گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰۵

صوفی ار باده به اندازه خورَد نوشش باد
ور نه اندیشهٔ این کار فراموشش باد
آن که یک جرعه مِی از دست توانَد دادن
دست با شاهدِ مقصود در آغوشش باد
پیرِ ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت
آفرین بر نظرِ پاکِ خطاپوشَش باد
شاهِ تُرکان، سخنِ مدعیان می‌شِنَوَد
شرمی از مَظلَمِهٔ خونِ سیاوشش باد
گر چه از کِبر، سخن با منِ درویش نگفت
جان فدایِ شِکَرین‌پستهٔ خاموشش باد
چشمم از آینه‌دارانِ خط و خالش گشت
لبم از بوسه‌رُبایانِ بَر و دوشش باد
نرگسِ مستِ نوازش‌کُنِ مردم‌دارَش
خونِ عاشق به قدح گر بِخورد نوشش باد
به غلامیِ تو مشهورِ جهان شد حافظ
حلقهٔ بندگیِ زلفِ تو در گوشش باد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صوفی ار باده به اندازه خورَد نوشش باد
ور نه اندیشهٔ این کار فراموشش باد
هوش مصنوعی: اگر صوفی در خوردن باده، میانه‌روی کند، نوشیدنش مبارک باشد؛ وگرنه بهتر است که به فکر این کار نباشد.
آن که یک جرعه مِی از دست توانَد دادن
دست با شاهدِ مقصود در آغوشش باد
هوش مصنوعی: هر کس بتواند یک جرعه شراب را به کسی بدهد، خوشا به حالش که در آغوش معشوق خود باشد.
پیرِ ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت
آفرین بر نظرِ پاکِ خطاپوشَش باد
هوش مصنوعی: پیر ما فرمود که هیچ اشتباهی در ساخت و آفرینش رخ نمی‌دهد و باید به نظر پاک و بی‌غلط او آفرین گفت.
شاهِ تُرکان، سخنِ مدعیان می‌شِنَوَد
شرمی از مَظلَمِهٔ خونِ سیاوشش باد
هوش مصنوعی: سلطان ترک به سخنان مدعیان گوش می‌دهد، امیدوارم که از ظلمی که بر سیاوش رفته است، شرمسار باشد.
گر چه از کِبر، سخن با منِ درویش نگفت
جان فدایِ شِکَرین‌پستهٔ خاموشش باد
هوش مصنوعی: اگرچه او به منِ درویش با کبر و تفاخر سخن نمی‌گوید، جانم فدای او که خاموش و در عین حال شیرین است.
چشمم از آینه‌دارانِ خط و خالش گشت
لبم از بوسه‌رُبایانِ بَر و دوشش باد
هوش مصنوعی: چشمم به افرادی که مو و چهره زیبا دارند می‌افتد و لبم به خاطر بوسه‌های کسانی که زیبا هستند پر از لذت می‌شود.
نرگسِ مستِ نوازش‌کُنِ مردم‌دارَش
خونِ عاشق به قدح گر بِخورد نوشش باد
هوش مصنوعی: اگر نرگس زیباروی و مهربان محبت خویش بر خویش روان کند و دل عاشقان را بفشارد، سپس از دل‌های عاشق اندکی خون بگرید، برایش شربت شادی خواهد بود.
به غلامیِ تو مشهورِ جهان شد حافظ
حلقهٔ بندگیِ زلفِ تو در گوشش باد
هوش مصنوعی: حافظ به قدری به محبت و بندگی تو معروف شده است که در دنیا همه او را شناخته‌اند. زلف تو مانند حلقه‌ای است که او را به بندگی خود کشانده و در گوش او طنین‌انداز است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۰۵ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۱۰۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۰۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۰۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۰۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۰۵ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۱۰۵ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۱۰۵ به خوانش محمدرضاکاکائی
غزل شمارهٔ ۱۰۵ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۱۰۵ به خوانش افسر آریا

حاشیه ها

1389/08/07 12:11

صوفی = درویش سالک
به اندازه = به اندازه تاب وتوان
نوشش باد = فعل دعایی یعنی گوارای او باشد.
اندیشه = فکر سیر و سلوک
شاهد = معشوق زیبا
صنع = آفرینش
قلم صنع = خامه هستی
مظلمه = دادخواهی
مدعیان = دشمنان، سخن چینان
کبر = غرور
شکرین پسته خاموش = دهان نوشین و ساکت محبوب
نرگس مست = چشم خمار محبوب
غلامی = چاکری
حلقه بندگی = غلام زرخرید
معنی بیت 3 : این بیت دو معنی دارد:
1- پیر روشن ضمیر ما گفت خطا و اشتباه در کارگاه هستی صادر نشده است. افرین بر دیده پاک بین مرشد ما باد که خطای مرید را فهمید و هدایتش کرد.
2- پیر روشن ضمیر ما گفت خطا و اشتباه در کارگاه هستی صادر نشده است. آفرین بر دیده پاک بین او که از خطاهای موجود در هستی ، چشم پوشی کرد!!
معنی بیت 4: پادشاه ترکستان، افراسیاب به گفتار دشمنان و سخن چینان گوش می دهد و کشتن سیاوش بی گناه را جایز می شمرد. از دادخواهی خون سیاوش که به ستم ریخته شده باید شرم و حیا کند. ضمناً دراین بیت گویند :
شاه ترکان = اهل عرفان
افراسیاب = نفس
مدعیان = خواهش های نفسانی
سیاوش =عقل ، معاد

1389/12/04 19:03

سلام به همه دوستدارن عرفان
بیت دوم در بعضی نسخ با واو واقع شده یعنی این بیت معطوف شده به بیت اول
وانکه یک جرعه می از دست تواند دادن
دست با شاهد مقصود در آغوشش باد

1389/12/05 18:03

در یکی از شرح های که بر حافظ نبشته شده
محصول بیت ذیلرا را چنین نگاشته:
شاه ترکان سخن مدعیان می شنود
شرمی از مظلمه خون سیاوشش باد
خواجه این بیت را بطریق تمثیل بیان کرده است زیرا که سلطان منصور که یکی از سلاطین ایلخانی است پسر خود اسد نامی را که یکی از دوستان صمیمی خواجه بود باغوای وزیران و ارکان سلطنت کشت پس دراین بیت مراد از شاه ترکان شاه منصور است که از نسل هلاکو میپاشد ومقصود از قتل سیاووش همان پسرش اسد نام است که بدست پدر کشته شد یعنی شاه منصور بحرف دشمنان و حسودان گوش کرد و پسرش را کشت شرمش باشد از خون بیگناهی که ریخته است یعنی پشیمان گردد و خجالت بکشد.

1389/12/05 18:03

چشمم از آینه داران خط و خالش گشت
لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد
چون معشوق همیشه در دید و دانش عاشق جا دارد خواجه میفرماید،
چون جانان هیچ گاه از برابر دیدگانم دور نمیشود خدا کند که بوس کنار جانان نیز میسر گردد طلب وصال میکند

1389/12/08 00:03

پیر خطاپوش
پیر ماگفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
این بیت از لسان الغیب حافظ شیرازی یکی از مناقشه برانگیزترین ابیات دیوان اوست . بزرگان زیادی به تفسیر و شرح این بیت پرداخته اند که هریک بر اساس شالوده ی فکری خود به نحوی در صدد تفسیر این بیت و توجیه شاعر بوده اند . در حقیقت مشکل از اینجا ظاهر می شود که مصرع اول بیت به خلقت جهان به احسن تقویم اشاره دارد ولی مصرع دوم خط بطلان برگفته ی پیشین می کشد و ثنا و تمجید حافظ نصیب پیر روشن ضمیر خود می شود که به این خطای آفرینش به چشم اغماض می نگرد . برخی ازشارحین بر خوردی ارزشی و ایدئولوژیک با این بیت داشته اند و به توجیه بیت و تبرئه ی حافظ از شائبه ی کفر بر آمده اند بدین گونه که: مرجع ضمیر « ش » در کلمه ی «خطاپوشش »را نه پیر بلکه خداوند می دانند و به این صورت خداوند خطا پوش است و مشکل به طور کل حل شده و ابهامی باقی نمی ماند
ملا جلال الدین دوانی (قرن 9) در شرح این بیت می گوید : « از مصرع این بیت چنین فهمیده می شود که خطایی نیست ومصرع دوم عکس آن را می گوید که خطایی هست و نظر پاک پیر آن را پوشیده است . جوابش این است که مراد از خطا خطائیست که در نظر قاصران (کوته بینان ) جلوه می نماید نه خطای واقعی . » از این نظر چنین بر می آید که پیر خطای این کوته بینان و سطحی نگران به خلقت جهان را پوشانده که ادعا می کنند خللی در نظم کاینات وجود دارد نه خطایی که بالفعل در جهان باشد و پیر با اغماض از آن بگذرد
سودی شارح معروف دیوان حافظ (متوفای 1000ق ) خطاپوشی را کنایه از انکار خطا می داند . و محمد دارابی ( قرن 11) می گوید :« آفرین بر نظر پاک خطاپوش پیر باد که خطای مارا پوشید ؛ یعنی نگذاشت که از ما این گمان خطا که : خطا برقلم صنع رفته سربزند »
اما برخورد منصفانه و زیرکانه با این بیت را می توان از استاد بهاءالدین خرمشاهی در کتاب حافظ نامه ببینیم که با ایهام ظریفی که برای کل بیت قایل بوده، هم دل اهالی ادب و هنر را به دست آورده و هم طرفداران تبرّی حافظ از کفر را از خود نرنجانده است
« معنی اول ، با لحن جد : آفرین بر نظر ژرف بین پیر که راه حل درستی برای مسئله ی خطا یافته و خطای سطحی نگران را بر طرف کرد»
«معنی دوم ، با لحن طنز : پیر ما اصولاً اهل مسامحه و آسان گیری است ... خودش را به سادگی می زد و می گفت هیچ عیب و علتی در کار نیست وخطاهای موجود را پرده پوشی می کرد»
اما اگر از این تفاسیر ارزشی بگذریم و با نقدی تاریخی و با نگاهی به طنز قوی و انتقادهای عصیانگرانه ی حافظ که در کل دیوان او مشهود است در درک معنی بیت بکوشیم وتعریف شعر غنایی را که نمونه ی بارز آن غزل است پیش چشم داشته باشیم دیگر به این تحلیل های پیچیده ی فلسفی و عرفانی و کلامی نیازی نیست وهمچنین حافظ را از شائبه ی کفر رهانده ایم .
دوران حکومت شیخ ابواسحاق،ممدوح ادیب و خوش سیرت و خوش صورت ، سرار شادکامی برای حافظ بود اما این دوران چندی نپایید و با یورش محمدمبارزالدین به شهر شیراز سلطنت ابو اسحاق در هم پیچیده شد و تأسف و تأثر حافظ را بر انگیخت . امیر پادشاهی تندخو و ستمکار و متعصب بود و حافظ چنین به فغان می آید :
اگرچه باده فرحبخش و باد گل بیزست به بانگ چنگ مخور باده که محتسب تیزست
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم خمِ می دیــدم خــون در دل و پا در گل بود
تا اینکه شاه شجاع پدر ریاکارش را کور کرد و خود به جای او نشست و حافظ نیزمردم را بشارت می دهد که :
ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند وز وی جهان برست و بت میگسار هم
دوران حکومت شاه شجاع دوباره آزادی و شادمانی را برای مردم به ارمغان آورد و حافظ نیز به مراد دیرینه خود رسید و غزل هایی چند در مدح این پادشاه خوش مشرب و هم مسلک خود سرود :
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش
اما گویا زمانی مورد سعایت حاسدان و مدّعیان قرار می گیرد و نظر لطف شاه شجاع از او بر می گردد و حافظ با این غزل غرا قصد دلجویی از او و زایل کردن کدورت و بر چیدن دام مدّعیان را دارد .
شعر با طنز لطیفی به صوفی ریاکار آغاز می شود همان کسانی که زبان برّا و عصیانگر حافظ را خوش نداشتند و زمینه رنجش شاه شجاع را فراهم کردند و قصد خونش را داشتند . دربیت چهارم به اذعان استاد خرمشاهی و دکتر معین منظور از شاه ترکان ، شاه شجاع و منظور از سیاوش خود حافظ است . حافظ می گوید افراسیاب با سخن حاسدان سیاوش را کشت و خون او تا ابد بردامن بی شرمی شاه جاودان ماند و با این بیت به شاه شجاع ندا می دهد هان تا نکنی .
اما طنز نقّادانه ی حافظ خطّ قرمزی نمی شناسد مرزها را در می نوردد از صوفی و شاه گرفته تا نماز و روزه وسیله ای می شوند برای بیان افکار و اندیشه های او. از رفتن ماه صیام ابراز شادمانی می کند وگر پیر مغان گوید سجاده به می رنگین . پس یک اندیشه ی شرعی چون خلل ناپذیر بودن جهان هم می تواند بستری برای طنز او باشد و در این بیت او تابو شکنی غیر منتظره ای نکرده است . هر گاه این مقدّسات آلت دست ریاکاران و متملقان قرار می گیرد وجامه ی مخملی می شود برای تزویر وپلکانی برای ترقی ؛ حافظ چاره ای نمی بیند جز اینکه جامه ازتن دونان بیرون کشد و پله در زیر پایشان بشکند .
در تعریف شعر غنایی به خصوص غزل داریم که شعر غنایی آیینه آلام و لذّات وتأثرات روحی و دوستی ها و عشق ها و ..... وگزارشگر احساسات شخصی شاعر است . این غزل هم زاده ی روزهایی است که شاعر نازک دل شیراز از هر سو مورد اتهام مدّعیان دروغین قرار دارد ؛ دوست و هم مشربش را با تضریب و ریا ازاو گرفته اند در چنین حالتی تنها یگانه ی هستی می ماند تا سنگ صبور و همدم درد او شود واز سر دوستی به این تنها گوش شنوا بگوید آیا خلق آدمهایی چنین و انسان نماهایی چون چنگیز و امیر مبارز الدین و ..... خطایی در نظم آفرینش نیست ؟ بااین وجود من این خطا را گر تو گویی به مصلحت است یا وسیله ی آزمایش انسان جفا کار می پذیرم و دم بر نمی آورم

