گنجور

شمارهٔ ۴ - ترکیب بند

رهی باشد از این ماتم بدان سور
نمیدانم که نزدیک است یا دور
بود دل منزل حق لیک ما را
بود تا دل حجابی سخت مستور
برو ویرانه کن دلرا که چون دل
شود ویرانه گردد بیت معمور
طواف و سیر گردد خانه دل
بود حجی که مقبول است و مشکور
گناهی جز خودی نبود چود خود را
رها کردی بود ذنب تو مغفور
بخوان از دفتر دل هر چه خواهی
که دل را خوانده یزدان لوح مسطور
بدین دفتر شود اسرار حق ثبت
که خوانندش بمصحف رق منشور
در این مصحف که انسان است نامش
بخوان از سوره دل آیه نور
دل است آن وادی ایمن که گوید
انا اله حق در او از آتش طور
خداوند دل و جان جز علی نیست
که ظهر و بطن قرآن جز علی نیست
زجم بر جام می خطی عیان است
جهان مردم بود، مردم جهان است
بجوی این راز جانی از دستاتیر
که این قول از حدیث باستان است
بگیر از باستان این راست گفتار
که گفت نغز گفت راستان است
سخنهای بزرگان از پی و پیش
چو نیکو بنگری از یک زبان است
در این ره از روانها کاروانها است
که از دنبال یکدیگر روان است
سخنها نیز کز دل بر زبانها است
بمعنی چون درای کاروان است
دو گیتی در تن و جان تو مضمر
یکی پیدا و آن دیگر نهان است
اگر پای تو در هفتم زمین است
سرت بیرون ز هفتم آسمان است
تنترا دیبه ای از چرخ اطلس
که بر دوشش حمایل کهکشان است
فروزان این گهرها از بر و دوش
ز سر تیپی و سرهنگی نشان است
نژادت از کیان آمد ولیکن
دلت را رخ ندانم زی کیان است
عیان گردد چو در آب افتد اینمرغ
که مرغابی بود یا ماکیان است
نهان از چشم نادان راز گیتی
ولیکن بر دل دانا عیان است
جهان انسان، پیمبر عین انسان
علی انسان عین این جهان است
پیمبر شهر علم است و علی در
خوش انسر کو بدین در آستان است
دری بگشوده بر دلهای روشن
ولی جبریل بر در پاسبان است
پیمبر سنگ حکمت را ترازوست
علی نیز این ترازو را زبان است
علی دان آن لسان الله ناطق
کزو شد کشف اسرار و حقایق
مرا پیر حقیقت جز علی نیست
که هستی را حقیقت جز علی نیست
مبین غیر از علی پیدا و پنهان
که در غیب و شهادت جز علی نیست
مجو غیر از علی در کعبه و دیر
که هفتاد و دو ملت جز علی نیست
چه باک از آتش دوزخ که در حشر
قسیم نار و جنت جز علی نیست
اگر کفر است اگر ایمان بگو فاش
که در روز قیامت جز علی نیست
اساس هر دو عالم بر محبت
بود قائم، محبت جز علی نیست
در آن حضرت که دم ازلی مع الله
زند احمد، معیت جز علی نیست
شنیدم عاشقی مستانه می گفت
خدا را حول و قوت جز علی نیست
وجود جمله اشیاء از مشیت
پدید آمد، مشیت جز علی نیست
شهنشاهی که بر درگه ملایک
زنندش پنج نوبت، جز علی نیست
علی آدم، علی شیث و علی نوح
که در دور نبوت جز علی نیست
علی احمد، علی موسی و عیسی
که در اطوار خلقت جز علی نیست
ترا پیر طریقت گو عمر باش
مرا پیر طریقت جز علی نیست
اگر گوئی علی عین خدا نیست
بگو نیز از خدا هرگز جدا نیست
از آن خسرو که جمشیدش بود نام
نوشته دیدم این خط بر لب جام
که باید در خدا جوئی چه پرگار
بگرد خویشتن زد روز و شب گام
رسد چون نقطه اول بآخر
یکی گردد همه آغاز و انجام
بجوی این راز جانی در دساتیر
کز آن خسرو رقم زد دور ایام
بگو جم کیست، آنکس مرغ و ماهی
