گنجور

شمارهٔ ۶ - ترکیب بند

ای گلرخ دلفریب خود کام
وی دلبر دلکش دل آرام
شد وقت که باز دور ایام
گامی بزند موافق کام
برخیز تو نیز آسمان وار
یکروز بکام ما بزن گام
بستان و بده بگو سرودی
برخیز و برو بیا بزن جام
چون خرمن گل بعشوه بنشین
چون سرو روان بجلوه بخرام
از شام بعیش کوش تا صبح
وز صبح بطیش باش تا شام
امروز بگو مگر چه روز است
تا گویمت این سخن باکرام
موجود شد از برای امروز
آغاز وجود تا بانجام
امروز ز روی نص قرآن
بگرفت کمال دین اسلام
امروز بامر حضرت حق
شد نعمت حق بخلق اتمام
امروز وجود پرده بر داشت
رخساره خویش جلوه گر داشت
امروز که روز دار و گیر است
می ده که پیاله دلپذیر است
چون جام دهی بما جوانان
اول بفلک بده که پیر است
از جام و سبو گذشت کارم
وقت خم و نوبت غدیر است
برد از نگهی دل همه خلق
آهوی تو سخت شیرگیر است
در عشوه آن دو آهوی چشم
گر شیر فلک بود، اسیر است
در چنبر آن دو هندوی زلف
خورشید سپهر دستگیر است
می نوش که چرخ پیر امروز
از ساغر خور پیاله گیر است
امروز بامر حضرت حق
بر خلق جهان علی امیر است
امروز بخلق گردد اظهار
آن سر نهان که در ضمیر است
آن پادشه ممالک جود
در ملک وجود بر سریر است
چندانکه بمدح او سرودیم
یک نکته ز صد نگفته بودیم
در دیده زباده خواب داری
بر چهره ز طره تاب داری
چون زلف پریش خویش بر خویش
پیچیده و اضطراب داری
در سر هوس قتال داری
در کف قدح شراب داری
با غم زدگان جدال داری
با دل شدگان عتاب داری
از عیش مگر نخفته ای دوش
کامروز بدیده خواب داری
دوشینه چه خورده ای که امروز
چشمان خوش خراب داری
حرفی ز لبت سوال کردم
از چشم دو صد جواب داری
بر نقطه خال از خط زلف
صد دائره مشگ ناب داری
چرخی که گهی شب و گهی روز
گه ماه و گه آفتاب داری
از زلف پریش و خط مشکین
صد دفتر و صد کتاب داری
ای ترک ختا مگر تو امروز
آهنگ ره صواب داری
یکبوسه ز وام ما ادا کن
اکنونکه که سر ثواب داری
تا کی ندهی زکاه این حسن
کافزون ز حد نصاب داری
مرغ دل ما نمود بسمل
گویا هوس کباب داری
امروز پیاله بی حساب آر
اندیشه گر از حساب داری
عالم همه هر چه بود و هستند
امروز بیک پیاله مستند
وقت است که باز جام گیریم
از لعل لب تو کام گیریم
آهوی رمیده دو چشمت
رام ار نشود، بدام گیریم
یکبوسه حلال وار از آن لب
گر میندهی، حرام گیریم
چشم تو بعشوه خون ماریخت
از لعل تو انتقام گیریم
از گیسوی تو گمند سازیم
از ابروی تو حسام گیریم
از صف زده خیل مژگانت
فوجی سپه نظام گیریم
یکرویه بدین سلیح و لشگر
ملک دو جهان بکام گیریم
امروز که عیش قدسیان است
ما نیز قدح مدام گیریم
خورشید می و هلال ساغر
از دست مه تمام گیریم
یک ره بحرم یکی بدیر است
ما زین دو بگو کدام گیریم
زهاد قدح ز حور و غلمان
ما از کف تو غلام گیریم
دستار کنیم رهن و جامی
از باده کشان بوام گیریم
هم باده علی الروس نوشیم
هم بوسه علی الدوام گیریم
جبریل صفت بیا در این بزم
ساغر بدهیم و جام گیریم
این نغمه بروز و شب سرائیم
وین زمزمه صبح و شام گیریم
از خلق جهان علی غرض بود
او جوهر و ما سوی عرض بود
بودند علی و ذات احمد
یکنور ببارگاه سرمد
چون عهد وجود گشت معهود
چون مهد شهود شد ممهد
آئینه شکافت از تجلی
یک جلوه بتافت در دو مشهد
یک شمع فروخت در دو روزن
یکروح شد از دو تن مجسد
عین هم و غیر هم چه حرفی
کش خوانی مد غم و مشدد
این نکته نه من ز خود سرایم
کش خوانده خدای نفس احمد
ای کائینه تحیر افزا
وی آئینه جمال سر مد
اسلام بنام تو است بر پا
ایمان بحسام تو مشید
ای وصف رخ تو بی تناهی
وی مدح لبت فزونتر از حد
تا روز ازل اگر بتکرار
تضعیف کنم حروف ابجد
از مدح تو یک ز صد نگویم
کاوصاف تو را نمیتوان عد
هرگز نکند خدا قبولش
آنرا که تو از نظر کنی رد
مهر تو اگر نبود در خلد
هرگز نشدی کسی مخلد
قهر تو اگر نبود در نار
هرگز نشدی کسی موبد
زاهد همه ساله مست نامت
عارف همه روزه مست جامت
ای اسم تو اصل هر مسما
وی جسم تو جان جمله اشیاء
وصف تو فزون ز حد امکان
مدح تو برون ز حد احصاء
در مدح تو سوره ایست یس
در وصف تو آیتی است طه
مداح نبی مدیح قرآن
گوینده جناب حق تعالی
گیتی همه قالب تواش روح
عالم همه صورت و تو معنی
در کاخ دوئی تو بودی اول
این است بیان نقطه با
از خصم تو گفت حق بقرآن
چندین بکنایه لات و عزی
یک جلوه ز چهره تو تابید
در بزمگه دنی تدلی
آنخال نهفته زیر گیسو
چون ماه گرفته لیل یلدا
از مهر رخش گرفت پرتو
وز عکس لبش فزود لالا
تابید بممکنات نورش
گردید عیان ذوات اشیاء
از نقطه حروف یافت ترکیب
وز حرف خطوط شد هویدا
زین نقطه که بود قطب ایجاد
هرچ از کم و بیش گشت پیدا
زین بیش سخن نمیتوان گفت
اینست کمال عقل دانا
زین تعمیه عقل حیرت افزود
تا لعل تو حل کند معما
چون پای خرد بگل فرو رفت
وز سر بگذشت آب دریا
این سر نهان نگفته خوشتر
وین راز درون نگفته اولی
جبریل بریخت پر در این کوی
گنجشگ کجا و صید عنقا
جائی که بسوخت بال جبریل
ما را دل و جان بسوزد آنجا
آنجا که عقاب پر بریزد
از پشه لاغری چه خیزد
روی تو که قبله صلوه است
مجموعه عالم صفات است
عنوان تجلی ظهور است
دیوان کمال حسن ذات است
افزون ز مدارج عقول است
بیرون ز جهات ممکنات است
سر دفتر مصحف وجود است
سر لوح کتاب کائنات است
جز مدح تو هر که هر چه گوید
دانسته یقین که ترهات است
ابروی تو قبله نماز است
گیسوی تو عروه نجات است
لعل لب تو که خود معما است
حلال جمیع مشکلات است
زلف کج تو که خود پریشان
بی شائبه جامع الشتات است
بر لعل لبت مگر خط سبز
خضر از پی چشمه حیات است
عهدی ز الست با تو بستیم
آنعهد همیشه با ثبات است
نوشد زلب تو کوثر آنکس
کز خط تو در کفش برات است
از چشمه قند میخورد آب
آنسبزه که نام او نبات است
وصف رخ تو نگفته خوشتر
این راز نهان نهفته خوشتر
آن پرده که پرده دار حق بود
بیرون ز جهات ما خلق بود
آن تکته که در کتاب ایجاد
دیباچه صفحه و ورق بود
در مکتب عشق و درس توحید
اطفال وجود را سبق بود
آن شاهد لاله رخ که در بزم
بر چهره اش از حیا عرق بود
آن چهره که در حجاب گیسو
پوشیده چه نور در عشق بود
آن شمع که در زجاجه نور
پیداچه صباح در شفق بود
امروز فکند زلف و گیسو
از چهره مهروش بیکسو
ای شاهد بزم بی زوالی
وی مهر سپهر لایزالی
آئینه مهر روی توحید
تمثال جهان بی مثالی
ای شوخ حریف بی محابا
وی ماه ظریف لا ابالی
بردی دل پیرسال خورده
ای یار جوان بخورد سالی
آسیب خرد بچهره و زلف
آشوب جهان بخط و خالی
یک جلوه ز عکس رویت افتاد
بر روی مظاهر و مجالی
خورشید و مه و ستاره و چرخ
زان جلوه عیان شدند حالی
ای گوهر درج لامکانی
وی اختر برج لایزالی
در چشم نه بلکه در ضمیری
در بزم نه بلکه در خیالی
درکشور حسن بی نظیری
در عالم عشق بی همالی
یکجرعه ز جام تو است جمشید
یک لمعه ز نور تو است خورشید
ای آینه جمال توحید
ای کائنه کمال تمجید
هم فاتحه صحیفه جود
هم خاتمه کتاب تایید
وصف تو برون ز عدو تعداد
مدح تو فزون زحد و تحدید
در وصف رخت ندیده گوید
هر کس سخنی بحدس و تقلید
در وصف تو آیتی است اخلاص
در مدح تو سوره ایست تحمید
ای نقطه زیر بای بسمل
انموزج داستان تجرید
کردی چه سفر ز کوی اطلاق
زی کشور قید و ملک تقیید
از نقطه خال دال زلفت
چون قافیه باز ذال گردید
گفتی چو بلب رسید جانت
خواهی رخ دلفریب من دید
صد بار بلب رسید جانم
در حسرت این خیال و امید
شد معرفت تو اصل توحید
دیباچه فصل و وصل توحید
خیز ای مه و سازگیر و بربط
ریزای بت ساده باده در بط
بط چیست خم و سبو کدام است
بر خیز و بریز باده در شط
ای تازه جوان که چهرت از خال
روزی است بتیره شب منقط
بالله که از این شراب احمر
یکجرعه مده بشیخ اشمط
آن شیخ دو مو که خورده صد تاب
موی زنخش چومار ارقط
ما گر بخوریم باده اولی است
شیخ ار نزند پیاله، احوط
من گر نوشم شوم خردمند
شیخ ار نوشد شود مخبط
شاهد چو خورد شود هشیوار
زاهد چو خورد شود مخلط
از روز ازل که کاتب صنع
بر لوح شهود زد قلم قط
بنگاشت بساق عرش از غیب
کلک ازلی خطی مقرمط
بر مصحف جود اولین سطر
بر لوح وجود آخرین خط
الله و محمد و علی بود
بانص جلی علی ولی بود
آئینه کبریا علی بود
مرات خدا نما علی بود
پیری که ببر نمود تشریف
از خلقت هل التی علی بود
شاهی که بسر نهاد دیهیم
از افسر انما علی بود
هر نامه که شد فرود از حق
در مدحت مرتضی علی بود
هر جلوه که کرد چهره دوست
بر خاطر اولیا، علی بود
هر نامه که از خدای جبریل
آورد بمصطفی علی بود
یک حرف بس است اگر کسی هست
در خانه که حرف با علی بود
آن نقطه با که پیش یکتا
پشتش بدعا دو تا علی بود
با ختم رسل عیان و پنهان
با سائر انبیاء علی بود
مقصود ز طوف حج و عمره
وز کعبه و ازمنی علی بود
مطلوب زر کن زمزم و حجر
از مروه و از صفا علی بود
بر موضع خاتم نبوت
آن کس که نهاد پا، علی بود
مجموعه ما سوی علی بود
انموزج ماوری علی بود
کام همه را روا علی بود
درد همه را دوا علی بود
دستی که بجود کشتی نوح