1390/12/19 02:03
فرهاد

بیت پنجم که می گه
گرچه از کبر سخن با من درویش نگفت
جان فدای شکرین بسته خاموشش باد
یعنی چه؟ منظور حافظ کیه و شکرین بسته خاموش یعنی چی؟

1391/02/07 20:05

شکرین پسته استعاره از دهان شیرین سخن است و به احتمال قوی شاه شجاع باشد چرا که شاه شجاع خود نیز شاعر بوده است

1393/01/18 15:04
مهدی فرخ اناری

مردم دارش در بیت هفتم ایهام دارد
یک : خوش رفتاری با مردم
دو : چشمانی که دارای مردمک است

1393/07/29 21:09
عظیم توکلی

سلام خدمت همه دوستان
یه نکته که بطور کلی باید در شرح اشعار حافظ و مولانا در نظر داشت اینه که خیلی از شارحین قرون نهم هجری قمری تا دوران قاجار پیرو مکتب عرفانی ابن عربی هستند و بر اساس آموزه های ابن عربی اقدام به شرح کرده اند که کاملا با فضای فکری و عرفانی حافظ و مولانا تفاوت داره. مثل جامی یا سودی و ...
نکته دیگه در مورد بیت 6 " چشمم ار آینه داران ... الخ " اینه که با خوندن مصرع اول لب و دهان به شکلی باز و بسته میشه که انگار ار تعجب دهانمون باز مونده و این احساس دست میده که با دیدن خط و خال معشوق دهانمون از تعجب باز میمونه و در مصرع دوم لب و دهان به حالت بوسه باز و بسته میشه.
این یه هنرمندی در طرز شاعری هست که البته احتمالا ناخودآگاه بوجود اومده اما بهر حال جالبه.

1393/10/12 22:01
مصطفی

در مورد بیت سوم این غزل سخن زیادی گفته شده. اکثر مفسرین منظور از کلمه خطاپوش در این بیت را گذشتنِ پیر از خطای سالک در مورد قلم هستی‌ دانسته اند که به اشتباه فکر می‌کند که در خلقت این جهان افرینش خطایی رفته است. با این توجیه می‌توان گفت خللی در معنی‌ این بیت نیست.
اما می‌توان منظور دومی‌ را هم برای بیان حافظ متصور شد. حافظ بارها در ابیاتی به این نکته اشاره کرده است که راهی‌ که انتخاب کرده نه با اختیار خود بلکه برخاسته از امری فطری است که او از روز اول آموخته است. از جمله می‌توان به ابیات زیر در این مورد اشاره کرد.
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند ~ آنچه استاد ازل گفت بگو می‌گویم
در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند ~ تا آبد سر نکشد وز سر پیمان نرود
در اندرون من خسته دل‌ ندانم کیست ~ که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
معنی‌ دورتری که می‌توان برای مصرع اول این بیت متصور شد این است که پیر طریقت به حافظ یاد آوری کرده است که امری که فطری است خللی در آن راه ندارد و حافظ بر دیگر بار این نکته تأکید کرده است که راهی‌ که انتخاب کرده همان صراط مستقیم است. همان طور که در جایی دیگر گفته:
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست ~ در صراط مستقیم ‌ای دل‌ کسی‌ گمراه نیست.
با این نگاه به قسمت اول این بیت معنای قسمت دوم این بیت را نیز می‌توان طور دیگری فهمید. منظور از کلمه خطاپوش این است که آنچه سالک انجام میدهد که از نظر عدّهٔ‌ای ظاهر بین خطاست از نظر پیر طریقت خطائی در آن نیست، زیرا آنچه او انجام میدهد فطری است و بنابر این در آن خللی وارد نیست. همچنان که حافظ در جایی دیگر می‌گوید:
نیکی‌ پیر مغان بین که چو ما بدمستان ~ هرچه کردیم به چشم کرمش زیبا بود.
آنچه حافظ انجام میدهد به چشم پیر طریقت کاری زیبا و خالی‌ از اشتباه است هرچند به نظر عدّهٔ‌ای که به حقیقت راه پی‌ نبرده اند ممکن است خطا به نظر بیاید.

1394/04/25 18:06
روفیا

آقای سعید محمودیان گرامی
میخواهید بگویید که حافظ عزیز نیز چونان همه انسان ها تحت تاثیر جبر زمانه گاهی دستخوش تغییر و تلاطم میشده است .
با این تفاوت که نیازی به سانسور کردن خود نمی دیده است و عریان تر از دیگران سخن می گفته است ؟
این نگاهی زیباست !
چرا که ما را امیدوار می کند که اگر گاهی دچار تغییراتی در اندیشه هایمان شدیم خیلی سخت نگیریم و به خودمان زمان بدهیم تا در آرامش اندیشه هایمان را سر و سامان دهیم .
بر مشوران تا شود این آب صاف
واندرو بین ماه و اختر در طواف

1394/04/04 00:07
کمال

فالی راجب این غزل:
ای صاحب فال،حافظ،به شماتوصیه میکند
که میانه روباش ودرهیچ کاری زیاده روی ،،،
نکن ،عجولانه تصمیم نگیربه خودت و،،،،،،،،،،،
شخصیت خودت احترام بگذارتادیگران،،،،،،
هم به تواحترام بگذارند،خودت رادست کم،
نگیرهرکسی استعدادی برای مطرح شدن ،،،
دارد،خودت راپیداکن وبه دانسته های خود،
وظاهراموربسنده نکن وبه مساءل سطحی،،
نگاه نکن ممکن است درپشت پرده امور،،،،،،،،،
اسراری باشد.

1394/05/10 22:08
مرتضی

توصیه میکنم دوستان این سخنرانی از دکتر آرش نراقی گوش کنند :
پیوند به وبگاه بیرونی

1394/07/22 13:10
هادی بزمی

راجع به بیت سوم مسئله ای که مغفول مانده اینست که واژه ی "صنع" هرچند با واژه ی "خلق" مفهوم مشابهی را به ذهن متبادر میکند ولی در لغت دارای اختلاف است، به طور خلاصه:
-- خلق به معنای ایجاد از عدم و نیستیست و در علم لغت به معنای اندازه گیری است، مانند مهندسان خودرو سازی که قبل از تولید تمام جوانب را اندازه گیری میکنند.
-- صنع در مقابل بیشتر معنای ایجاد از موجود قبلی است، مثل تولید خودرو از آهن
در تفسیر این بیت اگر حافظ می فرمود " قلم خلق" کاملا در تضاد و تناقض با قران که میفرماید"ما خلقت هذا باطلا" قرار میگرفت.
انسان در طرح به بهترین حالت و احسن التقویم آفریده شده ولی در مراحل تولید انسان -از آنجایی که موجود مادی بر قوانین حاکم بر جریان جهان و کائنات محیط نیست بلکه محاط هست - لاجرم احتمال فساد میرود مانند کودکان ناقص الخلقه، ولی این مسائل در صنعت انسان خلقت کل را به چالش نمیکشد.
الله اعلم

1395/02/21 14:04
حمیدرضاپوربنده

به صفحه فیسبوک من مراجعه کنید
Hamidreza pourbande
معماحل شد به لطف خدا

1395/02/21 14:04
حمیدرضاپوربنده

به صفحه فیس بوک من مراجعه کنید
hamidreza pourbande
معما حل شد به لطف خدا
فکر میکنم حافظ هم خسته شد از تهمتهای اهل عرفان

1395/05/27 21:07
هادی هدایتی

در مطلع بیت سوم:
در خلقت علاوه بر شگفتی هاشاهد تناقضات نیز می باشیم و نگاه به خلقت را نباید صرفا به انسان ها معطوف کرد در عالم خلقت ،قدمت جانوران اعم از ریز و درشت میلیارد ها سال می گذرد و در گذر زمان بعضی از میان رفتند و نسل شان منقرض شد و انها که مانده اند رو به تکامل هستند، قانون تنازع بقا یکی از تناقضات است ،پیرما اشاره به یک مخاطب خاص "خدا" نیست دنیای ما دنیای تعامل است انجا دچار خطا و احیانا نابودی می شویم که تعامل را از دست بدهیم و انسان دور اندیش سعی می کند از فضای محاط شده بر خود در جریان منظم ادوار کائنات ،نخست محیطی گرم برای خود و دست مایه ای برای نشاط و پویایی جامعه از خود برجای گذارد تا با الهام از پرتو حسن جمال معشوق (پروردگار) اتش عشق را چنان فراگیر کند که خرمنی بدون خلوص باقی نماند.
در پایان این ذهن ما است که تفسیر می کند بالتبع بعضی را تایید کرده و با استدلال می پسندد و بعضی همان موضوع را نه.
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دهم زد / عشق ...

1395/06/04 12:09

@هادی بزمی
احسنت
فقط اضافه میشود قلم صنع در طول قلم خلق است و هر صنعتی ناشی از هر موجودی ازبر قلم صنع رانده می شود.
به هرروی من هم مثل خیلی ها معتقدم حافظ در این بیت رندی کرده و در عین اینکه لج متشرعین و زهدفروشان را درآورده، ازکفرگویی هم بری مانده چون قلم صنع با قلم خلق یکی نیست.
والله أعلم بحقایق الأمور.

1396/03/02 23:06
سهیل

سالها پیش متنی از منتقد و کارگردان فقید ایرج کریمی درباره این شعر خوآندم که بنظر این حقیر بسیار دلنشین نگاشته شده ... قبل از نقل نظر ایشان قسمتی از کتاب تذکره اولیا را درباره یکی از صفات سالک عرض مینمایم .. مریدی از پیر خود که در بستر مرگ بود سوالی پرسید که عارف کیست ؟ پیر هم در پاسخ گفت عارف کسی است که از زمان سحر که خواب برمی خیزد تا شب که سر بر بالین میگذارد خود رو بدترین بنده خدا بداند و هر روز بکوشد تا خود و تنها خود را اصلاح نماید و فردا آن نیز همچنان ،،،، مانند داستان حضرت موسی علیه سلام در هنگامی که بفرمان خدا قرار شد بدترین آفریده اورا برای خدا ببرد ،، و در محل قرار خود حاضر شد و دریافت اعتقاد به بدی در مومن ایجاد اصلاح را هر لحظه واجب میکند
اینجانب معتقد هستم حافظ رحمت الله علیه نیز مانند همه مومن انگشت شمار هر عصری بصورت قلبی و عمل گرایانه خود را خطاکار و محتاج عنایت حضرت حق میدانست همچون مولا علی علیه سلام که هنگام نماز دردی در ایشان، دیگر دردها را ناچیز می ساخته ،، که تیر از پای مبارکش خارج میگردند
القصه جناب آقای کریمی پس از تصویر کردن فضای اولیه سروده شدن این بیت یعنی مجلسی که مریدان در یکسو نشسته و پیر در سوی دیگر به آنها نظر میکند آنهم نظر و نگاهی که درون میبیند ،، و سکوت او هزار حرف دارد و نگاهش هزار لطف و آموزه و اصلاح .... در چنین مجلسی که حافظ خود را خطای قلم صنع میداند ( هرچه هست از قامت ناراست و بی اندام ماست ور نه تشریف تو بر بالا کس کوتاه نیست ) لاجرم این سخن پیر که میگوید خطا بر قلم صنع نرفت ،،، آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد ..را هم در جواب میطلبد....

