پیموده شود ، یک شبه در می نورد . (5) آن چشمان سحر انگیز زاهد فریب را تماشا کن که کاروانی از افسونگری و دلربایی به دنبالش روان است. (6) در حالی که عرق بر چهره اش نشسته ، با ناز می خرامد و از شرم روی او ،گل سمن غرق در عرق شده ژاله از چهراه ش روان است. (7) به فریب ونیرنگ دنیا گمراه و منحرف مشو که این پیرزن فرتوت در نشستن مکر می ورزد و در رفتن حیله گری می کند. (8) از سوی باغ پر گلِ شاه نسیم بهاری وزان است و از قطرات شبنم بامدادی ، باده در پیاله می ریزد. (9) حافظ از شوق حضور در مجلس سلطان غیاث الدین غافل مباش و بدانکه پیشرفت کار تو به ناله ترانه های شعر تو وابسته است.
شرح ابیات غزل(225)
وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر غزل: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
از آنجایی که این غزل در پایان ، به نام سلطان غیاث الدّین ، مسجل شده است نخست باید این شخصیت را بشناسیم.در بین حافظ شناسان محترم چند نظریه است.
1- شادروان دکتر غنی او را یکی از شاهزادگان سلسله آل مظفر می داند و معتقد است که کلمه سلطان جزء اسم این شاهزاده است و هرگز پادشاه نبودهاست و اوهمان سلطان غیاث الدین محمد پسرارشد سلطان عمادالدّین احمد بن مبارزالدین محمّداست که ذکر او در تواریخ آل مظفر آمده است.
2-نویسنده مؤلف _ گنج مراد ) آقای سیروس نیرو این شخصیت را برادر شاه شیخ ابواسحاق اینجو می دانند که بنا به نوشته ایشان از سال 736 تا سال 739 مستقلاً در شیراز حکومت می کرده است .
3- ادوارد بروان از قولی شبلی نعمانی می نویسد که این شخص یکی از ملوک هند است که حافظ را به هند دعوت کرده است.
4- آقای ر_ ذوالنّور در کتاب ( در جستجوی حافظ ) توضیح می دهند که در جلد اول تاریخ فرشته از غیاث الدین نامی نام می برد. که درسال 799 به مدت یکماه و چند ورز سلطنت کرده و در جای دیگر همین کتاب تاریخ فرشته ، ذکر غیاث الدین تغلق شاه ثانی ، نواده سلطان سرور شاه آمده که در سال 790 به سلطنت رسیده و پس از پنج ماه مرده است.
5-شادوران دکتر خانلری این شخصیت را همان غیاث الدّین محمد شاه دوم از سلاطین تغلقیه دهلی می دانند که از سال 725- 752 حکمران آن ناحیه بوده وبه زبان وآداب فارسی و سایر معارف تسلط داشته است.6- دکتر صفا در تاریخ ادبیات ایران در جلدسوم بخش 2 صفحه 1069 می نویسد:(… و یکجا هم از سلطان غیاث الدین بن سلطان سکندر فرمانروای بنگال که در سال 768 هجری بر تخت سلطنت بنگال جلوس کرده بود یاد نموده و علت آن بود که سلطان غیاث الدّین مذکور بنا بر مشهور مصراعی را طرح کرد بدین گونه ( ساقی حدیث سرو گلو لاله می رود ) و به حافظ فرستاد تاآن را تمام کند و حافظ غزلی به مطلع ذیل بد و بازفرستاد:
ساقی حدیث سرو گلو ولاله می رود وین حدیث با ثلاثه غساله می رود
اینک با توجه به همه موارد یادشده همینطور که شادوران دکتر حسینعلی هروی عقیده دارند این شخصیت همان فرمانروای کل بنگال است که دکتر ذبیح الله صفا معرفی کرده اند زیرا حال و هوای غزل از قبیل شکر شکنی طوطیان- طوطیان هند – بنگاله راه یکساله – همگی دلالت بر این دارد که این غزل برای سلطان بنگاله هند سروده شده است.