بافسون از هنرمندی کند رام
دم پیر من است آن کز فسونش
خروس عرش نیز افتاده در دام
دل پیر من است آن سحر مسحور
که گه پر جوش، گاهی هست آرام
اگر حق را هزار اسماء حسنی است
بود جمع آن هزار اندر یکی نام
بگو کاول علی آخر علی بود
بگو باطن علی ظاهر علی بود
همه گیتی بغیر از بادودم نیست
وجودی بینی اما جز عدم نیست
سکون و جنبش عالم ز غیب است
که شیر چرخ جز شیر علم نیست
در این گیتی کدام است از حوادث
که دروی روحی از سر قدم نیست
زنخ کم زن که صنعت های یزدان
چنان آمد که جای بیش و کم نیست
دهان بر خاک نه ای مرد هشیار
که این مبحث سزای لاولم نیست
مکن در ذات حق اندیشه ای مرد
که این اندیشه جز جذر اصم نیست
در این ره خنگ عقل ار چند شد لنگ
بپای عشق بیش از یکقدم نیست
نهند انسان کامل را مقامی
که عرش و کرسی و لوح و قلم نیست
سخن از زاهدان بیهوده مشنو
که در عالم از این افسانه کم نیست
مجو راز حقیقت جز ز قرآن
که در تعریف خود حق متهم نیست
زهی نادان که از بیدانشی گفت
در این صحرا ز دریا هیچ نم نیست
فروزان در دل عارف چراغیست
ز نور حق که در دیر و حرم نیست
همه عالم پر از خورشید تابان
تو پنداری که ناری بر علم نیست
گرفته میکشان جام از کف جم
تو پنداری که جز نامی ز جم نیست
همه بند تو جز ما و منی نیست
که جز ما و منی اهریمنی نیست
اگر سربنده را بر آستان است
از آن بهتر که پا بر آسمان است
در این وادی بجز بانگ جرس نیست
اگر ناقوس، اگر صوت اذان است
زنند این پنج نوبت کعبه و دیر
که دولت، دولت پیر مغان است
بگیر از ناله و بانگ جرس گوش
جرس دائم دلیل کاروان است
بیاموز از جرس ذکر خداراک
همه تن یکدل و دل یکزبان است
نمیدانم چه میگوید جرس لیک
همی بینم که سر تا پا دهان است
جرس رمزی است زین آشفته دلها
که بر شکل جرس در تن نهان است
اگر نبود جرس چو نشد که دائم
بود در جنبش و اندر فغان است
جهان و هر چه دروی، در دل ماست
نمیدانم دل است این یا جهان است
عیان است و نهان در تن و لیکن
بمعنی نی نهان و نی عیان است
دل است آنحلقه کاندر باب مینوی
بود چونان جرس دائم علی گوی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رهی باشد از این ماتم بدان سور
نمیدانم که نزدیک است یا دور
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که راهی برای رهایی از این غم وجود دارد، اما نمی‌دانم که این راه چقدر به من نزدیک است یا چقدر از من دور است.
بود دل منزل حق لیک ما را
بود تا دل حجابی سخت مستور
هوش مصنوعی: دل، جایگاه حق است، اما برای ما، دل به پرده‌ای محکم و پنهان گرفتار است.
برو ویرانه کن دلرا که چون دل
شود ویرانه گردد بیت معمور
هوش مصنوعی: برو و دل را خراب کن، زیرا وقتی دل ویران شود، خانه‌ای که در آن زندگی می‌کنی نیز خراب خواهد شد.
طواف و سیر گردد خانه دل
بود حجی که مقبول است و مشکور
هوش مصنوعی: سیر و گردش در اطراف خانه دل، همانند حج واقعی است که مورد قبول و شکرگزاری قرار می‌گیرد.
گناهی جز خودی نبود چود خود را
رها کردی بود ذنب تو مغفور
هوش مصنوعی: گناهی جز خودت وجود نداشت، زیرا وقتی خودت را رها کردی، همه چیز بخشیده شد.
