گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۸

یاد باد آن که ز ما وقتِ سفر یاد نکرد
به وداعی دلِ غمدیدهٔ ما شاد نکرد
آن جوانبخت که می‌زد رقمِ خیر و قبول
بندهٔ پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک
رهنمونیم به پایِ عَلَمِ داد نکرد
دل به امّیدِ صدایی که مگر در تو رسد
ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغِ سحر
آشیان در شِکَنِ طُرِّهٔ شمشاد نکرد
شاید ار پیکِ صبا، از تو بیاموزد کار
زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد
کِلْکِ مَشّاطِهٔ صُنعَش نَکِشد نقشِ مراد
هر که اقرار بدین حُسنِ خداداد نکرد
مطربا پرده بگردان و بزن راهِ عراق
که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد
غزلیاتِ عراقیست سرودِ حافظ
که شنید این رهِ دلسوز که فریاد نکرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یاد باد آن که ز ما وقتِ سفر یاد نکرد
به وداعی دلِ غمدیدهٔ ما شاد نکرد
هوش مصنوعی: به یاد بیاور آن کسی را که هنگام رفتن، ما را فراموش کرد و با خداحافظی، دل غمگین ما را شاد نکرد.
آن جوانبخت که می‌زد رقمِ خیر و قبول
بندهٔ پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
هوش مصنوعی: آن خوشبختی که سرنوشتی خوش و مطلوب برای خودش رقم زد، نمی‌دانم به چه دلیلی بندهٔ سالخورده‌اش را از بند آزاد کرد.
کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک
رهنمونیم به پایِ عَلَمِ داد نکرد
هوش مصنوعی: می‌خواهم لباس کاغذی و نازک خود را با خون بشویم، زیرا چرخ و زمان ما را به سمت علم و عدل هدایت نمی‌کند.
دل به امّیدِ صدایی که مگر در تو رسد
ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
هوش مصنوعی: دل به امید شنیدن صدایی از تو، برای اینکه شاید صدای ناله‌ها به تو برسد، در این کوه ناله کرد، همان‌طور که فرهاد ناله نکرد.
سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغِ سحر
آشیان در شِکَنِ طُرِّهٔ شمشاد نکرد
هوش مصنوعی: سایه را تا زمانی که از چمن برداشت کردی، پرنده سحر نتوانست برای لانه‌اش در شاخۀ شمشاد جا بگیرد.
شاید ار پیکِ صبا، از تو بیاموزد کار
زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد
هوش مصنوعی: شاید اگر نسیم صبح به تو نزدیک شود، کارهای تو را یاد بگیرد. زیرا هیچ چیز نمی‌تواند به اندازه‌ی این حرکت تند و چابک باد، سریع و پرانرژی باشد.
کِلْکِ مَشّاطِهٔ صُنعَش نَکِشد نقشِ مراد
هر که اقرار بدین حُسنِ خداداد نکرد
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی‌های خداوند اعتراف نکند، نمی‌تواند به خواسته‌هایش دست پیدا کند. این نکته را یادآوری می‌کند که هنر و زیبایی‌های طبیعی نیاز به شناخت و تقدیر دارند تا نتیجه مطلوب به دست آید.
مطربا پرده بگردان و بزن راهِ عراق
که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد
هوش مصنوعی: ای هنرمند، بزن موسیقی و پرده را تغییر بده و به سمت عراق برو. زیرا آن کسی که دوستش داشتم، از این راه عبور کرد و به یاد ما نیفتاد.
غزلیاتِ عراقیست سرودِ حافظ
که شنید این رهِ دلسوز که فریاد نکرد
هوش مصنوعی: این متن به نظر می‌آید به توصیف شعرهای حافظ می‌پردازد، که با احساسات عمیق و دلسوزی همراه است. در اینجا شاعر به تأثیر کلمات و مرثیه‌های عاشقانه اشاره می‌کند و از این می‌گوید که حافظ درباره‌ی غم و اندوه عشق سخن گفته است، بدون آنکه خود را برانگیخته یا فریاد زده باشد. این بیان نشان از عمق احساسات و قدرت بیان حافظ در شعرهایش دارد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۳۸ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۱۳۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۳۸ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۳۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۳۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۳۸ به خوانش فریبا علومی یزدی
غزل شمارهٔ ۱۳۸ به خوانش فاطمه نیکو ایجادی
غزل شمارهٔ ۱۳۸ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۱۳۸ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۱۳۸ به خوانش شاپرک شیرازی

حاشیه ها

1389/07/20 17:10
سعید

علم داد ستونی بوده که هر کس شکایتی تزد شاه یا والی شهر داشته با نوشتن شکایت خود بر روی کاغذی و پوشیدن آن به زیر ستون رفته در حالی که اجازه صحبت کردن نداشته والی با خواندن شکایت حکم صادر می کرده است.

1389/09/11 16:12
د.خ

باسلام
"رقم خیر و قبول" در مصراع اول بیت 2 به چه معناست و رابطه "جوانبختی که رقم خیر و قبول میزند" با" آزاد کردن بنده" چه میتواند باشد. آن گونه که از شعر اسنباط میگردد شخصی بسیار قدرتمند و با نفوذی بوده است که علیرغم اینکه حافظ به او علاقه وافری داشته است ولی با این وجود آن شخص به قول خودمان ok و تایید نهایی به حافظ نداده است.
از کسانی که مرا راهنمایی میکنند پیشاپیش تشکر میگردد.

1390/12/12 18:03
محمد باقر ناصری

در بیت هشتم مصرع اول اینگونه هم امده است ( مطربا پرده بگردان و بزن رابعه را ) این صحیحتر است به این دلیل که به مطرب امر شده است که پرده ی موسیقی را عوض کند و تصنیف رابعه بنوازد

1391/10/03 16:01
امید مقدسی

این غزلو با صدی سالار عقیلی حتما حتما گوش کنید

1391/11/26 11:01
محمد

مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق
عراق در اینجا دو معنی دارد ،یکی منطقه یا کشور عراق و دیگری یکی از گوشه ها(پرده ها)ی موسیقی می باشد_مانند عراق ماهور ،افشاری...

