شمارهٔ ۸ - ترکیب بند
دامن این خیمه را دست سحر بالا گرفت
ساقی چرخ از می خور ساغر صهبا گرفت
آهوی گردون سوار بره شد مانند شیر
یال و دم رنگین زخون، جادرصف هیجا گرفت
بازگشت از دست ظلمت باز شاهنشاه روم
چون سکندر بار دیگر کشور دارا گرفت
خسرو خاور بکین با خیل اختر در غزا
رخت زی صحرا کشید و جای در بیدا گرفت
خور ز گلزار فلک چون لاله حمرا شگفت
روشنی از دیده صد نرگس شهلا گرفت
شهسوار خیل انجم پادشاه ملک چرخ
بهر قهر جیش ظلمت رایت حمرا گرفت
شد سلیمان فلک را تکیه گه او رنگ جم
همچو شاه دین که جا بر تخت اوادنی گرفت
تکیه شاه خاوران بر زمردین مسند نمود
همچو شاه دین که جابر مسند احمد نمود
صبحدم چون لاله در گلشن بکف ساغر گرفت
آتشی افروخت گل، باد صبا مجمر گرفت
شد تنور لاله افروزان چنان کز شعله اش
آتش اندر جان اطفال چمن یکسر گرفت
باد نوروزی گلاب از چهره گل برکشید
آتش گلزار آب از دیده عبهر گرفت
چشم نگرس بود مخمور از شراب صبحدم
باد صبح آمد خمار از دیده او برگرفت
شد وزان باد بهاران باز بر رغم خزان
همچو دشت چین، گلستان نافه اذفر گرفت
آذر گل در گلستان گشت چون بر دو سلام
قطره شبنم در او جا همچو بن آذر گرفت
تکیه زن شد چون سلیمان گل باورنگ چمن
لحن داودی مگر مرغ سحر از سر گرفت
غنچه اندر مهد چون عیسی بگفتن لب گشود
شاخه همچون مریم از روح القدس شوهر گرفت
آتش موسی عیان شد از درخت گل مگر
کز پی توحید بلبل نغمه دیگر گرفت
تا بلند آوازه گردد در مدیح شه هزار
بر فراز شاخه چون جا شیخ بر منبر گرفت
در ثنای شاه بلبل با نوای دل نواز
تهنیت گویان ز اوراق شجر دفتر گرفت
لب هنوز از ناز نگشوده شکوفه همچو گل
بر زبان حرف نخستین مدحت حیدر گرفت
شاید ار روید بجای لاله از خاک آفتاب
کافتاب دین لوا در عرصه خاور گرفت
شاید ار خیزد بجای گل ز گلشن لعل ناب
کافسر شاهنشی از فرهی گوهر گرفت
باز آن صیاد وحدت دام قدرت در فکند
وز دل حوت فلک تابنده انگشتر گرفت
افسر شاهنشهی ز اهریمن ناکس ستد
گوهر فرماندهی از دیو بد گوهر گرفت
کاخ ظلم و کفر و کین یکباره بی بنیاد شد
خانه ویران دین از دست حق آباد شد
عالم از ارجاس کفر و شرک شیطان پاک شد
جان ایمان شاد و قلب کفر و کین غمناک شد
دوست کانی جام باید نوش کرد از دست دوست
زیر پای دوستان دشمن سرش چون خاک شد
کوس آزادی زدند از چرخ تا هفتم زمین
نعره شادی بلند از خاک تا افلاک شد
دوستانرا سربلندی از سر گردون گذشت
چون سر دشمن ز پستی بسته بر فتراک شد
از منات سومین آمد پس از عزی ولات
کعبه ایمان بحمدالله بکلی پاک شد
درد دل را از سرور سینه ها مرهم رسید
زهر غم را از شفای کینه ها تریاک شد
صبح چونان ذوالفقار شه دل ظلمت شکافت
کز تتق شمع افق چون نور حق بر خلق تافت
شد عیان در کاخ ظلمانی فروغ ذوالجلال
گشت پیدا نور سبحانی ز سبحات جلال
بود پنهان چهره حق در حجاب لم یزل
گشت پیدا سر مطلق در سرای لایزال
نیر اعظم عیان گردید از برج شرف
خسرو خاور سوی کاخ حمل کرد انتقال
شد فروزان از مشبکهای مشکات وجود
وز ز جاج قدس و بزم انس مصباح جمال
شد هویدا بر ملایک سر مالایعلمون
بر خلایق آشکار گشت مهر بی مثال
گشت پیدا هر چه گیتی داشت مضمر در ضمیر
شد هویدا هر چه امکان داشت پنهان در خیال
نحس اکبر شد نهان در مغرب برج افول
سعد اکبر شد عیان در مشرق اوج کمال
اول فصل ربیع و غره ماه ربیع
حبذا از روز و شب، صد مرحبا بر ماه و سال
مستقم آمد ز دست شاه دین قسطاس عدل
چون بمیزان حمل شد روز و شبرا اعتدال
نوبهار دین حق شد فارغ از جور خزان
آفتاب شرع احمد گشت بیظل و زوال
نیر چرخ هدی را گشت ایام طلوع
اختر برج فنا را گشت هنگام زوال
آب روشن شد بکام دشمنان خون جگر
خون دشمن شد بکام دوستان آب زلال
بار دیگر شاه دین شمشیر کین بر کف گرفت
کنز مخفی را کلید از دست کی اعرف گرفت
چون خرد بر کف قلم در مکتب علم گرفت
دل رموز آموزی از اسرار لایعلم گرفت
در معلم خانه تعلیم اسماء، پیر عقل
کودک آسا بر دهان انگشت لا نعلم گرفت
بر سموات و زمین حمل امانت عرضه شد
از گرانباری امرش پشت گردون خم گرفت
از حجاب قدس نورش در سرای انس تافت
دست فیضش دامن خاک از گل آدم گرفت
صوت انی جاعل در هفت بندنای چرخ
دم دمید و شش جهت آواز زیر و بم گرفت
نغمه قالوا بلی رجع الصدا شد از الست
کوس وحدت از زمین تا قبه اعظم گرفت
داد منشور خلافترا چون توقیع وجود
نام آدم زیب طغرای لقد کرم گرفت
دست عهدش عهده از موسای بن عمران ستد
پای امرش نغمه از عیسای بن مریم گرفت
الغرض از جمله ذرات جهان دست الست
عهده عهد تولای علی محکم گرفت
با تمام انبیا همراه بود اما نهان