ذکر این نکته نیز ضرورت دارد که شادروان دهخدا در ذیل کلمه غیاث الدین می نویسند: ابن اسکندر معروف به اعظم شاه از ملوک بنگاله ، وی در سال 771 ه .ق بر سکندر شاه اول شورید و در سال 792 هجری قمری بر تخت نشست ( از معجم النساب زامباور ، ج 2، ص )427 و به دنبال آن شرحی را که در کتاب از سعدی تا جامی ادوارد برون آمده ذکر می کنند . بنابراین ، این سلطان غیاث الدین بن اسکندر معروف به اعظم شاه پس از جنگ وخروج بر سکندر شاه اول در منطقه خود صاحی کلام ونفوذ بوده ودر خلال سالهای 768 الی 792 مصراع اول مطلع غزل را برایحافظ فرستاده است و هر چند که پس از رحلت حافظ هم رسماً به سلطنت رسیده باشد و باید دانست که مورخین در ذکر سنوات چندان دقت کافی به کار نمی بردند.
اینک که شأن نزول و سبب سرودن این غزل معلوم ودانسته شد که حافظ به استقبال مصراع سلطان غیاث الدین بن اسکندر معروف به اعظم شاه حاکم بنگال هند رفته است درباره ثلاثه غساله توضیح مختصری داده می شود: حکماء یونان براین عقیده بوده اند که شراب نبیند پس از صرف غذا سبب هضم و گوارش آن و در نتیجه عامل شادابی است و این عقیده پس از ترجمه کتب حکماء یونانی و فلسفه سقراط وارسطو به عربها نفوذ کرده و حافظ نیز ازین مضمون را از شاعر عرب گرفته ومی گوید :
شرب النبیذ علی الطعام ثلاثهٌفیـها الشّـفـاء و صِـحَّه الابدان
و از آن پس به ادبیات فارسی سرایت کرده چنانکه امیر مغزی گوید:
می سه گانه باید اندر دست ما کز سه گانی سکر ما گردد تمام
وسنایی می فرماید:
ساقیا دل شد پر از تیمار ، پر کن جام را بر کف مانه سه باده گردش اجرام را
و خاقانی فرماید یک دکانی فقاع اگر یابم بـدل شـرب سـه گـانه یـی بخورم
اسدی طوسی گوید:
زگیـتی بدین در پناهد همی سـه جـام مـی لـعل خـواهـد همی
جم اندیشه از دل فراموش کرد سه جام می از پیش نان نوش کرد
در پایان این بحث ذکر این نکته ضرورت دارد که آنچه حکماء یونان معتقد بوده اند صرف سه پیمانه آب جو تخمیر شده ماءالشعیر بوده است نه شرابِ انگوری.
شرح جلالی بر حافظ دکتر عبدالحسین جلالی
بسم الحی
به نقل از علامه طباطبایی یکی از عرفا خواجه را در خواب دیده و معنای ثلاثه غساله را پرسیده ،خواجه فرموده منظور من لفظ "ماء" هست که سه حرف دارد و شوینده هر چیزی است .
که با توجه به مصرع اول اینگونه معنا میشود که زنده کننده سرو و گل و لاله ماء (آب) هست که اشاره داره به آیه شریفه قرآن : وجعلنا من الماء کل شیء حی (انبیا _30)
حسین میمنی بر اساس این شعر تصنیفی به نام ثلاثه غساله را با صدای طاهره فلاحتی ساخته وپرداخته که فضای فکری حافظ را به موسیقی و تصویر باز سازی کرده است.
جناب صادق حافظ میگه این بحث با ثلاثهی غساله میرود. طبق نظر شما اگه معنی ثلاثه غساله آب باشه یعنی داشتن آب میخوردن و راجع به سرو و گل و لاله صحبت میکردن؟! یا راجع به آبیاری سرو و گل و لاله بحث میکردن! اینها چه مسالهایه که حافظ در شعر بیاره. ثلاثهی غساله معنی مشخص داره و نمیشه به راحتی معنی رو تحریف کرد.
ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
وین بحث با ثلاثه غساله میرود
حافظ که در تمامی غزلیات خود از نماد و استعاره بهره برده است در این غزل نیز مناسبت سرایش غزل هرچه که باشد ترک شیوه نکرده و با همان سیاق با ما سخن میگوید .
در غالب اشعار او سرو به معنی خدا یا حضور و اصل خدایی انسان است که همواره میل به بالا رفتن و رشد دارد ،سرو رونده و سایه سرو نیز رمز لطف و آرمیدن انسان در کنف وسایه لطف حضرت معشوق است . گل نماد انسان سالک طریق معرفت و لاله نماد چیزهای زیبای این جهان گذراست که دل انسان را فریفته خود کرده و ذهن انسان دمی از اندیشه آن رها نمی شود . مخاطب حافظ به ظاهر ساقی و پیر خرد ، اما در واقع همه انسانها هستند و میفرماید کار و حدیث انسان و اصل خدایی او و زیبایی ها یا تعلقات دنیوی بدون ثلاثه غساله به سامان نخواهد رسید . ثلاثه غساله را به هر چه تعبیر کنیم سه مرحله ای هستند که انسان برای مطهر و زلال شدن به آن نیازمند است . در دین زرتشت ثلاله گفتار نیک ، پندار نیک ، کردار نیک ، مایه رشد و تعالی انسان است و در عرفان اسلامی سه اصل اولیه
احساس نیاز به تغییر و خواستن ، نظارت بر امیال و خواسته های خود کاذب یا نفس ، و کار پیوسته بر روی خود میباشند .
می ده که نوعروس چمن حد حسن یافت
کار این زمان ز صنعت دلاله میرود
و حافظ ادامه میدهد که این ثلاله برای رشد و کمال انسان لازم اما کافی نیستند و او نیازمند لطف حضرت معشوق و جاری شدن می خرد ایزدی ست تا این نو عروس چمن زندگی و هستی به نهایت حسن خود رسیده و از همه پلید های ناشی از دلبستگی به دنیا و دردها رهایی یابد و صنعت دلاله که این نو عروس زیبا شده را به وصال حضرت معشوق رساند چیزی نیست جز توسل و دعا و درخواست از حضرتش برای حضور ، دیدار و وصالش که عرفا آن را مقام فنا نامیده اند .
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود
قند پارسی که با وسیله این غزلیات ناب توسط بزرگان به بشریت عرضه میشود چیزی نیست جز شیرینی و نشاط و برکت زندگی که سایر زبانهای دنیا از آن بی بهره و یا کم بهره هستند و ما ایرانیان و فارسی زبانان کمتر قدردان آن هستیم و حافظ میفرماید با این غزل او ، طوطیان سخنور هند خواهند آموخت چگونه سخن گویند تا شیرینی و شکر در جهان منتشر کنند و نه درد و غم .طوطی سخنان بزرگان را طوطی وار تقلید میکند و از خود خلاقیت ندارد ، اما عندلیبی مانند حافظ خلاق است و زبان حق ، یعنی الهامات الهی را با ذوق و نبوغ و خلاقیت خود به رشته تحریر در می آورد .
طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر
کاین طفل یک شبه ره یک ساله میرود
و با این شیوه سخنوری و برکت سلوک و رنسانس در شعر توسط حافظ این مکتب نوپا راه یکساله را یک شبه طی میکند . این بیت همچنین معنای مورد نظر مرقوم شده توسط بزرگواران را نیز تامین میکند .