1392/10/15 19:01
صالح

اول اینکه در بیت هشتم کلمه عراق ایهام تناسب دارد که آقای محمد به آن اشاره کرده
دوم اینکه تصنیف استثنایی یاد باد سالار عقیلی و گروه گوشه در آلبوم یاد باد را حتمآ گوش کنید

1392/12/17 07:03
کامبیز درودیان

با درود به خانم یا آقای د.خ
این غزل به مناسبت سفر شاه شجاع به عراق و غفلت از تودیع با حافظ سروده شده- منبع حافظ یکتایی
پیروز باشید

1392/12/17 07:03
کامبیز درودیان

جوانبخت: شریف و اصل. نیک بخت - فرهنگ نفیسی
رقم خیر و قبول زدن: اجازه ی بخشش مال و عفو دادن. با نوشتن یادداشتی ...

1393/04/18 12:07
آرش

این غزل درباره فرار عبید زاکانی دوست حافظ از دست امیرمبارزالدین به عراق است.

1393/07/19 18:10
باران

این غزل رو با صدای همایون شجریان باید شنید و زمزمه کرد...

1394/03/01 13:06
ناشناس

این غزل بسیار زیبا را همایون شجریان به زیبایی هر چه تمام برای یادبود استاد پرویز مشکاتیان به آواز خوانده است و هم چنین سیامک آقایی بسیار دلنواز سنتور نواخته است
پیوند به وبگاه بیرونی

1394/12/21 16:02
Saghar

سلام.ببخشید اگر میشه معنی بیت کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک رهنمونیم به پای علم داد نکرد را بنویسید.باتشکر

1394/12/21 19:02
سمانه ، م

ساغر خانم عزیز
در جواب سؤال شما تا حد مقدور آنچه می دانم مینویسم :
کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک
رهنمونیم به پای علم داد نکرد
به دستور پادشاهان پرچمی در نزدیکی کاخ شاهی می افراختند به نام ” علم داد“ که هر که شکایتی داشت جامه ای از کاغذ به بر میکرد و روی آن مطلب دادخواهی خود را می نوشت و گاهی به عنوان خونخواهی جامه ی کاغذی را به رنگ سرخ می کردند میگوید این جامه را به خونابه ی دل ،به عنوان دادخواهی ، سرخ میکنم ، که دست روزگار راهنمای من به پای پرچم دادخواهی نشد
شاد زی

1395/04/07 21:07
مهدی

مطزبا پرده بگردان و بزن راه عراق
در اینجا تسلط حافظ بر گوشه های دستگاه های موسیقی ایرانی مستفاد می شود.شاه شجاع به راه عراق(عراق ایران به ناحیه مرکزی فلات ایران
گفته می شده) رفته و حافظ از مطرب می خواهد گوشه(پرده) عراق که در دستگاهها ی ماهور ونوا و نغمه افشاری نواخته می شده، بنوازد.

1395/08/17 14:11
سبحان

غلامان دربار سلطان پس از سالها خدمت به ایشان و بالا رفتن سن به ایشان نامه مینوشتند که با آزادیشان موافقت شود و سلطان هم هر کدام را که میخواست ازاد کند زیر نامه اش مینوشت خیر است و اینگونه موافقتش را با ازادیش اعلام میکرد و هر کدام که کلمه قبول را زیر نامه اش مینوشت قبول بدین معنی بود که هنوز قبولت داریم و باید هنوز خدمت کنید و این بیت زیبای آن جوان بخت که میزد رقم خیر و قبول بنده پیر ندانم ز چه ازاد نکرد را خاجه از این داستان گرفته

1396/01/16 18:04
عمر شیردل

در پیت دوحم ، مصرع اول ، در نسخه های دیگر به جای آن جوان بخت ، آن جوانمرد آمده است .

