گنجور

شمارهٔ ۵۸

از داغ غمت هر که دلش سوختنی نیست
از شمع رخت محفلش افروختنی نیست
گرد آمده از نیستی این مزرعه را برگ
ای برق! مزن! خرمن ما سوختنی نیست
در طوف حریمش ز فنا جامهٔ احرام
کردیم که این جامه به تن دوختنی نیست
یک دانهٔ اشک است روان بر رخ زرین
سیم و زر ما شکر که اندوختنی نیست
در مدرسه آموخته‌ای گرچه بسی علم
در میکده علمی‌ست که آموختنی نیست
خود را چه فروشی به دگر کس به خود، ای دل!
بفروش اگر چند که بفروختنی نیست
گویند که در خانهٔ دل هست چراغی
افروخته کاندر حرم افروختنی نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از داغ غمت هر که دلش سوختنی نیست
از شمع رخت محفلش افروختنی نیست
 هر کسی که از درد و غم (دوری) تو دلش نسوخته، فضای زندگی اش نیز به نور تو روشن نگردیده. 
گرد آمده از نیستی این مزرعه را برگ
ای برق! مزن! خرمن ما سوختنی نیست
هوش مصنوعی: این مزرعه از عدم و نیستی شکل گرفته است، ای برق! به آن طعمه نزن! محصول ما نمی‌سوزد.
در طوف حریمش ز فنا جامهٔ احرام
کردیم که این جامه به تن دوختنی نیست
هوش مصنوعی: در گرداب حریم او، ما به نشانهٔ احترام و بندگی، لباس احرام پوشیدیم، زیرا این لباس را نمی‌توان به سادگی به تن کرد یا به دست آورد.
یک دانهٔ اشک است روان بر رخ زرین
سیم و زر ما شکر که اندوختنی نیست
هوش مصنوعی: یک دانه اشک بر روی چهرهٔ زیبا و قیمتی ما می‌ریزد و ما شکر می‌کنیم که این اشک قابل ذخیره کردن نیست.
در مدرسه آموخته‌ای گرچه بسی علم
در میکده علمی‌ست که آموختنی نیست
هوش مصنوعی: اگرچه در مدرسه دانش زیادی آموخته‌ای، اما در میکده، علمی وجود دارد که نمی‌توان آن را فقط با یادگیری به دست آورد.
خود را چه فروشی به دگر کس به خود، ای دل!
بفروش اگر چند که بفروختنی نیست
هوش مصنوعی: ای دل! خودت را به دیگران نفروش، برعکس، اگر قرار است چیزی بفروشی، خودت را به خودت بفروش، چون آنچه می‌خواهی بفروشی، در واقع قابل فروش نیست.
گویند که در خانهٔ دل هست چراغی
افروخته کاندر حرم افروختنی نیست
هوش مصنوعی: می‌گویند در دل هر انسانی نوری وجود دارد که در مکان‌های مقدس و متعارف نمی‌توان آن را یافت.