آورد باستوا، علی بود
آنکو بخلیل نارنمرود
بنمود گل و گیا، علی بود
آنحرف ندا که گفت یونس
در ظلمت بحر، یاعلی بود
آنکس که بدستش از دل حوت
ذوالنون بشد رها، علی بود
آنکس که عصا بدست موسی
بنمود چه اژدها، علی بود
آنکس که بنام اوست بسمل
بر مصحف اصطفا علی بود
بر قلب ولی که عرش رب است
آنکس که قداستوی علی بود
بر دوش نبی که برتر از عرش
آنکس که نمود جا، علی بود
آن کش به احد نمود احمد
از ناد علی ندا علی بود
شایسته هل اتی علی بود
زیبنده لافتی علی بود
هم اول و مبتدا علی بود
هم غایت و منتهی علی بود
آنکش بکتاب حضرت حق
فرمود بحق بنا، علی بود
آن شه که قبول خواهد از لطف
فرمود مدیح ما علی بود
این مدح بخورد ماست ورنه
کی در خور سرتقی علی بود
آن پرده فکن که پرده برداشت
ازلو کشف انغطاء علی بود
گر پرده ز چهره برفکندی
گفتی همه کس، خدا علی بود
بی پرده بگو علی خدا نیست
لیکن زخدای هم جدا نیست
یا من هو اول و آخر
یا من هو باطن و ظاهر
یا من هو شاهد و مشهود
یا من هو غائب و حاضر
یا من هو طالب و مطلوب
یا من هو حاضر و ناظر
یا من هو ساکن و ثابت
یا من هو سائر و دائر
یا من هو فاتح و خاتم
یا من هو غالب و قاهر
یا من هو عالم الخفیات
یا من هو سامع السرائر
یا من هو صارف البلیات
یا من هوا واقف الضمائر
فی مدحک لیس تکفی الاقلام
فی وصفک لاتفی المحابر
ما قلت من المدیح شیئا
واسود صحائف الدفاتر
آن نقطه توئی که میزند دور
بر گرد تو این همه دوائر
آن چهره تو نهان و ظاهر
در روی مجالی و مظاهر
این دفتر ما بآخر آمد
وصف تو نمیرسد بآخر
در روی تو از هدی اساریر
در موی تو از خدا سرائر
گیسوی تو همچو لیل یلدا
ابروی تو همچوسیف شاهر
ها وجهک فی دجی الظفائر
هاخدک فی عمی الغدائر
کاالشمس بدت من السحائب
کاالبدر انار فی الدیا جر
ای صاحب تخت و بخت و دیهیم
سلطان سریر هفت اقلیم
ای جلوه ای از رخ تو جنت
وی رشحه ای از لب تو تسنیم
آداب حقوق و بندگی را
کردی تو بجبرئیل تعلیم
وصفی ز رخ تو بود یسین
نعتی ز لب تو بود حامیم
مقصود تو بودی از فواتح
مطلوب تو بودی از خواتیم
هر شام و سحر که خم کند پشت
چرخت چو گدا برای تعظیم
بخشیش ز مهر دامنی زر
ریزیش ز ماه خرمنی سیم
در روز ازل قلم چه بنمود
بر لوح نقوش حسن ترقیم
از دور خط تو داشت سرمشق
وز لعل لب تو کرد ترسیم
از خط تو کرد دوره نون
وز لعل تو برد حلقه میم
از چشم تو بود چشمه صاد
وز زلف تو بود دامن جیم
با حب و عداوت تو ز آغاز
چون گشت بهشت و نار تقسیم
وز خلد عدو چه دارد امید
از نار حبیب کی کند بیم
الخلد حلیف من یوالیک
و النار الیف من یعادیک
ای روی تو هادی مسالک
وی موی تو وادی مهالک
رویت تابان چو صبح روشن
مویت تاری چه لیل حالک
ای عقده گشای هر چه مشگل
ای راهنمای هر که سالگ
مفتاح الخلد فی یمینک
اقلید النار فی شمالک
آن وجه خدا توئی که باقیست
جز تو همه فانی است وهالک
الشمس ینیر من ضیائک
والکون یمیر من نوالک
فراش نعیم تو است رضوان
جلاد جحیم تو است مالک
رخسار تو ماه لیله البدر
گیسوی تو شام لیله القدر
شاهی که امیر لوکشف بود
کشاف طلسم ما عرف بود
در بحر وجود و درج امکان
پوشیده چه لولوی صدف بود
او چون خور و ماوری سیاهی
او چون درو ماهوی خزف بود
بر چهره اش از حیا غباری
چون بدر که بر رخش کلف بود
از بهر نثار مقدمش عقل
جان و دل و دیدگان بکف بود
بشکست چو این صدف در این بحر
دیدم در وادی نجف بود
وصفش ز خرد سئوال کردم
آن بر در این سخن خرف بود
دیوان مصاحف ظهور است
عنوان محائف شرف بود
شایسته بزم حضرت حق
زان گشت که تحفه التحف بود
شمشاد قدش بگلشن قدس
زیبنده وراست چون الف بود
پشتش چوبه بندگی دو تا شد
آن حرف الف چو حرف باشد
ای روی تو اوضح الدلائل
وی موی تو اقرب الوسائل
ای مهر تو اسطع البراهین
وی زلف تو اقطع الدلائل
پیشت بنشان بندگی چرخ
بر بسته زکهکشان حمائل
قلبی تو و دیگران قوالب
روحی تو دیگران هیاکل
آن بحر عطا توئی که هرگز
چشم فلکت ندیده ساحل
آن مهر صفاتوئی که از وی
اجرام زمین نگشت حائل
آن نقطه توئی که میزند دور
برگرد تو جو زهر و مائل
آن قطب توئی که میدهد چرخ
تدویر مه و مدیر و حامل
دیوان صحائف ظهورات
عنوان مصاحف فضائل
نی مهر فلک بدین کمالات
نی چهر ملک بدین شمائل
در طلعت تو شده هویدا
تمثال اواخر و اوائل
بر بسته خرد لب از تکلم
تا لعل تو حل کند مسائل
جبریل چو طفل چوب در مشت
نزد تو بلب نهاده انگشت
یا من هو مظهر العجائب
یا من هو مظهر الغرائب
یا من هو قادر و قاهر
یا من هو طالب و غالب
یا من هو حاضر و ناظر
یا من هو شاهد و غائب
یا من هو سائر و دائر
یا من هو طالع و غارب
یا من هو منجز المواعید
یا من هو منجح المطالب
یا من هو قاتل الطواغیت
یا من هو قامع الکتائب
ای تیغ تو همچو برق لامع
وی تیر تو چون شهاب ثاقب
تنساق لبابک المطایا
تزجی لجنابک النجائب
در وصف مدائح تو عاجز
صد صابی و صد هزار صاحب
در نعت فضائل تو ابکم
صد صابر و صد هزار صائب
یا من هو دافع البلایا
یا من هو عالم العواقب
جانم بلب آمد از اعادی
روزم بشب آمد از نواصب
قدا ذاق من العدی الاحباء
فی غیبته سبطک المصائب
قد عاد من العد العوادی
قد ناب من النوی النوائب
بر جان ضعیف ما ببخشا
یا من هو طالب و غالب
برگیر بدست تیغ و بگذار
در دست مهین امیر صاحب
پور تو که در همه عوالم
بر مسند امر تو است نائب
یک بوسه بزن بچشم مستش
وان تیغ دو سر بده بدستش
بر بند میان بذوالفقارش
بگشا گره از میان کارش
هر آیت و منقبت که داری
در پیش بنه بیادگارش
گیسو بگشا ز چین و تابش
رخساره بشوی از غبارش
بر گیر ز خواب صبحگاهان
آن نرگس مست پر خمارش
بر دار ز چهر مهر سیما
آن زلف پریش بیقرارش
ای دور فلک به پیچ تا روز
گرد شب تار انتظارش
بنشان بسریر اقتدارش
بفرست بصف کارزارش
گر چرخ سرش زحکم پیچد
از بند مجره کن مهارش
برعکس توالی ار زند دور
معکوس نما ره مدارش
از شرق عنان خور بگردان
وز جانب غرب سر بر آرش
قلابه چرخ را فرو پیچ
تا سیر کند باختیارش
آن گل که خزان و دی نکرده است
پژمرده عذار چون بهارش
آن ماه دو هفته ای که از عمر
افزون شده سال از هزارش
برنا و جوان چو عقل پیر است
شیر است نه بلکه شیر گیر است
ای چرخ کهن بطلعت نو
از روی تو مه گرفته پرتو
بندی ز کمند تو مجره
نعلی ز سمند تو مه نو
از حزم تو شد زمین گرانبار
وز عزم تو شد فلک سبک رو
در بزم سراید از تانی
در رزم نماید از تک و دو
حزمت بزمین که اینچنین باش
عزمت بفلک که آنچنان رو
چرخ ار نه بکام تو زند دور
گامی بزن و ببام او شو
وان دشنه تیز ماه بر گیر
و این خوشه نارسیده بدرو
چندانکه بلا به پیر دهقان
افسون کندت ز حیله، مشنو
از شمع هلال دور کن نور
وز مشعل خور فرو نشان ضو
ای چاکر درگه تو قیصر
وی بنده محفل تو خسرو
جان بر لب و دل بجان رسیده است
و این کارد باستخوان رسیده است
شمشیر تو در غلاف تا کی
گیتی بتو در خلاف تا کی
آن خال بزیر زلف تا چند
و این نافه نهان بناف تا کی
اکسیر نمط نهفته تا چند
سیمرغ صفت بقاف تا کی
این ذلت و انکسار تا چند
و این محنت و اعتساف تا کی
از دشمن و دوست طعنه تا چند
این فرقت و اختلاف تا کی
از خر صفتان سگ طبیعت
این باد بروت و لاف تا کی
از خوک رخان خرس سیرت
این یاوه و این گزاف تا کی
در دین نبی خلاف تا چند
از راه حق انحراف تا کی
از اهل دغا تقیه تا چند
بر کفر خود اعتراف تا کی
تا چند نگشته گرد کویت
و این کعبه نشد طواف تا کی
از دیده مردم ار چه دوری
در دیده دیده عین نوری
مهر رخ تو نهفته تا چند
راز دل ما نگفته تا چند
آن نرگس نیمخواب مخمور
چون بخت حبیب خفته تا چند
آن مهر وفا بابر تا کی
وان بدر صفا گرفته تا چند
در سینه دل حبیب بیدل
از آتش هجر تفته تا چند
بگذشت هزار سال افزون
در پرده مه دو هفته تا چند
روی تو ندیده واستانت
هر صبح مژه نرفته تا چند
گفتی و شنفتی و ندیدیم
این گفته و این شنفته تا چند
روی تو تمامتر ظهوری است
تا دیدن دیده از قصوری است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای گلرخ دلفریب خود کام
وی دلبر دلکش دل آرام
هوش مصنوعی: ای خوشصورت و دلربا، از زیبایی خود لذت ببر؛ تو دلبر زیبایی هستی که آرامش را به دل‌ها می‌بخشی.
شد وقت که باز دور ایام
گامی بزند موافق کام
هوش مصنوعی: زمانی فرارسیده که دوران زندگی فرصتی فراهم آورد تا مطابق با آرزوها و خواسته‌هایم قدم بردارم.
برخیز تو نیز آسمان وار
یکروز بکام ما بزن گام
هوش مصنوعی: برخیز و مانند آسمان، یک روز با نشاط و شگفتی قدمی به سوی ما بردار.
بستان و بده بگو سرودی
برخیز و برو بیا بزن جام
هوش مصنوعی: برو و شادباش را بگو، پا بلند کن و برو، بیا و بزن جام را پر کن.
چون خرمن گل بعشوه بنشین
چون سرو روان بجلوه بخرام
هوش مصنوعی: زمانی که میدانید زیبایی و لطافت گل‌ها را به نمایش بگذارید، مانند سروی که با زیبایی و وقار حرکت می‌کند، با طراوت و شگفتی خود در محیط حضور داشته باشید.