1396/05/19 23:08

یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد
چنین گویند که شاه شجاع سفری ناگهانی وپیش بینی نشده به اصفهان داشته و حضرت حافظ که ازاین سفرسخت متاثّرشده بوده ،این غزل ناب ونغزرا سروده است. این غزل نیزمثل همه ی غزلهای آن نادره گفتارسرشاراز احساسات وعواطف درونیست.
معنی بیت: یادش به خیر ونیکی باد آنکه(شاه شجاع) بی خبر وبی سروصدا عازم سفرشد وبه وقتِ رفتن یادی ازما نکرد. اوکه می توانست بایک خداحافظی دل ماراشادکند مضایقه کرد وبی خبررفت.
آن جوان بخت که می‌زد رقم خیر و قبول
بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
جوان بخت: جوان ِ نیک طالع
رقم زدن: نوشتن
خیر وقبول: "خیر" دراینجا به معنای "نه خیر" است. دربعضی شهرهااز جمله شیراز ازروی ادب واحترام به جای واژه ی "نه" از"خیر" استفاده می شد. درآن روزگاران رسم براین بوده که هرازچندی لیستِ بندگان وبردگان را به صاحبِ آنهاارایه می دادند تا درموردِ ماندن یا آزادشدن آنها نظردهد. صاحب بردگان درمقابل اسامی آنها نه(خیر)یعنی آزادنشود وآری (قبول) یعنی آزاد است را می نوشت. اشاره به همین مطلب است.
معنی بیت: آن جوان نیکوطالع(شاه شجاع)که هرازچندی لطف ومرحمت می نمود وتعدادی ازبردگان وبندگان خودرا به بهانه های بیماری وکهولت سن آزادمی کرد نمی دانم چرا نسبت به من ِ سالخورده عنایتی ننمود وآزادم نکرد! باشناختی که ازاوداشتم انتظارچنین می رفت که هنگام رفتن،ازروی لطف وکرم حداقل منِ کهن سال را از خدمتگری وبندگی معاف و آزادمی نمود.
کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک
رهنمونیم به پای علم داد نکرد
درآن روزگاران رسم براین بوده که هرکس قصد داشت شکایتی ازموضوعی یاکسی به عرض پادشاه برساند شکایت خودرا برروی کاغذ بزرگی می نوشت ومانندروپوش برتن می کرد ودرپای چوبی که بنام "عَلَم داد خواهی" معروف بوده می ایستادتاپادشاه بخواند ودستورلازم جهت رسیدگی صادرکند. بعضی ها کاغذ خودرا با خون رنگین می کردندتاپادشاه بداندکه برآنهاچه بگذشته است. امروزه نیز گاهاً دیده می شود که کسی مطلبی رابرروی پلاکارد یاپارچه ی سفیدی نوشته وبرتن کرده وبدین وسیله ادّعای دادخواهی می کند.
"کاغذین جامه به خوناب بشویم" یعنی شکایت خودراباخون دل بنویسم.
معنی بیت: شکایت نامه ی خودراباخون دل خواهم نوشت ودادخواهی خواهم نمود هرچند که گردش روزگار مرا به پای هیچ علم دادی راهنمایی نکرد.
دل به امیّدِ صدایی که مگر در تو رسد
ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
دل عاشق من درپای کوه عشق تو ناله وفغانهایی سرداد تاشاید صدایم به گوش توبرسد.ناله هایی که فرهادِ عاشق نیزدرفراقِ شیرین نکرد.(ناله های من سوزناک تر وبلندتربود)
حافظِ خوش ذوق بابکارگیریِ واژه های( کوه ، ناله، فرهاد) ضمن اشاره به داستان فرهادوشیرین،عواطف درونی خودرابه زیبایی ولطافت بیان داشته وجایگاهِ رفیع ودورازدسترسِ مخاطب رابه تصویرکشیده است. چراکه ناله وفریاد درکوه،بااینکه باانعکاس صدا چندبرابرمی شودلیکن بازهم به گوش مخاطب نمی رسد! واین رساننده ی بلند ودورازدسترس بودن جایگاهِ معشوق است.
سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر
آشیان در شکنِ طُرّه ی شمشاد نکرد
"سایه تابازگرفتی": یعنی وقتی که رفتی وسایه ات را ازچمن مضایقه کردی
مرغ سحر: بلبل ، کنایه ازخودشاعراست.
معنی بیت: ازهنگامی که ازاین باغ وچمن رفتی وسایه ات را مضایقه نمودی، رونق این باغ نیز ازبین رفت ودیگربلبل(شاعر) ازروی غم واندوهِ تودرخاموشی فرورفته (نغمه خوانی نمی کند) ودرشاخه های شمشاد ودرختان وگلها آشیان نمی سازد.(شاعری که درشکن وپیچ وخم زلفِ توچون بلبلی آشیان ساخته نغمه خوانی می کرد دیگردل به هیچ گلی نمی بازد وعاشقی نمی کند.
شاید اَر پیک صبا از تو بیاموزد کار
زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد
شاعربه ناگهان وبی خبر رفتنِ معشوق طعنه می زند ومی فرماید:
حرکتی که توکردی(ناگهان رفتی) هیچ بادی هم نمی تواند به این سرعت حرکت کند! شاید ازاین حرکتِ تو بادصبا نیز چالاکی وسریع رفتن بیاموزد! (بادصبا به سُست بودن وکاهل رفتن وبیماربودن معروف است)
کاهل روی چوبادِصبارابه بوی زلف
هردَم به قیدِسلسله درکارمی کشی
کِلکِ مشّاطه ی صُنعش نکشد نقشِ مُراد
هر که اقرار بدین حُسن خداداد نکرد
کِلک: نی، قلم.
مشّاطه: آرایشگر ، شانه کننده ، زنی که آرایش می کند،دراینجاکارگزارونویسنده ی سرنوشتِ انسانها
کِلکِ مشّاطه ی صُنع: قلم آرایشگر ویاکارگزار آفرینش.
مراد: کامیاب
هرکسی که زیبایی خدادادی ِ تورااذعان نداشت وقبول نکرد،هرگز قلم کارگزارتقدیر، کامیابی اورا رقم نخواهدزد. ازنظرگاهِ حافظ کسی سعادتمند وکامیاب است که توانسته باشدزیبائیهای پیرامون خویش را دریابد درک کند وعشق به وَرزد. وگرنه سعادتمندورستگار نخواهدشد.
مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق
که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد
"پرده بگردان" یعنی آهنگ راتغییربده وعوض کن یک مقام موسیقی دیگربزن
"عراق"ایهام دارد: دستگاه آواز ، مقام نهم از دوازدهم مقام موسیقی ایرانی در تقسیمات گذشته است به این شرح : رهاوی – حسینی – راست – حجاز – بزرگ – کوچک – اصفهان – نوا – عراق – عشاق-زنگوله- بوسلیک.2- اشاره به ولایتِ عراق(اراک امروزی) که درآن روزگاران بخشی ازاصفهان بوده است. از سده ی دوّم اسلامی ناحیه ی میان همدان، ری واصفهان عَراق نامیده شد که بعدها برای تمایز با عراقِ عرب آنراعراق عجم نامیدند. عَراق معرّب اراک است. بعد ها به "سلطان‌آبادعراق"و "اراک" تغییر نام داد. ظاهراً شاه شجاع دراین سفرناگهانی به اراک واصفهان سفرکرده بوده که حضرت حافظ به مددِ نبوغ خویش باایهام ومرتبط ساختن این سفربامقامات موسیقی،چنین مضمون نابی خَلق کرده است.
معنی بیت:
ای نوازنده، آهنگ راتغییرده ودردستگاهِ دیگر(عراق) بنواز به این بهانه که یارازاین راه(راهی که به عراق (اراک)منتهی می شودرفت و از ما یادی نکرد. تودردستگاهِ عراق بزن تاماازاویادکرده باشیم.
غزلیّاتِ عراقیست سرود حافظ
که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد
"عراقی" اشاره به غزلهای ناب شیخ فخرالّدین متخلّص به عراقیست. عراقی عارف نامی و شاعر بلندآوازه ی ایرانیست که در اوایل قرن هفتم هجری در دهی در اطراف همدان به دنیا آمد. پس از تحصیل علوم و فنون و کسب دانش، برای ادامه تحصیل به همدان رفت و....
"غزلیّاتِ عراقی" اشعارشاعرعراقی ویا اشاره غزلهایی که به سبکِ عراقی سروده شده و یا در دستگاه عراق خوانده شود. درادامه ی سخن به مطرب ونوازنده گوشزدمی کند که دردستگاهِ عراق بنوازد تاهم سوزناک باشد هم یادی ازیارسفرکرده باشد.
معنی بیت:
آوازی که موردعلاقه ی حافظ است و به صورت ترانه می خواند یازمزمه می کند،غزلیّات عراقیست. غزلیّاتی که دراین دستگاه (عراق) خوانده می شود یاآشعارعراقی که بسیارسوزناک هستند وهرکه بشنود متاثر واندوهگین می شود.