بخوان از دفتر دل هر چه خواهی
که دل را خوانده یزدان لوح مسطور
هوش مصنوعی: هرچه می‌خواهی از دل بخوان، زیرا دل مانند لوحی است که خداوند آن را نوشته است.
بدین دفتر شود اسرار حق ثبت
که خوانندش بمصحف رق منشور
هوش مصنوعی: در این دفتر، رازهای الهی ثبت می‌شود؛ که آن را مانند یک کتاب معتبر و با ارزش می‌خوانند.
در این مصحف که انسان است نامش
بخوان از سوره دل آیه نور
هوش مصنوعی: در این کتابی که با نام انسان شناخته می‌شود، از آیه‌ای که به روشنی دل مربوط است، بهره ببر.
دل است آن وادی ایمن که گوید
انا اله حق در او از آتش طور
هوش مصنوعی: دل، جایی امن و آرام است که صدای حق را می‌شنود، همان‌طور که از آتش کوه طور ندا داده شد.
خداوند دل و جان جز علی نیست
که ظهر و بطن قرآن جز علی نیست
هوش مصنوعی: خداوند تنها علی است که هم باطن و هم ظاهر قرآن به او مرتبط می‌شود.
زجم بر جام می خطی عیان است
جهان مردم بود، مردم جهان است
هوش مصنوعی: از ترک‌ها و زخم‌های روی جام می، به وضوح مشخص است که این جهان، دنیای انسان‌هاست و انسان‌ها در این دنیا زندگی می‌کنند.
بجوی این راز جانی از دستاتیر
که این قول از حدیث باستان است
هوش مصنوعی: به دنبال کشف این راز باش، که این نکته از سخنان قدیمی برآمده است.
بگیر از باستان این راست گفتار
که گفت نغز گفت راستان است
هوش مصنوعی: از قدیم گفته‌اند که گفتن حق و حقیقت نشانه‌ی نیکویی کلام و اخلاق است.
سخنهای بزرگان از پی و پیش
چو نیکو بنگری از یک زبان است
هوش مصنوعی: سخنان افراد بزرگ از گذشته و حال، اگر به دقت نگاه کنی، از یک منبع و یک دیدگاه نشأت می‌گیرد.
در این ره از روانها کاروانها است
که از دنبال یکدیگر روان است
هوش مصنوعی: در این مسیر، گروه‌های زیادی از روح‌ها وجود دارند که به دنبال یکدیگر در حال حرکت هستند.
سخنها نیز کز دل بر زبانها است
بمعنی چون درای کاروان است
هوش مصنوعی: سخنانی که از دل می‌آید، مانند بارهایی است که بر دوش کاروان قرار دارند.
دو گیتی در تن و جان تو مضمر
یکی پیدا و آن دیگر نهان است
هوش مصنوعی: دو جهان در وجود و روح تو نهفته است؛ یکی آشکار است و دیگری پنهان.
اگر پای تو در هفتم زمین است
سرت بیرون ز هفتم آسمان است
هوش مصنوعی: اگر پاهایت روی زمینی است که در هفتمین طبقه قرار دارد، سرت در بالای هفتمین آسمان قرار گرفته است.
تنترا دیبه ای از چرخ اطلس
که بر دوشش حمایل کهکشان است
هوش مصنوعی: تن تو همچون حجمی از چرم آسمانی است که بر دوش خود بار کهکشان را حمل می‌کند.
فروزان این گهرها از بر و دوش
ز سر تیپی و سرهنگی نشان است
هوش مصنوعی: این جواهرها که در گردن و شانه‌ها می‌درخشند، نشانه‌ای از مقام و شخصیت برجسته شخص است.
نژادت از کیان آمد ولیکن
دلت را رخ ندانم زی کیان است
هوش مصنوعی: نژادت از سرزمین کیان است، اما نمی‌دانم که دل تو از کجا آمده است.