شد عیان چون نوراحمد در جهان پرچم گرفت
چونکه دوران نبوت را نهایت شد پدید
عالم ایجاد را دور ولایت شد پدید
شد فروزان بر فراز طور نار موسوی
نفس رحمن گشت بر عرش ولایت مستوی
سوخت صد عجل خوار از برق تیغ آبدار
چون عیان شد ذوالفقار شه چو دست موسوی
آتش سینا تجلی کرد در طور وجود
گفت اناالحق آشکارا از درخت معنوی
رمح شه همچون عصای پور عمران در کشید
در دهان صد مار سحر و اژدهای جادوی
تکیه زن آمد فریدون باز براورنگ جم
باز بستد جم ز اهریمن نگین خسروی
بار دیگر پای بر سر چشمه حیوان نهاد
خضر رهبر کش قدم وامانده بود از رهروی
شرک را تن ناتوان شد، کفر را قوت ضعیف
شرعرا بازو توانا، دین حقرا دل قوی
دین حق بنهاد بر سر افسر شاهنشهی
شرع احمد کرد در برباز دیبای نوی
قبضه شمشیر شد منشور انزلنا الحدید
بر زبان تیغ روشن آیت باس شدید
نور لاهوتی عیان در مظهر نارسوت شد
شکل نارسوتی فروغ مجمر لاهوت شد
دیو در زنجیر شد ابلیس بی تدبیر شد
چاه بابل بار دیگر محبس هاروت شد
نوحرا کشتی ز طوفان بر سر جودی رسید
رسته ذوالنون پیمبر از دهان حوت شد
دست داود از فلاخن سنگ قدرت کرد سر
آفت جان و فنای قالب جالوت شد
دشت از خون عدو شد رنگ مانند عقیق
تیغ جوهر دار حیدر غیرت یاقوت شد
کاخ امکانی ز مهر نور حق رونق فزود
چاه ظلمانی مکان و مسکن طاغوت شد
تیغ کین از دست شاه اولیاء چون برق زد
شعله گفتی آفتاب خاوران از شرق زد
ذوالفقار شه بر آمد بار دیگر از غلاف
حیدر صفدر درآمد بار دیگر در مصاف
باز آن سیمرغ هستی شیر جهان شپهر فکند
باز آن عنقای وحدت بازگشت از کوه قاف
از خیال سطوتش شیر فلک خم کرد پشت
از نهیب شوکتش کاو زمین بنهاد ناف
چرخ کجر و از دم تیغ کجش شد راست رو
دور گردون بازگشت از راه جور و اعتساف
باز از شرع پیمبر خاست تذویر و نفاق
باز از دین محمد رفت کفر و اختلاف
باز آن ماه منور چهره بگشود از خسوف
باز آن خورشید خاور رخ نمود از انکساف
شد خلافت چون مقرر بر شه دین بوتراب
گفت کافر از اسف یا لیتنی کنت تراب
چون بنای سقف این طاق مقرنس کرده اند
نام حیدر زیب این کاخ مقدس کرده اند
بهر فراشی بدرگاه رفیعش قدسیان
در بر چرخ نهم دیبای اطلس کرده اند
تا صعود آرند سوی درگهش، از ساق عرش
تا فراز نه فلک نه جا معرس کرده اند
تا بداند رتبه خویش و نهد از سر غرور
از جنابش عرشرانه پایه واپس کرده اند
وهم را در کنه ذاتش لال وابکم ساختند
عقل را در وصف قدرش گنگ و اخرس کرده اند
بهر سا روج درش خاکستر افلاک را
قدسیان در کوره امکان مکلس کرده اند
تا همانند دو قوس از طاق و ایوانش شود
پیش کاران پشت گردونرا مقوس کرده اند
ختم این نامه بنام سرور عالم کنم
تاختام چامه را مشکین دم از خاتم کنم
از ازل چون سقف این کاخ زیر جد ساختند
طاق و ایوانش بلند از نام احمد ساختند
فاضل جسمش که بود از جان و دل، نی آب و گل
بر گرفتند و سپس روح مجرد ساختند
در مقام جمع جمع آید بجمع آنکه بفرق
پس جموع کون از یک نام مفرد ساختند
از محمد وز علی بهر سجود قدسیان
هیکل توحیدی اندر کاخ سرمد ساختند
عهد یزدانی که شد معقود از صبح ازل
باز در شام آبد از نو مجدد ساختند
از سلیمان پاسبان بر بامشان در آسمان
بهر زینت گاه نه چرخ ممرد ساختند
چون علی عین محمد شد، محمد از علی
آفریدند و علی باز از محمد ساختند
در شبستان تجلی چارده مصباح نور
از ضیاء حضرت معبود موقد ساختند
بهر قلبی چارده قالب معین داشتند
بهر ماهی چارده منزل ممهجد ساختند
در میان مهر و قهر و حب و بغض این دو هفت
خلق را از عالی و دانی مردد ساختند
قرعه هرکس بمهر افتاد از صبح ازل
هشت جنت را بر او وقف موبد ساختند
قسمت هر کس به قهر افتاد تا شام ابد
هفت دوزخ را بر او حبس مخلد ساختند
تزهت احبابشان را نقش بندان قضا
قصر امکانرا ز نه گردون مشید ساختند
از ولاشان بهر دست اویز خلق از ساق عرش
تا زمین حبل المتین دین ممدد ساختند
کلک گوهر سلک جان بخش حبیب اندر مدیح
از دم روح القدس گوئی موید ساختند
تیر دلدوز زبانش را بهنگام هجا
بر دل اعدادی دین سهمی مسدد ساختند
حوریان بر گردن اندر خلد زین دلکش سخن
عقدها از در و یاقوت منضد ساختند
نعت آن شاهی که گیتی نامه ای از کلک اوست
نظم و نثر اختران از کلک گوهر سلک اوست
شمارهٔ ۷ - ترکیب بند: نام تو در نامه حی قدیمشمارهٔ ۹ - در مدح حضرت امیر مومنان: صبح چون خورشید خاور سرز مشرق بر کند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دامن این خیمه را دست سحر بالا گرفت
ساقی چرخ از می خور ساغر صهبا گرفت
هوش مصنوعی: دست سحر دامن این خیمه را بالا برد، و ساقی آسمان از شراب، جامی پر از می صهبا (رنگین و خوش رنگ) گرفت.