1396/07/08 13:10
اروند

در قسمت صوت ظاهرا به اشتباه صدا با کسره اول خوانده شده که باید با صَدا با فتحه خوانده شود که معنای انعکاس صدا را میدهد زیرا حافظ میفرماید دلم ایمدوار به صدای تو است که باید همان صَدا باشد که در کوه آه و ناله کردم تا پژواکی از آن بشنوم

1396/09/21 14:12

عزیزانم وزن این شعر فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن هست که در سایت اشتباه نوشته شده و به جای فاعلاتن از فعلاتن استفاده شده است.

1396/12/23 16:02
منوچهر تقوی بیات

حافظ برای پنهان نگهداشتن راز خود و برای آن که بهانه ای به دست امیر مبارز ندهد در این غزل از شاه جمال الدین ابواسحاق نام نمی برد و تنها نشانی هایی از او را می نویسد که جمال با آن ها آشنایی دارد. حافظ می نویسد از کسی یاد می کنم که هنگام سفر من را یاد نکرد. حتا نتوانستم او را ببینم و از دیدن او هنگام خداحافظی دلشاد شوم. چون اگر از من خداحافظی می کرد دست کم دل غمگین من شاد می شد. در بیت دوم این غزل؛ جمال را جوانبخت و نیکوکار می نامد. در دوران فرمانروایی شاه جمال همچون شاهان پیش از او هر چند سال یک بار نامِ شماری از بندگان و کنیزانی را که پیر می شدند برای شاه می آوردند و شاه برخی از آن ها را با نوشتن واژه ی خیر، آزاد می کرد. شاه در کنار نام بندگان اگر می نوشت خیر به معنای نخیر بود و آن بنده را آزاد می کردند، اما اگر در کنار نام بنده یا کنیزی می نوشت، قبول؛ به معنای آن بود که او را هنوز به بندگی قبول دارد. حافظ می گوید نمی دانم چرا "دلِ غمدیده" ی من؛ یعنی این بنده ی پیر را شاد نکرد؟ مرا همچنان اسیر و دلبسته ی خود تنها رها کرد و رفت.
برخی از شاهان ایرانی در نزدیکی کاخشان بر بالای سکویی نشان پادشاهی و خانوادگی خود را می افراشتند. آن جا را علمِ داد می گفتند. مردمانی که می خواستند دادخواهی کنند در پای آن علم با نامه خود می ایستادند. هنگامی که دادخواست تقاضای خونخواهی بود، آن دادخواست را با خون بر تنپوشی کاغذی می نوشتند و یا بر تنپوش خود آویزان می کردند. شاه گماشتگانی داشت که این نامه های دادخواهی را گرفته و پیش او می بردند. شاه به این نامه ها رسیدگی می کرد. حافظ در این غزل می گوید جامه ام همچون کاغذین نامه ی دادخواهی، از اشک های خونینم رنگین شد چون روزگار اجازه نداد تا من در پای علم دادخواهی تو بایستم، با فرمانروایی امیر مبارز در شیراز دیگر آن نشان خانوادگی شاه جمال برچیده شده بود.
حافظ در این سرود غمگین، سینه ی خود را به کوهی از غم مانند می کند، می گوید؛ دلِ من در درونِ این کوه از دوری تو ناله هایی کرد که فرهاد در بیستون نکرد. [پاورقی ـ در داستان ها آمده است که فرهاد مهندس نگاره های کوه بیستون بوده است. مانند رومئو که عاشق ژولیت بود، فرهاد نیز عاشق ناکام دختری ارمنی به نام شیرین از کنیزان پرویز شاه ساسانی بود. حافظ در غزلی دیگر می سراید؛ "ز حسرت لب شیرین هنوز می بینم // که لاله می دمد از خونِ دیده ی فرهاد6/97" ]
در این غزل حافظ برای جمال می نویسد؛ از آن هنگام که سایه ات بر سر چمن نمی افتد، مرغ سحر یعنی بلبل هم در میان شاخه های شمشاد آشیان نمی کند. شاخه های شمشاد را به زلفِ شمشاد مانند می کند که در بالای شمشاد است. حافظ در شعر خود فرار جمال را از شیراز، تندتر از باد توصیف می کند. می گوید؛ نسیم سپیده دم که پیک عاشقان است، باید حرکت کردن را از تو بیاموزد چون فرار کردن تو از باد هم چالاک تر و تندتر بود. شاعر در ادامه ی سرود خود می نویسد؛ هر کس که به زیبایی تو اقرار نکند امیدوارم که نقش آرزوهایش هرگز عملی نشود و آن قلمی که زیبایی های جهان را می آفریند نقش آرزوهای چنین کسی را هرگز نیافریند. حافظ سپس در شعرش با رمز از یک دستگاه موسیقی نام می برد به نام "راه یا دستگاه عراق" و به مطرب می گوید؛ دستگاه موسیقی را عوض کن و "راه عراق" را بنواز، چون یار من به راه عراق ( اصفهان)رفت و یادی از من نکرد. حافظ که خود موسیقی دان است این سرود را در دستگاه و سبک عراقی نوشته شده است که بسیار غم انگیز است. می پرسد چه کسی هست که چنین سرودهای غمگینی را بشنود و ناله و فریاد از او برنخیزد؟ (غزل 138 ـ تصحیح پرویز ناتل خانلری)
منوچهر تقوی بیات