عیان گردد چو در آب افتد اینمرغ
که مرغابی بود یا ماکیان است
هوش مصنوعی: وقتی که این پرنده به آب بیفتد، مشخص می‌شود که آیا آن‌ مرغابی است یا نوع دیگری از پرندگان.
نهان از چشم نادان راز گیتی
ولیکن بر دل دانا عیان است
هوش مصنوعی: رازهای جهان برای چشم نادان پنهان است، اما برای دل دانا آشکار و روشن است.
جهان انسان، پیمبر عین انسان
علی انسان عین این جهان است
هوش مصنوعی: جهان انسان، همانند یک پیامبر است که تجلی واقعیات انسانی را نشان می‌دهد و علی، انسان کاملی است که می‌تواند هم‌پیمان و هم‌چشم این جهان باشد.
پیمبر شهر علم است و علی در
خوش انسر کو بدین در آستان است
هوش مصنوعی: پیامبر در شهر علم و دانش قرار دارد و علی به عنوان بهترین یاور و همراه، در آستان آن پیامبر حضور دارد.
دری بگشوده بر دلهای روشن
ولی جبریل بر در پاسبان است
هوش مصنوعی: دری به سوی دل‌های پاک و روشن گشوده شده، اما جبرئیل در دروازه مراقب است.
پیمبر سنگ حکمت را ترازوست
علی نیز این ترازو را زبان است
هوش مصنوعی: پیمبر به عنوان منبع دانایی و حکمت، سنگی را به عنوان معیاری برای سنجش می‌بیند و علی نیز به عنوان کسی که این معیار را بیان می‌کند، نقش زبان را دارد.
علی دان آن لسان الله ناطق
کزو شد کشف اسرار و حقایق
هوش مصنوعی: علی کسی است که زبان گویا و سخنگوی خداوند بود و از او اسرار و حقایق آشکار شد.
مرا پیر حقیقت جز علی نیست
که هستی را حقیقت جز علی نیست
هوش مصنوعی: تنها کسی که می‌تواند حقیقت وجودی انسان و جهان را به طور کامل درک کند، علی است. هیچ چیز دیگری در هستی به اندازه علی حقیقت ندارد.
مبین غیر از علی پیدا و پنهان
که در غیب و شهادت جز علی نیست
هوش مصنوعی: غیر از علی، هیچ چیزی نه در باطن و نه در ظاهر وجود ندارد و در عالم غیب و شهادت فقط علی است که نمایان است.
مجو غیر از علی در کعبه و دیر
که هفتاد و دو ملت جز علی نیست
هوش مصنوعی: در کعبه و معابد دیگر، جز علی کسی را مگردان؛ زیرا که در میان هفتاد و دو ملت، تنها علی وجود دارد.
چه باک از آتش دوزخ که در حشر
قسیم نار و جنت جز علی نیست
هوش مصنوعی: نگران آتش جهنم نباش، چون در روز قیامت فقط علی است که می‌تواند بین آتش و بهشت تقسیم کند.
اگر کفر است اگر ایمان بگو فاش
که در روز قیامت جز علی نیست
هوش مصنوعی: اگر در دنیا کسی به کفر یا ایمان اعتراف کند، باید به‌طور صریح اعلام کند که در روز قیامت، تنها علی (علیه‌السلام) وجود دارد و همه چیز تحت فرمان اوست.
اساس هر دو عالم بر محبت
بود قائم، محبت جز علی نیست
هوش مصنوعی: تمام هستی و عالم به محبت پایه‌گذار شده است و این محبت تنها در وجود علی تجلی پیدا کرده است.
در آن حضرت که دم ازلی مع الله
زند احمد، معیت جز علی نیست
هوش مصنوعی: در آن وجود مقدسی که ارتباطی خاص و ازلی با خداوند دارد، تنها علی کنار اوست و کسی دیگر در این نزدیکی نیست.
شنیدم عاشقی مستانه می گفت
خدا را حول و قوت جز علی نیست
هوش مصنوعی: شنیدم که یک عاشق دل‌باخته به صورت شیدایی می‌گوید که تنها دارایی و قدرت خداوند، علی است.