از شام بعیش کوش تا صبح
وز صبح بطیش باش تا شام
هوش مصنوعی: از صبح تا شام از شادی و لذت زندگی کن و از شام تا صبح از خوشی‌های شب بهره‌مند شو.
امروز بگو مگر چه روز است
تا گویمت این سخن باکرام
هوش مصنوعی: امروز را بگو که چه روزی است تا من این حرف را به تو بزنم.
موجود شد از برای امروز
آغاز وجود تا بانجام
هوش مصنوعی: این بیت بیان می‌کند که موجودیت و وجود چیزی برای امروز آغاز شده است و تا انتها ادامه خواهد یافت. به عبارتی، هر چیزی که امروز وجود دارد، آغازش در همین زمان است و به سوی آینده پیش می‌رود.
امروز ز روی نص قرآن
بگرفت کمال دین اسلام
هوش مصنوعی: امروز با توجه به متن قرآن، دین اسلام به کمال رسید.
امروز بامر حضرت حق
شد نعمت حق بخلق اتمام
هوش مصنوعی: امروز به نیروی خداوند، نعمت‌های الهی به پایان رسید و بر روی مردم کامل شد.
امروز وجود پرده بر داشت
رخساره خویش جلوه گر داشت
هوش مصنوعی: امروز پرده کنار رفت و چهره‌اش را به نمایش گذاشت.
امروز که روز دار و گیر است
می ده که پیاله دلپذیر است
هوش مصنوعی: امروز که روز شادی و سرور است، بیا تا از خوشی و لذت زندگی بهره‌مند شویم.
چون جام دهی بما جوانان
اول بفلک بده که پیر است
هوش مصنوعی: وقتی به جوانان جام می‌دهی، به آسمان نگاهی بینداز که نشانه‌ای از پیری در آن است.
از جام و سبو گذشت کارم
وقت خم و نوبت غدیر است
هوش مصنوعی: زمانه‌ای که من در آن هستم، دیگر به شوق شراب و باده‌نوشی نمی‌گذرد. اکنون نوبت جشن بزرگ و اهمیتی والاتر است که باید بدان توجه کنم.
برد از نگهی دل همه خلق
آهوی تو سخت شیرگیر است
هوش مصنوعی: به خاطر یک نگاه تو، دل همه‌ی مردم به دست تو افتاده است. تو مانند آهویی هستی که به شدت در دام است.
در عشوه آن دو آهوی چشم
گر شیر فلک بود، اسیر است
هوش مصنوعی: اگر آن دو چشم مانند آهویی زیبا و قلقلک‌دهنده باشند، حتی شیر آسمان نیز در برابر آنها به اسیری درمی‌آید.
در چنبر آن دو هندوی زلف
خورشید سپهر دستگیر است
هوش مصنوعی: در حلقه‌ی آن دو موی زیبا که مانند زلف خورشید در آسمان است، ذهن و دل در بند محبت و زیبایی آن گرفته شده‌اند.
می نوش که چرخ پیر امروز
از ساغر خور پیاله گیر است
هوش مصنوعی: امروز که زمان به مرور گذر می‌کند، از زندگی لذت ببر و از نوشیدنی‌ها بهره‌مند شو، چرا که این دوران، به مانند یک پیاله پر از خوشی‌های زودگذر است.
امروز بامر حضرت حق
بر خلق جهان علی امیر است
هوش مصنوعی: امروز به فرمان خداوند، علی به عنوان امیر بر عالم حاکم است.
امروز بخلق گردد اظهار
آن سر نهان که در ضمیر است
هوش مصنوعی: امروز راز درون هر کس به نمایش گذاشته می‌شود و آنچه که در دل‌ها نهفته است، آشکار خواهد شد.
آن پادشه ممالک جود
در ملک وجود بر سریر است
هوش مصنوعی: آن پادشاهی که در دنیای سخاوت و بخشش سرآمد است، بر تخت وجود نشسته و حاکمیت دارد.
چندانکه بمدح او سرودیم
یک نکته ز صد نگفته بودیم
هوش مصنوعی: هرچقدر که ما درباره او مدح و ستایش کردیم، باز هم یک نکته از هزاران نکته را نگفته‌ایم.
در دیده زباده خواب داری
بر چهره ز طره تاب داری
هوش مصنوعی: در چشمان تو خواب و آرامش وجود دارد و بر روی چهره‌ات زیبایی و درخشش از موهایت نمایان است.
چون زلف پریش خویش بر خویش
پیچیده و اضطراب داری
هوش مصنوعی: وقتی که موهای پریشان خود را به هم پیچیده‌ای و دچار آشفتگی هستی.
در سر هوس قتال داری
در کف قدح شراب داری
هوش مصنوعی: در وجود تو اشتیاق به جنگ و نبرد موج می‌زند و در دستت لیوانی پر از شراب است.
با غم زدگان جدال داری
با دل شدگان عتاب داری
هوش مصنوعی: تو با کسانی که غمگین هستند، درگیر هستی و با آنهایی که دل‌شکسته‌اند، به تندی صحبت می‌کنی.
از عیش مگر نخفته ای دوش
کامروز بدیده خواب داری
هوش مصنوعی: تنها لذت شب گذشته را از خواب نرفته‌ای حس می‌کنی، امروز در چشم‌هایت خواب و پذیرش ندارید.
دوشینه چه خورده ای که امروز
چشمان خوش خراب داری
هوش مصنوعی: دیشب چه چیزی خورده‌ای که امروز چشمانت این‌قدر زیبا و دلربا به نظر می‌رسند؟
حرفی ز لبت سوال کردم
از چشم دو صد جواب داری
هوش مصنوعی: از تو پرسیدم چیزی، اما از چشمانت پاسخ‌های زیادی می‌بینم.
بر نقطه خال از خط زلف
صد دائره مشگ ناب داری
هوش مصنوعی: بر نقطه سیاه روی خط زلف، صد دایره عطر خوش و ناب داری.
چرخی که گهی شب و گهی روز
گه ماه و گه آفتاب داری
هوش مصنوعی: چرخ زمانی که گاهی شب است و گاهی روز، و گاهی تحت نور ماه و گاهی زیر تابش آفتاب می‌چرخد.
از زلف پریش و خط مشکین
صد دفتر و صد کتاب داری
هوش مصنوعی: از پیچیدگی زلف زیبا و خط سیاه تو، تعداد زیادی دفتر و کتاب پر از شعر و داستان ایجاد کرده‌ام.
ای ترک ختا مگر تو امروز
آهنگ ره صواب داری
هوش مصنوعی: ای دختر زیبا، آیا امروز قصد داری که راه درست را پیش بگیری؟
یکبوسه ز وام ما ادا کن
اکنونکه که سر ثواب داری
هوش مصنوعی: اکنون که فرصت پاداش گرفتن داری، یک بوسه از قرض ما را به جا بیاور.
تا کی ندهی زکاه این حسن
کافزون ز حد نصاب داری
هوش مصنوعی: تو چه زمانی حق این زیبایی بی‌نظیر را نمی‌پردازی و همچنان از حد و حدود آن فراتر می‌روی؟
مرغ دل ما نمود بسمل
گویا هوس کباب داری
هوش مصنوعی: مرغ دل ما نشان داد که به نظر می‌رسد آرزوی کباب‌ شدن را دارد.
امروز پیاله بی حساب آر
اندیشه گر از حساب داری
هوش مصنوعی: امروز بی‌ملاحظه و بی‌توجهی به حواشی و محاسبات، از تفکر و اندیشه لذت ببر. اگر درگیر حساب و کتاب هستی، این لحظه را غنیمت بشمار.
عالم همه هر چه بود و هستند
امروز بیک پیاله مستند
هوش مصنوعی: امروز همه آنچه که وجود دارد و بوده‌اند، در یک پیاله و به شکل الکلی مست شده‌اند.
وقت است که باز جام گیریم
از لعل لب تو کام گیریم
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسیده است که دوباره از زیبایی لب‌های تو نوشیدنی بنوشیم و لذت ببریم.
آهوی رمیده دو چشمت
رام ار نشود، بدام گیریم
هوش مصنوعی: اگر چشمانت که مانند آهو هستند، رام و آرام نشوند، ما آنها را به دام خواهیم آورد.
یکبوسه حلال وار از آن لب
گر میندهی، حرام گیریم
هوش مصنوعی: اگر از آن لب گرمی یک بوسه حلال به من بدهی، ما آن را حرام می‌دانیم.
چشم تو بعشوه خون ماریخت
از لعل تو انتقام گیریم
هوش مصنوعی: چشم تو با ناز و کرشمه‌اش، مانند ماری که خون می‌ریزد، از زیبایی‌ات می‌خواهد که انتقام بگیرد.
از گیسوی تو گمند سازیم
از ابروی تو حسام گیریم
هوش مصنوعی: از موهایت قنادی می‌سازیم و از ابرویت شمشیری می‌گیریم.
از صف زده خیل مژگانت
فوجی سپه نظام گیریم
هوش مصنوعی: از میان انبوه مژگان تو، سپاهیان عشقت را سازماندهی می‌کنیم.
یکرویه بدین سلیح و لشگر
ملک دو جهان بکام گیریم
هوش مصنوعی: با یکدست و به وسیله این سلاح و ارتش، می‌خواهیم دو جهان را به تسخیر خود درآوریم.
امروز که عیش قدسیان است
ما نیز قدح مدام گیریم
هوش مصنوعی: امروز که خوشی و شادی موجودات آسمانی است، ما نیز باید همیشه جام بگیریم و لذت ببریم.
خورشید می و هلال ساغر
از دست مه تمام گیریم
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تصویر زیبایی از خورشید و هلال می‌پردازد. او می‌گوید که می‌توانیم از شراب و زیبایی آن لذت ببریم و آن را مانند خورشید و هلال در دستان خود بگیریم. این تصویر نمادی از شادی و غنای لحظه‌هاست که باید از آن بهره‌برداری کرد.
یک ره بحرم یکی بدیر است
ما زین دو بگو کدام گیریم
هوش مصنوعی: ما در بین یک راه به سمت حرم و یک راه به سمت دیر قرار داریم، حالا بگویم از این دو کدام را برگزینیم.
زهاد قدح ز حور و غلمان
ما از کف تو غلام گیریم
هوش مصنوعی: به زاهدان می‌گویم که ما از نعمت‌های بهشتی، مانند شراب و جوانان زیبا، بهره‌مند خواهیم شد و این نعمت‌ها را از دستان تو، که بر ما سروری داری، خواهیم گرفت.
دستار کنیم رهن و جامی
از باده کشان بوام گیریم
هوش مصنوعی: بیایید با هم به شادی و خوشگذرانی بپردازیم و در کنار هم با نوشیدن شرابی دلنشین، از زندگی لذت ببریم.
هم باده علی الروس نوشیم
هم بوسه علی الدوام گیریم
هوش مصنوعی: بیایید هم از شراب لذت ببریم و هم همیشه یکدیگر را ببوسیم.
جبریل صفت بیا در این بزم
ساغر بدهیم و جام گیریم
هوش مصنوعی: به جمع ما بیا، مانند جبرئیل که فرشته‌ای بزرگ است، به ما ملحق شو و به ما نوشیدنی بده تا با هم بگوییم و بنوشیم.
این نغمه بروز و شب سرائیم
وین زمزمه صبح و شام گیریم
هوش مصنوعی: ما در روز و شب آواز می‌خوانیم و این نغمه را در صبح و شام ادامه می‌دهیم.
از خلق جهان علی غرض بود
او جوهر و ما سوی عرض بود
هوش مصنوعی: علی هدف آفرینش جهان بود و او اصل و جوهر تمامی وجود است، در حالی که باقی چیزها تنها جنبه‌های ظاهری و عرضی هستند.
بودند علی و ذات احمد
یکنور ببارگاه سرمد
هوش مصنوعی: علی و ذات محمد در یک نور واحد در مقابل بارگاه ابدیت قرار داشتند.