1396/09/17 14:12
تماشاگه راز

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان:
شاه‌شجاع (شاه ترکان، شاهی که از طرف مادری نسبش به ترکان قراختایی می‌رسد) حرفهای بی‌پایه و اساس مدعیان من را می‌شنود و تلویحاً به گوش دل می‌گیرد و این به مانند همان رویداد سعایت سخن‌چینان دروغگویی مانند گرسیوز برادر افراسباب است که نظر افراسیاب را نسبت به سیاووش، داماد افراسیاب به خطا گرایش داده و سبب قتل سیاووش می‌شوند و دردنبال آن اضافه می‌کند هرچند شاه با شنیدن این تهمتها علناً به من اعتراضی نکرد من از این خاموشی او بی‌نهایت سپاسگزارم و با تعریفی چند خود را غلام و چاکر شاه قلمداد می‌کند.
***

1396/12/21 21:02
محمد تقوی رفسنجانی

سلام
بنظر میرسد بیت دوم آنطور که در نسخه‌ای که استاد الهی قمشه‌ای نیز
آورده‌است به فصاحت نزدیکتراست:
آنکه یک جرعه میَش دست تواند‌ دادن
دست با شاهد مقصود در آغوشش باد
که معنی آن بقرار زیر است:
کسی که به یک پیاله شراب عشق دست ‌یابد به مقصود نهایی خواهدرسید.
و برای بیت سوم بهترین معنی اینگونه‌است:
پیر ما عشق است و عقل را با عشق بردوام مجادله‌است که این همه خطا
ازرنج‌ و شر و فساد در عالم چیست و عشق شرح میدهد که در قلم صنع
خطایی نرفته باکه آنگه به نظر عقل ناموزون میرسد خطاست و پیر طریقت
که همان عشق است خطاهای خرد را پاک میکند.
شیوه‌ی طنزآمیز بیان حافظ که از یک ‌سو حقیقتی شگرف را از پرده بیرون
می آورد و از سوی دیگر به نوک نشتری عریان، قلب دین فروشان دنیا‌پرست را می شکافد سخت ستایش‌انگیز است.

1396/12/17 01:03

صوفی اَرباده به اندازه خورد نوشش باد
وَر نه اندیشه ی این کار فراموشش باد
صوفی: پیروطریق تصوّف، کسی که باخرقه پوشی، وآراستن ظاهر وانمود می کند که پرهیزگار وپاکدامن است امّا معمولاً (حداقل درزمانه ی حافظ) اینچنین نیست وبه چیزی که نداردوانمودمی کند. صوفی درنظرگاه حافظ درردیف زاهد ومدّعی وعابدِ ریا ریاکاراست بااین تفاوت که زاهد وعابد هرگزشراب نمی نوشند امّا صوفی اگرفرصت مناسب پیدا کند ازنوشیدنش خود داری نمی کند! درطریقه ی تصوّف که برمبنای شریعت باکمی تغییر وتفاوت استواراست شراب خوردن نیز حرام می باشد. زاهدان وصوفیان ِ متظاهر که همواره حافظ رامورد انتقاد قرارمی داده وبه خروج ازشریعت متّهم می کردند بیشتربه سببِ تظاهرکردنِ حافظ به شرابخواری وشاهدبازی بوده است. حافظ دربیشترغزلیّات خود، صرفنظراز شراب های عرفانی،ازسودمندیِ شراب انگوری نیز درمقابله باریاکاری دفاع کرده است . دراین غزل نیز که به نوعی پاسخ به انتقادات واتهاماتِ وارده ازسوی متشرّعین ِ متعصّب می باشد، حافظ با بی پروایی ازباورها ورفتارهای خویش دفاع کرده وبا طنزی لطیف به رسم ِمتشرعیّن، فتواصادر کرده ومی فرماید: برای صوفی که مشغول سیروسلوک است وبراساس قوانین شریعت شراب حرام شده است، دریک صورت شراب خوردنش مجاز می باشد! به شرطی که به قدرظرفیت وتاب وتوان خویش بخورد وزیاده روی نکند!
معنی بیت: چنانچه صوفی شراب رابه اندازه ومتناسب باظرفیت خویش بخورد وزیاده روی نکند اشکالی ندارد، گوارای وجودش باد! درغیراینصورت بهترآن است که بکلّی ازشراب خوردن پرهیزکرده وفکر خوردنِ آن رابه فراموشی سپارد!
برومعالجه ی خودکن ای نصیحتگو
شراب وشاهدشیرین که را زیانی داد؟
آن که یک جُرعه مِی از دست تواند دادن
دست با شاهدِ مقصود در آغوشش باد
جُرعه: مقداراندکی که یک بارنوشیده شود. به همان اندازه ای که دربیت مطلع مورد اشاره قرارگرفته است. "جُرعه" دراینجا به معنای به میزان ِ به اندازه ومتناسب باظرفیت خوردن است.
ازدست تواند دادن: به معنی این است که توانسته باشد درکارخیری بزرگ پیشقدم شود ویک کاسه شراب به دستِ تشنه کامی برساند.
شاهدِ مقصود: محبوب ومعشوق
این بیت جنبه ی دعایی دارد ودرادامه ی فتواییست که حافظ درباب شرابخواری صادر کرده است.
معنی بیت: آن کسی که همّت می کند وکریمانه جام شرابی به تشنه کامی هدیه می کند الهی که به مقصودخویش برسد ودستانش به دستان معشوق گِره بخورد. آرزومی کنم که باهمان دستی که شراب می بخشد دست محبوبش راگرفته وبا او هماغوش گردد.
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند
اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی
وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند
به فریادم رس ای پیرخرابات
به یک جُرعه جوانم کن که پیرم
پیرما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت
آفرین برنظرپاکِ خطاپوشش باد
این بیت شاید فلسفی ترین، رمزآلودترین وحافظانه ترین بیت دیوان حافظ بوده باشد چراکه بسیاربحث انگیز واندیشه زاست.
قلم صُنع : دست آفرینش، قلم آفرینش منظورکارخلقت واراده ی خداوند است.
حافظ وقتی از "پیر" سخن می گوید کسی غیراز "پیرمغان" نیست. اوبه هیچکس رابه اندازه ی پیرمغان دوست ندارد. اومطیع این پیراست وبه گفته های اوایمان کامل دارد. اینکه این پیردوست داشتنی چه کسیست بر هیچکس معلوم نیست. هرکس به فراخور دانش وفهم خویش تصوّراتی داشته ونظریات متفاوتی صادرشده است. باتوجّه به ناشناس بودن "پیر" بنظرچنین می رسد که حافظ هرغزلی را می سرود ایمان خویش به توانمندی ونبوغ جوشانش بیشترمی شد واحساس می کرد که خود می تواند فراراهِ حقیقت جویان چون شمعی بسوزد وروشنایی ببخشد ازاین روهیچکس را به عنوان پیروراهنما انتخاب نکرده وبه جای آن درکارگاه خیال دست به خَلق ِ پیر وراهنمایی روشن ضمیر زده تا نکاتِ کلیدیِ یافته ها وعقاید شخصی خودرا اززبان اوبازگوکند.
بعضی چنین برداشت کرده اند پیرماگفت: هیچ خطایی درآفرینش وجودندارد.آفرین برنظرپاک پیرما که خطاها را دید امّابه دیده ی اغماض نگریست وازخطاها چشم پوشی کرد.!
بعضی دیگر نیزبراین باورند که پیر گفته هیچ خطایی درآفرینش وجود ندارد ودرست نیزگفته لیکن حافظ به طنز وتمسخرمی گوید آفرین برنظرپیرما که بزرگواری کرده وخطاهای آفرینش رانادیده گرفته است!
این برداشت بدان دلیل نادرست است که حافظ به پیر وراهنمای خویش آنقدر ارادت دارد که هرگز نظریه ی اورا به تمسخرنمی نگرد. اگرنقل قول ازصوفی وزاهد ومدّعی بود شاید چنین برداشتی قابل قبول می شد امّا نقل قول ازپیر پاک باطن حافظ است و حافظ هرگزدرمقابل پیرو راهنمایِ خود گستاخی نکرده واورا مورد تمسخر وطنز قرار نداده است.
3- بعضی دیگرنیز معتقدند که منظورحافظ از (خطاپوشش ) اشاره به ستّارالعیوب بودن خداوند است که پوشاننده ی گناهان وخطاها می باشد!.
این برداشت نیز درست نیست چراکه ترکیبِ (خطاپوشش) درمصراع دوّم ودرجائیست که سخن درموردِ گفته ی پیراست نه خداوند. بنابراین به ستّارالعیوب بودن ِخداوند ارتباطی ندارد.
برخی دیگرکه دربرداشت معنی عاجز مانده اند،دست به داستان سازی پیرامون بیت کرده وبراین باورند که اصلاً منظور حافظ ازقلم صُنع،آفرینش وخلقت نبوده، بلکه در آن روزگاران فردی بنام صُنع الهِ خوشنویس بوده که خطاطی می کرده واز قضای روزگار........جل الخالق!!! بگذریم......
معنی بیت: پیرما گفت که: درآفرینش هیچگونه خطا واشتباهی رُخ نداده است. مرحبا وآفرین به نظرپاک پیرما که خطاهاراندید ونظر به خوبی هاکرد وازبدیها وخطاها راچشم پوشی کرد.
بعضی خطاپوش راصفتی برای پیر دانسته ومعتقدندکه پیری که حافظ ازاونقل قول می کند پیری پاک پندار ،پاک کردار وخطاپوش بوده است یعنی خطاهای مریدان را نادیده می گرفته است بنابراین "خطاپوش" به معنای مصرع اوّل ارتباطی ندارد وفقط وفقط صفتی برای پیر خوش فکرحافظ بوده است.
چنانکه ملاحظه می شود حافظ درخَلق این بیت به هدفِ اصلی خودرسیده است. اورندانه مطلبی درلفّافه ی ابهام پیچیده واززبان پیر خویش نقل کرده تا سئوال وپرسش ایجاد کندواندیشه هارا به پویش وادارد. طرّاحی ومطرح ساختن سوال اولیّن گام درفرآیندِ آگاهسازیست. حافظ استاد بی بدیل به زیرسئوال کشیدن همه چیز حتّا باورها واعتقادات است. برای رسیدن به حقیقت تنها گوش شنواکافی نیست وحقیقت جو باید که زبانی پرسشگرداشته باشد.
دراین بیت درست است که حافظ درلفّافه سخن گفته است امّاباید دانست که حافظ غیراززبان پرسشگر، یک معترض اندیشمندنیزهست وگاه همانندِ دوستی صمیمی دربرابرخداوند می نشیند وبا اوگفتگومی کند وبااطمینان از رحمانیّت وبخشندگی خداوند، سخنانی گله آمیز برزبان می راند:
این چه استغناست یارب وین چه قادرحکمت است؟
کاین همه درد نهانست ومجال آه نیست
شاهِ تُرکان سخن مُدّعیان می‌شنود
شرمی از مَظلمه ی خون سیاووشش باد
درپس زمینه ی این بیت زیبا وکنایه آمیز، داستان ریخته شدن خون بیگناه سیاوش به دست شاه ترکان (افراسیاب) است. دراین داستان ، اطرافیان کینه توز تهمت ها وبدگویی های زیادی درمورد سیاوش پیش افراسیاب نموده واوراتشویق به ریختن خون سیاوش نمودند. حافظ رندانه خودرا درجایگاه سیاوش قرارداده، تاشاه شجاع را آگاه سازد. چراکه اطرافیان ِکینه توز درمورد او تهمت ها وبدگویی های زیادی کرده وبرای شاه شجاع ذهنیّت وبدبینی ایجادنموده بودند.
حافظ با شاه شجاع که خود شاعرخوبی نیزبوده، روابطِ صمیمی وعاطفی عمیقی داشت. آنها مجالس اُنس واُلفتِ خصوصی داشته وبیشتراوقات باهمدیگربه عیش ونوش می پرداختند. توجّه ِ بیش ازحدّ شاه شجاع به حافظ ونشاندن ِ اوبرصدرمجلس، زمینه ا ی مناسب برای حسادتِ حسودان واطرافیان فراهم ساخت وآنها نیزکه بیشتر وابسته به متشرّعین خودبین ِ حکومتی بودند دست به کارشده وبه فتنه گری پرداختندتا اینکه روابط ِ این دو به تیرگی گرائید. حسودان وفتنه گران به همین قانع نشده وبا دستآویز قراردادن ِ بسیاری از اشعار ابهام آمیزحافظ که ازظاهر آنها بوی کفر وخروج ازشریعت به مشام می رسید،اتهاماتِ ناروا به حافظ زده و درپی تکفیر وحتّا قتل او برآمدند! آنها تلاش بسیارنمودند تانظرشاه شجاع را نیزباخود همراه کرده وکارحافظ رایکسره کنند. چنین گویندکه شاه شجاع جانبِ حرمت نگهداشته وباقتل حافظ مخالفت ورزید. لیکن بافشار تندروها ودلواپسان ِ کینه توز،ناچاراً به تبعیدحافظ به یزد اکتفانمود تاآتش کینه ورزان فروکش نماید. حافظ انتظارنداشته که شاه شجاع تحتِ تاثیرمتشرّعین اورااز شیرازتبعیدکند! اوانتظارخمایت بیشتری داشت. دراین بیت بایادآوری مظلومیّتِ سیاووش، وضعیّتِ نامساعدِخودرابیان کرده وبه شاه شجاع کنایه می زند.
شاه تُرکان: ضمن اشاره به افراسیاب، کنایه ازسرورو سالار خوبرویان( شاه شجاع ) است.
مَظلمه: مظلومیّت
معنی بیت:
شاه تُرکان(شاه شجاع)تحتِ تاثیر سخنان فتنه گران ومدّعیانِ دروغین قرار گرفته ومی خواهند خون ِ سیاووشی دیگر(حافظ) بیگناه بر زمین ریزند. شرم برکسی باد که ازداستانِ سیاووش عبرت نگرفته وبرآن سراست تاداستانی دیگررقم زند وتاریخ تکرار گردد!
شاه تُرکان چوپسندید وبه چاهم انداخت
دستگیراَرنشودلطفِ تَهمتن چه کنم؟
گرچه ازکِبر سخن بامن درویش نگفت
جان فدای شکرین پسته ی خاموشش باد
کِبر: تکبّر وخودپسندی،ناز ازروی اِفاده
شکرین: نوشین، دراینجا چون روی سخن احتمالاً شاه شجاع است،"شکرین" شاعربودن ِ اورامی رساند.یعنی شعرهای شیرین می سراید.
"پسته ی خاموش" استعاره ازلبهای بسته است.
این بیت نیزدرامتدادِ همان برداشت معنی می شود. به اینصورت که: در جلسه ای درحضور شاه شجاع، اتهاماتِ حافظ مطرح شده وشاه شجاع تحت فشارهای متعصّبین،باحالتی غضب آلود سکوت اختیارکرده واز روی دلگیری وکدورت با حافظ سخنی نگفته است.
بااین احتمال معنی بیت:
اگرچه (شاه شجاع) ازروی خشم وغضب با من ِ درویش سخنی نگفت (وازمن دلجویی نکرد) بااین حال من ازاودلگیرنیستم جانم فدای لبهای شکرریزش باد که ازبداقبالی من همچون پسته ی سربسته هستند.
بگذرزکِبر ونازکه دیده است روزگار
چینِ قبای قیصروطَرفِ کلاهِ کِی
چشمم از آینه داران خط و خالش گشت
لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد
خط : موهای ظریفی که برگرداگردِ صورت (بناگوش وپشت لبها و...) می روید وازمنظرعاشق، نوعی زیبایی ودلربائیست.
بَرو دوش: سروصورت وشانه
درادامه ی بیت قبلی،حافظ میزان ارادتش رانشان می دهد.چنانکه قبلاً نیزگفته شده،رابطه ی عاطفی اوباشاه شجاع فراترازرابطه ی شاه وشاعر می باشد،این رابطه بقدری عمیق است که وقتی ازاوتعریف وتمجید می کندچنان عاشقانه وعاطفی سخن می گوید که اگرکسی نداند روی سخن باکیست گمان می کند که مخاطبِ حافظ دختری چهارده ساله ی شوخ وشهرآشوب است که دل اورا ربوده وشیدای خودکرده است.!
معنی بیت:
چشمان من همیشه به سیمای اودوخته شده وهمچون آئینه ای زیبائیهای رخسار او (خال وخطش) راانعکاس می دهد. باتوجّه به کلمه ی "باد" معنی مصرع دوّم را هم می توان به شکل دعایی برداشت نمود: (ای کاش که لبانم فرصتِ بوسه زدن بر سروصورت وشانه هایش را پیدا می کرد) هم می توان به این صورت که : خوشحالم که لبانم همیشه این سعادت را داشته که برسرو صورتِ اوبوسه زند،معنی کرد.
دل ودینم ،دل ودینم بِبُرد ست
بَرو دوشش بَرودوشش بَرودوش
نرگس ِ مستِ نوازش کنِ مردم دارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد
نرگس: چشم
قَدَح: کاسه ای که دونفرراسیر گرداند.
معنی بیت: چشمان مستِ مردم دارِمحبوب (شاه شجاع) ازروی بزرگواری وکرم همه راموردِ لطف خویش قرارمی دهد، اوحق دارد اگر خون عاشقانش راقدح قدح بخورد وآنهارا سربکشد،گوارای وجودش باد.
خونم بخور که هیچ ملک باچنین جمال
ازدل نیایدش که نویسد گناه تو
به غلامیِّ تو مشهور جهان شد حافظ
حلقه یِ بندگیِ زلفِ تو در گوشش باد
حلقه ی بندگی: درقدیم اربان وصاحبان ِ قدرت،به منظور مشخصّ کردن وتثبیت مالکیّت،حلقه ای بانشان بخصوص، درگوش غلامان خود می بستند اشاره به این موضوع است. جالب اینجاست که حافظ ازروی اشتیاق واختیار این حلقه را درگوش خودمی بندد نه ازروی اجبارواکراه.
معنی بیت: حافظ به دلیل آنکه چاکر و ارادتمند توست در جهان مشهور شده است، خدایا کاش حلقه ی غلامی ِ تو که ازحلقه های زلف توست از گوش او(حافظ) دور مباد.
گویند شاه شجاع خوش سیما وخوش قدوقامت بوده وهمیشه موهای خودرا بلند نگاه می داشته، حافظ دراغلبِ غزلهایی که خطاب به شاه شجاع سروده به زلف وخال وخط اواشاره نموده است.
گوش من وحلقه ی گیسوی یار
روی من وخاک درمِی فروش
داوردین شاه شجاع آنکه کرد
روح قُدُس حلقه ی اَمرش بگوش