آن چشم جادوانه عابدفریب بین
کش کاروان سحر ز دنباله میرود
اما در این راه خطراتی نیز وجود دارند که این کاروان سحرگاه را تهدید میکنند ، کاروان عشقی که توسط حافظ و سایر عرفا و بزرگان برای تعالی و رشد انسان براه افتاده است و سالک طریقت همواره در خطر فریب نظر جادوگرانه خود کاذبش میباشد که با جادوی خود کاروان را دنبال میکند تا شاید از کاروان مانده ای را صید چشمان جادوگر خود کرده ، از راه باز دارد . کسانی از این کاروان عقب میمانند که توجه خود را از اصل زندگی به چیزهای گذاری این جهانی معطوف کنند .
از ره مرو به عشوه دنیا که این عجوز
مکاره مینشیند و محتاله میرود
عشوه دنیا همان تعلقات زیبای این جهان مادی هستند و این عجوزه مکار بر راه کسانی که از کاروان جدا افتادند و به بیراهه افتادند به مکاری نشسته و با محتاله و هرزگی بدون برآوردن کام انسان میرود . یعنی که انسان از چیزهای این جهان مانند شهرت و ثروت یا مقام و اعتبار و زیبای و جوانی و امثالهم طرفی نخواهد بست و به آرامش و امنیت و خوشبختی نخواهد رسید زیرا که آنها چیزهای آفل و گذرا هستند و از جنس ماده .
باد بهار میوزد از گلستان شاه
وز ژاله باده در قدح لاله میرود
اما خبر خوب اینکه با نسیم قدسی و زنده کننده بهاری که از جانب گلستان و فضای بینهایت شاه میرسد انسان بالقوه توانایی زنده شدن به او را دارد و مانند ژاله و قطرات شبنم صبحگاهی می ایزدی در قدح همچون لاله می ریزد تا انسان از خواب ذهن بیدار شده و بوسیله جام لاله زیبایی های این جهان که وجه جمالی حضرت معشوق است می خرد و معرفت را دریافت کند .
به عبارت دیگر زیبایی ها و نعمات این جهان ماده که به زلف یار نیز تشبیه شده اند ابزاری برای رسیدن به خالق این زیبایی ها میباشد و نه هدفی برای انسان .
حافظ ز شوق مجلس سلطان غیاث دین
غافل مشو که کار تو از ناله میرود
حافظ در اینجا به خود نیز ندا میدهد که شوق و ذوق مجلس سلطان او را از کار خود غافل نکند چرا که کار حافظ بیان و شکر افشانی بوسیله قند فارسی میباشد .
مراد از ثلاثه غساله اینجا شراب صبحگاهی نیست. در خیلی از اشعار عربی و فارسی از سه چیز و گاهی چهار چیز یاد می شود که غم از دل می شویند. ثلاثه غساله هم یعنی سه چیزی که غم و غصه را از دل می شوید و می برد.
شعر عربی معروفی است که می گوید ثلاثه یغسلن عن القلب الحزن --- الماء و النبات و الوجه الحسن
در شعر های فارسی البته چهار چیز می گویند.
چهار چیز که دل می برد کدام چهار
شراب و سبزه و آب روان و روی نگار
از طرف دیگر تعبیر ثلاثه غساله به سه پیاله شراب صبحگاهی به این دلیل نادرست به نظر می رسد که شراب را معمولا شبها می خوردند که تا صبح اثرش از بین برود و شخص در طول روز بتواند کارهای روزانه خود را بکند. اگر قرار باشد صبح کسی شراب بخورد تمام روز مست می ماند.
ساقی حدیث سرو و گل و لاله می رود
وین بحث با ثلاثۀ غسّاله می رود
ملا احمد نراقی در کتاب خزائن خود می گوید: بدان که اهل طرب و باده کشان سه پیاله می در صبح و ناشتا می نوشند تا معده را از مواد فاسده غسل دهند و نشانه ی شراب در هنگام بزم، خوب ظاهر شود و به اصطلاح ایشان اینسه پیاله را ثلاثۀ غسّاله می گویند و به اصطلاح اهل عرفان این سه پیاله عبارت از فنای آثاری و صفاتی و ذاتی است که اول آثار خود را می شوید، دوم صفات، و سوم ذات را که عارف به جز آثار آن نبیند و همۀ صفات و ذوات را در جنب صفات و ذات وجود حقیقی محو و مضمحل بیند.