چون عهد وجود گشت معهود
چون مهد شهود شد ممهد
هوش مصنوعی: زمانی که وجود پیدا کرد و آنچه از قبل مقرر شده بود به حقیقت پیوست، آن لحظه‌ای بود که شناخت و آگاهی به وجود آمد و زمینه‌ها فراهم شد.
آئینه شکافت از تجلی
یک جلوه بتافت در دو مشهد
هوش مصنوعی: آینه به خاطر تجلی یک چهره درخشان شکست و نور آن در دو مکان پراکنده شد.
یک شمع فروخت در دو روزن
یکروح شد از دو تن مجسد
هوش مصنوعی: یک شمع در دو پنجره روشن شد و از دو جسم، یک روح یکی شدند.
عین هم و غیر هم چه حرفی
کش خوانی مد غم و مشدد
هوش مصنوعی: در این بیت به بررسی عواطف و احساسات می‌پردازد. شاعر می‌گوید که میان شباهت‌ها و تفاوت‌ها، نمی‌توان جایی برای ابراز غم و اندوه پیدا کرد. در واقع، او اشاره دارد که در میان این تضادها، دیگر نیازی به بیان ناراحتی نیست.
این نکته نه من ز خود سرایم
کش خوانده خدای نفس احمد
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که من این نکته را از خودم نمی‌گویم، بلکه این موضوع را از منبعی معتبر و الهی شنیده‌ام.
ای کائینه تحیر افزا
وی آئینه جمال سر مد
هوش مصنوعی: ای موجود شگفت‌انگیز و حیرت‌آور، تو همچون آینه‌ای هستی که جمال و زیبایی دلربا را به نمایش می‌گذارد.
اسلام بنام تو است بر پا
ایمان بحسام تو مشید
هوش مصنوعی: اسلام به خاطر تو برقرار است و ایمان به وسیله شمشیر تو مستحکم می‌شود.
ای وصف رخ تو بی تناهی
وی مدح لبت فزونتر از حد
هوش مصنوعی: تو زیبایی‌ات وصف‌ناپذیر است و ستایش از لبت بیش از اندازه است.
تا روز ازل اگر بتکرار
تضعیف کنم حروف ابجد
هوش مصنوعی: اگر از روز ازل شروع کنم و حرف‌های ابجد را به صورت مکرر تضعیف کنم، باعث می‌شود که همه چیز ضعیف شود.
از مدح تو یک ز صد نگویم
کاوصاف تو را نمیتوان عد
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم از ویژگی‌ها و صفات تو به اندازه کافی بگویم، زیرا تو آن‌قدر برجسته‌ای که هیچ کلامی قادر به توصیف تو نیست.
هرگز نکند خدا قبولش
آنرا که تو از نظر کنی رد
هوش مصنوعی: هرگز خدا کسی را که تو از چشم می‌اندازی، قبول نمی‌کند.
مهر تو اگر نبود در خلد
هرگز نشدی کسی مخلد
هوش مصنوعی: اگر محبت تو نبود، هیچکس در بهشت جاودانه نمی‌شد.
قهر تو اگر نبود در نار
هرگز نشدی کسی موبد
هوش مصنوعی: اگر قهر تو نبود، هیچ کس در آتش نمی‌سوخت و موبدی به وجود نمی‌آمد.
زاهد همه ساله مست نامت
عارف همه روزه مست جامت
هوش مصنوعی: زاهد هر سال به خاطر نام تو مست می‌شود و عارف هر روز به خاطر می‌ات سرمست است.
ای اسم تو اصل هر مسما
وی جسم تو جان جمله اشیاء
هوش مصنوعی: ای نام تو سرچشمه‌ و اساس هر چیزی که نام دارد، و ای جسم تو روح و جان تمامی موجودات.
وصف تو فزون ز حد امکان
مدح تو برون ز حد احصاء
هوش مصنوعی: توصیف زیبایی‌های تو فراتر از آنچه ممکن است است و ستایش تو از آنچه قابل شمارش باشد، بالاتر است.
در مدح تو سوره ایست یس
در وصف تو آیتی است طه
هوش مصنوعی: در مدح و ستایش تو، سوره یس همانند یک نشانه و آیت از تو، یعنی آیه طه وجود دارد.
مداح نبی مدیح قرآن
گوینده جناب حق تعالی
هوش مصنوعی: مداح پیامبر، ستایشگر قرآن و سخنگوی خداوند متعال است.
گیتی همه قالب تواش روح
عالم همه صورت و تو معنی
هوش مصنوعی: تمام جهان شکل تو است و روح جهانیان همانند تو صورت دارد و تو خود معنی آن‌ها هستی.
در کاخ دوئی تو بودی اول
این است بیان نقطه با
هوش مصنوعی: تو در کاخ دوگانگی (دوئی) بودی، و این نکته را در ابتدا بیان می‌کنم.
از خصم تو گفت حق بقرآن
چندین بکنایه لات و عزی
هوش مصنوعی: به خداوند متعال قسم، دشمن تو را به قرآن قسم می‌دهم که چقدر شکیبایی و ایمان داری.
یک جلوه ز چهره تو تابید
در بزمگه دنی تدلی
هوش مصنوعی: یک نمایی از زیبایی چهره‌ات در محفل دنیا درخشید.
آنخال نهفته زیر گیسو
چون ماه گرفته لیل یلدا
هوش مصنوعی: موی بلند و درهم گسیخته او همچون ماهی که در شب یلدا پنهان شده، زیبا و جذاب است.
از مهر رخش گرفت پرتو
وز عکس لبش فزود لالا
هوش مصنوعی: از زیبایی چهره‌اش نوری تابید و از تصویر لبش، خواب و آرامش بیشتر پیدا شد.
تابید بممکنات نورش
گردید عیان ذوات اشیاء
هوش مصنوعی: نور او به گونه‌ای تابید که وجود اشیا به وضوح نمایان شد.
از نقطه حروف یافت ترکیب
وز حرف خطوط شد هویدا
هوش مصنوعی: از ترکیب حروف، شکل و معنای جدیدی به وجود آمد و با نظم و ترتیب نوشتار، حقیقتی آشکار شد.
زین نقطه که بود قطب ایجاد
هرچ از کم و بیش گشت پیدا
هوش مصنوعی: از این نقطه، محور و مرکز همه موجودات و پدیده‌ها، چه کم و چه زیاد، مشخص و نمایان شد.
زین بیش سخن نمیتوان گفت
اینست کمال عقل دانا
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌توان بیشتر از این صحبت کرد، این نشان‌دهنده‌ی بالاترین سطح هوش و درک فرد داناست.
زین تعمیه عقل حیرت افزود
تا لعل تو حل کند معما
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که به خاطر نمایان شدن زحمات و زیبایی‌های فکری و روحی، عقل انسان به حیرت و چالش بیشتری دچار شده است، تا آنکه زیبایی و جذابیت خاصی که تو داری، بتواند این معماها و پیچیدگی‌ها را حل کند.
چون پای خرد بگل فرو رفت
وز سر بگذشت آب دریا
هوش مصنوعی: وقتی که اندیشه عمیق به زیبایی‌هایی می‌نگرد و از مسائل سطحی فراتر می‌رود، دیگر مسائلی مانند بلندا یا عمق دریا برایش اهمیتی نخواهد داشت.
این سر نهان نگفته خوشتر
وین راز درون نگفته اولی
هوش مصنوعی: این سرّی که در درون است، زیباتر از آن است که گفته شود و بیشتر از آنچه که بیان نشده، اهمیت دارد.
جبریل بریخت پر در این کوی
گنجشگ کجا و صید عنقا
هوش مصنوعی: در این کوچه، جبرئیل حضور دارد و با تمام وجود خود را به اینجا می‌آورد. در این مکان، در مقایسه با پرواز در آسمان و شکار پرندگان افسانه‌ای، گنجشک‌ها هم اهمیت دیگری پیدا می‌کنند.
جائی که بسوخت بال جبریل
ما را دل و جان بسوزد آنجا
هوش مصنوعی: جایی که آتش عشق و شور ما را به شدت سوزانده، دل و جان ما نیز در آن مکان می‌سوزد.
آنجا که عقاب پر بریزد
از پشه لاغری چه خیزد
هوش مصنوعی: در جایی که عقاب، نماد قدرت و بزرگی است، حتی از کمترین موجودات نظیر پشه هم چیزی به دست نمی‌آید. این موضوع نشان‌دهندهٔ تفاوت‌های بسیاری است که در موقعیت‌ها و ارزش‌ها وجود دارد.
روی تو که قبله صلوه است
مجموعه عالم صفات است
هوش مصنوعی: حضرت شما، که چهره‌ات قبله‌ی نماز و عبادت است، تجسمی است از تمامی بهترین ویژگی‌ها و صفات عالم.
عنوان تجلی ظهور است
دیوان کمال حسن ذات است
هوش مصنوعی: این عبارت به زیبایی و کمال وجود اشاره دارد و نشان می‌دهد که جلوه‌های برتر و معانی عمیق در وجود انسان و عالم نهفته است. این جملات به نوعی به عظمت و زیبایی ذات اشاره می‌کنند که در هر نمادی از وجود خود را نمایان می‌سازد.
افزون ز مدارج عقول است
بیرون ز جهات ممکنات است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چیزی فراتر از توانایی‌های عقلانی و دانش بشری وجود دارد که خارج از محدوده‌های ممکنات و قابل درک ما قرار دارد. به عبارت دیگر، برخی حقایق یا تجربیات هستند که فراتر از درک عادی انسان‌هاست و نمی‌توان آنها را با روش‌های معمول بررسی کرد.
سر دفتر مصحف وجود است
سر لوح کتاب کائنات است
هوش مصنوعی: مقدمه و آغاز تمام موجودات و هستی، در حقیقت، همان حقیقتی است که در آغاز مطرح شده است. این حقیقت، نقش اصلی و کلیدی را در شکل‌گیری عالم و همه‌ی پدیده‌ها دارد.
جز مدح تو هر که هر چه گوید
دانسته یقین که ترهات است
هوش مصنوعی: هر چه درباره تو گفته شود، جز ستایش تو، به یقین بی‌معنی و بی‌مایه است.
ابروی تو قبله نماز است
گیسوی تو عروه نجات است
هوش مصنوعی: ابروی تو راهنما و محلی است که به سوی خدا اشاره می‌کند و گیسوانت مثل دستگیره‌ای است که انسان را از چنگال مشکلات نجات می‌دهد.
لعل لب تو که خود معما است
حلال جمیع مشکلات است
هوش مصنوعی: لب‌های سرخ و زیباي تو که خود راز و رمز بسیاری دارد، می‌تواند تمامی دشواری‌ها و معماهای زندگی را حل کند.
زلف کج تو که خود پریشان
بی شائبه جامع الشتات است
هوش مصنوعی: موهای کج و پیچیده‌ات که خود به شکل بی‌نظمی در آمده، تجسمی از زیبایی و جذابیت است.
بر لعل لبت مگر خط سبز
خضر از پی چشمه حیات است
هوش مصنوعی: آیا رنگ سبز خضر که بر روی لبان زیبایت دیده می‌شود، نشانه‌ای از جستجوی جاودانگی و زندگی ابدی است؟
عهدی ز الست با تو بستیم
آنعهد همیشه با ثبات است
هوش مصنوعی: در زمان آغازین هستی، وعده‌ای با تو داده‌ایم که این وعده همواره پایدار و ثابت خواهد بود.
نوشد زلب تو کوثر آنکس
کز خط تو در کفش برات است
هوش مصنوعی: هر کسی که از لبان تو نوشیدنی گوارا دریافت کند، به همین خاطر از نیکی‌ها و زیبایی‌های تو بهره‌مند خواهد شد.
از چشمه قند میخورد آب
آنسبزه که نام او نبات است
هوش مصنوعی: آن سبزه‌ای که نامش نبات است، آب را از چشمه‌ای شیرین مانند قند می‌نوشد.