1402/05/01 00:08
زهرا گلشن

سلام آقارضا من همیشه به گنجور که می‌آیم دنبال تفسیرهای شما می‌گردم و آنها را می‌خوانم و بسیار لذت و بهره می‌برم. این غزل را بسیار زیبا معنی کردید مخصوصا بیت سوم را. ممنونم از شما و از گنجور بابت این گنج که در اختیار عاشقان ادب فارسی گذاشته است.

1403/07/16 13:10
سحر

دقیقا من هم همیشه اسم ایشون رو جستجو می کنم و تفسیرهاشون رو میخونم :)

1397/08/09 00:11
جلیل Jalilomidi@yahoo.com

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
برای تفسیر این بیت، توجه به بیت زیر لازم است
نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش
که من این مسئله بی چون و چرا می بینم

1397/09/14 02:12
مهدی ابراهیمی

چشمم از آینه‌دارانِ خطِ و خالش گشت
لبم از بوسه‌ربایانِ بر و دوشش باد
"حافظ"
از چشمم تا لبش، کمانِ لب‌ها بر یکدگر نمی خورند، و از لبم تا انتهایِ دوشش باد، کمانِ لب ها پیوسته بر یکدگر خورده و چون بوس دادن غنچه می‌گردند.
خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد
که تا ز خالِ تو خاکم شود عبیرآمیز
"حافظ"
خیا
لِ خا
لِ تو
(با) خود
به‌خا
ک خوا
هم برد
که (تا)
ز خا
لِ تو
خاکم شود عبیرآمیز
"حافظ"

1397/10/28 13:12
مهدی ابراهیمی

(پیرِ ما) گفت خطا بر قلمِ صُنع نرفت
(آفرین) (بر نظرِ پاکِ خطا پوشش) (باد)
"حافظ"
در رَخْشان ی و شفاف ی این جملاتِ پُرابهام و ایهام چه سرها و عمرها که نرفت!؟
به‌ یقین در سیاهه‌اش، سرِ قلم و جانِ کاغذ نیز ثبت افتاده است.
به خونِ سیاووشش، غرض کرشمه ی حُسن و جلوه‌ گری نیست.
آن ایّام که همه‌اش آلوده نبود!؟ اینَ ش او گواست، و هنوز باد یکی ز چهار رُکنِ هستی به شمار می رفت و بس در فایده، هر هنگام که غذایی به خاک‌ ی آلوده می‌ گشت به تیزی سرپنجه به کنارِ لب رفته و به قوتِ باد(فوت) پاک می شد و آلودگیِ چشم ( شما بخوانید نظر) نیز به همین منوال رفع می گشت.
در هر هنگامه ای که این جمله‌اش را می‌خوانم...
آفرین بر نظرِ پاکِ خطا پوشش"
و به بادَ ش می‌رسم.
بی (اختیار)
یادِ آن (آفرینش) و آنِ آن پاکَ ش می‌افتم و آفرینَ ش می‌گویم و صدآفرین نیز به آن پیر
و نظرِ کم سو اَش در رفع و رجوع.
چرایی‌‌اش را هم نمی‌دانم.
و شاید هم...
" قسمت بود"
1) : پیر و مرشدِ ما گفت که بر قلمی که سرنوشتِ آدمی را رقم می‌زند خطا و ناروایی نرفته است، آفرین بر نظرِ پاک او که پوشاننده خطاست"
2) : مُرشدِ ما گفت درکارِ تعیین سرنوشت، سهو وخطایی نرفته است آفرین بر نظریه پاک او که خطای خطاکاران را می‌پوشاند."( دکتر جلالیان)
فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحسَنُ الخالِقین"
آن که یک جرعه می از دست تواند دادن
دست با شاهدِ مقصود در آغوشش باد"
در هر صورت، باده، حرامِ صوفی باد.

1397/10/01 17:01
عباس مهدیان

در بیت ششم حافظ در مصرع اول به شدت از دیدن معشوق تعجب کرده و نکته مهم در مصرع دوم از صدای او زیاد استفاده کرده که خود به خود حالت بوسه رو القا میکنه

1397/10/07 17:01
Behzad Behzadi

درود
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
تعبیر ها تفسیرهای متفاوت و ضد و نقیضی در باره این بیت شده است.همه این برداشت ها محترم هستند. حقیر این بیت را اگر خارج از این غزل و به صورت تک بیت در جایی می خواندم برداشتم این بود که در مصرع اول پیرما گفت که قلم صنع در واقع قلم آفریدگار خطایی ندارد.یعنی اینکه پروردگار قادر بدون خطاست. و در مصرع دوم تحسین می کند خدای قادر را که خطاپوش است و خطاها و اشتباهات و عیوب انسانها را مستتر و پوشیده نگه می دارد. در واقع به ستار العیوب بودن خداوند اشاره دارد.
اما با توجه به بیت های چهارم و پنجم غزل و شرح حال و تاریخچه زندگی و سایر غزل های حافظ و رابطه ایشان با شاه شجاع و تیرگی روابطش با شاه شجاع دریک مقطعی و تبعید شدنش به یزد دو برداشت دیگر از این بیت دارم.حافظ یک پیر خیالی پیر مغان ،پیر خرابات و....که به نظر من بیشتر این پیر ذهن و حافظه و وجدان حافظ است که پیر تشبیه کرده است این پیر در ذهنش اینگونه است یا اینگونه به باورش رسیده است که در قلم شاه شجاع که در غزل های دیگری هم به آن اشاره کرده است خطایی و جود ندارد .در واقع حکم و فرمان شاه عاری از خطا است حالا اگر در مورد من استثنا اشتباه کرده است ای پیر( حافظ) آفرین بر تو که این خطا را پوشانده ای و او را بخشیده و به دل دوستش داری.برداشت دیگر این است که حافط به کنایه به شاه شجاع گفته است که تو خطاپوشی و از خطای من میگذری. در واقع دو پهلو حرف زده اشت.
takhtjamshidking@gmail.com
@behzaadshabaani

1398/01/28 11:03

این شعر واقعا بی نظیره -

1398/02/02 21:05
مسعود

سلام
من فقط یک بیت را جا بجا کردم که نه تناقضی باشد و هم جوابی به صوفیی که اجازه دیدنش رابه حافظ نداد.
حافظ ید طولایی در این موارد دارد همانند:
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد ... که تصمیم به قتلش گرفتند که او این بیت را اضافه کرد
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت
بر در میکده‌ای با دف و نی ترسایی.
همه چیز در جای خود می نشیند. غزل اینست:
صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
ور نه اندیشه این کار فراموشش باد
آن که یک جرعه می از دست تواند دادن
دست با شاهد مقصود در آغوشش باد
شاه ترکان سخن مدعیان می‌شنود
شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد
گر چه از کبر سخن با من درویش نگفت
جان فدای شکرین پسته خاموشش باد
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
چشمم از آینه داران خط و خالش گشت
لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد
نرگس مست نوازش کن مردم دارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد
به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ
حلقه بندگی زلف تو در گوشش باد

1398/03/17 11:06
محمد علی

استاد محمدرضا لطفی در البوم صوفی به زیبایی تمام این شعر را اجرا کردند

1398/05/12 23:08
جمشید پیمان

وقتی حافظ می گوید؛ "پیرِ ما گفت ..."
جمشید پیمان، 12 ـ 08 ـ 2019
این غزل چندین نکته ی درخور توجه و اندیشیدن دارد. امّا آنچه این غزل را از دیگر غزل های حافظ متفاوت کرده ،این بیت است:
پیرما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
شارحان و مفسران شعر های حافظ و حافظ شناسان برای معنی و توجیه و تفسیر این بیت فراوان گفته و نوشته اند. البته بیشتر کوشیده اند حافظ را از شائبه ی کفر گوئی و تعریض به خدا برهانند. من به اندازه شناخت و درکم از این بیت می کوشم راهی به دهی ببرم. نمی گویم سخن من تازه است و دیگران آنچه را می خواهم بگویم نگفته اند. باری، در آغاز ببینیم این بیت را چگونه می توان خواند:
خوانش نخست این است که حافظ تنها سخن " پیرما" را نقل می کند و خودش نسبت به ماهیت کلام پیر نه نقشی دارد و نه نظری:
پیرما گفت :" خطا بر قلم صنع نرفت، آفرین بر نظر پاکِ خطا پوشش باد "!
در این حالت ،ضمیر " ش" در " خطا پوش اش" به صانع یا پروردگار بر می گردد.
خوانش دوم این این است که حافظ در مصرع اول سخن "پیرما" را نقل می کند و در مصرع دوم نظر خودش را بیان می دارد. در این صورت ضمیر "ش" میتواند هم متعلق به "پیرما" باشد و هم به صانع یا خداوند:
پیر ما گفت :" خطا بر قلم صنع نرفت" ، افرین بر نظر پاکِ خطا پوش اش باد!

باید ببینیم حافظ به چه موضوعی نظر داشته است که به قول بسیاری ، باورش به وجود خطا در قلم صنع را در پرده ی ایهام و سخن چند پهلو و رندانه گفته است! آیا می خواسته بگوید قلم صننع هم در معرض خطا است یا مرتکب خطا شده است، بی آنکه مسؤلیت حکمش را در زمانه ی سلطه متشرعان متحجر و از بیم جانش،نپذیرد؟ و به همین دلیل دست به ترفند نقل قول زده است؟
به نظر من نمی تواند چنین باشد، زیرا حافظ در جاهای دیگر بی هر ملاحظه ای با صراحت و نه در پرده و رندانه، بی ترس از عواقب و عوارض پرخطر سخنش،خدا را خطا کار معرفی می کند . برای نمونه؛ می گوید:
" آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی"!
و یا در بیتی از غزلی دیگر چنین می سراید:
نیست امّید صلاحی ز فسادِ حافظ
این هم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد" .
در این بیت هم حافظ با قاطعیت و صراحت با این حکم خدا معارضه می کند که گفته است؛ هر انسانی بر فطرت اسلام زاده می شود!
مثال های فراوان در این مورد در شعر های حافظ هستند. چرا باید در این بیت مورد مناقشه؛ پیر ما گفت خطا ...، با زبان ایهام و در پرده و رندانه سخن گوید؟ پذیرفتن این امر هم بسیار بعید و دشوار است که حافظ زیر شرائط سیاسی و دینی حاکم زمانه اش که حتا اشعارش را جز خواص و معتمدانش، از دیگران پنهان می کرده است چرا باید یک جا با ترس و در جاهای دیگر بی محابا حرف دلش را حتا در تعریض به خدا بزند؟ این دوگانگی در رفتار قابل توجیه نیست!
موضوع دیگر خود " پیر ما " است! این پیر یا خود حافظ است که سخنش را برای غیر مستقیم گفتن و به آن وجه نقل قول دادن، از زبان او می گوید. یا بطور واقعی کسی بوده که حافظ او را پیر خودش می دانسته است.من به وجه نخست باور داررم. زیرا تاکنون بطور قطعی کسی به عنوان پیر حافظ شناخته نشده است، و در این مورد هر کسی رائی زده است! در هر دو صورت، اگر ادعای کسانی را بپذیریم که حافظ از بیم جانش سخن در پرده و رندانه و بویژه به نقل از " پیرماگ گفته است باید برای این مساله هم پاسخی بیابیم: " پیر ما" در اینجا اسم معرفه است. بنا براین اگر حافظ مورد مواخذه قرار می گرفت باید به اصطلاح امروزی ها این " پیر ما" را لو می داد! و این با منشی که حافظ در شعر هایش از خودش نشان داده است متباین می شود!
عقیده دارم حافظ در رابطه با کفر گوئی ـــ به اعتبار کفریات متعددش ـــ ظاهرن بیمی نداشته است. اما همیشه که کفر نمی گفته است؟ صدها برابر چند بیت کفرآمیزش، بیت های مبین اعتقاد و ایمانش به خدا ـــ با همه ی ویژگی های قرآنی اش ـــ سروده است. فکر می کنم این بیت جنجالی( دیگران جنجالی اش کرده اند!) یکی از همان بیت هائی است که در آن به ستایش خدای خودش پرداخته است. با این فرض،به نظر من در هر مصرع از این بیت به یکی از ویژگی های خاص الله یا صانع کل اشاره دارد: ویژگی نخست بَری بودن خدا از هر خطائی است. زیرا وجود هر خطائی ولو جرئی و کوچک موجب نقض صمدیت خدا می شود ، پس می گوید : " پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت"! اما در مصرع دوم اشاره به ستّار العیوبی خدا دارد که به قول سعدی : " پرده ی عصمت بندگان به خطای منکر ندرد"، بنا براین می گوید : " آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد" . در حقیقت ستایش می کند نظر پاک و خطا پوش خداوند را!
نکته دیگر اینگه بعضی پنداشته اند پیر در حالی که می دانسته خداوند مرتکب خظا می شود، با بزرگواری آن را ندیده می گیرد و عیب پوشی می کند. این برداشت چند اشکال دارد؛ اشکال اول اینکه پیر را در عمل آدمی ریا کار نشان می دهد، زیرا خطای خداوند هم عرض و هم ارز خطای یک انسان نیست که محدوده و تاثیر قابل گذشتی داشته باشد. من اگر به کسی اهانت کنم او می تواند با بزرگواری آن را نادیده بگیرد و کار زشت مرا از دیگران پنهان دارد و مرا ببخشد. اما اگر نسبت به او مرتکب جنایت شوم و مثلن یکی از نزدیکانش را بکشم آیا آن را پوشیده می دارد؟
در این کیهان بی حد و مرز که در نظر خدا پرستان اگر هر چیزی یک میلیاردم میلی متر از جای خودش جدا شود نظم کل هستی برهم می خورد، آیا خطای خدا قابل پوشیدن است ؟ آنهم کسی بپوشاند ـــ حافظ یا پیرش ـــ که چندین جای دیگر با صراحت گفته است؛ نه می شود پنهان کرد و نه می شود نادیده گرفت! اشکال دیگر این است که اگر در مصرع دوم این حافظ است که به نظر پاک خطاپوش پیرش آفرین می گوید، باید پرسید او بر چه مبنائی می دانسته که پیرش از باب خطا پوشی گفته است که خطا بر قلم صنع نرفت، نه بر اساس اعتقاد راسخش به بری بودن خدا از خطا؟
باری اگر حافظ را فقط منتقل کننده قول پیر در این بیت بدانیم می توان از مضمون بیت به این نظر هم رسید که : پیر اعتقاد دارد یکی از دلائل محکم برای بری بودن خدا از خطا، صفت خطا پوشی او است، پس افرین بر نظر پاک و خطا پوش اش باد!
نوشته را اینگونه تمام می کنم که نه قصد دفاع از حافظ را دارم و نه می خواهم اثبات کنم او کفر می گفته یا نمی گفته است.حافظ در شعر هایش هم کفر گفته است و هم خالصانه ابراز بندگی در برابر پروردگارش کرده است. و این بیت برای من نمونه ای از ابراز بندگی توام با ستایش حافظ در برابر خدایش است:
پیر ما گفت :" خظا بر قلم صنع نرفت ، آفرین بر نظر پاکِ خطا پوش اش باد"!
در هر حال، تنها حافظ است که بطور قطعی و صد در صدی می داند چرا و به چه منظوری این بیت را سروده است، و به قول معروف: چون نیست خواجه حافظ، معذور دار مارا !

1398/05/18 20:08
کاف دال

جناب محمودیان، ماشالله

1398/06/06 19:09
ملیکا

چرا منظور از قلم صنع را فقط افرینش انسان در نظر نمیگیریم؟؟

1398/06/07 14:09
بهروز صفاییان حقیقی

در خصوص این بیت جنجالی باید گفت همانگونه که میدانیم حضرت حافظ همواره سخنان شطح امیز خود را از زبان این پیرمعانی عرضه میداشته اند و هر زمان که می خواستند مطلبی رابرجسته و مو کد نمایند ان را به این پیر خیالی منتسب میکردند در این بیت زیبا پیر برای عوام مصرع اول را بیان نموده بحکم انکه (هرکه را اسرارحق امو ختند مهر کردند و دهانش دوختند ) عوام را فهم چنین مطالبی را مقدور نیست وبرای حصه دانایان وخواص حافظ راز پوشی و خطا پوشی پیر خود را برملا میسازد و از طرفی تاثیر پذیری خواجه از خیام ومشرب دهری ایشان بر کسی پوشیده نیست و متشبث شدن به انواع طرق برای اینکه مفهومی کاملا بی نقص برای افرینش قایل شویم عبث است و فرسنگها از افکار منیع و گرانبهای حافظ ما را دور میسازد و وضوح و عریانی کلام او در این بیت سزاور این همه توهم نیست

1398/06/07 14:09
بهروز صفاییان حقیقی

و دیگر اینکه در فقه نقل کفر ،کفر نیست وبار دیگر نیز حافظ برای فرار از عقوبت توسط متشرعان قشری ومدعیان پندار خود را بر زبان دیگری رندانه جاری ساخته مانند گر مسلمانی ازاین است که حاظ دارد وای اگر ازپی امروز بود فردایی واین مختص زیرکی وی است افرین برطبع خدادش روانش شاد

1398/07/13 15:10
بلبل شوریده

این شعر خیلی حرف میزنه از ظلوما جهولا تا سخن فرشته ها به خدا... که انسان را میآفرینی تا در دنیا فساد کند. درحالی که نه خوب و بدی درجهان هست و نه زشت و زیبایی که هرچه هست اوست و باقی همه هیچ.

1398/11/28 08:01
کامیاب

" نرگس ِ مستِ نوازش کنِ مردم دارش"
مردم : بجز مردم داری به مردمک چشم نیز اشاره دارد

1398/11/15 21:02
محمد

به نظر بنده خطا پوش صفت فاعلی نیست بلکه صفت مفعولی است به معنی خطا پوشیده که پاک معنی می دهد.کلا پوش پعد از اسم بیاید صفت مفعولی می سازد مثل سیاه پوش که یعنی سیاه پوشیده. پس حافظ چشم پیرش را وصف می کندکه اشتباه نمی کندکه می گوید خطایی در آفرینش وجود ندارد.

1398/11/16 00:02
nabavar

گرامی محمد
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
خطاپوش ، صفت فاعلی ست ، پوشنده ی خطا ، آنکه خطا را می پوشاند
ولی تعبیری دیگر دارم :می توان گفت : خطا پوش صفت فاعلی قلم صنع است
این قلم صنع است که پیر حافظ بر او آفرین می گوید ، و این قلم صنع است که نظرِ خطا پوش دارد.
پس می شود ، آفرین بر قلم صنع که نظرش پاک است و خطاپوش

1398/12/14 17:03
بیژن جعفری

درود به اساتید محترم میخواستم نظرم را در مورد بیت سوم بیان کنم، به نظر من با شناختی که از حافظ دارم میشه گفت که حافظ هر چیزی را در اوج کمال میخواهد مثلا شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش یعنی شراب ترین شراب یا به عبارتی آخر شراب یا قرآن ز بر بخوانی با چارده روایت و چندین مورد دیگه حالا ببینیم پیر حافظ اگر بخواد پیر ترین پیر باشه که اتفاقا داناترین هم هست میشه خودخداوند یعنی قدیمی ترین قدیمی جهان حالا با این فرض به سراغ پیر در تمام اشعار حافظ بروید میبینید چقدر تعبیر و تفسیر شان راحت میشه مثل پیر میفروش یا بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
یا
من این دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی
که پیر می فروشانش به جامی بر نمی‌گیرد الی آخر البته نظر شخصیم هست و ممکنه اشتباه باشه ممنون

1399/01/27 11:03
نیکزاد

در مقام تاثیر خیام بر حافظ بعضی بزرگان، نگاه بدبینانه خیام به هستی و تکرار مکرر و ملال آور بودن آن و نیز اعتقاد به عدم استحکام و نیز عدم نظارت خالق بر آن را از وجوهی دانسته اند که بر اندیشه حافظ اثر گذاشته و بیت سوم را مرتبط با آن و برخاسته از آن اندیشه دانسته اند.

1399/04/03 17:07
امیرالملک

نمی دانم که میان جمله حاشیه‌ها به چنین معنی‌ای از بیت سوم اشاره شده یا نه، لیک، اگر سخن تکراری است عذر از حوصله‌ی تنگ من بپذیرید. باشد که این سخن جوینده‌ی گمگشته‌ای را رهنما شود و بیت را چراغی روشن ساز. پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت. خطا گناه است و قلم صنع همان قلمی است که پیش از خلقت قضا‌ی آدمی را بر لوح ازلی نوشته.آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد. آفرین بر پیر ما که این عرفان لبریز از عشق را بر ما روشن کرد. چنان عرفانی که بنیاد جهان را مهر می‌داند و تمامی خطا‌ها را از پیش بخشیده.
در پناه حق

1399/04/13 14:07
محسن

علی الظاهر بیت سوم قابل تفسیر نیست.
هر کس سخنی از سر سودا گفتند......
زان روی که هست، کس نمی داند گفت
خیام

1399/04/14 02:07
خلیل انجمنی

نظرپاک خطاپوش=چشمی که آنقدر پاک است که خطانمیکند .دراینجا حافظ خودبرترازپیراست که به اوامتیازآفرین می دهدیعنی اونیزایمان دارد که هیچ خطاوظلمی در آفرینش انجام نگرفته است و ازمیان شنوندگان این غزل نیزکسانی می توانند منظورحافظ رادرک کنند که آنها هم خطایی درآفرینش نبینندنه اینکه ببیند واز آن چشم پوشی کنند که این مصداق کفر است

1399/05/01 16:08
سجاد

خدایی چرا تو همه چیز دست میبرید ؟؟؟ واضح تر ازین نمیشه که حضرت حافظ فرموده ؛ پیرما گفت خطا بر قلم صنع نرفت(یعنی تو آفرینش هستی هیچ خطا و اشتباهی نیست)
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد (پرواضحه نظر پاک خطاپوش یعنی کسی که به سادگی و پاکی خودش همه چیز رو بی عیب (در این شعر ) ببینه (یعنی هست اشتباه هست منتها شبخ مرشد یا ... پوشانده ...

1399/05/13 01:08
سید محمد

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
سالها پیش بزرگی این بیت را چنین توصیف کرد:
از آنجا که انسان ها نگاهشان کامل نیست وقتی به عالم صنع نگاه میکنند در آن احتمال خطا می بینند
ولی پیر ما که انسان کامل هست مانند کسی که از بالا می بیند ، واشراف کامل دارد ، عالم خلقت را کامل وبدون نقص می بیند. آن چیزی که دیگران به نظرشان خطاست در عالم صنع (چون دیدشان کامل نیست) اما به نظر پیر ما خطا نیست. آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد

1399/06/20 11:09
جانان

فدات شم حافظ جان

1399/07/22 23:09
رامین

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
این موضوع که چرا در پیرامون خود افرادی می بینیم که دارای کاستی ها و کمبودهایی از جنبه اندامی و بصورت مادرزادی هستند و آیا این ها خطاهایی در آفرینش نیستند همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته است. این موضوع از گذشته تا به امروز در بین مردم بصورت مجهول باقی مانده است. اگر شما موضوع را با یک زیست شناس مطرح کنید پاسخ می دهد که این موارد Disorder هستند یعنی از نظم طبیعی خارج شده اند مثلا انسانی که بصورت مادرزادی دچار سندرم داون Down (در قدیم معروف به مونگول) است کروموزوم شماره 21 او بجای آن که دو تا باشد سه تاست و موجب بروز اختلالاتی در رشد اندامی و ذهنی فرد می شود و بیشتر در حاملگی های سنین بالای 40 سال رخ می دهد. امروزه در همان اوان تشکیل جنین قابل شناسایی است. حال از زیست شناس سوال می کنیم نمی شود که هیچ خروج از نظمی رخ ندهد و آیا این گونه دنیا زیباتر نیست؟ جواب می دهد خیر. اساس زندگی موجودات زنده بر مواد وراثتی ژنتیکی است که مرتبا در معرض تغییر (جهش Mutation ) هستند و به دنبال همین تغییرات است که موجودات متنوع و جدید بوجود می آیند و اساس آفرینش بر تنوع است. در این تغییر و تحول موجودات آن ها که با شرایط زیستی کره زمین سازگارند باقی می مانند و بقیه از بین می روند. پس نظر متخصص با نظر مردم در این جا متفاوت است مردم خواهان یک دست بودن و سلامت همه افراد هستند زیست شناسان می گویند بدون گوناگونی حیات منقرض می شود.
در علوم دیگر هم می توان مثال هایی دیگر آورد مثلا آیا بهتر نبود کل کره زمین آب و هوای معتدل داشت و همه جا سرسبز بود؟ نظر عموم مردم مثبت و نظر زمین شناسان منفی است باز بدون تنوع آب و هوایی بیش از نیمی از موجودات کره زمین از بین می روند و آب اقیانوسها به دلیل ذوب یخ های قطبی آنقدر بالا می آید که خشکی باقی نمی ماند.
حال برگردیم به سخنان حضرت حافظ. ایشان در مقام مرید سخن مردم را با مراد در میان می گذارد آیا شما خطایی در آفرینش نمی بینی مراد می داند که خطایی وجود ندارد و دلیل آن ها را هم می داند اما نمی تواند سر پنهان را که فهمش نیاز به دانش بالایی دارد بر مراد که دانش اندکی دارد آشکار کند،
سر پنهان است اندر زیر و بم
فاش اگر گویم جهان برهم زنم
پس بصورت سربسته می گوید که خیر خطایی وجود ندارد. مرید هم چون مراد را قبول دارد سخنش را خالص و پاک می داند و پیروی می کند اما چون از نظر عقلی (عقل عموم مردم) اقناع نشده بنا را بر آن می گذارد که مراد این موارد را خطا محسوب نمی کند و خطاپوش است اما بهر حال دیدگاه مراد پاک است و باید تبعییت نماید. عین همین موضوع در مراجعات روزانه ما به متخصصین مشاهده می شود که مثلا پزشک متخصص می گوید فلان کار را بکن اما بیمار بنابر معلومات اندک خودش فکر می کند دکتر اشتباه می کند حال بیمار مطیع با استناد به علم بیشتر دکتر در موضوع تبعییت می کند و به سلامت می ماند و بیماری که نظر خودش را برتر می داند سر پیچی می کند و ره به سلامت نمی برد.
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبود زراه و رسم منزل ها
در محضر بزرگان ادب ایران زمین به ویژه حضرت حافظ و استاد سخن سعدی شیرازی باید زانوی ادب بر زمین نهاد و سخنان گهربارشان را به جان دل شنید.
از خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب

1399/07/25 07:09
سعید اخیانی

کمال زیبایی و هوشمندی و رندی خواجه رادر بازی با کلمات و استفاده از مصوت ها در بیت ششم این غزل می توان یافت آن جا که میفرماید:چشمم از آینه داران خط و خالش گشت لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد که با کمی دقت در حالت های لب و دهان در خواندن این بیت ملاحظه می گردد همانگونه که چشم عاشق با دیدن زیبایی یار از حیرت خیره شده و باز می ماند در خواندن مصرع اول این بیت نیزمصوت هاو کلمات بگونه ای رندانه چیده شده که دهان خواننده مصرع نیز همچون جشم عاشق باز است و در مصرع دوم نیز لب و دهان خواننده مصرع تماما حالتی از تمنای بوسه از یار را تداعی می کند .این شگفتی ها و زیبایی های شعر حافظ را استاد رشید کاکاوند در یکی از برنامه های تلویزیونی کتاب باز سروش صحت به کمال شرح داده اند.

شاه ترکان سخن مدّعیان می شنود
شرمی از مظلمۀ خون سیاووشش باد
ملا احمد نراقی در کتاب خزائن خود می نویسد: می تواند شد که مراد خواجه از «شاه ترکان»، قوه یعاقلۀ ملکیّه باشد؛ و از «مدّعیان»، قوای بهیمیّه و سبعیّه و شیطانیّه، یعنی شهویّه و غضبیّه و وهمیّه باشد - که جنود شیطانند -؛ و مراد از «سیاوش» نفس ناطقۀ قدسیّه باشد که مانند سیاوش از وطن اصلیّۀ خود دور افتاده و از مصاحبت دوستان و هم جنسان خود - که ارواح مجرده و عقول مقدسه هستند - بازمانده و به غربت گرفتار شده؛ و خلاصۀ معنی آن است که: عقل - که پادشاه مملکت بدن است - تدبیر خود را از دست داده و به فریب لصوص(دزدان) قوای بهیمیّه و سبعیّه و شیطانیّه - که به منزلۀ مدعیانند - مغرور شده و باعث هلاک نفس قدسیّه گردیده. «ربّنا نجّنا من ظلمات مضیق الطبیعه برحمتک و رأفتک». [خزائن، ملا احمد نراقی: ص 29]

شاه ترکان سخن مدّعیان می شنود
شرمی از مظلمۀ خون سیاووشش باد
ملا احمد نراقی در کتاب خزائن خود می گوید: می تواند شد که مراد خواجه از «شاه ترکان»، قوه یعاقلۀ ملکیّه باشد؛ و از «مدّعیان»، قوای بهیمیّه و سبعیّه و شیطانیّه، یعنی شهویّه و غضبیّه و وهمیّه باشد - که جنود شیطانند -؛ و مراد از «سیاوش» نفس ناطقۀ قدسیّه باشد که مانند سیاوش از وطن اصلیّۀ خود دور افتاده و از مصاحبت دوستان و هم جنسان خود - که ارواح مجرده و عقول مقدسه هستند - بازمانده و به غربت گرفتار شده؛ و خلاصۀ معنی آن است که: عقل - که پادشاه مملکت بدن است - تدبیر خود را از دست داده و به فریب لصوص قوای بهیمیّه و سبعیّه و شیطانیّه - که به منزلۀ مدعیانند - مغرور شده و باعث هلاک نفس قدسیّه گردیده. «ربّنا نجّنا من ظلمات مضیق الطبیعه برحمتک و رأفتک». [خزائن، ملا احمد نراقی: ص 29]

1399/12/24 02:02
امید

پیر ما گفت ...
این عنوان مقاله ای از دکتر جلال الدین کزازی است که تفسیر کامل و قانع کننده این غزل پرداخته و می توانید در مجموعه پرنیان پندار این مقاله رو پیدا کنید ، خلاصه این مقاله به این شرح است که پیر در شعر حافظ فردیست دارای بالاترین مقام و درجه عرفانی ، سر تا سر دیوان حافظ عرض ارادت شاعر به این فرد دیده می شود ، اگر بخواهیم قبول کنیم پیر چشمانش رو بر خطا بسته یعنی خطا رو دیده سعی در پوشاندش کرده و گفته نیست ، پیر دچار ریا و نفاق شده و این کار در نظر حافظ آن چنان که در غزل های دیگرش پیداست پست ترینه کار هاست . و مشخصاتی که حافظ از پیر ارائه می ده کاملا با فردی مصلحت اندیش و دو رو در تضاده . پس نمی شه قبول کرد مقصود حافظ این بوده.
بخش قانع کننده این مقاله ، بخش ریشه شناسی و مفنایی این مقاله است
استاد کزازی برای دوستاران ادبیات فردی نام آشناست اما برای عزیزانی که با ایشون آشنایی ندارن همین نکته بس که استاد دکتری زبان شناسی دارن و بی تعارف برترین زبان شناس حال حاظر فارسی هستن و اساسا کار ایشون ریشه شناسی و معنا کاوی کلمات است و حرفی که می زنن برخواسته از علم تجربه است.
: گره این بیت در کلمه خطاپوش است . خطاپوش در اینجا صفت فاعلی نیست بلکه صفت مفعولی به معنایی از خطا پوشیده است ، یعنی چشمی که خطا در آن راهی ندارد . مثال این جا بجایی صفت فاعلی و صفت مفعولی رو در کلمه میرزا می شه دید میرزا مانند مثلا پسرزا نیست اگر بود می شد کسی که میر بزاید اما معنی مفعولی داره یعنی از میر زاده شده (اقازاده)
حالا معنی بیت خودش رو نشون می ده ، پیر ما گفت در خلقت خطایی نیست افرین بر این نظر که خطایی در ان راه ندارد . یعنی به چشم افراد خام خطاهایی در خلقت وجود دارد اما این نظر پاک از اشتباه است که می بینه همه چی سر جای خودشه .
(خارج از مقاله) اساسا فرق عارف با افراد عادی همین نحوه نگاه کردن به دنیاست که انسان عادی وقایع رو مفرد و به تنهایی می بینه و قضاوت می کنه اما عارف کلی نگر است و همه چیز و وابسته ی به هم می بینه و در این نظام وسیع می دونه که هر چرخ دنده کار خودش رو می کنه حتی اگه آگاه وظیفه ی خودش نباشه

1400/06/23 09:08
دکتر صحافیان

اگر صوفی، شراب حال خوش را به اندازه بنوشد، گوارای اوست و اگر بیش از حد خویش بخواهد، فکر سلوک و ژرفای آن را باید فراموش کند.
۲-آنکه اندازه نگه دارد و جرعه ای کمتر بنوشد، می تواند به دیدار شاهد مقصود برسد. ایهام جرعه از دست دادن:کمتر خوردن-ریختن -بخشیدن-از دست دادن
۳-پیر و مراد ما گفت: اشتباهی در قلم آفرینش راه نیافته است، آفرین بر او که فقط زیبایی ها را می بیند و از خطاهای سرنوشت دیده بر هم می دوزد! این بیت چالشی ترین بیت حافظ است:
"حافظ قرنها قبل از ولتر و بعد از خیام، خطایی را که بر قلم صنع هست با ترس بر زبان می آورد، اما باز فورا رندانه لب می گزد و خاموش می شود. شاید آنچه او را به خاموشی می خواند داستان پدرش آدم است که مصلحت جویی او را واداشت تا در دنبال سقوط ابدی خویش همه بیدادها را چون گناه نخستین به گردن گیرد تا از فرجام غم انگیز شیطان که خطا را به پروردگار خود منتسب کرد در امان بماند."(از کوچه رندان، ۱۴۱)
دکتر حمیدیان: طنز حافظ و شیطنت کلی شعر را اگر در نظر بگیریم، معمای اعتراض حافظ به سرنوشت حل خواهد شد...نه چون استاد زرین کوب که طنز کلامی بیت را به صورت فکر ثابت و جدی  بیان کردند( شرح شوق، ۱۷۲۵) 
ایهام در مصراع دوم:
- پیر جایز نمی شمارد کسی دم از خطا و صواب در کل آفرینش بزند(حسن و قبح، خطا و صواب در دایره کارهای انسانی است و در کلیت آفرینش و حیطه حق، معنا ندارد. بیت 5و7- نسخه خانلری: 6 و 7- که به معشوق اختیار تام می دهد، با این تفسیر مطابق است)
-آفرینش کاملترین شکل ممکن است، پیر از بالا می نگرد وخطاهای دید افقی به جهان را می پوشاند.
۴- شاه ترکان(افراسیاب) نیز سخن مدعیان را می پذیرد و گناه خون سیاووش بر کردارش می نشیند، شرمش باد از این گناه!
۵- هر چند از سر غرور با من سخن نگفت، اما جانم فدای لب شیرینش که چون پسته سربسته خاموش است.
۶- حضور پیوسته اش مرا آیینه دار زیبایی خط و خالش کرده، امید است که لبم بوسه ربای آغوشش گردد!
۷- اگر چشم مست مهربانش،یک قدح از خون دل عاشق بخورد، نوش جانش!
۸- حافظ شهره جهان شد به بندگی ات، حلقه زیبای موهایت در گوشم باشد!
دکتر مهدی صحافیان
 آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

1400/11/13 20:02
عظیم توکلی

با سلام

در مورد بیت قلم صنع: با توجه به طنز رندانه ای که حافظ بهش دست یافته میشه گفت پیر گفته هیچ خطایی در خلقت راه نداره و آفرین بر این دیدگاه که از خطاهای خلقت چشم پوشی میکنه.

به این بیت توجه کنید " به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات   بخواست جام می و گفت: عیب پوشیدن " یعنی در عین اینکه جام می رو به دست میگیره به من میگه راه نجات عیب پوشی هست و توقع داره که حافظ هم عیب میخواری پیر را پوشیده نگه داره

از جهت دیگه با توجه به اینکه یکی از افرادی که بر تفکر حافظ تاثیر داره امام محمد غزالی هست ( امام محمد غزالی تاثیر زیادی بر عرفای بعد از خودش داشته و مثلا مولانا هم تحت تاثیر اندیشه های غزالی بوده ) و از  امام محمد غزالی نقل شده که " لیس فی الامکان احسن مما کان " میتونیم نظر پیر در این بیت رو در راستای این نظر غزالی بدونیم.

1400/12/18 00:03
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

1401/02/04 05:05
برگ بی برگی

صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد 

ورنه اندیشه این کار فراموشش باد

کلید درکِ بهترِ معنی بیت سوم و اقناع در پاسخ مورد نظر در گروِ توضیح بیشتر در باره دو بیت نخست است پس بنظر میرسد اهمیت این دو بیت کمتر از بیت جنجالی سوم نباشد، صوفیان در روزگارِ گذشته معروف بودند به پر خوری چنانچه مولانا می فرماید؛

دیر یابد صوفی آز از روزگار    زان سبب صوفی بوَد بسیار خوار

جز مگر آن صوفیی کز نورِحق   سیر خورد او فارغ است از ننگِ دَق

و حافظ از تمثیلِ آن صوفی که بسیار خوار است بهره برده و می فرماید صوفی یا در اینجا سالکِ طریقتِ عشق از بادهٔ معرفت می نوشد و از سخنان و اشعارِ بزرگان و عارفان جرعه ای بر می گیرد تا به نورِ عشق روشن شود، که اگر او به اندازه از این باده بنوشد نوشش باد و گوارایِ وجودش، در غیرِ اینصورت اندیشه و فکرِ این کار یعنی باده نوشی و برخورداری از اشعار و سخنانِ عارفان و بزرگان را فراموش خواهد کرد، ابتدا کمی عجیب بنظر می رسد چرا که مگر نگفته اند تا می توانید از شرابِ عشقی که بزرگان بوسیلهٔ سخنانِ خود در جهان می افشانند بهره برید تا سرانجام به عشق زنده شوید؟ پاسخ این است که دقیقاََ چنین است اما عاشقِ جستجو گری که هر روز از شاخه ای به شاخه ای و از میخانه ای به میخانهٔ دیگر می پرد به نتیجه نخواهد رسید، بسیاری از سالکان و عاشقان چنین می کنند، یعنی هنوز آثارِ بزرگانِ وطنی و فارسی زبان را روخوانی هم نکرده اند اما می خواهند از فلسفهٔ یونانِ باستان هم سر درآورند، فلسفهٔ مارکس و هگل، یا هایدگر و نیچه هم برایشان جذاب است پس باید آنها را هم بخوانند، کمی هم شکسپیر بد نیست و خوب است بدانیم بودا و برهما هم چه گفته اند، چند بیت شعر از گوته هم شاید به کارمان بیاید، حافظ اینچنین مِی خوارگی را پرخوریِ صوفیانه می داند که سرانجامی جز فراموشیِ منظورِ اولیه از باده نوشی و درنتیجه ناکامیِ سالک و رهپویانِ راهِ عاشقی را به همراه نخواهد داشت. 

به کویِ میکده هر سالکی که ره دانست    دری دگر زدن اندیشهٔ خطا دانست

آنکه یک جرعه می از دست تواند دادن 

دست با شاهد مقصود در آغوشش باد 

در بیتِ قبل فرض را بر این گرفتیم که منظور از مِی همان شرابی ست که فهم و بکار بردنِ ابیات و اشعارِ عرفا و بزرگان انسانِ عاشق و جستجو گر را مست می کند، پس حافظ می فرماید اگر سالکِ طریقِ عاشقی بتواند جرعه ای از این دریایِ مِی را از دست بدهد و علیرغمِ میلش از خیرِ آن بگذرد، در کارِ باده نوشی موفق خواهد شد و آنگاه در ادامه دست با شاهدِ مقصود او را در آغوش می گیرد یا بعبارتی می تواند به وصالِ معشوقِ ازلی که منظورِ اصلیِ سالک از این باده نوشی ست برسد، اما منظور از اینکه جرعه ای مِی را بتوانیم از دست دهیم این است که برای مثال در دورهٔ باده نوشیِ خود به مطلبی از فیلسوفی بر می خوریم که برای ما نامفهوم است و درونش تناقضی وجود دارد یا عارفی شعری سروده است که یا در کتابتِ آن اشتباهی رخ داده است و یا با الفاظی بیان شده که معنیِ درستی از آن بیرون نمی آید، حال ما دو راه در پیش داریم، یا اینکه از خیرِ جرعهٔ شرابِ این شعر گذشته، وقتِ خود را تلف نکنیم و عطایش را به لقایش ببخشیم و آن جرعه را از دست داده، به دیگر مطالبِ دریای مِیِ بزرگان بپردازیم و یا اینکه ماه‌ها و سالها درگیرِ آن باشیم و بخواهیم آن را به هرشکلِ ممکن و بوسیلهٔ ذهنِ خود بفهمیم و معانیِ مختلفِ عجیب و غریب از آن استخراج کنیم.

پیر ما گفت خطا بر قلمِ صنع نرفت 

آفرین بر نظرِ پاکِ خطاپوشش  باد 

حافظ در ادامه می فرماید که پیرِ او گفته است خطا بر قلمِ صنع نرفت، باید گفت پیرِ ما یعنی حافظِ جان نیز چنین گفت که؛" نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش / که من این مسئله بی چون و چرا می بینم" پس پیرِ حافظ نیز سخنی کاملن سنجیده و درست گفته است و " عارفان بر سرِ این رشته نجویند نزاع" ، اما در مصرع دوم حافظ با رندی و زیرکی معمایی طرح می کند که صدها سال است محققان و حافظ شناسان مقالات و کتاب‌ها در تفسیر و معنیِ این مصرع نوشته اند و هر یک به فراخورِ حال به شرحِ آن پرداخته اند و خواهند پرداخت اما در حقیقت آب در هاون کوبیده اند و وقتِ گرانبها را تلف می کنند، زیرا از این مسئله غفلت شده که حافظ به عمد چنین نکتهٔ انحرافی را معما گونه بیان کرده است تا گفته هایِ خود در دو بیتِ پیشین را تبیین و اثبات کند، درواقع نه خطایی در آفرینش نشده است که پیرِ حافظ قصدِ پوشاندنش را داشته باشد و نه پیر یا دیگری خطا کرده است، چنانچه حافظ و دیگر بزرگان بارها تاکید کرده اند صنع و آفرینش همانگونه که باید و بهترین صورتِ ممکن رقم خورده است و همانی ست که باید می بود. البته واضح است که منظورِ حافظ فقط سعیِ ما در فهمِ این بیت یا مصرع نیست و نه تنها شرح و تفسیرهایی که برآمده از ذهن و تصوراتِ ما انسان‌هاست و بر آثارِ بزرگان می نویسیم (بی آنکه از این دریایِ شراب جرعه و یا جامی برگیریم و بهره ای ببریم)، بلکه بسیاری از علوم که دانستن و یا ندانستنِ آنها نه تاثیری بر کیفیتِ مادی و رفاهِ زندگیِ ما می گذارند و نه کمکی به معرفت و شناختِ ما از خود و جهان می کنند نیز مورد نظر می باشند، مانند اینکه آیا یوفو هاحقیقت دارند یا در کهکشانهایِ دیگر حیات و زندگی وجود دارد یا خیر و آیا فلان ستاره چند میلیون سالِ نوری با زمین فاصله دارد و حتی علومی مانندِ اینکه معراجِ حضرتِ پیامبر روحانی بوده است یا جسمانی و هزاران کتابی که در بارهٔ اینچنین موضوعاتی توسطِ غزالی ها و فخرِ رازی ها نوشته شده اند،‌ هیچ یک نقشی در منظورِ اصلیِ حضورِ انسان در جهان یعنی درآغوش گرفتنِ شاهدِ زیبا روی مقصود ایفا نمی کنند.

شاهِ ترکان سخنِ مدعیان می شنود 

شرمی از مظلمهٔ  خونِ  سیاووشش باد 

تلمیحی به داستانِ اسفندیار وسیاوش که هر فارسی زبانی آنرا خوانده و یا شنیده است. در آن داستان فردوسیِ بزرگ سیاوش را تمثیلی از انسان و فرزندِ پادشاهِ عالم یعنی خداوند در نظر گرفته که شاه او را برایِ جنگ با اسفندیار که تمثیلِ پادشاهِ فلک و این جهان است بسوی او گسیل می دارد، در این لشگر کشی رستم که نمادِ خردِ انسان است او را همراهی می کند اما سیاوش علیرغمِ هشدارِ کیکاووس فریبِ روزگار یا اسفندیار را خورده و دلخوش می شود به عهدِ او، چنانچه غالبِ ما انسانها چنین می کنیم و دل به عهدِ این جهان در خوشبختیِ موعودش می بندیم و بدونِ اینکه از عاقبتِ تلخِ سیاوش عبرت بگیریم شهری آباد و زیبا (همچون سیاوش گِرد) برای خود ساخته و در آن اقامت می کنیم درحالیکه همهٔ این شکوه دولتی مستعجل و ناپایدار است، پس حافظ با پیوندِ این داستان به داستانِ خود و در ادامهٔ بیتِ قبل همهٔ ما که در پیِ شرح و بیانِ ذهنی از بیتِ قبل هستیم را سیاوش هایی می داند که با فریبِ مدعیان یا اطرافیانِ شاهِ ترکان بی‌گناه در چاهِ ذهن افتاده و سپس با اتلافِ وقت و انرژی، عمری را صرفِ شرح و بیانِ چنین ابیاتی می کنیم، در حالیکه شاهِ ترکان با خونسردی سخن و روایت هایِ گرسیوز و دیگر مدعیانِ و همچنین تفسیرِ ما را از اینگونه ابیات و جرعه هایی که باید از دست می دادیم می شنود و در نهایت نیز جانِ ما را می گیرد، پس‌ حافظ می فرماید شرم بر او( آن شاهِ ترکان) باد که می شنود و دَم بر نمی آورد و اجازه می دهد انسانِ سیاوش سرشت تحلیل و تفسیرِ ناصواب داشته باشد و تا قیامت بر این بیتِ ناقص شرح نوشته، عمر خود را تباه کند، مظلمه یعنی دادخواهیِ این مظلومیت و ظلمی که بر انسان یا سیاوش که مهمانِ این جهان است رفته است. اما آیا شرمِ این مظلمه براستی تنها بر شاهِ ترکان و فلک است یا از حافظ نیز بایستی دادخواهی کرد که با مطرح کردنِ چنین معمایی موجبِ ریخته شدنِ خونِ پاک نهادِ سیاوشان شده است؟ 

گرچه از کبر سخن با من درویش نگفت 

جان فدای شکرین پسته خاموشش باد 

حافظ می فرماید بله، اگر دادگاهِ عدلِ الهی بر پا شود از او هم دادخواهی می شود اما حافظ درویش است،‌ یعنی بی‌نیاز از فهم و گشایشِ رموزِ چنین معماهایی می باشد، پس‌ زندگی یا خداوند از کبر و بزرگی که دارد سخنی با حافظ نگفت و او را بازخواست و ملامت نکرد چرا که می داند قصدش از بیانِ این مطلبِ مهم بیدار کردنِ انسانها ست، پس جان فدایِ او باد که پستهٔ دهانش بسته است اما گویاتر از هر دهانی ست و سخنش شکرین تر از هر سخنی.

چشمم از آینه داران خط و خالش گشت 

لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد 

چشم در اینجا یعنی جهان بینی و نظر گاهِ انسان به هستی، آینه داران کسانی بودند که آیینه ای در مقابل پادشاهان یا زیبا رویان میگرفتند تا هرازگاهی شاه یا دلبر جمال خود را در آن مشاهده کند ، پس حافظ آرزو میکند حال که همچنان خداوند با نظر لطف و مهربانی به او نظر میکند، او یا انسان نیز آنچنان جهان بینی و نگرشی به هستی یابد که خداوند خط و خال یا زیبایی خود را در نگاه انسان به هستی ببیند ، یعنی تمایزی  بین نگاه خداوند و انسان به جهان وجود نداشته باشد و این همان مُقام یا رسیدن انسان به وحدت با خداوند و لحظه در آغوش کشیدن شاهد مقصود و لحظه ربودن بوسه از  بر و دوش حضرتش میباشد، نگاه خداوند سراسر مهرورزی و عشق است، پس چنین انسانی نیز از خشم و کینه، خساست و کم بینی، انتقام جویی و تنفر و تند خویی و امثالِ آن تهی و صفات خداوندی جایگزینِ آن صفاتِ پست میگردد که همه لطف است و شکرین .

نرگسِ مستِ نوازش کنِ مردم دارش 

خونِ عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد 

حافظ ادامه می دهد نرگسِ مستِ حضرتش که نوازش گر است و با چشم و نظرِ لطف مردم داری می کند اگر هم با مظلمه و دادخواهیِ سیاوشان بخواهد خونِ عاشقی چون حافظ را قدح قدح هم بخورد نوشش باد و او نه تنها ترسی به دل راه نمی دهد، بلکه با اشتیاق به این فرجام خواهی تن در می دهد. خون در بیشترِ آثارِ بزرگان تمثیل و کنایه از دردِ آگاهانه است که عاشقان باید تحمل کنند تا ندانستن را بیاموزند و همچون فرشتگان بگویند لا علمِ لنا، یعنی ما هیچ نمی دانیم، پس‌ حافظِ عاشق نیز با اشتیاق به زندگی اجازه می دهد تا خونِ دلبستگی به عِلمش را بریزد، آن هم قدح قدح و به یکباره و تنها در اینصورت است که به غلامیِ خداوند مشهور می شود.

به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ 

حلقه بندگی زلف تو در گوشش باد 

حلقه بندگی زلفِ حضرت دوست  همان کمر همت بستن برای جرعه افشانی  بر تشنگان عشق حضرتش میباشد که در قالب این غزلهای انسان ساز به جهانیان ارائه میکند و به همین سبب است که حافظ را در سراسر جهان به غلامیِ حضرت دوست می شناسند،‌ گوش در حلقه‌ی زلفِ معشوق کردن همان در آغوش گرفتن شاهدِ مقصود و بوسه بر بر و دوشش را نیز تصویرسازی می کند.

 

 

 

1401/10/03 16:01
امیرحسین

مصرع لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد 

دارای یک شاهکار آوای هنری‌ست 

وقتی شما این مصرع را می‌خوانید خود به خود لب‌تان غنچه شده و به حالت حالت بوسه در می‌آید و این حالت با معنا و مفهوم مصرع نیز مطابقت دارد...

روحش شاد:)

1401/12/23 03:02
نادر ریاضی

پیرِ ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت

آفرین بر نظرِ پاکِ خطاپوشش باد

این بیت درست دست به جایی گذاشته است که در نظر من اصلی ترین پرسش بشر در رابطه با رنج و درد و کلا مساله شرّ ، و رابطه آن با نظام احسن خلقت و علم و قدرت و خیر خواهی خداوند است 

چون هر گونه که بیت را به نفع نظام احسن تفسیر کنیم ولی باز سوال اصلی یعنی چرایی وجود شر پا برجاست 

اگر دوستان می دانند که حافظ نظرش در مورد رنج و درد چیست زیر این متن کامنت کنن ممنون 

1402/01/14 22:04
سید عباس حسینی

تصور بنده اینه که تحسین خطا پوشی از چشم پیر مجزاست و نباید به بی خطا بودن قلم صنع مربوط دانست  این نگاه تحسین امیز فقط قالب اظهار ارادت دارد و کاملا جدا از شرح اول هست   .از ژرفای سخن خواجه بدور است که چنین نگاه کم عمقی را به پیر خود داشته باشد  . ترادف موسیقایی و هارمونی موجود در چینش عبارات  این شبهه را میسازد و این شاید به لحاظ صنعت محل نقص باشد .انچه مسلم است خواجه سلطان این عرصه بوده و هستند لیکن نمی توان ایشان را  از  غفلت در صنعت مبری دانست.شاید اگر به مغناطیس مفهومی کل شعر توجه شود خطایی تناقضی دیده نشود

1402/12/08 15:03
محمد علی کبیری

درمصرع: افرین بر نظر پاک خطا پوشش باد اگر به این صورت باشد که

افرین بر قلم پاک خطا پوشش باد.  که دیگر بسیار روان جلوه می کند وبدین صورت می شود که  خطایی بر قلم صنع نرفته واز خطا منزه است

1403/04/28 04:06
سیّد محس سعیدزاده

پیرما گفت خطابرقلم صنع نرفت!

آفرین برنظر پاک خطاپوشش باد

یک نظر این است که :«خطابرقلم صنع،بسی برفت»! کارخانه خلقت،خل وچل ومعیوب وناقص و..مفسد وفاسد و.. همه جوره تولید میکند.

این نظریّه رادردیگرابیات دیوان حافظ میتوان دید ازجمله دراین بیت:

گناه اگر چه نبود اختیارِ ما حافظ

تو در طریقِ ادب باش، گو گناهِ من است

وقتی خطا برقلم صنع میرود خطا برانسان هم میرود. وچون  فعل صانع خطا هم دارد،نمیتوان آدم خطاکاررا گناه کار ومجرم شناخت.توجیه خطاهای صنع ازسوی اهل شریعت-نقلا- ،درحقیقت -عقلا- ناموجّه است.

1403/07/25 11:09
مجید کاظم زاده

از نظرات استادان بسیار بهره بردیم سپاستان باد

1403/10/31 14:12
پوریا سجادی

در بیت

پیر ما گفت خطا... که مورد بحث هست

ممکنه که منظور از پیر ما همون خدا باشه. حافظ توی مصراع اول  میگوید که خدا گفته که ما در آفرینش هیچ خطایی نداشتیم . و در مصراع دوم پیرشان یا همان خدا را مورد تحسین قرار میده. پیر به معنای بزرگ یا بزرگوار میتونه از صفات خداوند باشه.

البته این صرفا نظر بنده هست و هیچ اعتباری نداره

روز‌بخیر🌹