وجود جمله اشیاء از مشیت
پدید آمد، مشیت جز علی نیست
هوش مصنوعی: تمام چیزها به خاطر خواست و اراده‌ای خاص به وجود آمده‌اند و این خواست تنها متعلق به علی است.
شهنشاهی که بر درگه ملایک
زنندش پنج نوبت، جز علی نیست
هوش مصنوعی: پادشاهی که ملایک هر روز پنج بار بر درگاهش حاضر می‌شوند و او را ستایش می‌کنند، جز علی بن ابی‌طالب نیست.
علی آدم، علی شیث و علی نوح
که در دور نبوت جز علی نیست
هوش مصنوعی: علی مانند آدم، مانند شیث و مانند نوح است؛ در دوره نبوت، جز علی کسی دیگر وجود ندارد.
علی احمد، علی موسی و عیسی
که در اطوار خلقت جز علی نیست
هوش مصنوعی: این جمله به معرفی و ذکر نام برخی از شخصیت‌های بزرگ و مقدس در تاریخ مذهبی می‌پردازد و بیان می‌کند که در تمامی جنبه‌های آفرینش، تنها علی وجود دارد که به عنوان یک شخصیت برجسته و مهم در نظر گرفته می‌شود. به نوعی این جمله بر نقش و مقام خاص علی در میان دیگر شخصیت‌های معنوی تأکید می‌کند.
ترا پیر طریقت گو عمر باش
مرا پیر طریقت جز علی نیست
هوش مصنوعی: به من بگویید که در مسیر پیری و راهنمایی زندگی، فقط علی می‌تواند به من کمک کند.
اگر گوئی علی عین خدا نیست
بگو نیز از خدا هرگز جدا نیست
هوش مصنوعی: اگر بگویی که علی مانند خدا نیست، بگو که خدا نیز هرگز از علی جدا نیست.
از آن خسرو که جمشیدش بود نام
نوشته دیدم این خط بر لب جام
هوش مصنوعی: نام خسرو را که جمشید به او معروف بود، بر لب جام نوشیدنی دیدم.
که باید در خدا جوئی چه پرگار
بگرد خویشتن زد روز و شب گام
هوش مصنوعی: برای پیدا کردن خداوند، باید مانند پرگاری که مدام دور خودش می‌چرخد، شب و روز در جستجوی خودت باشی و قدم برداری.
رسد چون نقطه اول بآخر
یکی گردد همه آغاز و انجام
هوش مصنوعی: زمانی که نقطهٔ شروع به نقطهٔ پایان می‌رسد، همه چیز به یکدیگر پیوسته و تفاوت‌های آغاز و پایان از بین می‌رود.
بجوی این راز جانی در دساتیر
کز آن خسرو رقم زد دور ایام
هوش مصنوعی: تلاش کن تا این راز را پیدا کنی که چگونه آن پادشاه سرنوشت زمان را نوشت.
بگو جم کیست، آنکس مرغ و ماهی
بافسون از هنرمندی کند رام
هوش مصنوعی: بگو به من جم کیست؟ او کسی است که با هنر خود پرندگان و ماهی‌ها را تسخیر می‌کند و به خوبی آنها را رام می‌سازد.
دم پیر من است آن کز فسونش
خروس عرش نیز افتاده در دام
هوش مصنوعی: دیوانه‌وار در حال عشق و شوقی هستم که حتی پرنده‌های آسمان هم تحت تاثیر جادو و魅ای آن قرار گرفته‌اند و در دام افتاده‌اند.
دل پیر من است آن سحر مسحور
که گه پر جوش، گاهی هست آرام
هوش مصنوعی: دل من همچون دل یک پیر است که در سحر و جادو همچون جوشی سرشار و پرانرژی است، اما در برخی مواقع نیز آرام و بی‌قرار می‌باشد.
اگر حق را هزار اسماء حسنی است
بود جمع آن هزار اندر یکی نام
هوش مصنوعی: اگر حق، هزار اسم زیبا و نیکو دارد، همه آن نام‌ها در یک نام جمع می‌شوند.
بگو کاول علی آخر علی بود
بگو باطن علی ظاهر علی بود
هوش مصنوعی: بگو که اول و آخر علی یکی است و همچنین بگو که حقیقت علی همانی است که در ظاهر او دیده می‌شود.
همه گیتی بغیر از بادودم نیست
وجودی بینی اما جز عدم نیست
هوش مصنوعی: تمام جهان جز در دو حالت وجود ندارد؛ اگرچه موجوداتی را مشاهده می‌کنی، اما در واقع همه آن‌ها به نوعی عدم هستند.
سکون و جنبش عالم ز غیب است
که شیر چرخ جز شیر علم نیست
هوش مصنوعی: عالم در حالت سکون و حرکتش به عالم غیب وابسته است و شیر آسمان تنها نماد دانش و علم است.
در این گیتی کدام است از حوادث
که دروی روحی از سر قدم نیست
هوش مصنوعی: در این دنیا کدام حادثه‌ای وجود دارد که درویشی از آن بی‌خبر باشد یا از آن تأثیر نپذیرد؟
زنخ کم زن که صنعت های یزدان
چنان آمد که جای بیش و کم نیست
هوش مصنوعی: زنخ (زبان) را کم زنجیر کن، زیرا صنعت‌های الهی به گونه‌ای است که هیچ جایی برای زیاد و کم کردن وجود ندارد.
دهان بر خاک نه ای مرد هشیار
که این مبحث سزای لاولم نیست
هوش مصنوعی: ای مرد خردمند، دهانت را به خاک نمال؛ چرا که این موضوع سزاوار تو نیست و تو برتر از اینها هستی.
مکن در ذات حق اندیشه ای مرد
که این اندیشه جز جذر اصم نیست
هوش مصنوعی: در مورد ذات خداوند فکر نکن، ای مرد، زیرا این اندیشه چیزی جز تکرار بی‌فایده نیست.
در این ره خنگ عقل ار چند شد لنگ
بپای عشق بیش از یکقدم نیست
هوش مصنوعی: در این مسیر اگر عقل کم‌فهم و ناتوان باشد، عشق فقط یک قدم بیشتر از آن نیست.
نهند انسان کامل را مقامی
که عرش و کرسی و لوح و قلم نیست
هوش مصنوعی: انسان کامل در جایگاهی قرار می‌گیرد که حتی عرش و کرسی و لوح و قلم نیز به آن نمی‌رسند.
سخن از زاهدان بیهوده مشنو
که در عالم از این افسانه کم نیست
هوش مصنوعی: به حرف‌های زاهدان توجه نکن، زیرا در این دنیا از چنین داستان‌هایی کم نیست.
مجو راز حقیقت جز ز قرآن
که در تعریف خود حق متهم نیست
هوش مصنوعی: راز حقیقت را فقط می‌توان از قرآن دریافت کرد، زیرا در تعریف خود، خداوند هیچ‌گاه متهم نیست.
زهی نادان که از بیدانشی گفت
در این صحرا ز دریا هیچ نم نیست
هوش مصنوعی: آه بر نادانی که از بی‌خبری در این بیابان می‌گوید دریا هیچ‌گونه آبی ندارد.
فروزان در دل عارف چراغیست
ز نور حق که در دیر و حرم نیست
هوش مصنوعی: در دل عارف، نوری وجود دارد که از حقیقت ناشی می‌شود و این نور در مکان‌های مذهبی مانند معابد و اماکن مقدس نمی‌تواند یافت شود.
همه عالم پر از خورشید تابان
تو پنداری که ناری بر علم نیست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که همه جا پر از نور و روشنایی توست، ولی تو گمان می‌کنی که شعله‌ای شگرف در دل این علم وجود ندارد.
گرفته میکشان جام از کف جم
تو پنداری که جز نامی ز جم نیست
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که میکشان (یک نوع نوشیدنی یا شاید کسی که میکشی را سرو می‌کند) جام را از دست جم می‌گیرد. و در ادامه، اشاره می‌کند که تو ممکن است فکر کنی که تنها چیزی که از جم باقی مانده، فقط نام اوست و چیز دیگری از او نیست. به عبارت دیگر، با رفتن جام از دست جم، معنای واقعی و وجود او نیز تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد و فقط نامش باقی می‌ماند.