آهوی گردون سوار بره شد مانند شیر
یال و دم رنگین زخون، جادرصف هیجا گرفت
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از یک آهوی زیبا و با روحیهی آزاد است که در آسمانها پرواز میکند. به مانند شیر، با جلال و شکوهی خاص و با ظاهری رنگین، از خون و زندگی پرشور برخوردار است. این تصویر به نوعی به تلاقی زیبایی و قدرت اشاره دارد و نشان میدهد که چگونه این آهو در اوج هیجان و افرازش خود، به شکلی جذاب و دلربا در حرکت است.
بازگشت از دست ظلمت باز شاهنشاه روم
چون سکندر بار دیگر کشور دارا گرفت
هوش مصنوعی: بازگشت از تاریکی و ظلمت، شاهنشاه روم مانند سکندر دوباره سرزمین داریوش را به دست آورد.
خسرو خاور بکین با خیل اختر در غزا
رخت زی صحرا کشید و جای در بیدا گرفت
هوش مصنوعی: خسرو خاور به همراه گروهی از ستارگان در میدان نبرد به سوی بیابان رفت و در جایی از آن جا مستقر شد.
خور ز گلزار فلک چون لاله حمرا شگفت
روشنی از دیده صد نرگس شهلا گرفت
هوش مصنوعی: خورشید از باغ آسمان، مانند لالهای سرخ، با شگفتی نور خیرهکنندهای را میتاباند، نوری که از چشمهای صد نرگس زیبا دریافت میشود.
شهسوار خیل انجم پادشاه ملک چرخ
بهر قهر جیش ظلمت رایت حمرا گرفت
هوش مصنوعی: دلیر و برتر از همه، که در رهبری ستارهها و پادشاهی آسمانهاست، به منظور شکست ظلمت، پرچم قرمز خود را بر افراشته است.
شد سلیمان فلک را تکیه گه او رنگ جم
همچو شاه دین که جا بر تخت اوادنی گرفت
هوش مصنوعی: سلیمان به عنوان محبوبترین و ارزشمندترین شخصیت در آسمانها قرار گرفت، درست مثل اینکه رنگ جم (یک سنگ قیمتی) تحت سلطنت شاه دین قرار دارد و او بر تخت نشسته است.
تکیه شاه خاوران بر زمردین مسند نمود
همچو شاه دین که جابر مسند احمد نمود
هوش مصنوعی: سلطان شرق بر صندلی سبز و زیبا تکیه زد، مانند امیر دیندار که جابربن سلیم بر صندلی پیامبر تکیه زده بود.
صبحدم چون لاله در گلشن بکف ساغر گرفت
آتشی افروخت گل، باد صبا مجمر گرفت
هوش مصنوعی: در صبح زود، مانند لالهای در باغ، ساغری را در دست گرفت و با آن آتش عشق را روشن کرد. در این حال، بادهٔ صبا مشعل را برداشت و به این آتش افزود.
شد تنور لاله افروزان چنان کز شعله اش
آتش اندر جان اطفال چمن یکسر گرفت
هوش مصنوعی: تنور گلهای لاله به قدری داغ و سوزان شده که شعلههایش آتش را به جان تمام کودکان باغ منتقل کرده است.
باد نوروزی گلاب از چهره گل برکشید
آتش گلزار آب از دیده عبهر گرفت
هوش مصنوعی: باد بهاری عطر گل را از چهرهاش برمیدارد و آب گلزار به خاطر زیبایی و جاذبهاش از چشمان عبهر سرازیر میشود.
چشم نگرس بود مخمور از شراب صبحدم
باد صبح آمد خمار از دیده او برگرفت
هوش مصنوعی: چشمها به خاطر شراب صبحگاهی خمار بودند، اما با آمدن صبح، حالت خمار از چشمان او برداشته شد.
شد وزان باد بهاران باز بر رغم خزان
همچو دشت چین، گلستان نافه اذفر گرفت
هوش مصنوعی: بهار از راه رسید و با وزش بادهای خوش، گرچه پاییز در حال حاکمیت است، به زیبایی دشت چین گویی گلستانی پر از گل ایجاد شده است.
آذر گل در گلستان گشت چون بر دو سلام
قطره شبنم در او جا همچو بن آذر گرفت
هوش مصنوعی: آذر گل در گلستان شکوفا شد و مانند یک قطره شبنم بر او نشسته، به زیبایی و لطافت خود ادامه داد.
تکیه زن شد چون سلیمان گل باورنگ چمن
لحن داودی مگر مرغ سحر از سر گرفت
هوش مصنوعی: شخصی به قدرت و شکوه سلیمان تکیه زده و زیبایی و شادابی چمن را توصیف میکند. آیا مرغ سحر دوباره آواز خود را آغاز کرده است؟
غنچه اندر مهد چون عیسی بگفتن لب گشود
شاخه همچون مریم از روح القدس شوهر گرفت
هوش مصنوعی: غنچه در مهد مانند عیسی صحبت کرده و لبانش را باز کرد، در حالی که شاخه مانند مریم از روحالقدس همسر گرفت.
آتش موسی عیان شد از درخت گل مگر
کز پی توحید بلبل نغمه دیگر گرفت
هوش مصنوعی: آتش موسی که از درخت گل نمایان شد، نشان از آن دارد که بلبل به خاطر خداوند و یکتایی او، آهنگ و نغمهای دیگر سر داده است.
تا بلند آوازه گردد در مدیح شه هزار
بر فراز شاخه چون جا شیخ بر منبر گرفت
هوش مصنوعی: برای اینکه نام او در مدح پادشاه به بلندای آسمان برسد، مانند اینکه شیخ بر منبر نشسته، برای چینش کلمات و بیان حقایق به تلاش پرداخته است.
در ثنای شاه بلبل با نوای دل نواز
تهنیت گویان ز اوراق شجر دفتر گرفت
هوش مصنوعی: بلبل با صدای دلنشینش در ستایش شاه میخواند و همراه با شادی، برگهای درخت را به عنوان دفتر خود انتخاب کرده است.
لب هنوز از ناز نگشوده شکوفه همچو گل
بر زبان حرف نخستین مدحت حیدر گرفت
هوش مصنوعی: لبها هنوز از ناز و دلپسند بودن وا نشدهاند، مانند شکوفهای که تازه بر روی شاخه گل باز شده، حرف اول در ستایش حیدر را آغاز کرد.
شاید ار روید بجای لاله از خاک آفتاب
کافتاب دین لوا در عرصه خاور گرفت
هوش مصنوعی: شاید اگر از خاک لالهای رویید، تابش نور دین در شرق به شکلی درخشان و واضح ظهور کند.
شاید ار خیزد بجای گل ز گلشن لعل ناب
کافسر شاهنشی از فرهی گوهر گرفت
هوش مصنوعی: شاید اگر از باغ گل، گلهای سرخ خالصی بروید، به جای آن، زیبایی و ارزشهای بالا به دست میآید.
باز آن صیاد وحدت دام قدرت در فکند
وز دل حوت فلک تابنده انگشتر گرفت
هوش مصنوعی: دوباره آن شکارچی که در جستجوی وحدت است، دام قدرتش را پهن کرد و از دل ماهی بزرگ آسمان، یک انگشتر درخشان بهدست آورد.
افسر شاهنشهی ز اهریمن ناکس ستد
گوهر فرماندهی از دیو بد گوهر گرفت
هوش مصنوعی: فرماندهی و مقام بلند را از شخصیتی خیر و نیکو دریافت کرده است، در حالی که از موجودی شر و بیارزش دوری جسته و آن را کنار گذاشته است.
کاخ ظلم و کفر و کین یکباره بی بنیاد شد
خانه ویران دین از دست حق آباد شد
هوش مصنوعی: کاخی که با ظلم، کفر و خصومت ساخته شده بود، ناگهان بیپایه و اساس شد و خانهای که دین را در خود داشت، به لطف حق دوباره آباد گشت.
عالم از ارجاس کفر و شرک شیطان پاک شد
جان ایمان شاد و قلب کفر و کین غمناک شد
هوش مصنوعی: دنیا از زخم کفر و شرک شیطان آزاد شد. روح ایمان خوشحال و دل کفر و دشمنی غمگین گردید.
دوست کانی جام باید نوش کرد از دست دوست
زیر پای دوستان دشمن سرش چون خاک شد
هوش مصنوعی: باید از دست دوست نوشید و از محبت او بهرهمند شد، زیرا در مسیر دوستی، دشمنی زیر پای دوستان قرار میگیرد و به فراموشی سپرده میشود.
کوس آزادی زدند از چرخ تا هفتم زمین
نعره شادی بلند از خاک تا افلاک شد
هوش مصنوعی: آزادی را با صدای بلندی اعلام کردند و این شادی از زمین تا آسمان پیچید و همه جا را پر کرد.
دوستانرا سربلندی از سر گردون گذشت
چون سر دشمن ز پستی بسته بر فتراک شد
هوش مصنوعی: دوستان به خاطر تلاش و موفقیتهایشان از مشکلات و دشواریها عبور کردند، در حالی که دشمنان به خاطر ضعف و ناتوانیشان به زمین افتادند و تحقیر شدند.
از منات سومین آمد پس از عزی ولات
کعبه ایمان بحمدالله بکلی پاک شد
هوش مصنوعی: پس از عزی و لات، سومین منات آمد و به لطف خدا، ایمان از هر آلودگی پاک شد.
درد دل را از سرور سینه ها مرهم رسید
زهر غم را از شفای کینه ها تریاک شد
هوش مصنوعی: درد و غم دل را آرامشی از شادی و سرور به همراه دارد و تلخیهای زندگی که باعث کینه و ناراحتی میشوند، به نوعی به درمانی شفا بخش تبدیل میشوند.
صبح چونان ذوالفقار شه دل ظلمت شکافت
کز تتق شمع افق چون نور حق بر خلق تافت
هوش مصنوعی: صبح به مانند شمشیر ذوالفقار، دل تاریکی را شکافت و نور خورشید از افق همچون نور حقیقت بر موجودات تابید.
شد عیان در کاخ ظلمانی فروغ ذوالجلال
گشت پیدا نور سبحانی ز سبحات جلال
هوش مصنوعی: در کاخ تاریک، نور خداوندی به وضوح نمایان شد و روشناییای از زیبایی و جلال الهی درخشان گردید.
بود پنهان چهره حق در حجاب لم یزل
گشت پیدا سر مطلق در سرای لایزال
هوش مصنوعی: چهرهی حق همیشه در پردهای پنهان بود، اما در نهایت، حقیقت مطلق در مکانی ابدی و بینهایت نمایان میشود.
نیر اعظم عیان گردید از برج شرف
خسرو خاور سوی کاخ حمل کرد انتقال
هوش مصنوعی: نور عظیم و بزرگ به وضوح مشخص شد و از برج بلندی که نماد شرف است، به سمت شرق به کاخ منتقل شد.
شد فروزان از مشبکهای مشکات وجود
وز ز جاج قدس و بزم انس مصباح جمال
هوش مصنوعی: وجود انسان مانند مشبکهای چراغی روشن است که در آن نور و زیبایی تجلی یافته و به وسیلهی جاج قدس، فضایی روحانی و خوشایند ایجاد شده است. این زیبایی به معنای جذابیت و درخشش جمال الهی است.
شد هویدا بر ملایک سر مالایعلمون
بر خلایق آشکار گشت مهر بی مثال
هوش مصنوعی: بر فرشتگان رازهایی که نمیدانند، روشن شد و عشق بینظیر به خلق، نمایان گشت.
گشت پیدا هر چه گیتی داشت مضمر در ضمیر
شد هویدا هر چه امکان داشت پنهان در خیال
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دنیا وجود داشت، به تدریج نمایان شد و آنچه که در ذهن و خیال ممکن بود پنهان بماند، اکنون به وضوح آشکار گردید.
نحس اکبر شد نهان در مغرب برج افول
سعد اکبر شد عیان در مشرق اوج کمال
هوش مصنوعی: بدی بزرگ به طور پنهانی در غرب حضور یافت و خوشبختی بزرگ به وضوح در شرق نمایان شد.
اول فصل ربیع و غره ماه ربیع
حبذا از روز و شب، صد مرحبا بر ماه و سال
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و خوشحالی از آغاز فصل بهار و شروع ماه ربیع اشاره میکند. نویسنده ابراز رضایت و شادمانی از روزها و شبهای این فصل میکند و برای ماه و سال جدید آرزوی خوب و خوشامد مینماید.
مستقم آمد ز دست شاه دین قسطاس عدل
چون بمیزان حمل شد روز و شبرا اعتدال
هوش مصنوعی: از دست شاه دین، عدالت در دست قسطاس (ترازو) قرار گرفت و به مانند روز و شب به تعادل رسید.
نوبهار دین حق شد فارغ از جور خزان
آفتاب شرع احمد گشت بیظل و زوال
هوش مصنوعی: بهار دین حق با زنده شدن و رهایی از ستمهای فصل خزان فرارسیده است. نور شرع پیامبر احمد همواره تابان و بدون سایه و نقصان است.
نیر چرخ هدی را گشت ایام طلوع
اختر برج فنا را گشت هنگام زوال
هوش مصنوعی: زمانه همچون چرخ نیرومندی است که روزهای خوب و بد را در آغاز و پایان زندگی میچرخاند. در دورهای از زندگی، صبحی نو پدیدار میشود و در دورهای دیگر، ستارههای سپید با فروغی کمفروغتر غروب میکنند.
آب روشن شد بکام دشمنان خون جگر
خون دشمن شد بکام دوستان آب زلال
هوش مصنوعی: آب صاف و زلال به نفع دشمنان تبدیل شد و سبب خوشحالی آنها گردید، در حالی که خون و غم دشمنان به نفع دوستان جریانی شادیآور ایجاد کرد.
بار دیگر شاه دین شمشیر کین بر کف گرفت
کنز مخفی را کلید از دست کی اعرف گرفت
هوش مصنوعی: بار دیگر پادشاه دین، به دست سلاح انتقام را گرفت و کلید گنجینهای پنهان را از کسی که نمیشناسم، دریافت کرد.
چون خرد بر کف قلم در مکتب علم گرفت
دل رموز آموزی از اسرار لایعلم گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که عقل و دانایی با جستجوی علم همراه شوند، دل انسان از رازهایی که نامعلوم هستند، آگاهی مییابد.
در معلم خانه تعلیم اسماء، پیر عقل
کودک آسا بر دهان انگشت لا نعلم گرفت
هوش مصنوعی: در مدرسهای که نامها را آموزش میدهند، فردی که تجربه و دانش زیادی دارد، به آرامی و با دقت، انگشتش را بر روی دهان اشاره کرده تا نشان دهد که چه چیزهایی را نمیدانیم.
بر سموات و زمین حمل امانت عرضه شد
از گرانباری امرش پشت گردون خم گرفت
هوش مصنوعی: در آسمانها و زمین، مسئولیت سنگینی پیشنهاد شد که به خاطر سنگینی این موضوع، آسمانها نیز خم شدند.
از حجاب قدس نورش در سرای انس تافت
دست فیضش دامن خاک از گل آدم گرفت
هوش مصنوعی: نور مقدس او در دنیای دوستی و نزدیکی، میدرخشد و برکتش مانند دامن پُرارزش از خاک و گل آدمی را میگیرد.
صوت انی جاعل در هفت بندنای چرخ
دم دمید و شش جهت آواز زیر و بم گرفت
هوش مصنوعی: صوتی از من ایجاد میشود که در هفت آسمان بالای سر طنین انداز شده و در شش جهت، صدای زیر و بم پخش میشود.
نغمه قالوا بلی رجع الصدا شد از الست
کوس وحدت از زمین تا قبه اعظم گرفت
هوش مصنوعی: آنچه گفتند، بله، پژواک صدا از عالم الست ایجاد شد. صدای وحدت به سمت آسمان و قبهی اعظم بلند شد.
داد منشور خلافترا چون توقیع وجود
نام آدم زیب طغرای لقد کرم گرفت
هوش مصنوعی: منشور خلافت به عنوان یک سند مهم و معتبر، نقش و هویت آفرینش انسان را با امضای زیبای او به رسمیت میشناسد و نشان میدهد که او مورد کرامت و احترام قرار گرفته است.
دست عهدش عهده از موسای بن عمران ستد
پای امرش نغمه از عیسای بن مریم گرفت
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دست عهد خداوند به وسیله موسی، پیامبر بنیاسرائیل، گرفته شد و مسیح، پسر مریم، نغمهای از او، یعنی پیام یا آموزشهای الهی، گرفت. به نوعی صحبت از دریافت الهام و مسئولیت از سوی پیامبران است.
الغرض از جمله ذرات جهان دست الست
عهده عهد تولای علی محکم گرفت
هوش مصنوعی: هدف از تمام ذرات عالم این است که در زیر سایهی خداوند، پیمان عشق و محبت به علی (علیهالسلام) را به شدت بستند.
با تمام انبیا همراه بود اما نهان
شد عیان چون نوراحمد در جهان پرچم گرفت
هوش مصنوعی: با وجود اینکه او با تمام پیامبران بود، اما به طور پنهانی ظهور کرده و به روشنی مانند نور، پرچم خود را در جهان به اهتزار درآورد.
چونکه دوران نبوت را نهایت شد پدید
عالم ایجاد را دور ولایت شد پدید
هوش مصنوعی: زمانی که دوران پیامبری به پایان رسید، وجود جهان به شکل جدیدی به ظهور رسید و دورانی از ولایت و رهبری آغاز شد.
شد فروزان بر فراز طور نار موسوی
نفس رحمن گشت بر عرش ولایت مستوی
هوش مصنوعی: بر فراز کوه طور نوری درخشان و آتشین نمایان شد و نفس رحمان بر عرش ولایت قرار گرفت.
سوخت صد عجل خوار از برق تیغ آبدار
چون عیان شد ذوالفقار شه چو دست موسوی
هوش مصنوعی: صد عجل خوار از درخشش تیغ تیز و برّاق آسیب دیدند و سوختند، زمانی که ذوالفقار، شمشیر معروف شاه، نمایان شد که مانند دست موسی (پیامبر) بود.
آتش سینا تجلی کرد در طور وجود
گفت اناالحق آشکارا از درخت معنوی
هوش مصنوعی: آتش عشق و معرفت در کانون وجود انسان به ظهور میآید و به صورت واضحی بیان میکند که من حقیقت هستم، از درختی که نماد معنویت است.
رمح شه همچون عصای پور عمران در کشید
در دهان صد مار سحر و اژدهای جادوی
هوش مصنوعی: از دمیدن و جلوهگری ستارگان در آسمان مانند عصای موسی، جادوی خاصی در دل و جان موجودات سحری و خطرناک به وجود میآید. این تصویر به ما نشان میدهد که قدرتی خارقالعاده میتواند در برابر نیروهای ترسناک و افسون شده قرار گیرد.
تکیه زن آمد فریدون باز براورنگ جم
باز بستد جم ز اهریمن نگین خسروی
هوش مصنوعی: فریدون بازگشت و بر تخت سلطنت تکیه زد و دوباره نشانههای جاودانگی را از جم گرفت. او انگشتر سلطنتی را از اهریمن (نیروی شر) گرفت و به حکومت خود ادامه داد.
بار دیگر پای بر سر چشمه حیوان نهاد
خضر رهبر کش قدم وامانده بود از رهروی
هوش مصنوعی: خضر دوباره به کنار چشمهای رفت که حیوانات به آن آب مینوشیدند و به نظر میرسید که او دیگر نمیتواند راهش را ادامه دهد و گامهایش کند شده است.
شرک را تن ناتوان شد، کفر را قوت ضعیف
شرعرا بازو توانا، دین حقرا دل قوی
هوش مصنوعی: شرک به خاطر ضعف خود ناتوان شده است، کفر به واسطه قوتی که ندارد ضعیف است، اما دین حق با دل قویای که دارد، در برابر تمام اینها استقامت میکند.
دین حق بنهاد بر سر افسر شاهنشهی
شرع احمد کرد در برباز دیبای نوی
هوش مصنوعی: دین راستین به عنوان تاجی بر سر پادشاهی قرار گرفت و قوانین و اصول اسلامی به عنوان پوششی تازه و زیبا بر اجتماع نواخته شد.
قبضه شمشیر شد منشور انزلنا الحدید
بر زبان تیغ روشن آیت باس شدید
هوش مصنوعی: قدرت و تسلط بر شمشیر به معنای تجلی قدرت و قوت الهی است؛ مانند اینکه آهن را به وسیله الهام وحی به کسانی که توانمندی دارند، میدهد. به همین ترتیب، تیغ روشن نمایانگر نشانهای از قدرتی است که در آن نهفته است.
نور لاهوتی عیان در مظهر نارسوت شد
شکل نارسوتی فروغ مجمر لاهوت شد
هوش مصنوعی: نور الهی به وضوح در عالم مادی نمایان شد و ظهور آن مانند نور چراغی است که در دقت و زیبایی خود، ماهیت معنوی را به تصویر میکشد.
دیو در زنجیر شد ابلیس بی تدبیر شد
چاه بابل بار دیگر محبس هاروت شد
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیدن یک دیو به زنجیر کشیده شده و ابلیسی که به خاطر نداشتن تدبیر در وضعیت بدی قرار گرفته است، اشاره میشود. همچنین به چاهی اشاره شده که دوباره به مکانی برای زندانی کردن هاروت تبدیل شده است. این موارد نمادین از محدودیتها و تلههایی هستند که برای موجودات شر و ناپاک به وجود آمدهاند.
نوحرا کشتی ز طوفان بر سر جودی رسید
رسته ذوالنون پیمبر از دهان حوت شد
هوش مصنوعی: نوح در کشتی خود از طوفانی بزرگ عبور کرد و بر کوه جودی ایستاد. همچنین، ذوالنون، پیامبری که در دل ماهی به سر میبرد، از آنجا خارج شد.
دست داود از فلاخن سنگ قدرت کرد سر
آفت جان و فنای قالب جالوت شد
هوش مصنوعی: دست داود با استفاده از فلاخن سنگی، قدرتی پیدا کرد که جان جالوت را گرفت و او را به هلاکت رساند.
دشت از خون عدو شد رنگ مانند عقیق
تیغ جوهر دار حیدر غیرت یاقوت شد
هوش مصنوعی: دشت با خون دشمنان رنگین شد و همچون عقیق درخشید. تیغ جوهر دار حیدر (علی) غیرت و شجاعت را به یاقوت تبدیل کرد.
کاخ امکانی ز مهر نور حق رونق فزود
چاه ظلمانی مکان و مسکن طاغوت شد
هوش مصنوعی: کاخی که به خاطر محبت و نور خدا آباد شده است، در برابر چاهی تاریک است که مکانی برای ستمگران و طاغوتها به شمار میآید.
تیغ کین از دست شاه اولیاء چون برق زد
شعله گفتی آفتاب خاوران از شرق زد
هوش مصنوعی: تیغ انتقام از دست پادشاه اولیا چون برق درخشید و شعلهای به پا کرد، گویی که آفتاب خاور از شرق طلوع کرده است.
ذوالفقار شه بر آمد بار دیگر از غلاف
حیدر صفدر درآمد بار دیگر در مصاف
هوش مصنوعی: شمشیر ذوالفقار دوباره به دست شاه آمده و حیدر صفدر که همان علی (ع) است، دوباره برای نبرد آماده شده است.
باز آن سیمرغ هستی شیر جهان شپهر فکند
باز آن عنقای وحدت بازگشت از کوه قاف
هوش مصنوعی: به زودی دوباره پرنده افسانهای سیمرغ، که مظهر وجود و حقیقت است، درخشش خود را در جهان به نمایش خواهد گذاشت. همچنین، آن پرندهی عنقا، که نماد یگانگی و وحدت است، از قلههای دوردست کوه قاف باز خواهد گشت.
از خیال سطوتش شیر فلک خم کرد پشت
از نهیب شوکتش کاو زمین بنهاد ناف
هوش مصنوعی: از قدرت و عظمت او آسمان نیز سرش را خم کرده است و به خاطر زور و شوکتش، زمین خود را در برابرش تسلیم کرده و به او قامت بسته است.
چرخ کجر و از دم تیغ کجش شد راست رو
دور گردون بازگشت از راه جور و اعتساف
هوش مصنوعی: تحول و تغییراتی که در زندگی و جهان رخ میدهد، گاهی اوقات به شکل ناگهانی و غیرمنتظرهای پیش میرود. در این میان، مسیرهای نادرست و پیچیده به تدریج دوباره به سمت راست و درست باز میگردند. به عبارتی، هر چرخش و تغییری در زندگی میتواند به بازگشت به یک وضعیت متعادل و صحیح منجر شود.
باز از شرع پیمبر خاست تذویر و نفاق
باز از دین محمد رفت کفر و اختلاف
هوش مصنوعی: فتنه و نفاق دوباره از دین پیامبر شروع شد و کفر و اختلاف از آموزههای محمد فاصله گرفت.
باز آن ماه منور چهره بگشود از خسوف
باز آن خورشید خاور رخ نمود از انکساف
هوش مصنوعی: ماه زیبا دوباره چهره خود را از سایه پنهان بیرون آورد و خورشید نیز پس از غیبت خود دوباره در آسمان شرقی نمایان شد.
شد خلافت چون مقرر بر شه دین بوتراب
گفت کافر از اسف یا لیتنی کنت تراب
هوش مصنوعی: زمانی که خلافت بر اساس شایستگی و درستکاری به امام علی (علیهالسلام) سپرده شد، او با این وضعیت مواجه شد که کافر از حسرت میگفت کاش من هم فقط خاک بودم.
چون بنای سقف این طاق مقرنس کرده اند
نام حیدر زیب این کاخ مقدس کرده اند
هوش مصنوعی: درست همانطور که سقف این بنا با دقت و زیبایی طراحی شده، نام حیدر نیز به این کاخ مقدس جلوهی خاصی داده است.
بهر فراشی بدرگاه رفیعش قدسیان
در بر چرخ نهم دیبای اطلس کرده اند
هوش مصنوعی: به خاطر شرافت و بزرگی مهمانیاش، فرشتگان در اطراف او به زیبایی و لطافت خاصی آراستهاند و مانند پارچهای گرانبها، فضایی دلنشین و مجلل را فراهم کردهاند.
تا صعود آرند سوی درگهش، از ساق عرش
تا فراز نه فلک نه جا معرس کرده اند
هوش مصنوعی: برای رسیدن به درگاهش، از پایهی عرش تا بالای آسمانها، هیچ جایی باقی نمانده که نشانهای از خودش نگذاشته باشد.
تا بداند رتبه خویش و نهد از سر غرور
از جنابش عرشرانه پایه واپس کرده اند
هوش مصنوعی: تا بداند که چه جایگاهی دارد و از روی تکبر از مقامش، به شیوهای عرشگونه، به عقب برگردد.
وهم را در کنه ذاتش لال وابکم ساختند
عقل را در وصف قدرش گنگ و اخرس کرده اند
هوش مصنوعی: در اعماق وجودش، وهم را به حالتی بیصدا و ناتوان درآوردهاند و عقل را در توصیف ارزشش، خاموش و ناتوان کردهاند.
بهر سا روج درش خاکستر افلاک را
قدسیان در کوره امکان مکلس کرده اند
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان شده است که به واسطهی حرکت و جنبش دنیا و آسمان، موجودات ملکوتی در دنیای امکان به نوعی انسانی و زمینی شدهاند. به عبارت دیگر، در اینجا نوعی پیوند بین عالم بالا و زمین برقرار شده است که نشاندهندهی تاثیر و تداخل این دو حوزه در همدیگر است.
تا همانند دو قوس از طاق و ایوانش شود
پیش کاران پشت گردونرا مقوس کرده اند
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف زیبایی و شکوه معماری و هنر اشاره شده که به گونهای طراحی شده است که همچون قوسهای زیبایی بر بالای ساختمانها برقرار شدهاند. این قوسها نشاندهنده مهارت و ابتکار کسانی است که در ساخت آن تبحر داشتهاند و فضایی دلنشین و باشکوه را ایجاد کردهاند.
ختم این نامه بنام سرور عالم کنم
تاختام چامه را مشکین دم از خاتم کنم
هوش مصنوعی: در پایان این نامه میخواهم به نام رهبر و بزرگترین مخلوق خداوند اشاره کنم و پایان شعر را با عطر خوش و زیبایی، مانند عطر مشک که با خاتم همراه است، تکمیل کنم.
از ازل چون سقف این کاخ زیر جد ساختند
طاق و ایوانش بلند از نام احمد ساختند
هوش مصنوعی: از آغاز، وقتی که ساختار این کاخ را بنا کردند، آن را بر پایهای استوار قرار دادند و با نام احمد، شکوه و بلندی خاصی به آن بخشیدند.
فاضل جسمش که بود از جان و دل، نی آب و گل
بر گرفتند و سپس روح مجرد ساختند
هوش مصنوعی: این فرد با تمام وجود و از عمق جانش، فضیلت و ارزشهای خود را به دست آورد و تنها از ماده و ظاهر ساخته نشده، بلکه روحی خالص و آزاد از قید و بند دارد.
در مقام جمع جمع آید بجمع آنکه بفرق
پس جموع کون از یک نام مفرد ساختند
هوش مصنوعی: در مقام اجتماع، تمامی چیزها به یک وحدت میپیوندند، در حالی که از تنوع و تفاوتها شکل میگیرند. به عبارتی، بر اثر تنوع موجودات، نامی واحد و کلی برای آنها انتخاب شده است.
از محمد وز علی بهر سجود قدسیان
هیکل توحیدی اندر کاخ سرمد ساختند
هوش مصنوعی: محمد و علی به عنوان دو شخصیت بزرگ در اسلام، به قدسیان و فرشتگان این امکان را دادند که در تقرب به خداوند، به سجود بپردازند. در واقع، وجود آنها سبب شد تا در عالم ملکوت، بنای توحید و یکپارچگی الهی در کاخ جاودانهای بنا شود. این کاخ نمادی از وحدت و زیبایی خدا در کائنات است.
عهد یزدانی که شد معقود از صبح ازل
باز در شام آبد از نو مجدد ساختند
هوش مصنوعی: عهد الهی از همان ابتدای خلقت برقرار شده است و در پایان نیز دوباره به شکلی نوین تجدید میشود.
از سلیمان پاسبان بر بامشان در آسمان
بهر زینت گاه نه چرخ ممرد ساختند
هوش مصنوعی: سلیمان نگهبانی بر بامهایشان در آسمان قرار داده و بهعنوان زینت، جایی برای چرخش کهنهی زمین ساختهاند.
چون علی عین محمد شد، محمد از علی
آفریدند و علی باز از محمد ساختند
هوش مصنوعی: زمانی که علی ویژگیهای محمد را به خود گرفت، محمد نیز با الهام از علی به وجود آمد و علی دوباره از محمد الهام گرفته و شکل گرفت.
در شبستان تجلی چارده مصباح نور
از ضیاء حضرت معبود موقد ساختند
هوش مصنوعی: در مکانی که نور الهی تجلی پیدا کرده، چهارده چراغ روشن از روشنایی حضرت حق برپا شدهاند.
بهر قلبی چارده قالب معین داشتند
بهر ماهی چارده منزل ممهجد ساختند
هوش مصنوعی: برای هر قلبی، چهارده قالب مشخص تعیین کردند و برای هر ماه، چهارده منزل مقدس ساختند.
در میان مهر و قهر و حب و بغض این دو هفت
خلق را از عالی و دانی مردد ساختند
هوش مصنوعی: در میان محبت و تنفر، عشق و کینه، این دو گروه از انسانها را، چه از نیکان و چه از پستترها، دچار تردید و سردرگمی کردند.
قرعه هرکس بمهر افتاد از صبح ازل
هشت جنت را بر او وقف موبد ساختند
هوش مصنوعی: سرنوشت هر کس از آغاز خلقت مشخص شده است و بر اساس آن، هشت بهشت به او اختصاص داده شده که به نوعی نشاندهنده مقام و منزلت او است.
قسمت هر کس به قهر افتاد تا شام ابد
هفت دوزخ را بر او حبس مخلد ساختند
هوش مصنوعی: هر کسی که قسمت او به ناگویی و جفا افتاده، تا ابد گرفتار عذابهای هفتگانه دوزخ خواهد بود.
تزهت احبابشان را نقش بندان قضا
قصر امکانرا ز نه گردون مشید ساختند
هوش مصنوعی: دوستانشان به دست تقدیر، کاخ وجود را از نبودن آسمان ساختند.
از ولاشان بهر دست اویز خلق از ساق عرش
تا زمین حبل المتین دین ممدد ساختند
هوش مصنوعی: ولیاللهها برای یاریرسانی به مردم، رشتهای محکم از عرش تا زمین برقرار کردهاند که دین را در این مسیر تقویت میکند.
کلک گوهر سلک جان بخش حبیب اندر مدیح
از دم روح القدس گوئی موید ساختند
هوش مصنوعی: نقش و طرح زیبا و گرانبهای جانافزای محبوب، به گونهای است که گویا از نفس روحالقدس به وجود آمده و در ستایش او تماشاچیان را به وجد میآورد.
تیر دلدوز زبانش را بهنگام هجا
بر دل اعدادی دین سهمی مسدد ساختند
هوش مصنوعی: زبان او مانند تیری دردآور است که به هنگام بیان سخن، دل دشمنان دین را هدف قرار میدهد و به آنها آسیب میزند.
حوریان بر گردن اندر خلد زین دلکش سخن
عقدها از در و یاقوت منضد ساختند
هوش مصنوعی: حوریان به دور گردن در بهشت، به خاطر این سخن زیبا و دلنشین، عروسیها را با زینتهای گرانبها مانند یاقوت تزیین کردند.
نعت آن شاهی که گیتی نامه ای از کلک اوست
نظم و نثر اختران از کلک گوهر سلک اوست
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعری به توصیف و ستایش شخصیتی برجسته و بزرگ میپردازد. او بیان میکند که زندگی و سرنوشت مردم مانند کتابی است که با قلم این فرد نوشته شده است. همچنین، زیبایی و هنری که در نظم و نثر وجود دارد، از تواناییهای این شخص ناشی میشود و به او نسبت داده میشود. به طور کلی، این بیت به عظمت و تأثیرگذاری این شخصیت در زندگی و هنر اشاره دارد.