و نیز بدان که ارباب ذکر و عرفان می گویند که بعد از آن که کسی آیینۀ دل را صفا داد و اغیار را از خانۀ دل بیرون کرد و متوجه یاد مطلوب شد - خواه آن مطلوب معشوق باشد یا ولی و صاحب الامر یا شیخ و مرشد - ابتدا سرّ مطلوب در باطن جلوه می کند و بویی به مشام از آن می رسد و بعد از آنکه تصقیل زیاد شد، آن سر روشن تر می شود و ظاهرتر می گردد. و چون زیاد شد سر تا پای مطلوب را جلوه می اندازد و به اصلاح این طایفه، اول را گل می گویند. و دوم را لاله و سوم را سرو، چنانکه شیخ محمّد دارابی در رسالۀ خود تصریح نموده و چون این اصطلاحات دانسته شد معنی شعر واضح می شود و مراد آن است که در بزم ما سخن از سرو و گل و لاله می رود و سه طور مطلوب جلوه گر شده و این از اثر ثلاثۀ غسّاله است که فنای آثاری و صفاتی و ذاتی باشد، چه به واسطۀ هر یک، یکی از اطوار ظاهر می شود یا آنکه یاران در مقام طلب سرو و گل و لاله اند که تمام جلوۀ مطلوب باشد و این موقوف و منوط بهثلاثۀ غسّاله است و بدون آن ها نمی شود.
می تواند شد که مراد از سرو و گل و لاله، معانی ظاهریه آن ها باشد و با ساقی شکوه از خود و یاران کند و طالب سه پیالۀ غسّاله باشد و معنی این باشد که ای ساقی هنوز ما و یاران حدیث سرو و گل و باغ و بستان می گوییم و طالب سیر و گشت آن ها می باشیم و بحث این بر ثلاثۀ غسّاله است که به ما نپیموده که همۀ این ها از نظر ما محو شود و بکلی غرق آثار و صفات و ذات مطلوب شویم و از این امور فراموش کنیم و اگر بر ظاهر حمل شود مراد این خواهد بود که ما را هوس سیر ُو باغ و بوستان و تماشای گل و لاله و سرو بر سر افتاده و این از اثر سه پیالۀ صبوحی است که نشاط و نشئۀ شراب در ما ظاهر ساخته است[خزائن، ملا احمد نراقی: ص 503 و 504].
غیاثالدین اعظمشاه(پادشاه بنگال) همعصر خواجه حافظ شیرازی بود و با این شاعر بزرگ فارسیگوی مکاتبه داشت. دربارهٔ چگونگی آغاز این مکاتبه روایتی در کتاب آیین اکبری اثر ابوالفضل علامی و ریاضالسلاطین آمدهاست. مبنی بر اینکه روزی سلطان به بیماری مهلکی دچار شده بود و به سه تن از زنان حرم به نامهای سرو، گل و لاله دستور داد که پس از مرگ او بدنش را بشویند. چون سلطان از بیماری نجات پیدا کرد به این سه زن محبت بسیار میکرد و این محبت دیگر زنان حرم را به حسادت واداشت؛ چنانکه به ایشان به استهزاء غساله میگفتند. سلطان که از این امر آگاهی یافت بر آن برآمد که با قصیدهای دل ایشان را به دست آورد. پس مصرع «ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود» را سرود، اما در مصرع بعدی ماند. چون هیچیک از شاعران دربار نتوانستند وی را یاری نمایند، سلطان شعر ناتمامش را به همراه دعوتنامهای برای حافظ به شیراز فرستاد. حافظ مصرع ناتمام سلطان را با مصرع «وین بحث با ثلاثه غساله میرود» کامل کرد؛ اما به خاطر کهولت سن* از سفر به بنگال خودداری کرد و در عوض غزلی که در زیر آمده را برای سلطان غیاثالدین هدیه کرد. آمدن نام سلطان غیاثالدین و اشاره به دیدار از بنگال از لحاظ تاریخی این روایت را تأیید میکنند.[از ویکی پدیا فارسی ذیل غیاث الدین اعظم شاه]
حافظ ز شوق مجلس ....