وصف رخ تو نگفته خوشتر
این راز نهان نهفته خوشتر
هوش مصنوعی: زیبایی چهره‌ات را می‌توان به شکلی بهتر توصیف کرد، اما این راز پنهان زیبایی‌ات حتی از توصیف هم زیباتر است.
آن پرده که پرده دار حق بود
بیرون ز جهات ما خلق بود
هوش مصنوعی: پرده‌ای که نمایانگر حقیقت است، فراتر از محدودیت‌های ما و مخلوقات قرار دارد.
آن تکته که در کتاب ایجاد
دیباچه صفحه و ورق بود
هوش مصنوعی: آن نکته‌ای که در کتاب، مقدمه و فصل‌ها را شکل می‌دهد.
در مکتب عشق و درس توحید
اطفال وجود را سبق بود
هوش مصنوعی: در مکتب عشق و درس یکتاپرستی، کودکان وجود یاد می‌گیرند و رشد می‌کنند.
آن شاهد لاله رخ که در بزم
بر چهره اش از حیا عرق بود
هوش مصنوعی: آن معشوقه زیبا که در جمع مهمانی، به خاطر شرم و حیا از رویش عرق می‌ریزد.
آن چهره که در حجاب گیسو
پوشیده چه نور در عشق بود
هوش مصنوعی: آن صورت که با گیسو پنهان شده است، چقدر در عشق روشنایی دارد.
آن شمع که در زجاجه نور
پیداچه صباح در شفق بود
هوش مصنوعی: آن شمعی که در شیشه قرار دارد و نورش در صبح گاهی پیدا بود، اکنون در افق غروب دیده می‌شود.
امروز فکند زلف و گیسو
از چهره مهروش بیکسو
هوش مصنوعی: امروز، زلف و گیسوان زیبای او را از چهره‌اش کنار زدم.
ای شاهد بزم بی زوالی
وی مهر سپهر لایزالی
هوش مصنوعی: ای معشوقی که هیچگاه از بین نمی‌روی و ای خورشید بهشتی که همیشه در آسمان خواهی بود.
آئینه مهر روی توحید
تمثال جهان بی مثالی
هوش مصنوعی: آئینه‌ای که بازتاب چهره عشق الهی است، تصویری از جهان را بدون هیچ نمونه‌ای نشان می‌دهد.
ای شوخ حریف بی محابا
وی ماه ظریف لا ابالی
هوش مصنوعی: ای دوست خوش‌مشرب و بی‌پروا، تو همچون ماهی زیبا و دلربایی.
بردی دل پیرسال خورده
ای یار جوان بخورد سالی
هوش مصنوعی: دل پیرم را دزدیدی و یار جوان تو یک سال را به خود اختصاص داد.
آسیب خرد بچهره و زلف
آشوب جهان بخط و خالی
هوش مصنوعی: زیبایی چهره و موی پریشان او، باعث پیدایش مشکلات و بی‌نظمی در جهان می‌شود.
یک جلوه ز عکس رویت افتاد
بر روی مظاهر و مجالی
هوش مصنوعی: یک تصویر از زیبایی تو بر روی اشیاء و فضاها منعکس شده است.
خورشید و مه و ستاره و چرخ
زان جلوه عیان شدند حالی
هوش مصنوعی: خورشید، ماه، ستاره‌ها و آسمان به دلیل آن جلوه‌گری، به وضوح نمایان شدند.
ای گوهر درج لامکانی
وی اختر برج لایزالی
هوش مصنوعی: ای گوهری با ارزش که در هیچ مکانی محدود نیستی، و ای ستاره‌ای که همواره در آسمان بی‌پایان درخشان هستی.
در چشم نه بلکه در ضمیری
در بزم نه بلکه در خیالی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که آنچه به دنبال آن هستیم، در ظاهری عینی و محسوس نیست، بلکه در درون انسان و در افکار و خیالات او وجود دارد. به عبارتی، بزم و جشن و شادی تنها در سطح نیستند، بلکه عمق و معنای واقعی آن‌ها در احساسات و تفکرات ما نهفته است.
درکشور حسن بی نظیری
در عالم عشق بی همالی
هوش مصنوعی: در سرزمین زیبایی که هیچ کس در عشق مانند آن نیست.
یکجرعه ز جام تو است جمشید
یک لمعه ز نور تو است خورشید
هوش مصنوعی: یک جرعه از جام تو برای جمشید کافی است و یک پرتو از نور تو برای خورشید.
ای آینه جمال توحید
ای کائنه کمال تمجید
هوش مصنوعی: ای آینه زیبا و روشن توحید، ای نشانه کمال و عظمت ستایش.
هم فاتحه صحیفه جود
هم خاتمه کتاب تایید
هوش مصنوعی: این عبارت به معنی این است که هم آغاز و هم پایان چیزی، نشان‌دهنده سخاوتمندی و تاییدی است بر آن. در واقع، در ابتدای کار نشانه‌ای از نوع برخورد مثبت و سخاوت‌مندانه وجود دارد و در انتها نیز بر این ویژگی صحه گذاشته می‌شود.
وصف تو برون ز عدو تعداد
مدح تو فزون زحد و تحدید
هوش مصنوعی: توصیف و ستایش تو از آنچه دیگران درباره‌ات می‌گویند فراتر است و به مراتب بیشتر و وسیع‌تر از شمارش و محدودیت‌هایی است که می‌توان برای آن در نظر گرفت.
در وصف رخت ندیده گوید
هر کس سخنی بحدس و تقلید
هوش مصنوعی: هر کسی که درباره زیبایی تو صحبت می‌کند، از روی تخمین و تقلید نظر می‌دهد، زیرا خود او تو را ندیده است.
در وصف تو آیتی است اخلاص
در مدح تو سوره ایست تحمید
هوش مصنوعی: در وصف تو نشانه ای از صداقت و خلوص وجود دارد و ستایش تو به مانند سوره ای از حمد و سپاس است.
ای نقطه زیر بای بسمل
انموزج داستان تجرید
هوش مصنوعی: ای نقطهٔ زیر، من آمادهٔ داستان تجرد و بی‌مقدمه‌ام.
کردی چه سفر ز کوی اطلاق
زی کشور قید و ملک تقیید
هوش مصنوعی: چگونه از سرزمین آزادی سفر کردی به سرزمین محدودیت و سلطه و اسارت؟
از نقطه خال دال زلفت
چون قافیه باز ذال گردید
هوش مصنوعی: از نقطهٔ سیاهی که در دال زلف تو وجود دارد، مانند قافیه‌ای، خطی برگردید.
گفتی چو بلب رسید جانت
خواهی رخ دلفریب من دید
هوش مصنوعی: تو گفتی که وقتی بلبل به وصال محبوبش برسد، جانش را به دیدن چهره دلربای من خواهد داد.
صد بار بلب رسید جانم
در حسرت این خیال و امید
هوش مصنوعی: جانم بارها به سراغ آن خیال و امید رفته است، اما هنوز نتوانسته‌ام به آنچه می‌خواهم دست یابم.
شد معرفت تو اصل توحید
دیباچه فصل و وصل توحید
هوش مصنوعی: معرفت و شناخت تو، بنیاد و اساس توحید است و مقدمه‌ای بر پیوند و ارتباط با آن.
خیز ای مه و سازگیر و بربط
ریزای بت ساده باده در بط
هوش مصنوعی: ای ماه، بلند شو و سازت را بردار و با نواهای زیبا، باده‌ای ساده را در پیاله بریز.
بط چیست خم و سبو کدام است
بر خیز و بریز باده در شط
هوش مصنوعی: بیا از خواب بیدار شو و باده بیاور، چرا که ما به دنبال شادی و خوشی هستیم. اهمیت این ابزارها را رها کن و از زیبایی زندگی بهره‌برداری کن.
ای تازه جوان که چهرت از خال
روزی است بتیره شب منقط
هوش مصنوعی: ای جوان زیبا که چهره‌ات همچون خال روزی است، در برابر شب تیره من درخشانی.
بالله که از این شراب احمر
یکجرعه مده بشیخ اشمط
هوش مصنوعی: به خدا قسم که از این می قرمز یک جرعه به آن پیر مو سفید نده.
آن شیخ دو مو که خورده صد تاب
موی زنخش چومار ارقط
هوش مصنوعی: آن پیرمرد با موهای بسیار کم، که از زیبایی موهای زنی به شدت تحت تأثیر قرار گرفته است.
ما گر بخوریم باده اولی است
شیخ ار نزند پیاله، احوط
هوش مصنوعی: اگر ما باده بنوشیم، نوشیدن ما بهتر است حتی اگر شیخ پیاله را نزنيد.
من گر نوشم شوم خردمند
شیخ ار نوشد شود مخبط
هوش مصنوعی: اگر من شراب بنوشم، خردمند می‌شوم، اما اگر شیخ بنوشد، دچار گیجی و سردرگمی خواهد شد.
شاهد چو خورد شود هشیوار
زاهد چو خورد شود مخلط
هوش مصنوعی: وقتی معشوق (شاهد) می‌نوشد، عاقل و هوشیار باقی می‌ماند، اما زمانی که زاهد (انسان زهد پیشه) می‌نوشد، دچار اختلاط و آشفتگی می‌شود.
از روز ازل که کاتب صنع
بر لوح شهود زد قلم قط
هوش مصنوعی: از اولین روزی که قلمی بر لوح وجود نوشته شد، سرنوشت قطعی هر چیز رقم خورده است.
بنگاشت بساق عرش از غیب
کلک ازلی خطی مقرمط
هوش مصنوعی: به معنا این است که بی‌نهایت قدرت و بی‌نهایت زیبایی وجود دارد که از عالم غیب و از قلم ابدی جلوه می‌کند، گویی تصویری شگرف و زیبا بر اساس اراده‌ای الهی بر بستر عرش نقش بسته است.
بر مصحف جود اولین سطر
بر لوح وجود آخرین خط
هوش مصنوعی: در متن، بهترین و نخستین نوشته‌ها در صفحه‌ای از زندگی به‌طور زنده و معنادار دیده می‌شود که به عنوان آغاز و پایان وجود آدمی به شمار می‌آید.
الله و محمد و علی بود
بانص جلی علی ولی بود
هوش مصنوعی: خداوند، پیامبر اسلام و امام علی به وضوح و روشنی در عالم وجود دارند و علی به عنوان ولی و پیشوای مسلمین شناخته می‌شود.
آئینه کبریا علی بود
مرات خدا نما علی بود
هوش مصنوعی: عظمت و بزرگی خداوند در چهرهٔ علی (ع) نمایان است. علی به عنوان نمایندهٔ خداوند، نشان‌دهندهٔ صفات و ویژگی‌های الهی است.
پیری که ببر نمود تشریف
از خلقت هل التی علی بود
هوش مصنوعی: پیرمردی با وقار و افتخار، به تجلی و جلوه‌های خلقت اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که با وجود سال‌های زیادی که از عمرش گذشته، همچنان تأثیر و جذابیت خاصی دارد.
شاهی که بسر نهاد دیهیم
از افسر انما علی بود
هوش مصنوعی: شاهی که تاج و تخت را بر سر گذاشت، تنها به لطف پیشوایی و هدایت علی (ع) به عظمت و مقام رسید.
هر نامه که شد فرود از حق
در مدحت مرتضی علی بود
هوش مصنوعی: هر نامه‌ای که از سوی خدا نازل شده، در ستایش و تمجید از مرتضی علی (علی بن ابی‌طالب) است.
هر جلوه که کرد چهره دوست
بر خاطر اولیا، علی بود
هوش مصنوعی: هر بار که زیبایی‌های چهره دوست در دل اولیا نمایان می‌شود، یاد علی برایشان زنده می‌شود.
هر نامه که از خدای جبریل
آورد بمصطفی علی بود
هوش مصنوعی: هر پیامی که جبرئیل از طرف خداوند برای پیامبر آورد، درباره علی (ع) بود.
یک حرف بس است اگر کسی هست
در خانه که حرف با علی بود
هوش مصنوعی: اگر در خانه کسی باشد که با علی هم‌نظر است، تنها یک کلمه کافی است.