1397/03/03 13:06
تماشاگه راز

شعرای بزرگ همواره آثار بزرگان پیش از خود را منظور نظر داشته اند . در بیت آخر "غزلیات عراقیست سرود حافظ" شایان ذکر است به عنوان نمونه حافظ عزیز از غزل زیر از عراقی :
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲">حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲/
در غزل معروف " بود آیا که در میکده‌ها بگشایند---
گره از کار فروبسته ما بگشایند
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲">حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲/
"استقبال کرده است.

1397/05/08 22:08
حمید سجادی

ی سوال دارم.ادوات موسیقی زمان حافظ چی بوده؟چنگ و نی که بوده قطعا.میخوام ببینم تار و سه تار و تنبور و بربط هم بوده یا خیر؟

1397/05/08 22:08

جناب سجادی
آنچه مسلم است ادواتی مانند گیتار، پیانو ، ساکسیفون ، ترمپت، جاز و مانند آنها وجود نداشته است و خوشبختانه آواز خوانانی چون محس ها ، نامجو و غیره هم گوش خواجه را نمی خراشیده اند.

1397/05/09 04:08
بابک چندم

@ حمید سجادی،
رُباب در شاهنامه آمده، و تا به امروز در افغانستان موجود است و نواخته می شود....
در نقاشیهای ابتدای دوران صفوی (1500-1550 میلادی) اینها را دیده ام:
نی، کمانچه، بربت (بربط) یا همان عود در عربی، داریه زنگی (دایره) ، داریه بدون زنگ، زنی که در مجلس زنانی در حال رقص در یک حلقه؛در ایوان بالایی تنبور بر روی سینه می زند، سنج انگشتی راهم اگر اشتباه نکنم جایی دیده ام...
چند دهه پیشتر از اینان در یکی از نقاشیهای کمال الدین بهزاد (حدود 80-1470 میلادی) شخصی که بربت بسیار بزرگی (دو یا سه برابر بزرگتر از بربت امروزی) را می نوازد و در کنارش یک داریه زن...
چند دهه پیشتر از آن و تقریباً معاصر حافظ (1400-1420 میلادی) در نقاشیهای منسوب به محمد سیاه قلم؛ دیوها که مشغول پایکوبی و رقصند یکی کمانچه و دیگری به گمانم رباب می نوازند...
در نقاشیهای دوره ایلخانی (مغولان) به نمونه ای برخورد نکرده ام چراکه اکثراً جنگ و شکار و انواع و اقسام نمونه های آدم کشی را به نمایش کشیده اند(البته در ادوار بعدی نیز اینها به وفور موجودند)....ولی پیشتر از آنان و در عهد سلجوقی یکی از کاشیهای ربوده شده از تخت سلیمان (حدود 1270 میلادی) نمایشگر بهرام سوار بر شتر و پشتش هم آزاده که بر عکس نشسته و مشغول نواختن چنگ است...
@ 8
من که آخرش سر در نیاوردم چرا جاز یا جَز را که سبکی از موسیقی است
و سیاهان آمریکا آنرا بوجود آوردند، در ایران تبدیل کردند به نام یکی از آلات همان سبک که در سرزمین خودشان درامز (drums) نام دارد...شاید که همتای آن در فارسی یعنی طبل ها چندان به گوش خوشایند و خوش آهنگ نباشد،به خصوص که سنج فلزی نیز جزیی از آن است، ولی حداقل طبلِ جاز شاید که اینقدر بی مسمّا نمی بود....