بنظرم مقصود اینه که تو که شوق حضور در مجلس یا محفل ....را داری
فراموش نکن که کار و بارت تنها با ناله (به درگاه ...)درست
می شود نه به واسطه شاه و ...
بعید نیست مقصود از ثلاثه غساله، سه غسالهی میت باشد و مراد از بیت نخست، «دم غنیمت شمردن»
این غزل را "در سکوت" بشنوید
مطلع این غزل را در "زین قند پارسی" ببینید و بشنوید.
با سلام. با همه احترامی که برای حافظ قائلم اما حس میکنم وزن این بیت مشکل داره :
" شکرشکن شوند همه طوطیان هند / زین قند پارسی که به بنگاله می رود "
به جای کلمه "طوطیان" که کلمه ۳ هجایی است باید یک کلمه ۴ هجایی قرار داد. مثلا اگر به جای کلمه طوطیان (صرفا به خاطر وزن و بدون توجه به معنا) کلمه "شهزادگان" را قرار دهیم وزن و ریتم شعر بسیار روان تر خواهد بود.
شکّرشکن شوند همه شهزادگان هند ... به نظر میرسه طوطیان یک هجا کم داره ... شاید طوطیکان جایگزین بهتری میبود ...
شِک / کَر / شِ / کن / شَ / وَن / دِ / هَ / مِط / طو / طِ / یا / نِ / هِن ... مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن کجایش مشکل دارد؟ آن "م" در "همه" با صامت "ط" در "طوطیان" باید به اشباع خوانده شود. نه این که "همه" را کوتاه بخوانیم. باید بشود "هَ / مِط / طو / طِ / یا / نِ" که درست می شود.
غالب نسخ بعد از بیت پنجم بیت ذیل را علاوه دارند:
خوی کرده میخرامد و بر عارض سمن
از شرم روی او عرق ژاله میرود
ساقی! در بهار دلکش، سخن از سرو و گل سرخ و لاله است و در این لطافت جای سه جام شراب گواراست( حکمای یونان: سه جام پیاپی شراب شوینده شکم است.تعبیر عارفانه: ۳ اصل تصوف: تخلیه- تحلیه- تجلیه: خالی کردن دل از بدیها که زیبایی و تجلی حق در پی دارد)
۲- آری شراب بریز! که چمن در این بهار چون نوعروسی چنان زیبا شده است که نیازی به میانجی محبت نیست.
۳- و چنان طبع شعر میسراید که تمامی طوطیان هندوستان شکرشکن میشوند، از این قند پارسی که به بنگال( شمال شرقی هند که پس از استقلال پاکستان به دو بخش تقسیم شد) میرود.
۴- شیوه زمانی و مکانی شعر را ببین! که چگونه زمان و مکان را در مینوردد، گویا نوزادی است که یکشبه راه صد ساله میرود.
۵- همچنین به جادوی چشمان معشوق توجه کن! که حتی عابدی را نیز میفریبد و یک کاروان جادوگر به دنبال خود دارد.
۶- با فریب جهان از راه فرونمان که این پیرزن بسیار فریب چه بنشیند و چه حرکت کند در نیرنگ است.( بیت اضافی در خانلری: خوی کرده میخرامد و بر عارض سمن/ از شرم روی او عرق از ژاله میرود)
۷-آری از گلستان شاه، باد بهاری میوزد و شبنم در جام گل لاله شراب میریزد.
۸- ای حافظ! از این شوق به بزم بهاری سلطان غیاث الدین( شاه بنگال) غافل نشو! که کارت با ناله شوق جلو میرود.(شاه نیز مانند باده و معشوق سمبلی است برای بیان شوق و حال خوش)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح