شمارهٔ ۴۲
در سلسله عشق که بگسیختنی نیست
غیر از دل سودا زده آویختنی نیست
در سایه زلف تو نهد دام بلا را
هر فتنه که از چشم تو انگیختنی نیست
ما سر بکف خویش نهادیم درین کوی
از بخت سیه تیغ تو آهیختنی نیست
مردانه گوارا و بجان نوش کن ایدل
این جام بلا را که ز کف ریختنی نیست
خاکستر ما و تو گر افتیم بدوزخ
ایشیخ پس از سوختن آمیختنی نیست
سختم عجب آید که بود سختترش بند
هر بنده که از قید تو بگریختنی نیست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در سلسله عشق که بگسیختنی نیست
غیر از دل سودا زده آویختنی نیست
هوش مصنوعی: در درخت عشق هیچ چیزی نمیتواند گسسته شود، جز دلهایی که داغ عشق را در خود دارند و به آن آویختهاند.
در سایه زلف تو نهد دام بلا را
هر فتنه که از چشم تو انگیختنی نیست
هوش مصنوعی: در پناه زیبایی و جذبهی تو، هیچ آسیبی نمیتواند به من برسد، زیرا هر مشکلی که از نگاه تو به وجود آمده، برای من تهدیدی نخواهد بود.
ما سر بکف خویش نهادیم درین کوی
از بخت سیه تیغ تو آهیختنی نیست
هوش مصنوعی: ما در این مسیر با تمام وجود خود حاضر شدیم، اما از بدبختی و شانس بد، شمشیر تو نمیتواند ما را در اینجا هدف قرار دهد.
مردانه گوارا و بجان نوش کن ایدل
این جام بلا را که ز کف ریختنی نیست
هوش مصنوعی: با جرات و با عشق، این جام پر از سختیها را بنوش، ای محبوب، زیرا این مشکلات از دست رفتنی نیستند و باید آنها را پذیرایی کرد.
خاکستر ما و تو گر افتیم بدوزخ
ایشیخ پس از سوختن آمیختنی نیست
هوش مصنوعی: اگر خاکستر من و تو به جهنم بیفتد، پس از سوختن دیگر نمیتوانیم با هم آمیخته شویم.
سختم عجب آید که بود سختترش بند
هر بنده که از قید تو بگریختنی نیست
هوش مصنوعی: این عجب است که هر انسانی که در بند تو قرار دارد، فرار از این بند برایش دشوارتر از هر چیز دیگری است.

میرزا حبیب خراسانی