1398/03/06 23:06
مهدی ابراهیمی

-..-
(زین) چمن سایه ی آن (سروِ روان) ما را بس
"حافظ"
تا کنون از دست و زبانِ آفِتاب‌، در حیایِ حِجابِ سایه شده‌اید، آنجا که سایه‌ات را به تیر می زنند. بُلندی ز حدّی و فرازی که بگذرد بی‌قراری دارد و لاجرم به بَر و دامانی می ‌افزاید [زین قِصّه بُگذریم] چه از زبانِ سُرخِ آفتابِ تیرِ پیشِ رو بشنوید و چه در افشانیِ افسانه‌یِ طُرِّه و تایِ اَخمِ سروِ پیری کُهن و تیزرو باشید، اکنون که آتشِ ما چون موسیِٰ کَلیم گُلَ‌کی کرده‌ ست و قرار شُد که لافی بزنیم آنهم ز دستِ آن بُلندِ نظرِ شاهبازِ سدره‌نشین چه به‌تر که اندر خوشَ‌ش باشد و در سایه‌یِ نازِ یار، زُلفی بِکَشیم و جامی بِزنیم و لعلی بِگَزیم و شُکری بِکُنیم.
{یعنی بیا که آتشِ موسی نمود گُل/ [تا] از درخت نُکته ی توحید بشنوی}
این تایِ بالایی ز آن جهت است که ناخدایِ عالم با او سرِ تایی داشته وگرنه آن پهلوانِ[موسیِ] مُشت‌انداز در شوری سرِ حق شنیدنَ‌ش نبوده تا از خمِ تایِ درختیِ بی‌ زبان در‌ گوشه‌ای بویِ توحید بشنود.
_
.
و امّا این پیچ و تابِ لافَندِ ما در رویِ بلندان نیست بل در ترّی و تازگی و سرسبزی و شادابی‌ست، آری صُحبتِ سایه و شمشادَست.
پس؛
{شمشاد خرامان کُن وآهنگِ گُلستان کُن/ [تا] سرو بیاموزد از قَدِّ تو دلجویی}
_
.
و امّا نسخه‌ی خطی و اصلی داستان از زبانِ بُلبلِ شیدا در طنز و تناقُضی این گونه پایِ آوازَش را تا به حال و آینده کشیده است.[نگران باشید]
سایه (تا) (باز)گرفتی ز چمن، مرغِ سحر
آشیان در شِکنِ طُرّه یِ شمشاد نکرد
"حافظ"
پرندگان در صورتی آشیان می‌سازند که قصدِ ادامه‌یِ راه و ریسمانِ جفت کُنند و اما بُلبُلِ سحر به عکسِ پرستویِ در اوج شوقِ آواز و گُلبانگِ پهلوی دارد و می‌گردد و می‌خواند تا نمادِ جوانی و همیشه‌بهاری و سرسبزی را در درختان بیابد و به بَرَش گیرد آن هم ز دو جهت، یکی ز پُر پُشتی و تودرتوییِ شاخ و برگَ‌ش(طُرِّه یِ دلدارش) که چون دژی نفوذ ناپذیر می‌ماند و دیگر ز شادابی آن درخت که مأوا و آرزویی کوته و زمینی و دست یافتنی‌ست تا دنباله یِ بادبان و فرزندان در گرمیِ اُردی‌بهشت و خُردادی به فنا نشود و نازنین‌بری چون حافظ‌جان بر این اعتقاد پا برجاست که آفتاب‌رویا از زمانی که تو سایه‌ات را ز چمن به خِسَت و دریغ ستانده‌ای مرغِ سحر سرِ شوقِ آن ندارد که در شِکن طُرِّه‌‌ی شمشادی جان و آشیانی سازد و به بانگِ دلکشی نازَد.
اوست که در خَمِ غمِ یار این چُنین خوانده ست.
{اوّل ز تَحت و فوقِ وجودم خبر نبود/در مکتبِ تو چنین نُکته‌دان شدم}
در چاهِ ذقن چو حافظ ای جان
حُسنِ تو دو صد غُلام دارد
"حافظ"

1398/09/16 22:12
رضا س

جناب تقوی در زمان شاه ابواسحاق و امیرمبارزالدین حافظ حداکثر سی و پنج سال داشته و پیر نبوده که در بیت دوم بگه بنده‌ی پیر ندانم ز چه آزاد نکرد. این شعر با توجه به بیت دوم و دوبیت آخر در اواخر سلطنت شاه شجاع سروده شده.

1399/01/22 19:03
علی عباسی کـ

با تشکر از سایت گنجور و سلام به دوستداران فرهنگ و ادب
این غزل در تصنیفی به ساخته سیامک آقایی در سالگرد و بزرگداشت استاد پرویز مشکاتیان به خوانندگی همایون شجریان و همنوازی با آیین مشکاتیان اجرا شده که توصیه میکنم گوش بدید و لذت ببرید .

1399/05/03 02:08
Aqil Qazi

سالار عقیلی و همایون شجریان هردو با آهنگ‌سازی و نوازندگی سیامک آقایی این غزل را در قالب تصنیفی بسیار دل‌نشین و حزین و شورانگیز اجرا کرده‌اند

1400/02/01 18:05
امیر

استاد همایون شجریان در یکی از کنسرت ها بیاد استاد مشکاتیان این غزل را به بهترین نحوه خوندن که پیشنهاد میدم گوش بدید
پیوند به وبگاه بیرونی

1400/12/18 00:03
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

1401/02/20 12:05
برگ بی برگی

یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد 

به وداعی دل غمدیده  ما شاد نکرد 

 آن سفر کرده همان یار یا اصل خدایی هر انسانی ست که در بدو حضور وی  در این جهان یار و همراه او بوده است ، کودکی که از هر گونه غم و اندوهی آزاد است و همواره شادی بدون علتهای بیرونی از درونش می جوشد ، نه غم شیر  دارد و نه نگران عدم رسیدگی مادر است ، بدون درد و استرس به زندگی لبخند می زند اما بتدریج  که بزرگتر شود در می یابد پدر و مادر چیزهای دیگری را اصل می دانند  ، موضوع اصلی صحبت آنها چیزهای مادی این جهان هستند ، پول ،  کمبودها  و محدودیت ها ، پس شادی و غم آنها نیز بستگی به توفیق بدست آوردن یا از دست دادن آن چیزها دارد  ، طفل بزرگ و بزرگتر میشود ، نور و رنگهای شگفت انگیز  روزهای آغازین حیات در نظرش تکراری و ملال آور شده ، بوی گلها را حس نمی کند،  ماه زیبا را در آسمان نمی بیند و حتی نغمه های صبحگاهی پرندگان را نیز نمی شنود  ، چیزهایی که پدر و مادر یا اطرافیان  وی برایش می جنگند در نظر وی  اولویت یافته ، جهان را بر حسب آنها ارزیابی می‌کند ،و اینجاست که آن یار و همراه یا جانی که امتداد جانان بود به گونه ای از درون وی رخت بر می بندد که او حتی سفر وی و این جدایی را حس نمی کند ، گویی او بدون وداع از درونش رخت بربسته و به سفری دور و دراز رفته است ، در اینجاست  که غم و رنج انسان آغار  میشود و این غم جایگزین آن شادی و شیرینی های طفولیت میگردد ، غم از دست دادن عروسک و چشم داشت به اسباب بازی برادر  و حسادت به توجهات والدین نسبت به برادر و خواهر کوچکتر نیز مزید بر علت شده ، جهان را آنچنان که در ماه ها و سالهای آغازین پر از زیبایی و نور میدید نمی بیند و این دید جسمانی و خشن ‌ آغازی ست برای غمهای بمراتب  بیشتر و بزرگتر .