آن نقطه با که پیش یکتا
پشتش بدعا دو تا علی بود
هوش مصنوعی: آن نقطه‌ای که به یکتا مربوط می‌شود، پشتش دو دعای علی وجود دارد.
با ختم رسل عیان و پنهان
با سائر انبیاء علی بود
هوش مصنوعی: با ظهور پیامبر اسلام، همه حقایق و رازها برای سایر پیامبران آشکار شد و دیگر پیامبری بعد از او نخواهد آمد.
مقصود ز طوف حج و عمره
وز کعبه و ازمنی علی بود
هوش مصنوعی: هدف از رفتن به حج و عمره و زیارت کعبه، رسیدن به مقام و رضایت الهی است.
مطلوب زر کن زمزم و حجر
از مروه و از صفا علی بود
هوش مصنوعی: در اینجا به اهمیت و ارزش برخی از مکان‌ها در اسلام اشاره شده است. از یکی از چشمه‌ها (زر) و مکان‌های مقدس (مروه و صفا) صحبت می‌شود که نشان‌دهنده‌ی سفر و جستجوی معنوی است و در نهایت با ذکر نام علی، به عظمت و جایگاه ویژه او در دین اسلام اشاره شده است.
بر موضع خاتم نبوت
آن کس که نهاد پا، علی بود
هوش مصنوعی: آن کسی که در جایگاه خاتم نبوت پا گذاشت، علی بود.
مجموعه ما سوی علی بود
انموزج ماوری علی بود
هوش مصنوعی: تمامی موجودات و آنچه که غیر از علی است، باید به او توجه کنند و همه چیز در حقیقت به مقام و مرتبه علی وابسته است.
کام همه را روا علی بود
درد همه را دوا علی بود
هوش مصنوعی: همه خواسته‌ها و آرزوهای مردم برآورده می‌شود و او دارویی برای همه دردها است.
دستی که بجود کشتی نوح
آورد باستوا، علی بود
هوش مصنوعی: دستی که کشتی نجات نوح را بر آب‌ها آورد و آن را محافظت کرد، دست علی است.
آنکو بخلیل نارنمرود
بنمود گل و گیا، علی بود
هوش مصنوعی: آن که به ابراهیم خلیل، نارنج و درختان را نشان داد، علی بود.
آنحرف ندا که گفت یونس
در ظلمت بحر، یاعلی بود
هوش مصنوعی: یونس در تاریکی دریا، نام علی را می‌گفت.
آنکس که بدستش از دل حوت
ذوالنون بشد رها، علی بود
هوش مصنوعی: کسی که به دست او، دل ماهی بزرگ (حوت ذوالنون) آزاد شد، علی است.
آنکس که عصا بدست موسی
بنمود چه اژدها، علی بود
هوش مصنوعی: آن کسی که عصا را به دست موسی گرفت و آن را به اژدها تبدیل کرد، در واقع علی بود.
آنکس که بنام اوست بسمل
بر مصحف اصطفا علی بود
هوش مصنوعی: کسی که نامش در قرآن ذکر شده، برندهٔ دینی است که انتخاب شده است.
بر قلب ولی که عرش رب است
آنکس که قداستوی علی بود
هوش مصنوعی: کسی که در دل ولی خدا (که مقامش به عرش پروردگار می‌رسد) وجود دارد، همان شخصی است که به قداست و عظمت علی (علیه‌السلام) شناخته می‌شود.
بر دوش نبی که برتر از عرش
آنکس که نمود جا، علی بود
هوش مصنوعی: علی، که جایگاهش بالاتر از عرش است، بر دوش پیامبر قرار داشت.
آن کش به احد نمود احمد
از ناد علی ندا علی بود
هوش مصنوعی: آن کسی که پیامبر احمد را به حق‌گویی و دعوت به یکتایی معرفی کرد، ندا و呼ی از علی به گوش می‌رسید.
شایسته هل اتی علی بود
زیبنده لافتی علی بود
هوش مصنوعی: زمانی که همراهی جوانمردانه و بزرگ‌منشی در کلام و رفتار دیده شود، این ویژگی‌ها باعث می‌شود تا افراد به یکدیگر احترام بگذارند و در کنار هم به خوبی زندگی کنند.
هم اول و مبتدا علی بود
هم غایت و منتهی علی بود
هوش مصنوعی: علی از ابتدا تا انتها، هم در آغاز و هم در پایان، همواره وجود داشته و جایگاه او مشخص است.
آنکش بکتاب حضرت حق
فرمود بحق بنا، علی بود
هوش مصنوعی: در اینجا به بیان این نکته پرداخته شده که در کتاب خداوند، حق و حقیقت آشکار شده و یکی از شخصیت‌های بزرگ به نام علی (علیه‌السلام) به عنوان الگو و بنیان‌گذار حق و فضیلت معرفی شده است.
آن شه که قبول خواهد از لطف
فرمود مدیح ما علی بود
هوش مصنوعی: شخصی که مهربانی و لطفش را بپذیرد، به ما اجازه می‌دهد تا او را ستایش کنیم.
این مدح بخورد ماست ورنه
کی در خور سرتقی علی بود
هوش مصنوعی: این ستایش فقط برای ما مفید است وگرنه کی می‌تواند به مقام بلندی مانند علی دست یابد؟
آن پرده فکن که پرده برداشت
ازلو کشف انغطاء علی بود
هوش مصنوعی: آن پرده را کنار بزن که حقیقت را از وجود پنهان کرده است.
گر پرده ز چهره برفکندی
گفتی همه کس، خدا علی بود
هوش مصنوعی: اگر پرده از چهره برداری، می‌گویی که همه انسان‌ها، علی خداست.
بی پرده بگو علی خدا نیست
لیکن زخدای هم جدا نیست
هوش مصنوعی: به طور مستقیم و بدون تردید بگو که علی خدا نیست، اما او از خدا جدا نیست.
یا من هو اول و آخر
یا من هو باطن و ظاهر
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که نه آغاز داری و نه انجام، تویی که درون و بیرون همه چیز را در بر می‌گیری.
یا من هو شاهد و مشهود
یا من هو غائب و حاضر
هوش مصنوعی: ای آنکه هم حاضر هستی و هم ناظر، و هم غایب و هم در دسترس.
یا من هو طالب و مطلوب
یا من هو حاضر و ناظر
هوش مصنوعی: یا کسی که جوینده و هدف است، یا کسی که حاضر و ناظر است.
یا من هو ساکن و ثابت
یا من هو سائر و دائر
هوش مصنوعی: این جمله به دو نوع وجود اشاره دارد: یکی وجودی که ثابت و در یک جا باقی می‌ماند و دیگری وجودی که در حال حرکت و گردشی است.
یا من هو فاتح و خاتم
یا من هو غالب و قاهر
هوش مصنوعی: یا کسی که آغاز و پایان همه چیز در دست توست، یا کسی که بر همگان چیره و غالب هستی.
یا من هو عالم الخفیات
یا من هو سامع السرائر
هوش مصنوعی: ای کسی که به اسرار پنهان آگاه هستی، ای کسی که به رازهای نهان گوش می‌سپاری.
یا من هو صارف البلیات
یا من هوا واقف الضمائر
هوش مصنوعی: ای آنکه بلایای زندگی را دور می‌کنی و ای آنکه به دل‌ها و رازها آگاهی.
فی مدحک لیس تکفی الاقلام
فی وصفک لاتفی المحابر
هوش مصنوعی: در ستایش تو، کلمات قاصرند و نمی‌توانند تو را به درستی توصیف کنند؛ نوشتارها و قلم‌ها از بیان زیبایی‌ها و خصوصیاتت ناتوانند.
ما قلت من المدیح شیئا
واسود صحائف الدفاتر
هوش مصنوعی: من در ستایش تو چیزی نگفتم و صفحات دفترها سیاه شده است.
آن نقطه توئی که میزند دور
بر گرد تو این همه دوائر
هوش مصنوعی: تو همان نقطه‌ای هستی که این همه دایره به دورت می‌چرخد.
آن چهره تو نهان و ظاهر
در روی مجالی و مظاهر
هوش مصنوعی: چهره تو به گونه‌ای است که هم در باطن و هم در ظاهر، زیبایی و جلوه خاصی دارد.
این دفتر ما بآخر آمد
وصف تو نمیرسد بآخر
هوش مصنوعی: این دفتر ما به پایان رسید، اما توصیف تو هیچ‌گاه به انتها نمی‌رسد.
در روی تو از هدی اساریر
در موی تو از خدا سرائر
هوش مصنوعی: در چهره‌ات نشانه‌هایی از زیبایی الهی دیده می‌شود و در مویت، آثار پرهیزگاری به وضوح نمایان است.
گیسوی تو همچو لیل یلدا
ابروی تو همچوسیف شاهر
هوش مصنوعی: موهای تو مثل شب یلداست و ابروهایت همچون شمشیر سفت و تیز است.
ها وجهک فی دجی الظفائر
هاخدک فی عمی الغدائر
هوش مصنوعی: ای چهره‌ات در تاریکی موها چون ماه می‌درخشد و چشمانت در عمق زیبایی‌ها مانند دریا غرق شده‌اند.
کاالشمس بدت من السحائب
کاالبدر انار فی الدیا جر
هوش مصنوعی: خورشید تو از ابرها درخشان‌تر است، و مانند ماه در شب روشن می‌درخشی.
ای صاحب تخت و بخت و دیهیم
سلطان سریر هفت اقلیم
هوش مصنوعی: ای کسی که تخت و تاج و قدرت را در اختیار داری و سلطان سرزمین‌های هفت‌گانه هستی.
ای جلوه ای از رخ تو جنت
وی رشحه ای از لب تو تسنیم
هوش مصنوعی: ای تجلی زیبایی تو همچون بهشت و قطره‌ای از لب‌های تو مانند چشمه‌ی تسنیم است.
آداب حقوق و بندگی را
کردی تو بجبرئیل تعلیم
هوش مصنوعی: تو آداب و حقوق بندگی را از جبرئیل آموخته‌ای.
وصفی ز رخ تو بود یسین
نعتی ز لب تو بود حامیم
هوش مصنوعی: زیبایی چهره‌ات مانند سوره یس است و وصف لبانت به شیرینی حامیم می‌ماند.
مقصود تو بودی از فواتح
مطلوب تو بودی از خواتیم
هوش مصنوعی: تو هدف و مقصود من بودی، و در پایان کار نیز خواسته و آرزوی من تنها تو بودی.
هر شام و سحر که خم کند پشت
چرخت چو گدا برای تعظیم
هوش مصنوعی: هر شب و صبح که تو به احترام چرخی که به آن تکیه داده‌ای، کمر خم می‌کنی، مانند گدایان که برای احترام به بزرگ‌ترها خم می‌شوند.
بخشیش ز مهر دامنی زر
ریزیش ز ماه خرمنی سیم
هوش مصنوعی: بخشی از زیبایی او را می‌توان در محبتش دید و جلالش به مانند زر و نقره درخشان است.
در روز ازل قلم چه بنمود
بر لوح نقوش حسن ترقیم
هوش مصنوعی: در ابتدای زمان، قلم چه زیبا و با دقت زیبایی‌ها را بر روی لوح ثبت کرد.
از دور خط تو داشت سرمشق
وز لعل لب تو کرد ترسیم
هوش مصنوعی: از دور یک خطی که تو کشیده بودی، راهنمای من شد و لب‌های قرمز تو را به تصویر کشید.
از خط تو کرد دوره نون
وز لعل تو برد حلقه میم
هوش مصنوعی: از نوشته‌های تو دو چیز به وجود آمد: یکی نون که دلالت بر زندگی و روزی دارد و دیگری میم که نشان از عشق و دوستی و زیبایی‌های توست.
از چشم تو بود چشمه صاد
وز زلف تو بود دامن جیم
هوش مصنوعی: چشمه صاف و زلالی از نگاه تو به وجود آمده و زیبایی و گیرایی آن به خاطر موهای توست.
با حب و عداوت تو ز آغاز
چون گشت بهشت و نار تقسیم
هوش مصنوعی: از ابتدا با عشق و دشمنی تو، بهشت و جهنم به دو بخش تقسیم شدند.
وز خلد عدو چه دارد امید
از نار حبیب کی کند بیم
هوش مصنوعی: از بهشت دشمن چه امیدی می‌توان داشت وقتی که از آتش محبوب می‌ترسد؟
الخلد حلیف من یوالیک
و النار الیف من یعادیک
هوش مصنوعی: تنها کسی که با تو هم‌قدم می‌شود، دوستی‌ست که با تو یکی است و آتش نیز همانند یک دشمنی است که با تو سر جنگ دارد.
ای روی تو هادی مسالک
وی موی تو وادی مهالک
هوش مصنوعی: ای چهره‌ات راهنمای مسیرهاست و موی تو نشانه‌ای از خطرهاست.
رویت تابان چو صبح روشن
مویت تاری چه لیل حالک
هوش مصنوعی: چهره‌ات مانند صبحگاه درخشان است و موهایت تاریک و زیبا چون شب عمیق.
ای عقده گشای هر چه مشگل
ای راهنمای هر که سالگ
هوش مصنوعی: ای کسی که گره‌گشای مشکلات و دشواری‌ها هستی، ای راهنمایی برای هر کسی که در مسیر زندگی دچار سردرگمی شده است.
مفتاح الخلد فی یمینک
اقلید النار فی شمالک
هوش مصنوعی: کلید بهشت در دست راست تو و کلید آتش در دست چپ تو است.
آن وجه خدا توئی که باقیست
جز تو همه فانی است وهالک
هوش مصنوعی: تو همان جلوه الهی هستی که باقی می‌ماند، در حالی که همه چیز دیگر زائل و نابود می‌شود.
الشمس ینیر من ضیائک
والکون یمیر من نوالک
هوش مصنوعی: خورشید از روشنی تو می‌تابد و جهان از نعمت‌های تو بهره‌مند می‌شود.
فراش نعیم تو است رضوان
جلاد جحیم تو است مالک
هوش مصنوعی: بهشت تو را فرشتگان احاطه کرده‌اند و جهنم به دست مالک مدیریت می‌شود.
رخسار تو ماه لیله البدر
گیسوی تو شام لیله القدر
هوش مصنوعی: چهره تو همچون ماه شب چهاردهم است و موی تو به زیبایی شب قدر است.
شاهی که امیر لوکشف بود
کشاف طلسم ما عرف بود
هوش مصنوعی: شاهی که به مقام و منزلت بالایی دست یافته بود، قادر به شکستن طلسم و رازهایی بود که دیگران نتوانسته بودند آنها را بشکافند.
در بحر وجود و درج امکان
پوشیده چه لولوی صدف بود
هوش مصنوعی: در عمق وجود و در رازهای ممکن، چه چیزی مخفی است که همچون مروارید در صدف نهفته است؟
او چون خور و ماوری سیاهی
او چون درو ماهوی خزف بود
هوش مصنوعی: او مانند خورشید است و ما به مانند تاریکی، او چون ماهی است که در دریا غوطه‌ور است و ما بی‌ارزش و بی‌اطلاع به نظر می‌رسیم.
بر چهره اش از حیا غباری
چون بدر که بر رخش کلف بود
هوش مصنوعی: بر چهره او، به خاطر حیا و شرم، پرده‌ای وجود دارد که مانند مهتابی نورانی است و جمالش را زیباتر کرده است.
از بهر نثار مقدمش عقل
جان و دل و دیدگان بکف بود
هوش مصنوعی: برای ستایش و احترام به پیشانی او، عقل و روح و دل و چشم‌هایم را فدای او کردم.
بشکست چو این صدف در این بحر
دیدم در وادی نجف بود
هوش مصنوعی: وقتی که این صدف در این دریا شکست، در وادی نجف چیزی دیدم.
وصفش ز خرد سئوال کردم
آن بر در این سخن خرف بود
هوش مصنوعی: در مورد او از افراد خردمند پرسیدم، اما پاسخ‌هایی که گرفتم بی‌معنا و بی‌فایده بود.
دیوان مصاحف ظهور است
عنوان محائف شرف بود
هوش مصنوعی: کتاب‌های آسمانی نشانه‌ای از ظهور و بروز حقایق روحانی هستند که در آن شرف و منزلت واقعی انسان‌ها بیان شده است.
شایسته بزم حضرت حق
زان گشت که تحفه التحف بود
هوش مصنوعی: شایسته بودن در محفل حضرت حق به این دلیل است که او بهترین هدیه‌ها را به ما بخشیده است.
شمشاد قدش بگلشن قدس
زیبنده وراست چون الف بود
هوش مصنوعی: قد شمشاد در باغ قدس به او زیبایی می‌بخشد و همنشینی‌اش با گل‌ها شبیه به الف‌های خوش‌چهره است.
پشتش چوبه بندگی دو تا شد
آن حرف الف چو حرف باشد
هوش مصنوعی: به خاطر محدودیت‌ها و سختی‌های زندگی، افرادی که خود را به بندگی و خدمت دیگران درمی‌آورند، به نوعی در تقابل با حقیقتی هستند که پشت این بندگی نهفته است. به عبارت دیگر، بندگی برای آن‌ها به نوعی بار سنگینی می‌شود که باید آن را تحمل کنند.
ای روی تو اوضح الدلائل
وی موی تو اقرب الوسائل
هوش مصنوعی: چهره‌ات نشانه‌های روشنی است و موهایت نزدیک‌ترین وسیله به من است.
ای مهر تو اسطع البراهین
وی زلف تو اقطع الدلائل
هوش مصنوعی: تو خورشید روشنی‌بخش همه دلایل هستی و موهای تو همچون نشانه‌ای قطع‌کننده تمامی برهان‌هاست.
پیشت بنشان بندگی چرخ
بر بسته زکهکشان حمائل
هوش مصنوعی: ایستاده است که تقدیر و سرنوشت تو را به سوی خاصی هدایت کرده و تو باید در برابر آن تسلیم شوی. این سرنوشت از کهکشان‌ها آمده و به زندگی تو شکل می‌دهد.
قلبی تو و دیگران قوالب
روحی تو دیگران هیاکل
هوش مصنوعی: در وجود تو یک قلب وجود دارد و دیگران تنها ظاهری از روح تو هستند. آن‌ها فقط شکل‌ها و قالب‌هایی هستند که روح واقعی تو را نشان می‌دهند.
آن بحر عطا توئی که هرگز
چشم فلکت ندیده ساحل
هوش مصنوعی: تو همچون دریای بخشش هستی که هیچ‌گاه چشمان آسمان ساحلی از آن ندیده است.
آن مهر صفاتوئی که از وی
اجرام زمین نگشت حائل
هوش مصنوعی: آن زیبایی خاصی که موجب شد اجرام آسمانی و زمین نتوانند مانع یکدیگر شوند.
آن نقطه توئی که میزند دور
برگرد تو جو زهر و مائل
هوش مصنوعی: تو همان نقطه‌ای هستی که همه چیز دور تو می‌چرخد و تحت تأثیر تو قرار دارد، حتی اگر محیط اطرافت به نوعی مسموم و نامناسب باشد.
آن قطب توئی که میدهد چرخ
تدویر مه و مدیر و حامل
هوش مصنوعی: تو همان مرکز و قطب هستی که چرخ زمان به دور تو می‌چرخد و ماه و ستاره‌ها نیز تحت تأثیر تو حرکت می‌کنند.
دیوان صحائف ظهورات
عنوان مصاحف فضائل
هوش مصنوعی: کتاب‌های مربوط به ظهورات، مانند مجموعه‌ای از نوشته‌ها است که به فضیلت‌ها و ارزش‌های مختلف اشاره دارند.
نی مهر فلک بدین کمالات
نی چهر ملک بدین شمائل
هوش مصنوعی: در این جهان، نه عشق آسمانی به این زیبایی‌ها وجود دارد و نه چهره‌های پادشاهی به این شمایل و شکل.
در طلعت تو شده هویدا
تمثال اواخر و اوائل
هوش مصنوعی: در چهره تو جلوه‌ای از آغاز و پایان زندگی نمایان شده است.
بر بسته خرد لب از تکلم
تا لعل تو حل کند مسائل
هوش مصنوعی: خرد و اندیشه‌ام سکوت کرده‌اند و به جای سخن گفتن، منتظرند که زیبایی و خویشتن‌داری تو مسائلی را که برایم پیچیده شده حل کند.
جبریل چو طفل چوب در مشت
نزد تو بلب نهاده انگشت
هوش مصنوعی: جبریل مانند یک کودک کوچک، در دست تو قرار گرفته و با چوبی که در دست دارد، بر تو چیزی را نشان می‌دهد.
یا من هو مظهر العجائب
یا من هو مظهر الغرائب
هوش مصنوعی: ای کسی که تجلی‌دهنده شگفتی‌ها هستی، ای کسی که نمایانگر امور عجیب و غریب هستی.
یا من هو قادر و قاهر
یا من هو طالب و غالب
هوش مصنوعی: ای که توانایی و تسلط داری، یا ای که طلبکار و پیروز هستی.
یا من هو حاضر و ناظر
یا من هو شاهد و غائب
هوش مصنوعی: یا تویی که همیشه حاضر و ناظر هستی، یا تویی که شهود و غیبت را یکجا می‌دانی.
یا من هو سائر و دائر
یا من هو طالع و غارب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف دو حالت متفاوت اشاره دارد: یکی در حال سفر و گردشی پیوسته و دیگری در حال ظهور و غروب. این بیان می‌تواند به تحولات و تغییرات دائمی زندگی و طبیعت اشاره کند.
یا من هو منجز المواعید
یا من هو منجح المطالب
هوش مصنوعی: ای کسی که وعده‌ها را به حقیقت می‌پیوندی و خواسته‌ها را برآورده می‌سازی.
یا من هو قاتل الطواغیت
یا من هو قامع الکتائب
هوش مصنوعی: ای کسی که قاتل ستمگران هستی، یا ای کسی که بر لشکرها چیره می‌شوی.
ای تیغ تو همچو برق لامع
وی تیر تو چون شهاب ثاقب
هوش مصنوعی: تو همچون شمشیری به روشنی برق و تیر تو مانند شهابی درخشان و سریع هستی.
تنساق لبابک المطایا
تزجی لجنابک النجائب
هوش مصنوعی: سبک و جالبی که تو به آن می‌روی، راهی را که می‌سازد، با زیبایی و مهارت، تو را به مقصد می‌رساند.
در وصف مدائح تو عاجز
صد صابی و صد هزار صاحب
هوش مصنوعی: به وصف و ستایش تو، صد شاعر و هزار هنرمند هم اگر تلاش کنند، باز هم ناتوان و درمانده‌اند.
در نعت فضائل تو ابکم
صد صابر و صد هزار صائب
هوش مصنوعی: در وصف ویژگی‌های تو، بسیارانی هستند که زبانشان بند آمده و نمی‌توانند به درستی صحبت کنند، و هزاران نفر هم هستند که در بیان فضائل تو تردید دارند.
یا من هو دافع البلایا
یا من هو عالم العواقب
هوش مصنوعی: ای آنکه بلایا را دور می‌کنی و به عواقب امور آگاهی.
جانم بلب آمد از اعادی
روزم بشب آمد از نواصب
هوش مصنوعی: جانم از دشمنان به ستوه آمده و روزم به شب تبدیل شده است، به خاطر درد و غم.
قدا ذاق من العدی الاحباء
فی غیبته سبطک المصائب
هوش مصنوعی: در غیبت تو، مشکلات و رنج‌های بسیاری از دشمنان را تحمل کرده‌ایم.
قد عاد من العد العوادی
قد ناب من النوی النوائب
هوش مصنوعی: بدی‌ها و مشکلات دوباره برگشته‌اند، و از سرنوشت سخت، مصائبی نمایان شده است.