همه بند تو جز ما و منی نیست
که جز ما و منی اهریمنی نیست
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که ما و تو را جدا می‌کند، هیچ‌ ارزشی ندارند و هیچ‌ چیز دیگر اهریمنی نیست جز خودمان.
اگر سربنده را بر آستان است
از آن بهتر که پا بر آسمان است
هوش مصنوعی: بهتر است که در جایگاه خود و در خدمت دیگران باشی تا اینکه در اوج و بالاترین مقام قرار داشته باشی اما دور از مردم و بدون هیچ ارتباطی باشید.
در این وادی بجز بانگ جرس نیست
اگر ناقوس، اگر صوت اذان است
هوش مصنوعی: در این مسیر جز صدای زنگ نیست، حتی اگر صداهای دیگری مثل ناقوس یا اذان هم وجود داشته باشد.
زنند این پنج نوبت کعبه و دیر
که دولت، دولت پیر مغان است
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که در هر دوره از زمان، نشانه‌ها و مراسم مذهبی مانند طواف کعبه و عبادت در معابد وجود دارد، اما در نهایت، اقتدار و قدرت به دست پیران و پیشوایان مغان که نماد خرد و حکمت هستند، قرار دارد. به نوعی، این مفهوم را به چالش می‌کشد که گاهی ارزش‌های معنوی و روحانی از ظواهر دینی مهم‌ترند.
بگیر از ناله و بانگ جرس گوش
جرس دائم دلیل کاروان است
هوش مصنوعی: به صدای ناله و زنگ جرس توجه کن، چرا که زنگ جرس همواره نشانه‌ای از حرکت کاروان است.
بیاموز از جرس ذکر خداراک
همه تن یکدل و دل یکزبان است
هوش مصنوعی: از صدای جرس یاد بگیر که چگونه یاد خدا را با تمام وجود در دل و زبانت یکی کنی.
نمیدانم چه میگوید جرس لیک
همی بینم که سر تا پا دهان است
هوش مصنوعی: نمی‌دانم جرس چه چیزی می‌گوید، ولی می‌بینم که تمام وجودش بیان و سخن است.
جرس رمزی است زین آشفته دلها
که بر شکل جرس در تن نهان است
هوش مصنوعی: زنگی که به صدا درمی‌آید، نشانه‌ای از دل‌های آشفته و پریشان است که در قالب این زنگ نهفته شده است.
اگر نبود جرس چو نشد که دائم
بود در جنبش و اندر فغان است
هوش مصنوعی: اگر زنگ همیشگی به صدا نبود و مدام در حال حرکت و ناله نمی‌کرد، وضعیت به این شکل نمی‌بود.
جهان و هر چه دروی، در دل ماست
نمیدانم دل است این یا جهان است
هوش مصنوعی: تمامی چیزهایی که در دنیا وجود دارد، در درون ما قرار دارد. نمی‌دانم آیا این احساسات ماست که نمایانگر جهان هستند یا خود جهان در دل ما جا دارد.
عیان است و نهان در تن و لیکن
بمعنی نی نهان و نی عیان است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که حقیقت وجودی انسان هم در ظاهرش و هم در باطنش مشخص است، اما نمی‌توان به سادگی گفت که فقط در ظاهر قابل مشاهده است یا فقط در باطن. این امر نشان می‌دهد که برخی موضوعات و معانی عمیق‌تر از آنچه که به چشم می‌آید هستند و نمی‌توان آن‌ها را به آسانی در قالب عیان یا نهان دسته‌بندی کرد.
دل است آنحلقه کاندر باب مینوی
بود چونان جرس دائم علی گوی
هوش مصنوعی: دل، حلقه‌ای است که در آن داستانی عالم‌سوز وجود دارد، مثل زنگی که همیشه نوا می‌دهد و خبر می‌آورد.