آن جوانبخت که می زد رقم خیر و قبول 

بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد 

 در بیت اول که انسان بصورت هشیاری  خالص خدایی پای به عرصه هستی میگذارد و سپس نگرش او به جهان از دید خدایی تبدیل به دید جسمانی و ذهنی میشود  از قدیم الایام  به همین منوال بوده است و بنده پیر هزاران سال است در این چرخه اسیر ، گرفتار و بنده ذهن خود میباشد ، جوانبخت در اینجا رمز خداوند است که سرنوشت انسان در دست اوست ، پس او که قادر مطلق است و میتواند خیر یا قبولی همه امور را رقم بزند چرا انسان را از این گرفتاری و بندگی ذهن نمی رهاند، اما اینکه  چرا از این کار سر باز می زند  برای ذهن انسان جای سوال دارد که حافظ  در ادامه  به آن پاسخ می دهد  .

کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک 

رهنمونیم به پای علم داد نکرد 

در باره جامه کاغذی که بر آن شکوائیه  مینوشتند بزرگواران به تفصیل شرح دادند و حافظ میفرماید  سوالاتی از این دست که در بیت قبل در ذهن انسان شکل میگیرد در واقع شکایت از چرخ هستی یا آن جوانبخت است که جایز نیست ، زیرا طرح هستی یا فلک بر این منوال است که انسان در بدو ورود  به جهان هشیاری و خرد محض خدایی باشد فارغ از هرگونه رنج و غمی و بتدریج  بمنظور بقا در جهان ماده و فرم به ذهن برود و پس از چند سال بار دیگر بوسیله پیغامهای غیبی  که از راهنمایان معنوی دریافت می‌کند  به اصل خدایی خود بازگردد ، دیگری  شکایت از والدین است که فرزند را از طریق دید و نگرش جسمی پرورش داده اند و نه با عشق  ،  شکایت دیگر وضعیت ها هستند و محیط و جامعه یا محل تولد و اموری که در اختیار و انتخاب انسان نبوده اند  ، پس حافظ دست رد به همه این شکوه ها زده ، میفرماید  انسان عاشق  باید شکوائیه های نگاشته بر کاغذین جامه را به خونابه شستشو دهد ، یعنی با تحمل هشیارانه دردهای ناشی از  جدا شدن از جامه و پوسته ذهنی خود  به کار بازگشت به اصل خود کوشش پیوسته داشته باشد ، زیرا پیغامهای هستی یا فلک هیچگونه توصیه و رهنمود برای سوالات ذهنی و شکایتهای بی مورد انسان ننموده است تا برای دادخواهی به پای علم داد برود و به همین بهانه از کار معنوی  بر روی خود سر باز زند ، بلکه پیغامهای  فلک هرچه بوده  همه در راستای کار است و کار . 

دل به امید صدایی که مگر در تو رسد 

ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد 

کوه در اینجا کوه ذهن است که بسیار مقاوم و سرسخت میباشد ، پس انسان با سوالاتی فلسفی از این دست که اگر مقدرات  در دست ِآن جوانبخت  است پس چرا او خود  انسان را نجات نمیدهد و از اینهمه  غم و درد رهایی نمی بخشد  ناله ها سر میدهد ، ناله و فریاد هایی بسیار بیشتر از  فرهاد کوه کن که او نیز بصو ت نمادین قصد تخریب ذهن خود را داشت تا آب زندگی بخش را در ورای ذهن خود  جریان بخشد ، اما حافظ می‌فرماید  این هیاهوی ذهنی انسان را بجایی نمی رساند زیرا که اصولأ  خداوند یا هستی کل ، گوشی برای شنیدن این ناله و شکایت ها ندارد .

سایه تا بازگرفتی ز چمن ، مرغ سحر 

آشیان در شکن طره شمشاد نکرد 

مصرع دوم بیانگر به آرامش رسیدن مرغ سحر یا انسان عاشق است در حالیکه در جسم و حیات جسمانی خود بسر میبرد ، حافظ میفرماید  بدون سایه و الطاف  آن جوانبخت  بر چمن زندگی ، حتی با وجود بدست آوردن خواسته ها و امکانات رفاهی کافی ، انسان به آرامش مورد نظر خود در این جهان مادی دست نخواهد یافت چه رسد به اینکه بخواهد به آرامش و امنیت جاودانه برسد

شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار 

زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد 

شاید ار یعنی شایسته و سزاوار است اگر پیک صبا که پیغامهای معنوی را توسط بزرگان از زبان هستی کل به گوش انسان میرساند از توی جوانبخت کار زنده شدن به عشق را بیاموزد ، یعنی با گستردن سایه لطف و عنایت خود بر چمن زندگی ، بسرعت باد میتوانی انسان عاشقی را تبدیل کرده و جان وی را به عشق زنده کنی ، یعنی  این فرایند تبدیل بسیار چالاکتر از حرکت باد میتواند صورت پذیرد و پروسه ای طولانی نیست ، بشرط آنکه  پیک صبا نیز همراهی کرده و به همان سرعت پیغامهای عشق را بر زبان بزرگان جاری نموده و به گوش عشاق برساند .

کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مراد 

هرکه اقرار بدین حسن خداداد نکرد 

حافظ این فرایند تبدیل سریع انسان و بازگشت آن یار سفر کرده را حسن خداداد میداند ، یعنی بواسطه اینکه جان اصلی انسان  ادامه ذات آن جوانبخت است ،‌ پیغامهای زندگی را بخوبی دریافت و درک می‌کند و این حسنی ست خداداد که سایر مخلوقات از آن بی بهره هستند ، حافظ میفرماید  اگر کسی به این حسن واقف شده و آنرا قدر بداند قلم آرایش صنع و آفرینش وی در این جهان به منظور خود دست خواهد یافت وگرنه جهدش بی توفیق خواهد بود ، نامرادی های انسان قدر ناشناس میتواند در همه زمینه ها باشد ، عدم توفیق در پرورش  فرزندان ، رابطه بد با همسر ، موفق نشدن در کسب و کار  و بطور کلی در همه شئونات زندگی جهد و کوششی بی ثمر خواهد داشت ، اما در نقطه مقابل اگر انسان تایید و اقرار  کند که از جنس خداوند بوده و فی نفسه  توانایی تبدیل شدن به او و جمیع صفاتش را دارد و در این راه کوشش مدام داشته باشد هرگونه نقشی که در جهان  بزند دارای حقیقتی ست و نقش مراد خواهد بود ، غزلهای ناب و زیبای حافظ و همچنین نقش و مجسمه های خلق شده توسط میکل‌آنژ از جمله نمونه های کلک مشاطه صنع هستی هستند .

مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق 

که بدین راه بشد یار و زما یاد نکرد 

این بیت نیز در ادامه بیت قبل بوده و حافظ میفرماید منظور از تبدیل این نیست که نقشهای آفرینش وی در این جهان  برجسته و شاهکار شوند گرچه که اگر فرایند تبدیل صورت پذیرد و انسان اقرار به یگانگی و وحدت با خدا یا هستی کل کند چنین خواهد شد ، اما اگر نیت و مقصود اولیه رسیدن به چنین جایگاهی شود تا دیگران برای انسان دست زده و او را تایید کنند راهی به ترکستان است و به همین سبب و راه است که یار بشد و از درون انسان رخت سفر بسته و یادی هم از انسان نمی کند . پس پرده را بگردان تا شنونده این ابیات از چنین ذهنیتی رها شده و راه عراق که راه عاشقی محض بدون توقع مرادمند ی در این جهان و هر چیز بیرونی است را برگزیند .

غزلیات عراقیست  سرود حافظ 

که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد 

 

 

 

 

1403/11/31 11:01
.فصیحی

بسیار عالی ویژگی‌ شرح های شما این هست که حافظ را در دل زمان وتاریخ و گذشته مدفون نمی‌کنه بلکه فراتر از زمان ومکان واتفاقات با انسان امروزی همراه می‌کنه ویکی میکنه

بسیارسپاسگزادم🌹🌹🌹

بسیار سپاسگزارم

1401/05/20 07:08
دکتر صحافیان

معشوقم به سفری دراز رفت( یا بی‌بازگشت) و یادی از عاشقش نکرد، حتی با بدرودی دلم را شاد نکرد، یادش بخیر!( اندوه شوق آلود عشق)
۲- یار خوشبختم که بر دلهای مشتاق مهر خوبی و پذیرش می‌زد، چرا این بنده پیرش، این عاشق دیرینه را از اندوه فراق آزاد نکرد؟!
۳- جامه کاغدینم( لباس دادخواهان) را با اشک خونین فراق خواهم شست! چرا که فلک برابم نخواسته است تا به دادخواهی از او به زیر پرچم دادخواهان بروم( شیرینی عشق جایی برای گلایه و شکوه نگذاشته)
۴- از شوق بی‌اندازه، به امید آنکه صدایم به تو رسد، ناله هایی در کوه می‌کنم که فرهاد کوهکن نکرده باشد!
۵- در وصفت چه گویم! آنگاه که سایه‌ات را از چمن بازگرفتی، دیگر مرغ سحر در زیر زلف شمشادها آشیان نمی‌سازد!
۶- چنان شتاب آلود از من دور شدی، که صبا سرعت سیر را از تو می‌بایست بیاموزد.
۷- آنکه زیبایی خدادی‌ات را نپذیرد و به آن ایمان نیاورد، قلم زیبانگار سرنوشت هرگز نقش کامروایی برایش نخواهد کشید.
۸- نوازنده جان! پرده موسیقی را به پرده عراق(خانلری: حجاز= اندوه) برگردان که معشوقم از همین راه رفت و یادی از ما نکرد( تکرار بیت اول)
۸- سروده‌های حافظ غزلیات عراقی است (اندوه عشق) ، چه کسی است که بشنود و فریاد برنیاورد؟!
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی

1402/05/24 20:07
عبدالرضا ناظمی

سلام   در بیت 

دل به امّیدِ صدایی که مگر در تو رسد

ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد

بنظر حقیر صدا در اینجا بمعنی پژواک است که  در کوه اتفاق می افتد و با کلمه کوه مناسبت دارد  نه خود صدابه معنی امروزآن دیگر اینکه  در مصرع  "زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد " |آیا امکان دارد  طی گذر زمان و نسخه برداریهای متوالی ...  شعر تغییر کرده و اصل آن به شکل  دیگری بوده چون بنظرم وزن آن  بمانند سایر اشعار  حضرت حافظ نیست .

1402/07/29 18:09
محمد بیژن

همایون شجریان در تصنیف یاد باد ، در البوم یادواره استاد پرویز مشکاتیان ، این شعر را خوانده است.

این آهنگ داخل اسپاتیفای محدود شده واسه همین نمیشه قرار دادش.

1402/10/10 11:01
مهشید یوسفی خونساری

تو بیت یکی مونده به آخر، "راه عراقی" ایهام چهار گانه داره

2.راه کشور عراق(که شاید معشوق بی خداحافظی رفته اونجا) 

2.یکی از خطوط هفت گانه ی جام شراب

3.سبک شعر عراقی

4.مقام موسیقی گوشه عراق

وای لامصب حافظ تو کی بودی آخهههه🥺🥺🥺🥺