بر جان ضعیف ما ببخشا
یا من هو طالب و غالب
هوش مصنوعی: ای God، از جان ضعیف ما بگذر، ای کسی که خواهان و پیروز هستی.
برگیر بدست تیغ و بگذار
در دست مهین امیر صاحب
هوش مصنوعی: تیغ را به دست بگیر و به امیر بزرگ بسپار.
پور تو که در همه عوالم
بر مسند امر تو است نائب
هوش مصنوعی: فرزند تو که در تمام جهان‌ها بر مقام و جایگاه تو قرار دارد، نماینده و جانشین تو است.
یک بوسه بزن بچشم مستش
وان تیغ دو سر بده بدستش
هوش مصنوعی: یک بوسه به چشمانش بزن و آن تیغ دو لبه را به دستش بده.
بر بند میان بذوالفقارش
بگشا گره از میان کارش
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که با کمک بذوالفقر، گره‌های مشکل و دشواری‌های زندگی را باز کن و راه را بر او هموار ساز. به نوعی دعوت به یاری رساندن و کمک به دیگران در حل مشکلاتشان است.
هر آیت و منقبت که داری
در پیش بنه بیادگارش
هوش مصنوعی: هر چیزی که به عنوان نشانه یا فضیلت داری، آن را برای یادگاری نگه‌دار.
گیسو بگشا ز چین و تابش
رخساره بشوی از غبارش
هوش مصنوعی: با موهایت بازی کن و چین و تاب آنها را باز کن، و چهره‌ات را از غبار پاک کن.
بر گیر ز خواب صبحگاهان
آن نرگس مست پر خمارش
هوش مصنوعی: از خواب صبحگاهی بیدار شو و آن نرگس زیبای مست و سرخوش را ببین.
بر دار ز چهر مهر سیما
آن زلف پریش بیقرارش
هوش مصنوعی: در اینجا می‌توان گفت که از چهره‌ی زیبا و پر نور او، زلف‌های آشفته و بی‌قرارش به خوبی پیداست.
ای دور فلک به پیچ تا روز
گرد شب تار انتظارش
هوش مصنوعی: ای دنیای چرخان، به دور خود بگرد و تا روزی که شب تار و انتظارش بی‌پایان شود، ادامه بده.
بنشان بسریر اقتدارش
بفرست بصف کارزارش
هوش مصنوعی: بر روی تخت سلطنتش بنشاند و به میدان جنگش بفرستد.
گر چرخ سرش زحکم پیچد
از بند مجره کن مهارش
هوش مصنوعی: اگر چرخ گردون به دور از حکمت بچرخد، مهار آن را از بند رها کن.
برعکس توالی ار زند دور
معکوس نما ره مدارش
هوش مصنوعی: اگر برای به عقب بردن چیزها تلاش کنی، مسیر حرکتش تغییر خواهد کرد.
از شرق عنان خور بگردان
وز جانب غرب سر بر آرش
هوش مصنوعی: از سمت شرق، خورشید را به حرکت درآور و از سمت غرب، سر خود را به سمت بالا بلند کن.
قلابه چرخ را فرو پیچ
تا سیر کند باختیارش
هوش مصنوعی: چرخ را به دور خود بگردان تا بتواند با آزادی به گردش ادامه دهد.
آن گل که خزان و دی نکرده است
پژمرده عذار چون بهارش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که گلی که در فصل پاییز و زمستان پژمرده نشده است، اکنون در بهار چهره زیبایی دارد. به عبارت دیگر، زیبایی و سرزندگی او همچنان باقی مانده و تحت تأثیر فصل‌های سرد و نامساعد قرار نگرفته است.
آن ماه دو هفته ای که از عمر
افزون شده سال از هزارش
هوش مصنوعی: آن ماهی که فقط دو هفته عمر دارد، به اندازه سالی به بزرگی هزرها نشان می‌دهد.
برنا و جوان چو عقل پیر است
شیر است نه بلکه شیر گیر است
هوش مصنوعی: جوانی و زیبایی اگرچه ظاهر جذابی دارند، اما اگر عقل و درک آن‌ها مانند یک فرد پیر باشد، در واقع به هیچ وجه ارزشمند نیست و بیشتر شبیه به یک فریب است.
ای چرخ کهن بطلعت نو
از روی تو مه گرفته پرتو
هوش مصنوعی: ای طلعت تازه که از چهره‌ات نور و روشنایی می‌تابد، تو همچنان بر گردشی قدیمی و کهنه هستی.
بندی ز کمند تو مجره
نعلی ز سمند تو مه نو
هوش مصنوعی: در دام تو، بندهایی وجود دارد و صفایی مانند نعلینی از پای اسب توست که درخشندگی ماه نو را به زندگی می‌آورد.
از حزم تو شد زمین گرانبار
وز عزم تو شد فلک سبک رو
هوش مصنوعی: از احتیاط و دقت تو زمین پر از برکات شده و از اراده و خواست قوی تو آسمان به راحتی حرکت می‌کند.
در بزم سراید از تانی
در رزم نماید از تک و دو
هوش مصنوعی: در مهمانی و خوش‌گذرانی، به آرامی و با ناز قدم برمی‌دارم، اما در میدان نبرد با قدرت و استقامت وارد عمل می‌شوم.
حزمت بزمین که اینچنین باش
عزمت بفلک که آنچنان رو
هوش مصنوعی: زانو زدن و تواضع در برابر زمین نشان‌دهنده‌ی فروتنی و حقارت است، اما عزت و وقار تو باید آن‌قدر بالا باشد که به آسمان‌ها برسد و در آنها تجلی کند.
چرخ ار نه بکام تو زند دور
گامی بزن و ببام او شو
هوش مصنوعی: اگر زندگی به خواسته‌های تو پاسخ نمی‌دهد، تو هم قدمی بردار و خودت به اوج برس.
وان دشنه تیز ماه بر گیر
و این خوشه نارسیده بدرو
هوش مصنوعی: آن چاقوی تیز را بگیر و خوشه‌ی نرسیده را هم بچین.
چندانکه بلا به پیر دهقان
افسون کندت ز حیله، مشنو
هوش مصنوعی: هرچقدر که مشکلات و سختی‌ها می‌توانند بر عقل و تدبیر یک پیر کشاورز تأثیر بگذارند، به این نکته توجه نکن که با فریب و ترفند به تو فهمانده شود.
از شمع هلال دور کن نور
وز مشعل خور فرو نشان ضو
هوش مصنوعی: نور شمع هلال را دور کن و نور مشعل خورشید را به نمایش بگذار.
ای چاکر درگه تو قیصر
وی بنده محفل تو خسرو
هوش مصنوعی: ای خدمتگزار درگاه تو، ای قیصر، و من بنده محفل تو، ای خسرو.
جان بر لب و دل بجان رسیده است
و این کارد باستخوان رسیده است
هوش مصنوعی: جان به لب رسیده و دل به شدت نگران است و این وضعیت به حدی بحرانی شده که احساس می‌شود کارد به استخوان رسیده است.
شمشیر تو در غلاف تا کی
گیتی بتو در خلاف تا کی
هوش مصنوعی: زندگی در این جهان چه زمانی باید بی‌عمل بگذرد و تو در انتظار اقدام بمانی؟
آن خال بزیر زلف تا چند
و این نافه نهان بناف تا کی
هوش مصنوعی: این خال که زیر زلف توست، تا چه زمانی مرا به خود مشغول خواهد کرد و این نافه‌ی پنهان، تا کی باید در دل من بماند؟
اکسیر نمط نهفته تا چند
سیمرغ صفت بقاف تا کی
هوش مصنوعی: چقدر دیگر باید رمز و راز این گنجینه را جستجو کرد تا به قله‌ای رسید که شبیه سیمرغ باشد.
این ذلت و انکسار تا چند
و این محنت و اعتساف تا کی
هوش مصنوعی: این شرمندگی و فروتنی تا کی ادامه خواهد داشت و این درد و سختی چه زمانی به پایان می‌رسد؟
از دشمن و دوست طعنه تا چند
این فرقت و اختلاف تا کی
هوش مصنوعی: تا کی باید از دشمن و دوست طعنه و انتقاد بشنویم؟ این جدایی و اختلاف چقدر ادامه خواهد داشت؟
از خر صفتان سگ طبیعت
این باد بروت و لاف تا کی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که افرادی که بی‌خود و بی‌جهت خود را بزرگ می‌کنند و فخر می‌فروشند، باید بدانند که این رفتارها و ادعاهایشان تا کی ادامه خواهد داشت. نوعی ناز و نازک‌خیالی در برابر طبیعت و واقعیت‌هاست که در نهایت نمی‌تواند به دوام بیفتد.
از خوک رخان خرس سیرت
این یاوه و این گزاف تا کی
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی انتقاد از ظاهری فریبنده و باطن ناپسند است. شاعر به تضاد بین زیبایی ظاهری و باطن ناپسند و بی‌ارزش اشاره دارد و از این می‌پرسد که تا کی باید به چنین ظاهری دل خوش کرد. در واقع، این ابیات به ما یادآوری می‌کند که نباید فقط به ظواهر توجه کنیم و باید به حقیقت و واقعیت‌ها نگاه کنیم.
در دین نبی خلاف تا چند
از راه حق انحراف تا کی
هوش مصنوعی: در دین پیامبر، تا کی باید از حق دوری کنیم و در راه نادرست قدم بگذاریم؟
از اهل دغا تقیه تا چند
بر کفر خود اعتراف تا کی
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی در میان افراد منافق پنهان‌کاری کنی و به کفر خود اعتراف نکنید؟
تا چند نگشته گرد کویت
و این کعبه نشد طواف تا کی
هوش مصنوعی: چقدر باید دور خانه‌ات بگردم و این کعبه را طواف کنم تا به آنچه می‌خواهم برسم؟
از دیده مردم ار چه دوری
در دیده دیده عین نوری
هوش مصنوعی: هرچند از نظر مردم دور باشی، اما در دل من همیشه مانند نوری حضور داری.
مهر رخ تو نهفته تا چند
راز دل ما نگفته تا چند
هوش مصنوعی: زیبایی چهره‌ات پنهان مانده و دل ما هنوز رازهایش را ناگفته حفظ کرده است. تا کی باید این رازها را نگه داریم؟
آن نرگس نیمخواب مخمور
چون بخت حبیب خفته تا چند
هوش مصنوعی: نرگس خواب‌آلود و مست، همچون سرنوشت حبیب که در خواب است، تا چه مدت خواهد ماند؟
آن مهر وفا بابر تا کی
وان بدر صفا گرفته تا چند
هوش مصنوعی: این عشق وفادار تا کی ادامه خواهد داشت و این ماه نورانی تا چه زمانی باقی خواهد ماند؟
در سینه دل حبیب بیدل
از آتش هجر تفته تا چند
هوش مصنوعی: دل حبیب بیدل از درد دوری می‌سوزد و این آتش به شدت شعله‌ور است، پس تا کی باید این شدت را تحمل کند؟
بگذشت هزار سال افزون
در پرده مه دو هفته تا چند
هوش مصنوعی: هزاران سال به سرعت گذشت، و اکنون در این حال و هوا، به مدت دو هفته چه چیزهایی گذشت؟
روی تو ندیده واستانت
هر صبح مژه نرفته تا چند
هوش مصنوعی: چهره زیبا و جذاب تو را هر روز صبح نمی‌بینم و هر لحظه انتظار دیدن تو را می‌کشم.
گفتی و شنفتی و ندیدیم
این گفته و این شنفته تا چند
هوش مصنوعی: گفتی و شنیدی، اما نتوانستیم این کلام و آنچه را گفتید ببینیم. تا کی باید در این وضعیت بمانیم؟
روی تو تمامتر ظهوری است
تا دیدن دیده از قصوری است
هوش مصنوعی: وجود تو کامل‌تر از هر چیز دیگری است، به طوری که دیدن خودت به‌عنوان یک نقص به حساب می‌آید.