شمارهٔ ۴۱
این کیست چنین ستاده سرمست
مست از می و جام باده در دست
مانند تو مه بر آسمان نیست
باور نکنم که در زمین هست
بنشین که خروس صبح برخاست
بر خیز که ماه چرخ بنشست
چون لعل لب تو خون ما ریخت
یکبوسه بده برای خون بست
همسایه ز حال ما خبر شد
از بسکه زدیم دست بر دست
مستانه در آمد از درم باز
نوشید می و پیاله بشکست
در خانه دل بجز تو کس نیست
این خانه از آن تواست دربست
منظور توئی که از همه خلق
بگسست حبیب و با تو پیوست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این کیست چنین ستاده سرمست
مست از می و جام باده در دست
هوش مصنوعی: این کیست که اینگونه خوشحال و سرمست ایستاده است، در حالی که در دستش جامی پر از شراب دارد؟
مانند تو مه بر آسمان نیست
باور نکنم که در زمین هست
هوش مصنوعی: هیچ کس مانند تو در آسمان درخشان نیست؛ هرگز باور نمیکنم که چنین موجود بیهمتایی در زمین وجود داشته باشد.
بنشین که خروس صبح برخاست
بر خیز که ماه چرخ بنشست
هوش مصنوعی: بنشین و منتظر باش که صبح شده و خروس آواز میخواند، بلند شو چون ماه در آسمان غروب کرده و به خواب رفته است.
چون لعل لب تو خون ما ریخت
یکبوسه بده برای خون بست
هوش مصنوعی: وقتی که لبهای زیبا و قرمز تو، باعث زخم دلهایمان شدند، کافی است با یک بوسه، این زخم را جبران کنی.
همسایه ز حال ما خبر شد
از بسکه زدیم دست بر دست
هوش مصنوعی: همسایه از وضعیت ما باخبر شد، چون هر چه بیشتر دست به دست زدیم، صدای ما بلندتر شد.
مستانه در آمد از درم باز
نوشید می و پیاله بشکست
هوش مصنوعی: شخصی به طور سرمست و شاداب از در خانهام وارد شد، مشروبات را نوشید و ظرفش را شکاند.
در خانه دل بجز تو کس نیست
این خانه از آن تواست دربست
هوش مصنوعی: در دل من هیچکس جز تو وجود ندارد، این دل کاملاً برای توست و فقط متعلق به تو است.
منظور توئی که از همه خلق
بگسست حبیب و با تو پیوست
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که از دیگران جدا شدهای و فقط با تو پیوند برقرار کردهای.

میرزا حبیب خراسانی